تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسی دانش

- ۳۰ -


اى فرزندان آدم !

يَبَنى ءَادَمَ خُذُوا زِينَتَكمْ عِندَ كلّ‏ِ مَسجِدٍ وَ كلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا إِنّهُ لا يحِب الْمُسرِفِينَ(31)

قُلْ مَنْ حَرّمَ زِينَةَ اللّهِ الّتى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطيِّبَتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلّذِينَ ءَامَنُوا فى الْحَيَوةِ الدّنْيَا خَالِصةً يَوْمَ الْقِيَمَةِ كَذَلِك نُفَصلُ الاَيَتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(32)

قُلْ إِنّمَا حَرّمَ رَبىَ الْفَوَحِش مَا ظهَرَ مِنهَا وَ مَا بَطنَ وَ الاثْمَ وَ الْبَغْىَ بِغَيرِ الْحَقّ‏ِ وَ أَن تُشرِكُوا بِاللّهِ مَا لَمْ يُنزِّلْ بِهِ سلْطناً وَ أَن تَقُولُوا عَلى اللّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ(33)

وَ لِكلّ‏ِ أُمّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا يَستَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَستَقْدِمُونَ(34)

اى فرزندان آدم ! به هنگام هر عبادت زينت خود برگيريد و نيز بخوريد و بياشاميد ولى اسراف مكنيد، كه خدا اسرافكاران را دوست نمى دارد. (31) بگو: چه كسى زينت هايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده و روزى نيكو را حرام كرده است ؟ بگو: اين چيزها در اين دنيا براى كسانى است كه ايمان آورده اند و در روز قيامت ، خالص (نياميخته به اندوهى ) براى آنها باشد. آيات خدا را براى دانايان اين چنين به تفصيل بيان مى كنيم . (32) بگو: پروردگار من زشتكاريها را چه آشكار باشند و چه پنهان و نيز گناه و افزونى جستن به ناحق را، حرام كرده است ، و نيز حرام است چيزى را شريك خدا سازيد كه هيچ دليلى بر وجود آن نازل نشده است ، يا درباره خدا چيزهايى بگوييد كه نمى دانيد. (33) هر امتى را مدت معينى است . چون اجلشان فراز آيد، يك ساعت پيش و پس نشوند. (34)

اعراب :

((عند)) ظرف است براى ((خذوا)). ((كل )) (مجرور است ) به حذف مضاف است در تقدير: ((قصد كل مسجد)) است . ((من حرم )) مبتدا و خبر. ((الطيبات )) عطف بر ((زينة )). ((هى )) مبتدا و ((للذين )) متعلق به محذوف ، خبر مبتدا و تقدير آن بدين ترتيب است : هى مستقرة للذين آمنوا. ((خالصة )) حال از ضمير در خبر محذوف كه عبارت است از ((مستقرة )). و نيز ممكن است ((خالصة )) مرفوع خوانده شود، بنابراين كه خبر براى ((هى )) باشد. ((للذين آمنوا)) متعلق به ((خالصة )). ((ما ظهر و ما بطن )) بدل از ((الفواحش )).

تفسير :

يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد. مفسران گفته اند: مردم دوران جاهليت ، چه زن و چه مرد، برهنه در اطراف خانه خدا طواف مى كردند و در ايام حج روغن نمى خوردند و همچنين غذا نمى خوردند، مگر به اندازه اى كه توان خود را حفظ كنند و اين كار را به سبب بزرگ داشت حج انجام مى دادند. لذا اين آيه نازل شد و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: پس از اين سال ، هيچ مشركى حج نكند و هيچ برهنه اى پيرامون خانه كعبه نگردد و سخن او در هنگام حج به مردم اعلام شد. يكى از حكاياتى كه در اين باره نقل شده اين است كه زن زيبايى از عرب ، لباس خود را بيرون آورد و دست خود را روى شرمگاهش گذارد و به طواف (خانه كعبه ) پرداخت . وقتى نگاه هاى مردم به سوى او جلب شد، درطواف مى كرد، اين شعر را سرود:

اليوم يبدو بعضه او كله   و ما بدا منه فلا احله
جهم من الجهم عظيم ظله   كم من لبيب عقله يضله
و ناظر ينظر ما يمله ؛

امروز مقدارى از آن (شرمگاه ) نمايان شود و يا تمام آن ، و مقدارى را كه نمايان مى شود (براى بينندگان ) حلال نمى كنم .

شرمگاه من به كسى روى خوش نشان نمى دهد و با هيبت خاصى در جايگاهش قرار دارد و چه بسيار خردمندى كه عقلش او را گمراه مى سازد.

و چه بسا نگاه كننده اى كه به چيزى نگاه مى كند كه موجب ملامت او مى شود.

واژه ((جهم )) به معناى ترش روست . مقصود آن زن اين بود كه فرج (= شرمگاه ) او با هيبت و شكوه خاصى در جايگاه خود قرار دارد و داراى مصونيت است و هيچ كس نمى تواند به آن دسترسى پيدا كند و اين فرج ، جلو نگاه كننده خود را مى گيرد و از او بدش ‍ مى آيد.

حال ، سبب نزول آيه هر چه باشد، خداوند نگاه كردن به شرمگاه نامحرم را حرام كرده است ، خواه وى مرد باشد و خواه زن . و نيز پوشاندن عورتين (جلو و عقب ) را در حال نماز و طوف واجب قرار داده است . مراد از (كُل ) در اين جا عموم بدلى است نه عموم استغراقى . ما پيش تر در هنگام تفسير آيه پيشين براى تفاوت ميان اين دو عموم در حاشيه مثال زديم . مقصود از آيه مورد بحث آن است كه مى خواهد به نظافت و پاكيزگى از چرك و آلودگى ها و نيز به پوشيدن لباس هاى زيبا در نماز جمع و جماعت و عيدها و طواف ، تشويق كند؛ زيرا در اين اوقات مردم گرد هم مى آيند و برخى از بوى بد برخى ديگر و منظره آنان نفرت نداشته باشند. آرايش حتى براى شخص تهى دست ، به اندازه توانى كه دارد، نيز خوب است . در حديث آمده است : ((خدا زيباست و زيبايى را دوست دارد)).

(و كلوا و اشربوا.) اين سخن ردى است بر كسانى كه برخى از خوردنى ها و آشاميدنى ها را حرام مى كند. (ولا تسرفوا)؛ در خوردن و آشاميدن و نيز در آرايش لباس و نماى بيرونى خود زياده روى نكنيد. انه لا يحب المسرفين . در آيه 27 از سوره اسرا آمده است : ((اسرافكاران با شياطين برادرند)). در حديث آمده است : ((معده ، خانه بيماريها و تدبير غذايى سر كرده داروهاست و تن را به چيزى كه عادت كرده عادت دهيد)). امام على (عليه السلام ) فرمود: ((چه بسا لقمه اى كه مانع لقمه هاى زياد مى شود)).

قل من حرم زينة الله التى اءخرج لعباده والطيبات من الرزق . ظاهر لفظ براى استفهام اما مقصود از آن مبالغه در نفى تحريم است و اين كه اين تحريم از وسوسه هاى شيطان مى باشد و نه از وحى رحمان . اين كه زينت به خدا نسبت داده شده ، نشان دهنده حليت آن است و اما واژه ((طيبات )) ذاتا دلالت بر حليت دارد؛ زيرا هر چيزى كه حرام باشد، آلوده است و نه پاكيزه . همچنين واژه ((زينت )) شامل تمام انواع آن مى شود؛ نظير مسكن ، لباس ، سوارى و اثاث و نيز واژه ((طيبات ))، تمام خوردنى ها، آشاميدنى ها، لذت بردن از بوى خوش و زنان ، صداى خوش و منظره زيبا و حتى تمام آنچه را لذيذ و پاكيزه است و در دين از آن نهى نشده ، در بر مى گيرد. علماى اسلام وحدت نظر دارند بر اين كه ((هر چيزى حلال است ، مگر آن كه درباره آن نهى وارد شود)) و براى اثبات اين ادعا به حكم عقل ، يعنى ((قبح عقاب بلا بيان )) استدلال كرده اند و نيز به سخنى از پيامبر بزرگ (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه فرمود:

((مردم نسبت به آنچه نمى دانند در وسعت اند)). و به سخن او: ((هر حكمى كه خداوند دانستن آن را از بندگان خود پنهان كرده ، از آنان برداشته شده است )) و همچنين به اين سخن او: ((هر چيزى مطلق است ، تا اين كه درباره آن نهى اى وارد شود)).

قل هى للذين آمنوا فى الحياة الدنيا خالصة يوم القيامة . يعنى كسانى كه هم اكنون و در همين جهان ايمان بياورند، در فرداى قيامت ، تنها آنان از زيور خدا و روزهاى پاك او بهره مند مى شوند و هيچ يك از كافران و مشركان با ايشان شريك نخواهد بود. اما در زندگى دنيوى تمام مومنان و كافران از اين نعمت ها برخوردارند.

كذلك نفصل الآيات لقوم يعلمون . هر كس در آيات قرآن تحقيق كند، در مى يابد كه خداى سبحان واژه ((عالم )) را براى كسى به كار مى برد كه احكام خدا را بداند و بدان عمل كند و نيز بر كسى اطلاق مى كند كه از او اميد مى رود در صورت تشريح احكام براى وى ، به آنها آگاهى پيدا كند و از آنها سود ببرد. مراد از ((قوم يعلمون )) در اين جا نوع دوم است ؛ يعنى كسانى كه از بيان احكام زينت و پاكيزگى ها و... بهره مند مى شوند و با شناخت حكم خدا، عالمان دينى مى شوند و براى اثبات حلال و حرام خداوند سبحان به آيا او استدلال مى كنند.

پس از آن كه خداوند سبحان كسى را كه زينت و چيزهاى پاكيزه را حرام مى كند، سرزنش كرد، محرمات اصلى را بيان فرموده است كه عبارتند از:

1. قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ؛ شرح اين آيه در هنگام تفسير آيه 151 از سوره انعام ، در بخش ده فرمان و در شماره 4 بيان شد.

2. (والاثم ) مراد از اثم هر سخن و يا عملى است كه با آن معصيت خدا انجام شود. عطف ((اثم )) بر ((فواحش )) از باب عطف عام بر خاص است ؛ نظير آيه كما اءوحينا الى نوح و النبيين .(146)

3. والبغى بغير الحق . بغى ، يعنى ستم . در حديث است : ((اگر كوهى بر كوهى ستم كند، خداوند آن را كه ستمگر است هموار مى كند)). اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمود: ((كسى كه شمشير ستم را بركشد با همان شمشير كشته خواهد شد)).

4. و اءن تشركوا بالله ما لم ينزل به سلطانا. بالاتر از شرك و كفر گناهى وجود ندارد. شرك ضد توحيد است كه در اين سخن خداى تعالى خلاصه مى شود: ((ليس كمثله شى ء؛ همانند او چيزى نيست )). در اين باره در وصيت هاى ده گانه در تفسير آيه 153 از سوره انعام ، مطالبى بيان شد.

5. و اءن تقولوا على الله ما لا تعلمون . از مصاديق اين آيه ، همان چيزى است كه مردم دوران جاهليت مى گفتند و در آيه 28 از سوره اعراف بدان اشاره شد: و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آباءنا و الله امرنا بها هيچ پستى و زشت تر از سخن بدون آگاهى نيست و ميان دروغ بستن بر خدا و ميان شرك آوردن به او از لحاظ حكم هيچ تفاوتى وجود ندارد. امام على (عليه السلام ) فرمود: ((كسى كه گفتن ((نمى دانم )) را ترك نمايد (به هر سوالى ، چند بداند يا نداند، پاسخ دهد) گرفتارى هاى اين كار به او خواهد رسيد)).

(ولكل اءمة اءجل .) مراد از امت ، در اين جا گروه است ؛ چنان كه در آيه 23 از سوره قصص به همين معناست : و لما ورد ماء مدين وجد عليه اءمة من الناس يسقون . پس از آن كه خداى سبحان در آيه 28 فرمود: مشركان كارهاى زشت انجام مى دهند و مى گويند: خدا ما را بدان دستور داده است و نيز در آيه 31 چيزهايى را كه حلال كرده و در آيه 33 چيزهايى را كه حرام نموده ، بيان كرد، اكنون مى فرمايد: ((ولكل اءمة اءجل ))؛ يعنى براى هر گروهى از مشركانى كه بر خدا دروغ بسته اند، اجل معينى است در همين دنيا و آن گاه به سوى خدا باز گردانده مى شوند و خدا آنان را از كارهايى كه انجام داده اند آگاه مى كند. اين سخن ، هشدار و وعده عذاب به مشركان ، گناهكاران و ستمكاران و به هر كسى است كه بدون آگاهى بر خدا دروغ مى بندند.

فاذا جاء اءجلهم لا يستاءخرون ساعة ولا يستقدمون . تفسير اين آيه در هنگام تفسير آيه 145 از سوره آل عمران ، بخش ((اجل حتمى ))، ج 2 بيان گرديد.

پرهيزگارى و اصلاح شدن

يَبَنى ءَادَمَ إِمّا يَأْتِيَنّكُمْ رُسلٌ مِّنكُمْ يَقُصونَ عَلَيْكمْ ءَايَتى فَمَنِ اتّقَى وَ أَصلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ(35)

وَ الّذِينَ كَذّبُوا بِئَايَتِنَا وَ استَكْبرُوا عَنهَا أُولَئك أَصحَب النّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(36)

فَمَنْ أَظلَمُ مِمّنِ افْترَى عَلى اللّهِ كَذِباً أَوْ كَذّب بِئَايَتِهِ أُولَئك يَنَالهُُمْ نَصِيبهُم مِّنَ الْكِتَبِ حَتى إِذَا جَاءَتهُمْ رُسلُنَا يَتَوَفّوْنهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قَالُوا ضلّوا عَنّا وَ شهِدُوا عَلى أَنفُسِهِمْ أَنهُمْ كانُوا كَفِرِينَ(37)

قَالَ ادْخُلُوا فى أُمَمٍ قَدْ خَلَت مِن قَبْلِكم مِّنَ الْجِنّ‏ِ وَ الانسِ فى النّارِ كلّمَا دَخَلَت أُمّةٌ لّعَنَت أُخْتهَا حَتى إِذَا ادّارَكوا فِيهَا جَمِيعاً قَالَت أُخْرَاهُمْ لأُولَاهُمْ رَبّنَا هَؤُلاءِ أَضلّونَا فَئَاتهِمْ عَذَاباً ضِعْفاً مِّنَ النّارِ قَالَ لِكلّ‏ٍ ضِعْفٌ وَ لَكِن لا تَعْلَمُونَ(38)

وَ قَالَت أُولَاهُمْ لأُخْرَاهُمْ فَمَا كانَ لَكمْ عَلَيْنَا مِن فَضلٍ فَذُوقُوا الْعَذَاب بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ(39)

اى فرزندان آدم ! هرگاه پيامبرانى از خود شما بيايند و آيات مرا بر شما بخوانند، كسانى كه پرهيزگارى كنند و به صلاح آيند بيمى بر آنها نيست و خود غمگين نمى شوند. (35) و آنها كه آيات ما را به دروغ نسبت داده و از آن سر برتافته اند اهل جهنمند و جاودانه در آن خواهند بود. (36) كيست ستمكارتر از آن كه به خدا دروغ بندد يا آيات او را دروغ انگارد؟ نصيبى كه برايشان مقرر شده به آنها خواهد رسيد. آن گاه كه فرستادگان ما بيايند تا جانشان را بگيرند مى پرسند: آن چيزهايى كه به جاى خدا پرستش مى كرديد اكنون كجايند؟ گويند: تباه شدند و از دست ما رفتند. و در اين حال به زبان خود شهادت دهند؛ زيرا كه كافر بوده اند. (37) گويد: در ميان امت هايى كه پيش از شما بوده اند، از جن و انس ، در آتش داخل شويد. هر امتى كه به آتش داخل شود امت همكيش خود را لعنت كند. تا چون همگى در آن جا گرد آيند، گروه هايى كه پيرو بوده اند درباره گروه هايى كه پيشوا بوده اند گويند: پروردگارا! اينان ما را گمراه كردند، دو چندان در آتش عذابشان كن . گويد: عذاب همه دو چندان است ولى شما نمى دانيد. (38) پيشوايان به پيروان گويند: شما را بر ما هيچ برترى نيست ، اكنون به كيفر كارهايى كه كرده بوديد عذاب را بچشيد. (39)

اعراب :

((اما ياءتينكم ))، ((اما)) از دو كلمه : ان شرطيه و ماى زايده مؤ كده تركيب يافته و به سبب داخل شدن ما بر ان ، نون تاكيد ثقيله بر ((ياءتى )) داخل شده است . ((فمن اتقى )) جواب شرط. ((حتى اذا))، ((حتى )) به معناى غايت و در اين جا عمل نكردن و همچنين است هرگاه بر سر جمله ها در آيد. ((اذا)) ظرف و در محل نصب به ((قالوا)). ((اين ما كنتم تدعون ))، ((اءين )) مبتدا، ((ما)) خبر؛ يعنى كجاست خدايانى كه شما آنها را پرستش مى كرديد؟! ((كلما)) منصوب است بنابر ظرفيت و اين ظرفيت را هم از ((ما)) كسب كرده كه به معناى وقت مى باشد. ((جميعا)) حال از واو ((اداركوا)). ((ضعفا)) به معناى مضاعف و صفت براى ((عذاب )). ((من النار)) متعلق به محذوف و صفت دوم . ((لكل )) متعلق به محذوف و خبر مبتداى محذوف . ((ضعف )) صفت براى مبتداى محذوف و تقدير آن بدين ترتيب است : لكل من الاخرى و الاولى عذاب ضعف .

تفسير :

يا بنى آدم اما ياءتينكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى فمن اتقى و اءصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون . خداى سبحان آدم و فرزندانش را آفريد و براى آنان راه و روشى را مشخص كرد كه در آن حركت كنند و به سوى آنها كسى را فرستاد كه اين راه را براى آنان بيان كند و نيز پيامبران تبليغ كننده را از ميان افرادى برگزيد كه اين پيامبران به سوى آنان فرستاده شدند؛ زيرا اين كار براى آنها موثرتر بود و حجت را بيشتر بر آنان تمام كرد. بنابراين ، كسى كه (از پيامبر خدا) اطاعت كند و (به سخن او) گوش فرا دهد، از خشم و عذاب خدا در امن و امان خواهد بود. والذين كذبوا بآياتنا واستكبروا عنها اءولئك اءصحاب النار هم فيها خالدون . اما كسانى كه آيات ما را به دروغ نسبت دهند در جهنم جاودانه اند. استاد ما - كه خدا از او خشنود باشد و او را خشنود گرداند - كتابى را كه قرار بود براى شاگردانش تدريس كند، قسمتى از آن را برايشان مى خواند و سپس به خواندن قسمت ديگر مى پرداخت و هر قسمت را با بيانى كه همه كس آن را مى فهميدند شرح مى داد. اگر آن قسمت مفهوم و روشن بود به گفتن اين سخن بسنده مى كرد: ((توضيح واضحات از همه مشكلات مشكل تر است )). آن گاه قسمت ديگر را مى خواند.

فمن اءظلم ممن افترى على الله كذبا اءو كذب بآياته . شرح اين آيه در آيه 21 از سوره انعام گذشت . اءولئك ينالهم نصيبهم من الكتاب . ((اولئك )) اشاره به كسانى است كه پيش تر از آنان ياد شده ؛ يعنى كسانى كه آنچه را وجود ندارد مى آفرينند و آنچه را وجود دارد تكذيب مى كنند. مراد از كتاب ، اجل ها و روزى هاست كه براى هر انسان مقرر شده و معناى آيه اين است : خداوند دروغگويان و تكذيب كنندگان را وا مى گذارد تا از عمر و روزى اى كه در همين دنيا برايشان مقرر شده ، كاملا بهره بگيرند. حتى اذا جاءتهم رسلنا. مراد فرشتگان مرگ است . يتوفونهم قالوا اءن يما كنتم تدعون من دون الله ؛ كجايند خدايانى كه آنها را پرستش مى كرديد؟ (قالوا ضلوا عنا)؛ نه ، ما مى دانيم آنها كجا هستند؟ و نه آنها براى رهايى ما از عذاب مى آيند. و شهدوا على اءنفسهم اءنهم كانوا كافرين . اقرار به گناه در جايى مفيد است كه پنهان كردن آن و نيز فرار از كيفرش امكان پذير باشد؛ اما پس از آن كه گناه همچون خورشيد آشكار گشت و در هنگام اعمال مجازات ، اعتراف و پشيمانى سودى ندارد.

پس از آن كه كافران عليه خود گواهى مى دهند، دادگاه پايان مى يابد و حكم عذاب سوزان ، عليه آنان صادر مى شود.

قال ادخلوا فى اءمم خلت من قبلكم من الجن والانس فى النار. مراد از امم ، ملت هاى كافرند؛ يعنى خداوند به كسانى كه به نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كافر شده اند، مى فرمايد: به آتش در آييد تا كيفرى باشد بر كفر شما؛ چنان كه كسانى كه پيش ‍ از شما پيامبران را تكذيب كردند نيز وارد آتش شدند.

كلما دخلت اءمة لعنت اءختها. ملت هاى كافر يكديگر را لعنت مى كنند، در حالى كه (در دنيا) همگى داراى يك كيش و نيز با يكديگر خويشاوندان نسبى و سببى بودند. آرى ، اين چنين هستند هواپرستان و گمراهان كه در هنگام رفاه و روزهاى اميد، نسبت به همديگر اظهار دوستى و احساسات مى كنند؛ اما وقتى به آرزوى خود نمى رسند و از جيره ، قطع اميد مى كنند، يكديگر را نفرين مى كنند و با يكديگر دشمن مى شوند.

حتى اذا اداور كوا فيها جميعا. يعنى هنگامى كه به همديگر بپيوندند و برخى به برخى ديگر برسند و در اين هنگام است كه دشمنى و جدال آغاز مى شود. قالت اءخراهم لاءولاهم ربنا هولاء اءضلونا قآتهم عذابا ضعفا من النار. برخى از مفسران مى گويند: مراد از ((اءولاهم )) كسانى هستند كه در مرحله نخست وارد آتش مى شوند و مراد از ((اءخراهم )) كسانى مى باشند كه در مرحله بعدى وارد آتش مى شوند. عده ديگرى از مفسران مى گويند: مراد از ((اءولاهم ))، رهبران و مقصود از ((اءخراهم )) پيروان است . نظريه اخير نزديك تر و مناسبت تر است ؛ زيرا گروه پيرو مى گويند: اينها ما را گمراه كردند و مقصودشان گروه پيشواست ؛ چرا كه گمراه كننده ، پيروى شده و گمراه شده ، پيروى كننده است . گروه هاى پيرو از خدا مى خواهند كه عذاب گروه هاى پيشوا را دو چندان كند؛ زيرا آنها سبب گمراهى شان هستند. قال لكل ضعف ولكن لا تعلمون ؛ هم براى شما و هم براى آنان عذاب دو چندان خواهد بود؛ لكن هيچ گروه ، مقدار و شدت عذاب گروهى ديگر را نمى داند.

و قالت اءولاهم فما كان لكم علينا من فضل . پيروان مى خواهند كه بر عذاب پيشوايان افزوده شود. از اين رو، گروه پيشوا به گروه پيرو مى گويد: اين درخواست براى چيست ؟ در حالى كه كيفر همه ما يكسان است و تفاوتى وجود ندارد، تا خداوند بر عذاب ما بيفزايد و نه بر عذاب شما. آن گاه ، پيشوايان رو به پيروان كرده ، در پاسخ درخواست آنان مبنى بر افزايش عذاب پيشوايان ، مى گويند: فذوقوا العذاب بما كنتم تكسبون ؛ يعنى عذاب را بچشيد؛ چرا كه شما با اختيار خود، مرتكب گناهان شديد و ما شما را مجبور نكرديم .

شتر و سوراخ سوزن

إِنّ الّذِينَ كَذّبُوا بِئَايَتِنَا وَ استَكْبرُوا عَنهَا لا تُفَتّحُ لهَُمْ أَبْوَب السمَاءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنّةَ حَتى يَلِجَ الجَْمَلُ فى سمّ‏ِ الخِْيَاطِ وَ كذَلِك نجْزِى الْمُجْرِمِينَ(40)

لهَُم مِّن جَهَنّمَ مِهَادٌ وَ مِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَ كَذَلِك نجْزِى الظلِمِينَ(41)

وَ الّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لا نُكلِّف نَفْساً إِلا وُسعَهَا أُولَئك أَصحَب الجَْنّةِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(42)

وَ نَزَعْنَا مَا فى صدُورِهِم مِّنْ غِلّ‏ٍ تجْرِى مِن تحْتهِمُ الأَنهَرُ وَ قَالُوا الحَْمْدُ للّهِ الّذِى هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا كُنّا لِنهْتَدِى لَوْ لا أَنْ هَدَانَا اللّهُ لَقَدْ جَاءَت رُسلُ رَبِّنَا بِالحَْقّ‏ِ وَ نُودُوا أَن تِلْكُمُ الجَْنّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(43)

درهاى آسمان بر روى كسانى كه آيات ما را تكذيب كرده اند و از آنها سر بر تافته اند، گشوده نخواهد شد تا آن گاه كه شتر از سوراخ سوزن بگذرد. و مجرمان را اين چنين كيفر مى دهيم . (40) بسترى از آتش جهنم در زير و پوششى از آتش جهنم بر روى دارند. و ستمكاران را اين چنين كيفر مى دهيم . (41) به هيچ كس جز اندازه توانش تكليف نمى كنيم . آنان كه ايمان آورده اند و كارهاى نيكو كرده اند اهل بهشتند و در آن جا جاويدانند. 420 و هرگونه كينه اى را از دلشان بر مى كنيم . نهرها در زير پايشان جارى است . گويند: سپاس خدايى را كه ما را بدين راه رهبرى كرده و اگر ما را رهبرى نكرده بود، راه خويش نمى يافتيم . رسولان پروردگار ما به حق آمدند. و آن گاه ايشان را ندا دهند كه به پاداش كارهايى كه مى كرديد اين بهشت را به شما داده اند. (43)

واژگان :

السم : به فتح و يا ضم سين به معناى سوراخ .

الخياط: سوزن .

المهاد: بستر.

الغواشى : جمع غاشية : چيزى كه شى ء را بپوشاند.

الوسع : چيزى كه در توان شخص باشد.

النزع : كندن چيزى از جايش .

الغل : كينه .

اعراب :

((يلج )) منصوب به اءن كه پس از حتى در تقدير است . محل ((كاف )) در ((كذلك )) نصب است ؛ چرا كه صفت براى مصدر محذوف مى باشد؛ يعنى : نجزى المجرمين جزاء مثل ذلك . ((لهم من جهنم مهاد))، مبتدا و خبر. و ((من فوقهم غواش )) نيز مبتدا و خبر. تنوين در ((غواش )) عوض از ياى محذوف و اين واژه همانند ((مساجد)) غير منصرف است . ((الذين آمنوا)) مبتداى اول و ((اولئك )) مبتداى دوم و ((اصحاب الجنة )) خبر آن و جمله خبر مبتداى الو. جمله ((لا نكلف نفسا))، جمله معترضه بين مبتدا و خبر است . از ((اءن )) و ((هدانا)) مصدرى ريخته مى شود كه به سبب ابتدائيت مرفوع است و خبرش محذوف مى باشد؛ يعنى : لولا هداية الله حاصلة لنا. ((ان تلكم ))، ((ان )) مفسره به معناى ((اى )) و ((تلكم )) مبتدا، ((الجنة )) عطف بيان و جمله ((اءورثتموها)) خبر مبتدا.

تفسير :

ان الذين كذبوا باياتنا واستكبروا عنها لا تفتح لهم اءبواب السماء. آيات خدا، شامل دلايل وجود خدا و دلايل نبوت پيامبران او، و نيز تمام آنچه اين پيامبران از سوى او آورده اند مى شود. معناى تكذيب آيات خدا روشن است . عطف استكبار بر تكذيب از باب عطف تفسيرى است . جمله لا تفتح لهم اءبواب السماء كنايه از رد اعمال اين تكذيب كنندگان است و اين كه اعمال آنان پذيرفته نمى شود، آن گونه كه اعمال صالحان پذيرفته مى شود. خداى تعالى مى فرمايد: ((سخن پاك و كردار شايسته به سوى او بالا مى رود)).(147)

ولا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط. اين سخن از نوع تعليق به محال است ؛ نظير آيه قل ان كان للرحمن ولد فاءنا اءول العادين .(148) و وجود آنچه بر محال تعليق مى شود محال است . عرب براى چيزى كه تحقق پيدا نمى كند، چنين مثل مى زنند: لا اءفعله حتى يشيب الغراب و حتى يدخل الجمل فى سم الخياط؛ آن كه را انجام نمى دهم ، مگر آن كه كلاغ سياه سفيد شود و شتر از سوراخ سوزن بگذرد. و كذلك نجزى المجرمين ؛ جنايتكاران را با محروم كردن از بهشت مجازات مى كنيم .

با اين محروميت لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش و كذلك نجزى الظالمين . مهاد: بستر. الغواشى : پرده ها و معناى آيه اين است : جهنم ، جنايتكاران را از هر سو احاطه مى كند.

والذين آمنوا و عملوا الصالحات لا نكلف نفسا الا وسعها اءولئك اءصحاب الجنة هم فيها خالدون . از آن جا كه خداوند، گناهكاران را به عذاب جهنم تهديد كرد، اكنون فرمانبرداران را به بهشت وعده مى دهد و اين كه آنان هميشه از آن برخوردار خواهند بود. خداوند با اين سخن خود: لا نكلف نفسا الا وسعها به اين نكته اشاره مى فرمايد كه بهشتى با اين عظمت را مى توان بدون تحمل رنج و سختى به دست آورد و اگر كسى به جهنم مى رود، تنها بدين سبب است كه با اراده و اختيار خود، راه آن را رفته است .

و نزعنا ما فى صدورهم من غل تجرى من تحتهم الاءنهار. چرا در بهشت كينه وجود داشته باشد؟ اگر در دنيا كينه ، حسد، ريا، دروغ و نفاق به چشم مى خورد بدان سبب است كه در آن ، تهى دست و ثروتمند، ستمگر و ستم ديده ، منزوى و مشهور وجود دارند؛ اما در بهشت نه تهى دستى است ، نه ستم و نه شهرت ؛ زيرا خداوند به هر كس مقامى را مى دهد كه استحقاقش را دارد و رتبه اى را به او عطا مى كند كه براى آن كار كرده است و هر كدام از بهشتيان به جهت اين كه از آتش جهنم رهايى يافته ، احساس ‍ خوشبختى مى كند و به هيچ روى به بالاتر از خود نگاهى ندارد: ((هر كس از آتش رهايى يابد و به بهشت در آيد پيروز شده است )).

و قالوا الحمد لله الذى هدانا لهذا؛ ما را به راه راست هدايت كرده است . و ما كنا لنهتدى لولا اءن هدانا الله . اين جمله ، سپاس خداوند است در برابر نعمت هايش . لقد جاءت رسل ربنا بالحق . پيامبران الهى آنان را از بهشت خبر دادند و آنان هم به غيب ايمان آوردند و زمانى كه آن را با چشمان خود ديدند خوشحال شدند؛ زيرا غيب به شهود تبديل شد. و نودوا اءن تلكم الجنة اءورثتموها بما كنتم تعملون . ارث بردن از طريق كار نشان مى دهد كه بهشت حق لازم براى كسانى است كه به دستور خدا عمل مى كنند، كاملا همانند ميراثى كه حق وارثان آن است ؛ به بيانى ديگر آيه نشان مى دهد كه پاداش ، حق است ، نه بخشش .