سكونت آدم و همسرش در بهشت
وَ يَئَادَمُ اسكُنْ أَنت وَ زَوْجُك الْجَنّةَ فَكُلا مِنْ حَيْث شِئْتُمَا
وَ لا تَقْرَبَا هَذِهِ الشجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظلِمِينَ(19)
فَوَسوَس لهَُمَا الشيْطنُ لِيُبْدِى لهَُمَا مَا وُرِى عَنهُمَا مِن سوْءَتِهِمَا
وَ قَالَ مَا نهَاكُمَا رَبّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشجَرَةِ إِلا أَن تَكُونَا
مَلَكَينِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الخَْلِدِينَ(20)
وَ قَاسمَهُمَا إِنى لَكُمَا لَمِنَ النّصِحِينَ(21)
فَدَلّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمّا ذَاقَا الشجَرَةَ بَدَت لهَُمَا سوْءَتهُمَا وَ
طفِقَا يخْصِفَانِ عَلَيهِمَا مِن وَرَقِ الجَْنّةِ وَ نَادَاهُمَا رَبهُمَا أَ
لَمْ أَنهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشجَرَةِ وَ أَقُل لّكُمَا إِنّ الشيْطنَ لَكُمَا
عَدُوّ مّبِينٌ(22)
قَالا رَبّنَا ظلَمْنَا أَنفُسنَا وَ إِن لّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا
لَنَكُونَنّ مِنَ الْخَسرِينَ(23)
قَالَ اهْبِطوا بَعْضكمْ لِبَعْضٍ عَدُوّ وَ لَكمْ فى الأَرْضِ مُستَقَرّ وَ مَتَعٌ
إِلى حِينٍ(24)
قَالَ فِيهَا تحْيَوْنَ وَ فِيهَا تَمُوتُونَ وَ مِنهَا تخْرَجُونَ(25)
اى آدم ! تو و همسرت در بهشت مكان گيريد. از هر كجا كه خواهيد بخوريد ولى به اين
درخت نزديك مشويد كه در شمار بر خويش ستم كنندگان خواهيد شد. (19) پس شيطان آن دو
را وسوسه كرد تا شرمگاهشان را كه از آنها پوشيده بود در نظرشان آشكار كند. و گفت :
پروردگارتان شما را از اين درخت منع كرد تا مبادا از فرشتگان يا جاويدانان شويد.
(20) و برايشان سوگند خورد كه نيك خواه شمايم . (21) پس آن دو را با فريب به آن
درخت نزديك كرد. چون از آن درخت خوردند شرمگاه هايشان آشكار شد و به پوشيدن خويش از
برگهاى بهشت پرداختند. پروردگارشان ندا داد: آيا شما را از آن درخت منع نكرده بودم
و نگفته بودم كه شيطان آشكارا دشمن شماست . (22) گفتند: اى پروردگار ما! به خود ستم
كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى هر آينه از زيان ديدگان خواهيم بود.
(23) گفت : فرو شويد، برخى دشمن برخى ديگر، و تا روز قيامت زمين ، قرارگاه و جاى
بهره ورى شما خواهد بود. (24) گفت : در آن جا زندگى خواهيد كرد و در آن جا خواهيد
مرد و از آن بيرونتان آورند. (25)
واژگان :
الوسوسة : صداى مخفى . در اين جا مراد از آن ، چيزهاى زيان آورى است كه در ذهن
انسان خطور مى كنند.
ورى الشى ء: آن چيز پوشانده شد.
السوءة : آنچه به نظر انسان زشت آيد و مراد از آن در اين جا شرمگاه انسان است ؛
زيرا آشكار شدن آن به نظر او زشت مى آيد.
قاسمهما: براى آن دو سوگند ياد كرد.
دلاهما: استنزلهما: پايين آوردشان .
الغرور: فريب به وسيله باطل .
طفقا: آغاز كردند، شروع كردند.
يخصفان : آن دو، برگى را روى برگى مى چسباندند. از اين سخن عرب ها گرفته شده است كه
مى گويند: ((خصف الاسكافى النعل ؛ گفشگر كفش را دوخت
)).
اعراب :
((فتكونا)) ممكن است به جزم خوانده
شود، بنابراين كه عطف باشد بر ((لاتقربا))
و ممكن است منصوب به ((اءن )) باشد كه
پس از فا در تقدير است . مصدر ريخته شده از ((اءن تكونا))
مجرور به اضافه مفعول لاءجله محذوف كه تقديرش اين است :
مانها كما الا مخحافة كونكما ملكين .
((تلكما)) اشاره است به
((شجرة )) و مخاطب اين اشاره دو نفر
است . از اين رو، حرف خطاب را مثنى آورده است . ((بعضكم
)) مبتدا و ((عدو))
خبر. ((لبعض )) متعلق به
((عدو)). و
لكم فى الاءرض مستقر مبتدا و خبر.
تفسير :
و يا آدم اسكن
اءنت و زوجك الجنة فكلا من حيث شئتما ولا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين .
تفسير اين آيه به تفصيل در ضمن تفسير آيه 35 از سوره بقره ، ج 1، بيان شد.
فوسوس لهما
الشيطان ليبدى لهما ما ورى عنهما من سوآتهما. ((ورى
)) از مواراة گرفته شده و به معناى پوشش است . السوءة :
شرمگاه . ((عنهما))، يعنى هيچ كدام از
آن دو، نه شرمگاه خود را مى ديد و نه شرمگاه ديگرى را. اما وسوسه شيطان را ما نمى
دانيم كه چگونه بوده است ؛ لكن اعتقاد داريم كه هر انديشه ، يا سخن يا عملى كه باعث
بسته شدن راه زندگى و مانع پيشرفت آن گردد وسوسه شيطانى است . در هر حال ، شيطان در
ظاهر به نصيحت آدم و حوا پرداخت و قصد فريب را پنهان ساخت . ظاهر آيه مى فهماند كه
ابليس مى دانست هر كس از اين درخت بخورد، شرمگاه او آشكار خواهد شد و كسى كه
شرمگاهش پيدا باشد، از بهشت رانده مى شود. از اين رو، براى بيرون كردن آدم و حوا از
بهشت دست به نيرنگ زد:
و قال ما نهاكما
ربكما عن هذه الشجرة الا اءن تكونا ملكين اءو تكونا من الخالدين # و قاسمهما انى
لكما لمن الناصحين . ابليس ملعون كاملا آيه را وارونه كرد. از اين رو، سوگند
خورد كه از اندرز دهندگان آن دو مى باشد، در حالى كه دشمن سرسخت آنها بود. همچنين ،
سوگند خورد كه هرگاه آن دو از آن درخت بخورند، در بهشت جاويدان مى مانند، در حالى
كه او به طور يقين مى دانست كه سرانجام خوردن ، دورى و بدبختى و مرگ است . آرى ،
شياطين بشرى نيز براى ساده لوحان چنين وانمود مى كنند كه سراب آب است و آب سراب .
(فدلاهما بغرور.) ((دلاهما))
از ((تدلية )) گرفته شده ، به معناى
اسقطهما: به سقوط كشانيد آن دو تن را. غرور به معناى فريب دادن به باطل است . مقصود
اين جمله اين است : شيطان پس از آن كه براى آدم و حوا سوگند خورد كه اندرز دهنده
امينى براى آنهاست ، آنها فريب خوردند؛ زيرا گمان داشتند كه كسى جرئت نمى كند به
دروغ به خدا سوگند بخورد، چون شيطان ملعون نخستين كسى بود كه جرئت كرد به دروغ
سوگند بخورد؛ چنان كه او نخستين كسى بود كه تعصب نژادى داشت و حكم خدا را با راءى
خود قياس كرد.
فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سواتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة .
طفقا: آغاز كردند آن دو. يخصفان : مى گذاشتند. معناى آيه اين است : وقتى آدم و حوا
از آن درخت خوردند، براى هر كدام از آن ها شرمگاه خودش و نيز شرمگاه همراهش آشكار
شد، در حالى كه در قبل پوشيده بود. از اين رو، هر دو شرمگين شدند و احساس كردند كه
بايد آن را بپوشانند و به گردآورى برگ هاى درخت بهشت پرداختند و آنها را روى شرمگاه
خود گذاشتند.
و ناداهما ربهما
اءلم اءنهكما عن تلكما الشجرة و اءقل لكما ان الشيطان لكما عدو مبين . اين
جمله ، سرزنشى است از سوى خداوند براى آدم و حوا، زيرا آنها از سخن ابليس فريب
خوردند و در برابر گمراه كردن و فريب دادن او از خود ضعف نشان دادند و در عين حال ،
خداوند با اين سخن خود، آنها را به توبه و زارى توجه مى دهد. از اين رو، آدم و حوا
با شتاب به گناه خود اعتراف كردند و از خدا آمرزش خواستند.
قالا ربنا ظلمنا
اءنفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين . خداوند هم آنها را
آمرزيد و بدان ها رحم كرد، به دليل آيه 37 از سوره بقره : ((آدم
از پروردگارش كلمه اى چند فرا گرفت ، پس خدا توبه او را بپذيرفت ؛ زيرا توبه پذير و
مهربان است )).
قال اهبطوا
بعضكم لبعض عدو. اين خطاب متوجه آدم و همسرش و نيز ابليس است . مرا از
((بعضكم ))، ابليس و طايفه ابليسيان
است و مقصود از بعض ، آدم و فرزندان او. عامل اين دشمنى ابليس است ؛ زيرا او عمدا
به گمراه كردن انسان پرداخت و او را به تباهى كشانيد تا از او انتقام مشكلات خودش
را بستاند. اما انسان ، ابليس را نمى بيند تا او را آزار دهد. خداى تعالى مى
فرمايد: ((او و قبيله اش از جايى كه آنها را نمى بينيد شما
را مى بينند)).(139)
و نيز مى فرمايد: ((شيطان دشمن شماست ، او را دشمن گيريد)).(140)
و لكم فى الاءرض
مستقر و متاع الى حين قال فيها تحيون و فيها تموتون و منها تخرجون پس از آن
كه آدم چنين عملى را مرتكب شد، خداوند هم براى ما انسان ها چنين مقرر كرد كه در اين
زمين با مواجه شدن با گرفتارى ها و سختى ها زندگى كنيم و بميريم و آن گاه براى
بازپرسى و كيفر كردار از آن بيرون آورده شويم .
داستان آدم در قرآن
خداى سبحان داستان آدم را در آيه 33 و آيات پس از آن در سوره بقره ، در آيه
18 و آيات پس از آن از سوره اعراف و نيز در آيه 115 و آيات پس از آن از سوره طه
بيان كرده است . خلاصه داستان ، چنان كه در اين آيات آمده ، از اين قرار است :
خداى بزرگ به فرشتگانش خبر داد كه به زودى در زمين آفريدگانى را پديد خواهد آورد.
آنان در اطراف و اكناف زمين راه مى روند و روزى خدا را مى خورند. فرشتگان به خدا
گفتند: چگونه كسانى را در زمين مى آفرينى كه فساد مى كنند و براى دستيابى به منابع
زمين ، خون ها مى ريزند، در حالى كه ما هميشه تو را مى پرستيم ؟ خداوند سبحان به
فرشتگان پاسخى داد كه دلهايشان آرام گرفت و نيز از آنان خواست كه وقتى آدم را به
صورت انسان كامل در آورد به او سجده كنند. پس از آن كه او را از خاك آفريد و شكل
نهايى را به او بخشيد، فرشتگان به آدم روى آوردند، او را بزرگ شمردند و به او سجده
كردند، جز ابليس كه آشكارا مخالفت كرد و از فرمان خدا سر باز زد.
وقتى خداوند از ابليس پرسيد، او در پاسخ گفت : من از لحاظ نژادى از او برترم . از
اين رو، خدا او را با راندن از خود و نفرين ، كيفر داد. خدا تمام نام هاى موجودات
را به آدم آموخت ، در حالى كه فرشتگان آنها را نمى دانستند. از اين رو، خدا به آدم
دستور داد كه نام هاى موجودات را به فرشتگان خبر دهد تا فضيلت وى آشكار گردد و حكمت
جانشينى او در زمين روشن شود. آدم ، آنچه را فرشتگان نمى دانستند به آنها خبر داد.
در اين هنگام فضيلت آدم آشكار گرديد و آنان به حكمت خدا در آفرينش آدم پى بردند.
خداوند از جنس آدم ، همسرى براى او آفريد و آن دو را در بهشت نعمت هايش جاى داد و
در چيدن ميوه هاى اين بهشت آزادشان گذارد و آنها را از ميان درختان آن ، تنها از يك
درخت نهى كرد و براى آن دو ضمانت كرد كه اگر فرمان خدا را امتثال كنند، نه گرسنه
شوند، نه تشنه و نه برهنه . آن گاه آنها را از ابليس و گمراه كردن او بر حذر داشت .
بر شيطان سخت آمد كه او شقى و بدبخت شود و كسى كه سبب بدبختى و دور شدن او از رحمت
خدا گرديده ، از نعمت برخوردار شود. از اين رو، ابليس آهسته آهسته به سوى بهشت رفت
و كوشيد كه از آدم و همسرش دلجويى كند. در نتيجه ، آن دو با سخنان فريبنده او فريب
خوردند و به سبب گمراه كردن او دچار لغزش شدند. آدم و حوا لباسى داشتند كه شرمگاه
آنها را مى پوشاند به نحوى كه هيچ كدام نه شرمگاه خود را مى ديد و نه شرمگاه ديگرى
را. زمانى كه از ميوه آن درخت خوردند، لباس آن دو، كنار رفت و شرمگاهشان پديدار شد
و به سوى برگ هاى درختان بهشت شتافتند تا آن را بپوشانند.
خداى بزرگ آن دو را صدا زد و به سبب اين كه از اندرز او غفلت ورزيدند و نيز هشدار
او درباره ابليس را به فراموشى سپرده بودند، سرزنششان كرد. آنها نيز با اعتراف به
گناه و اظهار پشيمانى در پيشگاه خدا زارى كردند و تقاضاى رحمت و آمرزش نمودند.
خداوند هم آنها را مورد رحمت و مغفرت قرار داد؛ لكن از نعمت هايى كه برخوردار
بودند، دورشان ساخت و آنها را در اين زمين جاى داد و در آن ، دو راه برايشان قرار
داد: هدايت و گمراهى . همچنين ، خدا كسانى را كه از هدايت او پيروى كنند به بهشت
وعده داد و كسانى را كه گمراه شوند به آتش و به آدم و فرزندانش خبر داد كه دشمنى
ميان آنان و ابليس تا قيامت ادامه خواهد داشت و در مورد فريب و گمراه كردن ابليس به
آنان هشدار داد.
آنچه گفته شد، خلاصه داستان آدم و همسرش در قرآن بود. مردم درباره اين داستان دو
عقيده دارند: گروهى منكر وحى اند و گروهى مومن به آن . گروه اخير نيز بر دو دسته
اند: دسته اى از ظاهر نص قرآنى فراتر رفته و در تفسير بهشت آدم و حوا به اسرائيليات
تكيه كرده و گفته اند: اين بهشت در دنيا و نامش بهشت عدن بود و درختى كه آدم و حوا
از آن خوردند، درخت گندم است . همچنين ، آن دو شرمگاه خود را با برگ انجير پوشاندند
و ابليس ، در حالى كه در شكم يك مار بود، وارد بهشت شد و سخنان ديگرى از اين قبيل
كه نه روايتى درباره آن آمده است و نه وحى اى .
گروهى نيز سخن را به ماوراى حس كشانده ، درخت را به امتحان ، شيطان را به شهوت و
سوءة را به رذيلت تفسير كرده اند و اظهار نظرهاى ديگرى نيز وجود دارد كه از فراست
صوفيه و سليقه آنها سرچشمه گرفته است .
ما، حد وسط ميان دو گروه را اختيار مى كنيم . از اين رو، به طور كلى به آنچه ظاهر
نص به ما الهام مى كند ايمان داريم ؛ بدين ترتيب كه درخت ، سوءه و برگ درخت ، همگى
به طور ملموس وجود داشتند؛ زيرا همين ها معناى حقيقى لفظ مى باشند و هيچ نيازى به
تاءويل وجود ندارد؛ چون عقل ، معناى ظاهر را مى پذيرد و آن را رد نمى كند. همچنين ،
درباره حقيقت بهشت آدم سخن نمى گوييم و اين كه آيا در اين جهان بوده و يا در جهان
ديگر. و نيز از نوع برگى كه آدم و حوا شرمگاه خود را با آن پوشانيدند و از نوع درخت
و اين كه چگونه ابليس مخفيانه به بهشت رفت ، سخن نمى گوييم ؛ زيرا اين جزئيات به
علم غيب ارتباط دارد و وحى درباره آن نازل نشده و عقل هم از درك آن ناتوان است . از
امام احمد نقل شده كه گفت : ((سه چيز است كه ريشه ندارد:
تفسير، و...))، مقصود (احمد از تفسير)، تفسير بر خلاف معناى
ظاهرى سخن خداوند متعال است ؛ زيرا وى از كسانى است كه هم در اصول و هم در فروع دين
به همين معناى ظاهر استدلال مى كنند.
لباس مادى و لباس معنوى
يَبَنى ءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكمْ لِبَاساً يُوَرِى سوْءَتِكُمْ وَ
رِيشاً وَ لِبَاس التّقْوَى ذَلِك خَيرٌ ذَلِك مِنْ ءَايَتِ اللّهِ لَعَلّهُمْ
يَذّكّرُونَ(26)
يَبَنى ءَادَمَ لا يَفْتِنَنّكمُ الشيْطنُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ
الْجَنّةِ يَنزِعُ عَنهُمَا لِبَاسهُمَا لِيرِيَهُمَا سوْءَتهِمَا إِنّهُ يَرَاكُمْ
هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْث لا تَرَوْنهُمْ إِنّا جَعَلْنَا الشيَطِينَ
أَوْلِيَاءَ لِلّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ(27)
اى فرزندان آدم ! براى شما جامه اى فرستاديم تا شرمگاهتان را بپوشد و نيز جامه زينت
. و جامه پرهيزگارى از هر جامه اى بهتر است و اين از آيات خداست ، باشد كه پند
گيرند. (26) اى فرزندان آدم ! شيطان شما را نفريبد، همچنان كه پدر و مادرتان را از
بهشت بيرون راند، لباس از تنشان كند تا شرمگاهشان را به ايشان بنماياند. او و قبيله
اش از جايى كه آنها را نمى بينيد شما را مى بينند. ما شيطان ها را دوستان كسانى
قرار داديم كه ايمان نمى آورند. (27)
واژگان :
الريش : در اين جا مراد از آن ، لباس و اثاث زينتى است و همانند آن است
((رياش )).
الفتنة : امتحان و آزمايش .
القبيل : گروه ، نظير قبيله .
اعراب :
((لباس التقوى )) مبتداى اول و
((ذلك )) مبتداى دوم و
((خير)) خبر آن و جمله خبر مبتداى اول .
((لا يفتننكم )) مضارع و لفظا مبنى بر
فتح ؛ زيرا متصل به نون تاكيد شده است و محل آن جزم مى باشد، به جهت وجود
((لا)) ناهيه .
((كما اخرج ))، ((كاف
)) به معناى مثل و صفت براى مفعول مطلق محذوف .
((ما)) مصدريه و مصدر ريخته شده ،
مجرور به اضافه ((مثل )) و تقديرش اين
است : لا
يفتننكم فتنة مثل فتنة اخراج اءبويكم . جمله ((ينزع
عنهما)) حال از ((اءبويكم
)).
تفسير :
خداى سبحان در آيه 141 از سوره انعام از خوراكى هايى كه به بندگانش ارزانى داشته ،
ياد مى كند و مى فرمايد: ((و اوست كه باغ هايى آفريد نيازمند
به داربست و بى نياز از داربست و درخت خرما و كشتزار، با طعم هاى گوناگون و زيتون و
انار، همانند، در عين حال ناهمانند. چون ثمره آوردند از آنها بخوريد...)).
در آيه اى كه ما در مقام تفسير آن هستيم لباس هايى را كه به بندگان خود ارزانى
داشته ياد مى كند و مى فرمايد:
يا بنى آدم قد
اءنزلنا عليكم لباساء يوارى سوآتكم و ريشا. خطاب به تمامى فرزندان آدم است .
((اءنزلنا عليكم : به شما عطا كرديم )).
خداى تعالى فرموده است :
و اءنزلنا من
الاءنعام ثمانية اءزواج و نيز فرموده است :
و اءنزلنا الحديد فيه باءس شديد
(كه در اين آيات ، اءنزلنا به معناى اءعطينا مى باشد). خداوند سبحان انواع لباسها
را به بندگانش ارزانى داشته است : از لباس هاى پست كه شرمگاه وى را مى پوشاند گرفته
تا لباس ها و اثاث هاى زيبا.
و لباس القوى ذلك خير. لباس تقوا
عبارت است از: بيم داشتن از خدا و انجام دادن كارهاى نيك . سبب اين كه خداوند از
تقوا به لباس تعبير كرده ، آن است كه تقوا صاحبش را از عذاب خدا نگه مى دارد؛ چنان
كه لباس انسان را از گرما و سرما حفظ مى كند. خداوند مى فرمايد: ((و
جامه هايى كه شما را از گرما حفظ مى كند و جامه هايى كه در جنگ نگه دار شماست
)).(141)
ذلك من آيات
الله لعلهم يذكرون : خداوند از باب كرم و بخشش ، لباس به شما داد تا از او
فرمان ببريد و از معصيت او خوددارى كنيد.
يا بنى آدم لا
يفتننكم الشيطان كما اءخرج اءبويكم من الجنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوآتهما.
لا يفتننكم الشيطان : شما از نيرنگ و فريب شيطان غافل نشويد. ينزع عنهما لباسهما:
شيطان سبب كندن لباس و پديدار شدن شرمگاه آن دو بود.
خداوند سبحان در آيه پيشين به دشمنى شيطان با آدم اشاره كرد و اين كه چگونه با او
نيرنگ كرد تا او و همسرش را از زندگى آسوده و گوارا بيرون آورد و به زندگى پر زحمت
و مشقت گرفتار كرد. در اين آيه ، خداوند جليل به فرزندان آدم هشدار مى دهد كه مبادا
شيطان آنان را در دام نيرنگ خود گرفتار سازد و آنها را به معصيت خدا وا دارد تا
مانع ورودشان به بهشت شود. همان گونه كه قبلا، با پدر و مادرشان نيرنگ كرد و باعث
پديدار شدن شرمگاه و نير بيرون كردن اين دو از بهشت گرديد. بديهى است كه جل .گيرى
از وارد شدن به بهشت ، آسان تر از بيرون كردن از بهشت پس از ورود به آن است ؛ زيرا
طرد اشغالگر به مراتب مشكل تر از جلوگيرى كسى است كه هواى اشغالگرى در سر دارد. يكى
از وعاظ مى گفت : با اين كه آدم (عليه السلام ) در كمال امنيت وارد بهشت شد، يك
گناه سبب خروج وى از آن گرديد، پس چگونه فرزندان او وارد بهشت شوند، در حالى كه
انبوه گناهان در آنان انباشته شده است .
انه يراكم هو و
قبيله من حيث لا ترونهم . شيطان و سپاهش ما را مى بينند، در حالى كه ما هيچ
يك از آنان را نمى بينيم . اين موضوع را وحى به ما خبر داده و ما هم بدان ايمان
داريم . انا جعلنا الشياطين اءولياء للذين لا يؤ منون
. اين جمله پاسخى است به سوالى مقدر كه از اين قرار است : اگر شيطان ما را
مى بيند و ما او را نمى بينيم ، معنايش اين است كه او تواناى بر ما و ما ناتوان از
او هستيم و او هر وقت بخواهد مى تواند ما را فريب دهد و ما نمى توانيم از خود نگه
دارى كنيم . بنابراين ، چگونه خدا به ما دستور داده است كه از او بر حذر باشيم و به
او گوش فرا ندهيم ؟
پاسخ پرسش بالا را با اندكى تفصيل مى توان چنين بيان كرد: بله ، ما شخص شيطان را
نمى بينيم ؛ لكن آثار او را احساس مى كنيم كه همان وسوسه هاى اوست كه مثلا بهشت و
دوزخى نيست و... . بنابراين هر كس از اين وسوسه ها اعراض كند و به خدا و روز قيامت
ايمان بياورد و به اين وسوسه ها پاسخ مثبت ندهد و از اين وسوسه ها و نيز از وسوسه
كننده (شيطان ) به خدا پناه برد، شيطان با نااميدى از او روى مى گرداند. اما كسى كه
به خدا و روز قيامت كافر شود، مجذوب اين وسوسه ها مى گردد و شيطان بر او غلبه مى
كند و هر زمان به هر جايى كه دلش بخواهد وى را مى برد و اين معناى اين سخن خداى
تعالى است : انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لايؤ
منون . اما مومنان كسانى هستند كه شيطان بر آنها تسلط ندارد؛ زيرا آنان زمام
خود را تنها به خداى يكتا سپرده اند: ((خدا ولى مومنان است .
ايشان را از تاريكى ها به روشنى مى برد. ولى آنان كه كافر شده اند طاغوت ياور
آنهاست كه آنها را از روشنى به تاريكى ها مى كشد)).(142)
برخى از مفسران گفته اند: شياطينى كه ما آنها را نمى بينيم ، ميكرب هايى هستند كه
مگس ها و پشه ها و آنها را حمل و به بدن انسان منتقل مى كنند و در نتيجه ، اين
ميكرب ها در بدن توليد مثل مى كنند و به سرعت رشد مى نمايند و سبب بروز بيماريهايى
خطرناك مى شوند. اين نظريه ، تفسير مقصود خدا از طريق حدس و تخمين است و اين روش با
روش ما كاملا متفاوت است .
انجام كار زشت و تقليد از پدران
وَ إِذَا فَعَلُوا فَحِشةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيهَا ءَابَاءَنَا وَ
اللّهُ أَمَرَنَا بهَا قُلْ إِنّ اللّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ
عَلى اللّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ(28)
قُلْ أَمَرَ رَبى بِالْقِسطِ وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كلِّ مَسجِدٍ وَ
ادْعُوهُ مخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ(29)
فَرِيقاً هَدَى وَ فَرِيقاً حَقّ عَلَيهِمُ الضلَلَةُ إِنّهُمُ اتخَذُوا الشيَطِينَ
أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللّهِ وَ يحْسبُونَ أَنهُم مّهْتَدُونَ(30)
چون كار زشتى كنند، گويند: پدران خود را نيز چنين يافته ايم و خدا ما را بدان فرمان
داده است . بگو: خدا به زشت كارى فرمان نمى دهد. چرا چيزهايى به خدا نسبت مى دهيد
كه نمى دانيد؟ (28) بگو: پروردگار من به عدل فرمان داده است و به هنگام هر نماز روى
به جانى او داريد و او را با ايمان خالص بخوانيد. و همچنان كه شما را آفريده است
باز مى گرديد. (29) فرقه اى را هدايت كرده و فرقه اى گمراهى را در خورند. اينان
شيطان ها را به جاى خدا به دوستى گرفتند و مى پندارند كه هدايت يافته اند. (30)
واژگان :
الفاحشة : گناه كبيره ، و كار زشتى است كه در زشتى به نهايت رسيده باشد.
القسط: عدالت .
اعراب :
((اقيموا)) عطف است بر معناى امر به
قسط، يعنى : ((اءقسطوا و اءقيموا)).
((مخلصين )) حال از واو
((ادعوه )). ((الذين
)) مفعول براى ((مخلصين
)). ((كما بداءكم ))،
((كاف )) به معناى مثل و صفت براى
محذوف ، يعنى تعودون عودا مثل بدءكم . ((فريقا
هدى و فريقا حق ))، ((فريق
)) اول مفعول ((هدى ))
و ((فريق )) دوم مفعول
((اءضل )) مى باشد كه حذف شده است و سياق كلام بر آن
دلالت دارد.
تفسير :
و اذا فعلوا
فاحشة . ضمير ((فعلوا)) به
((الذين لايؤ منون )) كه در آخر آيه
پيشين ذكر شده است بر مى گردد. گروهى از مفسران مى گويند: مراد از فاحشه ، عملى است
كه در دوران جاهليت انجام مى شد و آن اين كه زنان و مردان در حالى كه برهنه بودند
به دور خانه كعبه طواف مى كردند. اما درست آن است كه بگوييم اين واژه تمام كارهاى
حرامى را كه عرب ها انجام مى دادند در بر مى گيرد و زمانى كه از آن نهى شدند،
((گفتند: پدران خود را بر آن يافتيم . و خدا ما را بدان امر
كرده است )). عمل پدران ، حجت و دليل مشركان و نيز دليل
ديگران است و حتى (عمل پدران ) دليل بسيارى از علماى دينى است . و لكن آنان (به اين
موضوع ) توجه ندارند. اما تصور مشركان مبنى بر اين كه خدا آنان را به كار زشت دستور
داده ، همان است كه آنها براى اثبات آن به آنچه خداوند سبحان در آيه 149 از سوره
انعام از آنها حكايت كرده استدلال كرده اند: ((مشركان خواهند
گفت : اگر خدا مى خواست ، ما و پدرانمان مشرك نمى شديم )).
خداوند در رد سخن آنها فرمود: ((بگو: اگر شما را دانشى است
آن را براى ما آشكار سازيد؛ ولى شما تنها از گمان خويش پيروى مى كنيد)).
ما، پيش تر اين تصور و نيز رد آن را كاملا شرح داديم .
اما در اين جا خداوند متعال در رد مشركان چنين مى فرمايد:
قل ان الله لا
ياءمر بالفحشاء؛ خداوند به شما دستور فحشا نمى دهد، بلكه ((شيطان
به شما وعده تنگدستى مى دهد و به زشتكارى امر مى كند)).(143)
اءتقولون على الله ما لا تعلمون . و هر
كس كه بدون دانش سخن گويد، افترا زننده و دروغگو است و هر كس دروغ ببندد، نااميد
خواهد شد.
قل اءمر ربى
بالقسط. ((قسط))، يعنى عدالت و
راستى . طبرسى مى گويد: ((قسط)) اسم
جامعى است كه تمام كارهاى نيك را شامل مى شود. حال ، معناى قسط هر چه باشد، امر به
آن ، تصور مشركان را مبنى بر اين كه خدا به زشتكارى دستورشان داده ، تكذيب مى كند.
و اءقيموا
وجوهكم عند كل مسجد و ادعوه مخلصين له الدين . مراد از ((اءقيموا
وجوهكم ))، پرستش خداست . واژه ((مسجد))
به معناى محل سجده و زمان آن است ؛ لكن به معناى ساختمانى كه محل عبادت مى باشد، آن
قدر زياد به كار رفته كه اسم خاص براى آن شده است و مراد از ((كل
مسجد)) تمام مساجد نيست ، بلكه مقصود يكى از مساجد است ،(144)
هر مسجد كه باشد و معناى آيه اين است : خدا شما را به عبادت دستور داده و در هر
مسجدى كه انجام شود، تفاوت نمى كند، مشروط به اين كه در دين و عبادتتان اخلاصمند
باشيد. (كما بداءكم تعودون .) در روز قيامت به سوى خدا باز مى گرديد تا مورد
بازپرسى قرار گيريد و كيفر داده شويد. اين جمله ، هشدارى است به كسانى كه با فرمان
خدا در مورد عدالت ، انجام دادن عبادت و اخلاص مخالفت مى كنند.
(فريقا هدى .) اين فرقه ، كسانى هستند كه خدا را ولى خود قرار دادند و امر و نهى او
را امتثال كردند و سخنان بيهوده و فريبنده شيطان فريبشان نداد.
و فريقا حق
عليهم الضلالة . براى اينان در آخرت عذاب سختى خواهد بود؛ زيرا
انهم اتخذوا
الشياطين اءولياء من دون الله ؛ يعنى آنها شياطين را اولياى خود قرار دادند
و هر كس شيطان را ولى خود قرار دهد، زيانى آشكار ديده است .
و يحسبون اءنهم
مهتدون آنان گمان مى كنند كه در انجام دادن كارهاى زشت ، تقليد از پدران و
دروغ بستن به خدا، راه درستى رفته اند. ((بگو: آيا شما را
آگاه كنيم كه كردار چه كسانى بيش از همه به زيانشان خواهد بود. آنهايى كه كوشششان
در زندگى تباه شد و مى پنداشتند كارى نيكو مى كنند)).(145)