مقامات العليه
(مختصر معراج السعاده نوشته ملا احمد نراقى )

خاتم المحدثين حاج شيخ عباس قمى (ره)

- ۸ -


و ضد آن كه نگاهدارى راز باشد از افعال محموده ، و نتيجه قوه نفس است ، و پوشيدن راز خود نيز مشتمل بر فوائد كثيره است كه بر عاقل مخفى نيست .

گر آرام خواهى درين آب و گل   مگو تا توانى به كس راز دل
پس رازى كه نهان خواهى با كسى در ميان منه اگر چه دوست مخلص باشد كه مرآن دوست را دوستان بسيارند، و همچنين مسلسل دانايان گفته اند ((كل سر جاوز الاثنين شاع )) يعنى هر چه از ميان دو لب خارج شود شايع شد، ((مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز.))
11- نمامى و سخن چينى
صفت يازدهم ، نمامى است ، يعنى سخن چينى به گفتن يا نوشتن يا رمز يا اشاره و اين رذل ترين صفات خبيثه است بلكه از كلام الهى مستفاد مى شود كه سخن چين ولد زنا است و از اخبار كثيره ظاهر مى شود كه سخن چين داخل بهشت نمى شود، و از رحمت الهى دور است ، و ثلث عذاب قبر بواسطه اين صفت است ، و هر كه حقيقت اين صفت خبيثه را شناخت مى داند كه سخن چين بدترين مردمان و خبيث ترين ايشان است ، و آفات كثيره اين صفت در كتب مبسوطه مذكور، و حكايت فسادهاى آن عبد نمام مشهور است چه خوش گفته سعدى :
ميان دو كس جنگ چون آتش است   سخن چين بدبخت هيزم كش است
كنند اين و آن خوش دگرباره دل   وى اندر ميان كوربخت و خجل
ميان دو تن آتش افروختن   نه عقل است خود را در آن سوختن
و بر هر عاقلى لازم است كه بر سخن چين وقعى ننهد، چه نمام فاسق است ، و خبر هر فاسقى مردود است ، بلكه او را نهى كند و از اين جهت او را دشمن داشته باشد نقل است كه شخصى به ديدن يكى از حكما رفت و از غيرى سخنى نزد او نقل كرد. آن حكيم گفت مرا با برادرم بد كردى و دل فارغ مرا مشغول فكر ساختى ، و خود را كه نزد من امين بودى متهم گردانيدى ، و بدترين انواع نمامى سعايت است . يعنى سخن چينى در نزد كسى كه از او بيم ضرر و اذيت و كشتن باشد، مانند سلاطين و حكام و رؤ سا.
12- افساد
صفت دوازدهم ، افساد است ، كه اعم از نمامى است ، و از اوصاف خبيثه است و صاحب آن در مقام ضديت با خدا و رسول برآمده است ، چه بسيار از قواعد شرعيه مقرره از حضور جمعه و جماعات و مصافحه و زيارت و آمد و شد و ضيافت و نهى از سوء ظن و غيبت همه از براى حصول دوستى و الفت ميان مردم است ، و اين خبيث بدبخت در مقام فساد است كه مخالف با مطلوب الهى است ، و شكى نيست كه چنين كسى ارذل مردم است و مستحق انواع لعن است .
اصلاح بين مردم
و ضد آن اصلاح بين مردم است كه از علائم شرافت نفس است ، و در حديث نبوى صلى الله عليه و آله است كه : ((فاضل ترين صدقات اصلاح بين الناس است ،)) و بس ‍ است در فضيلت و اهتمام در باب اين صفت كه دروغى كه بدترين اوصاف غير حميده است در اين مقام پسنديده است .
13- شماتت كردن
صفت سيزدهم ، شماتت كردن است كه منشاء آن غالبا عداوت و حسد و جهل بمواقع قضا و قدر است ، و شماتت عبارتست از آنكه مثلا بگويد كه فلان بلا يا فلان مصيبت كه بفلان كس رسيده از بدى اوست ، و با آن شادى و سرور نيز باشد، و به تجربه واضح و از اخبار ثابت است كه ((شامت ))(160) از دنيا نمى رود تا خود نيز به آن مبتلا مى گردد، و ديگرى او را شماتت كند.
چو استاده اى در مقام بلند   برافتاده گر هوشمندى مخند
بسا ايستاده در آمد ز پاى   كه افتادگانش گرفتند جاى
پس عاقل كه از حال خود ايمن نيست در مقام شماتت كسى برنمى آيد. مثنوى :
((لاتخافوا)) از خدا نشنيده اى   پس چه خود را ايمن و خوش ديده اى
تا نرويد ريش تو اى خوب من   بر دگر ساده زنخ (161) طعنه مزن
علاوه بر اين كه هر بلا و مصيبتى از بدى افعال نيست بلكه باعث تقرب و رفع درجه و كفاره گناهان است ، آيا نمى بينى كه :
هر كه در اين بزم مقرب تر است   جام بلا بيشترش مى دهند
14- مراء و جدال
صفت چهاردهم ، مراء(162) و جدال است ، كه عبارتست از اعتراض بر سخن غير و اظهار نقص و خلل آن بقصد پست كردن آن شخص و اظهار زيركى خود بدون فائده اخروى و آن از اخلاق مذمومه است ، خواه در مسائل علميه باشد يا غير آن اعتراض ‍ بحق باشد يا باطل ، مگر آنكه متعلق به مسائل دينيه باشد و غرض فهمانيدن يا فهميدن حق بوده باشد كه در اين صورت ضرر ندارد و آنرا مراء نگويند بلكه ارشاد و هدايت گويند، و علامت آن آن است كه مضايقه نداشته باشى كه مطلب حق از غير تو ظاهر شود بخلاف مراء كه اگر حق از او ظاهر شد بدحال مى شوى و خواهى آنچه تو مى گوئى صحيح باشد، و اين صفت خبيثه باعث حقد و حسد و هيجان غضب است ، و در حديث نبوى صلى الله عليه و آله و سلم است كه حقيقت ايمان بنده كامل نمى شود مگر وقتيكه مراء و جدال را ترك كند اگر چه حق با او باشد، و شكى نيست كه اين صفت مذموم اگر قوت گيرد كار بجائى رسد كه صاحب آن مثل سگ درنده متصل راغب مى شود كه با هر كس در افتد، و هميشه در پى آن است كه سخنى از كسى بشنود و در آن دخل و تصرف كند و دنبال او گيرد و از آن لذت يابد خصوصا در مجمعى كه بعضى از ضعفاء العقول باشند كه آنشخص را به اين صفت خبيثه ستايش كنند، و گويند فلانى جدلى يا حراف يا نطاق بى بدلى است و كسى او را ملزم نمى تواند كرد(163) و آن احمق به اين شاد مى شود و غافل است از خباثت باطنيه آن ، و غالبا مايل است كه طرف مباحثه او جاهل و نادانى باشد تا بر او غلبه تواند نمود، و بيچاره نمى داند كه هر كه با نادانتر از خود مجادله كند تا بدانند كه دانا است بدانند كه نادان است ، و خصومت كه لجاج كردن در كلام است از جهت استيفاى مطلب و مقصود خود نيز مذموم است ، و اخبار بسيار نيز در بدى آن وارد شده ، و بس است در اين مقام حديث نبوى صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمودند هرگز جبرئيل بنزد من نيامد مگر اينكه مرا موعظه كرد و آخر كلامش اين بود كه زنهار! احتراز كن از لجاج و تنگ گيرى بر مردم كه آن عيب آدمى را ظاهر و عزت او را تمام مى كند، و فرمود: دشمن ترين مردم در نزد خدا لجوج خصومت كن است و مخفى نماند كه خصومت بجهت اثبات حق مالى يا حق ثابتى ديگر كه شرعا مستحق آن بوده باشد مذموم نيست بلكه آن خصومتى كه مذموم است خصومت در طلب چيز باطل و بغير حق است يا آنكه يقين به حقيت آن و استحقاق آن نداشته باشد.
15- سخريه و استهزاء كردن
صفت پانزدهم ، سخريه و استهزاء كردن است ، كه عبارتست از نقل كردن كردار و گفتار و خلقت و اوصاف مردم بقول يا فعل يا اشاره و كنايه بر وجهى كه سبب خنده ديگران گردد و باعث آن يا عداوت است يا تكبر يا حقير نمودن آن شخصى كه به او استهزاء مى شود، و بسا باشد كه باعث آن مجرد خنداندن و به نشاط آوردن بعض اهل دنيا باشد بجهت طمع در كثافات دنيويه ايشان ، و شكى نيست كه اين عمل شيوه اراذل و اوباش ‍ و پست فطرتان است ، و صاحب اين عمل را از دين و ايمان خبرى و از انسانيت اثرى نيست ، چه طبع پست او وادار مى نمايد كه بصورت و دست و پاى خود اعمال چند بجا آورد كه بعض دونان و نامردان بسبب آن به خنده و نشاط در آيند، و عيوب و نقص ‍ مسلمانان را تقليد مى كند، و افعال نيكان و اخيار را مضحكه اشقياء و اشرار مى نمايد، و چنين شخصى البته بمراحل بسيار از منزل انسانيت دور و نام آدميت از او مهجور و در نظر عقلاء و ارباب دانش بى وقع و بى اعتبار و در دار عقبى بانواع عذاب گرفتار است و همينقدر در مذمت آن بس است كه چنين صفت خبيثه را وسيله تحصيل چرك دست مردم قرار داده و گويا اعتقاد به آن ندارد كه متكفل روزى بندگان آفريننده ايشان است و كثرت رذالت اين صفت محتاج به بيان نيست .
16- افراط در مزاح و شوخى
صفت شانزدهم ، افراط در مزاح و شوخى است ، كه باعث سبكى و كم وقارى و موجب سقوط حصول مهابت و حصول خوارى مى گردد و دل را مى ميراند و از آخرت غفلت مى آورد، و بسا باشد كه باعث عداوت و دشمنى يا سبب آزردن و خجالت مؤ منى گردد، و لهذا گفته شده كه هر چيزى را تخمى است ، و تخم عداوت شوخى است ، و از مفاسد آن آن است كه دهان را به هرزه خندى مى گشايد، و خنده بسيار دل را تاريك و آبرو و وقار را تمام ميكند، ولكن پوشيده نماند كه اگر افراط در مزاح نشود و توليد مفاسد مذكوره نكند مذموم نيست ، بلكه ممدوح است ، و مكرر مزاح از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ، و اميرالمؤ منين (عليهم السلام ) صادر شده بحدى كه منافقين مزاح را در حضرت امير المؤ منين (عليه السلام ) عيب شمردند، و همچنين خنده مذموم قهقهه است كه با صدا باشد نه تبسم كه آن محمود و ذكر آن در اوصاف حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم مشهور است .(164)
17- غيبت
صفت هفدهم ، غيبت است كه عبارت است از گفتن چيزى در غياب شخص معينى كه اگر بگوش او برسد او را ناخوش آيد، و به آن راضى نباشد بشرط آنكه مردم آنچه را نقصان شمرند و در او حاصل باشد و به قصد نقصان او ذكر كرده شود خواه آنكه گفته مى شود نقص در بدن يا در نسب يا در صفات و افعال و اقوال او باشد، يا در چيزهائيكه متعلق و منسوب است به او بوده باشد.
(در تعريف غيبت ((شخص معين )) ذكر كرديم تا آنكه مبهم - مثل يكى از اهل بلد يا يكى از علماى آن - بيرون رود و گفتيم كه در او حاصل باشد تا بهتان بيرون رود. و گفتيم بقصد نقصان تا مثل ذكر عيب از براى طبيب مثلا يا ذكر آن در نزد سلطان كه بجهت ترحم بر حال او ذكر مى شود از تعريف بيرون رود و نقص در بدن مثل كرى و كورى و سياهى و كوتاهى و بلندى و غيره است ، و نقص در نسب مثل گفتن آنكه او حمال زاده يا پسر فلان فاسق يا نانجيب و غيره است ، و در صفات و افعال و اقوال مثل آنكه گوئى بد خلق يا بخيل يا متكبر يا جبار يا دزد و يا ظالم يا پرگو يا قبيح يا پرخور يا بى ادب و نحو اينها است . و در چيزهائى كه متعلق و منسوب است به او از جامه يا خانه يا مركب چنانكه گوئى عمامه او مثل گنبد است يا مثل گردو است يا جامه اش ‍ چرك است يا خانه او مثل خانه يهودان است و امثال اينها.)
چنانچه در حديث نبوى صلى الله عليه و آله و سلم است كه فرمودند: ((آيا ميدانيد كه غيبت چه چيز است ؟ عرض كردند خدا و رسول داناترند، فرمود: آن است كه ياد كنى برادر خود را بچيزى كه او را ناخوش آيد، شخصى عرض كرد كه اگر آن صفت با او باشد باز بد است ؟ فرمود: اگر باشد غيبت است والا بهتان است ، و فرقى نيست در ميان غيبت به كنايه (165) يا تصريح بلكه بسا باشد كنايه بدتر باشد.
(غيبت به كنايه مثل آنكه بگويى الحمد لله كه ما مبتلا به همنشينى ظلمه يا به حب رياست نيستيم . يا آنكه گويى نعوذ بالله از بى شرمى يا خدا ما را محافظت كند از بى حيايى و امثال اينها؛ و غرض كنايه به شخصى باشد كه مرتكب اين اعمال باشد.)(166)
و غيبت شنونده هم در حكم غيبت كننده است . و بدانكه ، غيبت اعظم مهلكات است و به اجماع جميع امت و صريح كتاب و سنت ، حرمت آن ثابت است ، و از احاديث كثيره مستفاد شده كه غيبت بدتر از زنا است ، و مى خورد حسنات را همچنانكه آتش هيزم را، و آنكه دروغ گمان كرده است هر كه گمان كند حلالزاده است و حال آنكه گوشت مردم را بغيبت ميخورد و شيطان شريك است در نطفه كسى كه غيبت كند بدون آنكه عداوتى باشد ميان او و برادر مؤ من خود كه غيبت او را مينمايد، و حقتعالى چهل شبانه روز نماز و روزه غيبت كننده را قبول نمى فرمايد، و آنكه غيبت كننده اگر توبه اش قبول شد آخر كسى است كه بهشت ميرود، و اگر نه اول كسى است كه بجهنم ميرود، و احاديث در مذمت اين صفت خبيثه كه فاكهه غالب مجالس است از حد افزون است . و علاج آن رجوعست بآيات و اخباريكه در اين باب وارد شده ، و بعد از آن تفكر در مفاسد دنيويه آن پس از تاءمل كردن در اينكه اگر كسى غيبت تو را در نزد كسى گويد چگونه آزرده و خشمناك ميشوى و مقتضاى شرف ذات آن است كه نپسندى از براى غير آنچه را كه براى خود نمى پسندى ، و بعد از آنها متوجه زبان شدن و تاءمل در سخنان است ، و عمده علاج سعى در قطع كردن مايه و منشاء غيبت است كه غالبا يا غضب است يا عداوت و كينه و يا حسد است و يا محض مزاح و مطايبه و يا قصد سخريه و استهزاء و يا فخريه و مباهات و امثال اينها.
پس اى جان برادر تا توانى عيب ديگران مگوى و از عيب خود غافل مشو، و چون خواهى كه عيب ديگران گوئى اول عيب خود ياد كن ، و در صدد اصلاح آن برآ، چه بسيار قبيح است كه آدمى از عيوب خود غافل شده و در صدد اظهار عيوب مردمان برآيد، خارى را در چشم ديگران ملاحظه كند و شاخ درختى را بر ديده خود برنخورد.
همه حمال عيب خويشتنند   طعنه بر عيب ديگران چه زنند
و بدانكه از اعظم مفاسد غيبت آن است كه باعث آن مى شود كه اعمال خير غيبت كننده در نامه عمل غيبت شده ثبت مى شود، و گناه او بديوان اعمال آن نقل شود چه احمق كسى است كه بواسطه يك سخن در روز قيامت وزر و وبال ديگران را متحمل گردد و طاعات خود را در كفه ترازوى او بيند. و از اينجهت است كه بعضى دانايان گفته اند.
من ار نام مردم بزشتى برم   نگويم بجز غيبت مادرم
كه دانند پروردگان خرد   كه طاعت همان به كه مادر برد(167)
و بدانكه ، غيبت تجويز شده در چند مقام .
1. در مقام استغاثه و تظلم (استغاثه بشرط آنكه در شكايت اكتفا نمايد بخصوص همان ظلمى كه بر او شده و زبان باظهار عيب ديگر از آن ظالم نگشايد) 2. مقام امر بمعروف و نهى از منكر، 3. در مقام نصيحت كسى كه با تو مشورت كند در خصوص معامله يا شركت يا رفاقت با كسى ، 4. در مقام ارشاد و نصيحت مؤ منى هرگاه با فاسقى مصاحبت كند، 5. در مقام اظهار عيوب خفيه مريض نزد طبيب ، 6. در مقام تجريح و تعديل شاهد و راوى ، 7. در مقام لقب گفتن آنكه مشهور به آن لقب باشد، كه دلالت بر عيب آن كند، لكن در صورتيكه اكراه نداشته باشد، و ممكن نباشد شناسانيدن او را به عبارت ديگر، 8. و در مقام هاتك جلباب حيا(168) يعنى متجاهر بفسق لكن در خصوص همان فسق آشكار او،(169) 9. و در مقام اظهار عيب عالم يا حاكم شرعى كه قابليت فتوى و حكم نداشته باشد و متصدى آنها شده و از براى رد فتوى و حكم او هرگاه خلاف حق از او صادر شده باشد، 10. و در مقام شهادت دادن و 11. در مقامى كه غيبت غير معينى باشد كه كسى نفهمد، و نيز بدانكه كفاره غيبت اول توبه است و بعد از آن استحلال از غيبت كرده شده است اگر زنده و دسترسى به او باشد و شنيده باشد غيبت خود را و همچنين اگر نشنيده لكن در اظهار آن مظنه فساد و عداوتى نباشد، و اگر مظنه فساد باشد يا دسترس به او نباشد از براى او استغفار و طلب آمرزش و اعمال صالحه كند تا روز قيامت ، عوض غيبت او شود.
مدح و ستايش
و ضد غيبت مدح و ستايش است ، و آن صفتى است خوب و مرغوب و باعث حصول محبت و دوستى و الفت و موجب ادخال سرور است در دل مؤ من و ثواب آن بسيار است ، منقول است كه جمعى ستايش بعضى از مردگان را كردند حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: بهشت از براى شما واجب شد، و لكن مخفى نماند كه هر مدحى ممدوح و هر ستايشى مرغوب نيست ، بلكه آن خوب است در صورتيكه آنچه مدح مى كند راست باشد، و از روى نفاق و ريا و مدح ظلمه ، و فاسقين نباشد، و موجب عجب و تكبر ممدوح نشود، و اگر متضمن يكى از اينها باشد مذموم است ، و اخبارى كه در ذم مدح وارد شده است محمول بر همين است .
18- دروغ گفتن
صفت هيجدهم ، دروغ گفتن است ، و آن از جمله گناهان كبيره بلكه قبيح ترين گناهان است ، و صفتى است كه آدمى را خوار و بى اعتبار مى كند، و سرمايه انفعال و خجالت و سياهروئى دنيا و آخرت است ، و آيات و اخبار در مذمت و خباثت اين صفت بسيار است ، و در حديث نبوى صلى الله عليه و آله و سلم است كه هر گاه مؤ منى بدون عذر شرعى دروغى بگويد، هفتاد هزار فرشته بر او لعنت ميكنند و از دل او گندى بلند مى شود تا بعرش ميرسد و حقتعالى بسبب آن دروغ گناه هفتاد زنا بر او مى نويسد كه آسانترين آنها زنائيست كه با مادر خود كرده ، و از اخبار ديگر مستفاد مى شود كه مؤ من دروغگو نمى باشد، و بنده مزه ايمان را نمى يابد تا دروغ را ترك كند، و دروغ روزى را كم مى كند، و دروغ بدتر از شراب است و حال آنكه كليد قفلهاى معاصى شرابست ، و از حضرت عسكرى (عليه السلام ) مروى است كه جميع اعمال خبيثه در خانه ايست و كليد آن خانه دروغست و بدانكه بدترين انواع دروغ دروغ بر خدا و رسول صلى الله عليه و آله و سلم است ، و كافيست در مذمت آن كه مبطل روزه است ، و بالجمله اخبار در حرمت و خباثت دروغ بسيار است ، ولكن در چند مقام تجويز شده ، در مقام دفع مفسده و مقام اصلاح و مقام جهاد و حرب و در مقاميكه زن چيزى از شوهر بخواهد كه شوهر قادر بر آن نباشد، يا قادر باشد لكن بر او واجب نباشد، پس دروغ وعده دهد كه مى گيرم . يا آنكه به هر يك از زنهاى متعدده خود بگويد كه من تو را بيشتر دوست مى دارم و حال آنكه واقعا چنين نباشد، و همچنين در ترغيب و تهديد طفل بجهت مصالح آن ، ولكن خوب است كه در اين مقامات توريه (170) شود.
(توريه : يعنى گفتن سخنى كه دو معنا داشته باشد. يك معنا از آن راست باشد كه تو قصد آن كنى و معنى ديگرش واقع نباشد كه شنونده از آن بفهمد، يا آنكه خبر را تبديل به انشا كنى ؛ مثلا ظالمى از مكان كسى از تو سوال كند بگو: خدا بهتر مى داند كجاست . يا بگو: سراغ او را در مسجد كن ، اگر دانى كه در مسجد نيست . يا آنكه در خانه اى بيايند به سراغ كسى و آن كس در خانه است و مى خواهى بگويى نيست ، انگشت خود را بگذار در موضعى از زمين يا سوراخ ديوارى و بگو اينجا نيست ؛ يعنى در اين موضع انگشت من نيست . يا اگر از گناهى كه كرده اى از تو استفسار كنند بگو: خدا نخواسته باشد. يا بگو: استغفرالله ، يا، پناه به خدا مى برم اگر چنين كارى كرده باشم . يا اگر سخنى در حق كسى گفته باشى و خواهى به انكار دفع ملال و مفسده او را بكنى بگو: احترام شما از آن بيشتر است كه چنين سخنى در حق شما توان گفت ، و امثال اينها كه غالب آن انشاست و خبر نيست .)(171)
و مخفى نماند كه دروغهاى بسيار ميباشد كه غالب مردم به آن مبتلا ميباشند و آنرا سهل ميدانند و از مفاسد آن غفلت دارند، از جمله گفتن اشتها ندارم است بدون غرض ‍ شرعى در وقتيكه او را بطعامى تكليف كنند و حال آنكه گرسنه و در كمال اشتها است ، و همچنين گواه گرفتن خدا را بر امر خلاف واقعى همچنين قسم دروغ و شهادت دروغ و همچنين دروغ گفتن با خداست . مانند تكلم كردن به بعضى فقرات نماز و ادعيه و مناجات چون گفتن ((وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض )) و گفتن ((اياك نعبد و اياك نستعين )) و نحو اينها، در وقتيكه دل از اين مطالب بى خبر و در كوچه و بازار و دكان به صد هزار فكر بى اثر مشغول باشد.
لك الف معبود مطاع امره   دون الاله و تدعى التوحيدا(172)
# # #
خدا زان خرقه بيزار است صد بار   كه صد بت باشدش در آستينى
و بدانكه : امثال اين دروغها بسيار است بخصوص در دعاها، و اكثر مردم به آن مبتلا ميباشند آيا نديده اى در سحرهاى ماه مبارك رمضان بعضى ها را كه دعاى ابى حمزه مى خواندند در حالى كه مشغول بشرب دخان و قهوه و صحبت با رفقا و خنده بودند، و بكمال سرعت آن دعاى شريف را كه از جمله فقرات آن تكرار ((ابكى : ابكى :))(173) است مى خواندند! پس اى عزيز من ! بپرهيز از دروغ گفتن . و در وقت نماز و دعا و مناجات با قاضى الحاجات توجهى پيدا كن و ببين با كه تكلم ميكنى و راز دل با كه ميگوئى ، اگر با يكنفر مخلوق تكلم كنى چگونه خود را متوجه به او ميكنى ، پس معامله تو با خدا العياذ بالله به قدر يك مخلوق ذليلى هم نيست ؟ زهى جهل و نادانى .
سيد اجل على بن طاووس (ره ) در كتاب اقبال ، در عمل ماه مبارك رمضان فرموده : كه مبادا بخوانى اين فقره از دعاى اين ماه را كه متضمن است طلب حج و عمره را در حالى كه مايل نمى باشى برفتن مكه ، چه گفتن اين كلمات با اين حال دروغ و شبيه است به سخريه و استهزا!
اياك من قول به تفند   فانت عبد لهواك تعبد
تلهج فى اياك نستعين   و انت غير الله تستعين (174)
و يناسب فى المقام قول من قال :
تا ز هر بد زبانت كوته نيست   يك اعوذت اعوذ بالله نيست
بلكه آن نزد صاحب عرفان   نيست الا اعوذ بالشيطان
گاه گوئى اعوذ و گه لا حول   ليك فعلت بود مكذب قول
سوى خويشت دو اسبه مى راند   بر زبانت اعوذ مى خواند
طرفه حالى كه دزد بيگانه   شده همراه صاحب خانه
مى كند همچو او فغان و نفير   در به در، كو به كو، كه دزد بگير
چون حرمت كذب را دانستى ، پس بايد از آن اجتناب نمائى ، و خود را نگاهدارى كنى ، و طريقه خلاصى از كذب آن است كه پيوسته در آيات و اخبارى كه در مذمت اوست تاءمل كنى ، و هم بدانى كه دروغ گفتن باعث هلاك ابدى و مايه سقوط عزت و موجب رسوائى و خوارى است و بس است در اسباب رسوائى دروغگو آنچه در حديث رسيده كه : ((حق تعالى فراموشى را به او گماشته است .)) و اين مطلب به تجربه هم ثابت شده به حدى كه در امثال عجم مشهور است كه دروغگو حافظه ندارد و نيز بدانى كه دروغ باعث سلب اعتماد و موجب بى اعتبارى است ، چه دروغ گفتن به ضربت شمشير مى ماند اگر جراحت ملتئم شود نشانش همچنان بماند چون برادران يوسف پيغمبر (عليه السلام ) كه به وصمه (175) دروغ موصوم (176) شدند، به راست گفتن ايشان اعتماد نماند قال الله تعالى : بل سولت لكم انفسكم امرا فصبر جميل (177) پس اگر دشمن خود نباشى در هر سخنى كه مى خواهى بگوئى ابتداء در آن تاءمل ميكنى كه تا دروغى در آن نباشد، و از همنشينى فساق و دروغگويان اجتناب كنى تا راستگوئى ملكه تو گردد.
صدق
و ضد دروغ صدق است كه اشرف صفات و رئيس اخلاق ملكيه است ، و حقتعالى فرموده ((اتقوالله و كونوا مع الصادقين )) و مروى است مرد بواسطه راستگوئى بمرتبه صديقان ميرسد، و آيات و اخبار در فضيلت صدق بسيار است ، و بس است او را از فضيلت كه ضديت با كذب دارد.
فايده :
از بيانات سابقه كه در ذكر تعداد اوصاف و اخلاق شد ظاهر شد كه بسيارى از آفات از غيبت و بهتان و دروغ و شماتت و سخريه و جدال و مراء و مزاح و تكلم به فضول و فحش و غيرها از مفاسد زبان است ، و ضرر اين عضو به انسان زياده از ساير اعضاء است ، و آن بهترين آلات است از براى شيطان بجهت گمراه نمودن بنى نوع انسان ، چه اين عضويست فسيح الميدان وسيع الجولان ، پس هر كه آنرا مطلق العنان ساخت ، شيطان او را بوادى هلاكت انداخت ، و از اينجهت است كه در حديث رسول صلى الله عليه و آله و سلم است كه بيشتر چيزيكه مردمان را داخل جهنم مى كند زبان است و فرج ، و نيز از آنجناب مروى است كه هر كه محفوظ ماند از شر شكم و فرج و زبان خودش از همه شرور محفوظ است و از حضرت صادق (عليه السلام ) منقولست كه : هيچ روزى نيست مگر اينكه هر عضوى از اعضاء بزبان خطاب ميكنند و ميگويند ترا قسم ميدهيم كه ما را بعذاب نيندازى ، و در روايت ديگر است كه ميگويند بزبان كه در حق ما از خدا بترس چه اگر تو راست باشى ، ما همه راستيم ، و اگر تو كج شوى ما همه كج ميشويم ، آرى اكثر محنت هاى دنيويه و مفاسد دينيه منشاء آن زبان است .
زبان بسيار سر بر باد داده است   زبان ما را عدوى خانه زاد است
و ضد همه آفات زبان خاموشى است ، كه صاحب آن در نظر همه كس عزيز و محترم است ، و خاموشى زينت عالم و پرده جاهل است . سعدى :
چو در بسته باشد چه داند كسى   كه جوهر فروش است يا پيله ور