تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسی دانش

- ۱۸ -


سخن كافران پيامبر را اندوهگين مى كند

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ (33)وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ وَلَقدْ جَاءكَ مِن نَّبَإِ الْمُرْسَلِينَ (34)وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاء فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ (35)إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (36)وَقَالُواْ لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ عَلَى أَن يُنَزِّلٍ آيَةً وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ (37)

مى دانيم كه سخنانشان تو را اندوهگين مى سازد؛ ولى اينان تنها تو را تكذيب نمى كنند، بلكه اين ستمكاران سخن خدا را انكار مى كنند. (33) پيامبرانى را هم كه پيش از تو بودند تكذيب كردند؛ ولى آنها بر آن تكذيب و آزار صبر كردند تا پيروزى ما به آنان فرا رسيد. و سخنان خدا را تغيير دهنده اى نيست . و هر آينه پاره اى از اخبار پيامبران بر تو نازل شده است . (34) اگر اعراض كردن آنها بر تو گران است ، خواهى نقبى در زمين بجوى يا نردبانى بر آسمان بنه تا معجزه اى بر ايشان بياورى . اگر خدا بخواهد، همه را به راه راست بَرَد. پس ، از نادانان مباش . (35) هر آينه تنها آنان كه مى شنوند مى پذيرند. و مردگان را خدا زنده مى كند و سپس همه به نزد او باز گردانده مى شوند. (36) و گفتند: چرا معجزه اى از پروردگارش بر او نازل نشده ؟ بگو: خدا قادر است كه معجزه اى فرو فرستد؛ ولى بيشترينشان نمى دانند. (37)

واژگان :

النباء: خبر بزرگ .

النفق : گودالى كه راه ورود و خروج داشته باشد.

السلم : نردبان و از واژه سلامت گرفته شده است .

اعراب :

((قد نعلم )) مضارعى است به معناى ماضى ، يعنى ((قد علمنا)). ((حتى )) به معناى ((الى )) و ((اءن )) پس از آن در تقدير است . مصدر مؤ ول ، مجرور به ((حتى )) و متعلق به ((صبروا)) مى باشد. فاعل ((جاءك )) محذوف و تقدير: جاءك نباء من نباء المرسلين است . ((فان استطعت )) جواب است براى ((ان كان كبر)) و جواب ((ان استطعت )) محذوف مى باشد كه عبارت است از: ((فافعل )). ((والموتى ))، واو براى استيناف و ((الموتى )) مبتدا و خبر آن ، جمله ((يبعثهم )). ((من ربه )) متعلق به محذوف و صفت براى ((آية )).

تفسير :

قد نعلم انه ليحزنك الذى يقولون . اين خطاب متوجه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . ((قد)) براى تحقيق و ((نعلم )) به معناى ((علمنا)) است . ضمير ((يقولون )) به ((الذين كذبوا النبى ؛ كسانى كه پيامبر را تكذيب كردند بر مى گردد)). اما مراد از چيزى كه مى گويند و حتى عملا آن را گفتند، مطالبى است كه خدا در آيه 14 از سوره دخان به آنها اشاره كرده است : ((از او روى گردان شدند و گفتند: ديوانه اى است تعليم يافته )) و نيز در آيه 2 از سوره يونس : ((... كافران گفتند كه اين مرد آشكارا جادوگرى است )) و آياتى ديگر.

فانهم لا يكذبونك ولكن الظالمين بآيات الله يجحدون . هر كس كه با طرفدار حقى به جنگ برخيزد، از آن جهت كه وى بر حق است ، با خود حق به جنگ برخاسته است و هر كس كه رسالت فرستاده اى را سبك بشمارد، در واقع فرستنده او را سبك شمرده است و نه شخص فرستاده را. مشركان مكه پيش از رسالت از محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) به عنوان راستگو و امين ياد مى كردند؛ اما زمانى كه رسالت خدا را به سوى آنان آورد و دليل هم اقامه كرد، عليه او به جنگ برخاستند و گفتند: او جادوگرى ديوانه است . بنابراين ، تكذيب محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اين حالت ، تكذيب رسالت و آيات خداست و بزرگ ترين دليل بر اثبات اين موضوع آيه 10 از سوره فتح است : ((آنان كه با تو بيع مى كنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مى كنند. دست خدا روى دست هايشان است ...)).

و لقد كذبت رسل من قبلك فصبروا على ما كذبوا و اءوذوا حتى اءتاهم نصرنا. خدا به پيامبرش مى گويد: اگر مشركان تو را تكذيب مى كنند، بدان كه پيامبران پيش از تو نيز تكذيب شدند و اين پيامبران در راه اداى رسالت خود محمل اذيت و آزار شدند و صبر كردند، تا اين كه پيروزى به سراغ آنان آمد. بنابراين ، تو هم صبر كن ؛ چنان كه آنها صبر كردند و خدا تو را پيروز خواهد كرد، چنان كه آنان را پيروز كرد.

زندگى پيرامون همين محور مى چرخد؛ ينى جنگ ميان خير و شر و حق و باطل ؛ و محال است كه كسى حق را يارى كند اما از سوى دشمنان حق مورد آزار قرار نگيرد. همچنين ، حق پيروز نمى شود، مگر آن كه ياورانى بيابد كه بر جهاد در راه آن صبر پيشه كنند و قيمت آن را از جان خانواده و اموال خود بپردازند؛ چرا كه سنت خدا چنين است و هرگز سنت او تغيير نمى كند و معناى سخن خدا: و لا مبدل لكلمات الله نيز همين است .

من هيچ روزگارى را سراغ ندارم كه قدرت و امكانات باطل گرايان همچون روزگارى باشد كه ما در آن زندگى مى كنيم ؛ زيرا امروز، آنان در تمام نقاط جهان پايگاه هاى جنگى و انبارهاى سلاح هاى ويرانگر تاسيس كرده اند و به پيشرفته رين و ويران كننده ترين سلاح ها مجهز شده اند و سرنوشت ملت هاى مستضعف ، بانك ها، روزنامه ها و مطبوعات ، چاپخانه ها و مراكز نشر و توزيع - جز اندكى از آنها - را در دست گرفته اند، تا آن جا كه انسان اخلاصمند و امين ، نمى تواند مقاله اى را آزادانه منتشر و يا از رسانه ها سخن حقى را پخش ‍ كند. اما از خيانتكار به هر سو كه روى آورد، به آغوش باز و احترام از وى استقبال مى شود.

و لقد جاءك من نباءى المرسلين ؛ يعنى ما آنچه را پيامبران از سوى اقوام خود ديدند و اين كه چگونه در برابر تكذيب و آزار آنان صبر كردند و نيز اين كه سرانجام ، اين پيامبران بر تكذيب كنندگان پيروز شدند، با تو بازگو كرديم . اين سنت همان گونه كه بر پيامبران سابق جارى بود، بر تو نيز جارى خواهد شد و كلمات خدا تغييرناپذير است .

و ان كان كبر عليك اعراضهم فان استطعت اءن تبتغى نفقا فى الاءرض اءو سلما فى السماء فتاءتيهم بآية . اين آيه نظير آيه ديگرى است كه خداوند خطاب به پيامبرش مى گويد: ((... نبايد كه جان تو به جهت آنها دچار اندوه شود؛ زيرا خدا به كارهايى كه مى كنند آگاه است )).(90) اين دو آيه ، سوزش و دردى را حكايت مى كند كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به سبب پذيرفته نشدن دعوت او از سوى مشركان ، تحمل مى كرد. و نيز هدف اين دو آيه كاستن از درد و رنج پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از سوى قوم خود، دردها و رنج هايى را متحمل گرديد كه هيچ انسان بردبارى نمى تواند آن را تحمل كند. او صبر كرد و نه تنها بر آنان نفرين نكرد، بلكه بر ايشان دعا هم كرد و گفت : ((خدايا! قومم را بيامرز كه نادانند)). با اين وجود، وى از كفر قوم خود رنج مى برد. از اين رو، خدا او را با اين آيه مخاطب ساخت ، تا درد او را تخفيف دهد و نيز وى را از آنان نااميد و منصرف سازد و آن گاه اندكى انتظار بكشد تا ببيند مجازات تكذيب كنندگان چگونه خواهد بود.

و لو شاء الله لجمعهم على الهدى . رازى مى گويد: ((اين آيه دلالت دارد كه خدا نمى خواهد كافر ايمان بياورد، بلكه مى خواهد او همچنان بر كفرش باقى بماند)).

اين سخن رازى مردود است ؛ زيرا اين كار، عين ظلم است حال آن كه خدا به بندگان خود ظلم نمى كند.

معناى درست جمله فوق آن است كه خدا كسى را مجبور نمى كند به او ايمان بياورد، بلكه پس از اقامه شواهد و دلايل ، وى را مخير مى گذارد. اگر خدا با اراده ((كن فيكون )) از بندگانش مى خواست كه ايمان بياورند، حتى يك تن از آنها كافر باقى نمى ماند؛ لكن حكمت او چنين اقتضا كرد كه در امور مردم به عنوان دستور دهنده و نصيحت كننده دخالت كند و نه به عنوان آفريننده و غلبه كننده . در تفسير آيه 26 از سوره بقره ، در بخش ((تكوين و تشريع ))، ج 1، در اين باره به تفصيل سخن گفته شد.

فلا تكونن من الجاهلين ؛ اى پيامبر! از جاهلان مباش . چگونه وى از جاهلان باشد، در حالى كه اخلاق او اخلاق قرآن است ؟ البته ، اگر چنين خطابى به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) رواست ، از آن جهت است كه اين خطاب از سوى آفريننده به آفريده است ، نه از سوى همانند به همانند و همتا به همتا.

انما يستجيب الذين يسمعون و الموتى يبعثهم الله ثم اليه يرجعون . اين آيه نظير اين سخن خداست : ((تو نمى توانى مردگان را شنوا سازى و آواز خود را به گوش كرانى كه از تو روى مى گردانند برسانى )).(91) معناى آيه مورد بحث اين است : اى محمد! كسانى كه تو شيفته هدايت آنان هستى ، به سخنانت از روى فهم و تدبر گوش فرا نمى دهند؛ زيرا دوستى دنيا آنها را همچون مردگان قرار داده است و مردگان شايستگى ندارند كه مورد خطاب قرار گيرند، بلكه بايد آنها را تا روز قيامت رها كرد؛ جايى كه عذاب خدا را مى بينند و راه فرار از آن را نمى يابند.

و قالوا لولا نزل عليه آية من ربه . سوال : چگونه مشركان اين سخن را بر زبان آوردند، با اين كه خدا چندين آيه و شاهد بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرو فرستاده بود؟

پاسخ : مراد از آيه در اين جا معجزه اى است كه آنان پيشنهاد كرده و آن را شرط ايمان آوردن به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) قرار داده بودند و منظور آنها آيه اى نبود كه طالب حق را به خاطر حق قانع سازد؛ زيرا اگر چنين بود، نياز به اين سخن ايشان نبود: لولا نزل عليه آية ...

قل ان الله قادر على اءن ينزل آية . بگو: خدا قادر است معجزه اى را كه آنان مى خواهند فرو بفرستد؛ لكن آن را بر طبق ميل و هواى آنها نمى فرستد، بلكه بر حسب آنچه حكمتش اقتضا كند فرو مى فرستد. ولكن اءكثرهم لا يعلمون ؛ بسيارى از مردم نمى دانند كه خدا معجزه را بر حسب حكمت خود نازل مى كند و نه بر حسب هواهاى نفسانى مردم .

جنبندگان و پرندگان

وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ (38)وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا صُمٌّ وَبُكْمٌ فِي الظُّلُمَاتِ مَن يَشَإِ اللّهُ يُضْلِلْهُ وَمَن يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (39)

هيچ جنبنده اى در روى زمين نيست و هيچ پرنده اى با بالهاى خود در هوا نمى پرد مگر آن كه چون شما امت هايى هستند، ما در اين كتاب هيچ چيزى را فروگذار نكرده ايم ، و سپس همه را در نزد پروردگارشان گرد مى آورند. (38) آنان كه آيات ما را تكذيب كرده اند كرانند و لالانند و در تاريكى هايند. خدا هر كه را خواهد گمراه كند و هر كه را خواهد در راه راست قرار دهد. (39)

واژگان :

الدابة : هر چيزى كه بر روى زمين حركت مى كند، خواه انسان باشد، خواه حيوان و خواه حشره .

الامم : مفرد آن امت است و آن هر گروهى است كه داراى ويژگى هايى واحد باشند.

التفريط: تقصير و كوتاهى كردن .

اعراب :

((من )) در ((و ما من دابة )) زايده ، ((دابة )) مبتدا، ((امم )) خبر و ((اءمثالكم )) صفت براى ((اءمم )). ((من شى ء))، ((من )) زايده و ((شى ء)) مفعول مطلق براى ((فرطنا))؛ چرا كه جانشين مصدر، يعنى تفريط است . ((الذين كذبوا)) مبتدا، ((صم )) خبر مبتداى محذوف و نظير آن است ((بكم )) و تقدير: بعضهم صم و بعضهم بكم مى باشد و اين جمله ، خبر ((الذين )) است . ((فى الظلمات )) متعلق به محذوف و خبر دوم براى ((الذين )).

تفسير :

و ما من دابة فى الاءرض و لا طائر يطير بجناحيه الا اءمم اءمثالكم . خداوند در اين آيه بيان مى كند كه ميان انسان ها و جنبنده ها و پرندگان ، نوعى شباهت وجود دارد؛ اما اين شباهت را آشكارا بيان نكرده است : آيا شباهت جنبنده ها و پرندگان به انسانها در اين است كه آنها هم آفريده خدا مى باشند، يا در ايمان آوردن به خدا، يا در تسبيح و ستايش خدا و يا در اين كه آنها همچون خانواده ها و قبايل انسانى داراى اصناف و گروه هاى مشخصى هستند و از هر كدام با نام خاصى ياد مى شود، و يا در تدبير معاش و تغيير امور بر طبق منافعشان ؟

در هر حال ، بسيار از دانشمندان ، تحقيقات گسترده اى درباره سرشت ، غريزه و كارهاى حيوانات ، حشرات و پرندگان انجام داده و به رازهاى شگفت انگيزى دست يافته اند. اين رازها به وجود آفريننده مدبر و حكيم گواهى مى دهد و ما برخى از آنها را به عنوان نمونه يادآور مى شويم :

1. فيل ها به منظور رسيدگى به تخلفاتى كه برخى از آنها مرتكب مى شوند، دادگاه تشكيل مى دهند و دادگاه ، فيل متخلف را به جرم خلافى كه مرتكب شده ، از گروه طرد مى كند تا همچنان تنها زندگى كند.

2. كلاغ هنگام احساس خطر، با صداى خاصى به ساير كلاغ ها هشدار مى دهد؛ اما در حال خوشحالى ، صدايى از خود بيرون مى دهد كه همانند صداى قهقهه است .

سوال : فايده سخن خدا: ((يطير بجناحيه )) چيست ، با اين كه واژه طائر، خود مى رساند كه پرنده با دو بال پرواز مى كند؟

پاسخ : جز فصاحت كلام - تا آن جا كه ما مى دانيم - فايده اى ندارد.

ما فرطنا فى الكتاب من شى ء. برخى مى گويند: مراد از كتاب در اين جا ((لوح محفوظ)) است كه آنچه را خواهد بود در بر دارد. نظريه دوم اين است كه كتاب كنايه است از علم خدا به آنچه در ضمير انسان است و نيز گفتارها و كردارهاى او. نظريه سوم اين است كه مراد از كتاب ، قرآن است و خدا در قرآن آنچه بيانش براى انسان واجب بوده ، از قبيل اصول و فروع دين و... همگى را بيان كرده است و ما، در ج 1، در بخش ((قرآن و علم حديث )) نظريه اخير را برگزيديم .

ثم الى ربهم يحشرون . ظاهر آيه نشان مى دهد كه خدا جنبندگان و پرندگان را در روز قيامت محشور مى كند؛ چنان كه انسان را محشور مى سازد. آيه 5 از سوره تكوير نيز همين معنا را مى رساند: ((و چون وحوش گرد آورده شوند)). بسيارى از علما همين نظريه را گفته اند و دليل آنان ظاهر دو آيه مزبور و نيز اين حديث است : ((خدا در روز قيامت قصاص حيوانات بى شاخ را از شاخداران مى گيرد)).

ما نظريه ابن عباس را انتخاب مى كنيم كه گفته است : مراد از حشر چهار پايان ، مرگ آنهاست ؛ چنان كه در حديث آمده است : ((من مات فقد قامت قيامته ؛ كسى كه بميرد قيامتش بر پا شده است )). چرا كه حساب و مجازات ، پس از تكليف و مخالفت با آن است و تكليفى نيست مگر بر كسى كه داراى عقل باشد، حال آن كه جنبندگان و پرندگان عقل ندارند بنابراين ، تكليفى ندارند. در نتيجه ، حيوانات به منظور حساب و بازپرسى محشور نمى شوند؛ زيرا اگر چنين باشد، بايد كودكان به طريق اولى مورد بازپرسى قرار گيرند.

اما حديث ((يقتص للجماء...)) كنايه از عدل خداوند است و اين كه چيزى از نظر او پنهان نمى ماند، مگر اين كه آن را شمارش ‍ مى كند. اگر حيوان شاخدارى كه به حيوان بى شاخ هجوم مى برد مجازات شود، به طريق اولى ذبح حيوان هم براى ما بايد حرام باشد. اما كسى كه مى گويد: خدا در قيامت ، حيوان را در برابر دردهايى كه تحمل مى كند پاداش مى دهد، چيزى را به خدا نسبت مى دهد كه درباره آن آگاهى ندارد.

والذين كذبوا بآياتنا صم و بكم فى الضلمات . كسانى كه كافر شده اند، همانند كرانند؛ زيرا دعوت حق را نمى شنوند و نيز همانند لالانند؛ زيرا حق را مى شناسند و درباره آن سخن نمى گويند. آنان در تاريكى تقليد، شرك ، كفر و گناه قرار دارند.

من يشاء الله يضلله و من يشاء يجعله على صراط مستقيم . قبلا در تفسير آيه 26 از سوره بقره در بخش ((هدايت و گمراهى ))، ج 1 و نيز در آيه 88 از سوره نساء، در بخش ((گمراه كردن خدا امرى سلبى است ، نه ايجابى )) درباره هدايت و گمراهى سخن گفته شد.

ديدن عذاب و ياد خدا

قُلْ أَرَأَيْتُكُم إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (40)بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شَاء وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ (41)وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ (42)فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ (43)فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ (44)فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (45)

بگو: چه مى بينيد كه اگر بر شما عذاب خدا فرود آيد يا قيامت در رسد، اگر راست مى گوييد، باز هم جز خدا را مى خوانيد؟ (40) نه ، تنها او را مى خوانيد و اگر بخواهد آنچه را بدان دعوت مى كنيد از ميان مى برد و شما شريكى را كه براى او ساخته ايد از ياد مى بريد. (41) هر آينه بر امت هايى كه پيش از تو بودند پيامبرانى فرستاديم و آنان را به سختى ها و آفت ها دچار كرديم تا مگر زارى كنند. (42) پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آنها رسيد زارى نكردند؟ زيرا دلهايشان را قساوت فرا گرفته و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته بود. (43) چون همه اندرزهايى را كه به آنها داده شده بود فراموش كردند، همه دردها را به رويشان گشوديم تا از آنچه يافته بودند شادمان گشتند پس ناگاه فرو گرفتيمشان و همگان نوميد گرديدند. (44) ريشه آن قومى كه ستم كردند بركنده شد و تمام سپاس ها فقط براى خداوند است كه پروردگار جهانيان است . (45)

واژگان :

الباءساء: از بؤ س به معناى مشقت گرفته شده است . الباءساء، يعنى سختى و مراد از آن در اين جا، عذاب است .

الضراء: از ضرر گرفته شده و آن به معناى ضد منفعت است .

مبلسون : جمع مبلس و آن به كسى گفته مى شود كه اندوهگين و نااميد باشد.

دابرالقوم : آخر آنان .

اعراب :

((اراءيتكم ))، صيغه استفهام است اما به معناى : ((اءخبرونى ، خبر دهيد مرا)) مى باشد. كاف براى خطاب است و محلى از اعراب ندارد. و از اين قبيل است : ((اراءيتك ))، ((اءراءيتكما)) و ((اءراءيتكن )). ((غير)) مفعول براى ((تدعون )) و همچنين است ((اياه )). ((اذ)) ظرف و منصوب به ((تضرعوا)). ((بغتة )) حال از فاعل ((اءخذناهم )) به معناى ((مباغتين )) و نيز جايز است كه حال از مفعول آن و به معناى مبغوتين باشد. ((اذا)) براى مفاجات ، ((هم )) مبتدا و ((مبلسون )) خبر است .

تفسير :

قل اءراءيتكم ان اءتاكم عذاب الله اءو اءتتكم الساعة اءغير الله تدعون ان كنتم صادقين . خداوند به پيامبرش دستور داد كه به مشركين بگويد: به من خبر دهيد كه اگر همچون كسانى كه پيامبران خود را تكذيب كردند، عذاب بر شما نازل شود، يا مرگ شما با آن حالت هاى بيهوشى و يا قيامت با آن بيم هايى كه دارد فرا رسد، آيا در آن حالت هم بت هايى را كه پرستش مى كرديد و گمان داشتيد كه آنها ذلت و عذاب را از شما برطرف مى كنند، به يارى خود فرا مى خوانيد؟ مقصود از مجموع اين آيه آن است كه كافران در قيامت از آنچه شريك خدا قرار داده بودند، بيزارى مى جويند و پس از آن كه برايشان آشكار شد كه جز خداى يكتا و بى شريك ، هيچ كس را قدرت و توانى نيست ، به او پناه مى برند.

خدا و فطرت

(بل اياه تدعون .) خداوند پس از آن كه از كافران مى پرسد: آيا در روز قيامت غير خدا را مى خوانيد، خود پاسخ مى دهد: ((بل اياه تدعون ؛ بلكه او را مى خوانيد)). و اين همان پاسخى است كه انسان فطرتا بدان ايمان دارد و در دنيا و آخرت همين پاسخ را مى دهد؛ فطرتى كه خدا مردم را بر آن آفريده است . البته ، معناى فطرت آن نيست كه انسان به طور ناخودآگاه و بدون دليل به وجود آفريننده پى ببرد، وگرنه هيچ كس به خدا كافر نمى شد، بلكه معناى فطرت اين است كه خدا استعداد فهميدن دلايل وجودش را در انسان به وديعت نهاده است و اين استعداد، هيچ گاه از او جدا نمى شود و اگر كسى كافر شود، به سبب كوتاهى و عدم توجه به دلايل و شواهد است . از اين رو وى استحقاق عذاب را دارد؛ زيرا از ديدگاه عقل ميان اين دو فرد هيچ تفاوتى وجود ندارد؛ كسى كه به علم خود عمدا عمل نمى كند و كسى كه از روى نادانى حق را رها و از باطل پيروى مى كند، با وجود اين كه توان شناخت و تشخيص اين دو را دارد؛ لكن به سبب سهل انگارى و بى باكى به دنبال آن نمى رود.

شايان ذكر است كه گاهى اين استعداد و ادراك فطرى در پشت پرده تقليد و تربيت و شهوت ها كاملا پنهان مى گردد؛ چنان كه خورشيد در پشت ابر قرار مى گيرد و در اين صورت ، شخص نادان خيال مى كند كه كافر شدن او به خدا به سبب نبودن دليل است ، در حالى كه دليل در ذات و فطرت او نهفته است ؛ همان فطرتى كه خدا او را بر آن آفريده است . در روز قيامت اين پرده كنار مى رود و حقيقت آشكار مى شود و مجالى براى شك و انكار باقى نمى ماند.

فيكشف ما تدعون اليه ان شاء. ضمير ((اليه )) به ((كشف )) بر مى گردد و آن مصدرى است كه از ((يكشف )) به دست مى آيد. معناى آيه اين است : آنان خدا را مى خوانند تا عذاب را از ايشان بر دارد، چنان كه در سوره دخان آيه 12 آمده است : ((از ما عذاب را بردار)). خداى سبحان اگر بخواهد عذاب را از آنان بر مى دارد و اگر نخواهد بر نمى دارد. (و تنسون ما تشركون ؛) يعنى اى مشركان ! شما در روز قيامت از خواندن بت هايى كه در دنيا آنها را پرستش مى كرديد صرف نظر خواهيد كرد و تنها خداى يگانه را مى خوانيد؛ زيرا در اين روز، هر چيزى آن گونه كه هست آشكار مى شود.

و لقد اءرسلنا الى اءمم من قبلك فاءخذناهم بالباءساء والضراء لعلهم يتضرعون . خدا بندگانش را مجازات نمى كند، مگر پس از آن كه پيامبرى به سوى آنان بفرستد تا ايشان را به راه هدايت ارشاد كند. اگر هدايت نشدند، به ايشان فرصت مى دهد، تا به وجدان هاى خود مراجعه كنند (و بينديشند) و نيز آنان را با گرفتارى ها و مشكلات آزمايش مى كند تا شايد توبه رو زارى كنند؛ لكن آنها همچنان بر معصيت پاى مى فشارند؛ چنان كه خدا در آيه زير مى گويد:

فلولا اذ جاءهم باءسنا تضرعوا ولكن قست قلوبهم وزين لهم الشيطان ما كانوا يعملون . خدا مى گويد: آنان وقتى در دنيا گرفتار عذاب ما شدند، زارى نكردند و در برابر خدا سر فرود نياوردند و از دشمنى خود دست برنداشتند، بلكه همچنان بر كفر خود پاى فشردند و به دنبال اين ، شيطان هم گمراهى و فساد ايشان را در نظر آنان خوب جلوه مى داد و مى آراست .

اين آيه دلالت دارد كه خدا هر كس را كه به او پناه برد مى پذيرد، حتى اگر اين پناهندگى به جهت فشار سختى ها و گرفتارى ها باشد و شاءن شخص كريم و بزرگوار نيز همين است . او هيچ گدايى را رد و اميدوارى را نااميد نمى كند. حال انگيزه اش هر چه باشد.

فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم اءبواب كل شى ء حتى اذا فرحوا بما اءوتوا اءخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون . خدا در آغاز، كافران را با سخنان خود كه بر زبان پيامبران جارى مى شود هشدار مى دهد. و در مرحله دوم با عمل ، بدين ترتيب كه آنها را از طريق گرفتارى و ضرر آزمايش مى كند. وقتى آنان بر كفر و دشمنى خود پافشارى كردند، درهاى روزى و آسايش را بر روى آنها مى گشايد، تا پس از گرفتارى آنها را با نعمت ها آزمايش و حجت را بر ايشان تمام كند. وقتى آنان بر اثر (فراوانى نعمت و) رفاه ، خرسند گرديدند و بر تكبر و خودخواهى خود افزودند و رشد دينى پيدا نكردند، خدا آنها را از جايى كه گمان ندارند گرفتار عذاب مى كند. در نتيجه ، بر كوتاهى و سهل انگارى اى كه كرده اند تاسف مى خورند و از رهايى از اين عذاب نااميد مى شوند.

خلاصه سخن آن كه خدا گاهى از طريق ضرر با كافران برخورد مى كند و گاهى از طريق آسايش ؛ زيرا دوست دارد آنان هدايت شوند؛ چنان كه پدر مهربان به فرزندش همين رفتار را مى كند؛ چرا كه مصلحت او را جستجو مى كند. لكن آنها نه آسايش را سپاس ‍ گزارند و نه از سختى پند گرفتند. از اين رو، خداوند ريشه آنها را بركند و حتى يك نفر از آنان را باقى نگذاشت ، تا پسينيان از آنها پند گيرند. فقطع دابر القوم الذين ظلموا والحمد لله رب العالمين . خدا را سپاس كه بر مومنان نعمت داد و آنان را بر اهل كفر و فساد پيروز كرد.