تفسير نور
(جلد اول)
حجة الاسلام و المسلمين حاج
شيخ محسن قرائتى
- ۲ -
تفسير آيه : (4) مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
ترجمه آيه :
(خدايى كه ) مالك روز جزاست .
نكته ها:
O مالكيّت خداوند، حقيقى است و شامل احاطه و سلطنت است
، ولى مالكيّت هاى اعتبارى ، از سلطه ى مالك خارج مى شود و تحت سلطه ى واقعى او
نيست . (مالك يوم الدين )
O با آنكه خداوند مالك حقيقى همه چيز در همه وقت است ،
ولى مالكيّت او در روز قيامت و معاد جلوه ى ديگرى دارد؛
# در آن روز تمام واسطه ها واسباب قطع مى شوند. (تقطّعت بهم الاسباب )(30)
# نسبت ها و خويشاوندى ها از بين مى رود. (فلا انساب بينهم )(31)
# مال و ثروت و فرزندان ، ثمرى ندارند. (لا ينفع مال و لا بنون )(32)
# بستگان و نزديكان نيز فايده اى نمى رسانند. (لن تنفعكم ارحامكم )(33)
# نه زبان ، اجازه عذر تراشى دارد و نه فكر، فرصت تدبير. تنها راه چاره لطف خداوند
است كه صاحب اختيار آن روز است .
O لفظ ((دين
)) در معانى گوناگون به كار رفته است :
الف : مجموعه ى قوانين آسمانى . (إ نّ الدّين عنداللّه الاسلام )(34)
ب : عمل و اطاعت . (للّه الدّين الخالص )(35)
ج : حساب و جزا. (مالك يوم الدّين )
O ((يوم الدّين
)) در قرآن به معناى روز قيامت است كه روز كيفر و پاداش مى باشد.
(يسئلون ايّان يوم الدّين )(36)
مى پرسند روز قيامت چه وقت است ؟ قرآن در مقام معرّفى اين روز، چنين مى فرمايد: (ثم
ما ادريك ما يوم الدّين . يوم لا تملك نفس شيئا و الامر يومئذ للّه )(37)
(اى پيامبر!) نمى دانى روز دين چه روزى است ؟ روزى كه هيچ كس براى كسى كارآيى ندارد
وآن روز تنها حكم و فرمان با خداست .
O (مالك يوم الدّين ) نوعى انذار و هشدار است ، ولى با
قرار گرفتن در كنار آيه ى (الرّحمن الرّحيم ) معلوم مى شود كه بشارت و انذار بايد
در كنار هم باشند. نظير آيه شريفه ديگر كه مى فرمايد: (نبّى ء عبادى انّى اءنا
الغفور الرّحيم . و اءنّ عذابى هو العذاب الاليم )(38)
به بندگانم خبر ده كه من بسيار مهربان و آمرزنده ام ، ولى عذاب و مجازات من نيز
دردناك است . همچنين در آيه ديگر خود را چنين معرّفى مى كند: (قابل التَّوب شديد
العقاب )(39)
خداوند پذيرنده ى توبه مردمان وعقوبت كننده ى شديد گناهكاران است .
O در اوّلين سوره ى قرآن ، مالكيتَ خداوند عنوان شده
است ، (مالكِ يوم الدّين ) و در آخرين سوره ، مَلِكيت او. (ملك النّاس )
پيام ها:
1 خداوند متعال ، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما بايد حمد و سپاس او را به جا
آوريم . به خاطر كمال ذات و صفات او كه (اللّه ) است ، به خاطر احسان و تربيت او كه
(ربّ العالمين ) است و به خاطر اميد و انتظار رحم و لطف او كه (الرّحمن الرّحيم )
است و به خاطر قدرت و هيبت او كه (مالك يوم الدّين ) است .
2 قيامت ، پرتوى از ربوبيّت اوست . (ربّ العالمين ... مالك يوم الدين )
3 قيامت ، جلوه اى از رحمت خداوند است . (الرّحمن الرّحيم مالك يوم الدين )
تفسير آيه : (5) إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
ترجمه آيه :
(خدايا) تنها ترا مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوئيم .
نكته ها:
O انسان بايد به حكم عقل ، بندگى خداوند را بپذيرد. ما
انسان ها عاشق كمال هستيم و نيازمند رشد و تربيت ، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و
ربّ همه ى هستى است . اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر از
آينده دور نگرانيم ، او صاحب اختيار و مالك آن روز است . پس چرا به سوى ديگران
برويم ؟! عقل حكم مى كند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمك خواست . نه بنده
هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران .
O در نماز، گويا شخص نمازگزار به نمايندگى از تمام
خداپرستان مى گويد: خدايا نه فقط من كه همه ى ما بنده توايم ، ونه تنها من كه همه ى
ما محتاج و نيازمند لطف توايم .
O خدايا! من كسى جز تو را ندارم (ايّاك ) ولى تو غير
مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بنده ى تو هستند. (ان كلّ من فى السموات و الارض
الاّ اتى الرّحمن عبدا)(40)
در آسمان ها و زمين هيچ چيزى نيست مگر اين كه بنده و فرمان بردار تو هستند.
O جمله (نعبد) هم اشاره به اين دارد كه نماز به جماعت
خوانده شود و هم بيانگر اين است كه مسلمانان همگى برادر و در يك خط هستند.
O مراحل پرواز معنوى ، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس
دعا. بنابراين اوّل سوره ى حمد ثناست ، آيه ى (ايّاك نعبد) ارتباط و آيات بعد، دعا
مى باشد.
O چون گفتگو با محبوب واقعى شيرين است ، لذا كلمه
(ايّاك ) تكرار شد.
پيام ها:
1 ابتدا بايد بندگى خدا كرد، آنگاه از او حاجت خواست . (نعبد، نستعين )
2 بندگى ، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران . (ايّاك )
3 قوانين حاكم بر طبيعت محترم است ، ولى اراده ى خداوند حاكم وقوانينِ طبيعى ،
محكوم هستند.(41)
لذا فقط از او كمك مى خواهيم . (ايّاك نستعين )
4 گر چه عبادت از ماست ، ولى در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم . (ايّاك نعبد
و ايّاك نستعين )(42)
5 چون خداوند بيشترين لطف را بر ما كرده ، ما بهترين تذلّل را به درگاهش مى بريم .
(الرّحمن الرّحيم ايّاك نعبد)
6 (ايّاك نعبد و ايّاك نستعين ) يعنى نه جبر است و نه تفويض . چون مى گوييم :
(نعبد) پس داراى اختيار هستيم و نه مجبور. وچون مى گوييم : (نستعين ) پس نياز به او
داريم و امور به ما تفويض نشده است .
7 عبادت ، مقدمّه و وسيله ى استمداد است . ابتدا عبادت آمده آنگاه استمداد. (ايّاك
نعبد و ايّاك نستعين )
8 شناخت خداوند و صفات او، مقدمّه دست يابى به توحيد و يكتاپرستى است . (ربّ
العالمين ، الرّحمن الرّحيم ، مالك يوم الدّين ، ايّاك نعبد)
9 از آداب دعا و پرستش اين است كه انسان خودرا مطرح نكند و خود را در حضور خداوند
احساس كند. (ايّاك نعبد...)
10 توجّه به معاد، يكى از انگيزه هاى عبادت است . (مالك يوم الدّين ايّاك نعبد)
تفسير آيه : (6) اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُستَقِيمَ
ترجمه آيه :
(خداوندا!) ما را به راه راست هدايت فرما.
نكته ها:
O در قرآن مجيد دو نوع هدايت مطرح شده است :
الف : هدايت تكوينى ، نظير هدايت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه كندو
بسازد. و يا هدايت و راهنمايى پرندگان در مهاجرت هاى زمستانى و تابستانى . آنجا كه
قرآن مى فرمايد: (ربّنا الّذى اعطى كلّ شى ء خلقه ثم هدى )(43)
بيانگر اين نوع از هدايت است .
ب : هدايت تشريعى كه همان فرستادن انبياى الهى و كتب آسمانى براى هدايت بشر است .
O كلمه ى ((صراط))(44)
بيش از چهل مرتبه در قرآن آمده است . انتخاب راه و خط فكرى صحيح ، نشانه ى شخصيت
انسان است .
O راههاى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد كه او بايد
يكى را انتخاب كند:
# راه خواسته ها وهوس هاى خود.
# راه انتظارات وهوس هاى مردم .
# راه وسوسه هاى شيطان .
# راه طاغوت ها.
# راه نياكان و پيشينيان .
# راه خدا و اولياى خدا.
انسان مؤ من ، راه خداوند واولياى او را انتخاب مى كند كه بر ديگر راهها امتيازاتى
دارد:
الف : راه الهى ثابت است ، بر خلاف راه هاى طاغوت ها و هوس هاى مردم و هوس هاى شخصى
كه هر روز تغيير مى كنند.
ب : يك راه بيشتر نيست ، در حالى كه راه هاى ديگر متعدّد و پراكنده اند.
ج : در پيمودن آن ، انسان به مسير و مقصد مطمئن است .
د: در پيمودن آن ، شكست و باخت وجود ندارد.
O راه مستقيم ، راه خداست . (انّ ربّى على صراطٍ مستقيم
)(45)
# راه مستقيم ، راه انبياست . (انّك لَمِن المرسلين على صراطٍ مستقيم )(46)
# راه مستقيم ، راه بندگى خداست . (و اءنِ اعبدونى هذا صراط مستقيم )(47)
# راه مستقيم ، توكّل وتكيه بر خداست . (مَن يعتصم باللّه فقدهُدىَالى صراطمستقيم )(48)
# راه مستقيم ، يكتاپرستى و تنها يارى خواستن از اوست .(49)
# راه مستقيم ، كتاب خداوند است .(50)
# راه مستقيم ، راه فطرت سالم است .(51)
O انسان ، هم در انتخاب راه مستقيم و هم در تداوم آن
بايد از خدا كمك بگيرد. مانند لامپى كه روشنى خود را هر لحظه از نيروگاه مى گيرد.
O در راه مستقيم بودن ، تنها خواسته اى است كه هر
مسلمان ، در هر نماز از خداوند طلب مى كند، حتّى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله
و ائمّه اطهارعليهم السّلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را مى خواهند.
O انسان بايد همواره ، در هر نوع از كارهاى خويش ، اعم
از انتخاب شغل ، دوست ، رشته ى تحصيلى وهمسر، راه مستقيم را از خداوند بخواهد. زيرا
چه بسا در عقايد، صحيح فكر كند، ولى در عمل دچار لغزش شود و يا بالعكس . پس هر لحظه
، خواستن راه مستقيم از خدا، ضرورى است .
O راه مستقيم مراتب و مراحلى دارد. حتّى كسانى كه در
راه حقّ هستند، مانند اولياى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زيادشدن نورِ
هدايت ، دعا كنند. (والّذين اهتدوا زادَهم هُدى )(52)
O راه مستقيم ، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت على
عليه السّلام مى فرمايد:
((اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى هى الجادّة
))(53)
انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جاده ى هدايت است .
O راه مستقيم يعنى ميانه روى واعتدال واحتراز از هر نوع
افراط وتفريط، چه در عقيده و چه در عمل . يكى در عقايد از راه خارج مى شود وديگرى
در عمل و اخلاق . يكى همه كارها را به خدا نسبت مى دهد، گويا انسان هيچ نقشى در
سرنوشت خويش ندارد. و ديگرى خود را همه كاره و فعّال مايشاء دانسته و دست خدا را
بسته مى داند. يكى رهبران آسمانى را همچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى
مى كند و ديگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مى پندارد. يكى زيارت امامان معصوم و
شهدا را بدعت مى داند و ديگرى حتّى به درخت و ديوار، متوسل شده و ريسمان مى بندد.
يكى اقتصاد را زير بنا مى داند و ديگرى ، دنيا و امورات آن را ناديده مى انگارد.
در عمل نيز يكى غيرت نابجا دارد و ديگرى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازار مى
فرستد. يكى بخل مى ورزد و ديگرى بى حساب سخاوت به خرج مى دهد. يكى از خلق جدا مى
شود و ديگرى حقّ را فداى خلق مى كند.
اينگونه رفتار وكردارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است . خداوند دين پا برجا
واستوار خود را، راه مستقيم معرّفى مى كند.(54)
در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السّلام مى فرمودند: راه مستقيم ، ما
هستيم .(55)
يعنى نمونه ى عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه ،
رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره ى تمام مسائل زندگى از قبيل كار،
تفريح ، تحصيل ، تغذيه ، انفاق ، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و ... ، نظر
داده و ما را به اعتدال و ميانه روى سفارش كرده اند.(56)
جالب آنكه ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين مى نشيند.(57)
O در قرآن و روايات ، نمونه هاى زيادى آمده كه در آنها
به جنبه ى اعتدال ، تاءكيد و از افراط و تفريط نهى شده است . به موارد ذيل توجّه
كنيد:
# (كلوا و اشربوا و لاتسرفوا)(58)
بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد.
# (لا تَجعل يدك مَغلولةً الى عُنقك و لاتبسُطها كلّ البَسط)(59)
در انفاق ، نه دست بر گردن قفل كن دست بسته باش و نه چنان گشاده دستى كن كه خود
محتاج شوى .
# (الّذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما)(60)
مومنان ، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل ، بلكه ميانه رو هستند.
# (لا تجهر بصلوتك و لاتخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلا)(61)
نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته ، بلكه با صداى معتدل نماز بخوان .
# نسبت به والدين احسان كن ؛ (و بالوالدين احسانا)(62)
امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نيست . (ان جاهداك على ان
تشرك بى ... فلاتطعهما)(63)
# پيامبر هم رسالت عمومى دارد؛ (و كان رسولا نبيّا)(64)
و هم خانواده خويش را دعوت مى كند. (و كان ياءمر اهله بالصلوة )(65)
# اسلام هم نماز را سفارش مى كند كه ارتباط با خالق است ؛ (اقيموا الصلوة ) و هم
زكات را توصيه مى كند كه ارتباط با مردم است . (اتوا الزكوة )(66)
# نه محبت ها شما را از گواهى حقّ منحرف سازد؛ (شهداء لِلّه و لو على انفسكم )(67)
و نه دشمنى ها شما را از عدالت دور كند. (و لا يَجرِمنّكم شَنئان )(68)
# مؤ منين هم دافعه دارند؛ (اءشداء على الكفار) و هم جاذبه دارند. (رحماء بينهم )(69)
# هم ايمان و باور قلبى لازم است ؛ (امنوا) و هم عمل صالح . (عملوا الصالحات )(70)
# هم اشك و دعا و درخواست پيروزى از خدا لازم است ؛ (ربّنا افرغ علينا صبرا)(71)
و هم صبورى وپايدارى در سختى ها. (عشرون صابرون يغلبوا ماءتين )(72)
شب عاشورا امام حسين عليه السّلام هم مناجات مى كرد و هم شمشير تيز مى كرد.
# روز عرفه و شب عيد قربان ، زائر خانه ى خدا دعا مى خواند و روز عيد بايد در
قربانگاه با خون آشنا شود.
# اسلام مالكيّت را مى پذيرد، ((الناس مسلّطون على
اموالهم ))(73)
ولى اجازه ضرر زدن به ديگرى را نمى دهد و آن را محدود مى سازد.
((لا ضَرر و لا ضِرار))(74)
آرى ، اسلام دين يك بعدى نيست كه تنها به جنبه اى توجّه كند و جوانب ديگر را فراموش
كند، بلكه در هر كارى اعتدال وميانه روى وراه مستقيم را سفارش مى كند.
پيام ها:
1 همه ى هستى ، در مسيرى كه خداوند اراده كرده در حركتند. خدايا! ما را نيز در راهى
كه خود دوست دارى قرار بده . (اهدنا الصراط المستقيم )
2 درخواست هدايت به راه مستقيم ، مهم ترين خواسته ى يكتاپرستان است . (ايّاك
نعبد... اهدنا الصراط المستقيم )
3 براى دست يابى به راه مستقيم ، بايد دعا نمود. (اهدنا الصراط المستقيم )
4 ابتدا ستايش ، آنگاه استمداد و دعا. (الحمدللّه ... اهدنا)
5 بهترين نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقيم است . (ايّاك نستعين اهدنا
اهدنا الصّراط المستقيم )
تفسير آيه : (7) صِرَ طَ الَّذِينَ اءَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ
غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ
ترجمه آيه :
(خداوندا! ما را به ) راه كسانى كه آنها را مشمول نعمت خود ساختى ، (هدايت كن ) نه
غضب شدگان و نه گمراهان !
نكته ها:
O اين آيه راه مستقيم را، راه كسانى معرّفى مى كند كه
مورد نعمت الهى واقع شده اند وعبارتند از: انبيا، صدّيقين ، شهدا وصالحين .(75)
توجّه به راه اين بزرگواران و آرزوى پيمودن آن وتلقين اين آرزو به خود، ما را از
خطر كجروى وقرار گرفتن در خطوط انحرافى باز مى دارد. بعد از اين درخواست ، از
خداوند تقاضا دارد كه او را در مسير غضب شدگان وگمراهان قرار ندهد. زيرا بنى
اسرائيل نيز به گفته قرآن ، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى در اثر ناسپاسى ولجاجت
گرفتار غضب شدند.
O قرآن ، مردم را به سه دسته تقسيم مى نمايد: كسانى كه
مورد نعمت هدايت قرار گرفته وثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان .
O مراد از نعمت در (انعمتَ عليهم )، نعمتِ هدايت است .
زيرا در آيه ى قبل سخن از هدايت بود. علاوه بر آنكه نعمت هاى مادى را كفّار
ومنحرفين وديگران نيز دارند.
O هدايت شدگان نيز مورد خطرند و بايد دائما از خدا
بخواهيم كه مسير ما، به غضب و گمراهى كشيده نشود.
مغضوبين در قرآن
در قرآن ، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت هايى همچون قوم عاد، ثمود و
بنى اسرائيل ، به عنوان غضب شدگان معرّفى شده اند.(76)
بنى اسرائيل كه داستان زندگى و تمدن آنها در قرآن بيان شده است ، زمانى بر مردم
روزگار خويش برترى داشتند؛ (فَضّلتُكم على العالَمين )(77)
لكن بعد از اين فضيلت و برترى ، به خاطر كردار و رفتار خودشان ، دچار قهر و غضب
خداوند شدند (و باؤ وا بغضب من اللّه )(78)
اين تغيير سرنوشت ، به علّت تغيير در رفتار و كردار آنان بوده است . دانشمندان
يهود، دستورات وقوانين آسمانى تورات را تحريف كردند، (يحرّفون الكلم )(79)
وتجّار وثروتمندان آنان نيز به ربا وحرام خوارى و رفاه طلبى روى آوردند، (اخذهم
الرّبا)(80)
وعامّه مردم نيز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه ، از روى تن پرورى و ترس ، از رفتن
به جبهه نبرد و ورود به سرزمينِ مقدّس ، سر باز زدند. (فاذهب انت و ربّك فقاتلا
انّا هيهُنا قاعدون )(81)
به خاطر اين انحرافات ، خدا آنان را از اوج عزّت و فضيلت ، به نهايت ذلّت و
سرافكندگى مبتلا ساخت .
ما در هر نماز، از خداوند مى خواهيم كه مانند غضب شدگان نباشيم . يعنى نه اهل تحريف
آيات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنين از گمراهان نباشيم ،
آنان كه حقّ را رها كرده و به سراغ باطل مى روند و در دين و باور خود غلوّ و افراط
كرده و يا از هوى و هوس خود و يا ديگران پيروى مى كنند.(82)
O انسان در اين سوره ، عشق و علاقه و تولاّى خود را به
انبيا و شهدا و صالحان و راه آنان ، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان
تاريخ نيز برائت و دورى مى جويد و اين مصداق تولّى و تبرّى است .
ضالّين در قرآن
O ((ضلالت
)) كه حدود دويست مرتبه اين واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است . گاهى در
مورد تحيّر بكار مى رود، (و وَجدَك ضالا)(83)
وگاهى به معناى ضايع شدن است ، (اضلّ اعمالهم )(84)
ولى اكثرا به معناى گمراهى وهمراه با تعبيرات گوناگونى نظير: (ضلال مبين )، (ضلال
بعيد)، (ضلال قديم ) به چشم مى خورد.
O در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شده اند، از
جمله : كسانى كه ايمان خود را به كفر تبديل كردند،(85)
مشركان ،(86)
كفار،(87)
عصيان گران ،(88)
مسلمانانى كه كفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند،(89)
كسانى كه مردم را از راه خدا باز مى دارند، كسانى كه به خدا يا رسول خدا توهين مى
كنند، آنان كه حقّ را كتمان مى كنند و كسانى كه از رحمت خدا ماءيوسند.
O در قرآن نام برخى به عنوان گمراه كننده آمده است ، از
قبيل : ابليس ، فرعون ، سامرى ، دوست بد، رؤ سا ونياكان منحرف .
O گمراهان خود بستر وزمينه ى انحراف را فراهم و گمراه
كنندگان از اين بسترها و شرايط آماده ، استفاده مى كنند. بسترهاى انحراف در قرآن
عبارتند از: هوسها،(90)
بت ها،(91)
گناهان
(92)، پذيرش ولايت باطل ،(93)
جهل و نادانى .(94)
پيام ها:
1 انسان در تربيت ، نيازمند الگو مى باشد. انبيا، شهدا، صدّيقين وصالحان ، نمونه
هاى زيباى انسانيّت اند. (صراط الّذين انعمت عليهم )
2 آنچه از خداوند به انسان مى رسد، نعمت است . قهر و غضب را خود به وجود مى آوريم .(95)
(انعمت ، المغضوب عليهم )
3 ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان ، جامعه اسلامى را در برابر پذيرش حكومت آنان ،
مقاوم و پايدار مى كند. (غير المغضوب عليهم ولا الضّالّين )(96)
بِسْمِ اللّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
ترجمه آيه :
به نام خداوند بخشنده ى مهربان
تفسير آيه : (1) الَّمَّ
الف لام ميم
نكته ها:
O درباره ى حروف مقطّعه ، اقوال مختلفى گفته شده است ،
از جمله :
1 قرآن ، معجزه ى الهى از همين حروف الفبا تاءليف يافته كه در اختيار همه است ، اگر
مى توانيد شما نيز از اين حروف ، كلام معجزه آميز بياوريد.
2 اين حروف ، نام همان سوره اى است كه در ابتدايش آمده است .
3 اين حروف ، اشاره به اسم اعظم الهى دارد.(97)
4 اين حروف ، نوعى سوگند و قسم الهى است .(98)
5 اين حروف ، از اسرار بين خداوند و پيامبر است .(99)
ومطابق بعضى روايات رموزى است كه كسى جز خداوند نمى داند.(100)
امّا شايد بهترين نظر همان وجه اوّل باشد. زيرا در ميان صد و چهارده سوره قرآن ، كه
29 سوره آن با حروف مقطّعه شروع مى شود، در بيست و چهار مورد بعد از اين حروف ، سخن
از قرآن و معجزه بودن آن است . چنانكه در اين سوره به دنبال (الم )، (ذلك الكتاب )
آمده و به عظمت قرآن اشاره شده است .
در آغاز سوره شورى نيز حروف مقطّعه ى (حم عسق ) آمده است كه بعد از آن مى فرمايد:
(كذلك يُوحى اليك والى الّذين مِن قبلك اللّه العزيزُ الحكيم ) خداوندِ عزيز و حكيم
، اين چنين بر تو و پيامبران پيش از تو وحى مى كند. يعنى وحى خداوند نيز با استفاده
از همين حروف است . حروفى كه در دسترس همه افراد بشرى است . البتّه خداوند با اين
حروف ، كتابى نازل كرده كه معجزه است . آيا انسان نيز مى تواند چنين كتابى فراهم
كند؟!
آرى ، خداوند از حروف الفبا، كتاب معجزه نازل مى كند، همچنان كه از دل خاك صدها نوع
ميوه و گل و گياه مى آفريند و انسان مى سازد. ولى نهايتِ هنر مردم اين است كه از
خاك و گل ، خشت و آجر بسازند!
تفسير آيه : (2) ذَ لِكَ الكِتَبُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدىً
لِّلْمُتَّقِينَ
ترجمه آيه :
آن كتاب (با عظمت كه ) در (حقّانيت ) آن هيچ ترديدى راه ندارد، راهنماى پرهيزگاران
است .
نكته ها:
O ((لاريب فيه
)) يعنى در اينكه قرآن از سوى خداست ، شكّى نيست . زيرا مطالب آن به
گونه اى است كه جايى براى اين شكّ وترديد باقى نمى گذارد واگر شكّى در كار باشد،
بخاطر سوءظن وروحيّه لجاجت افراد است . چنانكه قرآن مى فرمايد: (فهم فى رَيبهم
يَتردّدون )(101)
آنان در شكّى كه خود ايجاد مى كنند، سردرگم هستند.
O هدف قرآن ، هدايت مردم است و اگر به مسائلى از قبيل
خلقتِ آسمان ها و زمين و گياهان و حيوانات و... اشاره كرده به خاطر آن است كه توجّه
مردم به آنها، موجب توجّه به علم و قدرت و حكمت خداوند گردد.(102)
O قرآن وسيله هدايت همه مردم است ؛ (هدىً للنّاس )(103)
همانند خورشيد بر همه مى تابد، ولى تنها كسانى از آن بهره مى جويند كه فطرتِ پاك
داشته و در برابر حقّ خاضع باشند؛ (هدىً للمتّقين ) همچنان كه نور خورشيد، تنها از
شيشه ى تميز عبور مى كند، نه از خشت وگِل . لذا فاسقان
(104)، ظالمان
(105)، كافران
(106)، دل مردگان
(107)، مسرفان و تكذيب كنندگان
(108) از هدايت قرآن بهره مند نمى شوند.
سؤ ال : اين آيه درباره قرآن ومطالب آن مى فرمايد:
(لاريب فيه ) شكّى در آن نيست . در حالى كه خود قرآن شكّ وترديد مخالفان را در اين
باره بيان مى دارد: يك جا مى فرمايد: (انّنا لفى شكّ ممّا تَدعونا اليه مُريب )(109)
ما درباره آنچه ما را به آن مى خوانى ، در شكّ هستيم . و در مورد شكّ در وحى ونبوّت
نيز مى خوانيم : (بل هم فى شك من ذكرى )(110)
درباره ى قيامت نيز آمده : (لنعلم من يؤ من بالاخرة ممن هو منها فى شك )(111)
بنابراين چگونه مى فرمايد: (لاريب فيه ) هيچ شكّى در قرآن ومحتواى آن نيست ؟
پاسخ :مراد از جمله ((لا
ريب فيه )) آن نيست كه كسى در آن شكّ نكرده و يا شكّ
نمى كند، بلكه منظور آن است كه حقّانيت قرآن به قدرى محكم است كه جاى شكّ ندارد و
اگر كسى شكّ كند به خاطر كور دلى خود اوست . چنانكه در آيه 66 سوره نمل مى فرمايد:
(بل هم فى شك بل هم منها عمون )(112)
پيام ها:
1 قرآن در عظمت ، مقامى بس والا دارد. (ذلك )(113)
2 قرآن در زمان حيات پيامبر جمع آورى وبه صورت كتاب شده است .(الكتاب )
3 راهنما بايد در روش دعوت و محتواى برنامه خود، قاطع و استوار باشد. جمله ى (لاريب
فيه ) نشانگر استوارى و استحكام قرآن است .
4 توانِ قرآن بر هدايت پرهيزكاران ، خود بهترين دليل بر اتقان و حقّانيت آن است .
(هدى للمتقين )
5 قرآن ، مايه هدايت خالص و بدون هيچگونه ضلالت و سردرگمى است . (لاريب فيه هدى
...)
6 تنها افراد پاك وپرهيزكار، از هدايت قرآن بهره مند مى شوند. (هدى للمتقين ) هركس
كه ظرف دلش پاكتر باشد، بهره مندى و نورگيرى او بيشتر است .(114)
تفسير آيه : (3) الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بالْغَيْبِ
وَيُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَمِمَّارَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ
ترجمه آيه :
(متّقين ) كسانى هستند كه به غيب ايمان دارند و نماز را به پاى مى دارند و از آنچه
به آنان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند.
نكته ها:
O قرآن ، هستى را به دو بخش تقسيم مى كند: عالم غيب
(115) و عالم شهود. متّقين به كلّ هستى ايمان دارند، ولى ديگران تنها
آنچه را قبول مى كنند كه برايشان محسوس باشد. حتّى توقّع دارند كه خدا را با چشم
ببينند و چون نمى بينند، نمى خواهند به او ايمان آورند. چنانكه برخى به حضرت موسى
گفتند: (لن نؤ من لك حتّى نَرى اللّه جهرة )(116)
ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم ، مگر آنكه خداوند را آشكارا مشاهده كنيم .
اين افراد درباره ى قيامت نيز مى گويند: (ما هى الاّ حياتنا الدنيا نموت و نحيا و
ما يهلكنا الاّ الدّهر)(117)
جز اين دنيا كه ما در آن زندگى مى كنيم ، دنياى ديگرى نيست ، مى ميريم و زنده مى
شويم و اين روزگار است كه ما را از بين مى برد.
چنين افرادى هنوز از مدار حيوانات نگذشته اند و راه شناخت را منحصر به محسوسات مى
دانند و مى خواهند همه چيز را از طريق حواسّ درك كنند.
O متّقين نسبت به جهان غيب ايمان دارند، كه برتر از علم
و فراتر از آن است . در درونِ ايمان ، عشق ، علاقه ، تعظيم ، تقديس و ارتباط نهفته
است ، ولى در علم ، اين مسائل نيست .
پيام ها:
1 ايمان ، از عمل جدا نيست . در كنار ايمان به غيب ، وظايف و تكاليف عملى مؤ من
بازگو شده است . (يؤ منون ... يقيمون ... ينفقون )
2 اساسى ترين اصل در جهان بينى الهى آن است كه هستى ، منحصر به محسوسات نيست . (يؤ
منون بالغيب )
3 بعد از اصل ايمان ، مهم ترين اصل عملى ، اقامه ى نماز و انفاق است . (يؤ منون ...
يقيمون ... ينفقون ) (در جامعه ى الهى كه حركت وسير الى اللّه دارد، اضطراب ها و
ناهنجارى هاى روحى و روانى و كمبودهاى معنوى ، با نماز تقويت و درمان مى يابد و
خلاءهاى اقتصادى و نابسامانى هاى ناشى از آن ، با انفاق پر و مرتفع مى گردد.)
4 برگزارى نماز، بايد دائمى باشد نه موسمى و مقطعى . (يقيمون الصلوة )(118)
5 در انفاق نيز بايد ميانه رو باشيم . (ممّا رزقناهم )(119)
6 از هرچه خداوند عطا كرده (علم ، آبرو، ثروت ، هنر و...) به ديگران انفاق كنيم .
(ممّا رزقناهم ينفقون )(120)
امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: از آنچه به آنان تعليم داده ايم در جامعه نشر مى
دهند.(121)
7 انفاق بايد از مال حلال باشد، چون خداوند رزق
(122) هر كس را از حلال مقدّر مى كند. (رزقناهم )
8 با انفاق كردن مغرور نشويم . اگر باور كنيم كه همه نعمت ها از خداست ، بهتر مى
توانيم قسمتى از آنرا انفاق كنيم . (ممّا رزقناهم )
تفسير آيه : (4) وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَآ اءُنزِلَ
إِلَيْكَ وَمَآ اءُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالاَْخِرَةِ
هُمْ يُوقِنُونَ
ترجمه آيه :
و آنان به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو (بر پيامبران ) نازل گريده ، ايمان
دارند و هم آنان به آخرت (نيز) يقين دارند.
نكته ها:
O ابزار شناخت انسان ، محدود به حس و عقل نيست ، بلكه
وحى نيز يكى از راههاى شناخت است كه متّقين به آن ايمان دارند. انسان در انتخاب راه
، بدون راهنما دچار تحيّر و سرگردانى مى شود. بايد انبيا دست او را بگيرند و با
منطق و معجزه و سيره ى عملى خويش ، او را به سوى سعادت واقعى راهنمايى كنند.
O از اين آيه و دو آيه قبل بدست مى آيد كه خشوع در
برابر خداوند متعال (نماز) و داشتن روحيّه ايثار و انفاق و تعاون و حفظ حقوق ديگران
و اميد به آينده اى روشن و پاداش هاى بزرگ الهى ، از آثار تقوى است .
پيام ها:
1 ايمان به تمام انبيا و كتب آسمانى ، لازم است . زيرا همه آنان يك هدف را دنبال مى
كنند. (يؤ منون ... بما اُنزل من قبلك )
2 تقواى واقعى ، بدون يقين به آخرت ظهور پيدا نمى كند. (بالاخرة هم يوقنون )
3 احترام قرآن ، قبل از كتب ديگر است . (...بما انزل اليك وما انزل من قبلك ...)
4 پيامبر اسلام ، آخرين پيامبر الهى است . كلمه (من قبلك ) بدون ذكر
((من بعدك )) نشانه ى خاتميّت پيامبر
اسلام و قرآن است .
تفسير آيه : (5) اءُوْلََّئِكَ عَلَى هُدىً مِّن رَّبِّهِمْ
وَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
ترجمه آيه :
تنها آنان از جانب پروردگارشان بر هدايتند و آنان همان رستگاران هستند.
نكته ها:
O پاداش اهل تقوى كه به غيب ايمان دارند و اهل نماز و
انفاق و يقين به آخرت هستند، رستگارى و فلاح است . رستگارى ، بلندترين قلّه سعادت
است . زيرا خداوند هستى را براى بشر آفريده
(123) و بشر را براى عبادت
(124) و عبادت را براى رسيدن به تقوى
(125) و تقوى را براى رسيدن به فلاح و رستگارى .(126)
O در قرآن ، رستگاران داراى ويژگى هاى زير هستند:
الف : كسانى كه در برابر مفاسد جامعه ، به اصلاحگرى مى پردازند.(127)
ب : كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند.(128)
ج : كسانى كه علاوه بر ايمان به رسول خداصلّى اللّه عليه و آله ، او را حمايت مى
كنند.(129)
د: كسانى كه از بخل دور هستند.(130)
ه: كسانى كه در قيامت از حسنات ، ميزانِ سنگين دارند.(131)
O رستگارى ، بدون تلاش بدست نمى آيد و شرايط و لوازمى
دارد، از آن جمله در قرآن به موارد ذيل اشاره شده است :
# براى فلاح و رستگارى ، تزكيه لازم است . (قد افلح من زكّيها)(132)
# براى فلاح و رستگارى ، جهاد لازم است . (جاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون )(133)
# براى فلاح و رستگارى ، خشوع در نماز، اعراض از لغو، پرداخت زكات ، پاكدامنى ، عفت
، امانتدارى ، وفاى به عهد و دوام و پايدارى در نماز، لازم است .
پيام ها:
1 هدايتِ خاص الهى ، براى مؤ منان واقعى تضمين شده است . (هدًى من ربّهم )
2 ايمان وتقوا، انسان را به فلاح ورستگارى مى رساند. (للمتقين ، يؤ منون ، المفلحون
)
تفسير آيه : (6) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوآءٌ
عَلَيْهِمْ ءَاءَنذَرْتَهُمْ اءَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ
ترجمه آيه :
همانا كسانى كه كفر ورزيده اند، براى آنها يكسان است كه هشدارشان دهى يا هشدارشان
ندهى . آنها ايمان نخواهند آورد.
نكته ها:
O قرآن ، بعد از متّقين ، كفّار را معرّفى مى كند. آنها
كه در گمراهى و كتمانِ حقّ، چنان سرسختند كه حاضر به پذيرش آيات الهى نيستند.(134)
چنانكه گروهى از آن كافران معاند، در برابر دعوت پيامبران ، زبان قال و حالشان اين
بود: (سواء علينا اءوَعَظتَ ام لم تكن من الواعظين )(135)
براى ما وعظ و نصيحت تو اثرى ندارد، فرقى ندارد كه پند دهى يا از نصيحت دهندگان
نباشى .
O اگر زمينه مساعد ومناسب نباشد، دعوت انبيا نيز مؤ ثّر
واقع نمى شود.
باران كه در لطافت طبعش ، خلاف نيست در باغ لاله رويد و در شوره زار، خَس
پيام ها:
1 لجاجت و عناد و تعصّب جاهلانه ، انسان را جماد گونه مى كند. (سواء عليهم )
2 روش تبليغ براى كفّار، انذار است . اگر انذار و هشدار در انسان اثر نكند، بشارت و
وعده ها نيز اثر نخواهند كرد. (سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تُنذرهم )
3 انتظار ايمان آوردنِ همه ى مردم را نداشته باشيد.(136)
(...لا يؤ منون )
|