تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسی دانش

- ۴۶ -


درباره اسيران

مَا كانَ لِنَبىٍ أَن يَكُونَ لَهُ أَسرَى حَتى يُثْخِنَ فى الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَض الدّنْيَا وَ اللّهُ يُرِيدُ الاَخِرَةَ وَ اللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(67)

لّوْ لا كِتَبٌ مِّنَ اللّهِ سبَقَ لَمَسكُمْ فِيمَا أَخَذْتمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(68)

فَكلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلَلاً طيِّباً وَ اتّقُوا اللّهَ إِنّ اللّهَ غَفُورٌ رّحِيمٌ(69)

يَأَيهَا النّبىّ قُل لِّمَن فى أَيْدِيكُم مِّنَ الأَسرَى إِن يَعْلَمِ اللّهُ فى قُلُوبِكُمْ خَيراً يُؤْتِكُمْ خَيراً مِّمّا أُخِذَ مِنكمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رّحِيمٌ(70)

وَ إِن يُرِيدُوا خِيَانَتَك فَقَدْ خَانُوا اللّهَ مِن قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنهُمْ وَ اللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(71)

براى هيچ پيامبرى نسزد كه اسيران داشته باشد تا كه در روى زمين كشتار بسيار كند. شما متاع اين جهانى را مى خواهيد و خدا آخرت را مى خواهد؟ و او پيروزمند و حكيم است . (67) اگر پيش از اين از جانب خدا حكمى نشده بود، به سبب آنچه گرفته بوديد عذابى بزرگ به شما مى رسيد. (68) از آنچه به غنيمت گرفته ايد كه حلال است و پاكيزه ، بخوريد. و از خدا بترسيد. هر آينه خدا آمرزنده و مهربان است . (69) اى پيامبر! به اسيرانى كه در دست شما هستند بگو: اگر خدا در دلهايتان نشان ايمان ببيند، بهتر از آنچه از شما گرفته اند ارزانيتان خواهد داشت و مى آمرزدتان ، و خدا آمرزنده و مهربان است . (70) اگر قصد خيانت به تو را داشته باشند، پيش از اين به خدا خيانت ورزيده اند و خدا تو را بر آنها نصرت داده است كه دانا و حكيم است . (71)

واژگان :

اءسرى : جمع اسير. اسر به معناى سخت گيرى بر رزمنده و دستگيرى آن .

الاءثخان : سخت گيرى . گفته مى شود: ((اثخنه ))؛ هرگاه بر او سخت گيرد.

العرض : چيزى كه عارض مى شود و ادامه پيدا نكند.

مسكم : به شما رسيد.

اعراب :

((لولا كتاب ))، ((كتاب )) مبتدا و ((سبق )) صفت آن و خبرش محذوف است ؛ يعنى ((لولا كتاب كائن )). ((حلالا)) حال از موصول در ((مما غنمتم )) و يا صفت براى مفعول مطلق محذوف ؛ يعنى : ((كلوا اءكلا حلالا)).

تفسير :

ما كان لنبى اءن يكون له اءسرى حتى يثخن فى الاءرض . مفسران اتفاق نظر دارند بر اين كه اين آيه درباره اسيران بدر نازل شده است و ظاهر سياق آن بر اين مدعا دلالت دارد؛ اما در تفسير آن دچار اختلاف شده اند. براى آن كه مقصود آيه روشن شود، ما آن را به صورت پرسش و پاسخ بيان مى كنيم :

هرگاه ميان مسلمانان و بت پرستان جنگ درگيرد و يك مسلمان رزمنده ، كافرى را دستگير كند و بر او مسلط شود، آيا بر مسلمان واجب است كه اين كافر را بكشد و يا اسارت او نيز براى وى جايز است ؟ بر فرض اين كه اسير گرفتن او روا باشد و رزمنده مسلمان هم او را اسير كند، آيا پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) ميان كشتن اين اسير و آزاد كردن او در مقابل فديه و يا بدون فديه آزاد است ؟

در پاسخ اين پرسش مى گوييم ، بايد ميان دو حالت تفاوت قائل شد:

1. جنگ در شرايطى رخ دهد كه كار دين در زمين بالا گرفته و نيروى كافى براى دفاع از دين و پيروانش وجود داشته باشد، طورى كه توطئه و فريب دشمن ، به سبب وجود نيروى باز دارنده ، نتواند زيانى به آن برساند. در چنين حالتى ، رزمنده مسلمان ميان كشتن و اسير كردن كافر مخير است و در صورتى كه اسير كند، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اختيار دارد كه اين اسير را بكشد و يا او را در برابر گرفتن فديه يا بدون آن آزاد كند. خداوند مى فرمايد: ((چون با كافران رو به رو شديد، گردنشان را بزنيد و چون آنها را سخت فرو گرفتيد، اسيرشان كنيد و سخت ببنديد. آن گاه يا به منت آزاد كنيد يا به فديه ...)).(205) البته ، رمز آزاد كردن اسير روشن است و آن عبارت است از: وجود نيروى باز دارنده (= دفاعى .)

2. پيش از آن كه دين در زمين قدرت پيدا كند و از سلطه و نيرو برخوردار شود، جنگ روى دهد. در چنين وضعيتى ، اگر رزمنده مسلمان بر كافر جنگجو مسلط شود، بايد او را بكشد و اسير نگيرد. دليل اين كار آن است كه در دل هر كس كه بخواهد بر ضد مومنان اعلام جنگ كند، ترس و وحشت ايجاد گردد. بر اثبات اين مدعا، سخن خداوند دلالت دارد كه مى گويد: ما كان لنبى لن يكون له اءسرى حتى يثخن فى الاءرض . يعنى نبايد از كافران اسير بگيرد، تا زمانى كه براى دين نيروى باز دارنده تشكيل شود كه بتواند با آن كفر و ستم را در خاك مذلت نشاند.

تريدون عرض الدنيا. اين خطاب تنها متوجه كسى است كه به قصد غنيمت و گرفتن فديه از مشركان اسير مى گيرد و به فسادى كه زندگى او در زمين دارد اهميت نمى دهد. و الله يريد الآخرة . خدا براى بندگانش پاداش آخرت را مى خواهد؛ زيرا اين پاداش ، بهترين و ماندنى تر از متاع دنياست . ((و الله عزيز حكيم )؛ يعنى خداوند به مومنان عزت مى دهد، هر چند آنان اسيرانى نداشته باشند و او در تدبير و امر و نهى خود حكيم و داناست .

لولا كتاب من الله سبق لمسكم فيما اءخذتم عذاب عظيم ؛ خداوند از پيش مقدر كرده بود كه دين و پيامبرش را با گروهى اندك ، كه در بدر به همراه او جنگيد، پيروز كند و گروه زياد كافران را با دست مومنان بكشد و اسير كند و اگر چنين تقدير نمى كرد، هر آينه مومنانى را كه به طمع فديه اسير گرفته بودند، عذاب مى كرد؛ زيرا خدا مى خواهد جهاد و عمل تنها براى او باشد. در حديث آمده است : ((كسى كه هجرتش تنها براى خدا و پيامبر او باشد، هجرتش به سوى خدا و پيامبر اوست و كسى كه هجرتش براى دنيا باشد كه بدان برسد و يا براى زنى باشد كه آن را به ازدواج خود در آورد، هجرت او به سوى همان چيزى خواهد بود كه آن را قصد كرده است )). شايسته است بدين نكته اشاره شود كه خداوند نوع عذابى را كه در صورت نبودن حكم و تقدير سابقش بر صحابه اسير گيرنده نازل مى كرد تعيين نكرده كه آيا دنيوى است و يا اخروى .

سوال : اگر اسير گرفتن پيش از غلبه يافتن دين خدا بر ساير اديان حرام است ، پس چرا پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در جنگ بدر به صحابه اجازه داد كه اسير بگيرند و خود آن حضرت ، پيش از پيروزى كامل ، فديه بپذيرد؟ چرا كه فرض بر آن است كه جنگ بدر نخستين جنگ بوده و جنگ هاى ديگرى را در پى داشته كه تا سال پيروزى و فتح (= مكه ) ادامه پيدا كرده است .

مفسران و ديگران در پاسخ اين سوال يا اشكال دچار حيرت شده و نظريات مختلفى را ارائه داده اند: برخى از آنان گفته اند: پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) معصوم از خطا نيست ، در حالى كه شاءن خدا و پيامبرش كه از روى هواى نفسانى سخن نمى گويد از چنين چيزى به دور است . نظريه اى را كه ما بر مى گزينيم آن است كه خداوند كسانى را كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از ميان اسيران بدر آزاد كرد، از تحريم استثنا نموده است ؛ زيرا بسيارى از اين اسيران اسلام آوردند و امتحان خوبى دادند و حتى در ميان آنان افرادى بودند كه بدون ميل به جنگ مسلمانان آورده شده بودند. ابن اثير در جلد دوم از تاريخ خود، تحت عنوان ((غزوه بزرگ بدر)) مى گويد:

((پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در آن روز به اصحابش فرمود: من افرادى از بنى هاشم و ديگران را ديدم كه به زور آورده شدند، اگر با يكى از بنى هاشم برخورديد، او را نكشيد. درميان اسيران بدر، سهيل بن عمرو به چشم مى خورد. عمر بن خطاب گفت : اى پيامبر خدا! بگذار او را بكشم ، تا بر ضد تو سخن نگويد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: او را رها كن كه به زودى جايگاهى پيدا خواهد كرد كه تو آن را ستايش كنى . يكى ديگر از اسيران بدر، ابو العاص بن ربيع ، شوهر دختر پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود و زينب فديه شوهرش را فرستاد. در ميان اين فديه گردن بندى بود كه به مادرش خديجه تعلق داشت . هنگامى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين گردن بند را ديد، دلش سوخت و به مسلمانان فرمود: اگر مى خواهيد، اسير زينب را آزاد كنيد و آنچه را از آن اوست به وى برگردانيد. مسلمانان نيز او را آزاد كردند و گردن بند را برگردانيد. پس از اين برخورد بود كه ابوالعاص مسلمان شد)).

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اسيرانى را كه خطرناك بودند و احتمال نيكى در آنها نمى رفت ، به قتل رسانيد و از آنان فديه نپذيرفت . ابن اثير گفته است : در ميان اسيران ، نضربن حارث و عقبة بن ابى معيط وجود داشتند و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور داد كه اين دو كشته شوند. عقبه گفت : آيا نمى شود با من هم همانند اين اسيران رفتار كنيد (= يعنى فديه بگيريد و مرا آزاد سازيد)؟ پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به سخن او توجه نكرد؛ زيرا ناپاكى و نيرنگ او را مى دانست و اين كه زندگى او موجب شرارت و تباهى در زمين است . بنابراين ، آزاد كردن برخى از اسيران از سوى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و كشتن برخى ديگر، نشان مى دهد كه در آزادى برخى از اسيران ، مصلحتى براى مسلمانان بوده است و اين مصلحت - چنان كه اشاره كرديم - بعدها روشن شد و استثناى اسيران بدر از حكم حرمت ، به همين دليل بوده است .

فكلوا مما غنمتم حلالا طيبا و اتقوا الله ان الله غفور رحيم . خطاب به كسانى است كه در بدر در كنار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) جنگيدند و به آنان اجازه مى دهد كه از آنچه در جنگ بدر به غنيمت گرفتند استفاده كنند، خواه به عنوان فديه باشد و خواه به صورت غارت . اين آيه دليل بر آن است كه اسير گرفتن در جنگ بدر جايز بود؛ زيرا مباح اعلام كردن يكى از عوضين ، مباح بودن عوض ديگر را اقتضا دارد. در حديث آمده است : هرگاه خدا چيزى را حرام كند، قيمت آن را نيز حرام مى كند.

يا اءيها النبى قل لمن فى اءيديكم من الاءسرى ان يعلم الله فى قلوبكم خيرا يؤ تكم خيرا مما اءخذ منكم و يغفر والله غفور رحيم . پس از آن كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از اسيران فديه گرفت ، خدا به او دستور داد كه به آنان بگويد: اگر شما به خدا ايمان بياوريد، خداوند چيزى را به شما عوض خواهد داد كه در دنيا و آخرت بهتر از فديه باشد. مفسران گفته اند: گروهى از اسيران اسلام آوردند. از اين رو، خدا به پيامبرش دستور داد كه به آنها بگويد: اگر آنچه را گفتيد حق باشد، خدا بهتر از آنچه را از شما گرفته به شما عوض خواهد داد و شما را مى آمرزد و اگر گفته شما از روى نفاق باشد، شما كافر شديد و از پيش نيرنگ كرديد و خدا پيامبرش را به شما قدرت خواهد داد.

مفسران از جمله رازى و طبرسى گفته اند: پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به عمويش عباس گفت : فديه خودت و دو برادر زاده ات ، عقيل و نوفل (206) را بده . عباس گفت : من مسلمان بودن و آنان مرا به زور از مكه بيرون آوردند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به او گفت : اگر آنچه مى گويى حق باشد، خدا تو را پاداش خواهد داد. عباس گفت : چيزى به همراه خود ندارم . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: كجاست آن طلايى كه به همسرت ام الفضل تحويل دادى و به او گفتى : اگر حادثه اى برايم پيش آمد، اين طلا از آن تو و فرزندانت باشد؟ عباس گفت : چه كسى تو را از اين موضوع آگاه كرد؟ او گفت : خداى تعالى به من خبر داد. عباس گفت : گواهى مى دهم كه تو پيامبر خدايى . به خدا سوگند! اين موضوع را جز خدا هيچ كس نمى داند. پس از اين رويداد، عباس گفت : خدا و پيامبرش راست گفتند و خداوند چندين برابر فديه اى كه دادم به من عوض داد.

و ان يريدوا خيانتك فقد خانوا الله من قبل فاءمكن منهم والله عليهم حكيم . ضمير ((يريدوا)) به اسيرانى بر مى گردد كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنان را آزاد كرد و معناى آيه اين است : اى محمد! از خيانت اسيرانى كه آزادشان كردى مترس . آنان اگر قصد نيرنگ و خيانت داشته باشند، چه مى توانند انجام دهند؟ زيرا بالاتر از شرك و اعلان جنگ چيز ديگرى نيست و اين در حالى است كه آنان پيش تر با تو جنگيدند و خدا تو را بر آنان مسلط كرد: ((و كسى كه باز گردد، خدا از او انتقام مى گيرد كه خدا پيروزمند و انتقام گيرنده است )).(207) اين دليل ديگرى است بر اين كه خدا اسير گرفتن را در واقعه بدر بر مسلمانان مباح كرده است .

خلاصه سخن آن كه خداوند كشتن مشركان را در حال جنگ با مومنان و در صورتى كه هنوز كار دين بالا نگرفته ، واجب كرده است ، مگر در جنگ بدر كه خداوند در اين جنگ اسير گرفتن را براى رزمنده مسلمان ، به سبب مصلحت اسلام و مسلمانان مباح قرار داد.

مهاجران و انصار

إِنّ الّذِينَ ءَامَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَهَدُوا بِأَمْوَلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فى سبِيلِ اللّهِ وَ الّذِينَ ءَاوَوا وّ نَصرُوا أُولَئك بَعْضهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَ الّذِينَ ءَامَنُوا وَ لَمْ يهَاجِرُوا مَا لَكم مِّن وَلَيَتهِم مِّن شىْ‏ءٍ حَتى يهَاجِرُوا وَ إِنِ استَنصرُوكُمْ فى الدِّينِ فَعَلَيْكمُ النّصرُ إِلا عَلى قَوْمِ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنهُم مِّيثَقٌ وَ اللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(72)

وَ الّذِينَ كَفَرُوا بَعْضهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ إِلا تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فى الأَرْضِ وَ فَسادٌ كبِيرٌ(73)

وَ الّذِينَ ءَامَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَهَدُوا فى سبِيلِ اللّهِ وَ الّذِينَ ءَاوَوا وّ نَصرُوا أُولَئك هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّا لهُّم مّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ(74)

وَ الّذِينَ ءَامَنُوا مِن بَعْدُ وَ هَاجَرُوا وَ جَهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولَئك مِنكمْ وَ أُولُوا الأَرْحَامِ بَعْضهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فى كِتَبِ اللّهِ إِنّ اللّهَ بِكلّ‏ِ شىْ‏ءٍ عَلِيمُ(75)

آنان كه ايمان آورده اند و مهاجرت كرده اند و با مال و جان خويش در راه خدا جهاد كرده اند و آنان كه به مهاجران جاى داده و يارى شان كرده اند، خويشاوندان يكديگرند. و آنان كه ايمان آورده اند و مهاجرت نكرده اند خويشاوندان شما نيستند تا آن گاه كه مهاجرت كنند. ولى اگر شما را به يارى طلبيدند بايد به ياريشان برخيزيد مگر آن كه بر ضد آن گروهى باشد كه ميان شما و ايشان پيمانى بسته شده باشد. و خدا به كارهايى كه مى كنيد بيناست . (72) كافران نيز خويشاوندان يكديگرند. اگر مراعات آن نكنيد فتنه و فسادى بزرگ در اين سرزمين پديد خواهد آمد. (73) آنان كه ايمان آورده اند و مهاجرت كرده اند و در راه خدا جهاد كرده اند و آنان كه جايشان داده اند و ياريشان كرده اند به حقيقت مومنانند، آمرزش و روزى نيكو از آن آنهاست . (74) و كسانى كه بعدا ايمان آورده اند و مهاجرت كرده اند و همراه شما جهاد كرده اند، از شما هستند. به حكم كتاب خدا، خويشاوندان به يكديگر سزاوارترند. و خدا بر هر چيزى داناست . (75)

واژگان :

الهجرة : دورى از وطن .

آواه : او را در منزل خويش سكونت داده است .

الولاية : مراد از ولايت در سخن خدا: ((بعضهم اءولياء بعض )) يارى كردن و در جمله : و اءولوا الاءرحام بعضهم اءولى ببعض ميراث است .

اعراب :

((من شى ء))، ((من )) زايد. ((شى ء)) مبتدا و ((مالكم )) خبر آن است و جمله ، خبر الذين آمنوا و لم يهاجروا. ((فعليكم النصر)) مبتدا و خبر و نيز جايز است كه ((النصر)) منصوب و به معناى ((الزموا النصر)). باشد؛ نظير ((عليك زيدا،. ((هاء)) در ((تفعلوه )) به ((النصر)) بر مى گردد.

تفسير :

اين آيات مومنان را به چند نوع تقسيم كرده و ولايتى را كه ميان آنان بر اثر ايمان و هجرت وجود دارد بيان ، و همچنين به ولايت كافران و ميراث خويشاوندان اشاره نموده است . جزئيات اين تقسيم بندى از قرار زير است :

1. ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا باءموالهم و اءنفسهم فى سبيل الله . مقصود آيه ، مهاجران نخستين است . خداوند آنان را با ويژگى هايى چون داشتن ايمان ، هجرت از وطن و جهاد در راه خدا با جان و مال ، وصف كرده است و بر اثر همين فداكارى ها و نه صرفا به سبب داشتن عقيده ، قرآن كريم آنان را ستايش كرده و از پاسخ مثبت آنها به دعوت خدا و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فراوان سخن گفته است .

سوال : فرض آن است كه مهاجران در حالى وارد مدينه شدند كه چيزى از مال با خود نداشتند و به همين دليل ، انصار آنان را در منزلهايشان جاى دادند و در خوراك و پوشاك آنها را بر خود ترجيح دادند و خداوند هم به اين موضوع اشاره مى كند: ((و الذين آووا)). بنابراين ، مالى كه آنان با آن در راه خدا جهاد كردند از كجا آمد؟

پاسخ : اولا، ثروتمندان مهاجر، پيش از هجرت به فقيران مسلمان بخشش مى كردند.

ثانيا، آنان از شهرهايشان هجرت كردند و خانه و كشتزارهاى خود را براى خدا رها كردند و مشركان آنها را به غارت بردند و چيزى از اين فداكارى بالاتر نيست كه انسان خانه و زمينش و همه آنچه را براى زندگى خود و اولادش گرد آورده براى خدا از دست بدهد.

2. و الذين آووا و نصروا اءولئك بعضهم اءولياء بعض . اينان همان انصارند. خداوند آنان را چنين وصف مى كند كه آنها پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و كسانى را كه به همراه او هجرت كردند در منزلهاى خود جاى دادند و ايشان را بر خود و فرزندان خود ترجيح دادند و نيز همان ها بودند كه با كسانى كه با پيامبر و همراهانش سر سازش داشتند، سازش مى كردند و با دشمنان آنان دشمنى . از اين رو، خدا آنان را با اين ويژگى بر ديگران برترى داد تا آن جا كه در طول تاريخ به لقب ((انصار)) ملقب شدند.

اين سخن خدا: اءولئك بعضهم اءولياء بعض به مهاجران و انصار با هم اشاره دارد و نيز گوياى آن است كه هر كدام از آنها به يارى و دفاع از ديگرى مى پرداخت . در حديث آمده است : ((مثل مومنان در دلسوزى و دوستى با يكديگر، مثل تن است كه هر گاه عضوى از آن به درد آيد، ديگر عضوها نيز احساس درد مى كنند و خواب راحت ندارند)).

برخى از مفسران ميان مهاجران و انصار مقايسه انجام دادند و يك گروه را بر ديگرى برترى دادند. لكن ما بر اين عقيده ايم كه آنها در پيشگاه خداوند يكسان هستند و بر اين ادعا آيه مورد بحث و نيز آيه 12 از سوره واقعه دلالت دارد: السابقون السابقون اولئك المقربون ؛ زيرا مراد از السابقون ، مهاجران و انصارند. مهاجران به ايمان و هجرت پيشى گرفتند و انصار به پناه دادن و يارى كردن . بنابراين ، هر كدام از اين دو گروه از پيشى گيرندگان نخست بودند و خدا آنان را در آيه 100 از سوره توبه با همين ويژگى توصيف كرده است : ((از آن گروه نخستين از مهاجران و انصار كه پيش قدم شدند...)).

3. و الذين آمنوا و لم يهاجروا. اين گروه به خدا و پيامبرش ايمان آوردند؛ لكن از دار الشرك به دار الاسلام هجرت نكردند و به رغم اين كه قرآن آنان را به هجرت دستور داده و بدان تشويق كرده بود، آنها براى حفظ اموال و به سبب ترس از دست دادن منافع خود، هجرت نكردند. در ج 2، در تفسير آيه 97 از سوره نساء درباره اين گروه و نيز حكم هجرت سخن گفته شد.

خداوند حكم گروهى را كه ايمان آوردند و هجرت نكردند با اين سخن خود بيان كرده است : ما لكم من ولايتهم من شى ء حتى يهاجروا و ان استنصروكم فى الدين فعليكم النصر؛ يعنى اين گروه اعضاى جامعه اسلامى به شمار نمى روند و داراى حقوق مسلمانانى كه در ((دار الاسلام )) اقامت دارند نيستند؛ زيرا آنها فرمان شرك و مشركان را بر فرمان اسلام و مسلمانان ترجيح دادند. شايسته ذكر است كه اگر اين گروه ، سرزمين شرك را رها كرده و به سرزمين اسلام مى آمدند، حق دفاع و كمك كردن پيدا مى كردند و نيز هرگاه كسى به سبب دين و عقيده آنان بر آنها تجاوز مى كرد و آنها را به شرك بر مى گردانيد، بايد مهاجران و انصار از ايشان حمايت مى كردند و در غير اين مورد يارى كردن آنها واجب نبود، زيرا رابطه دينى ، هر كدام از دين داران را مكلف مى سازد كه از دين برادرش دفاع كند، هر چند وى گناهكار باشد؛ به بيانى ديگر دفاع از دين فاسق و گناهكار، دفاع از دين است و نه دفاع از شخص فاسق .

گويى كسى مى پرسد: اگر يكى از كافران به مومنى كه ايمان آورده ولى هجرت نكرده است تجاوز كند و ميان كافر تجاوزگر و مسلمانانى كه مقيم دار الاسلام هستند، پيمانى در مورد حفظ امانت و صلح وجود داشته باشد و شخص مومنى كه مورد تجاوز قرار گرفته از مسلمانان دار الاسلام كمك بخواهد، آيا يارى كردن اين مومن بر ضد آن كافر هم پيمان متجاوز واجب است ؟

خدا از اين پرسش جواب داده است : الا على قوم بينكم و بينهم ميثاق والله بما تعملون بصير. در چنين حالتى ، به سبب وفاى به عهد و پيمان ، يارى كردن واجب نيست . هر چند اسلام نيز يك نوع عهد و پيمان است ؛ لكن در هيچ حالتى خيانت و نيرنگ را حتى به كافر اجازه نمى دهد.

نام دين اثرى ندارد

والذين كفروا بعضهم اءولياء بعض . ظاهر آيه اين توهم را پيش مى آورد كه صرف مشاركت دو نر در كفر، به طور طبيعى ايجاب مى كند، كه هر كدام ديگرى را يارى كند، در حالى كه اين موضوع با واقعيت تطبيق ندارد؛ زيرا تاريخ برخى از كافران با برخى ديگر جز جنگ و خونريزى نبوده است ؛ چنان كه تاريخ مسلمانان نيز چنين است . تجربه به ما نشان داده است كه تنها منافع افراد است كه موجب اتحاد و يا اختلاف مى شود. اما صرف مشاركت در الفاظ و نام هاى دينى نظير مسلمان و مسيحى هر چند تا حدودى در اتحاد و اختلاف تاثير دارد؛ لكن به مرحله ولايت نمى رسد؛ بدين معنا كه هر كس كه اين نام را دارد، آنچه را براى خود دوست دارد براى همنام و شريك خود نيز دوست داشته باشد، مگر اين كه وى به مرحله اى رسيده باشد كه جز هدف دينى ، هدف ديگرى نداشته باشد، طورى كه مام منافع خود و حتى جان و مال و خانواده اش را در راه دين و عقيده اش فدا كند و همين معنا، مقصود سخن خداست كه مى گويد: اولئك بعضهم اولياء بعض و نيز مقصود اين سخن خداست : ((مردان مومن و زمان مومن دوستان يكديگرند. به نيكى فرمان مى دهند و از ناشايست باز مى دارند))؛(208) يعنى منفعت آنها همان امر به معروف و نهى از منكر است .

اما آيات زير:

((كافران نيز خويشاوندان يكديگرند)).(209)

((و ظالمان دوست داران يكديگرند)).(210)

((مردان منافق و زنان منافق ، همه همانند يكديگرند. به كارهاى زشت فرمان مى دهند و از كارهاى زشت جلو مى گيرند)). (211)

مقصود از اين آيا آن است كه كافران ، منافقان و ستمكاران به رغم دشمنى و اختلافى كه با يكديگر دارند، متحد و يكپارچه هستند؛ زيرا منافع مشترك موجب گردهمايى و يگانگى صف هاى آنان مى شود و آنها را وادار مى كند تا از منافع و امتيازات خود دفاع نمايند. اين ماجرا، چه در گذشته و چه در حال ، بارها و بارها تكرار شده است . در تاريخ جديد، شاهد اتحاد و تشكل استعمارگران و استثمارگران بر ضد ملت ها و انقلاب هاى ملى هستيم و اين به رغم اختلاف و رقابتى است كه شكورهاى استعمارى و شركت هاى انحصار گر بر سر سودهاى كلان با يكديگر دارند. در تاريخ كهن نيز مى بينيم كه مشركان عرب ، يهوديان حجاز و منافقان با يكديگر اتحاد مى كردند تا عليه اسلام و مسلمانان بجنگند و براى اين اتحاد، هيچ انگيزه اى وجود نداشت ، جز منافع مشترك ؛ چرا كه دشمنى ميان مشركان و يهوديان پيش از اسلام به اوج خود رسيده بود. به اين ترتيب ، تفسير سخن خداى تعالى براى ما روشن مى شود: و الذين كفروا بعضهم اءولياء بعض . اما نظريه بيشتر مفسران كه مى گويند: مراد از اين آيه آن است كه كافران ، برخى از برخى ديگر ارث مى برند، اين نظريه دور از ظاهر لفظ آيه است . ما، درباره اين آيه و منافع مشترك يهوديان و مسيحيان در عصر حاضر، در تفسير آيه 51 از سوره مائده ، تحت عنوان ((يهود، نفت و مسيحيان )) سخن گفتيم .

الا تفعلوه تكن فتنة فى الاءرض و فساد كبير. ((الا)) در اين جا از دو كلمه تركيب شده است : يكى ان شرطيه و ديگرى لاى نافيه . ((ها)) در ((تفعلوه )) به ((نصر))، در جمله : ((فعليكم النصر)) بر مى گردد. معناى آيه اين است : اى مسلمانان ! اگر مسلمانى را كه از شما درخواست كمك مى كند، بر ضد كافرانى كه مى خواهند دين او را تباه كنند و به شرك باز گردانند يارى نكنيد، اين عمل شما فتنه و فساد است ؛ زيرا موجب تسلط شرك بر ايمان و باطل بر حق مى شود.

و الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله و الذين آووا و نصروا اءولئك هم المومنون حقا لهم مغفرة ورزق كريم . خداى سبحان در آيه پيشين ، مهاجران و انصار را با همين لفظ ياد كرد، تا بيان كند كه بر هر يك از آنان واجب است كه ديگرى را يارى دهد و از او دفاع كند. در اين جا بار ديگر همان لفظ را تكرار مى كند تا آنان را ستايش كند و چنين مى گويد: اءولئك هم المومنون حقا. و نيز بدين سبب تكرار مى كند كه مقام آنان و نيز آنچه را در روز قيامت به آنها وعده داده بيان كند و آن عبارت است از: آمرزش گناهان و پاداش بزرگ كه از آن به ((رزق كريم )) تعبير شده است .

من سخنى رساتر از سخن امام زين العابدين در وصف مهاجران و انصار نخواندم . او در حالى كه با پروردگارش مناجات و براى آنان درخواست رحمت و بهشت مى كند، مى گويد: ((پروردگارا! به ويژه اصحاب محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را، آنان كه به خوبى او را همراهى كردند، و در يارى او امتحان خوبى دادند، دوش به دوش او حركت كردند، شتابان به سوى او آمدند و به دعوت او (از ديگران ) پيشى گرفتند. هنگامى كه او دليل رسالت خود را به گوش آنها رسانيد، آنان اين دليل را پذيرفتند و براى پيروزى و يارى او از زنان و فرزندان جدا شدند و براى تثبيت نبوت او با پدران و پسران خود جنگيدند و به وسيله او بر دشمن پيروز شدند. كسانى كه او را دوست مى داشتند، در دوستى او، به تجارتى اميدوار بودند كه هرگز تمام نمى شود. پس خداوندا! آنچه را آنان براى تو و در راه تو از دست دادند و به خاطر تو با پيامبرت بودند، فراموش مكن )).

شايسته يادآورى است كه اين مناجات در صحيفه سجاديه ، كه مورد احترام شيعه و هر حرف آن از ديدگاه آنان مقدس مى باشد، آمده است و اين مناجات پاسخ دندان شكنى است به كسانى كه مى گويند: شيعه مقامى براى صحابه قائل نيست .

4. و الذين آمنوا من بعد و هاجروا و جاهدوا معكم فاءولئك منكم . اينان همان كسانى هستند كه به خدا و پيامبرش ايمان آوردند و به مدينه هجرت كردند و پس از پيشى گيرندگان نخست ، با مال و جانشان در راه خدا جهاد نمودند. با اين وجود، حكم آنان از لحاظ يارى و دفاع كردن ، با پيشى گيرندگان (= السابقون الاءولون ) يكسان است .

و اءولوا الاءرحام بعضهم اءولى ببعض فى كتاب الله ان الله بكل شى ء عليم . مفسران گفته اند: پس از آن كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) ميان اصحابش و نيز ميان خود و على (عليه السلام )(212) پيمان برادرى برقرار كرد، همگى در يارى كردن و نيز در ميراث بردن ، با يكديگر خويشاوند شدند؛ بدين معنا كه آنها بر اثر همين برادرى از يكديگر ارث مى بردند و نه به سبب خويشاوندى نَسَبى . آن گاه اين توارث ، به سبب توارث نَسَبى و خويشاوندى نسخ شد.

شيعه به اين آيه استدلال مى كند بر اين كه هر كس از لحاظ نسب به ميت نزديك تر باشد، از خويشاوندى كه دورتر است ، به ميراث او شايسته تر خواهد بود، خواه اين خويشاوند دور داراى سهم باشد خواه نباشد و نيز از خويشاوندان پدرى باشد يا نباشد؛ مثلا دختر ميت مانع از ارث بردن برادر او مى شود؛ زيرا از وى به ميت نزديك تر است و همچنين ، به همين دليل ، خواهر ميت مانع از ارث بردن عموى او مى شود و به همين صورت ، در تمام مراتب ، خويشاوند نزديك مانع ارث بردن خويشاوند دور مى شود. ما پيش تر در اين باره و درباره نظريات اهل تسنن و تشيع درباره آن سخن گفتيم ، چنان كه به توراث از طريق برادرى و عوامل ارث در دوره جاهليت اشاره كرديم . تمام اين مطالب در جلد دوم ، در تفسير آيه 11 از سوره نساء بيان شد.

ملخص

القرآن الكريم هو ميثاق سماوى خالد يلبى الحاجات العلمية ، و المعنوية ، الثقافية ، و الاءخلاقية للانسان فى كافة العصور، و لكافة الاءجيال . الاستثمار من المعارف السامية للقرآن يتم عن طريق التعرف باءسلوب الفهم و الدقة و الذى يصطلح عليه التفسير. العلامة المجدد الشيعى المرحوم الشيخ محمد جواد المغنية كان واعيا لعصره و حاجاته ، و كان ذانزعة استهدائية و تساؤ لية بالنسبة الى القرآن الكريم . فلذا كان تفسيره - علاوة على ما فى التفاسير القديمة من : شرح المصطلحات ، و التراكيب ... - فى صدد الاستفادة من رسالات القرآن الكريم لحل المشاكل الاجتماعية ، و السياسية للمسلمين ، بالاءخص الجيل الشباب . فكان يرى اءن القرآن هو كتاب الدين و الهداية و الاصلاح و القانون ، و يعتقد اءيضا اءن الهدف الاءول للقرآن هو عيش الانسان فى السلم و الاءمن حتى يستطيع فى ضوئه من السير فى طريق 27712الكرامة و السعادة فنظرا الى اءهمية و قيمة هذا التفسير قام مكتب الاعلام الاسلامى (فرع خراسان ) بترجمته و تقديمه الى سالكى طريق القرآن .

الناشر