الغدير جلد ۱۶

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه علي اکبر ثبوت

- ۲۴ -


را دنبال مى كنند از آن هايند كه آگاهى درستى از قوانين دينى ندارند اما كشورهائى كه دانايان دينى در آن فراوان باشند از چنين هدف هائى به دور است و به همين گونه، هر كس بهره اى از دانش دين داشته باشد، خرد او را نمى دهد كه در چنان مسيرى بيافتد. تا چه رسد به ابوذر- همان ظرف لبريز از دانش- و ماننده هاى او؟

آرى كشورهاى اسلامى ويژگى اى دارند كه نمى گذارد يكسره به دامن كمونيسم افتند و آن نيز شناخت درست از قوانين دينى است كه اين جا و آن جا نزد دانايان يافت مى شود- و البته نه آن چه هيئت داوران الازهر عرضه مى كند- و نيز آن سرمايه هاى زندگى ساز كه در كيش يگانه پرستى اسلام جايگزين گرديده و اين و آنان دو مانع نيرومند هستند دربرابر آن سيلى كه بدين سوى روان است پس براى برابرى با كمونيسم و نبرد با آن، چيزى تواناتر از دين و دانش و روشن ساختن انديشه ى توده هاى مسلمان به يارى آن دو نيست و سرپرستان جوامع مسلمان بايستى در همين راه به كار برخاسته زمينه دانش را گسترش دهند و قوانين دين را در همه جا برنامه گردانيده و با روح فرهنگ دينى، انسانى را كه نادان آفريده شده از خواب بيدار ساخته و فرزندان ميهن گرامى را از كلاس هاى آموزشگاه هاى ابتدائى تا عالى با آموختن دانش هاى نيكو پرورش دهند و قوانين دين مبين را اجرا نموده و دانايان شايسته را بزرگ بدارند و مردان سخنور و اندرزگوى را ارج نهاده حقوق ناتوانان توده را پاسدار باشند و كسانى را كه به يارى عائله مندان مى شتابند همراهى كنند تا كشورشان دربرابر مرام كمونيسم از پاى نيفتد خداوند زنده بدارد دانايانى را كه به كار برخيزند و سرپرستان آن جوامع اسلامى را كه به پاسدارى از بندگان خدا و كشور ايشان بپردازند.

بدين سان اى پيامبر تو همه را به راه راست بخوان و چنانكه دستور دارى پايدارى كن و پيرو هوس هاى ايشان مباش و بگو من به نامه اى كه خدا فرستاد گرويدم و دستور دارم كه در ميان شما، دادگرانه داورى نمايم خداى يگانه پروردگار ما و شماست و پاداش كار ما بر ما و كار شما بر شماست ديگر هيچ حجت و گفتگوئى ميان ما و شما نيست خدا " در روز سزا، براى داورى درست " ميان ما جمع مى كند و همه به سوى او باز مى گرديم.

سوره شورى آيه 15 در آغاز و انجام، خدارا سپاس

جلد شانزدهم از ترجمه پارسى الغدير در اين جا به پايان مى رسد و به دنبال آن در جلد هفدهم- اگر خدا بخواهد- دنباله همين مطالب را خواهيم گرفت. تا آن هنگام چشم به راه باش و دستور خداوند را به پيامبرش به كار بند: پيش از آن كه وحى بر تو فرود آيد، در خواندن قرآن شتاب مكن

ستايش نامه هاى منظوم

اثر طبع گروهى از شاعران امروز با سپاس پيوسته براى همگان- 1-

سيد محمد هاشمى چكامه غديريه اى دارد كه مجله البيان- صادره از نجف- در شماره 80 از سال چهارم آن كه در 19 محرم 1370 منتشر شده آن را به چاپ رسانده و اين هم ازآغاز آن:

جهان جاودانگى، با سرفرازى و برزگ منشى در وجود تو شادى مى نمايد پس پايگاه خويش را به جائى رسان كه از ستارگان دور دست سپهر نيز برتر باشد

با چنان اراده اى خود را به ميدان زندگى افكن

كه مرگ را از بيم و هراس، گريزان گرداند

تو از روح بزرگ خويش سپاهى دارى

كه فرو شكوه پيش آمدها را درهم مى شكند.

و آن كس كه شب ها را با نيكوكارى هايش مى پوشاند

در كرانه هاى آسمان، سپيده دم را زنده خواهد ساخت

- " و پس از 75 بيت ديگر در پايان همين چكامه مى گويد:-

الغدير! الغدير!همان نامه اى كه

در روزگار، جاودانه ماند و نامه اى فرخنده و پاك باشد.

برترى و شيواگوئى ابر مردى سخن سنج و خرده بين آن را آرايش داده و نيكو گردانيده و براى مغز دانش، هيچ پوسته اى بر جاى ننهاده

آن چه را نهان بود آشكار گردانيد و كژى ها و كاستى هائى را نهان داشت

درميان آفريدگان، نيرنگ و حيله را به راهى پاك و فرخنده كشانيد

اگر نشان "جاودانگى " را شايسته باشد به كسى دهيم

امينى براى آن سزاوارترين و برترين افراد است.

كه اگر خداى برترخواهد همه چكامه و سرگذشت سراينده آن را در ضمن شاعران سده چهاردهم ياد خواهيم كرد.

2- سخنور بلند آوازه شيخ كاظم آل على، سخنران عفك نيز گويد

در روزگاران گذشته سه تن بودند كه

يكى پس از ديگرى به يارى على شتافتند

- و اين ها البته به جز آنانند كه در آغاز كار با دارائى ها و شمشيرهاشان پياپى از آستان جانشين پيامبر پاسدارى مى كردند-

نخستين ايشان فرزدق بود كه در مكه- در خانه هاى والا-

به يارى پيشوايان ما شتافت

و دومى نيز اقساسى بود كه ابيات منظومه او تا روز

رستاخيز در ميان ما پايدار خواهد ماند.

و ديگرى- ابو فراس- هم با چكامه ميميه اش- شافيه- او را يارى كرد

و بدان وسيله ضربت جنگ افزارها را پاسخى شافى و درمانگر بداد

و چهارمى كه مانند خورشيد در مايه روزى روشن براى همه آفريدگان آشكار است

همان امينى امين و درستكار است، نگارنده اى كه " الغدير " را نگاشت كه آن را دومى نيست و مجموعه اى است كه آفريدگان به آوردن مانند آن نپرداختند

و دشمنان جنگى را كه رها كرد، ديگر همچون پايه هاى درخت خرمائى بودند كه از درون، خورده و پوسيده شده باشد.

بوستان هائى است كه در آن، كشتزار نهال هاى راهنمائى را مى بينى

و در هر لحظه اى ميوه هاى آن كه برگرفته و گرد آورده مى شود به ما نزديك است.

تا رخ ننموده بود، سرفرازى هائى كه داشتيم همه در پرده كورى و تاريكى نهان بود

و تو آن را براى ما آشكار گردانيدى تا به گونه اى برگشت كه خود به راهنمائى پرداخت.

توئى كه ما را رهائى بخشيدى و در حالى ما را رها كردى كه

هم پيمانان سرفرازى بوديم و با تمدنى درخشان.

توئى كه خويشتن را در رنج افكندى تا پيروان پيامبر برگزيده،

به يارى تو راه يابند و رستگار گردند.

هان اى دارنده نامه بزرگوارانه گوش به ستايشى سپار كه به سوى آستان پاك، روى آور و خرامان است

پروردگار جهانيان، به تو پاداشى دهد كه گروه هاى آفريدگان از برشمردن آن درمانند

3- از سخنسراى پر سخن خاندان محمد، شيخ محمد رضا خالصى كاظمى كه خدا بيمارى اش را بهبود بخشد:

امينى دانشورى خرده بين است كه در روزگار ما همانندى ندارد

خداوند او را به جامه هاى پرهيزگارى بياراست

و خاور زمين را مى سزد كه بر او بنازد

در ميان آفريدگان، كتاب او همچون بسياربركه هاى لبريز است

كه گروه ها را ازآب روان و گوارايش سيراب مى دارد. يادآورى: اين گويند، سروده هاى فراوان و گفته هاى بسيارى در ستايش از كتاب ما دارد كه بهرى ازآن را در سرگذشت او خواهيم آورد

4- و اين هم از استاد يگانه سيد شمس الدين خطيب موسوى بغدادى:

آيا اين ها كلمات است يا مرواريدها؟ يا گردن بندى كه از

گوهرها فراهم آمده؟ يا لعل و بيجاده هائى كه در كنار هم چيده شده؟

آيا روشنائى است يا سطرهاى نوشته؟ يا دانش هائى كه

سروردلاور توده پرده از رخسار آن بر كنار زده است

" غدير " و بركه آبى است كه درياهاى دانش را لبريز مى نمايد

و آن هم با روشنگرى هائى كه انكار كننده را درمانده مى سازد

از ميان خود دشمنان سپاهيانى براى خويش دست و پا مى كند

آرى حقيقت را دشمنانى است كه همانان ندانسته سپاه وى مى شوند

با نيروى دليل، منطق تباه و از هم گسيخته را مى كوبد

تا آن چه را رشگبران نهان داشته اند آشكار گرداند

و در اين راه، دانشى سرشار و ايمانى كه از استوارى،

آهن را از پاى در مى آرد ياور اوست

حقيقت است و خداوند به راستى خواسته كه پايدار بماند و

جاودانگى از آن اوست.

گروهى خواستندتا از سر كين توزى آن را محو كنند

و خداوند نمى پذيرد مگ آن چه را خواسته است انجام گيرد

چنان پنداشتند كه حضرت طاها- پيامبر- كسى را جانشين خود نساخت

و مردمان آن كس را كه سرورى يابد، خود بر مى گزينند

آن چه را پنداشته اند، در كيش خرد دروغ است

و به گزارش ها نيز تهمتى بس سخت

زيرا در گزارش ها آمده است كه حضرت طاها چون به سفرى درازمى رفت

بزرگوارى از ياران خويش را بر مى گزيد

كه تا بازگشت او در جايش بنشيند

و هيچ نبردى نبود و هيچ گاه نشد كه دسته اى از ياران پيامبر براى كارى فراهم آيند

مگر خود او كسى را برمى گزيد كه سرور ايشان باشد و بدو پشتگرم شوند

پس چگونه به سوى پروردگارش مى رود و كسى را بر نمى گزيند

كه مرزها و آئين هائى خدائى رابا دست او بر پاى دارد؟

آرى كار اين گزينش را در روز " غدير خم " به انجام رساند

و آن هم به گونه اى آشكارا، كه انكار كنندگان نتوانندش پوشانيد.

نيمروزى آن راهنما بر فرازجهاز شتران شد

و همان گونه كه ايشان مى نگريستند و شير خدا پائين تر از او جاى داشت

بديشان گفت هان هر كس من سرپرست اويم

على سرپرست و راهنماى او است

و گفتار آشكار نامه خداوند درهنگام روشنگرى، بسى نمايان است

- براى كسى كه خردمند بوده و از انديشه اى استوار برخوردار باشد-

زيرا در آن جا، سرپرستى را- پس از پيامبر طاها- براى كسى نهاده است

كه نماز بگزارد و در هنگام ركوع بخشندگى نمايد.

5- و اين هم از سخنسراى بسيار سخن و نيكو گوى حاج شيخ محمد شيخ بندر- عفك

اى عبد الحسين امينى با چنان اراده اى " الغدير " را گردآورى

كه هيچ كس چگونگى اش را بازگو نتواند كرد

آن چه را از حديث دانان برجا مانده بود همچون دارندگان بينش و فرزانگى به بررسى نهادى

و با ذره بين روشن خويش برآن شدى

كه گوهر درست را از خر مهره ها باز شناسانى

پس با كوشش خويش به هدف بزرگواران رسيدى

و سرفرازى ديروزو امروز را به چنگ آوردى

و " غدير " تو، داورى آمد كه به كشمش ها پايان مى دهد

با يارى آن از زبان راهنمائى آواز برداشتى

و چه فرخنده آوا دهنده اى از سوى خداوند بودى

خدا را چه بسيار نيكو خرده بينى

و چه بسيار نيكو بررسى كننده و شناسنده اثرها كه توئى.

پس اگر پس از " الغدير " باز هم حقيقت را نپذيرند

تو از كار ستمگران شگفت مدار

و شگفت مدار كه درگرداب نادرستى ها فرو روند

زيرا پاى كوبى و دست افشانى شادى كنندگان از خواننده و نوازنده است

زيرا هر مردى هوسى دارند

و اين هم- كه گذشت- شيوه انكار كنندگان است

اى عبد الحسين درستكار مژده باد تو را

كه نامه توبا روشنائى خويش آشكار كننده راه راست است

پاداش تو نزد پيشواى راهنمااست

و جايگاهت در سايه بلند پايه او

و پيروان او را نيز نويد رستگارى باد

كه دوستى پاك او، بيمناكان را مرز آسوده دلى است

6- از فاضل برتر حاج شيخ محمد باقر هجرى ساكن نجف اشرف

انديشه اى از حقيقت آشكار، پرتو افشانى نمود

كه جهان دانش ها به يارى آن، رخسار زيبايش را بياراست و از آن گاه كه در افق عظمت به فروغ پاشى پرداخت

فضاى حقيقت و راهنمائى به يارى آن، روشن گرديد

بدين عقيده، نشان جاودانگى زد

و آن را ديباچه ديوان بزرگى گردانيد.

هان اى امانتدار حق در پس تو گروهى هستند

كه گوش به تو داده و همى خواهند كه سخنانت را بشنوند

اين " غدير " تو است و سخن درست با آب پاك و خوشبويش آميخته

و سينه تشنه كامان را سيراب مى گرداند.

اى دارنده خامه اى كه با والائى اش

پايگاه و برترى سخن و روشنگرى را مى افزايد

تو چهره هائى از پندارها را كه سينه فضا از آن تنگ مى شود

ناچيز نمودى و تباهى وبيهودگى آن را آشكار گردانيدى

و با نمايش برگ هائى از تاريخ كه سراسر روشنائى بود

پرده ها را از چهره حقايق كنار زدى

و نيز با ديدگان كاوشگر خويش، پوششى را كه بر رخسار آن بود

دور كردى و در اين راه روشنگرى نمودى

در برگ هاى تاريخ روزگار، ياد بودهائى جاودانه نهادى

كه با گذشت روزگاران، ستايش ها برجاخواهد نهاد.

اى دارنده خامه اى كه با روشنگرى خويش

شيوا سخنان و رساگويان را به شگفت آوردى

همچون اخگرى از آتش، آن را آشكار گردانيدى تا به خودنمائى پردازد

و در دل ستمگران سختدل، آتشى از درد و رنج بيفكند

مانند گوهرهائى آن را به جلوه گرى واداشتى كه روشنائى آن دلپذير است

و انديشه هائى را در كنار هم نهادى كه فروغ آن پرتو پاشى مى نمايد

سپس آن ها را بپراكندى و با اين كار همى خواستى كه

دل ها را يكى كنى و درميانه برادرى و صفا بيافكنى " تو والاتر از آنى كه چكامه هاى ستايشگر، برترى ات را باز گويد

چرا كه دهان روزگار با ستايش خوانى اش، پاداش تو را خواهد داد

7- سخنسراى مبتكر، شيخ محمد آل حيدر نجفى چكامه اى دارد كه " انجمن شاخه سخنسرايان حسينى " بخشى از آن- يا 67بيتش را در يك نامه 84 صفحه اى كه " الغدير در دانشگاه نجف " ناميده به چاپ رسانيده و سرآغاز آن:

" دل مرا مژده باد كه در دوستى تو، به راه آمد

و كى؟ از همان گاه كه اخگرى بر من آشكار شد كه زبانه آن راهنمائى بود "

سراينده، بخشى از چكامه اش راكه درباره كتاب ما بوده در آن جا چاپ نكرده و نشر آن را نگذاشته است براى صفحات الغدير كه اينك مى آوريم:

اى پدر حسين " على " در راه تو بزرگمردانى را گرامى مى دارم

كه با بزرگى و سرورى، خردها را به دوستى تو گرايش دادند

در دل آسمان به جستجوپرداختند

و براى حقيقت به جز تو درى نيافتند كه بسته باشد

و اگر چه دست روزگار پرده اى بر چهره هدايت كشيد، ايشان

گرامى ترين نقش ها را از تاريخ دارا شدند

گداختند و براى گم گشتگان سرگردان، همچون شمع ها بودند.

و همين برايشان بس كه با گداختن خويش راه را روشن ساختند

در فش زندگى را به سوى نبردگاه حيات افراشته داشتند و با آن به پيشواز دشمنان جنگجوى شتافته و آن را همچون تازيانه اى بر روى ايشان بلند كردند نسبت هاى گناه آلود را از دامن تاريخ زدودند

و در كرانه هاى جويبار آن، نهال بخشندگى نشاندند

خردهاى خويش را با سطرهاى نوشته هاشان پيوند زدند