تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسی دانش

- ۴۴ -


شما در كرانه نزديك تر بيابان بوديد

إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدّنْيَا وَ هُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصوَى وَ الرّكب أَسفَلَ مِنكمْ وَ لَوْ تَوَاعَدتّمْ لاخْتَلَفْتُمْ فى الْمِيعَدِ وَ لَكِن لِّيَقْضىَ اللّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً لِّيَهْلِك مَنْ هَلَك عَن بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَىّ عَن بَيِّنَةٍ وَ إِنّ اللّهَ لَسمِيعٌ عَلِيمٌ(42)

إِذْ يُرِيكَهُمُ اللّهُ فى مَنَامِك قَلِيلاً وَ لَوْ أَرَاكَهُمْ كثِيراً لّفَشِلْتُمْ وَ لَتَنَزَعْتُمْ فى الأَمْرِ وَ لَكنّ اللّهَ سلّمَ إِنّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ(43)

وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فى أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَ يُقَلِّلُكمْ فى أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضىَ اللّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً وَ إِلى اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ(44)

شما در كرانه نزديك تر بيابان بوديد و آنها در كرانه دورتر بودند و آن قافله در مكان فروتر از شما بود. اگر شما با يكديگر زمان جنگ را تعيين مى كرديد باز هم با آن تخلف مى ورزيديد تا كارى كه خدا مقرر كرده است واقع شود، تا هر كه هلاك مى شود به دليلى هلاك شود و هر كه زنده مى ماند به دليلى زنده ماند. هر آينه خدا شنوا و داناست . (42) در خواب ، خدا شمارشان را به تو، اندك نشان داد. اگر شمار آنها را بسيار نشان داده بود، از ترس ناتوان مى شديد و در تصميم به جنگ به مناقشه بر مى خاستيد؛ ولى خداوند شما را از دشمنان در امان داشت كه او به آنچه در دلهاست آگاه است . (43) و آن گاه كه چون به هم رسيديد آنان را در چشم شما اندك نمود و شما را نيز در چشم آنها اندك تا آن كار كه مقرر داشته بود واقع گردد و همه كارها به خدا مى گردد. (44)

واژگان :

العدوة : عين به سه وجه خوانده مى شود؛ يعنى هم فتح آن جايز است ، هم كسر آن و هم ضم آن و به معناى يك طرف بيابان است .

الدنيا: مونث ادنى (نزديك تر) است .

القصوى : مونث اقصى (دورتر) است .

البينة : حجت آشكار.

ذات الصدور: آنچه در دلها خلجان مى كند.

اعراب :

((الدنيا و القصوى ))، هر دو صفت براى ((العدوة )). ((الركب )) مبتدا و ((اسفل )) منصوب بنابر ظرفيت ، متعلق به محذوف و خبر مبتدا؛ زيرا به معناى : ((فى مكان اءسفل منكم )) است . ((ليقضى )) منصوب به ((ان )) كه بعد از لام در تقدير گرفته شده است . مصدر ريخته شده ، متعلق به محذوف و در تقدير: فعل ذلك لقضائه اءمرا مى باشد. مصدر ريخته شده از ((ليهلك )) متعلق به ((يقضى )) است .

تفسير :

اين آيات برخى از عواملى را كه خداوند آنها را براى پيروزى مسلمانان بر مشركان در واقعه بدر آماده ساخت ، بيان كرده است . از جمله اين عوامل آن بود كه خداوند به مسلمانان الهام كرد كه در آن طرف از بيابان ، كه نزديك تر به مدينه است ، موضع بگيرند، اما مشركان در طرف دورتر فرود آمدند و ميان دو طرف ، تپه اى بود كه آنها را از يكديگر جدا مى كرد. از سياق سخن چنين به دست مى آيد كه طرف مسلمانان داراى موقعيت استراتژيك بود كه آنان را بر ضد دشمنانشان كمك مى كرد و بدين وسيله خدا بر آنان منت نهاد.

تدبير خداوند اين بود كه هر يك از اين دو گروه در موضع خود فرود آيد بدون آن كه از موقعيت ديگرى آگاهى داشته باشد؛ چرا كه اگر مسلمانان دشمنان خود را با چشم مى ديدند از آنها مى ترسيدند و از پيروزى بر آنها نااميد مى شدند و نيز يكى ديگر از تدابير خداوند اين بود كه در هنگام برخورد، مشركان را در ديد مسلمانان اندك جلوه داد. تمام اين امور، بدان جهت بود كه خداوند مى خواست دينش را بر تمام اديان پيروز كند، هر چند مشركان را خوش نيايد. همچنين از حكمت خداوند اين بود كه كاروان (بازرگانى قريش )، كه ابو سفيان آن را به سمت كنار دريا برده بود، سالم بماند تا سپاه حق و سپاه باطل با يكديگر برخورد كنند و مسلمانان از طمع دستيبابى به كاروان از جنگ با سپاه منحرف نشوند. اينك پس از اين مقدمه به تفسير آيات مى پردازيم :

اذ اءنتم بالعدوة الدنيا و هم بالعدوة القصوى . خطاب از سوى خدا به مسلمانان است و موقعيتى را كه آنان در آن موضع گرفته بودند به يادشان مى آورد. اين موقعيت ، همان طرف بيابان بود كه به مدينه نزديك تر بود و نيز موقعيت مشركان را ياد مى كند كه عبارت بود از: طرف دورتر بيابان و نيز از انحراف مسير كاروان به سمت كنار دريا ياد مى كند و با اين سخن خود بدان اشاره مى كند: و الركب اءسفل منكم . هدف از اين يادآورى آن است كه اين امور به نفع مسلمانان است ؛ چنان كه بعدها روشن شد.

ولو تواعدتم لا ختلفتم فى الميعاد. مسلمانان به قصد دستيابى به كاروان و بار آن از مدينه به همراه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيرون آمدند و نه با هدف پيكار - چنان كه پيش تر بيان شد - لكن خداوند مسير اين سفر را از جستجوى مال به جهاد در راه خود تغيير داد و در اين تحول ، خير فراوانى بود. اگر مسلمانان از همان آغاز به قصد نبرد با مشركان بيرون مى آمدند و آن گاه از زيادى افراد آنها آگاه مى شدند، برخى از اين مسلمان ها به سبب ترس و وحشت ، از جنگ صرف نظر مى كردند و با كسانى كه خواستار جنگ مى شدند به مخالفت بر مى خاستند كه در اين صورت ، پيروزى اولياى خدا بر دشمنان او تحقق پيدا نمى كرد.

ولكن ليقضى الله اءمرا كان مفعولا. لكن خداوند مقرر داشت كه اين برخورد، بدون تعيين وقت صورت گيرد، تا اراده او، كه همان قدرت يافتن دين و خوار شدن مشركان است ، به وقوع بپيوندد.

ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة . مراد از ((من هلك )) كسانى است كه كافر شده اند و مراد از ((من حى )) كسانى است كه ايمان آورده اند و معناى آيه اين است : خداوند در روز بدر، اولياى خود را پيروز و دشمنانش را مغلوب كرد تا اين امر، حجت قطعى براى كافران و دليل آشكار براى مومنان باشد.

سوال : ظاهر آيه نشان دهنده آن است كه هر كس با حق بجنگد، شكست خواهد خورد، با اين كه مى بينيم ، در بسيارى از موارد، باطل بر حق غلبه پيدا مى كند؟

پاسخ : خداوند پيش از وقوع جنگ ، به مسلمانان على رغم اندك بودن تعداد و تجهيزات آنان وعده پيروزى داد؛ زيرا در آيه 7 مى گويد: ((آن گاه كه خدا به شما وعده داد كه يكى از آن دو گروه به دست شما افتد)) و به اين وعده خود وفا كرد و از اين طريق معجزه اى براى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) تحقق پيدا كرد؛ زيرا در حالى كه همه دلايل و نشانه ها از شكست مسلمانان حكايت مى كرد، او به پيروزى آنان خبر داد. به علاوه ، چنان كه در آيه 9 آمده است ، مسلمانان را فرشتگان يارى مى كردند و نيز همان طور كه در آيه 17 آمده ، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مشتى از خاك و يا شن را برگرفت و به سوى مشركان پرتاب كرد. تمام اين رويدادها، معجزه هاى آشكارى بود كه به دست حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در روز جنگ بدر، پديدار گشت و مراد از حج و گواه بر زيان كافران و به نفع مومنان همين معجزات است و نه صرف پيروزى ؛ به بيان ديگر مقصود از بينه در آيه ، خبر دادن از پيروزى پيش از وقوع آن است و نيز كارهاى خارق العاده اى كه پيش از جنگ اتفاق افتاد و نه صرفا خود پيروزى . و ان الله لسميع عليم . بر خداوند چيزى از گفتارها و كردارها و آنچه در دلها خطور مى كند پنهان نيست .

اذ يريكهم الله فى منامك قليلا ولو اءراكهم كثيرا لفشلتم ولتنازعتم فى الاءمر. اين ، معجزه ديگرى براى پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ؛ بدين ترتيب كه خداوند به او در خواب نشان داد كه مشركان هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ تجهيزات اندك و ناتوانند و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين موضوع را به صحابه اطلاع داد و آنان شادمان و تشويق شدند و اگر خداوند دشمنان را به پيامبر نيرومند نشان مى داد، اراده مسلمانان سست مى شد و در جنگ دچار ضعف و اختلاف مى گرديدند و در اين صورت ، شكست آنها اجتناب ناپذير بود. (ولكن الله سلم )، يعنى خداوند شما را از اين مشكل در امان داشت و به بندگان مومنش ‍ لطف كرد. انه عليهم بذات الصدور. يعنى خدا مى دانست كه اگر مسلمانان احساس كنند تعداد دشمن زياد است ، از جنگ هراسان خواهند شد. از اين رو، خداوند در خواب به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نشان داد كه دشمن كم و ضعيف است و بدين سبب ، احساس ترس را از دلهاى آنان دور كرد.

و اذ يريكموهم اذ التقيتم فى اءعينكم قليلا. خداوند آنان را در نظر شما اى مسلمانان ! اندك جلوه داد تا اراده شما را استوار و محكم سازد و با دشمنان خود با كمال شجاعت و پايدارى بجنگيد. (و يقللكم فى اءعينهم ). و شما را هم در نظر آنها اندك نمايانيد تا آنان براى جنگيدن با شما بيش از حد، خود را آماده نكنند و اين چنين هم بود؛ زيرا ابو جهل گفت : ((اصحاب محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) يك لقمه جويده شده است )). سرانجام اى تحقير و خودخواهى ، بيچارگى و خوارى بود و اتفاقات و رويدادها ثابت كرده كه بزرگ ترين سلاح در دست دشمن آن است كه وى را بى اهميت بدانى و آمادگى لازم براى رويارويى با او را كسب نكنى .

ليقضى الله اءمرا كان مفعولا. مفسران گفته اند: سبب تكرار اين جمله آن است كه در آيه نخست براى بيان علت جمع ميان مسلمانان و مشركان در جنگ بدون وعده قبلى بود؛ اما در اين آيه براى بيان علت اندك جلوه دادن هر گروه در نظر ديگرى است . ما قبلا بيان كرديم كه تكرار در قرآن يك شيوه از شويه هاى تبليغ موفق است . و الى الله ترجع الاءمور. اوامر از خدا صادر مى شود و به او پايان مى پذيرد و او آنها را با عدالت و حكمت خود تدبير مى كند.

اگر به فوجى از دشمن برخورديد

يَأَيّهَا الّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكرُوا اللّهَ كثِيراً لّعَلّكُمْ تُفْلِحُونَ(45)

وَ أَطِيعُوا اللّهَ وَ رَسولَهُ وَ لا تَنَزَعُوا فَتَفْشلُوا وَ تَذْهَب رِيحُكمْ وَ اصبرُوا إِنّ اللّهَ مَعَ الصبرِينَ(46)

وَ لا تَكُونُوا كالّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَرِهِم بَطراً وَ رِئَاءَ النّاسِ وَ يَصدّونَ عَن سبِيلِ اللّهِ وَ اللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ محِيطٌ(47)

وَ إِذْ زَيّنَ لَهُمُ الشيْطنُ أَعْمَلَهُمْ وَ قَالَ لا غَالِب لَكمُ الْيَوْمَ مِنَ النّاسِ وَ إِنى جَارٌ لّكمْ فَلَمّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَص عَلى عَقِبَيْهِ وَ قَالَ إِنى بَرِى‏ءٌ مِّنكمْ إِنى أَرَى مَا لا تَرَوْنَ إِنى أَخَاف اللّهَ وَ اللّهُ شدِيدُ الْعِقَابِ(48)

إِذْ يَقُولُ الْمُنَفِقُونَ وَ الّذِينَ فى قُلُوبِهِم مّرَضٌ غَرّ هَؤُلاءِ دِينُهُمْ وَ مَن يَتَوَكلْ عَلى اللّهِ فَإِنّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكيمٌ(49)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر به فوجى از دشمن برخورديد پايدارى كنيد و خدا را فراوان ياد كنيد، باشد كه پيروز شويد. (45) از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد و با يكديگر به نزاع بر مخيزيد كه ناتوان شويد و مهابت و قوت شما برود. صبر پيشه گيريد كه خدا همراه صابران است . (46) همانند آن كسان مباشيد كه سرمست غرور و براى خودنمايى از ديار خويش بيرون آمدند و ديگران را از راه خدا باز داشتند. و خدا به هر كارى كه مى كنند احاطه دارد. (47) شيطان كردارشان را در نظرشان بياراست و گفت : امروز از مردم كسى بر شما پيروز نمى شود و من پناه شمايم . ولى چون دو فوج رو به رو شدند او بازگشت و گفت : من از شما بيزارم ، كه چيزهايى مى بينم كه شما نمى بينيد، من از خدا مى ترسم كه او به سختى عقوبت مى كند. (48) منافقان و آن كسان كه در دل بيماريى دارند گفتند: اينان را دينشان بفريفته است . و هر كس كه به خدا توكل كند او را پيروزمند و حكيم خواهد يافت . (49)

واژگان :

تذهب ريحكم : قوت و هيبت شما از بين مى رود.

البطر: كفران نعمت و خرج كردن آن در راه انحرافى .

الرئاء: ريا و خودنمايى .

جارلكم : من يارى كننده شما هستم .

ترائت الفئتان : آن دو گروه به يكديگر رسيدند و هر كدام ديگرى را ديد.

نكص : به عقب برگشت .

فتفشلوا: منصوب به ان كه در تقدير است و اين جمله به معناى جواب نهى مى باشد. ((بطرا)) مفعول لاءجله و نيز جايز است كه در موضع حال باشد.

عوامل پيروزى

يا اءيها الذين آمنوا اذا لقيتم فئة فاثبتوا و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون . مراد از فئه ، گروه ستمگرى است كه تلاش مى كند در زمين ايجاد فساد كند. ((لعلكم تفلحون ))؛ باشد كه پيروز شويد و بر اين گروه غلبه پيدا كنيد. خداى سبحان براى پيروزى بر گروه ستمگر، دو عامل را بيان كرده است : عامل نخست ، مقاومت و پايدارى است كه با اين سخن خود: ((فاثبتوا)) بدان اشاره كرده است . عامل دوم ، اخلاص است كه جمله و اذكروا الله كثيرا بدان اشاره دارد. بنابراين ، مراد از ياد خدا در جنگ صرفا تهليل و تكبير نيست ، بلكه مراد آن است كه بايد نبرد و مقاومت ، تنها براى خداوند باشد؛ بدين معنا كه جنگ بايد تنها به سبب برپايى حق و از بين بردن باطل و نيز براى حفظ سلامت و امنيت انسان ها و بريدن دست ستمكارانى باشد كه تلاش مى كنند تا از طريق چپاول و غارت (ثروت ملت ها) در زمين ايجاد فساد كنند و آتش فتنه ها و جنگ ها را روشن نگه دارند تا بر كشورها حكومت كنند و ثروت هاى مردم را به يغما برند.

و اءطيعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم و اصبروا ان الله مع الصابرين . خداوند در آيه پيشين دو عامل براى پيروزى بيان كرده است : تقوا يعنى اطاعت از خدا و پيامبر، دورى از اختلاف و صبر؛ لكن صبر همان پايدارى و مقاومت است ؛ زيرا سخن خدا: ((و اصبروا)) بيان ديگرى از اين سخن او: ((فاثبتوا)) است در آيه پيشين . چنان كه اطاعت خدا و رسول نيز همان اخلاص به خداوند است . اما اختلاف گاهى نيكوست و گاهى زشت كه تفصيل آن در آينده خواهد آمد. آنچه مى توان از اين دو آيه خلاصه كرد، آن است كه عوامل حقيقى پيروزى عبارتند از سه چيز:

1. شكيبايى و پايدارى ، يعنى انسان چنين اعتقاد پيدا كند كه براى پيروز شدن حق بر باطل ، هر چه را دوست دارد فدا كند و همان گونه كه حق با محو باطل پيروز مى شود با كشف باطل و معرفى آن به مردم نيز پيروز مى شود. براى رسيدن به هر هدفى ، صبر و شكيبايى ضرورى و لازم است : از اين رو، هيچ شاگرد، يا استاد، يا نوآور، يا هنرمند، يا بازرگان و هر كسى ديگر به پيروزى نمى رسد، مگر از طريق صبر و پايدارى و به هر اندازه كه سختى ها و رنج ها را تحمل كند، به همان اندازه موفقيت و پيروزى به دست خواهد آورد و با اين بيان ، رمز سخن خداوند را پيدا مى كنيم كه مى گويد: ((و بشر الصابرين ؛(200) صابران را مژده دهيد)). و نيز مى گويد: ((ولا يلقاها الا الصابرون ؛(201) آن را دريافت نمى كند مگر صابران )). و مى گويد: و لئن صبرتم لهو خير للصابرين ؛(202) اگر صبر پيشه كنيد بهتر است براى شما. و آيا ديگر. من هم صبر و پشتكار را تجربه كردم ، چه در دوران تحصيل و چه در زمان تاءليف و چيزى را كه پايانش از صبر شيرين تر و سودمندتر باشد نديدم . درباره صبر، در ج 1، در يك بخش ‍ مستقل سخن گفته شد.

2. اخلاص ، مقصود آن است كه انسان در كارى كه انجام مى دهد، تنها خدا را در نظر بگيرد و جز او به كسى اعتماد نكند و ايمان يقينى داشته باشد به اين كه آنچه در نزد خداست بهتر و پايدارتر از مقام و ثروت و فرزندان است و هيچ كدام از اين امور را بر طاعت و خشنودى خداوند ترجيح ندهد. البته ، گاهى انسان به اهداف شيطانى دست مى يابد؛ لكن اين را نمى توان پيروزى به حساب آورد، مگر آن كه باطل را فضيلت ، دزدى را غنيمت و فساد را تقوا و صلاح بدانيم .

3. دورى از يك نوع اختلاف ؛ زيرا اختلاف گاهى در آرا و نظريات است همراه و تواءم با اخلاصمندى به حق و اين ، با طاعت خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) منافاتى ندارد و مانع از توافق بر سر يك هدف نظير جهاد و پيكار با مفسدان نمى شود و بسيارى از اوقات موجب كشف و روشن شدن حقيقت مى شود.

گاهى سبب اختلاف ، هواهاى نفسانى . حب ذات و به دست آوردن دنيا و متاع آن است . مقصود از سخن خدا: و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم نيز همين اختلاف به معناى اخير است . نمونه هاى زيان رقابت در منافع و سودها از شمارش بيرون است و در تاريخ صدها نمونه به چشم مى خورد و با به برسى تاريخ قديم ناز نداريم تا نمونه ها را از لا به لاى آن بيرون آوريم ؛ زيرا تاريخ كنونى ما به اسرائيل از تمام اين نمونه ها ما را بى نياز مى كند. به عنوان مثال : چندى پيش درباره نويسنده آمريكايى ، سالز برگر، خواندم كه وى مقاله اى براى روزنامه هرالد تريبيون نوشته و در آن گفته است : ((واشنگتن تفاوت جمعيتى موجود در ميان اعراب و اسرائيل را متعادل مى سازد و تاكيد مى كند كه اين امر هر چند در ظاهر به نفع اسرائيل است ؛ لكن واشنگتن هميشه از طريق ايجاد اختلاف دايمى در بين كشورهاى عربى اين تفاوت را به حد تعادل مى رساند؛ زيرا اين اختلاف و تفرقه ، برترى اعراب از لحاظ جمعيت را، به اعداد و ارقام صرف و بى ارزش تبديل مى كند)). پيش از اين نويسنده نيز، مقامات اسرائيلى بارها اعلام كردند كه آنان بر اثر پشتيبانى آمريكا و نيز اختلاف اعراب ، در جنگ پنجم ژوئن پيروز شدند. چه چيزى براى اسرائيل مى تواند بهتر از اين باشد كه برخى از اعراب بر روى برخى ديگر اسلحه بكشند! و به همين دليل است كه استعمار و صهيونيزم در بالا بردن تنش در ميان كشورهاى عربى نقش اساسى بارى كردند و متاءسفانه افرادى هم به اين دو، پاسخ مثبت دادند و حتى از زبان آنها سخن گفتند. در هر حال ، انقلاب (ضد استعمارى و ضد سهيونيستى ) به پيشرفت خود ادامه خواهد داد و دير يا زود عليه استعمار و مزدورانش به پيروزى خواهد رسيد.

ولا تكونوا كالذين خرجوا من ديارهم بطرا ورئاء الناس و يصدون عن سبيل الله والله بما يعملون محيط. پس از آن خداوند مسلمانان را، در حالى كه آنها به جنگ مى رفتند، به سه چيز دستور داد: پايدارى ، اخلاص و اتحاد؛ آنها را از سه چيز ديگر تهى كرد كه عبارتند از: غرور، خودنمايى و مانع شدن از راه خدا. اين سه ويژگى را به كفار قريش نسبت داده است ؛ زيرا آنان در حالى به جنگ پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در بدر آمدند كه مغرور بودند، خودنمايى مى كردند و مانع مسلمانان از راه خدا مى شدند.

مفسران گفته اند: فرمانده سپاه قريش در جنگ با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در بدر، ابو جهل بود. در بين راه ، ابن حقاف كنانى با هديه اى كه از سوى پدرش با خود دشت به نزد ابو جهل رفت و به او گفت : پدرم به تو مى گويد: اگر بخواهى ، تو را با مردان كمك كنم و اگر بخواهى من به همراهت بيايم . ابو جهل در پاسخ او گفت : اگر آن گونه كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) عقيده دارد ما با خدا بجنگيم ، به خدا سوگند! كه ما توان جنگيدن با خدا را نداريم و اگر با مرم بجنگيم ، به خدا سوگند! كه توان و نيروى جنگ با مردم را داريم و از نبرد با محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر نمى گرديم ، تا اين كه بدر را پس بگيريم و در آن شراب بنوشيم و خوانندگان براى ما آواز بخوانند و اين گوش تمام عرب برسد.

غرور و خودخواهى به معناى گسترده آن در اين سخن ابو جهل پيدا است : ((ما نيروى جنگ با مردم را داريم )). اما خودنمايى و ريا در اين سخن او تجسم يافته است : ((مردم بشنوند)). از اين رو، ما بر اين نظريه هستيم كه مى گويد: اين آيه درباره ابو جهل نازل شده است . اما سرانجام اين غرور و خودنمايى ، كشته شدن كسانى بود كه (در بدر) كشته شدند كه ابو جهل نيز در ميان آنها بود و نيز اسير شدن كسانى كه در اسارت رفتند و شست افرادى بر جاى مانده .

و اذ زين لهم الشيطان اءعمالهم و قال لا غالب لكم اليوم من الناس و انى جار لكم فلما تراءت الفئتان نكص على عقبيه و قال انى برى ء منكم انى اءرى ما لا ترون انى اءخاف الله و الله شديد العقاب . اين آيه آشكارا مى گويد: در آن جا شيطانى بوده كه قريش را به جنگ با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در بدر تشويق و پيروزى را بر ايشان تضمين كرد و زمانى هم كه به شكست آنها يقين يافت آنان را تحقير كرد و از ايشان بيزارى جست . ما پيش تر چندين بار گفتيم كه ما به هر چيزى كه وحى آن را تاييد كند و در تضاد با عقل نباشد ايمان داريم و جزئيات را به غيب واگذار مى كنيم . و چيزى در حكم عقل وجود ندارد كه وجود چيزى را - خواه قابل رويت باشد و خواه نباشد - نفى كند كه مردم را با باطل وسوسه و گمراه مى كند. خداوند نيز به پيامبر بزرگوارش دستور مى دهد كه از شر وسوسه كننده اى به خدا پناه ببرد كه در دلهاى مردم ايجاد وسوسه مى كند، جن باشد يا انسان .

اذ يقول المنافقون والذين فى قلوبهم مرض غر هولاء دينهم و من يتوكل على الله فان الله عزيز حكيم . منافقان كسانى هستند كه اسلام را بروز مى دهند و كفر خود را پنهان مى دارند. اما جمله و الذين فى قلوبهم مرض هم منافقان را در بر مى گيرد و هم كافران و فاسقان را. بنابراين ، عطف بيمار دلان بر منافقان از باب عطف عام بر خاص است . خدا در اين آيه از افرادى سخن به ميان آورده كه دل هايشان بيمار بود و هنگامى كه اقدام گروه اندك مسلمان را بر جنگ با گروه بزرگ كافران ديدند، جز شجاعت فوق العاده مسلمانان و غرورشان در مورد دين و عقيده ، نتوانستند توجيه ديگرى براى اين اقدام پيدا كنند؛ اما اعتماد و توكل به خدا و رفتن شهيد به بهشت ، براى آنان مفهومى نداشت ؛ زيرا از ديدگاه آنان هر چيزى و حتى دين نوعى معامله تجارى است .

آيا فداييان ، خرابكارند؟

در شرايطى كه نيروهاى شرارت پيشه ، گرد هم مى آيند و بر ضد عرب و مسلمانان توطئه مى كنند و ملت فلسطين را از شهر و ديارشان آواره و زنان و سالخوردگان و كودكان آنها را در بيابان رها مى سازند و نيز در هنگامى كه فداييان خوابگاه اسرائيليان را ويران مى سازند و خواب راحت را از چشمانشان مى گيرند و به اراده هر آزادى خواه و شوق هر اخلاصمند در آزاد ساختن سرزمين هاى اشغالى تجسم و تبلور مى بخشند، مى بينيم كه يك روحانى نما، در مرز اسرائيل و در يكى از روستاهاى جنوب (لبنان ) از طريق بلندگو و در حضور جمع فرياد مى زند: فداييان خرابكارند... و دقيقا سخن دايان ، اشكول و ايبان را تكرار مى كند.

اى آقا! آيا فداييان خرابكارند و تو و اسرائيل اصلاح طلب هستيد؟ فداييان چرا خرابكارند؟ آيا بدين سبب كه مى خواهند حق خود را بگيرند و در راه آن مى كشند و كشته مى شوند و يا بدين جهت كه آنان نام پناهندگان را به فداييان تبديل كرده اند؟ و آيا تو در اين سخن خود، از خدا و پيامبر او اطاعت مى كنى و مجاهد فداكارى هستى كه وظيفه دينى و ميهنى خود را انجام مى دهى ؟

كدامين دين از اديان جهان ، فداكارى را براى دفاع انسان از ميهن خود و خواستن زندگى آزاد و شرافتمندانه در آن ، هر چند به بهاى سنگين تمام شود، حرام مى كند؟

اى آقاى روحانى نما! من با منطق تو آشنا هستم . تو مى گويى : در پاسخ به عمل فداييان ، اسرائيل از غير نظاميان بيگناه انتقام مى گيرد؛ لكن ما به نوبه خود از تو مى پرسيم : در 29 ماه اوت سال 1897، هنگامى كه صهيونيست ها در سوئيس ، كنفرانسى را تشكيل دادند و قرار بر اين گذاشتند كه عرب را از فلسطين بيرون و يهود را جايگزين آنها كنند، آيا فداييان در آن زمان وجود داشتند؟ آيا اين قرار و تصميم در نتيجه ضربات فداييان آن زمان بود؟ وانگهى شما درباره كشتار دير ياسين و كشتارهايى كه يهود در مورد مردم بى دفاع ، پيش از ورود ارتش آنها در سرزمين فلسطين انجام دادند، چه مى گوييد؟

اى روحانى ساده لوح ! تو و نيز هر فرد عربى بايد بدانيد كه اسرائيل تنها به فلسطين طمع ندارد، بلكه به اردن ، لبنان ، سوريه و عراق نيز چشم دوخته است . هدف اسرائيل آن است كه تمام عرب را به ذلت بكشاند و آنها را وادار سازد كه هم از لحاظ سياسى و هم از لحاظ اقتصادى پيرو صهيونيزم و استعمار باشند. اسرائيل چشم طمع به نفت كويت ، قطر، ابو ظبى و سعودى و نيز به بازار مصرف عربى و كارگرانى عربى كه با دست مزد پايين كار كنند دوخته است . او به منظور دست يافتن به آزمندى هاى خود، اين تصميم ها را گرفته و با همكارى دولت هاى استعمارى ، نقشه ها طرح كرده است . كار فدايى آن است كه اين نقشه ها و آن تصميم هاى اسرائيل را خنثى كند و به او بقبولاند كه اين تصميم ها جز خواب و خيال چيزى نيست .

بنابراين اگر ما آثار عمليات فداييان را تحمل كنيم ، هزار بار بهتر از اين است كه اسرائيل به آرزوهاى بى حد و مرزش ، كه حتى نيل و فرات را هم در بر مى گيرد، جامه عمل بپوشاند. به علاوه ، ما در مرحله اى هستيم كه به عنوان نخستين گام ، بايد از طريق مقاومت فداييان با دشمن رو به رو شويم و به منظور دفع آنچه سخت تر و بزرگ تر است هر نوع رنجى را تحمل كنيم .

افزون بر اين سخنان ، شما اى روحانى نما! چه خواهى گفت درباره سريه ها و دسته هايى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنها را با هدف بستن راه دشمنان مشرك ، گرفتن اموال ، كشتن و اسير كردن ، و سلب آسايش و امنيت آنها در سرزمينشان اعزام مى كرد و فرماندهى برخى از اين سريه ها را خود او به عهده داشت ؛ چنان كه همين كار را درباره يهوديان بنى قريظه كرد؛ زيرا پس از آن كه اين يهوديان پيمان خود را شكستند و در جنگ احزاب ، به ابو سفيان ، دشمن خدا و پيامبر او پيوستند، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به سپاهش كه خود فرماندهى آن را به عهده داشت ، دستور داد تا مزارع يهود را بسوزانند، درختان آنها را قطع كنند و خانه هايشان را منهدم سازند. آيا پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اين كارها، اصلاح كننده بود و يا خراب كننده ؟

از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به تواتر روايت شده كه فرموده : ((هر كس در راه نگه دارى از مالش بميرد، شهيد از دنيا رفته است ))، چه رسد به كسى كه در راه مقاومت و مبارزه با اسرائيل كه دشمن خدا و ميهن و انسانيت است بميرد؟ خداوند فرموده است : ((خدا از مومنان ، جان ها و مالهايشان را خريد، تا بهشت از آنان باشد. در راه خدا جنگ مى كنند، چه بكشند يا كشته شوند؛ وعده اى كه خدا در تورات و انجيل و قرآن داده است به حق بر عهده اوست و چه كسى بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد كرد؟ بدين خريد و فروخت كه كرده ايد شاد باشيد كه كاميابى بزرگى است )).(203)