الغدير جلد ۱۶

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه علي اکبر ثبوت

- ۲۷ -


با دستى پر از بزرگداشت، گفتارى پاكيزه و پر از گوهر و مرواريد دريافت كرديم به خامه استاد برتر، بازمانده پيشينيان شايسته، حجت اسلام و نشانه خداوند، پيشگاه حاج شيخ آقا بزرگ تهرانى نگارنده نامه سترك و بزرگ " الذريعه الى تصانيف الشيعه ". كه خدا بر او درودفرستد

- پس سپاس او را و هزاران سپاس او را-

الحمد لله العلى القدير و الصلوه و السلام على محمد نبيه البشير النذير و على وصى نبيه و خليفته على صاحب بيعه الغدير و على ذريتهما الائمه المعصومين صلوات الله عليهم الى يوم الدين

و بعد فغير خفى على المتتبعين ان الماضين من علماء الشيعه و اساطين الدين رضوان الله عليهم اجمعين قد بذلوا قصارى جهدهم فى بناء الصرح الاسلامى المقدس و تحملوا المشاق لاظهار الحقائق الناصعه المموهه التى عبثت بها الايادى المجرمه فسودت صحائف التاريخ و لا غروفان الشيعه هى الفرقه الوحيده التى اخذت علومها و آدابها عن الائمه " اهل البيت الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا " فقد نبغ فيها مات الالوف من علماء مولفين و شعراء مجيدين و كتاب متفننين لهم اليد الطولى فى جميع الفنون و لا يظن ان فرقه من الفرق الاسلاميه او غيرها تجاريهم. و تشهدبذلك كتبهم العديده و مولفاتهم النافعه المفيده المقيده اسماء بعضهافى الذريعه جزاهم الله عن الاسلام و المسلمين خيرا.

و قد نبغ فى قرننا هذا " الرابع عشر " كما نبغ فى سائر القرون السالفه علماء عاملين مصلحين مجاهدين لا تاخذهم فى الله لومه لائم يسعون وراء الحق و ان بعد و سيصطادونه و ان هرب قاصدين بذلك الفات ذوى الفكر الحره الى الصواب و ارائتهم الطريق الواضح الخلى من الشك و الارتياب

و من اولئك العلماء الافذاذ الذين كرسوا حياتهم الثمنيه لخدمه العلم و الدين و الحقيقه، الاستاد الكبير البحائه الشهير المتتبع القدير مولانا الحاج الشيخ عبد الحسين الامينى نزيل النجف الاشرف مولف " كتاب الغدير " و غيره من التاليفات القيمه و الاثار الجليله النافعه

فاق الامينى كثيرا من العلماء الذين كتبوا فى هذا الموضوع الخطير المذكور بعضهم فى المجلد الاول من الغدير ص 140 لان ما كتوبه غير واف بالغرض و لا شاف للغليل و ان اتى البعض بما هو الامنيه المتوخاه لكنه بصوره لا تلائم العصر الحاضر اما الامينى فقد امده الله بروح عنايته فاخذ الموضوع من جميع نواحيه و احاط به من جميع جهاته وصب تلك المعانى الغاليه بقوالب الفها الخاصه و العامه و القريب و البعيد حتى صار مفخره الجميع فجدير بالاكبار و الاعجاب ما اسداه العلامه الامينى فى هذا الكتاب من خدمات للاسلام.

عرفت مولف الغديرقبل ان اكتب له مسند الامين فيما قبل نيف و عشرين سنه و قبل نشر مولفه شهداء الفضيله الذى هو باكوره اعماله الجليله و لعمرى لقد كان نتاجا حيادل على ذهنه الوقاد و فكره الثاقب و همته القعساء عرفته باحثا متتبعا متضلعا مجاهدا طموحا الى التاليف و البحث و التنقيب فى المواضيع المفيده اللازمه فى بناء الاسلام. عرفته رجلا لم يقصر ذهنه على العلمين المهمين " الفقه و الاصول " و ان كانا اساس كل شيئى و منبعه العذب

عرفت ذلك كله و لم اك مترقبا اوظانا ان هذا الرجل الجليل يطرق مثل هذا- الموضوع العظيم و يبز اقرانه و يفوق كل من كتبه فيه فها انا اهنيه و ارجوله النجاح الباهر فى جميع اعماله. نشر الجزء الاول من كتاب الغدير فى الاسواق فى 1364 و سرت اثره سائر الاجزاء بتلك الحله الجميله فقرضه العلماء و الادباء و الفلاسفه و الشعراء فوددت ان اكون ممن يقوم ببعض هذا الواجب ازاء هذا المولف المجاهد و المولف المفيد لكنى خفت على نفسى من الغرق فى تيار امواج هذا البحر المتلاطم الذى سمى تواضعا من مولفه بالغدير فصرت اقدم رجلا و اواخر اخرى و لم تزل الاجزاء تنجز و يتفضل بها على مولفها دامت بركاته فتقوى عندى الفكرتان و اخيرا وجه الى عتاب احد الساده المحترمين فلم ازدفى جوابه على قولى انى قاصر عن تقريظ مثل هذا السفر الثمين و الثناء عليه بل هو اجل و اعظم من ان يقرظ و يثنى عليه و مالى الا الدعاء لمولفه بطول العمر وحسن الختام فاسال الله تعالى بخلوص الدعوه ان يضيف ما بقى من عمرى على عمره الشريف حتى يستوفى تمام المراد وفقنا الله جميعا لتاييد الحق و الاخذ به حرره المسيئى المسمى بمحسن و المدعو باقا بزرگ الطهرانى نزيل النجف الاشرف فى ثانى شهر الصيام 1371 ه

ترجمه

ستايش خداوند توانا و برتر راست و درود و آفرين بر پيام آور او محمد كه نويد آرنده بود و بيم دهنده از سرانجام كارهاى زشت، و هم بر وصى و جانشين پيامبرش- كه در روز غدير براى او دست فرمانبرى از مردم گرفته شد- و هم بر پيشوايان پاك از زادگان آن دو- درود بر ايشان باد تا روز سزا-

پس از اين ها، بر پژوهشگران، پوشيده نيست كه گذشتگان از دانشمندان شيعه كه ستون هاى كيش مايند و خدا از همه ايشان خشنود باد، منتهاى كوشش خويش را نمودند تا ساختمان پاك اسلام را برپا دارند و رنج ها بر خود هموار ساختند تا حقيقت هاى آشكار را كه بازيچه دست گنهكاران گرديده و انگ باطل خورده و به تباهى گرائيده بود براى مردم روشن سازند و چهره تاريخ را از آن سياهى كه دچارش بود برهانندو اين شگفتى ندارد زيرا شيعه يگانه دسته اى است كه دانش ها و سنت ها و فرهنگ خويش را از پيشوايان خاندانى گرفته كه خداوند هر گونه آلايش را از ايشان به دور ساخته و پاك و پاكيزه شان گردانيده است، و از همين روى بوده كه از ميان شيعه، صدها هزار دانشمندان و نگارندگان و سخنسرايان نيكو گفتار و نيز نويسندگانى سر بلند كرده اند كه در همه هنرها ورزيده گرديده و دستى دراز داشته اندكه گمان نمى رود هيچ يك از فرقه هاى ديگر- اسلامى يا غير اسلامى- با ايشان برابرى تواند كرد، و گواه اين سخن، كتاب هاى فراوان و نگاشته هاى سودمند ايشان كه نام پاره اى از آن ها در " ذريعه " آمده است. خداوند از سوى اسلام و مسلمانان بديشان پاداش نيكو دهد.

در روزگار ما نيز كه سده چهاردهم است همانند ديگر سده هاى گذشته، دانشمندانى كارى و اصلاح طلب و مجاهد پيدا شدند كه در راه خداسرزنش هيچ كس در ايشان در نمى گيرد، در پى حقيقت، هر اندازه هم دور باشدبه كوشش بر مى خزيند و آن مرغ را كه گريز پا نيز هست به دام مى افكنند و با اين كار خود مى خواهند دارندگان انديشه هاى آزاد را به سوى صواب متوجه نمايند و راه روشن و تهى از هرچون و چرا را بديشان نشان دهند.

يكى از آن دانشمندان يگانه اى كه زندگى گرانبهاشان را ويژه خدمت به دانش و دين و حقيقت گردانيدند، استاد بزرگ، پژوهشگر نامور و كاوشگر توانا سرور ما حاج شيخ عبد الحسين امينى است كه در نجف اشرف سكونت گرفته و كتاب هائى گرانبها و آثارى بزرگ و سودمند همچون " الغدير " و جز آن، نگارش داده است.

امينى بر بسيارى از دانشمندان كه در اين زمينه مهم به نگارش پرداختند- و برخى شان در ص 140 از " الغدير " يادشده اند- برترى دارد زيرا آن چه ايشان نوشته اند رساناى مقصود نيست وتشنگى جويندگان را فرو نمى نشاند و اگر هم فرآورد كار برخى شان به گونه اى باشد كه به آرزوى مطلوب ما پاسخ دهد باز به شكلى است كه با شيوه هاى روزگار كنونى نمى سازد. ولى امينى را خداوند با روح لطف خويش يارى داد تا موضوع را از همه سوى آن در اختيارگرفت و از همه جهات بدان احاطه يافت و آن معنى هاى گرانبها را در قالب هائى كه عوام و خواص و دوران و نزديكان با آن آشنايند بريخت تا مايه سرفرازى همگان گرديد. پس خدمت هائى كه دانشور امينى در اين كتاب به مسلمانان نموده، بايستى بزرگ داشت وآن را ستايش نمود.

من نگارنده " غدير " را پيش از آنى مى شناختم كه "مسند الامين " را براى او- در بيست و اند سال پيش- بنويسم. و پيش از آنى كه كتاب خود " شهداء الفضيله " را منتشر كند كه نخستين فرآورد كارهاى بزرگش بود و به زندگى ام سوگند كه فرآوردى زنده بود و نشانه اى بر خرد تابان و انديشه فروزنده و همت بلند وى.

او را به اين گونه شناختم كه پژوهشگرى است كاوشگر، با بهره بسيار از دانش، پر تلاش، شيفته نگارش و پژوهش و بررسى در زمينه هائى كه در ساختمان اسلام، سودمند و بايسته است. او را به اين گونه شناختم كه خرد خود را در چار ديوار دو دانش چشمگير- فقه و اصول- نگاه نداشته- هر چند كه اين دو در جاى خود، پايه و سرچشمه گواراى هر چيز است-

همه اين ها را مى دانستم ولى چشم به راه نبودم و حتى گمان نمى بردم كه اين مرد بزرگ، در چنين موضوع بزرگى را بكوبد و بر همگنان خود چيرگى يافته و برترى خويش را بر همه كسانى كه در آن زمينه كار كرده اند آشكار سازد. و اكنون من بدو آفرين مى گويم و آرزو مى كنم كه در همه كارهايش رستگارى اى روشن همگام او باشد. جلد اول " الغدير " در 1364 به بازار آمد و منتشر شد و به دنبال آن نيز ديگر جلدها با همان پيرايه زيبا نمايان گرديد و دانشمندان و اديبان و فيلسوفان و سرايندگان، ستايش نامه ها براى آن فرستادند و من نيز هماره دوست داشتم از كسانى باشم كه- در برابر اين نگارنده پر تلاش و اين نگارش سودمند- مقدارى از وظيفه خود را انجام داده اند ولى بر خود بيم داشتم كه نكند در طوفان امواج اين درياى خروشانى كه نگارنده اش- از سر فروتنى- " غدير = آبگير " ناميده غرق شوم اين بود كه گامى پيش مى نهادم و گامى پس، و مجلدات كتاب يكى پس از ديگرى سرانجام مى يافت و نگارنده آن- كه فرخندگى هايش پاينده باد- با دادن آن به من بزرگوارى مى نمود و انديشه انجام آن وظيفه، در دلم نيرو مى گرفت تا اين آخرى ها يكى از سروران ارجمند به من خرده گرفت كه چرا كار را به تعويق مى اندازم و من در پاسخ او بيش از اين نگفتم كه من سخن خود را در آفرين گوئى و ستودن چنين نامه گرانبهائى، رسا نمى بينم زيرا برتر و بزرگ تر ازآن است كه آن را آفرين گويند و بستايند و مرا نمى رسد جز اين كه خداوند را بخوانم و از او بخواهم كه زندگى وى را دراز گردانيده و فرجامى نيكو روزى او نمايد آرى با نيتى خالص از درگاه او درخواست مى كنم آن چه اززندگى من مانده است بر زندگى والاى او بيفزايد تا خواست خود را صد در صد بيابد و كار را به انجام برساند. خداوند همه ما را در راه يارى حق و چتگ زدن بدان، پيروز بدارد. به قلم گنهكار موسوم به محسن " = نيكوكار " و معروف به آقا بزرگ طهرانى مقيم نجف اشرف در روز دوم ماه روزه سال 1371 از هجرت پيامبر.

روش فرمانرواى مومنان

روش شيعه، روش امينى

سرور ما فرمانرواى مومنان به حجر پسر عدى و عمرو پسر حمق گفت: من خوش ندارم كه شما نفرين گوى و دشنام دهنده باشيد و دشنام بدهيد و از ديگران بيزارى بجوئيد ولى اگر كارهاى زشت ايشان را بازگو كنيد و بگوئيد: شيوه ايشان چنين و چنان است و كارهاى ايشان چنين و چنان است سخن شما به راستى نزديك تر است و در مقام دليل، رساتر. جاى نفرين فرستادن بر ايشان و بيزارى جستن از آنان بگوئيد: " خدايا خون هاى ما و خون هاى ايشان رااز ريختن نگاهدار و ميان ما و ايشان آشتى بيانداز و ايشان را از گمراهى شان به راه راست برسان. تا هر كس ازايشان كه حق را نمى شناسد بشناسد و هر كس از ايشان كه سخن از گمراهى و دشمنى مى گويد به راه راست باز گردد. " آرى اين ها هم براى شما بهتر است و هم در نزد من دوست داشتنى تر.

آن دو گفتند: اى فرمانرواى مومنان اندرز تو را مى پذيرم و شيوه تو را به كار مى بنديم اميني نيز سخني مانند آن دو مي گويد و گفتار همه شيعيان نيز چنين است.

و درود بر آن کس که از راستي پيروي نمايد.