تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسی دانش

- ۱۷ -


آن را به سان فرزندان خود مى شناسند

الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمُ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ (20)وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (21)وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَيْنَ شُرَكَآؤُكُمُ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ (22)ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ إِلاَّ أَن قَالُواْ وَاللّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ (23)انظُرْ كَيْفَ كَذَبُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ (24)

اهل كتاب او را چنان مى شناسند كه فرزندان خود را. اينان كه به خود زيان مى رسانيدند ايمان نمى آورند. (20) چه كسى است ستمكارتر از آن كه به خدا دروغ مى بندد يا آيا او را دروغ مى انگارد؟ هر آينه ستمكاران را رستگارى نيست . (21) روزى همه را گرد آوريم ، سپس به آنها كه شرك آورده اند بگوييم : آن كسان كه مى پنداشتيد شريكان خدايند اكنون كجايند؟ (22) عذرى كه مى آورند جز اين نيست كه مى گويند به خدا سوگند! كه پروردگار ماست ، ما مشرك نبوده ايم . (23) بنگر كه چگونه بر خود دروغ بستند و آن دروغ ها كه ساخته بودند ناچيز گرديد. (24)

اعراب :

((يوم نحشرهم ))، ((يوم )) مفعول به براى فعل محذوف و تقدير آن : ((اذكرهم يوم نحشرهم )) بوده است . ((جميعا)) حال از ضمير ((نحشرهم )). ((اءين )) خبر مقدم و ((شر كاؤ كم )) مبتداى موخر و ((الذين )) بدل از ((شركاؤ كم )). ((تزعمون )) نياز به دو مفعول دارد كه هر دو حذف شده اند، و تقدير: ((تزعمونهم شركاء)) مى باشد و سياق كلام بر حذف اين دو مفعول دلالت دارد. مصدر ريخته شده از ((ان قالوا)) خبر ((لم تكن ))، ((كيف )) مفعول ((كذبوا)) و جمله ((كذبوا)) مفعول ((انظر)) است .

تفسير :

الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون اءبناءهم . منظور از كسانى كه خدا كتاب براى آنان فرستاد، يهود و نصاراست . ضمير ((يعرفونه )) به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر مى گردد. آيه درباره دانشمندان اهل كتاب است كه آنان خاتم پيامبران را همچون فرزندان خود كاملا مى شناسند؛ لكن آنچه را مى دانند پنهان مى كنند. اين معنا در چند آيه تكرار شده است . برخى از اين آيات عبارتند از:

1. آيه 146 از سوره بقره : ((اهل كتاب همچنان كه فرزندان خود را مى شناسند او را مى شناسند؛ ولى گروهى از ايشان در عين آگاهى حقيقت را پنهان مى دارند)).

2. آيه 157 از سوره اعراف : ((آنان كه از اين رسول ، اين پيامبر امى كه نامش را در تورات و انجيل خود نوشته مى يابند، پيروى مى كنند...)).

3. آيه 197. از سوره شعراء: ((آيا اين نشانه بر ايشان بسنده نيست كه علماى بنى اسرائيل از آن آگاهند))؟ در اين باره در هنگام تفسير آيه 146 از سوره بقره و آيه 164 از سوره نساء، در بخش ((آيا تمام پيامبران شرقى هستند))؟ به تفصيل سخن گفتيم .

ضرورتى ندارد كه اهل كتاب تنها وقتى نام محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در تورات و انجيل نوشته مى بينند، از راستگويى او آگاهى يابند، بلكه هر كس با جديت و محققانه درباره اسلام پژوهش كند ايمانى خواهد آورد كه ترديدى در آن نباشد كه اسلام همان حق و راستگويى است و اين كه اين دو، جوهر و پايه اسلام است . همچنين هدف اين مكتب از كلمه ((لا اله الا الله )) برقرارى مساوات ميان مردم است تا آن جا كه ارزش انسان را بر اساس عمل و اخلاص مى داند، نه بر اساس ثروت و مقام و نژاد و نسب ، و نيز مردم را به هميارى و مسئوليت اجتماعى ، صلح و امنيت و پيشرفت و آسايش پايان ناپذير فرا مى خواند.

الذين خسروا اءنفسهم فهم لا يؤ منون . تفسير اين آيه در ضمن تفسير آيه 12 از همين سوره بيان شد. و من اءظلم ممن افترى على الله كذبا. مراد از ظلم در اين جا كفر است ؛ زيرا هر كس به خدا دروغ ببندد كافر است و ميان كسى كه براى خدا شريك قرار مى دهد و كسى كه از روى عمد و آگاهى يكى از احكام او را تغيير مى دهد و نيز كسى كه ادعاى نيابت از معصوم و يا شفاعت مردم را در نزد پروردگار مى كند و مى داند كه دروغ مى گويد، هيچ تفاوتى وجود ندارد؛ چرا كه همه اين افراد بر اساس اجماع و كتاب و سنت ، كافر و فاجرند. اءو كذب بآياته انه لا يفلح الظالمون . جمله نخست آيه به كسى اشاره دارد كه معدوم را موجود مى پندارد؛ نظير كسى كه براى خدا شريك و يا فرزند قرار مى دهد. جمله دوم آيه به كسى اشاره دارد كه موجود را انكار مى كند؛ نظير كسى كه وجود خدا را از اساس قبول ندارد. حكم اين دو يكى است و هر دو ستمكارند و ستمكاران را خويشاوند و شفاعت كننده نيست كه سخنش شنيده شود.

و يوم نحشرهم جميعا ثم نقول للذين اءشركوا اءين شركاؤ كم الذين كنتم تزعمون . ايمان آورندگان به خدا بر دو نوعند: كسانى كه به الوهيت و يگانگى او اعتقاد دارند و از آنها با عنوان ((يكتاپرستان )) ياد مى شود و كسانى كه به الوهيت خدا و الوهيت چيز ديگرى غير از خدا اعتقاد دارند. اين گروه با اين شريك قرار دادن ، ايمان خود را فاسد كرده و از زمره منكران گرديده اند؛ زيرا قرار دادن همانند براى خدا به منزله انكار او از اساس است ؛ چرا كه فرض بر اى است كه خدا نظير و همانند ندارد: ((چيزى همانند او نيست و او شنوا و بيناست )).(87)

خداوند از باب سرزنش و نه از روى حقيقت از مشركان مى پرسد: كجاست آن شريكانى كه آنها را همانند من خيال مى كرديد و چنان كه از خدا يارى مى طلبيد از آنها يارى طلب مى كرديد؟

سوال : چرا خدا گفته است : ((شركاؤ كم ؛ شريكان شما)) و نگفته است : ((شركائى ؛ شريكان من ))، با اين كه مى دانيم كافران شريكان را به خدا نسبت مى دادند نه به خودشان ؟

پاسخ : اضافه و نسبت با كوچك ترين مناسبتى درست است و از آن جا كه كافران ، بدعت گذاران شرك كه در حقيقت و واقع ، هيچ عين و اثرى ندارد بودند، شرك به آنان نسبت داده شده است .

ثم لم تكن فتنتهم الا اءن قالوا والله ربنا ما كنا مشركين . مراد از ((فتنه )) در اين جا شرك آوردن و آشوبگرى كافران با بت هاست . معناى آيه اين است : سرانجام بدعتگذاران شرك اين شد كه آنها بر خلاف واقع سوگند ياد كنند كه مشرك نيستند.

سوال : اين سخن خدا كه به نقل از كافران مى گويد: ((الله پروردگار ماست و ما مشرك نبوديم ))، با آيه 42 از سوره نساء: ((... هيچ سخنى را از خدا پنهان نتوانند كرد)) منافات دارد. به علاوه ، معروف است كه انسان در روز قيامت توان دروغ گفتن ندارد؟

پاسخ : قيامت ايستگاه هاى متعددى دارد كه انسان در برخى از اين توقفگاه ها مى تواند عملى را انكار كند؛ زيرا دست ها و پاهايش بدين عمل گواهى نمى دهند و آيه و الله ربنا ما كنا مشركين بر اى توقفگاه حمل مى شود. در برخى از ايستگاه ها انسان به آنچه از او سرزده اعتراف مى كند؛ زيرا ديگر نمى تواند انكار كند و آيه و لا يكتمون الله حديثا بر اين موقعيت و جايگاه حمل مى شود.

اما اين سخن را كه انسان در روز قيامت به هيچ روى نمى تواند دروغ بگويد، آيه 18 از سوره مجادله تكذيب مى كند: ((روزى كه خدا همه آنها را زنده مى كند، همچنان كه براى شما قسم مى خوردند براى او هم قسم خواهند خورد و مى پندارند كه سودى خواهند برد آگاه باشيد كه دروغگويانند)).

سوال دوم : اين سوال از پاسخ سوال اول بر مى آيد و آن اين كه اگر انسان در روز قيامت قادر به دروغ گفتن باشد و حتى براى اثبات دروغ ، همانند اين جهان ، به خدا سوگند بخورد، پس به چه دليل روز قيامت را خانه راستگويى و اين جهان را خانه دروغگويى مى نامند؟

پاسخ : مقصود از وجود تفاوت ميان دنيا و آخرت آن است كه دروغ در دنيا گاهى موجب دفع ضرر و يا جلب منافع براى شخص ‍ مى شود، اما در آخرت جز راستگويى چيزى به درد انسان نمى خورد؛ به بيانى ديگر توان نداشتن بر دروغ گفتن يك چيز است و توان داشتن بر آن اما بى فايده بودن آن ، چيزى ديگر.

انظر كيف كذبوا على اءنفسهم . اين خطاب متوجه پيامبر است ؛ لكن مقصود عموم انسانهاست . معناى آيه اين است كه كافران على رغم اين كه در حالت شرك از دنيا مى روند، آن را انكار مى كنند و اين امرى است شگفت آور و هر كس كه حالتى را كه در وى وجود دارد انكار كند و چيزى را كه در او نيست عمدا به خود نسبت دهد، هم بر خودش و هم بر خدا و مردم دروغ بسته است . و ضل عنهم ما كانوا يفترون . ((ضل عنهم )) عطف است بر ((كذبوا)) و مقصود آن است كه ، اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )! بنگر چگونه آن چيزى كه مشركان از آن اميد يارى و شفاعت داشتند از ديد آنان ناپديد گشت .

دلهاى بى بصيرت

وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ (25)وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِن يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ (26)

بعضى از آنها به سخن تو گوش مى دهند؛ ولى ما بر دلهايشان پرده ها افكنده ايم تا آن را در نيابند و گوش هايشان را سنگين كرده ايم . و هر معجزه اى را كه بنگرند بدان ايمان نمى آورند. و چون نزد تو آيند، با تو به مجادله پردازند. كافران مى گويند كه اينها چيزى جز اساطير پيشينيان نيست . (25) اينان مردم را از پيامبر باز مى دارند و خود از او كناره مى جويند و حال آن كه نمى دانند كه تنها خويشتن را به هلاكت مى رسانند. (26)

واژگان :

الاءكنة : جمع است و مفرد آن كنان ، به معناى پرده مى باشد.

الوقر به فتح واو: كم شدن شنوايى ، سنگين شدن گوش .

الاءساطير: جمع است و مفرد آن اسطوره ، يعنى چيزى كه در كتابها نوشته شده ؛ اما دليلى بر صحت آن وجود نداشته باشد.

ناءى عنه : دور شد و اعراض كرد.

اعراب :

مصدر ريخته شده از ((ان يفقهوه )) مفعول لاءجله براى ((جعلنا)) و به معناى ((كراهية ان يفقهوه ؛ دوست نداشتيم كه آنها بفهمند)) مى باشد. ((اذا)) شرطيه و متضمن معناى ظرف و متعلق به ((يقول )) است . جمله ((يجادلونك )) حال از واو در ((جاءوك )). ((ان )) در ((ان هذا)) نافيه و به معناى ((ما)) و همچنين است ((ان )) در ((ان يهلون )).

تفسير :

و منهم من يستمع اليك و جعلنا على قلوبهم اءكنة اءن يفقهوه و فى آذانهم وقرا. خداوند پس از آن كه به پيامبرش دستور داد تا به دشمنان چيزى بگويد كه عليه آنان حجت باشد و نيز پس از آن كه درباره احوال آنها در روز قيامت سخن گفت ، با اين آيه پيامبر را مورد خطاب قرار مى دهد كه معنايش اين است : گروهى از كافران به تلاوت قرآن پيامبر گوش فرا مى دهند؛ لكن آنان نه از اين سود مى برند و نه از براهين و شواهدى ديگر؛ چرا كه آنان از همان آغاز تصميم گرفتند كه به دشمنى و جدال بدون دليل برخيزند تا آن جا كه اين تصميم ، چشم بصيرت آنان را از ديدن حق ، كور و گوش ايشان را از شنيدن آن كر ساخت .

سوال : ظاهر آيه مى گويد: خدا دلهاى كافران را كور و گوش هايشان را كر ساخت . بنابراين ، نبايد آنها را مذمت كرد، زيرا از خود اختيارى ندارند؟

پاسخ : از آن جا كه دشمنان اسلام قرآن را نمى فهمند و از آن سود نمى برند و از روى تدبر و خرد ورزى بدان گوش فرا نمى دهند، از باب مجاز مى توان گفت : بر دلهايشان پوشش هايى است . و در گوش هايشان سنگينى . از سوى ديگر، چون خدا آفريننده دل ها و گوشهاست ، باز هم از باب مجاز، نسبت دادن كورى و كرى به او درست خواهد بود. اما در واقع اين مشركانند كه مسئولند؛ زيرا از روى تصميم و اراده خود به دشمنى با حق برخاسته اند. در تفسير آيه 7 از سوره بقره ، ج 1 در اين باره سخن گفته شد.

خوب است بدين نكته اشاره شود كه اسلام ، چيزى را با آنچه در ذات آن است نمى سنجد، بلكه آن را با نتايج و آثارش مى سنجد. به عنوان نمونه : گوش و چشم وسيله اى براى به كار بردن عقل هستند، و عقل طراح عمل است . از اين رو، وقتى عمل در كار نباشد وجود حواس و عدم آن ، خواه ظاهرى باشد و خواه باطنى يكسان است ؛ به بيانى ديگر در اسلام تفاوتى ميان وسايل درونى و برونى انسان وجود ندارد؛ چرا كه همگى ابزارى هستند براى سود رساندن به مردم در تدبير معاش و حل مشكل آنان . امام على (عليه السلام ) فرمود: ((او گمان مى كند كه به خدا اميدوار است . به خداى بزرگ سوگند كه دروغ مى گويد. چگونه اميدوار است ، در حالى كه اميدش در عمل او آشكار نيست ؛ زيرا هر كس كه اميدوار باشد، اميد او از عملش شناخته مى شود)).

و ان يروا كل آية لا يؤ منوا بها. حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) حقيقت دروغگويان و صاحبان مقام و ثروت را آشكار كرد و در نتيجه ، آنان نگران شدند و از منافع خود احساس خطر كردند. لذا به دروغى بزرگ پناه بردند و درباره آيات خدا گفتند: اينها افسانه هاى پيشينيان است ، در حالى كه يقين داشتند قرآن به چيزهاى پايدارتر هدايت مى كند. اما آنها به دنبال شبهه و مغلطه مى گشتند، تا مردم را از گمراهى ها و بيهودگى هاى خود كاملا منصرف سازند؛ چنان كه امروز سردمداران رژيم هاى فاسد و جعل كنندگان قوانين ظالمانه چنين مى كنند.

و هم ينهون عنه و ينون عنه . ضمير ((هم )) به كسانى بر مى گردد كه به جهت حفظ منافع خود به دشمنى با حق پرداخته بودند. ضمير ((عنه )) به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر مى گردد. (معناى آيه اين است :) دروغگويان از پيروى كردن ديگران از محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) جلوگيرى و از او اعراض مى كردند و حتى قصد نابودى او را كردند و براى جنگ با آن حضرت ، سپاهيانى را آماده نمودند، آن هم تنها به اين دليل كه او زشتى هاى آنان را برملا كرده بود. و ان يهلكون الا اءنفسهم و ما يشعرون . آنان براى اسلام و پيامبر آن توطئه كردند؛ اما اين توطئه به خود آنها برگشت ؛ زيرا برخى از اين معاندان در جنگ بدر به هلاكت رسيدند و برخى ديگر در روز فتح مكه با ذلت و خوارى تسليم شدند. آرى ، اين است سرنوشت هر كس كه در گمراهى و دشمنى با حق ، لجاجت و اصرار ورزد.

ماندن در آتش

وَلَوْ تَرَىَ إِذْ وُقِفُواْ عَلَى النَّارِ فَقَالُواْ يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلاَ نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (27)بَلْ بَدَا لَهُم مَّا كَانُواْ يُخْفُونَ مِن قَبْلُ وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (28)وَقَالُواْ إِنْ هِيَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (29)وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُواْ عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَلَيْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُواْ بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُواْ العَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ (30)قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَاء اللّهِ حَتَّى إِذَا جَاءتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُواْ يَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلاَ سَاء مَا يَزِرُونَ (31)وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ (32)

اگر آنها را در آن روز كه در آتشند بنگرى ، مى گويند: اى كاش ما را باز گردانند تا آيات پروردگارمان را تكذيب نكنيم و از مومنان باشيم ! (27) نه ، آنچه را از اين پيش پوشيده مى داشتند اكنون برايشان آشكار شده است . اگر آنها را به دنيا باز گردانند باز هم به همان كارها كه منعشان كرده بودند باز مى گردند. اينان دروغگويانند. (28) و گفتند: جز اين زندگى دنيوى ما هيچ نيست و ما ديگر باز زنده نخواهيم شد. (29) و اگر ببينى آن هنگام را كه در برابر پروردگارشان ايستاده اند، خدا مى گويد: آيا اين به حق نبود؟ گويند: آرى ، سوگند به پروردگارمان ! گويد: به كيفر آن كه كافر بوده ايد، عذاب خدا را بچشيد. (30) زيان كردند آنهايى كه ديدار با خدا را دروغ پنداشتند و چون قيامت به ناگهان فرا رسد، گويند: اى حسرت بر ما! به جهت تقصيرى كه كرديم . اينان بار گناهانشان را بر پشت مى كشند. هان ! چه بد بارى را بر پشت مى كشند. (31) و زندگى دنيا چيزى جز بازيچه و لهو نيست و پرهيزگاران را سراى آخرت بهتر است . آيا به عقل نمى يابيد؟ (32)

واژگان :

وقفوا على النار: فعل مجهول و در اين جا به معناى عرضه كردن است ؛ يعنى روزى كه بر آتش عرضه مى شوند. برخى گفته اند: جايز است ((اءوقف )) خواننده شود؛ لكن اين نظريه ، بسيار نادر است .

الساعة : زمان كوتاه . مراد از آن در اين جا روز قيامت است ؛ زيرا در اين روز به سرعت از مردم حساب گرفته مى شود.

بغتة : ناگهانى .

الحسرة : پشيمانى .

التفريط: كوتاهى كردن .

الوزر: در لغت به معناى بار سنگين و در اصطلاح دينى به معناى گناه است .

اعراب :

((و لو ترى ))، جواب ((لو)) محذوف و تقدير آن : ((لشاهدت امرا عظيما)) است . ((و لا نكذب )) منصوب به ((اءن )) كه پس از واو در تقدير است و همچنين است ((نكون )). مصدر ريخته شده از اين دو فعل عطف است بر مصدر برگرفته شده از ((نرد)) و تقدير آن بدين ترتيب است : ((يا ليت لنا الرد و عدم التكذيب و كوننا من المومنين .))، ((ان هى الا حياتنا الدنيا،)) ((ان )) نافيه ، ((هى )) مبتدا، ((حياتنا)) خبر و ((الدنيا)) صفت براى ((حياة )) است ؛ زيرا دنيا يا به معناى اول ، يا به معناى پست و يا به معناى نزديك است . ((بغتة )) مصدر و در موضع حال از ((الساعة )) و به معناى ((باغتة )) مى باشد. ((ساء)) فعل ذم و فاعلش مستتر است . ((ما)) تميز به معناى ((شى ء))، مخصوص به ذم محذوف و تقدير آن . ساء الشى ء شيئا وزرهم است .

تفسير :

و لوترى اذ وقفوا على النار. خداى سبحان ، بار ديگر درباره حالت هاى دروغگويان در روز قيامت سخن مى گويد. آنها وقتى عذابى را كه براى خودشان و پاداشى را كه براى مومنان وعده داده شده ، مى بينند مى گويند: ((اى كاش ما (به دنيا) برگردانده مى شديم و آيات پروردگارمان را تكذيب نمى كرديم و از زمره مومنان مى بوديم ))! يعنى توبه مى كرديم و كار نيك انجام مى داديم . لكن تاسف خوردن و اشك ريختن در صورتى مفيد است كه پيش از وقوع عذاب خدا باشد، اما پس از آمدن عذاب ، به منزله گريه كردن بر مردگان و تاسف خوردن بر چيزهايى است كه از دست رفته اند.

بل بدا لهم ما كانوا يخفون من قبل . فرداى قيامت ، تنها كسى از عذاب خدا رهايى مى يابد كه در دنيا رُك و راست زندگى كند و گفتارش با كردارش هماهنگ و اين دو با هم ، بازتابى از ذات و واقعيت او باشد، به گونه اى كه همگى در نزد خدا و مردم ، يك چيز محسوب گردد. اما شخصى كه پيچيده و مبهم زندگى مى كند و در درون او ريا و نفاقى نهفته است كه فقط خدا آن را مى داند و مردم از آن بى خبرند، چنين شخصى به زودى كيفر ريا و نفاق خود را خواهد ديد و بر گناهى كه مرتكب شده ، تاسف مى خورد و آرزو مى كند كه از عذاب رهايى يابد و به دنيا برگردانده شود؛ لكن اين كار بسيار دور است . و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم لكاذبون . آنان در اين سخن خود، دروغگويانند: يا ليتنا نرد و لا نكذب بآيات ربنا و نكون من المومنين ... ما درباره ده ها مجرم خوانديم كه آنها در حالى كه در سلولهاى زندان ها بودند توبه كردند؛ اما وقتى بيرون آمدند دوباره به همان جنايت ها و خلاف ها برگشتند. ((چون در دريا شما را گزند رسد، همه آنهايى كه مى پرستيد از نظرتان محو شوند، مگر او. و چون شما را به ساحل نجات برساند از او روى گردان شويد؛ زيرا آدمى ناسپاس است )).(88)

و قالوا ان هى الا حياتنا الدنيا و ما نحن بمبعوثين . معناى آيه اين است : اگر آنان به حيات نخستين خود برگردانده مى شدند، همان سخن قبلى خود را تكرار مى كردند: نه قيامت است ، نه حساب و نه كيفر.

سوال : چگونه آنان قيامت را انكار خواهند كرد، در حالى كه هول اكبر (بيم بزرگ ) را مشاهده كرده و بر آن عرضه شده اند و براى رهايى از آن متوسل شده و با خود عهد كرده اند كه ديگر بدان كردار زشت خويش بر نگردند؟

پاسخ : اين منافقان به خوبى مى دانند كه حساب و عذاب به ناچار به وقوع مى پيوندند؛ لكن از سوى ديگر اين را هم مى دانند كه اگر حق را اعلام كنند و در برابر آن تسليم شوند، منافع و سودهاى كلانى را از دست خواهند داد. خدا مى گويد: ((با آن كه در دل به آن يقين آورده بودند؛ ولى از روى ستم و برترى جويى انكارش كردند. پس بنگر كه عاقبت تبهكاران چگونه بود)).(89)

و لو ترى اذ وقفوا على ربهم . پس از آن كه آنان (منكران قيامت ) لقاى پروردگار را انكار مى كنند و (در روز قيامت ) در برابر خدا مى ايستند، خدا به آنان مى گويد: اءليس هذا بالحق ؛ آيا اين حق نبود؟ در تفسير آيه چهارم از همين سوره گفتيم : خداوند با اقامه دليل ، مردم را به سوى ايمان به حق فرا مى خواند، تا اگر كسى آن را انكار كند، حجت عليه او اقامه شده باشد. اين آيه نيز همان مطلب را تاكيد مى كند و دلايل و شواهدى را كه كافران منكر شده اند يادآور مى شود. قالوا بلى و ربنا آنها مى گويند: سوگند به پروردگار ما كه اكنون براى ما حقانيت سخن خداوند ثابت شده است . لكن اقرارشان بى فايده است و جز كيفر عادلانه و عذاب براى منكران و كافران باقى نمانده است . قال فذقوا العذاب بما كنتم تكفرون آرى ، اين است كيفر هر كس كه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد و حق را به جهت خواسته هاى نفسانى خود پنهان كند.

سوال : اين سخن خدا: ((اءليس هذا بالحق )) و سخن او: ((ذوقوا العذاب )) با آيه 174 از سوره بقره : ولا يكلمهم الله يوم القيامة ؛ خدا با آنها در روز قيامت سخن نمى گويد؛ سازگارى ندارد؟

پاسخ : مقصود از آيه (174 در سوره بقره ) آن است كه خدا با آنان به چيزى كه موجب خوشحالى آنها شود سخن نمى گويد، بلكه به چيزى با آنان سخن مى گويد كه باعث ناراحتى ايشان مى گردد؛ چنان كه در اين آيه و نيز در آيه 109 از سوره مومنون مشاهده مى كنيم : ((گويد: در آتش گم شويد و با من سخن مگوييد)).

قد خسر الذين كذبوا بلقاء الله . كسانى كه لقاى خدا را تكذيب كردند زيان ديدند و كسانى كه به او ايمان آوردند رستگار شدند. حتى اذا جاءتهم الساعد بغتة قالوا يا حسرتنا على ما فرطنا فيها. امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((ثمره تفريط پشيمانى است و ثمره احتياط، سلامت )). و هم يحملون اءوزارهم على ظهورهم اءلا ساء ما يزرون . اوزار به معناى گناهان است و حمل گناهان بر پشت كنايه است از همراه بودن اين گناهان با صاحب خود. چنان كه گفته مى شود: فلانى را شيطان سوار شده است ؛ يعنى شيطان از او جدا نمى شود. معناى آيه اين است كه تكذيب كنندگان حق در قيامت از همه مردم بدحال ترند. برخى از مفسران جديد مى گويند:

((بلكه وضعيت چهارپايان از منكران حق بهتر است ، چرا كه چهار پايان بار سنگين را بر مى دارند؛ لكن اين گروه گناهان را بر مى دارند و ديگر آن كه بار چهارپايان را سرانجام پايين مى آورند و آنها رها مى شوند و به استراحت مى پردازند؛ اما اى گروه با گناهان خود به جهنم مى روند)).

و ما الحياة الدنيا الا لعب و لهو. نظير آن ، در آيه 185 از آل عمران ج 2 بيان گرديد.