نردبان آسمان
«مجموعه اى از درسهاى اخلاق حضرت آية الله بهاءالدينى»

تدوين و ويرايش : اكبر اسدى

- ۹ -


درس سى و چهارم : واستعينوا بالصبر و الصلوه و انها لكبير الا على الخاشعين ، الذين يظنون اءنهم ملاقوا ربهم و انهم اليه راجعون(135)

بلا، زمينه تكامل
اگر كسى بخواهد از نفوس بشرى به نفوس الهى و از نفوس نارى به نفوس نورى حركت كند و به آن برسد و به تربيتهاى الهى تربيت شود، بايد به صبر و صلوه استعانت جويد. بايد در برابر بلا و حوادث جهانى صابر باشد، كه حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد: دار بالبلاء محفوفه (136)؛ دنيا جهانى است كه در محاصره بلاست . هيچ كس از حوادث جهان ، مصون نيست و راهى جز صبر و تحمل در برابر بلا ندارد. در روايات شريفه آمده است كه : انا معشر الاءنبيا اءشرع شى ء البلاء الينا، ثم الاءمثل فالاءمثل من الناس (137)؛ بلا اول سراغ دوستان خدا مى رود. بشر اگر صابر باشد، بلا سازنده اوست . رفاه ، سازنده نيست . وقتى كه راه براى انسان باز شد و افكار او راحت باشد، ساخته نمى شود. اگر انسان در برابر بلا صابر باشد، اين صبر سازنده است ، از او انسان درست مى كند. از صبر و تحمل در برابر بلايا، تجربيات علمى او پيدا مى شود و بسيارى از مشكلات براى او حل مى شود. بايد به صبر و صلوه ، متوسل شد.

نماز و توحيد
نماز، كبريايى و عظمتى دارد. خداى تعالى ، نماز را به عظمت توصيف مى كند. نماز با عظمت است ، ولى نه نماز ما، بلكه نماز معراجى ؛ نمازى كه ناهى از فحشاست ؛ نمازى كه مقرب انسانهاى با بقواست . الان نماز خوان خيلى زياد است ، ولى نمازى كه در آن عبادت خالصانه حق باشد، نمازى كه در آن توحيد باشد، كم است . آزادى نفوس به اين است كه موحد باشند. درباره پيغمبر خدا آمده است : لا يخشون اءحدا الا الله (138). اثر نماز اين است كه از هيچ موجود و صاحب قدرتى ، وحشت ندارد و خشيت آنها منحصر به خشيت الهى است . فقط از خدا مى ترسند. به همين جهت ، در برابر اين جهان پرآشوب يك تنه قيام كردند. اگر به توفيق الهى موفق شوى ، بايد از اين نماز، توحيد خالص پيدا كنى . از غير خدا استعانت نجوييد! از غير خدا نترسيد! گرچه دشمن توپ و تانك داشته باشد. چون توپ و تانكها از حيطه قدرت خدا خارج نيست .

پرواز انسان
نماز، منتهاى عروج و كمال بشريت است . عروج بشر اين است . نه آن كه مثل فضانوردان به فضا بروى و آسمانها را ببينى . اگر همين جا به جايى رسيدى كه غير خدا را عبادت نكردى ؛ نه هوى و هوس خود را پرستش كردى و نه هوى و هوس ديگران را، اگر از شيطان خود و از شيطان ديگران محفوظ بودى و فقط تكيه گاهت در عبوديت ، حق تعالى بود، اين صلوه كبير است و شما را به جايى مى برد كه از تمام نفوس بشرى بى نياز مى شويد و فقط به حق تعالى احتياج داريد. به وسيله اين نماز، آگاهيهايى براى انسان پيدا مى شود.
نماز براى اين است كه شما را پرواز دهند. چه كنيم كه مى گوييد: ما اين جا مى خواهيم مشغول چلوكبابمان باشيم ؟! تو بالاتر از اين حرفها هستى كه اسير چلو كباب باشى ! تو بايد از اين پروازى كه انبيا و اوليا و اوصيا و صلحا دارند، سهمى داشته باشى ؛ گمان نكن كه آن پرواز، اختصاص به آنها دارد! ما هم اگر بنده خالص خدا شويم ، دست از تشريفات برداريم ، دست از شركمان برداريم و دست از اين بت پرستى داريم ، مى توانيم از اين پرواز سهمى داشته باشيم . گمان نكنيد فقط اهل مكه بت پرست بودند. ما هم اگر بندگى هوى و هوس را بكنيم ، بت پرستيم ، منتها بت ما، هوى و هوس ماست .
پيغمبر اسلام فرمود: قره عينى فى الصلوه (139)؛ نماز نور چشم من است . آن صلوه ، صلوه معراجى پيغمبر خداست ، با آن صلوه ، در برابر شرق و غرب ايستاد و گفت : اگر ماه را در يك دستم و خورشيد را در دست ديگرم قرار دهند، دست از حرفهايم بر نمى دارم . براى اين كه شما جاهليد، يك مشت كودك هستيد، نسبت به حقايق اسلام نابالغيد. همين كه آدم صد ساله شد، معلوم نيست بلوغ پيدا كند. بلوغ اين است كه به حقايق اسلام آگاهى پيدا كند. حقايق اسلام ، تبليغاتى نيست ، بلكه واقعى است . هر كس به اين حقايق نائل شد، متوجه مى شود كه گوهرى كه دنبال آن مى گشته است همين است .

خاشعان
ايمان معنايش اين است كه مؤ منان از خدا مى ترسند، از غير خدا نمى ترسند. آنها متوجه اند. ولى ما از خدا مى ترسيم ، چون خبر نداريم عذاب او چگونه است . عذاب خدا، عذابى است كه تمام عذابهاى دنيا يك نمونه از آن نيست . عذاب خدا در عين اين كه عذاب است ، ظلم نيست . خدا مى گويد من بركاتم را از شما برداشتم . برويد دنبال كارتان . نه خورشيدى ، نه ماهى ، نه هوايى ، نه دريايى ، نه عقلى ، نه چشمى ، نه دستى .... اگر همه چيز از انسان گرفته شود، چه مى شود؟ اگر يك چشم يا دست درد بگيرد، همه جا را به هم مى ريزى . معناى عذاب الهى اين است كه خدا رحمتش را به كلى از انسان بر دارد. مگر اين قابل تحمل است ؟ همان لحظه جهان به هم مى ريزد.
خاشعان كسانى هستند كه به معاد معتقدند و مى دانند بعد از اين نشئه در نشئه اى ديگر، جزاست . آن جا دار حساب است . حركت چشم هم شايد مورد حساب باشد. مگر مى شود بى حساب باشد؟ اگر حساب باشد، آدم خيلى خواسش را جمع مى كند. اگر مى بينيد صبح تا به شام برخى افراد، يا دروغ است ، يا غيبت و يا تهمت ، به خاطر اين است كه نمى ترسد، نمى فهمند خدايى هست . اگر بفهمد فردا يكايك اعمالش مورد مؤ اخذه است كه : چرا غيبت ديگران را كردى ؟ چرا تهمت زدى ؟ چرا آبروى كسى را بردى ؟ كنترل مى شود. خوفى كه از دستگاه خدا پيدا مى شود، از تمام جهان پيدا نمى شود.

 
درس سى و پنجم : يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى اءنعمت عليكم و اءنى فضلتكم على العالمين (140)


علوم الهى
تمام نعمتها، نعمت الهى است . شياطين نمى توانند نعمتى ايجاد كنند. تمام خلاقيتها، خلاقيت حق است . از شياطين ، خلق ذباب و پشه اى ساخته نيست . نعمتها اعم از روحانى و مادى ، نسبت به انسان و نسبت به حيوانات و حشرات و نسبت به مجردات ، همه نعمتهاى الهى است . اگر مصرف اين نعمتها هم الهى شد، منتاى كمال است ؛ مثل علوم انبيا - سلام الله عليهم اجمعين - همه علوم ، كتابخانه ها، تاءليفات ، تصنيفات و تدويناتى كه مى بينيد، همه پر است از علوم پيامبر كه خدا به او داده است . نعمت ، الهى است ، ايثارش ‍ هم الهى است . يعنى غارتگرى مثل شرق و غرب نمى تواند علم را سرقت و غارت كند و به كسى بدهد.
علم فقط بايد از طريق بندگى خدا و سازندگى نفوس بشرى ، مورد عطاى خداى تعالى باشد. خداى تعالى ، علم را به انبيا، به پيغمبر و ائمه (عليه السلام ) داده است . ينابيع و چشمه هاى علم را خدا به پيغمبر خود داده است و از او به ما رسيده است . اين درس و بحث و تحصيلاتى كه داريم ، اعم از توحيد و قرآن و اخلاق و فقه ، همه علم الهى اند و مقدارى از آن به وسيله انبيا به دست ما رسيده است . ولى خود انبيا وسيله نداشتند. از خداى تعالى اتخاذ عام كردند و مورد افاضه حق تعالى واقع شدند. اين عملى كه خداى تعالى به انبيا افاضه كرده است ، چون مقام آن خيلى بزرگ است ، مصرف هدايت بشر شده است .

ساده زيستى ، سيره انبيا
انبيا در دعوتشان مى گفتند: ما چيزى از شما نمى خواهيم ، ما حق معلم را از شما نمى خواهيم : ان اءجرى الا على رب العالمين (141). مقام علم اين قدر با عظمت و بلند است كه انبيا و نخواستند از آن استفاده مادى كنند. آنها به حسب زندگى ، شايد وضعشان از نازلترين افراد سبكتر بوده است . آنها اهل تشريفات و تجملات نبوده اند. تشريفات مربوط به دستگاه ملوك و پادشاهان است . در احوال پيغمبر خدا آمده است كه در خانه يكى از زنانش ، بر اثر اختلافى ، كاسه آشى بر زمين افتاد و شكست و آشها بر زمين ريخت ، پيغمبر خدا براى اين كه به آن زن بد نگذرد و زحمات او هدر نرود، نشست و آشها را از روى زمين جمع كرد و خورد. از تشريفات در دستگاه آنها خبرى نبود؛ يعنى به اين تشريفات ، اعتنا نداشتند. اين تشريفات ، مال جهال است . تشريفات ، مال افراد بى خبر از خداست . كسانى كه رابطه الهى دارند، به اين تشريفات تعلق ندارند. مى دانند اين شبيه الك بازى است كه يك وقتى بچه ها در كوچه مى كردند. اگر حالا هم اين تشريفات باقى بماند، پنجاه سال بعد، اين تشريفات از آنها گرفته مى شود؛ از همه گرفته مى شود.

در مكتب انبيا
علم از طريق حق تعالى به انبيا افاضه مى شود و از طريق انبيا به امت تعليم مى شود. چقدر خوب است كه انسان شاگرد خوبى براى انبيا باشد. انسان نمى تواند استاذ شود. بعد از پيغمبر همه شاگردند. الناس ثلاثه : فعالم ربانى ، و متعلم على سبيل نجاه و همج رعاع .... دسته سوم ، خيلى زيادند. دو دسته اول ، اهل نجات هستند؛ يكى خود انبيا كه استادان بشرند، و ديگرى عالمان ربانى كه شاگردان انبيا هستند و بقيه : اتباع كل ناعق ، يميلون مع كل ريح ، لم يسنضيئون بنور العلم و لم يلجؤ وا الى ركن وثيق (142). گمان نكنيد الان غير آن زمان است . الان هم همان طور است .
علم از مواهب الهى است . آن جا كه علم بدون واسطه به بشر افاضه مى شود، بشر آن را ارزان نمى فروشد و از اين علم ، استفاده مادى نمى كند. اين علم بايد صرف هدايت شود. خداى تعالى به بنى اسرائيل مى گويد: اذكروا نعمتى التى اءنعمت عليكم ؛ نعمتهايى كه به شما داده ايم ، نعمت روحانيت ، نعمت ماديت ، ارض قدس را - كه بهترين زمينهاست - در اختيار شما گذاشتيم ، چقدر پيامبر به شما داديم ، ولى نفوس بشرى وقتى لياقت ندارد، هر اندازه به آنان ترحم و تفضل شود، براى اين كه مقدارى در برابر دستگاه خدا خاشع شوند و بفهمند اين نعمتها مال خودشان نيست ، بلكه مال خودشان نيست ، بلكه مال خداى تعالى است ، فايده اى ندارد. اين يك فهم خاصى مى خواهد. همه كس شايد اين معنا را نفهمد و گمان كند همه ، مال خود اوست . به قارون گفتند: از اين همه اموالى كه جميع كرده اى ، قدرى هم به ضعفا بده . گفت : اينها مال خودم است : انما اءوتيته على علم عندى . اين چنين جهالتى ! به زمين گفتند: قارون ديگر به درد روى زمين نمى خورد، و زمين او را فرو برد. گاهى انسان به جايى مى رسد كه همه چيز دارد، ولى خوراكش ‍ يك قورباغه يا خرچنگ است . گمان نكنيد اينها دروغ است . سهمش در اين عالم همين است ، گرچه ميلياردها پول داشته باشد.
انبيا و صلحا با قدرتى كه خدا به آنان داده است ، در فكر صلاح امت بودند. مثل طاغوتها در فكر اين نبودند كه كشورگشايى كنند و جهان را به آتش بكشند. اگر نفوس و كشور، دست رجل الهى و پيغمبر خدا و مولاى متقيان بيفتد و دست صاحب الزمان باشد، به داد مستضعفين مى رسد.

درس سى و ششم : يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى اءنعمت عليكم و اءنى فضلتكم على العالمين (143)

نعمتهاى روحانى
نعمتهاى مادى و روحانى ، همه از خداى تعالى است . نعمتهاى مادى براى عموم است ؛ همه از آن استفاده مى كنند؛ اختصاصى نيست . بر و فاجر، مؤ من و كافر، حتى حشرات و حيوانات و تمام موجوداتى كه داراى حيات هستند از نعمتهاى مادى الهى استفاده مى كنند. نعمتهاى مادى ، طلب و درخواست نمى خواهد. حركت هم نكنى ، خدا روزى را مى دهد. سؤ ال هم نكنى خدا روزى را مى دهد: يا من يعطى من لم يسئله و من يعرفه (144)؛ اى خدايى كه به كسانى روزى مى دهى كه از تو سؤ ال نمى كنند، خدا را نمى شناسند و كافرند، كافرند، ولى مورد شفقت و رحمت الهى هستند. كفار شرق و غرب هم به نعمتهاى الهى متنعم هستند؛ منتها به نعمتهاى مادى . نعمتهاى خدا منحصر در نعمتهاى مادى نيست . كفار از نعمتهاى روحانى و معنوى و نعمت ولايت و... محرومند. دستگاه خدا دستگاهى است كه مى خواهد اين بشر را به مرتبه اعلى حركت دهد. ولى بشر، بشرى است كه مى گويد: ما به همين نفوس حيوانى كه داريم قانع هستيم ، خورد و خوراك رو به راه باشد، ديگر هيچ كارى نداريم .
نعمتهاى روحانى و نعمت ولايت ، ايمان و تقوا را به غير عارف نمى دهند. اين نعمتها به هر كس داده نمى شود. اين نعمتها مال كسانى است كه در راه حق ، حركت اختيارى بكنند و از بركات روحانى استفاده كنندم استفاده از بركات الهى به اين است كه انسان در مسير حق ، عبادات حق ، معارف حق ، اخلاق حق ، علم الهى و قدرت الهى حركت كند؛ آن هم حركت اختيارى . يعنى اگر شما را اضطرارا در راه حق ببرند، آن نتايج را ندارد. اگر يك نفس نارى را هزار سال هم زندان كنند. آن لحظه اى كه بيرون بيايد، همان نار است ؛ همان آتش است . ولى نفسى كه در بين آتشهاى بشر و آتشهاى نفس اماره بشرى ، الهيت و عقلانيت خود را حفظ كند و خود را به آتش مبتلا نكند، اين نفس ، تكامل پيدا مى كند، با اسرار عالم و علوم الهى آشنا مى شود، فضائل و ملكات انسانيت را - كه مربوط به حركت اختيارى است - پيدا مى كند. در اين صورت ، با همه شرور جهانى ، خودش شر ندارد، با همه آتشهاى شرق و غرب بى آتش ‍ است ، بلكه مى خواهد آتشها را خاموش كند.
انسان اگر با حركت اختيارى در راه خدا حركت كرد و در برابر آتشها خود را حفظ كرد و صيانت پيدا كرد و مالك نفس خود باشد، اين انسان موفق الهى است ؛ مثل انبيا، صلحا و اتقيا. در اين نعمتهاى الهى ، انسان با نشستن كارى از پيش نمى برد، بايد حركت كرد. همه موجودات از نعمتهاى مادى الهى استفاده مى كنند، ولى تكامل انسان به اين است كه در بين آنها حركت كند، آتشها را خاموش ‍ كند، بندگان خدا را هدايت كند، بندگان خدا را از ضلالت و شيطان نجات دهد. در اين صورت ، انسان مقام علمى پيدا مى كند، به طورى كه قلبش منبع علوم الهى مى شود. علومى كه برخى دارند، همه از پيغمبر خداست و پيغمبر خدا اين علوم را از بندگى خدابه دست آورده است . قلب انسان اگر الهى شد، مخزن علوم الهى است ، منتها همت والا مى خواهد، همتى كه خود خداى تعالى به انسان بدهد، توفيقات و تاءييدات الهى مى خواهد. انسان گمان مى كند همه چيز را درك مى كند، ولى اين طور نيست . خدا به همه توفيق دهد كه با راه خدا آشنا شوند و در حركت در راه حق موفق باشند.

مراتب معنويت
نعمت معنويت و روحانيت ، احتياج به حركت دارد. معنويت و روحانيت ، مراتب دارد؛ مثل مراتب نورانيت . مراتب نور از يك لامپ شروع مى شود تا خورشيد؛ همه نور است . به هر مرحله اى برسيد باز مى بينيد يك مرحله اى بالاتر نيز وجود دارد. خدا توفيق دهد كه همت عالى پيدا كنيد، به ماديات اتكا نكنيد. انسان بايد از ماديات به مقدارى كه نياز خود را برآورد، استفاده كند. بقيه آن به او مربوط نيست . سهم او همان مقدارى است كه براساس نياز، صرف خود كرده است . آنها كه در بانكهاست سهم خودش نيست . هرچه را كه صرف خود كرديد، سهم شماست . ما بقى سهم كسانى است كه مستحقند.
خداى تعالى مى گويد: ما به بنى اسرائيل همه گونه نعمت داديم ؛ نعمت مادى و روحانى داديم ، ارج و قرب داديم . انبيا براى شما فرستاديم ولى نتوانستيد از آنها استفاده كنيد. استفاده از روحانيت به اين است كه خودسازى كنيد. نفس نارى ، نفس نورى بشود. اگر نفس ، الهى و نورانى شد، چشم خطا نمى كند، دست و زبان خطا نمى كنند. منشاء تمام اين خطاها، اين نفس شريره و خبيثه است . اگر اين نفس را - به عبادت الهى و مجاهدات نفسانى - ساختيد و اگر اين مبداء اصلاح شد، ديگر از دست و چشم و زبان آسوده هستيد. مولا على (عليه السلام ) به مالك مى گويد: در حكومت مصر، فاملك هواك (145)؛ اول شرور خودت را بايد اصلاح كنى . ان اءخوف ما اءخوف عليكم اثنان : اتباع الهوى ...(146). انسان باور نمى كند كه اين هوى ، دشمن سرسخت اوست . گمان مى كند از دوستان اوست . اين نفس ، اعداعد و انسان است . منشاء تمام مفاسدى كه به سر انسان مى آيد، خود آدم است . اگر انسان بخواهد فراغت پيدا كند، بايد خودش را بسازد. عبادات اسلام ، مكتب اسلام ، ادعيه اسلام ، آدم را مى سازد. مراد اين نيست كه آتش شما از بين برود، بلكه آتش شما، آتش محبوب و محصورى مى شوند؛ نه شما را مى سوزاند و نه ديگران را. ولى اگر آن را علاج نكنى ، ممكن است خودت و همه عالم را بسوزاند. اين آتش انسان خيلى خطرناك است ، از كوره ذوب آهن هم خطرش بيشتر است . اگر اين آتش ، اصلاح و مستور شد، ان شاء الله به الطاف الهى در امانيم .
تمام عبادات ، تمام كتب اخلاقى ، تمام معارف براى اين است كه انسان خودسازى كند. اگر خودسازى كنى پيغمبر خدا مى شويد، كه همه شما دوست داريد مشهدش را زيارت كنيد؛ شما هم به سهم خود. اين چنين وديعه اى در انسان هست . خدا توفيق دهد كه همه موفق باشند و همه آگاه باشند به راه حق و زحماتشان در مايهيم باشد، نه در مالايهم .

درس سى و هفتم : يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى اءنعمت عليكم و اءنى فضلتكم على العالمين (147)

بينايى عقل
نتيجه نعمتهاى روحانى با بصيرت عقلى و با رابطه عقلى و رابطه نفس ناطقه ، توحيد و معراج بشريت است . انسان بايد به آن مراجعى كه در الصلاه معراج المؤ من (148) است نائل شود. آن معراج عبارت از پرستش خالق و حق تعالى وحصر استعانت در خداى تعالى و انقطاع از ما سوى الله است . اين از آثار عقل انسانى است . اگر عقل انسان به اطاعت از شيطان مستور نشده باشد و اگر به هوى و هوس مستور نشده باشد، اين آثار را دارد. تضعيف قواى مادى ، تقويت قواى روحانى و عقلى است . عقل آن وقت حاكم است كه بر نفس بهيمى بشر حاكم باشد. معارف اسلام ، توحيد اسلام ، اخلاق اسلام ، به بصيرت عقلى درك مى شود، نه به حواس ‍ ظاهر. بصيرت عقلى است كه مى خواهد انسان ايمان پيدا كند. به وسيله بصيرت عقلى ، انسان با مبداء آشنا مى شود و يكتاپرست و خداپرست مى شود و طهارت از شرك پيدا مى كند. راءته القلوب بحقايق الاءيمان (149). خداى تعالى مشهود است ، ولى براى كسى كه عقلش مكسوف نباشد، از اتباع هوى و هوس و از اتباع شيطان نباشد. خداوند اين چنين حجتى را در هر نفسى از نفوس بشرى به وديعه گذارده است و ما از اين وديعه الهى استفاده نمى كنيم .

آتش مستور
خداوند همه نعمتى به بنى اسرائيل داد، از نعمتهاى مادى و روحانى ، ولى انسان بى لياقت به جاى اين كه به دستگاه خدا خاشع باشد، طغيان مى كند. محال است كسى به خداى تعالى معرفت داشته باشد و طاغى شود. چون عارف به خداى تعالى ، تمام بركات خدا را درك مى كند. مى داند هر چه هست ، رحمت الهى است ، به او مربوط نيست كه چه نصيبش شده باشد، بركت ، بركت خداست . رحمتهاى الهى موجب مى شود كه انسان به غير خدا اميد نداشته باشد. در هر مرحله اى از مراحل ، انسان در نعمتهاى الهى مستغرق است .
اگر به عذاب الهى اعتقاد پيدا كنيد و يا آن را درك كنيد، بيش از همه موجودات از خداى تعالى خائفيد. با اين كه خداى تعالى [در اين دنيا] هيچ چماقى به آدم نمى زند، ولى عذاب الهى از هزار چماق بالاتر است . عذاب الهى مى گويد: تو برو، ديگر به درد ما نمى خورى ! و اين از همه عذابها بالاتر است ، آرامش نفس را مى گيرد، بصيرت عقل را از انسان مى گيرد. تمام بركات از خداست ، و اين بركات از انسان گرفته مى شود. و ما ربك بظلام للعبيد(150). خدا ظلم نمى كند. ظلمتها مال خود ماست . آتشها مال خود انسان است . انسان آتشى است كه خود را مى سوزاند و جهان را هم آتش مى زند. انسان اين چنين موجود خطرناكى است . گمان نكنيد انسان آتشى ندارد. بايد اين آتش را با حدود الهى و تكاليف و عبادات الهى مستور كرد. اگر واقعيت عبادت در كار باشد - و خداى ناخواسته عبادت شيطان نباشد - اين آتش مستور مى شود. راه اين است كه انسان از عاقله و بصيرت عقلى استفاده كند، با حق باشد، نفس را مزكى و مهذب كند. هر چه نفس مهذب باشد و هر چه نفس را تزكيه كند، قوه عاقله قويتر مى شود، ادراكاتش سريعتر و بزرگتر مى شود.

طهارت نفس
على (عليه السلام ) مى فرمايد: مثل الصلاه مثل الحمه على باب الرجل (151)؛ مثل نماز، مثل حمام در خانه است . اگر آدمى در شبانه روز، پنج مرتبه حمام برود و باز آلوده به كثافت باشد، حمام نرفته است ، معراج نبوده است و نماز او صادقانه نبوده است . اگر كلمه اياك نعبد و اياك نستعين را يك مرتبه صادقانه بگوييم ، موحد و خدا پرست هستيم و اگر كسى خدا پرست شد، طهارت از شرك پيدا مى كند. منتها متوجه هستيم و داريم دروغ مى گوييم و دروغ بافى مى كنيم . همان وسيله اى كه در شما هست ، همان وسيله اى است كه در انبيا - صلواه الله و سلامه عليهم اجمعين - نيز بوده است . آنها از اين وسيله استفاده كردند، از ماديات و روحانيت استفاده كردند و به آن درجات رسيدند، ولى ما هنوز خدا را نمى شناسيم . منشاء آن ، اين است كه آلوده هستيم . اگر مى خواهى خداى تعالى به تو كمك كند و از بركات خدا كمال استفاده را بكنى ، با حرف نمى شود. در خلوت و جلوت بايد محرمات الهى را ترك كرد. بايد توطئه ها، دروغگوييها، تهمتها، كم فروشيها، كلاه گذاريها و شيطنتها را - كه اسمش را عقل گذاشته ايم - كنار بگذاريم .
يك روزى هم معاويه مى گفت : ان معاويه ادهى من على ؛ ما خيلى مرد چيز فهمى هستيم . خيلى چيز فهم بوده است كه قبرش ‍ در خاكروبه هاست ! هر كس براى احياى قبر معاويه خواست اقدامى كند، با يك عذاب الهى از بين رفت . ولى قبر حضرت رقيه - سلام الله عليها - در چند قدمى آن ، مزار مؤ منين و مسلمين است . چيزى كه روشنفكرها مى گويند اين عقل است ، اشتباه كرده اند. كجاى اين عقل است ؟ اين موجب همه هلاكتهاست ، موجب همه آتشهاست ، تمام آتشهاى دنيا از آن پيدا شده است . عقل آن است كه تو را از آتش نجات دهد. خداى تعالى شما را با بصيرت عقلى نورانى كند: همان نورى كه قرآن مى فرمايد: الله ولى الذين ءامنوا يخرجهم من الظلمات الى النور(152) اين نور را خاموش نكنيد. كليد اين نور در دست شماست . اگر اين نور خاموش ‍ شود، بى نور هستيد. كليد اين نور اين است كه معصيت خدا را نكنيد. توطئه نكنيد، اين زرنگيها را كنار بگذاريد، اينها نازرنگى است . اگر زرنگ هستيد در دستگاه خدا زرنگ باشيد. زرنگ آن بود كه به اراده و مشيت او خدا شمس را بازگرداند(153)؛ كسى كه شمس و قمر در اختيار او بوده است .

هل ردت الشمس يوم لابن حنطمه   وهل هوى كوكب فى بيت عثمان

اگر سعى كرد با هزار كلك بازى ، كلاه سر مشترى بگذارى ، خيال نكن زرنگ هستى ، بلكه خيلى بيچاره شكم خود هستى . همه حيوانات از گزنده و پرنده و چرنده از اين دستگاه خدا استفاده مى كنند. خدا همه را موفق كند با بصيرت عقلى باشيم ، كه بصيرت عقلى اشتباهات رفع مى شود و وجدان انسان باور مى كند كه خدايى هست و همه الطاف و بركات از اوست و باور مى كند كه عذاب خدا، عذاب سختى است . در اين هنگام ، نزديك محرمات نمى رود، خلوت و جلوت هم براى او تفاوت ندارد. همه موفق و مؤ يد به بركات اهل بيت عصمت باشيد.

درس سى و هشتم : يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى اءنعمت عليكم و اءنى فضلتكم على العالمين (154)

نورانيت عقل
با وجود اين كه همه گونه نعمت ، متوجه يهود و بنى اسرائيل شد - نعمتهايى كه بايد سازنده نفوس انسانى و سازنده توحيد و عرفان و اخلاق و همه چيز باشد - با وجود همه اين نعمتها از آن استفاده نكردند؛ كه اگر استفاده مى كردند؛ هر يك مصباح و نور جهان بودند. چون عاقله ، رابطه بين نعمتهاى الهى و روحانيت است . اءلعقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان (155). عاقله ، نورانيتى است كه مبداء همه بركات است . عاقله ، نبى ، ولى و امام و رهبر تربيت مى كند. يعنى وقتى عاقله ، رابطه بين انسان و حق تعالى شد، انسان تربيت مى شود. عاقله ، معارف اسلام و احكام را درك مى كند. عاقله مورد خطابات الهى است : اءقبل ، فاءقبل ، اءدبر، فاءدبر. اياك اءعاقب و اياك اءثيب . ما خلقت خلقا هو اءحب الى منك . عاقله ، مقامش از تمام موجودات جهانى بالاتر است ، شايد از ملائكه هم بالاتر است . ما اءكملتك الا فى من اءحب (156)؛ كسى كمال عقلى پيدا مى كند كه محبوب خدا باشد، محبوبترين موجودات الهى باشد.
تمام بركات انبيا و اوليا و تمام معجزات از بركات عاقله است . اگر انسان بنده خدا شد، بنده شيطان هوى و هوس نشد، بنده عاقله و خداى تعالى شد، تمام بركات بر او نازل مى شود. معايب نفسانى به وسيله عقل شناخته و درك مى شود. باب معرفت نفس بر عاقله گشوده مى شود. اگر كسى بخواهد خودش را بشناسد، اگر بخواهد با نفس حيوانى ، اين آتش جهان افروز آشنا شود و معرفت پيدا كند، به وسيله عاقله مى تواند. عاقله به انسان مى فهماند هتاكى و ظلم بد است و جهانى را به فساد مى كشاند، جهل ، جهانى را متلاشى مى كند و در مقابل ، جنود عقل كه علم و عدالت است شرق و غرب را مورد رحمت قرار مى دهد. اينها همه مال عاقله است . خدا اگر كاملش را نمى دهد، ناقصش را بدهد. خدا مى دهد، ما اهلش نيستيم .