درس بيست و ششم : و لكم فى الاءرض مستقر و متاع الى حين
(107)
فطرت
مقتضاى فطرت انسان ، ايمان به خدا، هدايت به راه حق و اخلاق
فاضله انسانى ؛ مثل علم و عدالت و سخاوت و... و صدور افعال خير، مثل
نماز، روزه ، احسان و خدمت به بندگان خداست . كفر، الحاد، شرور، دروغ
بافى و زورگويى خلاف مقتضاى فطرت انسان است . مقتضاى فطرت انسان همان
چيزى است كه انبيا و اوليا - سلام الله عليهم اجمعين - بر آن بوده اند.
در اين جا پند مطلب مورد بحث است .
مطلب اول : اين كه مقتضاى فطرت چيست ؟ آيا هدايت و ايمان و افعال خير
است يا خلاف آن ؟
مطلب دوم : اين كه همه موجودات ، حركاتشان مطابق فطرت است ، ولى به اين
انسان نادان كه مى رسد مختلف مى شود؛ بعضى بر اساس فطرت حركت مى كنند و
برخى بر خلاف فطرت الهى .
مطلب سوم : كارهايى كه انسان را از فطرت انسانيت خارج مى كند و به سوى
حيوانيت مى برد:
ان
هم الا كالاءنعام بل هم اءضل سبيلا(108).
مطلب چهارم : آنچه سبب مى شود كه انسان به فطرت باز گردد.
انسان فطرى
اما مطلب اول : مقتضاى فطرت انسانى ، هدايت و ايمان و فضائل
اخلاقى و صدور افعال خير است ، چنان كه در انبيا و اوليا بوده است .
قرآن مى فرمايد:
سبحان الذى خلق الاءزواج كلها مما تنبت الاءرض و من اءنفسهم و مما لا
يعلمون
(109). مراد از خلقت ازواج ، خلقت خصوص انسان نسيت ،
خداى تعالى همه ازواج را از نبات آفريده است . ماده اصلى اين خلقت ،
نبات ، حبوبات و ميوه هاست . بنابراين ، يك جزء انسان ،
((نبات الارض )) است . جزء ديگر انسان
خصوصيات تو ارثى است كه از پدران و مادران به انسان مى رسد:
((و من اءنفسهم ))؛
خصوصيات نژادى كه در سعادت و شقاوت و خوبى و بدى افراد تاءثير دارد.
جزء سوم ،
مما
لا يعلمون است . مقصود از اين ، نورانيت و جهت عقلانى بشر و جهت
الهى انسان است .
حال اگر انسان نباتش از طيبات باشد و حرام نباشد، خوردنى هايش ، نه
ذاتا حرام باشد (مثل خمر و گوشت خوك ) و نه عرضا (مثل اموال غصبى و
دزدى )، و محيط فعاليت و اكتساب او نيز محيط حكومت اسلامى باشد، محيطى
كه انسان را ملزم به فجايع نكند. و پدر و مادر او نيز الهى باشند، در
اين صورت ، اين چنين انسانى سراپا طيب است ، نبات او نباتى است كه قرآن
حلال فرموده است : ((كلوا من الطيبات
))(110)،
پدر و مادر او نيز الهى هستند و آثار سوء ندارند. از طرف ديگر، نورانيت
عقلى و جهت الهى نيز كامل است . طيبات آثارش ، طيب است و خبيثات آثارش
، خبيث . اين انسان با اين خصوصيات ، جز آثار طيب بر جاى نمى گذارد.
شراب و گوشت خوك ، مال دزدى و غصبى هر يك آثار خبيثى دارد.
انبيا و اوليا همه مواليد فطرتند؛ يعنى به حسب نژاد، نژاد طيب و طاهرى
داشته اند، به حسب غذا، غذاها حلال بوده است . محيط و جو حركتشان هم
اكتساب معاصى نبوده است . بهترين نمونه ، خود حضرت آدم است . آدم ،
انسان فطرى ، موجود بهشتى و نورانى است ، اگر به وسوسه شيطان لغزشى هم
پيدا كرد، توبه كرد و بازگشت . اين است مقتضاى فطرت .
حركت فطرى موجودات عالم
مطلب دوم اين است كه حركت همه موجودات عالم از نبات و معادن و
حيوانات ، همه فطرى است . يعنى درخت بايد آن طور كه خداى تعالى خواسته
است حركت كند. خداى تعالى خواسته است درخت به شما ميوه و چوب و برگ
بدهد و درخت همين كار را انجام مى دهد. معادن حركتى را كه خدا براى
آنها خواسته است ، انجام مى دهند. خاك اين زمين بايد طلا شود، آن يكى
بايد نقره شود، ديگرى بايد آهن و سرب شود، حيوانات بايد به شما شير و
گوشت و... بدهند. همه ، كار و حركتشان درست و براساس فطرت است . ولى
نوبت به اين آدم مى رسد، مى بينيد كه حسابها خراب از آب در مى آيد. تو
بايد مرد خدا باشى ! چه شد كه مرد شيطان شدى ؟ تو بايد اهل خير و عدالت
و علم و تقوا باشى ! چه شد كه جنايتكار شدى ، شرقى و غربى شدى ؟ خود
شرقيها و غربيها چه شد كه شرقى و غربى شدند؟ انسانى كه اشرف موجودات
است ! همه اينها به خاطر اين است كه به انسان اختيارى داده اند. به او
گفته اند: مى خواهى به جهنم برو مى خواهى به بهشت . مى گويد: ما اهل
جهنم هستيم ، ما نقد را رها نمى كنيم . به او بايد گفت : بالاخره نسيه
هم مى آيد، وقتى مى آيد كه هيچ كارى نمى توانى بكنى .
اگر خداى تعالى به شما توفيق بدهد و معارف الهى براى شما حاصل شود، مى
بينيد كه مؤ ثر در همين عالم ماده هم خداى تعالى است ، همه مثل
ابزارند، مثل ابزار نجارى ، كار را انجام مى دهد. ما ابزاريم . ما آلت
محض هستيم . فاعليت حقيقى ، فاعليت خداست .
حركت فطرى موجودات عالم
مطلب دوم اين است كه حركت همه موجودات عالم از نبات و معادن و
حيوانات ، همه فطرى است . يعنى درخت بايد آن طور كه خداى تعالى خواسته
است حركت كند. خداى تعالى خواسته است درخت به شما ميوه و چوب و برگ
بدهد و درخت همين كار را انجام مى دهد. معادن حركتى را كه خدا براى
آنها خواسته است ، انجام مى دهند خاك اين زمين بايد صلا شود، آن يكى
بايد نقره شود، ديگرى بايد آهن و سرب شود، حيوانات بايد به شما شير و
گوشت و... بدهند. همه ، كار و حركتشان درست و بر اساس فطرت است . ولى
نوبت به اين آدم مى رسد، مى بينيد كه حسابها خراب از آب درمى آيد. تو
بايد مرد خدا باشى ! چه شد كه مرد شيطان شدى ؟ تو بايد اهل خير و
دعدالت و تقوا باشى ! چه شد كه جنايتكار شدى ، شرقى و غربى شدى ؟ خود
شرقيها و غربيها چه شد كه شرقى و غربى شدند؟ انسانى كه اشرف موجودات
است ! همه اينها به خاطر اين است كه به انسان ، اختيارى داده اند. به
او گفته اند: مى خواهى به جهنم برو و مى خواهى به بهشت . مى گويد: ما
اهل جهنم هستيم ، ما نقد را رها نمى كنيم . به او بايد گفت : بالاخره
نسيه هم يم آيد، وقتى مى آيد كه هيچ كارى نمى توانى بكنى .
اگر خداى تعالى به شما توفيق بدهد و معارف الهى براى شما حاصل شود، مى
بينيد كه موثر در همين عالم ماده هم خداى تعالى است ، همه مثل ابزارند،
مثل ابزار نجارى ، كار را نجارى ، كار را نجار انجام مى دهد. ما
ابزاريم . ما آلت محض هستيم . فاعليت حقيقى ، فاعليت خداست .
اختيار، منشاء تكامل بشر
حركت همه موجودات حركتى است براساس فطرت ، حركتى است كه همه از
آن راضى هستيم ، درخت گلابى ميوه اش را به ميوه تلخى بدل نمى كند.
امايك وقت مى بينيد كه اوضاع انسان خراب مى شود. اين به خاطر اختيارى
است كه انسان دارد. منشاء تكامل بشر هم همين اختيار است . بنابراين ،
فطرت بشر بر هدايت و ايمان است ، ولى اكتسابات انسان و شياطين داخل و
خارج ، او را از مرز انسانيت خارج مى كنند. انسان يك روز به فلان چيز
حرام ميل دارد، يك روز به مال ديگرى تجاوز مى كند. گمان نكنيد همين قدر
كه در فقه گفته اند: معامله صحيح است ، اثر سوئى ندارد. كسى كه از راه
كلاه بردارى ارتزاق مى كند، قهرا اساس هدايت را از دست مى دهد. الان
جهان سوم آن قدر از ابرقدرتها فجايع ديده اند كه قابل بيان نيست . اين
تجاوزات ، تعديها، سلطه ها و اعمال قدرتها باعث شده است كه جهان سوم از
فطرت خارج شوند. مگر اين يك انسان الهى و كسى كه مالك نفس خود باشد
پيدا شود.
موجبات خروج از فطرت
مطلب سوم مربوط است به آنچه آدمى را از مسير فطرت خارج مى كند.
معلوم نيست كه بشر با همه خصوصياتش از اول تكوينش ، دروغگو و حقه باز
باشد. بچه ها داخل خانه هاى شما را منحرف مى شوند. وقتى بچه مى بينيد
كه سراغ پدر را مى گيرند و مى گويند: نيست ، در حالى كه او مى داند پدر
در خانه است ، دروغ گفتن را ياد مى گيرد. بيشتر شما نمى توانيد شاهد سر
بريدن يك مرغ باشيد، اما اگر آدم ، بى ملاحضه گى كرد، صدام مى شود، آدم
كشى ها براى او آسان است ؛ در حالى كه سفاكى و آدم كشى از فطرت او نيست
. تاءمين اقتصاد از راه سرقت ، از فطرت نيست . تاءمين اقتصاد بايد از
طريق زحمت ، تجارت ، زراعت و صناعت باشد. اگر شما دلتان مى خواهد
اقتصاد حرامى پيدا كنيد، اين مربوط به فطرت شما نيست ، اين مربوط به
آلودگى شما در اين عالم است . چون انسان وقتى آلوده شد، براى به دست
آوردن پول مورد حاجت ، متوسل به حرام مى شود.
خدا همه را موفق كند كه براى خود نافع باشيد. برنامه اسلام ، براى شما
نافع است . خدمتگزار خود باشيد، خود را اصلاح كنيد، خود را تزكيه كنيد،
خود را تهذيب كنيد، با خدا ارتباط پيدا كنيد. ارتباط خدا به معنى كناره
گيرى از مردم نيست ، بلكه بايد كار مردم را براى خدا انجام دهيد.
معاشرت و كسب براى خدا باشد. اگر با خدا ارتباط پيدا كنيد، ديگر رها
نمى كنيد. همه بديها به خاطر اين است كه رابطه برقرار نمى شود. اگر
انسان ، دستگاه توحيد را فهميد، اگر فهميد همه چيز در دستگاه خدا هست ،
نمى تواند از دستگاه خدا صرف نظر كند. و معناى اين ، اعتزال و كناره
گيرى از اجتماع نيست ، بلكه انسان بايد در اجتماع باشد، در آتش جامعه
بسوزد. اگر توانست بسوزد و قدرت پيدا كرد كه آتش جامعه را تحمل كند، آن
وقت احياى اموات هم مى تواند بكند. اين مقام را مجانى به كسى نمى دهند.
آدمى كه بخواهد از گرفتاريها در برود، همان جا بايد بماند. اگر از
گرفتاريها در نرفت و مثل انبيا و اوليا و صلحا، خودش را وقف اجتماع
كرد، از مواهب الهى استفاده مى كند. خاكستر بر سر پيغمبر خدا ريختند و
او دست از كارش بر نداشت ، مواهب الهى ؛ علم و قدرت و همه چيز، در
دستگاه خدا هست .
درس بيست و هفتم : معصيت خدا و خروج از فطرت
فطرت انسانى ، فطرت هدايت و ايمان به
خداى تعالى است . آنچه انسان را از اين فطرت خارج مى كند، معصيت خداى
تعالى و اطاعت از شيطان است ؛ شيطان داخلى كه هوى و هوس خود انسان است
، يا شيطان خارجى كه هوى و هوس ديگران است ؛ هر دو آدم را از فطرت
بيرون مى كند:
ثم
كان عاقبه الذين اساوا السواى ان كذبوا بايات الله و كانوا بها يستهزون
(111). عاقبت افراد معصيت كار، اين شد كه خدا را انكار
كردند، معاد را انكار كردند، گفتند: همه دروغ است . اين نتيجه عصيان
است .
مجاهد و ثبات بر فطرت
اگر به وسيله اطاعت خدا، در راه او مجاهد كردى ، همچون مجاهداتى
كه انبيا و اوليا و صلحا كردند، اين مجاهد، شما را در فطرت نگه مى
دارد. چون خدا به مجاهد وعده داده است كه اگر من را در برابر شيطان
يارى كردى ، من هم تو را يارى مى كنم :
ان
تنصرو الله ينصركم
(112). اگر همه بخواهند تو را به زمين بزنند نمى
توانند؛ چون خدا مى خواهد تو بالا بروى . اگر در راه خدا مجاهد كردى ،
يارى خدا را مى بينى . اگر در يك روز، صد مرتبه نصرت حق بكنى ، صد
مرتبه نصرت خدا را مى بينى . اين همان است كه امام حسين (عليه السلام )
مى گويد:
عميت
عين لا تريك
(113)؛ كور باد چشمى كه خدا را نبيند. راه ديدن ، هدايت
ويژه است و آن ، غير هدايت عمومى است . اين هدايت ويژه ، رابطه بين
مجاهد و خداى تعالى است . هر شخص كه در راه حق مجاهده كرد و خدا را
يارى كرد، خدا او را نصرت مى كند. برويد تجربه كنيد. و اين ، غير از آن
هدايت عمومى است . اين هدايت ، مخصوص به مجاهد فى سبيل الله است ؛ چه
جهاد نفس و چه جهاد در جبهه . هر كه اين مجاهده را بكند، اين هدايت
نصيب او مى شود.
عمده دليلى كه انبيا را در برابر دنياى آتش زا و در برابر توطئه هاى
شيطان حفظ كرد، نصرت خداست . تو نيز اگر مى خواهى مورد نصرت خدا باشى ،
به طورى كه شبهه نكنى كه آيا خدايى هست يا نه ، برو مجاهده در راه خدا
كن . آن جا كه از همه وسايل بيچاره شدى و تنها هستى و همه قصد اعدام تو
را دارند، خدا به فرياد تو مى رسد، همان جا آتش را گلستان مى كند؛ ولى
اين مربوط به مجاهد است ، نه هر كس ديگر. تو بايد به توفيق الهى ،
اطاعت هوى و هوس را تعطيل كنى و اطاعت خدا را بكنى ، تا پشت سر آن ،
نصرت خدا را ببينى . اين كمك هدايت مخصوص به شماست و نصيب ديگرى نمى
شود. فرياد مى زنيد كه : ما شبهه داريم ، ما ترديد داريم ، ما وجود
مبداء را نمى فهميم . نمى خواهيد بفهميد! اگر مجاهد باشيد، وجود مبداء
را مى فهميد. هر كه مجاهده كند، اين معنى را مى فهمد. در جايى كه قوم و
عشيره اى ندارى و با يك دسته دشمن روبه رو هستى ، همان جا خداى تعالى
اعمال قدرت مى كند و مى فهمى كسى كه تو را نجات داد، خداى تعالى بود؛
ولى شرطش اين است كه مجاهده كنى ، وگرنه از اين طريق محروم هستى .
اين همان طريقى است كه تمام انبيا و اوليا به وسيله آن در برابر دنياى
پر شر و شور محفوظ ماندند. خيال نكن آنچه دلت مى خواهد به درد تو مى
خورد! آنچه دلت مى خواهد، جهنم است . نمى دانى هوى و هوس آدم را به كجا
مى برد. قدرى از اين هوى و هوس صرف نظر كن ! قدرى از تخيلات صرف نظر كن
! وجدان مجاهد، نصرت الهى را باور مى كند، كسى نيست كه نصرت خدا كند و
خداى تعالى او را نصرت نكند. بنابراين ، معصيت خدا موجب انحراف فطرت
است و مجاهده در راه او، نجديد رابطه مى كند؛ به طورى كه شبهه از درون
شما مرتفع مى شود. در بيابان تاريك كه هيچ كس نيست ، خدا به داد تو مى
رسد. دستگاه هستى ، دستگاه دقيقى است .
بازگشت به فطرت
اما چه كنيم تا انسان به فطرت خود بر گردد و انسان شود؟ تزكيه ،
تهذيب و توبه در دستگاه خدا، راه بازگشت به فطرت است . اگر مرد كارى
هستى و بتوانى تزكيه كنى ، بتوانى آلودگيها، جهالتها، حسدها و توطئه ها
را از خود دور كنى ، ان شاء الله به فطرت هم مى توانى رجوع كنى . در
اين وقت يك انسان مى شوى . آدم وقتى معصيت خدا كرد از آن مرتبه انسانيت
بيرون آمد:
فاءزلهما الشيطان عنها فاءخرجهما مما كانا فيه
(114)، ولكن آدم توبه كرد و به حالت اول برگشت . ان شاء
الله ما هم تائب شويم و توبه نصيبمان شود و انسان شويم . با نبود
انسانيت گرفتاريها خيلى زياد است . وقتى بهشتى مى شوى كه انسان شوى .
مادامى كه انسان نشوى ، جهنمى هستى . كارى كن كه بهشتى شوى . خدا همه
را موفق كند، همه را آگاه كند، همه را به رابطه الهى آگاه كند. بدانيد
كه اين جا خبرى هست ، جاى ديگر خبرى نيست .
درس بيست و هشتم : فتلقى ءادم من ربه كلمات فتاب عليه ...(115)
اهل بيت (عليه السلام )، شكافنده حجابها
آدم وقتى كه به وسيله وسوسه شيطان از بهشت بيرون رفت و از آن
مرتبه جهت الهى ، تنزل پيدا كرد، كلماتى را از خداى تعالى تلقى كرد.
تلقى و لقاى كلمات به وصول و رسيدن به آنهاست . كلمات و اسماى اهل بيت
عصمت و طهارت ، گاهى با القاى خداى تعالى به نفوس بشرى واصل مى شود؛
يعنى خدا القا مى كند، و گاهى وصول و لقاى كلمات به محاوره است ؛ همان
طور كه با شما مذاكره مى كنيم و كلماتى از طريق گوش شما به قلب شما مى
رسد و قلب شما با كلمات ملاقات مى كند. خداى تعالى اين كلمات و اسماى
خمسه طيبه و اسماى معصومين - سلام الله عليهم اجمعين - را به آدم القا
كرد و اين كلمات به قلب آدم رسيد.
كلمات ، همين اسماى چهارده معصوم است . هم اسماى كلمات است و هم مسما.
اسماى كلمات اصطلاحى و لغوى است . مسما هم كلمات لغوى است ، بلكه تمام
موجودات آفرينش داخل در كلمه اند. ((كلم
)) به حسب معناى لغوى ((جرح
)) است تمام اين انوار مقدس ، جارح حجابهاى ظلمت
و حجابهاى بى عدالتى و ظلم هستند. انوارى كه الان در جهان بشريت هست .
از بركات اهل بيت عصمت است . همان طور كه نور شمس ، شكافنده ظلمتهاى
حكومتهاى طاغوتى هستند. به وسيله اين انوار، ظلمتهاى جهل و حجابهاى قلب
بر طرف و محو مى شود. حجاب قلب را بايد با برنامه اسلام ، با علوم و
معارف اسلام ، با فقه اسلامى و با اخلاق و آداب و معاشرتهاى اسلام بر
طرف كرد.
حكومتهاى شرق و غرب از روشنى اسلام ، خائف و ناراحت هستند، چون اسلام
توطئه ها و جنايتهاى شرق و غرب را افشا مى كند. خيال نكنيد اينها اهل
انصافند. يهوديان به شيعيان و مسلمانان لبنان مى گويد: شما خرابكاريد.
شما كه آمده ايد و خانه مردم را گرفته ايد خرابكار نيستيد، اما شيعيان
لبنان كه آنها را از خانه هايشان در به در كرده ايد خرابكارند؟!! اين
اسلام است كه بايد بفهماند يهوديان خرابكارند. اينها اين قدر وقيح و
زشتند كه همه گونه جنايتى مى كنند و مى گويند: ما قيم بشريم . نورانيت
اسلام ، بشر را هوشيار مى كند، بشر را بيدار مى كند و متوجه مى سازد كه
حرفهاى شرق و غرب همه دروغ است . اينها مى گويند: ما حامى بشريم ، ما
حامى حيوانات هستيم . حمايت آنها مثل دوستى گرگ و بره است ؛ همان علاقه
اى كه گرگها به گوسفندان دارند، آنها هم به بشر دارند. مى خواهند هم
فرهنگشان را ببرند، هم صناعتشان را، هم اقتصادشان را و هم انسانيتشان
را. چقدر وقيح و بى وجدانند!
بركت اهل بيت (عليه
السلام )
اسامى اهل بيت و همچنين مسما داخل در كلمات هستند. اينها
حجابهاى ظلمت را نابود مى كنند. اگر در عالم حياتى هست ، به بركت اهل
بيت عصمت و طهارت است . اين نور، شكافنده تاريكيهاى جهل و ظلمت و طاغوت
و طاغوتيان است .
كلمه ، معنايش جارح است .
فتلقى ءادم من ربه كلمات اين كلمات را آدم از خداى تعالى و به
القاى او تلقى كرد؛ يعنى خدا القا كرد و آدم تلقى كرد، هم اسما را و هم
مسما را. نجات آدم به وسيله همين اسماست ؛ به اين معنا كه كمال عبوديتى
كه اسلام دارد و كمال عبوديتى كه اهل بيت عصمت و طهارت دارند، همان ،
سازنده آدم هم هست . آدم به ملاقات اهل بيت عصمت و طهارت ، به حسب مسما
ساخته شده است ، گرچه اهل بيت در زمان آدم نبودند. نحوه لقاى آدم به
اهل بيت ، همان نحوه لقاى به خداى تعالى است ؛ نحوه لقاء الله است .
انسان همان طور كهم به لقاء الله واصل مى شود، آدم هم آن روز به لقاى
اهل بيت واصل شد و آن سازندگى را كه در مقام كمال عبوديت و كمال
انسانيت است به دست آورد.
همه بايد از اين سازندگى استفاده كنند. همه بايد از اين بيت استفاده
كنند. بيت علم ، بيت اهل بيت نبوت و رسالت است . به همين وسيله ، آدم
ساخته شد و به مرتبه اول رجوع كرد: همان مرتبه عاليه ، همان بهشت ، و
بهشتى شد. خدا همه را موفق كند كه با برنامه هاى اسلام آشنا شوند و از
برنامه هاى اسلام استفاده كنند و همه مورد بركات خدا و مورد بركات امام
زمان و الطاف او واقع شوند. برنامه سازنده اى به غير اسلام نداريم .
برنامه كامل ، برنامه اسلام است ؛ از توحيدش تا آخر، خدا همه را موفق
كند.
درس بيست و نهم : فتلقى ءادم من ربه كلمات فتاب عليه انه
هو التواب الرحيم
(116)
حقيقت توبه
انسان عاصى اگر از معصيت توبه كند و به خداى تعالى باز گردد،
اين توبه موجب طهارت اوست . يعنى كسى كه توبه كرده است از گناه پاك مى
شود و خداى تعالى معصيت او را عفو مى كند و با يك توبه ، مورد مغفرت حق
تعالى واقع مى شود. در كلمات مولا، در مساءله توبه ، خطاب به خداى
تعالى آمده است :
فاءن
عدت فعد(117)
اگر ما بندگان به عصيان برگشتيم و دوباره معصيت كار شديم ، ما ضعيفيم ،
شما كار خود را بكن . كلام در اين است كه انسان چگونه با توبه از معصيت
، مورد مغفرت خداى تعالى واقع شود؟ از كجا بايد فهميد كه خدا از او صرف
نظر كرده است و مورد مغفرت حق تعالى واقع شده است ؟ در پاسخ بايد گفت :
حقيقت توبه اين است كه تائب به حسب نفس تحول پيدا كند. و آثار و
نفسانيات انسان توبه كننده به درگاه خدا عوض شود. نفوس عاصى و گنكار،
نفوس حيوانى هستند و آثارش هم آثار حيوانيت است ؛ شهوات و جهالتهاست .
لكن نفوس انسانى ، آثار انسانى دارد؛ نورانيت دارد. آثارشان همان آثار
انبيا و اولياست ، آثارش خير و صلاح است . اگر كسى حتى ده مرتبه عصيان
خدا كرده باشد و گوشت و استخوانى كه معصيت خدا را با آن كرده است فانى
و ذوب شود، يقين بدانيد كه خداوند او را عفو كرده است و مورد مغفرت
اوست .
بازگشت از معاصى به اطاعت خدا، دليل بر مغفرت است . چنين انسانى دعايش
مستجاب است ، در صف الهيون آمده است و مشمول بركات و نصرت خداست . عذاب
الهى ، خذلان است و اين كه به داد آدم نرسد و به او بى اعتنا شود. ولى
اگر توبه كردى و بازگشتى ، تو را مثل روز اول يارى مى كند، دعاى تو را
مستجاب مى كند. و اين است معناى گذشت و مغفرت الهى . اگر باز هم اشتباه
كردى و باز هم توبه نمودى ، خدا اضافه مى كند و نصرت خدا مى آيد:
ان
تنصر الله ينصركم . اكنون كه انسان شدى ، بنده خدا شدى ، مورد
رحمت خدا هستى . نائب به حسب طهارت از گناه
كيوم
ولدته اءمه ؛ مثل آن روزى است كه گناه نكرده است .
حق الناس
البته اين نسبت به حقوق حقه خداى تعالى است ؛ ولى براى حقوق
بندگان خدا، انسان گرفتار است . اگر حق ، حق مالى است ، حق آعراض و
آبرويى است ، حق غيبت است ، آن جا صاحب حق ، خدا نيست . صاحب حق رفقا،
همشرى ها و همسايه ها هستند. آنها بايد از اين حق صرف نظر كنند، تا اين
حق ساقط شود. يا بايد حق را ادا كنى و يا كسب رضايت كنى . آن جا كه هيچ
كدام از اينها امكان ندارد، اگر انسان بنده حقيقى حق تعالى باشد، خداى
تعالى اين قدر بركات خود را بر آن صاحب حق نازل مى كند كه مى گويد: ما
راضى شديم ؛ وگرنه گرفتار است تا حقوق او را ادا كند. تمام حركات و
سكنات انسان ، حتى يك نظر سوء مورد حساب است . نگاهى كرده اى ، دستت
حركتى كرده است ، نيت بدى داشته اى ، همه مورد حساب مؤ اخذه است .
توبه يكى از ابواب رحمت الهى و يكى از ابواب بهشت است و اين مطلب ،
حقيقت و واقعيت دارد. دليل آن هم - چنان كه گفتيم - اين است كه خدا به
نصرت خودش بر مى گردد و به قضاى حوائج شما رجوع مى كند. اينها دليل اين
است كه خدا عفو و اغماض كرده است . عقاب خدا اين است كه خدا آدم را رها
كند و به حال خود واگذارد. ضرر رها كردن خدا از ضرر رها كردن قيمى كه
به افراد نابالغ قيوميت دارد، بيشتر است . بشر وقتى هم كه بالغ شد،
نسبت به احكام و علوم الهى نابالغ است و تنها نسبت به يك دسته خاصى از
احكام و علوم الهى بالغ است . اگر يارى خداى تعالى نباشد، انسانهايى كه
داراى علم و دانش هستند، در دستگاه خداى تعالى نابالغ هستند؛ همانند
انسانهايى كه در اوضاع شرق و غرب مى بينيد. خيلى فعاليت مى شود،
متفكرينى كه اين صنايع را تحويل شما مى دهند، شبها خيلى بيدارى مى
كشند. گمان نكنيد به يك نگاه اين صنايع درست شده است . در هر رشته اى
متفكرين زحمت كشيده اند، تلفات و خسارات داده اند. ولى وقتى كه در راه
خدا مصرف نشود، چه فايده اى دارد؟ مثل پولى كه بعضى ها پيدا كرده اند،
به جاى اين كه با اين پول استفاده هاى الهى كنند، استفاده شيطانى مى
كنند.
خدا همه را موفق كند كه در اين جهان تائب بشويم ، از جرم مبرا شويم و
بعد هم بتوانيم خود را طاهر از جرم نگه داريم . نمى دانيد اين چقدر
قيمت دارد كه آدم خود را در اجتماعى ببيند كه مطهر از جرم و جنايت است
.
درس سيم : يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى اءنعمت عليكم
و اءوفوا بعهدى اءوف بعهدكم و اياى فارهبون
(118)
نعمت ، تابع همت
نعمتهايى كه خداوند براى بندگان و مخلوقات آماده كرده است ، به
كسى اختصاص ندارد. نگفته اند: باران مال شما، علم مال ديگرى ، قدرت
وحكمت مال يك دسته است و دسته ديگر از آن بى نصيبند، بهشت مال يك دسته
باشد و دسته اى ديگر اهل جهنم . نعمتهاى الهى ، تخصص و اختصاصى ندارد،
بلكه تابع همت و لياقت افراد است . بعضى از نفوس بشرى ، لياقت كامل و
همت عالى دارند؛ از معارف و اخلاق اسلام ، از فقه و معاشرت اسلام
استفاده مى كنند، از ماديات هم استفاده مى كنند. و بعضى هم از نفوس ،
آن همت عالى و لياقت كامل را ندارند كه از جميع نعمتهاى الهى استفاده
كنند. اگر استفاده نمى كنند، منشاء آن اين نيست كه خدا نعمت را به بعضى
اختصاص داده است . نعمتها مثل باران است . با وجود باران ، اگر از
زمينى گياه نرويد، تقصير باران نيست ، تقصير خود زمين است . نفوس كامل
بشرى از تمام ماديات و روحانيت استفاده كرده اند. مبعود انبيا - سلام
الله عليهم اجمعين - و اوليا و صلحا خداى تعالى بوده است . ما هنوز نمى
دانيم مبعودمان كيست ؟ مبعود ما هوى و هوس ماست يا حق تعالى ؟ ما هوى
را پرستش مى كنيم .