الغدير جلد ۱۶

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه علي اکبر ثبوت

- ۲۵ -


و پاره هاى جگرشان را با حروف كلماتشان آميختند

مردم روزگار يا دو دسته بينندگان اند، كه مى بينى

يك دسته ايشان با روشن بينى، راه راست را مى نگرند

و دسته ديگر كور دل و نابينايند و از ديدن آن ناتوان.

يا دو گروه اند كه يكى شان دست خود را از روى خرد به سوى حقيقت دراز كرده

وديگرى آن را به هر سوى كه زر و گوهرى در كار باشد... !

هان درستكار مرد خاور زمين!

جهان را دهانى است كه تو آهنگى آسمانى در آن نهادى تا به ترانه خوانى پرداخت.

و آن را با دستى بخشنده تر از باران، گشودى

تا با لبخندى كه بر آن نيكوكارى ها زد به ستايش تو آغازيد.

آسمان در لطافت، خود را به انديشه تو همانند مى نمايد

و مردمك ديده اختران نيز بر آن دوخته شده است

و همى دوست دارند كه تو را تا آغوش خويش بالا برند

تا همچون جانى گردى كه شبح هاى هستى را تجسم مى بخشد

بار خدايا پاكى تو چه بسيار نوآوران و آفرينندگان

كه روان هاشان بگداخت تا اخگر راهنما به دست دهد

اى قلمزن آزاده همين برترى تو را بس

كه براى ره يافتگان پيام رستگارى آورده اى.

چه بسا بزرگمردانى كه با انديشه خويش زندگى را مالك شدند

و گويندگانى كه با نغمه اى دل ها را افسون نمودند

در روزگاران آينده، سرگذشت تو انجمن هارا آكنده ساخته

و خود داستان حقيقت خواهد گرديد كه تا دورترين جاى ها راه مى يابد

و به زودى گروه هاى پس از اين را، از زبان آسمان آشنا خواهى كرد كه: چگونه يك داناى سترك، زندگى جاويد يافته است.

و آن گاه در برابر هر اندامى كه در راه حق به كار انداختى، رحمتى بر تو فرود مى آيد.

و در برابر هر يك تن كه به راه آوردى برايت فروغى پرتو افشانى مى كند

پا به پاى روزگارپيش مى روى

تا جائى كه مردم جز با سرود " غدير " تو، آهنگ هيچ پرستشگاهى نكنند

سوهانى تيز ساختى و مطالب سخت را با آن تراش دادى تا در خور هضم گردد

و با سر انگشت توانايت گره انديشه ها را گشودى

نه گرايش هاى گروهى تو را به سخن آورد،

و نه نفس تعصب

در آن روز كه بالا روى نمود در تو جريان يافت

هرگز به جز صراحت در روشنگرى حقيقت، خواسته اى نداشتى

و راستى كه در اين راه، نگارنده و يگانه پرستى بزرگ بودى

هنر خويش را در جلدهاى هفت گانه " غدير " به نمايش نهادى

كه به سان ستون هاى افق، در محراب و سجده گاه خانه ات جاى گرفتند

بخشندگى، خرمى، نفس هاى جان، راهنمائى، همگى

بر زورقى سوار و در " غدير- بركه آب " تو روانند.

هان اى درستكار مرد خاور زمين!

گرايش هاى مغرضانه تو را به سوئى نخواند كه به هلاكت انجامد

چه بسيار كسان كه در راه تو خس و خار كاشتند

وتو جامه سرورى و برترى برايشان خواستى پوشانيد!

و نيز چه سركشانى كه از مرز انسانى به در رفته و با ناخن پنجه هائى تو را گزيدند كه گوئى دشنه آفريده شده است

دوست داشتند كه راه را بر تو ببندند تا در تيرگى هاى آن

به شبى سياه و بس تاريك دچار گردى

تو براى زندگى آنان هر گونه برترى اى را در دو دست خويش گرفته اى

-و از كى؟ از همان هنگام كه آنان به راه كج رفتند و به زشت گوئى پرداختند-

و دانه خويش را كاشتى- كه چون در زمين روئيد-

تا هنگام درو هفت خوشه بار آورد

و جان خويش را بر سر اين كار درباختى، همان جان كه اگر دم نيمروزى

از فراز آن بگذرد به نرمى راه مى سپارد و راهنمائى مى شود

و اين شگفت نيست زيرا شمع نيز خود را به كشتن مى دهد

تا ديگران را زندگى بخشد و در وجود آنان جاودانه بماند.

نامه اى از شيخ محمد رضا آل ياسين كاظمى نجفى

به نام خداى بخشاينده بخشايشگر

ستايش خداى را كه يگانه و يكتا است و درود و آفرين بيشمار بر پيامبر او محمد و خاندانش.

من از ستايش خوانى رو گردان بودم چرا كه ستايشگر در پاره اى از جاها كارش به گزافگوئى كشيده، از اندازه شايسته در مى گذرد و با داورى نادرستش ممدوح را در گردابى سهمناك مى افكند و انگيزه او در اين كار يا خوش بينى است و خرسندى از وى، و يا ديگر عواملى كه- در كشاندن سخن به گزافگوئى- همانند آن است. و البته در بسيار جاها نيز پر و بال گفتار، ناتوان تر از آن است كه بتواند به اندازه شايسته در اين فضا پرواز نمايد و در آن هنگام، آدمى به سرنوشت كسى دچار مى شود كه در اداى حقى از حقوق برادر با ايمانش كوتاهى نموده است

ولى من در كتاب الغدير- يا همان نامه روشنى كه چون و چرائى در آن نبوده و راهنمائى براى پرهيزگاران است- كاوش نمودم و ديدم ژرفاى آن چندان دور است كه دست سخن به آن نرسد و در آن باره چنان با گستردگى سخن بايد راند كه فرازهاى ستايشگران در كار در مى ماند و گوينده هر چه هم گفتار را دراز كند و از نعمت زبان آورى و شيوا گوئى برخوردار باشد باز حق مطلب را نتواند گذارد و از يك سوى نيز خاموشى گزيدن و نپرداختن به ستايش چنين كتابى كه نادانان را راهنمائى مى كند و ناآگاهان را هوشيار مى سازد و گمراه را به راه مى آرد و پرده هاى شبهه را از چهره حقايق دينى كنار مى زند و پژوهشگران را در برابر حقيقتى روشن و آشكار به ايستادن وا مى دارد... آرى خوددارى از ستايش اين كتاب، سرباز زدن از يارى حقيقت است و سستى نمودن در انجام وظيفه. اين بود به بررسى و خواندن آن پرداختم و جانم لبريز از بزرگداشت و خوش آيند و شگفتى گرديد زيرا ديدم آن گم گشته اى كه جهان غيب- در طول اين روزگاران دراز- نگاهداشته و به دنياى ما نداده و همگان در جستجويش بودند، همان را دانشورى امين و درستكار آشكار ساخته كه در كار جهان و دين مورد اطمينان است و خداوند، همراه با توانائى ايمان، توانائى علمى و توانائى در روشنگرى را نيز بدو ارزانى داشته و با جمع شدن اين سه گونه توانائى در او، چنان توانائى اى براى او فراهم آمده كه هيچ توانائى اى در برابر آن ايستادگى نكند و با يارى آن، بر نادرستى ها وگمراهى ها تاخته دشمن را بر زمين بزند و ريشه كن ساخته و بازيچه هاى او را از هم دريده و پاره پاره نمايد.

و اين- به حيات الهى سوگند- موهبتى است بزرگ كه به آن نمى رسد مگر كسى كه بهره اى بزرگ از خوشبختى داشته باشد، و كيست كه به اين موهبت، سزاوارتر از اين مجاهد بزرگى باشد كه جان خويش را وقف كرده است براى يارى حق و پيكار با نادرستى ها؟ و پيوسته، شب و روزش را گذاشته است برسر كوششى سخت و آشكار و نهان هماره رنج مى برد و مشتاق است كه وظيفه اش را انجام داده باشد خداوند، هم در او و براى او بركت پديد آرد و هم در كوشش ها و تلاش هايش، و در آستان خداوند- كه كار او بسى بزرگ است- نيز همين بزرگوارى براى او بس كه اين كار بزرگوارانه اش را براى وى- و نه ديگران- اندوخته و اين فيض را بدو رسانده و آن را به همان گونه بر دست هاى وى، انجام داده كه معجزه ها را بر دست هاى پيامبران. پس در آغاز و انجام، درود و رحمت و بركات خداوند بر او باد.

اميدوار به بخشش خداوند

محمد رضا آل ياسين

به راستى كه ما از خدائيم و به سوى او باز مى گرديم

پس از آوردن ستايش نامه بالا در چاپ نخست از متن " الغدير " ناگهان سرنوشت گريز ناپذير، ما را به يك داغ دينى و دنيائى دچار ساخت وجامعه مسلمانان را به اندوهى سخت گرفتار كرد و آن نيز درگذشت اين پيشواى بزرگ روحانى از خاندان ياسين بود كه استاد فقه به شمار مى رفت و مردى شايسته و پرهيزگار و راهبر آئين. خداوند جامه اى از رحمت هاى خويش بر او بپوشد و رگبارهاى لطف خود را بر او ببارد كه او- خداش بيامرزد- سيرتى پسنديده داشت و جانى بزرگوار. در پوششى از برجستگى ها و پايگاه هاى والا جاى گرفت و براى پس از خود سرافرازى اى جاودانى و يادى پسنديده و برترى اى بر جاى نهاد كه گذشت آيندگان آن را كهنه نگرداند خداوند روانش را پاك دارد.

نامه اى از مرد دانش و سياست، نخست وزير پيشين عراق

سيد محمد صدر

پيشگاه دانشمند يگانه، پژوهشگر كاوشگر يكتا، استاد امينى خداوند به دست تو مسلمانان را گرامى نمايد وتو را براى يارى دين و دانش پايدار بدارد. با درود ستايشگرى كه هماره- و تا آن گاه كه زنده است- تلاش هاى تو را در راه دانش به ياد دارد....

كتاب تو هوش از سرم ربود و پژوهشگرى و كاوشگرى ات مرا خشنود ساخت و ديدم كه بايستى در برابر فرآورد جاودانى وارزنده تلاشت مراتب بزرگداشت و خوشايند و شگفتى خويش را آشكار سازم و كتاب تو را همان درختى بشمارم كه شكوفه مى دهد و بارمى آرد و ميوه مى دهد و هنگام بهره بردارى از آن فرا رسيده ميوه هاى گوارا و تازه مى دهد و به زندگى ام سوگند كه آن، بازده شخصيت يگانه تو است و فشرده موهبت هايت كه ديگران را بدان دسترس نيست ونيز چكيده آن همه تلاش ها و پيكارها كه در نبردگاه هاى دانش و برترى نمودى. و اگر براى توده ها سزاوار باشد كه به بزرگان خويش بنازند و تاريخشان را مايه سرفرازيشان گردانندپس تو- كه دانشمندى ورزيده و پژوهشگرى بيمانند هستى- چه بسيار شايسته است كه به شخصيت پيشواى پسنديده و سرور جانشينان پيامبران- فرمانرواى مومنان- سرفرازى نمائى. همان شخصيت نمونه يگانه اى كه با بزرگى خويش از همه جهان والاتر رفت تا جهانيان در برابر بزرگى او فروتنى نمودند و برترى و نيكوكارى هاى او رابر زبان آوردند. و مگر اين الغدير- نگاشته بزرگوارانه و فرخنده تو- به جز نشانه اى از نشانه هاى همان شخصيت خدائى است كه خداوند، پايگاه جانشينى پيامبر را ويژه او- و نه ديگران- گردانيده و سرپرستى مردمان و پيشوائى ايشان را بدو ارزانى داشته و تا جهان بوده و هست، چراغى خواهد بود براى پشت ها و آيندگان، راهنمائى و روشنائى اى است براى روزگاران و توده ها.

و من در اين هنگام كه آفرين هاى گرم و صميمانه ام را به شخصيت شما و در برابر پيروزى بزرگ و درخشان شما، تقديم مى دارم، بى چون و چرا مى دانم كه اين موفقيت، دم و فيضى است از دم ها و فيض هاى فرمانرواى مومنان- درود خدا بر او- و خدا خواسته است كه آن- همچون نعمتى بزرگ- به تو رسد و خود اگر نشانه چيزى باشد همانانماينده آبروى تو است در نزد او، و نزديكى تو به آستان وى. و راستى كه نامه بزرگ تو، با درخشش و پرتو افشانى براى جهانيان آشكار شد و در لا به لاى آن به اندازه اى دانش و ادب و فرهنگ خودنمائى كرد كه انجمن هاى دانش و ادب نيز نتوانند آن را گرد آرند تا چه رسد به تو كه تن تنها با گام استوار خويش آهنگ آن كردى و با فرآورده هاى زيبا و شگفت آور انديشه و خامه ات كار را به انجام رساندى و آن هم با روشى روشن، و استدلالى نيرومند. و انشائى استوار، و اشاراتى پر از لطف. در لا به لاى آن دليل هاى كوبنده اى آوردى كه مردم گوش هاى دل خود را دلخواهانه بدان مى سپارند و دل ها و جان ها، آن را با ايمان مى پذيرند و بدان اعتراف مى نمايند تا جائى كه گوئى آميزه آب و داروى درمان دل ها را در آن نهاده اند. خداوند از سوى فرمانرواى مومنان- درودهاى خدا بر او باد- بهترين پاداشى را به تو دهد كه به نيكوكاران دهند. و هماره منشا كارهاى شايسته باشى كه به راستى خداوند پاداش كسى را كه نيكوكارى نمايد، تباه نمى سازد.

11 رمضان سال 26/ 6/ 1369

محمد صدر

گفتارى از عبد المهدى منتفكى

كه در دوره هاى متعدد، سمت وزارت فرهنگ، اقتصاد، كار و ارتباط را يكى پس از ديگرى عهده دار بوده است.

13 رمضان سال 1369

28 حزيران سال 1950

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر

ستايش خداوند راست

هر روزه صدها كتاب از چاپخانه ها به در مى آيد كه مطالعه كنندگان به جز در اندكى از آن ها- كه بسيار انگشت شمار است- آن چه را مى خواهند نمى يابند و اطمينان همه سويه ايشان- از همه ديدگاه ها- بدان جلب نمى شود از اين رو ارزشى كه به هر كتاب مى نهند، به اندازه تاثيرشايسته و سودمندى است كه در دل خواننده بر جاى نهد و به راستى از بهترين فرآورده هاى قريحه انسانى و ارمغان هاى چاپخانه ها كه اثرى شايسته و رسا در دل ها داشته، كتاب " الغدير " است، همان نامه بزرگى كه به گردآورى پرداخته و هر چه را در زمينه مورد نظر لازم بوده فراهم كرده و چراغى پرتو افشان و نشانه اى راهنما گرديده و برتر از آن رفته است كه با ارزش ها، براى آن مرز بنهند وآن را در بند مقياس ها بدارند. چرا كه در گوهر خود از هر نسبتى بالاتر است و با اثر و سود بزرگ خويش از مرزهر سنجشى در مى گذرد و شگفت نيست كه " الغدير " چنين باشد زيرا تراويده دريائى پر از دانش هاى عقلى و نقلى است و از فرآورده هاى قريحه درخشانى است كه ويژه دانشمند بزرگ، استادما شيخ عبد الحسين پسر احمد امينى گرديده- كه خداوند روزگارش را پاينده بدارد. و ما را از زندگى وى بهره مند سازد.

آرى براى " الغدير "همين اندازه ستايش و آفرين بس است كه بگوئيم از فرآورده هاى اين شخصيت يگانه بزرگ است و بر اين بنياد، چندان از مرز ستايش گذشته است كه گوئى اگر به بهترين گونه نيز به ستايش آن پردازى باز هم آن را كوچك شمرده اى عبد المهدى.

الغدير صف ها را در جامعه اسلامى درهم مى فشرد

هم پيمانان دروغ كه با حقيقت نمى سازند و با گمراهى و كور دلى به راهروى پرداخته با زشت كارى ها سازگارى مى نمايند و كوركورانه گام بر مى دارند... آرى آنان راه فريب را در اين يافته اند كه كوشش هاى سهمناك و كمرشكن ما را در راه بالا بردن درفش حق و اصلاح جامعه، افزارى براى پراكنده كردن صف ها و گسستن پيوندهاى يگانگى در ميان دينداران وانمود نمايند، " از پيش، خواهان چند- دستگى و آشوب بودند و كارها را براى تو دگرگون نمودند، به راستى كه خداوند ناگزير آن چه را در پنهان به جا مى آرند و آن چه را نمايش به انجام آن مى دهند مى داند. " و به حيات خداوند سوگند كه ما هرگزنه از زير و بالا شدن ايشان پروائى داريم و نه به آن بانگ و هياهو گوش فرا مى دهيم و نه باكى از گفته هاى خشمناكانه و غرولندهائى داريم كه كسى- هر كس باشد- در برابر آواى آشكار حق، و آواى نامه گرامى خدا، و آواى اسلام پاك و آواى بزرگ ترين قانونگذاران به راه اندازد آن هم پس از آن كه پيشوايان دين، و بزرگان توده و راهبران و سياستگران و استادان ايشان در انجمن هاى دينى با آواى ما هماهنگى نموده و اين واكنش بزرگوارانه از سوى آن چهره هاى يگانه را گروه ها و توده هاى مردم نيز از خود نشان داده اند تا از طبقات گوناگون، صف هاى درهم فشرده اى پديدآمد كه همه در زير درفش دوستى خاندان پاك پيامبر- درودهاى خدا بر ايشان- جاى داشتند و همگان، به گفتار پاكيزه و به راه ستوده راهنمائى شدندو گفتند: پروردگارا از نزد خويش رحمتى بهره ما گردان و براى ما در كارمان، ايستادگى و سرسختى اى در راه راست آماده كن. آنان اند كه درودها و رحمتى از سوى پروردگارشان بر ايشان است و آنان اند ره يافتگان.