آتش سوزان نكند با سپند |
|
آنچه كند دود دل مستمند |
هان اى آنكه زمام اختيار مردم را در دست دارى تا بيچارگان نيازارى كه
كس بيكسان در مقام آزار تو برآيد.
بسى بر نيايد كه بنياد خود |
|
بكند آنكه بنهاد بنياد بد |
خرابى كند مرد شمشير زن |
|
نه چندانكه آه دل پير زن |
چراغى كه بيوه زنى بر فروخت |
|
بسى ديده باشى كه شهرى بسوخت |
و از اين جهت است كه سلطان محمود غزنوى مى گفته كه من از نيزه شير
مردان اين قدر نمى ترسم كه از دوك پير زنان .
(149)
و بدانكه آنچه بكارى مى دروى و از تخم تلخ ميوه شيرين برنمى دارى .
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر |
|
كه اى نور چشم من بجز از كشته ندروى |
مثنوى :
چونكه بد كردى ز بد ايمن مباش |
|
زانكه تخم است و بروياند خداش |
از مكافات عمل غافل مشو |
|
گندم از گندم برويد جو ز جو |
هيچ گندم كشته اى جو بر دهد |
|
يا شنيدى اسب كره خر دهد |
سعدى :
اگر بد كنى چشم نيكى مدار |
|
كه هرگز نيارد گز انگور بار |
نپندارم اى در خزان كشته جو |
|
كه گندم ستانى به وقت درو |
رطب ناورد چوب خرزهره
(150) بار |
|
چو تخم افكنى بر همان چشم دار |
و نيز بدان ، همچنان كه ظلم مذموم و فاعل آن در دنيا و آخرت ملوم است .
همچنين است اعانت ظالم را بر ظلم و راضى شدن به ظلم او، و حضرت صادق
(عليه السلام ) فرموده كه :
((هر كه ظلم كند و
هر كه يارى ظالم كند و هر كه بظلم او راضى باشد هر سه ظالم و با هم در
ظلم شريكند و نيز مروى است كه : چون روز قيامت شود منادى ندا كند كه
كجايند ظالمان و كسانى كه شبيه ظالمانند حتى آن كسى كه قلمى از براى
ايشان تراشيده يا دواتى براى ايشان ليقه كرده باشد، پس همگى را در
تابوتى از آهن جمع سازند و در آتش جهنم اندازند و احاديث در باب ترك
اعانت ظلمه بسيار وارد شده ، و بس است در اينجا همين حديث كه اعانت مكن
ايشان را در بناى مسجد.
(151)
عدالت
و ضد ظلم ، عدالت به معنى اخص است كه بازداشتن خود باشد از ستم بر
بندگان و دفع ظلم از ايشان بقدر امكان ، و شرافت اين صفت از حيز وصف
بيرون است و در آيات و اخبار كثيره امر به عدل و داد و مدح و ترغيب بر
آن شده ، و عدالت در يك ساعت بهتر است از عبادت هفتاد سال و فوايد
عدالت از آن بيشتر است كه در اين مختصر جزئى از آن ذكر شود، و بتجربه و
عيان ظاهر شده كه اين شيوه مرضيه مايه تحصيل دوستى نزديك و دور و باعث
مشهور شدن است در اطراف و اكناف ، چنانچه مى بينيم كه زياده از هزار و
سيصد سال است كه نوشيروان عادل در بستر خاك خفته و زبان مردم بنام
ناميش مزين گرديده و طناب عمر چندين هزار پادشاه به تيغ اجل گسسته و
هنوز آوازه زنجير عدلش در گنبد گردون پيچيده است ، پس اى جان عزيز من :
منه دل بر اين دولت پنج روز |
|
به دود دل خلق خود را مسوز |
چنان زى كه ذكرت بتحسين كنند |
|
چه مردى نه بر گورت لعنت كنند |
نبايد به رسم بد، آيين نهاد |
|
كه گويند لعنت بر او كه اين نهاد |
4- ترك اعانت مسلمين
صفت چهارم ، ترك اعانت مسلمين است . و منشاء آن صفت اگر حسد يا
عداوت باشد از رذايل قوه غضبيه است و اگر كسالت يا بخل يا ضعف نفس باشد
از نتايج قوه شهويه است و اين صفت از جمله مهلكات و علامت ضعف ايمان
است و احاديث در مذمت آن بسيار وارد شده است ، و حضرت رسول صلى الله
عليه و آله و سلم فرمود: كه هر كه اهتمام در امور مسلمانان نداشته باشد
مسلمان نيست ، و وارد شده كه هر مؤ منى كه منع نمايد از مومنى چيزى را
كه به آن محتاج باشد و آن شخص قادر بر رسانيدن آن به او باشد - از خود
يا جاى ديگر - خدا در قيامت او را باز مى دارد در حاليكه روى او سياه و
چشم او كبود و دستهاى او به گردن او بسته باشد. پس خطاب مى رسد كه اين
است خيانتكارى كه با خدا و پيغمبر نموده پس امر شود كه او را به جهنم
افكنند.
قضاء حوائج مسلمين
و ضد آن اهتمام در قضاى حوائج مسلمين و سعى در بر آوردن مهمات ايشان
است و آن از صفات شريفه است ، و شكى نيست كه افضل قربات سعى در مهمات و
قضاء حاجات است ، و در حديث است كه هر كه يك حاجت برادر خود را بر آورد
چنان است كه در همه عمر خود خدا را خدمت كرده است .
(152)
طريقت به جز خدمت خلق نيست |
|
به تسبيح سجاده و دلق نيست |
# # #
ره نيكمردان آزاده گير |
|
چو استاده اى دست افتاده گير |
# # #
تو با خلق نيكى كن اى نيكبخت |
|
كه فردا نگيرد خدا بر تو سخت |
# # #
كسى نيك بيند بهر دو سراى |
|
كه نيكى رساند بخلق خداى |
خدا را بر آن بنده بخشايش است |
|
كه خلق از وجودش در آسايش است |
# # #
پند حافظ بشنو خواجه برو نيكى كن |
|
كه من اين پند به از درّ و گهر مى بينم |
و نيز شكى نيست كه بر آوردن حاجات موجب مسرت است ، و ثواب مسرور كردن
برادر ايمانى از حد افزون است ، شاد كردن دلى بهتر از آباد كردن كشورى
است . دلهاى شكسته غمناك خانه هاى خداوند پاك است ، پس مرمت آنها بشادى
مرمت خانه خدا است . سعدى :
يكى خار پاى يتيمى بكند |
|
بخواب اندرش ديد صدر خجند |
همى گفت و در روضه ها مى چميد |
|
كز آن خار بر من چه گلها رسيد |
و حضرت صادق (عليه السلام ) فرموده كه :
((هر كه
سرور داخل دل مومنى كند حضرت رسول را مسرور كرده است ، و هر كه رسول را
مسرور كند خدا را مسرور كرده است و همچنين است غمناك ساختن مؤ من .
))
و در روايتى است كه :
((محبوبترين اعمال در نزد
خداوند متعال شاد كردن مؤ منان است
)) و در
روايات بسيار معتبر وارد شده كه كسيكه سرورى داخل دلهاى برادران دينى
كند آن سرور بصورت خوشى ممثل مى شود كه در وقت بيرون آمدن از قبر او را
بشارتهايى خواهد داد و انيس او خواهد بود.
و مخفى نماند كه همان قدرى كه اخبار در فضيلت اين صفت وارد شده همانقدر
در معصيت و عذاب اندوهگين ساختن مؤ منين وارد شده ، و كسيكه شاد مى شود
از غمناكى بندگان خدا خبيث النفس ناپاك طينت است ، و بسيارى از خبيث
طينتان به اين صفت مبتلا هستند و در پى آنند كه اخبار موحشه را به مردم
رسانند و چون خبرى شنيدند كه موجب اندوه كسى است آرام نمى گيرند تا اين
خبر را به او رسانند.
سگ بر آن آدمى شرف دارد |
|
كه دل مردمان بيازارد |
5- كوتاهى در امر به
معروف و نهى از منكر
صفت پنجم ، كوتاهى و مسامحه در امر بمعروف و نهى از منكر است ،
و سبب آن يا ضعف نفس است يا طمع مالى و آن از جمله مهلكات است و ضرر آن
عام و فساد آن تام است ، و در اخبار و آيات مذمت بسيار براى اين صفت
ذكر شده ، و از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مروى است كه :
((هيچ قومى نيست كه معصيت كند و در ميان ايشان
كسى باشد كه قدرت داشته باشد ايشان را منع كند و نكند مگر اينكه بيم آن
است كه خداى تعالى فرو گيرد ايشان را بعذابى كه از نزد او نازل گردد.
))
و از حضرت باقر (عليه السلام ) مروى است كه حق تعالى وحى به شعيب نبى
فرستاد كه من صد هزار قوم تو را عذاب خواهم كرد، چهل هزار از بدان و
شصت هزار از نيكان ، عرض كرد پروردگارا نيكان را چرا؟ خطاب رسيد بجهت
آنكه مماشات و سهل انگارى با اهل معصيت كردند و بغضب من غضبناك
نگرديدند، و از حضرت صادق (عليه السلام ) منقول است كه روزى بطايفه اى
از اصحاب خود فرمودند كه بر من لازم است كه بيگناهان شما را به
گناهكاران مؤ اخذه نمايم و چگونه لازم نباشد و حال آنكه عمل قبيح از
مردى از شما بشما مى رسد، و انكار بر آن نمى كنيد و از او دورى نمى
نمائيد و اذيت نمى رسانيد او را تا آنرا ترك كند، و فرمود كه : البته
بار خواهم كرد گناهان نادانان شما را بر علما و دانايان شما، چه چيز
باز مى دارد شما را كه چون از مردى از شما بشما معصيتى برسد بنزد او
بيائيد و او را سرزنش كنيد و پند و نصيحت دهيد شخصى عرض كرد كه قبول
نمى كند فرمود: از ايشان دورى كنيد، و از نشستن با ايشان اجتناب
نمائيد، و اخبار بسيار در منع از حضور در مجالس معصيت وارد شده در
صورتيكه نهى از معصيت مقدور نشود، و چون حال مسامحه در امر بمعروف و
نهى از منكر اين باشد خواهى دانست كه امر به معصيت و نهى از طاعت چه
مفسده و عقاب دارد، و هر كه تاءمل كند در اخبار و آگاه شود بر تواريخ و
حكايات پيشينيان و بلاها و عقوباتى كه به ايشان رسيده و ملاحظه عصر خود
كند و آنچه در آن حادث شود بعد از شيوع معاصى از ابتلاى مردمان به بعضى
آفات سمائيه و ارضيه يقين مى كند كه هر عقوبت آسمانى و زمينى از طاعون
و وبا و قحط و غلا
(153)
و كم شدن آبها و نيامدن باران و خشكيدن درختها و تسلط ظالمان و اشرار و
قتل و غارت و زلزله و امثال اينها به سبب ترك كردن امر بمعروف و نهى از
منكر است .
سعى در امر به معروف و نهى از منكر
ضد اين صفت سعى و اجتهاد در امر به معروف و نهى از منكر است كه آن اعظم
شعار دين و مقصد كلى از بعثت انبياء و اوصيا و اولياى دين است ، و آيات
و اخبار بيشمار در مدح و ترغيب آن وارد شده ، و از حضرت رسول صلى الله
عليه و آله و سلم مروى است كه جميع اعمال حسنه و جهاد در راه خدا نيست
در پيش امر به معروف و نهى از منكر مگر مثل جرعه در پيش درياى بى پايان
. و آنچه از آيات و اخبار مستفاد شده آن است كه امر به واجب و نهى از
حرام بر هر فردى از افراد مكلفين واجب است . و اما امر به مستحبات و
نهى از مكروهات واجب نيست بلكه سنت است و وجوب امر بواجب و نهى از حرام
چهار شرط دارد.
اول آنكه شخص آمر و ناهى علم داشته باشد باينكه آن فعل واجب است يا
حرام نه آنكه بر او مشتبه باشد، دوم آنكه احتمال اثرى در آن بدهد، سوم
آنكه متضمن مفسده و ضررى بخود يا بيكى از مسلمانان نباشد، چهارم آنكه
از تارك واجب يا فاعل حرام آثار پشيمانى و توبه به ظهور نرسد، و از
جمله امورى كه در اين مقام لازم است آن است كه علم بصدور آن بهم رسيده
باشد، اما بمحض احتمال يا مظنه تجسس لازم ندارد و در صدد فحص نبايد بر
آيد، و بدانكه سزاوار است از براى صاحب اين صفت آن كه خوش خلق و صبور
و حليم و قوى النفس باشد و بايد طمع در كسى نداشته باشد و خيرخواه مردم
و مهربان بايشان باشد و معرفت بتفاوت اخلاق مردم داشته باشد تا با هر
كسى بنوعى كه مناسب است رفتار نمايد و بمكرهاى نفس مكاره و كيد شيطان
بينا و دانا باشد و نيت خود را از براى خدا خالص كند و استعانت و يارى
از او جويد. و نيز بدانكه از براى امر به معروف و نهى از منكر چند
مرتبه است : اول انكار قلبى ، دوم ارشاد و هدايت ، سوم اظهار كراهت و
تنفر از شخص عاصى و كناره جويى از اوست ، چهارم ، بزبان منع كردن است
به نصيحت اگر مفيد نشد به تهديد، اگر نشد بسخنان درشت اگر نشد بدشنام
دادن بلفظ جاهل و احمق و نادان و امثال اينها. پنجم باز داشتن او را از
معصيت بقهر و تسلط و شكستن آلات لهو و لعب و ريختن شراب و عرق و نحو
اينها. ششم به زدن از دست و پا بدون اينكه به قتل و جراحت منتهى شود،
هفتم بشمشير كشيدن و مجروح كردن و كشتن و اين مرتبه در نزد اكثر علما
موقوف است به اذن امام (عليه السلام ) و تفصيل اين مقام از وظايف كتب
فقهيه است و در اينجا اشاره اى به آن شد، والله العالم .
(154)
6- دورى كردن از برادران
مؤ من و خشم و قهر كردن
صفت ششم ، دورى كردن از برادران مؤ من و خشم و قهر كردن است ، و
اين نتيجه عداوت و كينه و يا بخل و حسد است ، و از افعال ذميمه است ، و
حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرموده كه هر دو نفر مسلمى كه از
يكديگر قهر كنند و دورى از هم جويند و سه روز چنين باشند و با هم صلح
نكنند از دايره اسلام بيرون مى روند و هر كدام كه ابتداء بصلح و سخن
گفتن كنند در روز قيامت زودتر داخل بهشت خواهند شد، و حضرت باقر (عليه
السلام ) فرمودند كه خدا رحمت كند كسى را كه الفت بيندازد ميان دو نفر
از دوستان ما، اى گروه مومنان سعى كنيد و با يكديگر مهربانى نمائيد.
آشتى و الفت
و ضد اين صفت خبيثه آشتى و الفت است كه از اوصاف جميله است ، و ثواب
بيحد بر آن مترتب است ، و احاديث بسيار در فضيلت زيارت مومنين و سلام
كردن و مصافحه نمودن با آنها وارد شده است ، و سر در اين تاءكيد همان
دفع ناخوشى عداوت و حصول الفت و محبت است ، كه آن اعظم اسباب اصلاح امر
دنيا و آخرت است و همين حكمت ملحوظ است در تاءكيدات در ضيافت و عيادت
مريض و تشييع جنازه و تعزيت اهل مصيبت و امثال اينها و كسيكه ملاحظه
كند اخباريكه در باب اينها وارد شده ، مى داند كه اهتمام حضرت بارى به
الفت و دوستى ميان بندگان خود تا چه مقدار است و از براى حفظ اين صفت
چه سنت هاى سنيه
(155) قرار داده ، ولكن افسوس و آه كه در اين زمان اكثر
اين سنتها متروك شده ، و طريقه جاهليت در ميان مردم شيوع يافته از آثار
نبوت رسمى و از شريعت بجز اسمى نمانده ، شيطان صفتان چند بهم رسيده اند
كه بجهت پيشرفت غرضهاى فاسده دو روزه دنياى خود نفاق و عداوت ميان
بندگان مى افكنند و آنچه را كه پروردگارشان اين همه اهتمام در آن دارد
پشت پا مى زنند بديدن همديگر نمى روند مگر از روى ريا و اغراض فاسده و
ساير نيت هاى باطله . سلام كردن را يكى از علامات پستى مى شمارند و
مصافحه كردن را شيوه بلها دانند.
گر مسلمانى از اين است كه حافظ دارد |
|
آه اگر از پى امروز بود فردائى |
7- قطع رحم
صفت هفتم ، قطع رحم است ، و سبب آن يا عداوت است يا بخل و خِسّت
و به اجماع علما از جمله محرمات عظيمه و موجب عذاب آخرت و بلاى دنياى
دنيه است و از اخبار و تجربه مستفاد شده كه اين صفت باعث فقر و پريشانى
و كوتاهى عمر مى شود، و در مذمت آن بس كه حق تعالى در قرآن مجيد قاطع
رحم را لعن فرموده
(156) و در حديث نبوى است كه دشمن ترين اعمال بسوى خدا
شرك بخدا است و بعد از آن قطع رحم ، و مرويست كه در كتاب امير المومنين
(عليه السلام ) نوشته بود كه سه خصلت است كه صاحب آنها نمى ميرد تا
وبال آنها را ببيند، سركشى و قطع رحم ، و قسم دروغ ، و ثواب هيچ طاعتى
زودتر از صله رحم بصاحب آن نمى رسد.
صله رحم
و ضد آن صله رحم است كه باتفاق واجب است و افضل طاعات و اعظم عبادات
است ، و تاءكيدات بسيار در باب آن در آيات و اخبار شده است .
و روايت شده كه هر كه خواهد خدا عمر او را زياد و روزى او را وسيع
گرداند بايد صله رحم بجا آورد، و از حضرت صادق (عليه السلام ) منقول
است كه صله رحم حساب روز قيامت را آسان و عمر را طولانى مى كند، و از
بلاها آدمى را محافظت مى نمايد، و اخبار به اين مضمون بسيار وارد شده
است و معاينه هم ثابت است كه صله رحم باعث زيادتى عمر و وسعت رزق و
جمعيت اموال مى گردد. و بدانكه : مراد به رحم هر خويش نسبى است كه به
خويشى معروف باشد اگر چه نسبت بسيار دورى داشته باشد، و قطع رحمى كه
حرام است آن است كه آزار رسانى به او بگفتار يا كردار مثل آنكه ناخوش
بگوئى به او كه دل شكسته شود يا بد رفتارى كنى با او، يا او را احتياجى
و ضرورتى باشد به سكنايى يا خوراكى يا لباسى يا نحو آن ، و تو با قدرت
مضايقه كنى يا كوتاهى كنى در دفع ظلم ظالم از او، و از راه حسد و كينه
از او كناره كنى و در وقت آمدن او را از سفر به ديدن او نروى ، و به
عيادت او اگر ناخوش باشد، و به تعزيه او، اگر مصيبتى داشته باشد حاضر
نشوى و امثال اينها، و صله رحم ضد آنها است مثل آنكه خود را از سخن
درشت و كردار زشت نسبت به او نگاه دارى و او را به مال و دست و زبان
اعانت كنى و با او آمد و شد كنى و از احوال او پرسش نمائى .
8- عقوق والدين
صفت هشتم ، عقوق والدين است كه عبارتست از به خشم آوردن و آزردن
دل و شكستن خاطر پدر و مادر يا يكى از آنها، و آن اشد انواع قطع رحم و
از گناهان كبيره است بيچاره كسى كه عاق پدر و مادر باشد نه در دنيا خير
مى بيند و در آخرت و نه از عمر برمى خورد و نه از عزت ، بعلاوه آيات و
اخباريكه در مذمت خصوص اين صفت وارد شده ، جميع آيات و اخبارى كه در ذم
قطع رحم وارد شده است به مذمت آن نيز دلالت مى كند، و حق تعالى فرموده
كه اف بر روى والدين مگو.
و احاديث بيشمار ذكر شده كه عاق والدين بوى بهشت را نمى شنود، و در
حديث قدسى نقل شده كه حق تعالى فرموده قسم بعزت و جلال و بلندى شاءن
خودم كه اگر عاق والدين عبادت پيغمبران را بكند از او قبول نمى كنم ، و
از حضرت امام باقر (عليه السلام ) منقول است كه پدرم ديد كه شخصى پسرش
با او راه مى رود و تكيه بر دست پدر كرده است ، پدرم ديگر با آن سخن
نگفت تا زنده بود.
و بعلاوه آيات و اخبار بيشمار كه در مذمت اين صفت وارد شده به تجربه و
عيان هم ثابت است كه هر كه بدى با پدر و مادر يا يكى از آنها نمايد عمر
او كوتاه مى گردد و زندگانى او به تلخى مى گذرد و فقر و پريشانى به او
هجوم مى آورد، و سكرات موت بر او شديد مى گردد، و جان كندن بر او دشوار
مى شود، پس هان اى عزيز من باهوش باش و بر جان خود رحم كن و از تيغ
عقوق والدين حذر نماى ، و ياد كن طول زحمت ايشان را در پرورش تو، و
بنگر بى خوابى هاى ايشان را بجهت اينكه ترا خواب كنند و گرسنگى هاى
ايشان را تا ترا سير نمايند، سالهاى دراز تو را در آغوش مهربانى كشيده
و به شيره جان پروريده اند، زهى بى مروتى كه بعد از آنكه اندك قوتى در
خود بيابى همه آنها را فراموش كنى .
چه خوش گفت زالى بفرزند خويش |
|
چو ديدش پلنگ افكن و پيلتن |
دگر از عهد خرديت ياد آورى |
|
كه بيچاره بودى در آغوش من |
نكردى در اين روز بر من جفا |
|
كه تو شير مردى و من پيرزن |
(بدانكه عقوق والدين اختصاص بحالت زندگى پدر و مادر ندارد، همچنانكه
نيكى كردن بايشان نيز اختصاص بزندگى ايشان ندارد، پس گاه هست كه كسى
نيكوكار است با والدين خود در حال حيات ايشان ، لكن بعد از مرگ ايشان
قرض ايشانرا اداء نمى كند، و طلب آمرزش و استغفار براى آنها نمى كند پس
عاق پدر و مادر مى شود، و گاه است كه كسى عاق ايشان است در حال حيات
ايشان پس چون مردند قرض ايشانرا اداء مى كند و استغفار مى كند از براى
ايشان و كارهاى نيك به نيابت ايشان بجا مى آورد پس خدا او را نيكوكار
مى نويسد.)
احسان به والدين
و ضد عقوق ، بر و احسان به والدين است ؛ و آن از اشرف سعادات و افضل
قربات است ، و در آيات و اخبار ترغيب بسيار به آن شده است ، و در حديث
نبوى است كه نيكوئى با پدر و مادر افضل است از نماز و روزه و حج و عمره
و جهاد در راه خدا. و حضرت صادق (عليه السلام ) فرمودند كه :
((افضل اعمال ، نماز در وقت نيكويى با والدين و
جهاد در راه خداست .
(157)))
پس هر مؤ منى را سزد كه نهايت اهتمام در اكرام و تعظيم والدين آورد، و
كوتاهى و تقصير در خدمت ايشان ننمايد، و اگر چيزى ضرور داشته باشند پيش
از آنكه اظهار نظر كنند بايشان بدهد و اف بر ايشان نگويد، و صورت را
نزد ايشان عبوس نكند، و صدا بلند نكند، و در پيش روى ايشان نرود بلكه
مهما امكن
(158) در نزد ايشان ننشيند و هر چند در ذلت و خاكسارى و
فروتنى ايشان مبالغه كند اجر و فائده دنيا و آخرت آن بيشتر است .
و مخفى نماند كه حق برادر بزرگ بر برادر كوچكتر نيز عظيم و بر اهل
ايمان نيز ملاحظه آن لازم است ، و در حديث نبوى صلى الله عليه و آله و
سلم است كه حق برادر بزرگ بر برادر كوچك مثل حق پدر است بر فرزند.
و بدانكه ، همچنانكه از براى والدين و خويشان حقى است از براى همسايگان
نيز حقى ثابت است كه آنرا حق جوار گويند، و در بعضى روايات است كه
همسايه آدمى مثل نفس اوست كه بايد ضرر به او نرساند، و حرمت همسايه بر
همسايه مثل حرمت مادر است بر فرزند. حضرت صادق (عليه السلام ) فرموده
كه نيكوئى با همسايگان باعث زيادتى عمر و آبادى ديار مى گردد، و فرمود
كه از ما نيست كسى كه نيكوئى با همسايگان نكند، و چنان ندانى كه حق
همسايه همانست كه او را اذيت نكنى با همسايگان چه اين حقى است از براى
همه مردم و تخصيص به همسايه ندارد بلكه بايد علاوه بر اين با او مهربان
باشى و احسان خود را از او دريغ نكنى و آنچه به آن محتاج باشد و تو
آنرا مالك باشى مضايقه از او نكنى مانند اسباب خانه و غيره ، چون ظروف
و تيشه و نمك و آتش و غيره ، بلكه بايد او را مانند شريك در مال خود
بدانى ، و در شادى و عزا با او همراهى كنى و عيب او را بپوشانى و از
ناودان گذاشتن او بخانه تو مضايقه نكنى و از خاكروبه ريختن بر در خانه
تو منع ننمائى و چشم خود را از اهل و عيال او نگاهدارى و با اولاد او
مهربانى كنى و آنچه صلاح دين و دنياى او باشد او را ارشاد نمائى ، و
اگر طعام لذيذى مهيا كردى براى آنها بفرستى ، و اگر نه پنهان كنى كه
اطفال او مطلع نشوند، و امثال اينها كه بيحد است ، و بايد در شناختن
همسايه رجوع بعرف شود، و در بعضى اخبار تا چهل خانه از چهار طرف همسايه
ناميده شده .
9- عيبجويى مردم كردن
صفت نهم ، عيبجوئى مردم كردن است ، و اين از علامت خباثت نفس و
دنائت طبع و عيبناك بودن آن است چه هر عيب دارى طالب اظهار عيوب مردم
است كه :
((هر كه بى هنر افتد نظر به عيب كند.
))
و در حديث نبوى صلى الله عليه و آله است كه :
((هر
كه ظاهر كند عمل ناشايسته كسى را مثل آن است كه خود بجاى آورده باشد، و
هر كه سرزنش كند مؤ منى را به چيزى نميرد تا خود به آن مبتلا گردد.
))
و از حضرت باقر (عليه السلام ) همينقدر كافيست در عيب آدمى كه از خود
كور باشد و به مردم بينا، يا سرزنش كند ديگرى را به چيزى كه خود نمى
تواند ترك آن را كند، و در خبر ديگر مروى است كه :
((نزديكترين
حالات بنده به كفر آن است كه با مردى در دين برادر باشد و بديها و
لغزشهاى او را بشمارد، و نگاه دارد كه روزى او را به آنها سرزنش نمايد،
و احمق كسى است كه خود به هزار عيب آلوده و سراپاى او را معصيت فرو
گرفته و خود از آن چشم مى پوشد، و زبان بعيوب ديگران مى گشايد و اگر
هيچ عيبى از براى او نباشد جز صفت عيبجوئى همين بالاترين معايب است ، و
از خباثت باطن خود مردم را خبر مى دهد، پس اول بايد عيب خود را ديد و
بعد از آن چشم به ديگران گشود.
هر كسى گر عيب خود ديدى ز پيش |
|
كى شدى فارغ وى از اصلاح خويش |
و به تجربه ثابت است كه هر كه بناى عيبجوئى مردم نهاد ايشان را رسوا
كرد و خود را بى اعتماد.
عيب پوشى
و ضد اين صفت خبيثه عيب پوشى است ، كه ثواب بسيار براى آن نقل شده و
باعث آن مى شود كه خدا بپوشاند عيب او را در دنيا و آخرت .
ستر كن تا بر تو ستارى كنند |
|
تا نبينى ايمنى بر خود مخند |
و بس است در خوبى اين صفت كه يكى از صفات آفريدگار است و از شدت اهتمام
الهى در ستر بديهاى بندگان ، ثبوت بدترين فواحش را كه زنا باشد بنوعى
مقرر فرموده است كه بسيار كم اتفاق مى افتد كه ثابت شود.
كس چه مى داند ز تو جز اندكى |
|
از هزاران جرم و بدفعلى يكى |
ليك مى دانى تو و ستار تو |
|
جرمها و زشتى كردار تو |
هر چه كردى جمله ناكرده گرفت |
|
طاعت ناكرده آورده گرفت |
پس اى جان برادر! در اصلاح كار خود باش و ساعتى تاءمل كن كه اگر كسى
عيبى از تو در پيش مردم گويد حال تو چگونه خواهد شد؟ حال ديگران هم بر
حال خود قياس كن پس بر خود رحم كن و اقتداء به پروردگار خود نما، و چشم
و گوش و زبان خود را از عيوب مردم لال ساز. حافظ:
يك نصيحت كنمت بشنو و صد گنج ببر |
|
از ره عيش درآ و به ره عيب مپوى |
10- فاش كردن رازها
صفت دهم ، فاش كردن رازها است و اين اعم است از اظهار عيوب
(159) و در نزد عقل و شرع مذموم است ، و از خيانت محسوب
مى شود.
نگاهدارى راز