تفسير نور
(جلد اول)
حجة الاسلام و المسلمين حاج
شيخ محسن قرائتى
- ۳ -
تفسير آيه : (7)خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى
سَمْعِهِمْ وَعَلَى اءَبْصَرِهِمْ غِشَوَةٌ وَ
لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ
ترجمه آيه :
خداوند بر دلها و برگوش آنان مهر زده است و در برابر چشمانشان پرده اى است و براى
آنان عذابى بزرگ است .
نكته ها:
O مُهر بدبختى كه خداوند بر دل كفّار مى زند، كيفر
لجاجت هاى آنان است . چنانكه مى خوانيم : (يطبع اللّه على كلّ قلب متكبّر جبّار)(137)
خدا بر دل افراد متكبّر و ستم پيشه ، مهر مى زند. و در آيه 23 سوره ى جاثيه نيز مى
خوانيم : خداوند بر دل كسانى كه با علم و آگاهى به سراغ هواپرستى مى روند مهر مى
زند. بنابراين مهر الهى نتيجه ى انتخاب بدِ خود انسان است ، نه آنكه يك عمل قهرى و
جبرى از طرف خدا باشد.
O مراد از قلب در قرآن ، روح و مركز ادراكات است . سه
نوع قلب را قرآن معرّفى مى كند: قلب سليم ، قلب منيب و قلب مريض .
ويژگى هاى قلب سليم
الف : قلبى كه در آن جز خدا نيست . ((ليس فيه احد
سواه ))(138)
ب : قلبى كه پيرو راهنماى حقّ، توبه كننده از گناه و تسليم حقّ باشد.(139)
ج : قلبى كه از حبّ دنيا، سالم باشد.(140)
د: قلبى كه با ياد خدا، آرام مى گيرد.(141)
ه: قلبى كه در برابر خداوند، خاشع است .(142)
البتّه قلب مؤ من ، هم با ياد خداوند آرام مى گيرد و هم از قهر او مى ترسد. (اذا
ذُكر اللّه وَجِلَت قلوبهم )(143)
همانند كودكى كه هم به والدين آرام مى گيرد و هم از آنان حساب مى برد.
ويژگى هاى قلب مريض
الف : قلبى كه از خدا غافل است ولايق رهبرى نيست . (لاتطع من اغفلنا قلبه )(144)
ب : دلى كه دنبال فتنه و دستاويز مى گردد. (فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما
تشابه منه ابتغاء الفتنة )(145)
ج : دلى كه قساوت دارد. (جعلنا قلوبهم قاسية )(146)
د: دلى كه زنگ گرفته است . (بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون )(147)
ه: دلى كه مهر خورده است . (طبع اللّه عليها بكفرهم )(148)
ويژگى قلب منيب
قلب منيب ، آن است كه بعد از توجّه به انحراف وخلاف ، توبه وانابه كرده و به سوى
خدا باز گردد. ويژگى بارز آن تغيير حالات در رفتار وگفتار انسان است .
O خداوند در آيات قرآنى ، نه صفت براى قلب كفّار بيان
كرده است :
الف : انكار. (قُلوبُهم مُنكِرة )(149)
ب : تعصّب . (فى قلوبهم الحَميّة )(150)
ج : انحراف . (صَرفَ اللّه قُلوبهم )(151)
د: قساوت . (فَويلٌ لِلقاسيَة قلوبهم )(152)
ه : موت . (لا تَسمعُ المَوتى )(153)
و: زنگار. (بَل رانَ على قلوبهم )(154)
ز: مرض . (فى قلوبهم مَرض )(155)
ح : ضيق . (يجعلْ صَدره ضَيّقا)(156)
ط: طبع . (طَبع اللّه عليها بكفرهم )(157)
O قلب انسان ، متغيّر است . لذا مؤ منان اينچنين دعا مى
كنند: (ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا)(158)
خدايا! دلهاى ما را بعد از آنكه هدايت نمودى ، منحرف مساز. امام صادق عليه السّلام
مى فرمودند: اين جمله (آيه ) را زياد بگوييد و خود را از انحرافات درامان ندانيد.(159)
پيام ها:
1 درك نكردن حقيقت ، بالاترين كيفر الهى است . (ختم اللّه على قلوبهم )
2 كفر و الحاد، سبب مهر خوردن دلها و گوش هاست . (الذين كفروا... ختم اللّه )
3 در اثر كفر، امتيازات اساسى انسان (درك حقايق و واقعيّات ) سلب مى شود. (الّذين
كفروا... ختم اللّه )
4 كيفر الهى ، متناسب با عمل ماست . (الّذين كفروا... ختم اللّه ) جزاى كسى كه حقّ
را فهميد وبر آن سرپوش گذاشت ، آن است كه خدا هم بر چشم ، گوش ، روح و فكرش سرپوش
گذارد. در واقع انسان ، خود عامل بدبختى خويش را فراهم مى كند. امام رضاعليه
السّلام فرمود: مُهر خوردن ، عقوبت كفر آنهاست .(160)
تفسير آيه : (8) وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا
بِاللّهِ وَبِالْيَوِمِ الاَْخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ
ترجمه آيه :
وگروهى از مردم كسانى هستند كه مى گويند: به خدا و روز قيامت ايمان آورده ايم ، در
حالى كه مؤ من نيستند.
نكته ها:
O در آغاز اين سوره ، براى معرّفى مؤ منان چهار آيه و
براى شناسايى كفّار دو آيه آمده است . در اين آيه و آيات بعد كه شمار آن سيزده آيه
است ، گروه سومى را معرّفى مى كند كه منافق هستند. اينان نه ايمان گروه اوّل را
دارند و نه جراءت و جسارت گروه دوم را در ابراز كفر. منافق ، همانند موش صحرايى است
كه براى لانه اش دو راه فرار قرار مى دهد، يكى از آن دو را باز مى گذارد و از آن
رفت و آمد مى كند و ديگرى را بسته نگه مى دارد. هر گاه احساس خطر كند با سر خود راه
بسته را باز كرده و مى گريزد. نام سوراخ مخفى موش ((نافقاء))
است كه كلمه منافق نيز از همين واژه گرفته شده است .(161)
O نفاق ، داراى معناى گسترده اى است كه هركس زبان وعملش
هماهنگ نباشد، سهمى از نفاق دارد. در حديث مى خوانيم : اگر به امانت خيانت كرديم و
در گفتار دروغ گفتيم و به وعده هاى خود عمل نكرديم ، منافق هستيم گرچه اهل نماز و
روزه باشيم .(162)
نفاق ، نوعى دروغِ عملى و اعتقادى است و رياكارى نيز نوعى نفاق است .(163)
پيام ها:
1 ايمان ، يك مسئله قلبى است وبه اظهارات انسان بستگى ندارد. (ماهم بمؤ منين )
2 اساس ايمان ، ايمان به مبداء و معاد است . (آمنا باللّه و باليوم الا خر)
3 خداوند از درون انسان ، آگاه است . (وما هم بمؤ منين )
تفسير آيه : (9) يُخَدِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ
وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاّ اءَنْفُسَهُمْ وَ مَا
يَشْعُرُونَ
ترجمه آيه :
(منافقان به پندار خود) با خداوند و مؤ منان نيرنگ مى كنند در حالى كه جز خودشان را
فريب نمى دهند، امّا نمى فهمند!
نكته ها:
O ((شعور))
از ريشه ى ((شَعر)) به
معناى مو مى باشد. كسى كه داراى فهم دقيق و موشكافانه باشد، اهل درك و شعور است .
بنابراين منافق گمان مى كند كه ديگران را فريب مى دهد، زيرا درك درست ندارد.
(لايشعرون )
O مراد از حيله ومكر منافقان با خدا، يا خدعه ونيرنگ
آنان با احكام خدا و دين الهى است كه آنرا مورد تمسخر و بازيچه قرار مى دهند و يا
به معناى فريبكارى نسبت به پيامبر خداست . يعنى همانگونه كه اطاعت و بيعت با رسول
خدا، اطاعت و بيعت با خداست
(164)، خدعه با رسول خدا به منزله خدعه با خدا مى باشد كه روشن است
اينگونه فريبكارى و نيرنگ بازى با دين ، خدعه و نيرنگ نسبت به خود است . چنانكه اگر
پزشك ، دستور مصرفِ دارويى را بدهد و بيمار به دروغ بگويد كه آنها را مصرف كرده ام
، به گمان خودش پزشك را فريب داده و در حقيقت خود را فريب داده است و فريب پزشك ،
فريب خود اوست .
O برخورد اسلام با منافق ، همانند برخورد منافق با
اسلام است . او در ظاهر اسلام مى آورد، اسلام نيز او را در ظاهر مسلمان مى شناسد.
او در دل ايمان ندارد و كافر است ، خداوند نيز در قيامت او را با كافران محشور مى
كند.
O در روايتى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى
خوانيم : رياكارى ، خدعه با خداوند است .(165)
O قرآن ، بازتاب كار نيك و بد انسان را براى خود او مى
داند. چنانكه در اين آيه مى فرمايد: خدعه با دين ، خدعه با خود است نه خدا. و در
جاى ديگر مى فرمايد: (اِن اءحسنتم اءحسنتم لانفسكم و اِن اءساءتم فلها)(166)
اگر نيكى كنيد، به خود نيكى كرده ايد و اگر بدى كنيد، باز هم به خود. و يا در جاى
ديگر مى فرمايد: (ولا يَحيق المَكر السيّى ء الاّ بَاهلِه )(167)
نيرنگ بد، جز سازنده اش را فرا نگيرد.
پيام ها:
1 حيله گرى ، نشانه ى نفاق است . (يخادعون اللّه )
2 منافق ، همواره در فكر ضربه زدن است . (يخادعون ) (كلمه ((خدعه
)) به معناى پنهان كردن امرى و اظهار نمودن امر ديگر، به منظور ضربه زدن
است .)(168)
3 آثار نيرنگ ، به صاحب نيرنگ بر مى گردد. (وما يَخدعون الاّ انفسهم )
4 منافق ، بى شعور است ونمى فهمد كه طرف حساب او خداوندى است كه همه ى اسرار درون
او را مى داند(169)
ودر قيامت نيز از كار او پرده برمى دارد.(170)
(وما يشعرون )(171)
5 خدعه و حيله ، نشانه ى عقل و شعور نيست .(172)
(يخادعون ... لايشعرون )
تفسير آيه : (10) فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَهُمْ
اللّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ اءَلِيمٌ بِمَا
كَانُواْ يَكْذِبُونَ
ترجمه آيه :
در دلهاى منافقان ، بيمارى است پس خداوند بيمارى آنان را بيافزايد. و براى ايشان
عذابى دردناك است ، به سزاى آنكه دروغ مى گويند.
نكته ها:
O بيمارى ، گاهى مربوط به جسم است ، نظير آيه ى 185
سوره بقره ؛ (ومن كان مريضا) كه درباره احكام روزه بيماران مى باشد. و گاهى مربوط
به روح ، نظير اين آيه (فى قلوبهم مرض ) كه درباره بيمارى نفاق مى باشد.
O داستان منافق ، به لاشه ومردارى بد بو مى ماند كه در
مخزن آبى افتاده باشد. هر چه آب در آن بيشتر وارد شود، فسادش بيشتر شده و بوى
نامطبوع و آلودگى آن افزايش مى يابد. نفاق ، همچون مردارى است كه اگر در روح و دل
انسان باقى بماند، هر آيه وحكمى كه از طرف خداوند نازل شود، به جاى تسليم شدن در
برابر آن ، دست به تظاهر و رياكارى مى زند و يك گام بر نفاق خود مى افزايد. اين روح
مريض ، تمام افكار و اعمال او را، رياكارانه و منافقانه مى كند و اين نوعى افزايش
بيمارى است . (فزادهم اللّه مرضا)
O شايد جمله ى (فزادهم اللّه مرضا) نفرين باشد. نظير
(قاتلهم اللّه ) يعنى اكنون كه در دل بيمارى دارند، خدا بيمارى آنان را اضافه كند.
پيام ها:
1 نفاق ، يك مرض روحى ومنافق بيمار است . همانطور كه بيمار، نه سالم است و نه مرده
، منافق هم نه مؤ من است و نه كافر. (فى قلوبهم مرض )
2 اصلِ انسان ، دل و روح اوست . (زادهم اللّه )
(حقّ اين بود كه بگويد ((فزادها اللّه مرضا))
يعنى در دل آنان مرض بود، خداوند مرض دلها را زياد نمود. ولى فرمود: مرض خود آنان
را زياد نمود. پس قلب انسان ، به منزله تمام انسان است . زيرا اگر روح وقلب منحرف
شود، آثارش در سخن و عمل هويداست .)(173)
3 نفاق ، رشد سرطانى دارد.(174)
(زادهم اللّه مرضا)
4 زمينه هاى عزّت و سقوط را، خود انسان در خود به وجود مى آورد. (لهم عذاب اليم بما
كانوا يكذبون )
5 دروغگويى ، از روشهاى متداول منافقان است . (كانوا يَكذبون )
تفسير آيه : (11) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُواْ فِى
الاَْرْضِ قَالُوَّاْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ
هرگاه به آنان (منافقان ) گفته شود در زمين فساد نكنيد، مى گويند: همانا ما
اصلاحگريم .
پيام ها:
1 گرچه منافقان پندپذير و نصيحت خواه نيستند، ولى بهتر است با آنها سخن گفت و نهى
از منكر كرد. (قيل لهم )
2 نفاق ، عامل فساد است . (لا تفسدوا فى الارض )
3 منافق چند چهره بودن خود را مردم دارى واصلاح طلبى مى داند. (انمّا نحن مصلحون )
4 منافق ، فقط خود را اصلاح طلب معرّفى مى كند. (انّما نحن مصلحون ) (ممكن است كسى
در حدّ اعلاى بيمارى روحى باشد، ولى خيال كند كه سالم است .)
5 منافق با ستايش نابجا از خود، در صدد تحميق مردم و توجيه خلافكارى هاى خويش است .
(انّما نحن مصلحون )
تفسير آيه : (12) اءَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْمِفْسِدُونَ
وَلَكِن لا يَشْعُرُونَ
ترجمه آيه :
آگاه باشيد! همانا آنان خود اهل فسادند، ولى نمى فهمند.
نكته ها:
O در يك بررسى اجمالى از آيات قرآن در مى يابيم كه نفاق
، آثار و عوارض سويى در روح ، روان ، رفتار و كردار شخص منافق ايجاد مى كند كه او
را در دنيا و قيامت گرفتار مى سازد. قرآن در وصف آنها مى فرمايد:
# دچار فقدان شعور واقعى مى شوند.(175)
# انديشه و فهم نمى كنند.(176)
# دچار حيرت و سرگردانى مى شوند.(177)
# به سبب دروغهايى كه مى بافند(178)
در كفر پايدار مى شوند(179)
و هدايت نمى يابند.(180)
# چون اعتقاد قلبى ندارند، وحشت واضطراب
(181) و عذابى دردناك دارند.(182)
پيام ها:
1 مسلمانان بايد به ترفند وشعارهاى به ظاهر زيباى منافقان ، آگاه شوند. (الا)
2 بلندپروازى و خيال پردازى مغرورانه ى منافق ، بايد شكسته شود. (انّهم هم المفسدون
)
3 منافقان دائماً در حال فساد هستند. (المفسدون )
4 زرنگى اگر در مسير حقّ نباشد، بى شعورى است . (لا يشعرون )
تفسير آيه : (13) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ ءَامِنُواْ كَمَآ
ءَامَنَ النَّاسُ قَالُوَّاْ اءَنُؤْمِنُ كَمَآ ءَامَنَ
السُّفَهَآءُ اءَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهآءُ وَلَكِن لا يَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
وچون به آنان گفته شود، شما نيز همانگونه كه (ساير) مردم ايمان آورده اند ايمان
آوريد، (آنها با تكبّر وغرور) گويند: آيا ما نيز همانند ساده انديشان و سبك مغزان ،
ايمان بياوريم ؟! آگاه باشيد! آنان خود بى خردند، ولى نمى دانند.
پيام ها:
1 ارشاد و دعوت اولياى خدا، در منافقان بى اثر است .(قيل ...اءنؤ من )
2 منافقان ، روحيّه امتياز طلبى و خود برتربينى دارند.(انؤ من )
3 تحقير مؤ منان ، از شيوه هاى منافقان است . (كما آمن السفهاء)
(ايمان داشتن و تسليم خدا بودن ، در نظر منافقان سبك مغزى است .)
4 مسلمانان بايد هوشيار باشند تا فريب ظواهر را نخورند.(الا)
5 در فرهنگ قرآن ، تسليم حقّ نشدن ، سفاهت است .(انّهم هم السفهاء)
6 بايد غرور متكبرانه منافق ، شكسته وبا آن مقابله به مثل شود. (انّهم هم السفهاء)
7 افشاى چهره دروغين منافق ، براى جامعه اسلامى ضرورى است . (هم السفهاء)
8 بدتر و دردآورتر از هر دردى ، جهل به آن درد است . (لكن لا يعلمون )
تفسير آيه : (14) وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ ءَامَنُواْ
قَالُوَّاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَطِينِهِمْ قَالُوَّاْ
إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ
ترجمه آيه :
وچون با اهل ايمان ملاقات كنند گويند: ما (نيز همانند شما) ايمان آورده ايم . ولى
هرگاه با (هم فكران ) شيطان صفت خود خلوت كنند، مى گويند: ما با شما هستيم ، ما فقط
(اهل ايمان را) مسخره مى كنيم .
نكته ها:
O ((شيطان
)) از ((شَطَن ))
به معناى دور شده از خير است كه به هركس القاى انحراف كند، اطلاق شده وبه انسان هاى
بدكار و دور از حقّ نيز گفته مى شود.(183)
پيام ها:
1 منافق ، نان را به نرخ روز مى خورد. (قالوا آمنا... قالوا انّا معكم )
2 به هر اظهار ايمان ، نبايد اعتماد قطعى كرد و بايد مواظب عوامل نفوذى بود. (قالوا
آمنّا)
3 منافق ، شهامتِ صداقت ندارد واز مؤ منان ترس و هراس دارد. (خَلَوا)
تماس وارتباط منافقان با مؤ منان ، آشكار وعلنى است ولى تماس آنان با كفّار يا سران
و رهبران خود، سرّى و محرمانه ، در نهان و خلوت صورت مى گيرد.
4 دوستان منافقان ، شيطان صفت هستند. (شياطينهم )
5 كفّار و منافقان با همديگر ارتباط تشكيلاتى دارند و منافقان از آنان خطّ فكرى مى
گيرند. (شياطينهم )
6 اظهار ايمان از سوى منافق موقتى است ، ولى كفر او پايدار و ثابت است . (آمنّا،
انّا معكم ) (ايمان ، با جمله ى فعليه وكفر با جمله ى اسميّه آمده وجمله اسميّه
نشانه ى دوام و ثبوت است .)
7 منافقان با كافران نه تنها هم فكرند بلكه كمك كارهم نيز هستند.(انّا معكم ) (كلمه
((مع ))، در جايى بكار
مى رود كه علاوه بر هم فكرى ، همكارى نيز باشد.)
8 منافقان ، مؤ منان را به استهزا مى گيرند. (انّما نحن مستهزؤ ن )
تفسير آيه : (15) اللّهُ يَسْتَهْزِى ءُ بِهِمْ
وَيَمُدُّهُمْ فِى طُغْينِهِمْ يَعْمَهُونَ
ترجمه آيه :
خداوند آنان را به استهزا مى گيرد و آنان را در طغيانشان مهلت مى دهد تا سرگردان
شوند.
نكته ها:
O كلمه ((يَعمهون
)) از ((عَمَه ))
مثل ((عَمى )) مى باشد،
لكن ((عمى )) كورى
ظاهرى را گويند و ((عمه ))
كورى باطنى است .(184)
O امام رضاعليه السّلام در تفسير اين آيه مى فرمايد:
خداوند، اهل مكر و خدعه و استهزا نيست ، لكن جزاى مكر و استهزاى آنان را مى دهد.(185)
همچنان كه آنان را در طغيان و سركشى خودشان ، رها مى كند تا سر درگم و غرق شوند. و
چه سزايى سخت تر از قساوت قلب و تسلّط شيطان و وسوسه هاى او، ميل به گناه و بى
رغبتى به عبادت ، همراهى و همكارى با افراد نا اهل و سرگرمى به دنيا و غفلت از حقّ
كه منافقان بدان گرفتار مى آيند.
O منافقان ، دوگانه رفتار مى كنند و لذا با آنها نيز دو
گونه برخورد مى شود؛ در دنيا احكام مسلمانان را دارند و در آخرت كيفر كفّار را مى
بينند.
پيام ها:
1 كيفرهاى الهى ، متناسب با گناهان است . در برابر (انّما نحن مستهزؤ ن )، (اللّه
يستهزئ بهم ) آمده است .
2 منافقان با خدا طرفند، نه با مؤ منان . (آنها مؤ منان را مسخره مى كنند، ولى خدا
به حمايت آمده و پاسخ مسخره ى آنان را خودش مى دهد.) (اللّه يستهزئ بهم )
3 استهزا، اگر به عنوان پاسخ باشد مانعى ندارد. نظير تكبّر در مقابل متكبّر. (اللّه
يستهزئ بهم )
4 از مهلت دادن وزياده بخشى هاى خداوند، نبايد مغرور شد. (يمدّهم فى طغيانهم )
5 سركشى و طغيان ، زمينه اى براى سر درگمى هاست . (فى طغيانهم يعمهون )
تفسير آيه : (16) اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ
الضَّلَ لَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتِّج رَتُهُمْ وَ
مَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ
ترجمه آيه :
آنان كسانى هستند كه به بهاى (از دست دادن ) هدايت ، خريدار ضلالت و گمراهى شدند.
امّا اين داد وستد، سودشان نبخشيد و در شمارِ هدايت يافتگان در نيامدند. (ويا به
اهداف خود راهى نيافتند.)
نكته ها:
O منافقان ، صاحب هدايتى نبودند كه آنرا از دست بدهند.
پس شايد مراد آيه اين است كه زمينه هاى فطرى و عوامل هدايت را از دست دادند. همچنان
كه در آيات ديگر مى خوانيم : (اشتروا الكفر بالايمان )(186)
گروهى ايمان را با كفر معامله كردند. و يا (اشتروا الحيوة الدّنيا بالاخرة )(187)
آخرت را با زندگى دنيوى معامله نمودند. ويا (والعذاب بالمغفرة )(188)
آمرزش و عفو الهى را با قهر و عذاب او معامله نمودند. يعنى استعداد ايمان و دريافت
پاداش و مغفرت را با اعمال خود از بين بردند.
عاقبت ، نور الهى دود شد فطرت حق جوى او، نمرود شد
پيام ها:
1 منافق ، سود و زيان خود را نمى شناسد ولذا هدايت را با ضلالت معامله مى كند.
(اشتروا الضلالة بالهدى )
2 انسان ، آزاد و انتخاب گر است . چون داد و ستد، نياز به اراده وتصميم دارد.
(اشتروا الضلالة ...)
3 دنيا همچون بازار است و مردمان ، معامله گر و مورد معامله ، اعمال و انتخاب هاى
ماست . (اشتروا... فما ربحت تجارتهم )
4 عاقبتِ مؤ من ، هدايت ؛ (على هدىً من ربّهم ) و سرانجام منافق ، انحراف است . (ما
كانوا مهتدين )
5 منافقان به اهداف خود راهى نمى يابند. (ما كانوا مهتدين ) وبا توجّه به آيات بعد.
تفسير آيه : (17) مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ
نَاراً فَلَمَّآ اءَضَآءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ
اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِى ظُلُمَتٍ لا يُبْصِرُونَ
ترجمه آيه :
مَثل آنان (منافقان )، مَثل آن كسى است كه آتشى افروخته ، پس چون آتش اطراف خود را
روشن ساخت ، خداوند روشنايى و نورشان را ببرد و آنان را در تاريكى هايى كه (هيچ )
نمى بينند، رهايشان كند.
نكته ها:
O مثال ، براى تفهيم مطلب به مردم ، نقش مؤ ثّرى
دارد. مسائل معقول را محسوس و بدينوسيله راه را نزديك وعمومى مى كند، درجه اطمينان
را بالا مى برد ولجوجان را خاموش مى سازد. در قرآن مثال هاى فراوانى آمده است از
جمله :
مثال حقّ، به آب و باطل به كفِ روى آب .(189)
مثال حقّ به شجره ى طيّبه و باطل به شجره ى خبيثه .(190)
تشبيه اعمال كفّار به خاكسترى در برابر تندباد.(191)
ويا تشبيه كارهاى آنان ، به سراب .(192)
تشبيه بت ها و طاغوت ها به خانه عنكبوت .(193)
تمثيل دانشمند بى عمل به الاغى كه كتاب حمل مى كند.(194)
وتمثيل غيبت ، به خوردن گوشت برادرى كه مرده است .(195)
اين آيه نيز در مقام تشبيهِ مجموعه اى از روحيّات وحالاتِ منافقان است . آنان ، نار
مى افروزند، ولى خداوند نورش را مى برد و دود و خاكستر و تاريكى براى آنان باقى مى
گذارد.
O امام رضاعليه السّلام فرمودند: معناى آيه (تركهم فى
ظلمات ...) آن است كه خداوند آنان را به حال خود رها مى كند.(196)
پيام ها:
1 منافق براى رسيدن به نور، از نار (آتش ) استفاده مى كند كه خاكستر و دود و سوزش
نيز دارد. (استوقد نارا)
2 نور اسلام عالم گير است ، ولى نورى كه منافقان در سايه ى آن تظاهر به اسلام مى
كنند، در شعاعى كمتر و روشنايى آن ناپايدار است . (اءضاءت ما حوله )
3 اسلام نور و كفر تاريكى است . (ذهب اللّه بنورهم وتركهم فى ظلمات )
4 كسى كه از يك نور بهره مند نشود، در ظلمات متعدّد باقى مى ماند. (بنورهم ... فى
ظلمات ) (كلمه ((نور))
مفرد و كلمه ((ظلمات ))
جمع است .)
5 نقشه ها وتوطئه هاى منافقان ، به اراده الهى ناتمام مى ماند. (ذهب اللّه بنورهم )
6 طرف مقابل منافقان ، خداوند است . (ذهب اللّه بنورهم )
7 عاقبت و آينده ى منافقان ، تاريك است . (فى ظلمات )
8 منافقان دچار وحشت و اضطراب ، ودر تصميم گيرى هاى دراز مدّت ، سردرگم هستند. (فى
ظلمات لا يبصرون )
9 گاهى در آغاز، ايمان واقعى است ، ولى كم كم انسان به انحراف گرايش پيدا نموده و
منافق مى شود. (كلمه ((نورهم ))
در اين آيه و جمله ((لايرجعون ))
در آيه بعد نشان مى دهد كه آنان نورى داشتند، ولى به سوى آن نور برنگشتند.)
تفسير آيه : (18) صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَ
يَرْجِعُونَ
ترجمه آيه :
آنان (از شنيدن حقّ) كر و(از گفتن حقّ) گنگ و(از ديدن حقّ) كورند، پس ايشان (بسوى
حقّ) باز نمى گردند.
نكته ها:
O قرآن در ستايش برخى پيامبران مى فرمايد: آنان دست
وچشم دارند، (واذكر عبادنا ابراهيم واسحاق ويعقوب اولى الايدى والابصار)(197)
شايد مقصود آن است كه كسى كه دست بت شكنى دارد دست دارد، كسى كه چشم خدابين دارد
چشم دارد، پس منافقان كه چنين دست وچشمى ندارند، در واقع همچون ناقص الخلقه هايى
هستند كه خود مقدّمات نقص را فراهم كرده و وسائل شناخت را از دست داده اند. لذا در
اين سوره درباره ى منافقان تعابيرى همچون ((لا يشعرون
، ما يشعرون ، لا يعلمون ، لا يبصرون ، يعمعون ، صم ، بكم ، عمى ، لا يرجعون
)) بكار رفته است .
O نظر، غير از بصيرت است . در سوره اعراف مى خوانيم :
(ترى هم ينظرون اليك و هم لا يبصرون )(198)
مى بينى كه به تو نگاه مى كنند، در حالى كه نمى بينند. يعنى چشم بصيرت ندارند كه
حقّ را ببينند.
O عدم بهره گيرى صحيح از امكانات و وسائل شناخت ، مساوى
با سقوط و از دست دادن انسانيّت است .(199)
O جزاى كسى كه در دنيا خود را به كورى و كرى و لالى مى
زند، كورى و كرى و لالى آخرت است . (ونحشرهم يوم القيامة على وجوههم عمياً و بكماً
و صماً)(200)
پيام ها:
1 نفاق ، انسان را از درك حقايق و معارف الهى باز مى دارد. (صم بكم عمى )
2 كسى كه از عطاياى الهى در راه حقّ بهره نگيرد، همانند كسى است كه فاقد آن نعمت
هاست . (صم بكم عمى )
3 حقّ نديدن منافقان دو دليل دارد: يكى آنكه فضاى بيرونى آنان تاريك است ؛ (فى
ظلمات ) وديگر آنكه خود چشم دل را از دست داده اند. (صم بكم عمى )
4 منافقان ، لجاجت و تعصّب دارند. (فهم لا يرجعون )
تفسير آيه : (19) اءَوْ كَصَيّبٍ مِّنَ السَّمَآءِ فِيهِ
ظُلُمَتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ
يَجْعَلُونَاءَصَبِعَهُمْ فِى ءَاذَانِهِم مِّنَ الصَّو عِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ
اللّهُ مُحِيطٌ بِالْكَفِرِينَ
ترجمه آيه :
يا چون (گرفتاران در) بارانى تند از آسمانند كه در آن ، تاريكى ها و رعد وبرقى است
كه از ترس صاعقه ها وبيم مرگ ، انگشتان خود را در گوشهايشان قرار مى دهند. و(لى )
خداوند بر كافران احاطه دارد.
نكته ها:
O خداوند، منافق را به اشخاصِ در باران مانده اى تشبيه
كرده كه مشكلات بارانِ تند، شب تاريك ، غرّش گوش خراش رعد، نور خيره كننده ى برق ،
و هراس و خوف مرگ ، او را فرا گرفته است ، امّا او نه براى حفظ خود از باران
پناهگاهى دارد و نه براى تاريكى ، نورى و نه گوشى آسوده از رعد و نه روحى آرام از
مرگ .
پيام ها:
1 منافقان غرق در مشكلات و نگرانى ها مى شوند، و در همين دنيا نيز دلهره و اضطراب و
رسوايى و ذلّت دامن گيرشان مى شود. (ظلمات و رعد و برق )
2 منافقان از مرگ مى ترسند. (حذر الموت )
3 منافقان بدانند كه خداوند بر آنها احاطه دارد و هر لحظه اراده فرمايد، اسرار و
توطئه هاى آنها را افشا مى كند. (و اللّه محيط بالكافرين )(201)
4 سرانجام نفاق ، به كفر منتهى مى شود. (و اللّه محيط بالكافرين ) لذا در جاى ديگر
قرآن مى فرمايد: (ان اللّه جامع المنافقين و الكافرين فى جهنم جميعا)(202)
تفسير آيه : (20) يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ اءَبْصَرَهُمْ
كُلَّمَآ اءَضَآءَ لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَآ
اءَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَآءَ اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ
وَاءَبْصَرِهِمْ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَى ءٍ قَدِيرٌ
ترجمه آيه :
نزديك است كه برق ، نور چشمانشان را بربايد. هرگاه كه (برق آسمان در آن صحراى تاريك
وبارانى ) براى آنان بدرخشد، در آن حركت كنند، ولى همين كه تاريكى ، ايشان را فرا
گرفت بايستند. واگر خداوند بخواهد، شنوايى و بينايى آنان را (از بين ) مى برد،
همانا خداوند بر هر چيزى تواناست .
نكته ها:
O منافقان ، تاب وتوان ديدن دلائل نورانى و فروغ آيات
الهى را ندارند. همانند مسافر شبگرد در بيابان كه در اثر برقِ آسمان ، چشمانش خيره
مى شود و جز چند قدم بر نمى دارد. منافقان در جامعه اسلامى هر چند گاهى چند قدمى
پيش مى روند، ولى در اثر حوادث يا اتّفاقاتى از حركت باز مى ايستند. آنان چراغ فطرت
درونى خويش را خاموش كرده ومنتظر رسيدن نورى از قدرت هاى بيرونى مانده اند.
O هرگاه گفته مى شود خداوند بر هر كارى قادر است ، مراد
كارهاى ممكن است . مثلا اگر گفتيم فلانى رياضى دان است ، معنايش آن نيست كه بتواند
حاصل جمع 2+2 را 5 بياورد. زيرا اين امر محال است ، نه آنكه آن شخص قادر بر جمع
نمودن آن نباشد. كسانى از امام عليه السّلام سؤ ال كردند: آيا خداوند مى تواند كره
ى زمين را در تخم مرغى قرار دهد؟ امام ابتدا يك پاسخ اقناعى دادند كه با يك عدسىِ
چشم ، آسمان بزرگ را مى بينيم ، سپس فرمودند: خداوند قادر است ، امّا پيشنهاد شما
محال است .(203)
درست مانند قدرت رياضى دان كه مسئله ى محال را حل نمى كند.
سيماى منافق در قرآن
O منافق در عقيده وعمل ، برخورد وگفتگو، عكس العمل هايى
را از خود نشان مى دهد كه در اين سوره وسوره هاى منافقون ، احزاب ، توبه ، نساء و
محمّد آمده است . آنچه در اينجا به مناسبت مى توان گفت ، اين است كه منافقين در
باطن ايمان ندارند، ولى خود را مصلح و عاقل مى پندارند. با همفكران خود خلوت مى
كنند، نمازشان با كسالت و انفاقشان با كراهت است . نسبت به مؤ منان عيب جو و نسبت
به پيامبرصلّى اللّه عليه و آله موذى اند. از جبهه فرارى و نسبت به خدا غافل اند.
افرادى ياوه سرا، رياكار، شايعه ساز و علاقمند به دوستى با كفارند. ملاك علاقه شان
كاميابى و ملاك غضبشان ، محروميّت است . نسبت به تعهّداتى كه با خدا دارند بى
وفايند، نسبت به خيراتى كه به مؤ منين مى رسد نگران ، ولى نسبت به مشكلاتى كه براى
مسلمين پيش مى آيد شادند. امر به منكر ونهى از معروف مى كنند. قرآن در برابر اين
همه انحراف هاى فكرى وعملى مى فرمايد: (انّ المنافقين فى الدّرك الاسفل من النار)(204)
پيام ها:
1 منافق در مسير حركت ، متحيّر است . (اءضاء... مشوا، اءظلم ... قاموا)
2 حركت منافق ، در پرتو نور ديگران است . (اضاء لهم )
3 منافق به سبب اعمالى كه مرتكب مى شود، هر لحظه ممكن است گرفتار قهر خداوندى
شود.(و لو شاء اللّه لذهب بسمعهم )
4 سنّت الهى ، آزادى دادن به همه است و گرنه خداوند مى توانست منافقان را كر و كور
كند. (و لو شاء اللّه لذهب بسمعهم و ابصارهم )
|