تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسی دانش

- ۱۵ -


حواريان محمد و حواريان عيسى

حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز همانند حضرت عيسى (عليه السلام ) و هر پيامبر ديگر حواريانى داشت ؛ لكن صحابه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) از وى نخواستند در هنگام گرسنگى از طريق آيات و معجزات خود آنها را اطعام كند؛ چنان كه اصحاب عيسى (عليه السلام ) چنين كردند و به وى گفتند: ((مى خواهيم از آن بخوريم )). هم چنين اصحاب محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) از وى درخواست نكردند در هنگام ترس ، آنان را امان بدهد؛ چنان كه اصحاب موسى (عليه السلام ) چنين كردند، بلكه آنان در يكى از جنگ ها از زبان مقداد بن اسود به آن حضرت گفتند: ((اى رسول خدا! چون خدا به تو فرمان داده ، پس ادامه بده و ما به همراه تو هستيم و ما آنچه را بنى اسرائيل به موسى گفتند به تو نمى گوييم : تو و پروردگارت برويد بجنگيد و ما در اين جا نشسته ايم . لكن ما مى گوييم : تو و پروردگارت برويد بجنگيد و ما نيز همراه شما پيكار خواهيم كرد. سوگند به خداوندى كه تو را به حق برانگيخت ! اگر ما را به ((برك الغماد)) هم ببرى به همراه تو مى جنگيم تا به آن جا برسى . اصحاب پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حالى كه در برابر او به زمين مى افتادند و شهيد مى شدند، مى گفتند: سوگند به پروردگار كعبه ! كه رستگار شديم . تاريخ در اين باره ، مطالبى درباره آنان نوشته كه به افسانه شباهت دارد. عمارة بن يزيد در جنگ احد آن قدر جنگيد كه از شدت زخم ها توان حركت نداشت و چون يقين كرد كه مرگش فرا رسيده ، سرش را روى قدم هاى پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) گذارد و آن را بلند نكرد تا زندگى را وداع گفت و سعادتمند گرديد.

سعد بن ربيع در احد بر زمين افتد و به يكى از اصحاب مى گويد: به پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بگو كه سعد بن ربيع برايت پيام مى فرستد: خداوند بهترين پاداشى را كه يك امت به پيامبرش مى دهد از سوى ما به تو عطا كند. و نيز قومت را از سوى من سلام برسان و به آنان بگو: ابن ربيع به شما مى گويد: شما در پيشگاه خدا عذرى نخواهيد داشت اگر كسى از شما زنده باشد و پيامبرتان تنها بماند.

عمر بن جموح لنگ بود و خواست تا به همراه پيامبر عازم جنگ احد شود. فرزندانش سعى كردند او را از رفتن به جبهه باز دارند. لذا وى به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شكايت برد و گفت : من اميدوارم كه امشب به بهشت عروج كنم . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به وى اجازه داد. او و چهار فرزندش و نيز برادر زنش همگى به شهادت رسيدند. پس از جنگ ، همسر او به احد آمد و شوهر، برادر و فرزندانش را روى شتر بار كرد و به سوى مدينه آمد. وقتى زنان او را ديدند، از اخبار جنگ از وى پرسيدند. او گفت : اما پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) سالم است و ديگر، تمام مصيبت ها آسان مى باشد. زن ها پرسيدند: اين جنازه ها، چه كسانى هستند؟ او گفت : اينان ، فرزندان من ، شوهر من و برادر من هستند كه به افتخار شهادت رسيده اند و اينك من آنها را حمل مى كنم تا به خاك بسپارم .

اينها نمونه هايى است كه ما آنها را ارائه داديم تا نشان دهد كه ميان حواريان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و حواريان ديگر پيامبران ، تفاوت از كجا تا به كجاست . اگر بگوييم : هيچ پيامبرى به طور مطلق ، موفق نشد كه اصحابى همچون اصحاب باوفاى محمد رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) داشته باشد، سخنى به گزاف نگفته ايم . و رمز اين موفقيت در شخصيت و عظمت رسالت او نهفته است .

آيه سوم : قال عيسى ابن مريم اللهم ربنا اءنزل علينا مائدة من السماء تكون لنا عيدا لاءولنا و آخرنا و آية منك و ارزقنا و اءنت خير الرازقين . وقتى عيسى (عليه السلام ) ديد، حواريان بر نزول مائده پافشارى مى كنند و نيز يقين پيدا كرد كه هدف آنان لجاجت و عاجز ساختن او نيست ، همچون بنده فرمانبردار و فروتن در برابر مولاى خود، دست به دعا برداشت و ندا در داد: اى پروردگار ما!... و از تو... و تو... عيسى (عليه السلام ) با اين دعاى خود، خواست هر شبهه اى را برطرف سازد و هر تصورى را مبنى بر اين كه در آوردن مائده عيسى دست داشته و اين ، كار خود اوست و نه كار خداى يكتا و يگانه تكذيب كند. مقصود از واژه آيه ، معجزه و مقصود از كلمه عيد، سرور و شادمانى است .

آيه چهارم : قال الله انى منزلها عليكم فمن يكفر بعد منكم فانى اءعذبه عذابا لا اءعذبه اءحدا من العالمين . خداى سبحان دعاى عيسى (عليه السلام ) را مستجاب كرد، تا اعتماد اصحابش به او و ايمان آنها به نبوت او افزايش يابد و نيز در صورتى كه مخالفت كنند، حجت بر آنها تمام باشد و مستحق آنچنان عذابى گردند كه خداوند هيچ منكر و كافر را چنين عذاب نمى كند؛ چرا كه آنان خود پيشنهاد مائده را كردند و آن را خواستند و كسى كه خواسته اش برآورده مى شود، حجت بر او تمام است و در صورت مخالفت هيچ عذرى از او پذيرفته نخواهد بود.

عيسى و مردم

وَإِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَـهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (116)مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (117)إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (118)

و آن گاه كه خدا به عيسى بن مريم گفت : آيا تو به مردم گفتى كه مرا و مادرم را سواى الله به خدايى گيريد؟ گفت : به پاكى ياد مى كنم تو را. نسزد مرا كه چيزى گويم كه نه شايسته آن باشم . اگر من چنين گفته بودم تو خود مى دانستى ؛ زيرا به آنچه در ضمير من مى گذرد دانايى و من از آنچه در ذات تو است بى خبرم . زيرا تو داناترين كسان به غيب هستى . (116) من به آنان جز آنچه تو فرمان داده بودى نگفتم . گفتم كه ، الله پروردگار مرا و پروردگار خود را بپرستيد. و من تا در ميانشان بودم مراقب و گواهشان بودم و چون مرا ميرانيدى تو خود مراقب آنها بودى . و تو بر هر چيزى آگاهى . (117) اگر آنان را عذاب كنى بندگان تو هستند و اگر آنان را بيامرزى تو پيروزمند و حكيمى . (118)

واژگان :

النفس : به چند معنى به كار مى رود: الف - به معناى چيزى كه زندگى انسان و حيوان به وسيله آن است ؛ يعنى همان چيزى كه مقصود خداوند در اين آيه است : كل نفس ذائقة الموت ب - ذات چيزى مثل اين جمله : ((اين همان خودش مى باشد)). ج - غيب ، چنان كه مى گويى : ((اءنا اءعلم نفس فلان ))؛ يعنى غيب او را مى دانم ، و همين معنا از واژه ((نفس )) در آيه مورد بحث ، مراد است ؛ يعنى تو مى دانى آنچه را من در ضمير خود پنهان مى كنم و من آن علومى را كه تو پنهان مى كنى نمى دانم .

اعراب :

((اتخذونى )) به دو مفعول متعدى مى شود؛ چرا كه به معناى ((صيرونى )) است . مفعول اول آن ياء متكلم و مفعول دوم ((الهين )) است . ((اءمى )) مفعول معه . ((من دون الله )) متعلق به محذوف است و صفت براى ((الهين )). صاحب مجمع البيان گفته است : من در اين جا زايد است ؛ لكن اين سخن درست نيست ؛ زيرا من بعد از نفى زايد واقع مى شود و در اين جا نفى وجود ندارد. مصدر ريخته شده از ((اءن اقول )) اسم ((يكون )) است و ((لى )) متعلق به محذوف ، خبر براى ((يكون )). ((بحق ))، باء زايد و ((حق )) خبر ((ليس )) و اسم آن ضمير مستترى است كه به ((ما)) بر مى گردد. مصدر ريخته شده از ((اءن اعبدوا الله )) بدل از ضمير ((به )) است . جايز نيست كه ((اءن )) در اين جا مفسره باشد؛ زيرا حروف قول آشكارا آمده است . ((انت )) ضمير فصل و محلى از اعراب ندارد.

تفسير :

و اذ قال الله يا عيسى ابن مريم اءاءنت قلت للناس اتخذونى و اءمى الهين من دون الله . خداى سبحان با اين سوال ، خود عيسى را قصد نكرده ؛ زيرا او مى داند كه عيسى به مردم چه گفته است ، بلكه خواسته عليه كسانى كه چنين ادعاى كفرآميزى را براى عيسى و مادرش مى كنند اقامه حجت كند.

(قال سبحانك .) خدايا تو از داشتن شريك پاكى . ما يكون لى اءن اءقول ما ليس لى بحق . چرا كه او پيامبر است و پيامبر معصوم از لغزش است و اساسا بدان منظور مبعوث گرديده كه با شرك مبارزه كند و ديگران را به سوى توحيد فرا خواند. بنابراين ، چگونه وى براى خود، ادعاى الوهيت كند و مردم را به پرستش خودش فرا خواند!؟

ان كنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا اءعلم ما فى نفسك انك اءنت علام الغيوب . عيسى (عليه السلام ) براى اثبات بيگناهى خود، به علم خداوند استدلال كرده و گواهى او بسنده است . ما قلت لهم الا ما اءمرتنى به اءن اعبدوا الله ربى وربكم و كنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم فلما توفيتنى كنت اءنت الرقيب عليهم . در انجيل متى بخش چهارم ، عينا چنين آمده است : ((در آن هنگام ، عيسى از روح خدا بودن بيرون شد و به صورت مخلوق در آمد، تا از سوى ابليس مورد آزمايش قرار گيرد. از اين رو، چهل روز و چهل شب روزه گرفت و سرانجام گرسنه شد. شيطان به او نزديك گرديد و گفت : اگر تو خدا هستى ، دستور بده تا اين سنگ به نان تبديل شود. عيسى در پاسخ گفت : مقدر شده است كه تنها نان موجب زندگى انسان نيست ، بلكه هر كلمه اى كه از دهان خدا خارج شود او را زنده نگه مى دارد. در اين هنگام شيطان او را گرفت و به شهر مقدس (بيت المقدس ) برد و او را بر بال هيكل (سليمان ) سوار كرد و گفت : اگر تو پسر خدا هستى خود را پايين انداز؛ زيرا مقدر شده است كه خدا به فرشتگان خود درباره ات سفارش مى كند و آنها تو را بر دستان خود بر مى دارند تا پايت به سنگ نخورد. عيسى به وى گفت : همچنين مقدر شده است كه پروردگارت را آزمايش نكنى . شيطان نيز او را بر بالاى كوه بسيار بلندى برد و تمام نقاط جهان و عظمت آن را به وى نشان داد و گفت : اگر مرا سجده كنى تمام اينها را به تو مى بخشم . در اين هنگام عيسى به او گفت : برو اى شيطان )).

(در اى جا بايد پرسش هاى زير را مطرح كرد:) آيا خدا روزه مى گيرد؟ براى كه روزه مى گيرد؟ آيا او گرسنه مى شود، در حالى كه خود روزى دهنده است ؟ چگونه شيطان او را مورد آزمايش قرار مى دهد، حال آن كه او علام الغيوب است ؟ شيطان چگونه توانست عيسى را از يك كوه به كوهى ديگر حمل كند، در حالى كه او آفريننده شيطان و آفريننده تمام جهان است ؟

ان تعذبهم فانهم عبادك و ان تغفر لهم فانك اءنت العزيز الحكيم . در برخى از تفاسير آمده است كه سخن عيسى (عليه السلام ) با خداى بزرگ ان تعذبهم فانهم عبادك ، بدين نكته اشاره دارد كه وى با كمال ادب و اميدوارى از خدا براى آنان طلب آمرزش ‍ كرد، زيرا جمله ((فانهم عبادك )) كاملا اين مطلب را در بر دارد، چنان كه به كسى كه در مورد فرزندش سخت دلى نشان دهد، مى گويى : او فرزندت مى باشد؛ يعنى او را ببخش . لكن يكى از بزرگان اين نظريه را قبول ندارد، بلكه مى گويد: ((مقصود از سخن عيسى آن است كه خدايا! آنان را از طريق توبه بيامرز)).

در پاسخ اين گوينده بايد گفت : آمرزش با توبه نياز به وساطت و شفاعت ندارد؛ زيرا خدا آنان را در مورد هر توبه كننده اى براى خود واجب كرده است . وانگهى ، چه مانعى وجود دارد كه عيسى و محمد از خداوند براى بندگان او طلب آمرزش كنند، در حالى كه ابراهيم پيش از آن دو براى گنهكاران طلب آمرزش كرد: فمن تبعنى فانه منى و من عصانى فانك غفور رحيم .(75) به علاوه آمرزيدن گناهكار در هر حالتى نيكو است : اءهم يقسمون رحمة ربك .(76)

راستگويى

قَالَ اللّهُ هَذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (119)لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (120)

خدا گفت : اين روزى است كه راستگويان را راستى گفتارشان سود دهد. از آن آنهاست بهشت هايى كه در آن نهرها جارى است . همواره در آن جاويدان خواهند بود. خدا از آنان خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند. و اين كاميابى بزرگى است . (119) از آن خداست فرمانروايى آسمان ها و زمين و آنچه ميان آنهاست و او بر هر كارى تواناست . (120)

اعراب :

((هذا)) مبتدا و ((يوم )) خبر و جمله مفعول ((قال )) است . جمله ((ينفع )) مجرور به اضافه ((يوم )). همچنين جايز است كه ((يوم )) منصوب خوانده شود، بنابراين كه ظرف و متعلق به محذوف باشد و آن محذوف خبر ((هذا)) و تقدير آن : هذا واقع يوم ينفع است .

تفسير :

قال الله هذا يوم ينفع الصادقين صدقهم لهم جنات تجى من تحتها الاءنهار خالدين فيها اءبدا. خداوند پس از آن كه سخن عيسى را حكايت مى كند كه او به قومش گفت : اءعبدوا الله ربى و ربكم به طور كلى تمام راستگويان را به نيكى وصف مى كند و بيان مى دارد كه هر كس در اين جان راست بگويد، در جان ديگر سود خواهد برد و پاداش او بهشت هايى است كه در آن ها نهرها جارى است . اين سخن خداوند، يك نوع گواهى از سوى او بر درستى گفتار و كردارهاى عيسى (عليه السلام ) محسوب مى شود و نيز بر اين كه وى رسالت پروردگارش را به طور كامل انجام داده و هر كس كه كافر و مشرك شود، تنها خودش مسئول خواهد بود.

رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلك الفوز العظيم . خشنودى خدا از بنده خود، بدين معناست كه بهشت ، نعمت و مقام ارجمند به وى مى دهد. خشنودى بنده از خدا بدين معناست كه او از هر نعمتى كه خدا به وى عطا كند خوشحال است . رازى مى گويد: ((در خشنودى خداوند اسرار شگفت آورى است كه قلم ها از نوشتن آن ناتوانند. خدا ما را از جمله شايستگان آن قرار دهد)). آرى ، هيچ كس اهل آن نخواهد بود، مگر پس از اين كه بهاى آن را بپردازد و بهاى آن هم اين است كه شعار خريدار در هر چيزى ، ((لا اله الا الله )) باشد؛ يعنى حتى اگر بدنش با قيچى پار پار و با اره تكه تكه شود، خشم خدا را فراهم نكند. چنان كه سرور دو جهان عرض مى كند: ((اگر تو بر من خشم نكنى باكى ندارم )). و نيز همان گونه كه فرزند او، حسين شهيد (عليه السلام ) مى گويد: ((خشنودى خدا، خشنودى ما اهل بيت است . بر بلاى او صبر مى كنيم و همو پاداش صابران را به ما مى دهد)).

لله ملك السموات والاءرض و ما فيهن و هو على كل شى ء قدير. كسى كه چنين توانى و چنين ملكى داشته باشد به هر كس كه از او خشنود باشد، بدون حساب مى بخشد.

سوره انعام

جز چند آيه ، 165 آيه از اين سوره مكى است .

آفرينش آسمان ها و زمين

الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِم يَعْدِلُونَ (1)هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ (2)وَهُوَ اللّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ (3)

ستايش از آن خداوندى است كه آسمان ها و زمين را بيافريد و تاريكى ها و روشنايى را پديدار كرد. با اين همه ، كافران با پروردگار خويش ديگرى را برابر مى دارند. (1) اوست كه شما را از گل بيافريد و عمرى مقرر كرد، و مدتى در نزد او معين . با اين همه شما ترديد مى ورزيد. (2) در آسمان ها و زمين ، اوست كه خداوند است . نهان و آشكارتان را مى داند و از كردارتان آگاه است . (3)

واژگان :

العدل : معانى متعددى دارد كه با اختلاف مورد تفاوت پيدا مى كند. چنان كه مى گويى : ((عدل القاضى ؛ به محكوم عليه ستم نكرد)). يا مى گويى : ((عدلت الشى ء فاعتدل ؛ او را راست كردم پس راست شد،. يا مى گويى : ((عدلت عنه ؛ از آن اعراض ‍ كردم )). ((عدلت به غيره ؛ آن را برابر با فلان چيز قرار دادم )). در جمله ((بربهم يعدلون ))، همين معناى اخير مراد است .

الاءجل : وقت معين .

قضاء الاءجل : پايان مدت .

المرية و الامتراء: ترديد و شك .

اعراب :

((خلقكم من طين )) به حذف مضاف و به معناى ((خلق اءصلكم )) است . ((اءجل )) مبتدا و ((مسمى )) صفت آن است و ((عنده )) متعلق به محذوف خبر مبتدا. ((هو)) مبتداى اول و ((الله )) مبتداى دوم . جمله ((يعلم )) خبر مبتداى دوم و اين جمله ، خبر مبتداى اول . ((فى السموات و الاءرض )) متعلق به ((يعلم )).

تفسير :

الحمد لله الذى خلق السموات والاءرض و جعل الظلمات و النور. اين آيات سه گانه از آيات هستى است كه بر يگانگى و عظمت خداوند دلالت دارد. آيه اول به آفرينش آسمان ها و زمين و تاريكى ها و روشنايى اشاره دارد، آيه دوم به آفرينش انسان و زنده شدن وى پس از مرگ و آيه سوم - علم خدا و احاطه او بر همه چيز.

حمد به معناى ثنا گفتن است و مقصود از جمله ((الحمد لله )) تعليم و آموزش است ؛ يعنى اى بندگانم ! بگوييد: ((الحمد لله )). ثناى خدا در هر حال حتى در هنگام گرفتارى خوب است ؛ زيرا او شايسته تقديس و تعظيم مى باشد. اگر مصيبتى به تو رسد و بگويى : ((الحمد لله )). با اين جمله ، صبرت را در برابر گرفتارى ها و نيز ايما استوارت را، كه هيچ چيزى آن را متزلزل نمى كند، نشان دادى . حمد خدا در هنگام آسايش و برطرف شدن گرفتارى نيكوتر و بهتر است ؛ چرا كه شكر خدا در برابر نعمت اوست .

خداى سبحان ، خود را آفريننده آسمان ها و زمين و نيز آفريننده تاريكى ها و روشنايى وصف كرده است ، تا خردها را متوجه سازد كه در آفرينش و الوهيت ، كسى با او شريك نيست . بنابراين ، تنها او، سزاوار ستايش و اخلاص بندگان خود در عبوديت است . ثم الذين كفروا بربهم يعدلون . جاى شگفت است كه اين جهان شگفت انگيز با زمين و آسمانش و اين همه دلايل روشن و براهين قاطع ، نتوانست آن پرده تاريكى را پاره كند كه خرد و قلب انسان مشرك را پوشانده و او را به حق كور ساخته و براى او چنين وانمود كرده است كه كسى ديگر نيز در استحقاق ستايش و پرستش با الله برابر است !

هو الذى خلقكم من طين . او اصل شما، يعنى آدم را آفريد و آدم از خاك و آب است و يا اين كه او ماده هر فردى از انسان را از گل آفريد؛ چرا كه انسان از گوشت و خون است و آن دو از گياه مى باشند و گوشت حيوان نيز از گياه به وجود مى آيد و گياه از گل . ثم قضى اءجلا و اءجل مسمى عنده . واژه قضا معانى زيادى دارد:

1. حكم و امر كردن : و قضى ربك اءن لا تعبدوا الا اياه (امر كرد پروردگارت .)

2. خبر دادن و ابلاغ كردن : و قضينا الى بنى اسرائيل (خبر داديم .)

3. حتمى بودن چيزى كه راه فرارى از آن نباشد: و اذا قضى اءمرا فانما يقول له كن فيكون در اين جا، معناى اخير مراد است .

خداى سبحان براى هر فردى دو مدت قرار داده است : اول ، پايان مدت زندگى و رسيدن مرگ كه با فرا رسيدن اين مرحله ، معلوم مى شود كه شخص چه قدر زندگى كرده است . دوم ، مدتى كه وى را بار ديگر، پس از مرگ زنده مى كند و اين مدت را تنها خدا مى داند و هيچ كس از آفريده هاى او از آن آگاهى ندارد. چنان كه واژه ((عنده )) نيز به اين موضوع دلالت دارد. (ثم اءنتم تمترون ؛) آن گاه شما شك مى كنيد. مفهوم جمله اين است كه ، آيا پس از آن كه بر توانايى خدا در آفرينش بزرگ ، كه جهان هستى باشد و آفرينش كوچك ، كه آفرينش انسان و مرگ و برانگيخته شدنش باشد، دليل اقامه شد، از هم شما در وجود خدا و يگانگى و عظمت او شك مى كنيد؟ بهترين تفسير درباره اين جمله ، سخن (امام ) على اميرالمومنين (عليه السلام ) است : ((در شگفتم از كسى كه درباره خدا شك مى كند، در حالى كه آفرينش خدا را مى بيند و در شگفتم از كسى كه مرگ را فراموش مى كند، در حال يكه مرگ را مى بيند. و در شگفتم از كسى كه آفرينش آخر را انكار مى كند، در حالى كه آفرينش اول را مى بيند)).

و هو الله فى السموات و فى الاءرض يعلم سركم وجهركم و يعلم ما تكسبون . خدا در آيه نخست يادآور مى شود كه او آفريننده آسمان ها و زمين است و نتيجه حتمى اين سخن آن است كه او در آسمان ها و زمين وجود دارد و معناى وجود خدا، همان وجود آثار اوست . در آيه دوم بيان مى كند كه او آفريننده انسان ، ميراننده و نيز دوباره زنده كننده اوست . لازمه اين مطلب آن است كه خدا از آشكار و پنهان انسان ، ايمان و كفر، اخلاص و نفاق و سخنان و كردارهاى نيك و بد او آگاه است .

انكار آيات خدا

وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ كَانُواْ عَنْهَا مُعْرِضِينَ (4)فَقَدْ كَذَّبُواْ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ (5)أَلَمْ يَرَوْاْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَّكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاء عَلَيْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الأَنْهَارَ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ (6)

هيچ آيه اى از آيات پروردگارشان برايشان نازل نشد، جز آن كه از آن روى گردان شدند. (4) چون سخن حق بر آنها عرضه شد، تكذيبش كردند، پس به زودى ، خبر چيزهايى كه به ريشخندشان مى گرفتند به آنها خواهد رسيد. (5) آيا نديده اند كه پيش از آنها چه مردمى را هلاك كرده ايم ؟ مردمى كه در زمين مكانتشان داده بوديم ، آن چنان مكانتى كه به شما نداده ايم . و بر ايشان از آسمان باران هاى پى در پى فرستاديم و رودها از زير پايشان روان ساختيم . آن گاه به كيفر گناهانشان هلاكشان كرديم و پس از آنها مردمى ديگر پديد آورديم . (6)

واژگان :

قرن : در تفسير رازى آمده است : ((برخى گفته اند: قرن ، شصت سال است . ديگران گفته اند: هفتاد سال است . طايفه اى گفته اند: هشتاد سال است . قول نزديك به صواب آن است كه قرن زمان خاصى نيست كه در آن زياد و يا نقصان روى ندهد، بلكه مراد اهل هر دوره و عصرى است كه هرگاه بسيارى از آنان از بين بروند گفته مى شود: قرن سپرى شد. دليل بر اثبات اين نظر، سخن پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است كه فرمود: ((بهترين قرن ها قرن من است )).

التمكين : مراد تمكنى است كه شخص بر تصرف در يك چيز پيدا مى كند.

اءرسلنا السماء: مراد از سماء باران است ، به اين جهت كه باران از آسمان فرود مى آيد.

مدرار: پى در پى ، فراوان .

اعراب :

((من )) در ((من آية )) زايد و ((آية )) فاعل . ((من آيات )) متعلق به محذوف و صفت براى ((آية )). ((كم )) براى استفهام و محل آن منصوب است با ((اءهلكنا)) و ((من قبلهم )) بيان براى آن . جمله ((مكناهم )) در محل جر، صفت براى ((قرن )) كه به معناى گروه است . ((مدرار)) حال از ((السماء)) است .

تفسير :

اصول عقيده سه چيز است : توحيد، نبوت و معاد. آيات سه گانه سابق ، توحيد و دلايل آن را بيان كرد. آيات به بيان نبوت و وضعيت كسانى كه آن را تكذيب مى كنند مى پردازد.

و ما تاءتيهم من آية من آيات ربهم الا كانوا عنها معرضين . مراد از آيه در اين جا حجت قاطع بر اثبات وجود خدا و يگانگى او و نيز بر اثبات معاد و نبوت است . معناى آيه اين است كه كافران ، دليل حق را قبول نمى كنند و بدون آن كه بدان بنگرند از آن روى بر مى تابند. اگر آنها طالب حق مى بودند، به دليل آن مى نگريستند، با دقت درباره آن مى انديشيدند و به نتيجه آن عمل مى كردند. اما انكار كردن و روى برتافتن پيش از نگرش و تحقيق ، يك نوع دشمنى و زورگويى است .

ديكتاتورى هم در زمين و هم در آسمان ممنوع

مفسران در اين كه مراد از آيه اى كه مورد اعراض و تكذيب كافران قرار گرفت كدام است اختلاف دارند: آيا مراد قرآن است ، يا ساير معجزات پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و يا تمام معجزات او؟ اين جانب در هنگام بررسى اين اختلاف به يك نكته توجه پيدا كردم و آن اين كه آيه مورد نظر، كه ما در صدد تفسير آن هستيم و نيز آيات شبيه آن كه در قرآن كريم به چشم مى خورد، معنايى را در بر دارد كه به مراتب مهم تر از چيزى است كه مفسران به شرح و بيان آن پرداخته اند؛ زيرا اين آيات دلالت دارد كه اسلام بر آزادى انديشه و راءى استوار است و اسلام به هيچ كس - هر كه باشد - اجازه نمى دهد كه از ديگران بخواهد كوركورانه و بدون دليل در برابر نظريات او تسليم و بدان ها معتقد گردند. حتى آفريدگار جهان هستى بندگان خود را مجبور نمى كند كه بدون دليل به او، كتابها و پيامبرانش ايمان بياورند. از اين رو، بر اثبات آنچه مى گويد و مردم را به سوى آن فرا مى خواند، دليل اقامه مى كند و از هر خردمندى مى خواهد كه درباره آن با دقت كامل بينديشد و بدان بنگرد. كار خدا در اين خصوص درست مانند كار هر عالم منصفى است هر چند نبايد ميان آفريدگار و آفريده ، تشبيه و قياس صورت بگيرد و خداوند بسيار بزرگ تر از اين نوع مقايسه هاست .

خداوند مى گويد: ((آيا با خود نمى انديشند كه خدا آسمان ها و زمين و هر چه را ميان آنهاست جز به حق نيافريده است ...)).(77) و نيز مى گويد: ((آيا به اين آسمان بر فراز سرشان نظر نمى كنند كه چگونه آن را بنا كرده ايم و آراسته ايم و هيچ شكافى در آن نيست )).(78) همچنين مى گويد: ((... آيات را بر مردمى كه مى انديشند اين چنين تفصيل مى دهيم )).(79)

اين آيات و امثال آنها نشان مى دهند كه خداوند بر دعوت به حق دلايل و برهان ها اقامه مى كند و از مردم مى خواهد كه درباره آنها بينديشند و اگر كسى نخواهد جز به خواسته خود ايمان بياورد، تنها خود مسئول كفر و انكارش خواهد بود.

فقد كذبوا بالحق لما جاءهم فسوف ياءتيهم اءنبؤ ا ما كانوا به يستهزؤ ن . گاهى انسان حق را ناديده مى گيرد و بدان اهميت نمى دهد و ايمان هم نمى آورد؛ لكن نه آن را تاييد مى كند و نه با آن مى جنگد؛ چنان كه شخص بى توجه و لاابالى معمولا اين گونه است . گاهى انسان در برابر حق موضع مى گيرد و آن را تكذيب مى كند كه در اين صورت ، اگر از روى آگاهى تكذيب كند، فردى زورگو و بى منطق است و اگر، هم تكذيب كند و هم ريشخند، محارب با حق خواهد بود و گناه اولى سبك تر از گناه دومى است ؛ زيرا او همانند كسى است كه از قرعه زدن خوددارى كند. گناه شخص دوم از سوم سبك تر است ؛ زيرا دومى با تكذيب كنندگان هم صدا شده است ؛ اما سومى ، هم حق را تكذيب كرده و هم بر ضد آن فعاليت نموده است . و همين سومى است كه خداوند او را به عذاب تهديد مى كند و اين كه وى به زودى كيفر دشمنى و ريشخندش را خواهد ديد.

اءلم يرواكم اءهلكنا من قبلهم من قرن مكناهم فى الاءرض ما لم نمكن لكم . اعراب دوران جاهليت درباره قوم عاد، ثمود، لوط و ديگران چيزهاى زيادى مى دانستند. آنان در سفرهاى خود به آثار آنان برخورده و آنها را ديده بودند و از اين اقوام و آثارشان سخن مى گفتند و مى دانستند كه خداوند بدان سبب آنان را نابود كرد كه حق را تكذيب كردند؛ حقى كه پيامبران آنان از جانب خدا آورده بودند. اين آيه تكذيب كنندگان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را تشويق مى كند كه از نابودى نسل هاى گذشته پند گيرند؛ در حالى كه آنان آن چنان پادشاهى ، قدرت و سلطنتى داشتند كه عرب جاهليت آن را نداشتند.

و اءرسلنا السماء عليهم مدارا؛ باران پى در پى فرستاديم كه موجب فراوانى نعمت و ارزاق در زندگى آنان مى شود. و جعلنا الاءنهار تجى من تحتهم اين جمله كنايه از آسايش و افزايش توليد است . (فاءهلكناهم بذنوبهم ؛) آنان را بر اثر گناهانشان هلاك كرديم و ثروت و سلطنت نتوانست آنها را نجات دهد. و اءنشانا من بعدهم قرنا آخرين . خردمند كسى است كه پيش از عبرت گرفتن ديگران از وى ، خود از ديگران عبرت گيرد.