اگر ببينى
وَ لَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفى الّذِينَ كفَرُوا الْمَلَئكَةُ يَضرِبُونَ
وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَرَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذَاب الْحَرِيقِ(50)
ذَلِك بِمَا قَدّمَت أَيْدِيكمْ وَ أَنّ اللّهَ لَيْس بِظلّمٍ لِّلْعَبِيدِ(51)
كَدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَ الّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِئَايَتِ اللّهِ
فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنّ اللّهَ قَوِىّ شدِيدُ الْعِقَابِ(52)
ذَلِك بِأَنّ اللّهَ لَمْ يَك مُغَيراً نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلى قَوْمٍ حَتى
يُغَيرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَ أَنّ اللّهَ سمِيعٌ عَلِيمٌ(53)
كدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَ الّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذّبُوا بِئَايَتِ رَبهِمْ
فَأَهْلَكْنَهُم بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنَا ءَالَ فِرْعَوْنَ وَ كلّ كانُوا
ظلِمِينَ(54)
اگر ببينى آن زمان را كه فرشتگان جان كافران مى ستانند، و به صورت و پشتشان مى زنند
و مى گويند: عذاب سوزان را بچشيد. (50) اين به كيفر اعمالى بود كه پيش از اين كرده
بوديد و خدا به بندگانش ستم روا نمى دارد. (51) و اين به شويه خاندان فرعون بود و
كسانى كه پيش از آنها بودند. آنها به آيات خدا كافر شدند. پس خدا آنها را به كيفر
گناهانشان مواخذه كرد، كه خدا نيرومند و سخت عقوبت است . (52) زيرا خدا نعمتى را كه
به قومى ارزانى داشته است ، دگرگون نسازد، تا آن قوم خود دگرگون شوند. و خدا شنوا و
داناست . (53) و اين به شويه خاندان فرعون بود و كسانى كه پيش از آنها بودند. آنها
آيات پروردگارشان را تكذيب كردند و ما به كيفر گناهانشان هلاكشان كرديم و خاندان
فرعون را غرقه ساختيم ؛ زيرا همه ستمكار بودند. (54)
واژگان :
ادبارهم : پشتهايشان .
الداءب : عادت ، شيوه .
اعراب :
جمله ((ذوقوا عذاب الحريق
)) مفعول است براى قول محذوف و تقديرش اين است :
و يقول الملائكة
للكفار ذوقوا. ((بظلام )) باء
زايد و ((ظلام )) خبر: ليس
)) و مصدر ريخته شده از
اءن الله ليس
بظلام للعبيد مجرور است به باى محذوف ؛ يعنى ((باءن
الله ليس بظلام .)) ((كداءب آل فرعون
))، ((كاف ))
به معناى ((مثل ))، در موضع خبر براى
مبتداى محذوف است ؛ يعنى
داءبهم مثل داءب آل فرعون . مصدر ريخته
شده از ((اءن الله سميع عليم ))،
مجرور به حرف جر محذوف كه متعلق است به محذوف ، يعنى
و ذلك كائن باءن
الله سميع عليم .
تفسير :
ولو ترى اذ
يتوفى الذين كفروا الملائكة يضربون وجوههم و اءدبارهم و ذوقوا عذاب الحريق .
((و لو ترى )) خطابى است براى هر كس
كه مى بيند؛ زيرا هدف از اين خطاب ، اندرز و عبرت گرفتن است . مراد از
((الذين كفروا))، بر اساس ظاهر لفظ،
همه كافران است . برخى گفته اند: مراد از آنان ، تنها كافران قريش مى باشد كه با
پيامبر و بدر جنگيدند و دليل آن هم سياق آيه است ؛ زيرا سخن همچنان درباره واقعه
بدر است . مقصود از زدن به صورت و پشت ، عذاب كافران در هنگام مرگ است و نيز احتمال
دارد كه مقصود از زدن ، همان معناى حقيقى اش باشد، هر چند از طريق حس قابل رويت
نباشد. در هر صورت ، شخص كافر در هنگام مرگ و پس از آن ذليل و زبون مى شود؛ اما شكل
و چگونگى آن اهميتى براى ما ندارد.
ذلك بما قدمت
اءيديكم و اءن الله ليس بظلام للعبيد. چگونه خداوند بر بندگان خود ستم كند،
در حالى كه از آن نهى و به سبب ستم ، شخص را مجازات مى كند؛ اهل سنت مى گويند: از
نظر عقل مانعى ندارد كه خداوند فرمان بردار را مجازات كند و گناهكار را پاداش دهد و
نيز عقل بر خدا روا مى دارد كه به وعده خود وفا نكند (المواقف ، 8، مقصد پنجم و ششم
از مصدر دوم در بحث معاد. و نيز المذاهب الاسلاميه ؛ از ابو زهره ، فصلى با عنوان
((منهاجه و آراؤ ه )) شماره ، 104).
شيعه مى گويد: عقل بر خدا روا نمى دارد كه فرمان بردار را مجازات كند؛ لكن بر او
روا مى دارد كه گناهكار را ببخشد؛ زيرا عادل ، كسى را كه فرمان بردارى كرده ،
مجازات نمى كند و كريم و بردبار از كسى كه بد كرده ، چشم مى پوشد.
كداءب آل فرعون
و الذين من قبلهم كفروا بآيات الله فاءخذهم الله بذنوبهم ان الله قوى شديد العقاب .
يعنى مشركان بدان سبب در جنگ بدر كشته و اسير شدند كه حضرت محمد (صلى الله عليه و
آله و سلم ) را تكذيب كردند؛ چنان كه مشركان پيشين به سب اين كه پيامبران خود را
تكذيب كردند هلاك شدند؛ نظير آل فرعون و كسانى كه پيش از آنها بودند.
ذلك باءن الله
لم يك مغيرا نعمة اءنعمها على قوم حتى يغيروا ما باءنفسهم و اءن الله سميع عليهم .
مراد از نعمت در اى جا روزى و مقصود او دگرگون ساختن آن ، سلب اين نعمت و از بين
بردن آن است . در اين جا ممكن است اين پرسش مطرح شود: ظاهر آيه نشان مى دهد كه
گروهى كه خداوند به آنها روزى داده است ، مادام كه فرمان بردار باشند، خدا اين روزى
را از آنان نمى گيرد و هرگاه معصيت كنند، خدا آن را از آنها مى گيرد؛ لكن ما
گناهكاران بسيارى مى بينيم كه هر اندازه به گناهشان افزوده مى شود بر ثروتشان نيز
افزوده مى شود و يا هيچ گونه تغييرى عليه آنان صورت نمى گيرد؟
پاسخ : آيه نه واژه معصيت را آورده است و نه واژه كفر را و تمم آنچه آيه بر آن
دلالت دارد اين است كه خداوند نعمتى را از صاحبانش نمى گيرد، مگر اين كه آنان خود
دگرگون شوند. البته ، نوع دگرگونى را بيان نكرده است . از اين قبيل است آيه 11 از
سوره رعد: ((... خدا چيزى را كه از آن مردمى است دگرگون نكند
تا آن مردم خود دگرگون شوند)). خاندان فرعون كه خدا در آيه
پيشين به آنها مثل زده است ، هميشه مشرك بودند، هرچند پس از آن كه موسى (عليه
السلام ) با دلايل به سوى آنان آمد، بر ستمگرى خود افزودند. بنابراين ، بايد آيه
مورد بحث را بر اين معنا حمل كرد كه ، خدا قومى را در دنيا به هلاكت نمى رساند، مگر
اين كه به سوى آنان پيامبرى را بفرستد و او آنها را رو در رو به سوى خدا دعوت كند و
آنها از دعوت او روى برتابند؛ نظير خاندان فرعون و كسانى كه پيش از آنان بودند؛
همچون قوم نوح ، قوم لوط و ديگران . و هرگاه خدا به سوى ايشان پيامبرى را نفرستد،
عذاب آنها را تا روز قيامت به تاخير خواهد انداخت . اما درباره تفسير آيه رعد، ما
نظريه اى داريم كه در جاى خود بيان خواهيم كرد، ان شاء الله .
كداءب آل فرعون
والذين من قبلهم كذبوا بآيات ربهم فاءهلكناهم بذنوبهم و اءغرقنا آل فرعون .
نظير اين آيه در سوره آل عمران ، آيه 11، ج 2 بيان شد.
و كل كانوا
ظالمين ؛ يعنى هر يك از اعضاى خاندان فرعون ، كه موسى (عليه السلام ) را
تكذيب و كافران قريش كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را تكذيب كردند، به سبب
كفر بر خود و به سبب بازداشتن مردم از راه خدا بر آنان ستم كردند.
احكام جنگ و صلح
إِنّ شرّ الدّوَاب عِندَ اللّهِ الّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا
يُؤْمِنُونَ(55)
الّذِينَ عَهَدت مِنهُمْ ثمّ يَنقُضونَ عَهْدَهُمْ فى كلِّ مَرّةٍ وَ هُمْ لا
يَتّقُونَ(56)
فَإِمّا تَثْقَفَنهُمْ فى الْحَرْبِ فَشرِّدْ بِهِم مّنْ خَلْفَهُمْ لَعَلّهُمْ
يَذّكرُونَ(57)
وَ إِمّا تخَافَنّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سوَاءٍ إِنّ
اللّهَ لا يحِب الخَْائنِينَ(58)
وَ لا يحْسبنّ الّذِينَ كَفَرُوا سبَقُوا إِنهُمْ لا يُعْجِزُونَ(59)
وَ أَعِدّوا لَهُم مّا استَطعْتُم مِّن قُوّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ
تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوّ اللّهِ وَ عَدُوّكمْ وَ ءَاخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لا
تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ مَا تُنفِقُوا مِن شىْءٍ فى سبِيلِ اللّهِ
يُوَف إِلَيْكُمْ وَ أَنتُمْ لا تُظلَمُونَ(60)
* وَ إِن جَنَحُوا لِلسلْمِ فَاجْنَحْ لهََا وَ تَوَكلْ عَلى اللّهِ إِنّهُ هُوَ
السمِيعُ الْعَلِيمُ(61)
وَ إِن يُرِيدُوا أَن يخْدَعُوك فَإِنّ حَسبَك اللّهُ هُوَ الّذِى أَيّدَك
بِنَصرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ(62)
وَ أَلّف بَينَ قُلُوبهِمْ لَوْ أَنفَقْت مَا فى الأَرْضِ جَمِيعاً مّا أَلّفْت
بَينَ قُلُوبِهِمْ وَ لَكنّ اللّهَ أَلّف بَيْنهُمْ إِنّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(63)
هر آينه بدترين جنبندگان در نزد خدا آنهايند كه كافر شده اند و ايمان نمى آورند.
(55) كسانى كه تو از آنان پيمان گرفتى ، سپس پياپى پيمان خويش را مى شكنند و هيچ
پروا نمى كنند. (56) پس اگر آنها را در جنگ بيابى پراكنده شان ساز تا پيروانشان نيز
پراكنده شوند، باشد كه عبرت گيرند. (57) اگر مى دانى كه گروهى در پيمان خيانت مى
ورزند، به آنان اعلام كن كه همانند خودشان عمل خواهى كرد؛ زيرا خدا خائنان را دوست
ندارد. (58) آنان كه كافر شده اند نپندارند كه جسته اند؛ زيرا خدا را ناتوان نمى
سازند. (59) و تا آن جا كه مى توانيد نيرو و اسبان سوارى آماده كنيد تا دشمنان خدا
و دشمنان خود و جز آنها را كه شما نمى شناسيد و خدا مى شناسد بترسانيد. و آنچه را
در راه خدا هزينه مى كنيد به تمامى به شما باز گردانده شود و به شما ستم نشود. (60)
و اگر به صلح گرايند، تو نيز به صلح گراى . و بر خدا توكل كن كه اوست شنوا و دانا.
(61) و اگر خواستند كه تو را بفريبند، خدا براى تو كافى است . اوست كه تو را به
يارى خويش و يارى مومنان تاييد كرده است . (62) دلهايشان را به يكديگر مهربان ساخت
. اگر تو همه آنچه را در روى زمين است انفاق مى كردى ، دلهاى ايشان را به يكديگر
مهربان نمى ساختى . ولى خدا دلهايشان را به يكديگر مهربان ساخت كه او پيروزمند و
حكيم است . (63)
واژگان :
الدابة : در اصل ، هر موجودى ، كه بر روى زمين حركت كند. آن گاه به كار رفتن آن به
معناى چهارپايان غلبه پيدا كرده است .
الثقف : پيروز شدن ، دست يافتن .
التشريد: دور كردن .
النبذ: دور انداختن .
رباط الخيل : نگه داشتن و گلچين كردن اسبان .
جنحوا: گرايش پيدا كننده .
السلم : به فتح و كسر سين ، به معناى ضد جنگ و اين واژه ، صلح و آتش بس هر دو را در
بر مى گيرد؛ همچنين ، هم براى مذكر به كار مى رود و هم براى مونث .
اعراب :
((الذين عاهدتم منهم ))، بدل بعض از
((الذين كفروا)). ((اما
تثقفنهم )) و ((اما تخافن
)) ((اما)) از
دو كلمه ان شرطيه و ماى زايد تركيب يافته و نون تاكيد بر سر فعل به سبب وجود
((ما)) داخل شده است . مفعول
((انبذ)) كه ((عهدهم
)) بوده حذف شده است . ((لا يعجزون
)) در اصل ((لا يعجزوننى
)) بوده است . جمله ((ترهبون به
)) حال از واو ((اءعدوا)).
((حسبك )) مصدر و به معناى اسم فاعل
است ؛ يعنى ((كافيك )).
((هو)) مبتدا و اسم جلاله خبر و نيز
جايز است كه فاعل و جانشين خبر باشد؛ نظير ((اءقائم زيد)).
تفسير :
اين آيات ، قوانين و احكامى را درباره صلح و جنگ در بر دارد كه ما آن را بر حسب
ترتيب آيات و به صورت زير بيان مى كنيم :
1. ان شر الدواب
عند الهل الذين كفروا فهم لا يؤ منون # الذين عاهدت منهم ثم ينقضون عهدهم فى كل مرة
و هم لا يتقون . خداى سبحان مى گويد: گروهى از كافران كه به ايمان آوردن
آنان اميد نمى رفت ، با پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيمان صلح و حسن
همجوارى امضا كردند؛ لكن آنها نيرنگ را پنهان داشتند و چندين بار اين پيمان را
شكستند و از عذاب و بيچارگى كه اين پيمان شكنى در پى داشت پرهيز نكردند. خداوند
درباره اين گروه گفته است : آنان از هر نوع خزنده روى زمين بدترند. گروهى از مفسران
گفته اند: اينان همان يهوديان بنى قريظه هستند كه با پيامبر اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم ) پيمان بستند و سپس آن را شكستند و در جنگ بدر بر ضد آن حضرت به يارى
مشركان مكه برخاستند. زمانى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر مشركان
پيروز شد، يهود از او عذر خواستند و آن حضرت هم عذرشان را پذيرفت و آنها را بخشيد.
آن گاه ، اين يهوديان بار ديگر با پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيمان
بستند و آن را در جنگ خندق شكستند. آرى ، اگر يهود خيانت كنند، شگفت آور نيست ،
بلكه اگر راستگويى و وفا از آنان ديده شود جاى شگفت است .
2. فاما تثقفنهم
فى الحرب فشرد بهم من خلفهم لعلهم يذكرون . اين خطاب متوجه پيامبر اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم ) است كه خداوند در آن ، حكم برخورد با اين كافران فريبكار
را بيان كرده است ؛ بدين ترتيب كه اگر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر
آنان دست يابد، بر آنان سخت بگيرد، تا ديگر افرادى كه قصد خيانت و نيرنگ دارند از
آنها پند گيرند و با اين سخن ، روشن مى شود كه مراد از ((من
خلفهم ))؛ افراد ديگرى است .
3. و اما تخافن
من قوم خيانة فانبذ اليهم على سواء. مراد از ((خفو))
در اين جا علم و آگاهى است . ((على سواء))؛
يعنى تو و آنان در آگاهى از شكستن پيمان يكسان باشى و معناى آيه اين است : اى محمد
(صلى الله عليه و آله و سلم )! هرگاه ميان تو و قومى پيمان وجود داشته باشد و تو از
روى نشانه هاى قطعى يقين پيدا كنى كه آنها خيانت مى كنند و در پنهان قصد نيرنگ و
حمله دارند و در پشت پرده پيمان ، مى خواهند توطئه كنند، در اين صورت ، پيمان آنها
را به سوى خودشان پرتاب كن و به آنان اعلام كن كه تو اين پيمان را شكسته اى ، به
نحوى كه تو و آنها در آگاهى از شكسته شدن پيمان يكسان باشيد و پيش از اعلام نقض
پيمان ، جنگ را آغاز نكن تا نسبت نيرنگ و خيانت را به تو ندهند.
ان الله لا يحب
الخائنين .
به بيانى ديگر اسلام پايبندى به پيمان را براى وفاداران واجب مى داند؛ اما كسانى كه
پيمان را وسيله اى براى نيرنگ و ترور قرار مى دهند، اسلام دستور مى دهد كه اين
پيمان را بايد شكست ؛ زيرا اين ، حيله است و نه پيمان : ((و
خدا حيله خائنان را به هدف نمى رساند)).(204)
امام على (عليه السلام ) فرمود: ((وفاى به نيرنگ بازان ،
نيرنگ و نيرنگ به آنان ، وفا شمرده مى شود)).
ولا يحسبن الذين
كفروا سبقوا انهم لا يعجزون . ((سبقوا))
به معناى ((افلتوا)) (رهايى يافتند)
است . ((لا يعجزون )) به معناى
((لا يعجزوننى )) (مرا ناتوان نمى
سازند) است . مقصود از مجموع آيه اين است : كسى گمان نكند كه خدا خواسته برخى از
افراد را نمى داند.
4. و اءعدوا لهم
ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل . آيات پيشين ، درباره پيمان بستن با
ديگران و حكم كسى بود كه آن را مى شكند. در اين آيه ، خدا به مسلمانان دستور مى دهد
كه براى رويارويى با دشمن ، نيرو و تجهيزات آماده كنند. مقصود از قوه در اين جا هر
چيزى است كه بتوان با آن بر دشمن غلبه كرد، نيزه باشد يا موشك و يا چيزى ديگر. در
اين جا خدا تنها از اسب نام برده است ؛ زيرا اسب در آن زمان از بزرگ ترين مظاهر
قدرت به شمار مى رفت . رواى شده كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين
آيه را خواند و فرمود: ((هان ! نيرو، يعنى تيراندازى ، هان !
نيرو، يعنى تيراندازى ، هان ! نيرو، يعنى تيراندازى )) اين
جمله را سه بار تكرار كرد و هدفش بين اهميت تيراندازى و تاثير آن در جنگ هاست .
تاريخ جنگ ها درستى نظريه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را كه بيش از
1300 سال پيش آن را بيان كرد ثابت كرد است ؛ يعنى در زمانى كه نه هواپيماهاى بمب
افكنى وجود داشت و نه موشك هاى هدايت شونده اى . خردمندان و تيزهوشان در هر عصرى به
تقويت تيراندازى توجه داشته اند و به همين دليل ، ابزار تيراندازى از تير و كمان به
تفنگ و از آن به بمب ها و از آن به موشك ها و از آن به بمب هاى هسته اى و هيدروژنى
تحول پيدا كرد. مسلمان ها در غزوه خيبر به همراه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله
و سلم ) از منجنيق به عنوان ابزار تير اندازى بهره گرفتند.
ترهبون به عدو
الله و عدوكم و آخرين من دونهم لا تعلمونهم الله يعلمهم . خداوند، دشمنان
مسلمانان را به دو دسته تقسيم كرده است : دسته اى كه دشمنى آنها آشكار است و به
همين دليل مسلمان ها آنان را مى شناسند و دسته اى كه دشمنى آنها علنى نيست و
مسلمانان از دشمنى آنان بى خبرند و به اين دسته خدا اشاره كرده است :
و آخرين من دونهم لا تعلمونهم الله يعلمهم .
اينان كسانى هستند كه از بيم از دست دادن منافع و حكومت خود همواره شكست و زبونى را
براى مسلمانان آرزو دارند. برخى از اين دشمنان ناپيدا عبارت بودند از: حكومت هاى
همسايه ، نظير ايران و روم در آن زمان كه پس از بالا گرفت قدرت و شوكت اسلام ، از
مسلمان ها شكست خوردند.
نيروى بازدارنده و نيرو تجاوزگر
اندكى درباره سخن خدا:
ترهبون به عدو
الله و عدوكم تامل مى كنيم ؛ زيرا اين آيه بر اصلى مشتمل است كه جامعه بشرى
را از هرج و مرج نگه مى دارد و به ستمگران زورمند اجازه نمى دهد كه زندگى مردم را
بازيچه خود قرار دهند و از آنان بهره كشى كنند. اين اصل ، عبارت است از: به وجود
نيرويى كه در اختيار حق طلبان و عدالت خواهان قرار گيرد و آنان با اين نيرو جلو
ستمكاران و باطل گرايان را بگيرند و نيز آنها را وا دارند تا به حكم خدا و آيين او
گردن بنهند؛ آيينى كه تمام مردم را فرا مى خواند تا بر طبق قوانين و سنت هاى هستى
زندگى كنند و هيچ كس از آن انحراف پيدا كند و چنانچه كسى بخواهد اين قوانين را زير
پا بگذارد، اين نيرو او را وادار سازد كه به اين سنت ها و قوانين برگردد.
اگر دانشمندان و خردمندان درباره سبب مشكلات و مصيبت هاى زندگى تحقيق كنند، در
خواهند يافت كه اين سبب ، همان ضعف نيروى باز دارنده از تجاوز و توانمندى نيروى
تجاوز گر است . به عنوان نمونه : مى توان از نيرويى كه ايالات متحده آمريكا در
اختيار دارد ياد كرد؛ نيرويى كه آمريكا آن را براى چپاول و غارت به كار مى گيرد و
جز مبارزه ملت هاى بى دفاع ، مانعى بر سر راهش وجود ندارد.
((نيكولاس اسپيكمن )) در كتاب خود به
نام استراتژى آمريكا در سياست جهانى مى گويد: ((ما
آمريكاييان مجاز هستيم كه از طريق هر نوع جبر و فشار و از آن جمله ، از راه جنگ هاى
ويرانگر خواسته خود را ديكته كنيم و با زور و نيرو آن را بر كسانى تحميل كنيم كه
نيرو ندارند)). همچنين ، ((ليو ويليچ
)) آمريكايى مى گويد: ((وظيفه ماست كه
رهبرى مثبت خود را، از لحاظ سياسى ، اقتصادى و اجتماعى ، با نيرو در جهان جامه عمل
بپوشانيم و اين نبايد تا وقت معينى باشد، بلكه وظيفه اى هميشگى است كه كوتاهى در آن
روا نيست )).
تنها رمز اين بزرگ منشى دشمنان خدا و تجاوز آشكار و بى باكانه آنان به عيال و
بندگان او اين است كه آنها از نيروى باز دارنده اى كه كلمه خدا را بالا و كلمه باطل
را پايين قرار دهد، هيچ گونه وحشت و بيمى ندارند.
رهبران آمريكا آنچه را در كتاب استراتژى آمريكا آمده است ، مو به مو اجرا كردند و
اين كتاب را انجيل مقدس خود تلقى كردند، نه كتاب خدا را و تمام انواع فشار و خشونت
و از آن جمله ، جنگ هاى ويرانگر را به كار گرفتند، تا اراده خود را بر مستضعفان
تحميل كنند. از اين رو، بمب هاى آتش زا را بر سر كودكان و سالخوردگان و زنان باردار
و بمبهاى شيميايى را بر روى كشتزارها و وسايل روزى و زندگى مردم ، نظير گياهان و
حيوانات فرو ريختند تا افراد بر جاى مانده از بمب هاى ناپالم و ديگر بم بها بر اثر
گرسنگى بميرند. آمريكا به همين منظور در سرزمين خود دژهاى مرگ ساخته و در آن
كارخانه ها و آزمايشگاه هايى براى كشف كشنده ترين ميكرب ها نسبت به انسان و حيوان و
گياه و نيز براى توليد گازهاى مخرب اعصاب و زايل كننده عقل تاسيس كرده است .
بنابراين ، اگر آمريكا در سرزمين فلسطين دژ مرگ و نابودى و زرادخانه سلاح هاى
ويرانگر و تخريب كننده بنا مى كند و نام آن را اسرائيل مى گذارد، هيچ شگفتى ندارد.
آرى ، اى عمل آمريكا شگفت آور نيست . شگفت آور اين است كه كشورهاى جهان و از جمله
كشورهاى كوچك و ضعيف ، اين دژ و انبار سلاح را، كه بر اساس تجاوز به همه انسانيت
بنا شده ، به رسميت بشناسند و از سوى آن نماينده اى در سازمان ملل متحد حضور داشته
باشد كه به دفاع از آن بپردازد و اعمالش را توجيه كند. با اين وجود، ما هيچ گاه از
پيروزى حق و زبون شدن باطل در روزى از روزگار نااميد نمى باشيم ؛ زيرا اين فريادهاى
اعتراض آميز است كه در جاى جاى دنيا بر ضد ستمكاران و تجاوزگران بلند است و حتى در
ايالات متحده آمريكا و اين ملت شجاع ويتنام است كه ابهت امريكايى ها را شكست و ده
ها هزار تن از افراد ارتش آنها را به هلاكت رسانيد و آنها را مجبور كرد كه
ميلياردها دلار ثروت خود را به آتش بكشند.
5. و ما تنفقوا
من شى ء فى سبيل الله يوف اليكم و اءنتم لا تظلمون . اين آيه ، به بخشش مال
كه براى تهيه نيروى باز دارنده (= دفاعى ) لازم است تشويق مى كند. در اين باره ، در
ج 1، در هنگام تفسير آيه 196 از سوره بقره و در ج 2، در ضمن تفسير آيه 92 از سوره
آل عمران سخن گفته شد.
6. و ان جنحوا
للسلم فاجنح لها و توكل على الله انه هو السميع العليم . واژه
((سلم )) معناى گسترده دارد كه ترك
جنگ از راه صلح و آتش بس ، از راه دادن جزيه و نيز از راه پذيرفتن دين اسلام را در
بر مى گيرد. اين سخن خدا: ((فاجنح لها))
امرى است كه صلح با هر كسى را كه خواهان صلح باشد واجب مى سازد، مگر اين كه دلايل
قطعى وجود داشته باشد كه صلح او نوعى فريب و آماده شدن براى حمله و ترور است .
شايسته است درك كنيم كه مراد از صلح در آيه ، صلح همه است ، چه آنان كه در حال جنگ
هستند و چه آنان كه در حال جنگ نمى باشند و تنها منظور، صلح طرفهاى درگير نيست ؛
نظير همزيستى مسالمت آميزى كه ميان اتحاد جماهير شوروى (= سابق ) و ايالات متحده
برقرار شد كه پيامد آن طراحى توطئه ها و كودتاهايى در كشورهاى غير متعهد به منظور
تامين منافع خود بوده است و نيز ضربه زدن به روند آزادى خواهى در آسيا، آفريقا و
آمريكاى لاتين ، تا با ريختن خون ملت ها و چپاول ثروت و در دست گرفتن سرنوشت آنها
بر سود شركت هاى احتكارى خود بيفزايند.
سوال : خداوند در آيه گفته است : ((و اگر به صلح گرايند، تو
نيز به صلح گراى )) و در آيه 35 از سوره محمد (صلى الله عليه
و آله و سلم ) گفته است : ((سستى نورزيد تا دعوت به مصالح
كنيد. شما برتر هستيد و خدا با شماست )) بنابراين ، از چه
راهى مى توان ميان اين دو آيه جمع كرد؟
پاسخ : ميان اين دو آيه هيچ منافاتى وجود ندارد؛ زيرا آيه نخست به مسلمانان دستور
مى دهد تا با هر كسى كه با آنان صلح مى كند، آنها نيز صلح كنند و آيه دوم اراده
مسلمانان را استوار و روحيه آنان را تقويت مى كند و نيز آنها را از شكست و فرار از
دشمن نهى مى كند. مويد اين مطلب ، سخن خداوند است : ((سستى
نورزيد)) و نيز اين سخن او: ((خدا با
شماست )). اين آيه (35 از سوره محمد) كاملا همانند آيه 103
از سوره نساء است : ((و در دست يافتن به آن قوم سستى مكنيد.
اگر شما آزار مى بينيد، آنان نيز چون شما آزار مى بينند، ولى شما از خدا چيزى را
اميد داريد كه آنان اميد ندارند...)).
7. و ان يريدوا
اءن يخدعوك فان حسبك الله هو الذى اءيدك بنصره و بالمومنين . ضمير خطاب
متوجه پيامبر است و ضمير غايب در ((يريدوا))
و ((يخدعوا)) به ((الذين
جنحوا للسلم )) بر مى گردد. معناى آيه اين است : اى محمد!
اگر اين گروه بخواهند در پشت پرده صلح ، به تو نيرنگ و خيانت كنند، از نيرنگ آنان
بيم نداشته باش ؛ زيرا تو در امان خدا هستى و او بدى آنها را از تو باز مى دارد و
اين ، در حالى است كه پيش تر هم تو و مومنان را پيروز كرده است .
سوال : پيش تر در تفسير آيه
فاما تخافن من قوم خيانه فانبذ اليهم . گفته شد كه
خداوند به پيامبرش دستور داد كه هرگاه بيم نيرنگ و فريب از سوى كافران داشته باشد،
پيمان آنها را بشكند. در حالى كه در اين آيه به او دستور داده است كه هرگاه آنان از
وى درخواست صلح كنند، به خواسته آنها پاسخ مثبت دهد، حتى اگر در واقع قصد خيانت
داشته باشند. بنابراين ، چگونه مى توان ميان اين دو آيه جمع كرد؟
پاسخ : در آيه پيشين خدا به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور داد كه
اگر از روى دلايل قطعى به نيرنگ كافران يقين حاصل كرد، پيمان با آنها را بشكند و آن
را به آنان اعلام كند؛ اما در اين آيه ، او را به مصالحه با آنان مامور مى كند،
مشروط بر اين كه دلايل قطعى بر نيرنگ آنها وجود نداشته باشد و صرفا احتمال آن برود،
هر چند در واقع قصد نيرنگ داشته باشند. در چنين حالتى ، پيامبر اكرم (صلى الله عليه
و آله و سلم ) به ظاهر عمل مى كند و با آنان بر حسب ظاهر رفتار مى كند؛ چرا كه ظاهر
براى مردم و باطن براى خداست .
و اءلف بين
قلوبهم لو اءنفقت ما فى الاءرض جميعا ما اءلفت بين قلوبهم ولكن الله اءلف بينهم انه
عزيز حكيم . ترديدى نيست كه خداى سبحان ميان اصحاب ايجاد الفت و دوستى كرد،
در حالى كه در گذشته با يكديگر دشمن بودند، به ويژه ميان دو قبيله اوس و خزرج ،
الفت برقرار كرد حال آن كه جنگ هاى اين دو 120 سال طول كشيده بود. همچنين ، ترديدى
نيست كه خدا تمام امور را بر طبق سنت هاى آن و تمام مسببات را بر حسب اسباب آن به
جريان مى اندازد و سبب الفت و دوستى ميان اصحاب محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )
اسلام و ايمان قلبى و عملى آنان به اين دين بود. از آن جا كه اسلام از سوى خداست ،
نسبت دادن الفت به خداى تعالى درست مى باشد.
ما، در تفسير آيه 2 از همين سوره گفتيم كه محصول دين گندم نيست ، بلكه محصول آن ،
دوستى و اخلاصمندى است . نظير آيه مورد بحث ، آيه 103 از سوره آل عمران است كه
تفسير آن را به تفصيل در ج 2 مى توانيد بيابيد.
خدا براى تو كافى است
يَأَيهَا النّبىّ حَسبُك اللّهُ وَ مَنِ اتّبَعَك مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(64)
يَأَيهَا النّبىّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ
عِشرُونَ صبرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَينِ وَ إِن يَكُن مِّنكم مِّائَةٌ يَغْلِبُوا
أَلْفاً مِّنَ الّذِينَ كَفَرُوا بِأَنّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ(65)
الْئََنَ خَفّف اللّهُ عَنكُمْ وَ عَلِمَ أَنّ فِيكُمْ ضعْفاً فَإِن يَكُن مِّنكم
مِّائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَينِ وَ إِن يَكُن مِّنكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا
أَلْفَينِ بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصبرِينَ(66)
اى پيامبر! خداوند و مومنانى كه از تو پيروى مى كنند براى حمايت تو كافى است . (46)
اى پيامبر! مومنان را به جنگ برانگيز. اگر از شما بيست تن باشند و در جنگ پايدارى
كنند، بر دويست تن غلبه خواهند يافت . و اگر صد تن باشند، بر هزار تن از كافران
پيروز مى شوند؛ زيرا آنان مردمى عارى از فهماند. (65) اكنون خدا بار از دوشتان
برداشت و از ناتوانى تان آگاه شد. اگر از شما صد تن باشند و در جنگ پاى فشرند، بر
دويست تن پيروز مى شوند. و اگر از شما هزار تن باشند، به يارى خدا بر دو هزار تن
پيروز مى شوند. و خدا با آنهاست كه پايدارى مى كنند. (66)
واژگان :
حسبك : كافى است تو را.
التحريض : تشويق .
التخفيف : برداشتن سختى .
الضعف : به كسر ضاد از مضاعفه گرفته شده و به معناى دو چندان شدن چيز است . و به
فتح ضاد، يعنى ضد نيروى مادى و معنوى (ناتوانى ) و همچنين است اگر به ضم ضاد خوانده
شود. برخى گفته اند: در صورتى كه به ضم خوانده شود، به ضعف و كمبود عقل اختصاص
دارد.
اعراب :
((حسبك الله )) مبتدا و خبر. اين مطلب
در آيه 62 هم بيان شد. ((من ابتعك ))،
((من )) در محل رفع و عطف است بر اسم
جلاله . و ان يكن منكم عشرون .
((منكم )) خبر مقدم براى ((يكن
)) و ((عشرون ))
اسم آن است .
تفسير :
يا اءيها النبى
حسبك الله و من اتبعك من المومنين . برخى گفته اند: معناى آيه اين است كه
خدا تو و نيز مومنانى را كه از تو پيروى مى كنند كفايت مى كند. بنابراين تفسير، محل
((من )) منصوب و عطف بر كاف در
((حسبك )) است . اما نظريه ما نظريه
كسى است كه مى گويد: محل ((من ))
مرفوع و عطف است بر اسم جلاله و در اين صورت ، معناى آيه اين است : اى محمد! خدا و
ايمان آورندگان به رسالتت ، تو را كفايت مى كنند. دليل ما بر اثبات اين نظريه ، آيه
62 است كه مى گويد:
فان حسبك الله
هو الذى ايدك بنصره و بالمومنين . اين آيه آشكارا نشان مى دهد كه خدا و
مومنان محمد را يارى كردند بنابراين آيه
و حسبك الله و
من ابتعك من المومنين نيز چنين است . در هر حال ، هدف آن است كه پيامبر اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم ) اطمينان پيدا كند كه نبرد او با كافران ، در هر صورت
، تضمين شده است ؛ زيرا نيرويى كه پشتيبانى اش مى كند، مغلوب هيچ نيرويى نمى شود.
يا اءيها النبى
حرض المومنين على القتال ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مئتين و ان يكن منكم مئة
يغلبوا اءلفا من الذين كفروا باءنهم قوم لا يفقهون . خداوند به پيامبرش مى
گويد: اى محمد! اصحابت را به جنگ تشويق كن و به آنان خبر بده كه آنها مى توانند با
دشمنان خدا و دشمنان خود مقابله كنند، حتى اگر عدد دشمنان ده برابر آنها باشد؛ زيرا
مومنان فرمان خدا را درك مى كنند و به روز قيامت ايمان دارند و نيز اعتقاد دارند كه
از طريق جهاد و شهادت مى توان به خوشبختى دست يافت . از اى رو، اين مومنان با نيت
راستين و اراده نيرومند مى جنگند؛ اما كافران فرمان خدا را نمى دانند و معاد را
باور ندارند و به همين سبب ، (در حالى به جنگ مى پردازند كه ) مى خواهند زندگى خود
را حفظ كنند و از نابودى آن به شدت بيم دارند.
الآن خفف الله
عنكم و علم اءن فيكم ضعفا فان يكن منكم مئة صابرة يغلبوا مئتين و ان يكن منكم اءلف
يغلبوا اءلفين باذن الله و الله مع الصابرين . مفسران و فقيهان درباره اين
آيه ، سخن را به درازا كشانده اند: برخى از آنها گفته اند: اى آيه نسخ كننده آيه
پيشين است كه بر مسلمان واجب مى كرد تا از برابر ده نفر فرار نكند. برخى گفته اند:
اين فرمان كه يك نفر در برابر ده نفر به مقابله برخيزد بر مسلمانان دشوار آمد از
اين رو خدا اين حكم را تخفيف داد و فرمود: ((الان خفف عنكم
...)). فقها با استناد به همين آيه فتوا داده اند كه هرگاه
تعداد سپاه كافران كمتر از دو برابر سپاه مسلمانان باشد، فرار از جنگ حرام است .
ما، در تفسير آيه 15 از همين سوره بيان كرديم كه فقها در اين باره نمى توانند فتوا
صادر كنند، و بايد امر در اين مورد، به فرمانده آگاه و امين سپرده شود.
بر اين اساس ، ما ترجيح مى دهيم كه اين آيه و آيه قبلى به طور كلى درباره بيان حكم
فرار از جنگ نازل نشده اند، بلكه اين دو آيه به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم ) و اصحاب او اختصاص دارند و ديگران را در بر نمى گيرند. البته خدا داناتر است
.