عوامل سقوط حكومتها در قرآن و نهج البلاغه

نصرت اللّه جمالى

- ۳ -


بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : عدم پيروى از رهبران جامعه هر امت و جامعه اى داراى رهبر و امام است . ممكن نيست جامعه اى باشد و رهبرى نداشته باشد (82) . هر نظام حكومتى يك نفر را در راءس هرم دارد. نام اصطلاحى ملاكت نيست . هر چه باشد رهبرى نظام را بر عهده دارد چه به او رئيس جمهور ملك ، ملكه ، صدر اعظم ، پيشوا و يا رهبر گويند؛ هر چه باشد حكومت يك نظام تحت قوانين او اداره مى شود.

در نظام اسلامى ما كه نظام ((امت و امامت )) است و اين ديدگاه تشيع مى باشد، در عصر غيبت ، حاكم بر جامعه ، ولى فقيه است كه وظايف او در قانون اساسى مشخص شده و نيازى به تكرار و توضيح نيست .

امام على عليه السلام مى فرمايد: ((الا مامة نظام الاءمة ))(83) : امامت نظام امت است . يعنى امامت نمى گذارد امت به بيراهه رود، آنان را انسجام مى بخشد.

امام على عليه السلام در نهج البلاغه وقتى درباره قيم و سرپرست حكومت سخن مى گويد، آنرا به نخ يا رشته تسبيح تشبيه مى كند كه به دانه اى آن نظم مى دهد: (( مكان القيم بالامر مكان النظام من الخرز يجمعه و يضمه فاذا انقطع النظام تفرق الخرز و ذهب ثم لم يجمتع بحذافيره ابدا))(84) : جايگاه حاكم ، همانند جايگاه رشته اى است كه به دانه هاى سوراخ شده - دانه هاى تسبيح - را جمع مى كند و به هم پيوند مى دهد ولى اگر اين رشته پاره گردد دانه ها جمعشان به تفرقه تبديل شود و مى افتند و گم مى شوند و بعد از آن ديگر، همانند اولشان جمع نخواهد شد.

بنابراين رهبر يك امت ، جامعه را از پراكنده رفتن به همسو شدن ، از تشتت و تفرقه به تضمن مى كشاند، عوامل از هم پاشيدگى را مى زدايد؛ كينه و مخالفت ها را به صفا و صميميت تبديل مى كند. درختى دوستى را مى نشاند و نهال دشمنى را بر مى كند تا همه افراد جامعه در يك خط سير و نظم منسجم در آيند. (درباره امامت و رهبرى كتابهاى متعددى نگاشته شده كه نيازى به تكرار مطالب خاصى نيست .)

امتى كه مى خواهد جامعه اش پابرجا بماند، وقتى فردى از افراد جامعه را بر خود امير كرد، بايد اطاعت او را پذيرا باشد و او امر او را بجان و دل بخرد. اين روش در هر تشكيلات منسجم در سراسر دنيا امرى پسنديده و نظر عقلاى جهان بر اين اساس است مگر اينكه رهبر يك تشكيلات يا جامعه مصالح عموم را زير پا مى گذارد و گمان كند، امت غلامان حلقه بگوش او هستند (85) يا رعيت رمه اويند! رهبريت جامعه بايد توان افراد جامعه را در نظر گيرد كه اگر ((تكليف مالايطاق )) بر مردم بار كرد، بداند عمر رهبرى اش به پايان رسيده ؛ ديگر نظام آفرين افراد جامعه نخواهد بود. همچنانكه تجربه تاريخ نشان داده ، رشته انسجام بودنش از هم گسسته است . مگر اينكه وقتى بخواهد بر جامعه كارهاى شاق و طاقت فرسا تحميل نمايد از آنان نظر خواهى كند و بيعت بگيرد مثل ((بيعت حديبيه )) ى پيامبر اكرم صلى الله عليه واله ، جريان مشورت آن حضرت درباره جنگ احد و...

تلاش اوليه رهبر آن است كه :

1- فرهنگ پيروى نمودن مردم از خود را در جامعه زنده نمايد.

2- بااقدام هاى مناسب محبوبيت مردمى خود را بالا برد.

3- زمينه باور آنان را نسبت به خود كه واقعا خادم مردم است فراهم نمايد.

با توجه به اين سه نكته ، بطور مسلم جامعه ، سر از متابعت بر نخواهد تافت بلكه مطيع و فرمانبردار او هستند مگر اينكه مردمى ناسپاس و باطلگرا باشند.

قرآن اين روش را براى ايجاد و پابرجايى جامعه ارائه داده است :

((من يطع الرسول فقد اطاع الله ... ))(86) : هر كس پيامبر را اطاعت نمايد اعتقاد را اطاعت كرده است ..

((و اطيعوا الله و الرسول لعلكم ترحمون ))(87) : خدا و رسول را اطاعت كنيد، باشد تا مورد مهر اعتقاد قرار گيرد.

((قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله (88) : بگو اگر عشق به اعتقاد داريد مرا اطاعت نمايد تا خداوند شما را محبت نمايد.

((و اطيعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم واصبروا ان الله مع الصابرين (89) )):از اعتقاد و پيامبرش فرمان بريد و با هم ستيزه جويى نكنيد كه (بر اثر تفرقه ) سست و ضعيف مى شويد و قدرت و عظمت يا آبروى شما صبر پيشه نمايد كه خداوند با صابران است .

عدم اطاعت و پيروى از رهبرى اختلافات را بر مى انگيزاند و نتيجه آن چيزى جز فنا و نابودى نيست . ملاحظه مى شود آيات قرآن فرهنگ اطاعت از پيامبران را كه رهبران فكرى و حقيقى جامعه هستند، رشد مى دهد تا جامعه به فوز و رستگارى برسد.(90) اما دو نكته ديگر را مى توان از آيه ذيل استفاده كرد:

((و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم فى الامر...(91) )): اگر خشن و سنگدل بودى از دورت پراكنده مى شدند- با توجه به اينكه نرم خو هستى باز هم - از آنان در گذر و برايشان آمرزش خواه - به آنان بها بده - در امر - حكومت و...با ايشان مشورت كن ...

اين آيه از مجموعه آياتى است كه دوران جنگ اءحد و بهتر بگوييم در زمانى كه حكومت اسلامى درگير جنگ بوده نازل شده و در همين دوران خداوند متعال به مهربان و كامل ترين انسان باز هم سفارش نرمخويى و مهربان بودن مى نمايد تا جايگاهش در ميان امت بيشتر شود، محبوبيت و پايگاه مردمى آن حضرت افزون گردد و تبليغ كامل مكتب توحيد صورت گيرد.

حكومت اسلامى بر خلافت ديگر نظام هاى سياسى كه عرصه را بر مردم تنگ مى كنند، ميدان صميميت و نرمخويى و مشاركت و مشاورت را گسترش مى دهد.

قرآن همانطور كه به برگزيده خدا صلى الله عليه واله يعنى پيامبراسلام اينگونه سفارش مى كند، مردم را نيز فرا مى خواند كه از اطاعت انبياءالله و رهبران خدايى سرپيچى نكنند زيرا مخالفت با خداوند و پيامبر عامل نابودى و هلاكت يك جامعه مى باشد و چه هلاكتى بدتر از سقوط در آتش ‍ جهنم : (( ان الذين يحادون الله و رسوله كبتوا كما كبت الذين من قبلهم ...ان الذين يحادون الله و رسوله اولئك فى الاذلين ...كتب الله لاءغلبن اءنا و رسلى ان الله قوى عزيز (92) ))كسانى كه با خدا و رسول مخالفت مى كنند مانند ديگران كه پيش از آنان بوده اند به آتش عذاب در افتند...كسانى كه با خدا و رسولش مخالفت مى كنند در پست ترين جايگاه قرار دارند؛..خدا واجب كرده است كه من پيامبرانم بطور حتم چيره مى شويم و يقين بدانيد كه خدا قوى و غلبه كننده است .

بنابراين براى اينكه جامعه اسلام ناب محمدى صلى الله عليه واله برقرار بماند بايد از رهبرى آن جامعه مكتبى اطاعت شود:

((ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا ))(93) : آنچه را پيامبر برايتان آورده بگيرند و از آنچه شما را نهى كرده دورى گزينيد.

((يايها الذين آمنوا اءطيعوا الله والرسول و اولى الاءمر منكم (94) : اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا و پيامبر و كسانى كه ولى امر شما هستند، اطاعت كنيد.

درست است كه در آيه مذكور مصداق بارز ((اولى الامر)) حضرت امير عليه السلام وصى رسول الله و اوصياء بعد از آن حضرت امامان معصوم پس از او مى باشند (95) . در زمان حضور امامان معصوم نيز اطاعت از نمايندگان خاص آنان در مسائل شرعى لازم بوده است (96) .

قرآن آنجا كه مى خواهد از نافرمانى قوم موسى عليه السلام و بد رفتارى آنان به عنوان عمل زشت آن امت ياد نمايد تا امت اسلام نسبت به پيامبر خود همانند قوم موسى رفتارى ناشايسته نداشته باشند، مى فرمايد:

((يا ايها الذين امنوا لاتكونوا كالذين آذوا موسى فبراءه الله مما قالوا و كان عند الله وجيها...و من يطع الله ورسوله فقد فاز فوزا عظيما(97) )): اى كسانى كه ايمان آورده ايد مانند كسانى نباشيد كه پيامبرشان موسى را آزار رساندند تا آنكه خداوند او را مبرا و از تهمت ها منزه ساخت و او را نزد خداوند وجيه و آبرومند بود...و هر كس از خدا و پيامبرش اطاعت نمايد به تحقيق به رستگارى عظيمى رسيده است .

هلاكت گروه طاغيان در مقابل پيامبرشان حضرت موسى در قرآن به كرات ذكر شده كه علت هلاكت و نابودى جامعه فرعونى را عدم پيروى از پيامبر خدا ذكر مى كند:

((فعصى فرعون الرسول فاءخذناه اخذا وبيلا(98) )): پس فرعون پيامبر خدا را نافرمانى كرده ما هم او را به قهر و انتقام سخت گرفتيم .

((و دمرنا ما كان يصنع فرعون و قومه و ما كانوا يعرشون (99) )): و آنچه فرعون و قومش ساخته و آن تخت و بارگاهى را كه ايجاد كرده بودند نابود كرديم .

((فاخدناه و جنوده فنبذناهم فى اليم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين (100) )): پس فرعون و لشگرش را گرفتيم و در دريا انداختيم ، بنگر عاقبت ظالمين چگونه بود.

در اينجا مناسب است براى يادآورى ، داستان نابودى فرعون را اشاره كنيم ، تا در برابر قوانين حق تعالى خود، فرعونى نباشيم : ((فرعون در مقابل رسول اعتقاد ايستاد و آيات و معجزات الهى را از او ديد اما تنبيهى براى او حاصل نشد...جهل و غرور او نگذاشت كه او كمى بيانديشد عاقبت كار خويش نظر افكند. به عكس موسى را مسخره كرد و به آيات او لبخند زد، فرعون تصميم گرفت موسى را به قتل برساند، سپاهى فراوان گرد آورد، آماده كارزار شد اما غافل بود از اينكه در نبرد با اعتقاد پيروزى نيست ، مدعى بود كه عده بنى اسرائيل كم و سپاه خودش بسيار است ...تمهيدات فرعون در مقابل اراده الهى نقش بر آب شد.

به موسى عليه السلام وحى رسيد شبانه بندگان مرا از مصر خارج ساز و راهى خشك براى آنان از دريا پديد آور و از تعقيب فرعون مترس و انديشه بر خود راه مده ...بر حسب دستور، پيروان خود را از جريان امر آگاه ساخت و همگى شبانه از مصر خارج شدند. فرعون از خروج آنها آگاه شد به تعقيب آنها شتافت ، پيروان موسى عليه السلام ...راه بيابان را در پيش ‍ كشيدند...خود را در مقابل دريا ديدند...وحشت زده روى به موسى عليه السلام آوردند...گفتند: ما قبل از اينكه به خداى تو ايمان آوريم در شكنجه و عذاب بوديم اكنون هم كه به خدا ايمان آورده ايم همان وضع سابق را داريم ...دريا در جلو و سپاه فرعون در پشت سر و عن قريب در دستور فرعون گرفتار خواهيم شد، موسى آنها را دلدارى داد و براى آنها از خدا طلب نصرت كرد. گفت اميد است خداوند متعال دشمن شما فرعون را هلاكت سازد و شما را در سرزمين او جاى دهد او مى نگرد تا ببيند شما چگونه رفتار خواهيد كرد. مراقب خود باشيد كارى نكنيد كه بر خلاف رضاى خدا باشد.اميدوار باشيد بزودى از شر او آسوده خواهيد شد...خداى با من است و بزودى در اين كار مرا هدايت خواهد كرد...به موسى وحى شد عصا را به دريا بزن دريا از هم شكافت هر قطعه به مانند كوهى روى هم انباشته شد و راهى براى گذشتن موسى و قومش در دريا پديد آمد...موسى با باز شدن راه با پيروانش از دريا گذشتند.

فرعون نيز سپاهيانش وارد همان راهى شدند كه موسى از آن مى گذشت همين كه ياران موسى از راه دريا پاى به خارج گذارند آبها بهم آمدند و فرعون و قشون او كلا به زير امواج آب باقى ماندند.

اين بود ثمره خلافى كه فرعون نهال آن را كاشت و پيوسته با لجاجت كفر و عناد و طغيان آبش داد تا رشد كرد قوت گرفت ...اين خطايى است از طرف خداوند متعال به فرعون هنگامى كه او دارد غرق مى گردد. حالا ايمان مى آورى ؟ اين كار را مى بايستى قبلا انجام مى دادى آن زمان كه عاصى بودى و به فساد و تبهكارى اشتغال مى داشتى . مردم غافل چون تو بسيارند كه به آيات توحيد ما وقعى نمى نهند. امروز ما بدن تو را براى عبرت كسانى كه بعد از تو مى آيند به ساحل مى كشانيم تا ببينند بر فرعون چه گذشت .

((و لقد ارسلنا باياتنا الى فرعون و ملائه فقال انى رسول رب العالمين ، فلما جائهم باياتنا اذا هم منها يضحكون (زخرف / 46 و 47) ((ع

((ان هولاء لشرذمه قليلون و انهم لنالعائظون ، و انا لجميع حاذرون ، و اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى انكم متبعون (شعراء / 52، 54، 55، 56) ((ع

((و لقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى فاضرب لهم طريقا فى البحر ببسا لا تخاف دركا و لا تخشى ، فاتبعهم فرعون بجنوده (طه / 77 - 78) ((ع

((واستكبر هو و جنوده فى الارض بغير الحق وظنوا انهم الينا لا يرجعون (قصص / 39) ((ع

((قالوا اوذينا من قبل ان تاءتيتا و من بعد ما جئتنا قال عسى ربكم ان يهلك عدوكم و يستخلفكم فى الارض فينظر كيف تعلمون (اعراف / 129) ((ع

((فاتبعوهم مشرقين فلما ترآء الجمعان قال اصحاب موسى انا لمدركون ، قال كلا ان معى ربى سيهدين ، فاءوحينا الى موسى ان اضرب بعصاك البحر فانفلق فكان كل فرق كالطود العظيم . (شعراء / 60 - 62) ((ع

((كداب آل فرعون والدين من قبلهم كفروا بايات الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوى شديد العقاب (انفعال / 52) ((ع

((فاتبعهم فرعون بجنوده فعشيهم من اليم ماغشيهم (طه / 87) ((ع

((فاءخذناه و جنوده فنبذناهم فى اليم و هو مليم (ذرايات / 40 ((ع

((و جاوزنا ببنى اسرائيل البحر فاتبعهم فرعون و جنوده بغيا و عدوا و حتى اذا ادركه الغرق قال آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنو اسرائيل و اءنا من المسلمين ، الآن و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين ، فاليوم ننجيك لمن خلقك آية و ان كثيرا من الناس عن لغافلون (يونس / 90 - 92)(101) ((ع

قرآن هرجا بحث از عصيان مردم در مقابل پيامبران خدا را ياد آورى مى كند نتيجه نافرمانى آنان را با علت كيفر و مجازات بيان مى نمايد.

به عنوان مثال درباره همين قوم بنى اسرائيل كه به ذلت و خوارى دچار شدند و به دريوزگى و بينوايى افتادند آن را نتيجه چند چيز ذكر مى كند:

- كفر به آيات خداوند

- كشتار انبياى خدا

- روحيه و عملكرد تجاوزگرى

((و ضربت عليهم الذلة و المسكنة و باءو بغضب من الله ذلك باءنهم كانوا يكفرون بآيات الله ويقتلون النبيين بغير الحق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون (102) : ذلت و مسكنت دچارشان شد و به غضب خدا گرفتار شدند، زيرا به نشانه هاى خدا، كفر ورزيدند و پيامبران را بناحق مى كشتند - چرا پيامبران مى كشتند؟ چون مردمى عصيانگر و تجاوزگر بودند.

آيه بعدى نيز اشاره كلى دارد به همه امت هاى نافرمانى ، در مقابل پيامبران :

((كداءب آل فرعون و الذين من قبلهم كذبوابايات ربهم فاءهلكناهم بذنوبهم و اءغرقنا آل فرعون و كل كانوا ظالمين (103) : مانند شيوه آل فرعون و ديگرانى كه قبل از آنان بودند، آيات پروردگارشان را تكذيب مى كردند بنابراين به علت گناهانشان آنان را نابود كرديم و آل فرعون را غرق نموديم و - البته - همه اينان ظالم بودند.

همانطور كه قبلا اشاره شد، يكى از علت هاى اساسى سقوط حكومت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام همين عدم اطاعت مردم از آن حضرت است . در سخنانى جامع به آن اشاره فرموده است :

))اءحمدالله على ماقضى من اءمر، و قدر من فعل ، و على ابتلائى بكم اءيتها الفرقه التى اذا اءمرت لم تطع ، و اذا دعوت لم تجب ، ان امهلتم خضتم ، و ان حوربتم خرتم ، و ان اجتمع الناس على امام طعنتم ، و ان اءجئتم الى مشاقة نكصتم ، لا اءبا لغيركم ! ماتنتظرون بنصركم و الجهاد على حقكم ؟ الموت اءو الذل لكم ؟ ((ع

((فو الله لئن جاء يومى - و لياءتينى - ليفرقن بينى و بينكم و اءنا لصحبتكم قال ، و بكم غير كثير. لله اءنتم ! ((ع

((اءما دين يجمعكم ! و لا حمية تشحذكم ! او ليس عجبا ان معاوية يدعو الجفاة الطغام فيتبعونه على غير معونة و لاعطاء و اءنا اءدعوكم - و اءنتم تريكة الاسلام و بقية الناس - الى المعونة او طائفة من العطاء فتفرقون عنى و تختلفون على ؟انه لا يخرج اليكم من اءمرى رضى فترضونه ، و لاسخط فتجمعون عليه ، و ان احب ما اءنا لاق الى الموت ! قد دارستكم الكتاب ، و فاتحتكم الحجاج ، و عرفتكم ما اءنكرتم ، و سوغتكم ما مججتم ، لو كان الاعمى يلحظ، او النائم يستيقظ! و اءقرب بقوم من الجهل بالله قائدهم معاوية ! و مؤ دبهم ابن النابغة (104) )):سپاس مى گوييم خداى بزرگ را بر امرى كه لازم و واجب گردانيده و بر كارى كه مقدر فرموده و بر آزمايش ‍ نمودن من به وجود شما اى گروهى كه هر وقت فرمانى دادم ، اطاعت نكرديد و هر زمان شما را فراخواندم به من پاسخ مساعد نداديد. و اگر به شما فرصتى داده شود به سخنان بيهوده مى پردازيد و اگر جنگى پيش آيد از خود سستى و تهاون نشان مى دهيد و اگر مردمى دور امام جمع شوند آنان را سرزنش مى كنيد و اگر ناخواسته به سختى دچار شويد به قهقرا بر مى گرديد. دشمنانتان بى پدر شوند. در يارى و تلاش براى (گرفتن ) حقتان منتظر چه هستيد! مرگ يا خوارى ؟ بخدا سوگند اگر مرگ من فرا رسد - كه خواهد آمد - در حالى ميان من و شما جدايى مى افكند كه از مصاحبت با شما بيزارم و در ميان شما تنهامانده ام شما را بخدا وا مى گذارم . آيا دينى نيست كه شما را گرد هم آورد و غيرت و مردانگى نداريد كه شما را بر انگيزاند؟ آيا شگفت آور نيست كه معاويه ستمگران فرومايه را فرا مى خواند و بى آنكه به آنان كمك و بخششى كند از او پيروى مى كنند؟ و من شما را - در حالى كه بازمانده آغاز اسلام و باقى مانده مسلمانان آن دوره هستيد - با كمك و بخشش به اندازه سهم هر كس فرا مى خوانم ولى از اطراف من پراكنده مى شويد و با من مخالفت مى كنيد، از فرمان من رضايتى نداريد تا از آن خشنود شويد و نه خشم و رنجشى از آن داريد تا بر ضد آن گرد هم آييد (ديگر از دست شما خسته شده ام ) محبوبترين چيزى كه به ديدارش مشتاقم مرگ است . همانا من قرآن را به شما آموختم و با دليل و برهان ميان شما حكم كردم و آنچه رانمى شناختيد به شما شناساندم و آنچه را از دهان بيرون مى انداختيد براى شما گوارا ساختم . اى كاش كور مى ديد، خفته بيدار مى گشت و به خدا سوگند چقدر به جهل نزديك هستند، گروهى كه رهبرشان معاويه و تعليم دهنده شان پسر نابغه (عمر و بن عاص ) است (105) .

امام عليه السلام در سخنان ديگرى پيش بينى سقوط حكومت خود را با ذكر كلمه ((لاءظن )) - يعنى گمان نزديك به يقين - براى مردم كوفه بيان مى كند كه شما از رهبرتان در دفاع از حق فرمان نمى بريد ولى دشمنان شما در دفاع از باطل ، رهبرشان معاويه رااطاعت مى كنند: ((ماهى - الا الكوفه اءقبضها و اءبسطها،ان لم تكونى الا اءنت ، تهب اعاصيرك فقبحك الله ! ((ع

((لعمر اءبيك الخير يا عمرو اننى

على و ضر من ذا الاناء قليل

ثم قال عليه السلام :

اءنبئت بسرا قد اطلع اليمن ، و انى والله لاءظن ان هؤ لاء القوم سيد الون منكم باجتماعهم على باطلهم ، و تفرقكم عن حقكم ، و بمعصتكم امامكم فى الحق ، و طاعتهم امامهم فى الباطل ، و باءدائهم الامانة الى صاحبهم و خيانتكم ، و بصلاحهم فى بلادهم و فسادكم ، فلو ائتمنت اءحدكم على قعب لخشيت اءن يذهب بعلاقته (106) )): از حكومت جز كوفه كه زمام اختيار آن در دست من است ، چيزى باقى نمانده ؛ اى كوفه اگر قلمرو فرمان من تنها تو باشى و گرد بادهاى تو نيز شروع به ورزيدن كنند، خدا ترا زشت گرداند. سپس به گفته شاعر تمثل فرمود: ((اى عمرو! به جان پدر نيك كردارت سوگند كه از اين سفره طعام جز اندك چربى براى من چيزى باقى نمانده است . )) آنگاه فرمود:

خبر يافتم كه ((بسر )) (به امر معاويه ) بر يمن تاخته است ، به خدا سوگند گمان مى كنم كه اين قوم بر شما چيره شوند و زمام امور را به جاى شما بر دست گيرند زيرا آنان در سخن باطل خود اتحاد و يگانگى دارند ولى شما در سخن حق خويش تفرقه و پراكندگى داريد. شما در راه حق از پيشواى بر حق خويش نافرمانى مى كنيد، خيانت مى نمائيد؛آنان در شهرهاى خود اصلاح مى نمايند ولى شما فساد مى كنيد اگر بر يكى از شما كاسه اى چوبين را(كه بى ارزشترين چيزهاست ) به امانت سپارم مى ترسم بند و دوال آنرا ببرد.

در بيان ديگرى آن حضرت ((فراخوانى مردم به حق )) را از طرف خود همانند حركت انبيا مى داند كه مردم را به گرايش مكتب حق دعوت مى كردند ولى متاءسفانه تبليغ پيامبران در وجودشان اثرى نداشت و امروز فقط نامى از آنان مانده است : ((ايها الناس ،انى قد بثثت لكم المواعظ التى وعظ الانبياء بها اممهم و اءديت اليكم ما اءدت الاوصياء الى من بعدهم ، و اءدبتكم بسوطى قلم تستقيموا، و حدوتكم بالزواجر فلم تستوسقوا. لله انتم ! اءتتوقعون اماما غيرى يطاء بكم الطريق و يرشدكم السبيل !(107) )):اى مردم من شما را پندهايى دادم كه پيامبران به امت هاى خويش ‍ موعظه مى كردند و آن چيزى را درباره شما بجاى آوردم كه جانشينان پيامبران پس از آنها بجاى مى آورند.من شما را به تازيانه (موعظه ) خويش ‍ ادب كردم اما شما به راه راست باز نيامديد و شما را با گفتارهاى بيم دهنده خويش به راه حق بردم ، اما هماهنگى نكرديد؛ حال شما را به خدا واگذار مى كنم آيا منتطر رهبرى جز من هستيد كه راه را برايتان همواره نمايد و شما را هدايت كند !

در خطبه ديگرى امام على (عليه السلام ) نتيجه عدم اطاعت مردم از خود را، به سرگردانى بنى اسرائيل تشبيه مى كند؛ كه از حضرت موسى اطاعت نكردند و به آن بلاها گرفتار شدند :

((ايها الناس لو لم تتخاذلوا عن نصر الحق ، و لم تهنوا عن توهين الباطل ، لم يطمع فيكم من ليس مثلكم ، و لم يقو من قوى عليكم ، لكنكم تهتم متاه بنى اسرائيل ، و لعمرى ، ليضعفن لكم التيه من بعدى اءضعافا بما خلفتم الحق وراء ظهوركم ، و قطعتم الادنى ، و وصلتم الابعد، و اعملوا اءنكم ان انبعتم الداعى لكم ، سلك بكم منهاج الرسول ، و كفيتم مؤ ونة الاعتساف ، و نبذتم الثقل الفادح عن الاعناق ))(108) :اى مردم اگر يكديگر را از يارى دادن حق باز نمى داشتيد و از پشت كردن باطل (معاويه و يارانش ) سستى نمى نموديد؛ كسى كه مثل شما نيست در (شهرهاى ) شما طمع نمى كرد و كسى كه بر شما تسلط يافته است ، نيرو نمى گرفت . اما شما ( بخاطر پيروى نكردن از پيشواى خويش ) همچون بنى اسرائيل سرگردان شديد و بجان خود سوگند مى خورم ، پس از من سرگردانى شما چندين برابر خواهد شد، بخاطر اينكه شما حق را پشت سر خود رها كرده ايد؛ به كسى كه از حق دورتر بوده پيوسته ايد و بدانيد كه اگر از رهبر خويش پيروى مى كرديد، شما را به راه رسولخدا مى برد و از رنج كجروى آسوده مى شديد و بار سنگين و سختى را از دوش خود فرو مى انداختيد.

اگر جوامع بشرى به جاى مخالفت با رهبران خدايى ، از در اطاعت مى آمدند، مطيع و گوش به فرمان پيامبران و ولى امرشان مى شدند، خداوند بركات آسمان و زمين را بر آنان ارزانى مى داشت ؛

- ((و الو استقاموا على الطريقة لاءسقيناهم ماء غدقا لنفتنهم فيه ...))(109) : اگر در مسير حق پايدارى و استقامت ورزيده بودند آب وافر و فراوانى به آنان مى داديم تا در آن بيازماييمشان - مراد از آب فراوان وسع رزق است -.

((و لو انهم اقاموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليهم من ربهم لاءكلو من فوقهم و من تحت اءرجلهم (110) )): اگر اهل كتاب به تورات و انجيل و آنچه خدا برايشان نازل مى نمود عمل مى كردند بطور حتم از بالا - آسمان - و از زير پايشان - زمين - مى خوردند - از آسمان و زمين رزق آنان را زياد مى كرديم - .

امام على عليه السلام نيز در خطبه قاصعه به اطاعت مردم از پيامبر اشاره مى نمايد كه باعث گرديد نعمتهاى خداوند متعال بر آنان گسترش يابد و در آسايش قرار گيرند:

((فانظروا الى مواقع نعم الله عليهم حين بعث اليهم رسولا، فعقد بملته طاعتهم ، و جمع على دعوته اءلفتم : كيف نشرت النعمه عليهم جناح كرامتها، و اءسالت لهم جداول نعيمها، و التفت الملة بهم فى عوائد بركتها، فاءصبحوا فى نعمتها غرقين ، و فى خضرة عيشها فكهين ، قد تربعت الامور بهم ، فى ظل سلطان قاهر، و آوتهم الحال الى كنف عز غالب ، و تعطفت الامور عليهم فى ذرى ملك ثابت ، فهم حكام على العالمين ، و ملوك فى اطراف الارضين ، يملكون الامور على من كان يملكها عليهم ،ويمضون الاحكام فيمن كان يمضيها فيهم ! لاتغمز لهم قناة و لاتفرع لهم صفاة ! (111) : آنگاه به نعمتهاى بزرگى كه خدا به هنگام بعثت پيامبرى به آنان (امتهاى گذشته ) ارزانى داشت بنگريد كه فرمانبردارى آنان را با آيين خويش پيوند داد و با دعوت خويش آنان را با هم مهربان و متحد ساخت . (بنگريد) كه چگونه اين نعمت بال بزرگواريش را بر سر آنان گسترد و نهرهاى عيش و عشرت را به سوى آنان روانه كرد و آيين حق با تمام بركاتش آنان را در بر گرفت آنگاه در ميان نعمتها غرق گشتند و از خرمى زندگى برخوردار و بهره مند شدند،امور آنان در سايه قدرتى كامل استوار شد و در سايه عزت و بزرگوارى پيروزى قرار گرفتند و امور آنان تحت حكومتى ثابت و پايدار درآمد آنگاه آنان زمامداران جهان و پادشاهان روى زمين گرديدند و فرمانرواى كسانى شدند كه تاكنون بر آنها فرمانروايى مى كردند تيرى به سوى آنان انداخته نمى شد و سنگى به طرافشان پرتاب نمى گشت (هيچكس قدرت از بين بردن آنها را نداشت و احدى خيال مبارزه با آنان را در سر نمى پرورانيد).

خط مشى پيرو آل پيامبر بعد از كلام خدا، ائمه اطهار هستند كه حركات و سكنات آنان بايد الگو براى جامعه ما باشند تا بتوان در عصر حاضر، اسلام ناب را حفظ كرد. ذهنيات خود را سنت و روش قرار ندهيم بلكه گوش به فرمان ائمه باشيم كه امروز بزرگان دين و دولت اسلامى ، همه بايد به اين نكته توجه نماييم .

امام على عليه السلام مى فرمايد: ((توجه تان به اهل بيت پيامبر باشد و جهت گيرى آنان را بر خود لازم بدانيد و دنباله رو آنان باشيد زيرا آنان شما را از راه راست منحرف نمى كنند و به نابودى و گمراهى بر نمى گردانند. پس ‍ اگر آنان نشستند، شما نيز بنشينيد و اگر بلند شدند شما نيز بلند شويد، بر آنان پيشى نگيرند كه گمراه و سرگردان مى شويد و از آنان عقب نمانيد كه نابود مى شويد: ((انظروا اءهل بيت نبيكم ، فاءلزموا سمتهم و اتبعوا اءثرهم فلن يخرجوكم من هدى و لن يعيدوكم فى ردى ، فان لبدوا و ان نهضوا فانهضوا لاتسبقوهم فتضلوا و لا تتاءخروا عنهم فتهلكوا)). (112)

براى اينكه نظام امامت برقرار بماند و جامعه راه پايدارى و پويايى خود را ادامه دهد بايد جامعه به وظايفى كه حضرت امير عليه السلام مشخص ‍ فرموده ، عمل نمايد:

1- وفادارى به نظام و رهبرى آن .

2- دلسوزى در نهان و آشكار - كه گزندى به ولى امر و نظام مقدس ‍ نرسد-.

3- پاسخ مثبت به نداى رهبرى جامعه بدون تاءخير.

4- پيروى از دستورها و اوامر رهبرى امت بدون فوت وقت :

((و اما حقى عليكم )):

1 - ((فالوفاء بالبيعة ))

2- ((والنصيحة فى المشهد و المغيب ))

3- ((والاجابة حين ادعوكم ))

4- ((والطاعة حين آمركم (113) ))

گفته شده : ((نصح )) در لغت به معناى ((اخلاص در عمل )) مى باشد؛ معناى ((پند و اندرز)) نيز مى دهد و هر كارى كه از روى ((شفقت و دلسوزى )) باشد به آن ((نصح )) گويند.(114) در قرآن هم اين معانى بكار رفته است : ((اءبلغكم رسالات ربى وانصح لكم (115) : رسالات پروردگارم را به شما رساندم و شما را نصيحت مى كنم .

((فقالت هل اءدلكم على اءهل بيت يكفلونه لكم و هم له ناصحون (116) )): - خواهر موسى - گفت : آيا خانواده اى را به شما معرفى كنم كه او را برايتان كفالت نمايد و دلسوز او باشد - از او مواظب كند -.

((توبوا الى الله توبة نصوحا )): (117) به طرف خدا توبه اى خالص ‍ نماييد.

بنظر مى رسد ((پند و اندرز دادن ))، ((دلسوزى و شفقت )) و خالص و پاك بودن )) هرسه معنا به چيزى بر مى گردد كه انگيزه درونى ((عشق و مهربانى و دلسوزى )) را در بر دارد، چه سخن خير باشد و چه عمل خير. در فرمايش حضرت امير عليه السلام هم كه (( نصيحت )) آمده به معناى ((پند و اندرز دادن )) افراد جامعه به آن حضرت نيست بلكه ((مراقبت مواظبت )) از آن مقام عظمى ولايت و امامت ، در نهان و آشكار با كمال عشق و محبت نسبت به آن حضرت مطرح است . به ويژه اينكه در اين قسمت بدون حرف اضافه آمده است و گمان آمده است و گمان مى رود معناى اصلى نصح : ((مواظبت و مراقبت )) از گزند حوادث باشد كه هر سه معناى مذكور از جهتى به آن پيوند مى خورند.

اما در قسمت ديگر، از فرمايش آن حضرت كه موفق مردم را برخود بر مى شمرد و نصيحت را آورده اند، به معناى پند و اندرز هم نظر دارد:

چون حضرت با نصيحت ، مواظبت مى نمايد كه مردم از مسير حق منحرف نشوند: ((فاءما حقكم على )):

1- ((فالنصيحة لكم

2- ((و توفير فيئكم عليكم ))

3- ((و تعليمكم كيلا تجهلوا ))(118)

4- ((و تاءدبيكم كيما تعلموا))(119)

اما حقوق شما مردم بر من عبارتند از:

1- براى شما ناصح باشم .

2- سهميه شما را از اموال عمومى بپردازم .

3- آگاهى دادن به شما، تا نا آگاه نباشيد.

4- زمينه رشدتان را فراهم نمايم .

آنچه در اينجا حائز اهميت است ، جنبه اطاعت پذيرى جامعه نسبت به اوامر و رهبرى آن مى باشد كه ثبات اجتماعى را پديد مى آورد؛ نمى گذارد تند بادهاى بحران آن را مضحمل كند و تلاش دشمن را در اين باره منكوب مى نمايد. به همين جهت على عليه السلام مى فرمايد:

((ولى عليكم الطاعة و الا تنكصوا عن دعوة و لا تفرطوا فى صلاح : ))(120) و حق من بر شما اين است كه از من فرمان بريد و از فراخوانى سرباز نزده و عقب گرد ننماييد و در كارى كه صلاح دانستم كوتاهى نكنيد.

((والامامة نظاما للاءمة والطاعة تعظيما للامامة : ))(121) امامت نظام امت و اطاعت از رهبرى ، بزرگداشت و حفظ امامت است .

ولى اگر به جاى اطاعت و پيروى ، نافرمانى و سرپيچى باشد، پيشامدهايى كه باعث تاءسف و ندامت است ، خواهد آمد:

((فان معصية الناصح الشفيق ، العالم المجرب تورث الحسرة و تعقب الندامة )) :(122) نافرمانى از نصيحتگر مهربان آگاه و با تجربه ، بطور حتم موجب حسرت و تاءسف است و پشيمانى را در پى دارد.

با توجه به حساسيت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نسبت به اطاعت امت از امام و گوشزد نتايج شوم نافرمانى امت از امام خود، عدم پيروى به موقع از دستورها و فرامين رهبرى ، جامعه را به ورطه نابودى مى كشاند. همانطور كه قبلا نيز اشاره شد، عامل اساسى سقوط حكومت آن حضرت ، عدم اطاعت مردم آن زمان در آمادگى براى دفاع از نظام مقدس اسلامى مى باشد نه شهادت آن مظلوم بزرگ بشريت و تاريخ ، در محراب عبادت . عدم فرمانبرى مردم ، از ((عدم شناخت حق از باطل )) است كه قدرت تشخيص درست حق از باطل با گذشت زمان و دسيسه هاى دشمن ، آنان را از شناخت فرهنگ اصيل اسلام باز داشته بود.