اثبات وصيت
يِا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ
الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ
غَيْرِكُمْ إِنْ أَنتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ فَأَصَابَتْكُم مُّصِيبَةُ
الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِن بَعْدِ الصَّلاَةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللّهِ إِنِ
ارْتَبْتُمْ لاَ نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلاَ نَكْتُمُ
شَهَادَةَ اللّهِ إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الآثِمِينَ (106)فَإِنْ عُثِرَ عَلَى
أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا فَآخَرَانِ يِقُومَانُ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِينَ
اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الأَوْلَيَانِ فَيُقْسِمَانِ بِاللّهِ لَشَهَادَتُنَا
أَحَقُّ مِن شَهَادَتِهِمَا
وَمَا اعْتَدَيْنَا إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ (107)ذَلِكَ أَدْنَى أَن
يَأْتُواْ بِالشَّهَادَةِ عَلَى وَجْهِهَا أَوْ يَخَافُواْ أَن تُرَدَّ أَيْمَانٌ
بَعْدَ أَيْمَانِهِمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاسْمَعُواْ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي
الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ (108)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چون مرگتان فرا رسد به هنگام وصيت دو عادل را از ميان
خودتان به شهادت گيريد، يا از غير خودتان . هرگاه كه در سفر بوديد و مرگتان فرا
رسيد. اگر از آن دو در شك بوديد نگاهشان داريد تا بعد از نماز، آن گاه به خدا سوگند
خورند كه اين شهادت را به هيچ قيمتى دگرگون نكنيم هر چند به سود خويشاوندمان باشد و
آن را كتمان نكنيم . اگر جز اين باشد از گناهكارانيم . (106) و هرگاه معلوم شود كه
آن دو شاهد مرتكب گناه خيانت شده اند، دو شاهد ديگر كه اولى تر از آن دو باشند جاى
ايشان را بگيرند. آن دو به خدا قسم خورند كه شهادت ما از شهادت آن دو درست تر است و
ما از حق تجاوز نكنيم ، هرگاه چنين كنيم از ستمكاران باشيم . (107) اين شيوه نزديك
تر به آن است كه شهادت را بر وجه خود ادا كنند يا پس از سوگند خوردن از رد
سوگندهايشان بترسند. از خدا بترسيد و گوش فرا داريد. خدا مردم نافرمان را هدايت نمى
كند. (108)
واژگان :
ضربتم فى الاءرض : مسافرت كرديد.
تحبسونهما: از فرار كردن آن دو، جلوگيرى مى كنيد.
ارتبتم : در صداقت آن دو شك كرديد.
عثر على الشى ء: بر آن چيز آگاهى پيدا كرد.
اعراب :
((شهادة )) مبتدا و ((اثنان
)) خبر آن است بنابر حذف مضاف و تقدير:
شهادة بينكم
شهادة اثنين است . ((ذواعدل ))
صفت براى ((اثنان )).
((منكم )) متعلق به محذوف و صفت است براى
((عدلين )). ضمير ((به
)) در ((لانشترى به ))،
به قسم به خدا بر مى گردد و جمله ((لانشترى
)) جواب ((يقسمان بالله )) است
و جواب ((ان ارتبتم )) محذوف و تقدير
آن : ((ان ارتبتم فاحبسوهما)) مى
باشد. ((و لو كان ذا قربى )) اسم
((كان )) محذوف و جواب
((لو)) نيز محذوف و تقدير آن بدين ترتيب است :
و لو كان
المشهود له ذا قربى لم نشتر به ثمنا. ((فآخران
)) خبر براى مبتداى محذوف است ؛ يعنى ((فشاهدان
آخران )) و يا فاعل براى فعل محذوف است ؛ يعنى
((فليشهد آخران )). ((الاوليان
)) مثناى ((اولى ))
و به معناى ((احق ، است ؛ يعنى ((الاحقان
بالميت )). ((الاوليان
)) فاعل ((استحق )) و برخى
گفته اند: خبر براى مبتداى محذوف است و تقدير: ((هما
الاوليان )) مى باشد. مصدر مؤ ول از ((اءن
ياءتوا)) مجرور به ((الى
)) محذوفو متعلق است به ((ادنى
)). ((على وجهها))
متعلق به محذوف و حال است از ((الشهادة )).
تفسير :
اين آيات سه گانه از جمله آيات احكام است و درباره وصيت كردن و گواهى دادن وارد شده
است و احكام زير را در بر دارد:
1. يا اءيها
الذين آمنوا شهادة بينكم اذا حضر اءحدكم الموت حين الوصية اثنان ذوا عدل منكم .
خداوند متعال مى خواهد بگويد: هرگاه كسى احساس كند كه مرگش نزديك شده و بخواهد به
آنچه دوست دارد وصيت كند، بايد دو نفر مسلمان عادل را احضار كند و آنها را بر وصيت
خود گواه بگيرد. شايسته است بدين نكته اشاره شود كه وصيت مستحب است و بر كسى واجب
نيست ، مگر آن كه حق خدا و يا حق مردم بر عهده او باشد و با آشكار شدن نشانه هاى
مرگ ، وى بيم ضايع شدن اين حق را پس از خود داشته باشد.
2. اءو آخران من
غيركم ان اءنتم ضربتم فى الاءرض فاءصابتكم
مصيبة الموت تحبسونهما من بعد الصلاة فيقسمان بالله ان ارتبتم لا نشترى به ثمنا و
لو كان ذا قربى و لا نكتم شهادة الله انا اذا لمن الاثمين . شيعه اماميه و
حنبلى ها مى گويند: هرگاه مسلمانى در سفر وصيت كند و كسى از مسلما((در
نزد وى نباشد، بايد دو نفر از اهل كتاب را گواه بگيرد، مشروط بر اين كه اين دو نفر
پس از اقامه نماز در حضور گروهى از مردم سوگند ياد كنند كه نه خيانت كنند، نه چيزى
را پنهان و نه در مقابل گواهى و سوگند خود انتظار قيمت داشته باشند. در اين صورت ،
گواهى آنان همچون گواهى مسلمانان پذيرفته مى شود. بر گواهان اهل كتاب در صورتى
سوگند واجب است كه در صداقت آنان ترديد شود، اما اگر امين باشند، سوگند بر آنها
لازم نخواهد بود؛ چرا كه خداوند مى گويد: (ان ارتبتم )؛ اگر شك كرديد.
آنچه در بالا گفته شد، فتواى اماميه و حنابله است كه به آيه مزبور استدلال كرده
اند. ابو حنيفه ، مالك و شافعى مى گويند: گواهى غير مسلمان بر مسلمان در هيچ حالتى
جايز نيست و آيه را به نحو ديگرى تاءويل كرده اند. مالكيه و شافعيه گفته اند: گواهى
غير مسلمان مطلقا پذيرفته نمى شود، هر چند گواهى برخى از آنان بر برخى ديگر از
خودشان باشد.(70)
3. فان عثر على
اءنهما استحقا اثما فاخران يقومان مقامهما من الذين استحق عليهم الاءولين فيقسمان
بالله لشهادتنا اءحق من شهادتهما و ما اعتدينا انا اذا لمن الظالمين . در
صحاح شيعه و سنى آمده است : اين آيه درباره سه نفرى نازل شد كه به سفر تجارت مى
رفتند، يكى مسلمان و دو تن ديگر مسيحى بودند. در ميان راه ، مسلمان بيمار شد و
احساس كرد كه اجلش فرا رسيده است . از اين رو وصيت نامه اش را نوشت و در آن تمام
آنچه را با خود حمل مى كرد يادآور شد و آن را در لابه لاى برخى از كالاهايش پيچيد و
آن دو نفر را كه همراه وى بودند از اين موضوع آگاه نكرد.
آن گاه به آن دو شخص وصيت كرد كه كالاى او را به خانواده اش برسانند. وقتى اين
مسلمان از دنيا رفت آن دو نفر مسيحى مقدارى از اين كالا را گرفتند و بقيه آن را به
خانواده او تحويل دادند.
وقتى خانواده آن مرد مسلمان وصيت نامه او را ديدند، متوجه شدند كه برخى از كالاها
را آن دو نفر براى خود برداشته اند. از آنها پرسيدند؛ لكن آنها منكر شدند و گفتند:
آنچه او به ما داده بود به شما تحويل داديم و سوگند هم خوردند. پس از مدتى خانواده
آن شخص مسلمان كالايى را كه در وصيتنامه او نام برده شده بود در دست شخصى ديگر
ديدند و از او پرسيدند: اين را از كجا آورده اى ؟ او گفت : از فلانى و فلانى ؛ يعنى
از آن دو متهم خريدم . آنها به نزد پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شكايت
كردند. وقتى آن دو متهم از اين قضيه آگاهى يافتند، گفتند: ما اين كالا را از وى
خريدارى كرديم . لذا آيه نازل شد:
فان عثر على اءنهما... معناى آيه آن
است كه چنانچه نشانه هاى ترديد به متهمين ظاهر شد، در اين صورت بايد دو نفر مرد از
وارثان ميت به خدا سوگند بخورند كه آنها راستگوتر از متهمين هستند و در سوگند خود
بگويند: ((ما از حق تجاوز نكنيم و اگر تجاوز كنيم ، هر آينه
از ستمكاران باشيم )). پس از سوگند، حكم عليه متهمين صادر مى
شود.
سوال : سخنان مفسران پيرامون آيه
من الذين استحق عليهم الاوليان طولانى
و مختلف است تا آن جا كه برخى از قدما گفته اند: اين آيه از لحاظ تركيب ، مشكل ترين
جمله در قرآن است . بنابراين ، نظريه درست در تفسير آن كدام است ؟
پاسخ : آنچه مفسران را به شك انداخته ، آن است كه ضمير ((عليهم
)) به چه چيزى بر مى گردد؟ به نظر من ، اين ضمير به وارثان
ميت بر مى گردد؛ زيرا هر آنچه از حقوق و ديون بر عهده ميت بوده ، پس از مرگش بر
عهده وارثانش خواهد بود. بر اين اساس ، معناى جمله چنين خواهد بود: دو تن از كسانى
كه اداى كليه تعهدات قطعى مورث بر آنان واجب است ، سوگند مى خورند. سياق آيه نيز
اين نظر را تاييد مى كند؛ زيرا آن دو نفرى كه به جاى متهمين سوگند مى خورند، به
اجماع مفسران بايد از وارثان ميت باشند و به هيچ وجه جايز نيست از ديگران باشند.
بنابراين ضمير ((عليهم )) بايد به
وارثان ميت برگردد.
ذلك اءدنى اءن
ياءتوا بالشهادة على وجهها اءو يخافوا اءن ترد اءيمان بعد اءيمانهم .
((ذلك )) اشاره است به حكم سابق و
جمله ((اءدنى ان ياءتوا...)) بيان علت
حكم است ؛ يعنى مقصود از تشريع اين حكم آن است كه شاهدان ، شهادت خود را تحريف
نكنند و به دروغ سوگند ياد نكنند و يا پس از سوگند ياد كردن به سبب بيم داشتن از رد
سوگندهايشان بر وارثان به كلى از سوگند خوددارى كنند.
سوال : وقتى خداوند حكم را بيان مى كند، مثنّا مى آورد و مى گويد:
((شهادتهما... و يقسمان ))، و زمانى كه به علت حكم
اشاره مى كند، جمع مى آورد و مى گويد: ((اءن ياءتوا بالشهادة
)) دليل ، چيست ؟
پاسخ : اولا شاهدان چهار نفرند: دو نفر در آغاز گواهى مى دهند و دو نفر زمانى كه دو
شاهد نخست مرتكب گناه شوند (و دروغ بگويند.) ثانيا، فرض بر اين است كه علت حكم بايد
عام باشد تا مورد مزبور و ديگر موارد را در بر گيرد.
پيامبران و روز قيامت
يَوْمَ
يَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُواْ لاَ عِلْمَ لَنَا
إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (109)إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسى ابْنَ
مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ
الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُكَ
الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ
الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا
بِإِذْنِي وَتُبْرِىءُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ
الْمَوتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنكَ إِذْ جِئْتَهُمْ
بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ إِنْ هَـذَا إِلاَّ سِحْرٌ
مُّبِينٌ (110)وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي
وَبِرَسُولِي قَالُوَاْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ (111)
روزى كه خدا پيامبران را گرد آورد و بپرسد كه دعوت شما را چگونه پاسخ دادند گويند:
ما را هيچ دانشى نيست كه دانا به غيب ، تو هستى . (109) خدا به عيسى بن مريم گفت :
نعمتى را كه به تو و مادرت ارزانى داشته ام ياد كن ، آن زمان كه به روح القدس يارى
ات كردم تا تو، چه در گهواره و چه در بزرگ سالى سخن گويى و به تو كتاب و حكمت و
تورات و انجيل آموختم . و آن گاه كه به امر من از گِل چيزى چون پرنده ساختى و در آن
دميدى و به امر من پرنده اى شد و كور مادرزاد و پيسى گرفته را به فرمان من شفا دادى
و مردگان را به فرمان من از گور بيرون آوردى و چون با اين دلايل روشن نزد بنى
اسرائيل آمدى ، من آنان را از آسيب رساندن به تو باز داشتم و از ميانشان كسانى كه
كافر بودند گفتند كه اين جز جادويى آشكار نيست . (110) و به حواريان وحى كردم : به
من و به پيامبر من ايمان بياوريد. گفتند: ايمان آورديم ، گواه باش كه ما تسليم
هستيم . (111)
واژگان :
روح القدس : جبرئيل
الاءكمه : كسى كه ور به دنيا آمده باشد و نيز در مورد كسى كه پس از ولادت نابينا
شده باشد به كار مى رود.
الحواريون : جمع حوارى و آن كسى است كه در مودت خود مخلص باشد.
اعراب :
((يوم )) در ((يوم
يجمع )) منصوب به فعل محذوف و تقدير آن : ((اقتوا
يوم يجمع )) است . ((ماذا))
يك كلمه و به معناى ((اى شى ء)) است و
در اينجا مجرور به حرف جر محذوف و به معناى : ((اى شى ء
اءجبتم ))، مى باشد. ((اذ قال
)) بدل از ((يوم يجمع
)) است . الف ((عيسى )) ممكن
است مفتوح باشد (به فتحه مقدره ) در صورتى كه ((ابن مريم
)) را صفت ((عيسى ))
قرار دهيم و ممكن است مضموم باشد در صورتى كه ((ابن مريم
)) را بدل آن قرار دهيم ، نه صفت . ((فى
المهد)) متعلق به محذوف است و حال از ضمير ((تكلم
)). ((كهلا))
عطف بر حال محذوف و تقدير:
كائنا فى المهد
و كهلا مى باشد. ((ان آمنوا))
((ان )) براى تفسير و به معناى
((اى )) مى باشد.
تفسير :
يوم يجمع الله
الرسل فيقول ماذا اءجبتم . رازى مى گويد: ((سنت خدا
در قرآن كريم بر اين جارى شده كه هرگاه چند نوع از احكام را بيان كند، به دنبال آن
، مطالبى درباره الهيات ، يا شرح حال انبيا و يا شرح حالات روز قيامت مى آورد، تا
تاءكيدى باشد بر مطالب گذشته . از آن جا كه خداوند در اين جا احكامى از شريعت را
يادآور شده ، به دنبال آن در آغاز به وصف حالات قيامت و آن گاه به شرح حال عيسى
(عليه السلام )، پرداخته است .
منظره اى را كه خداوند در اين جا يادآورى مى كند، منظره اى است وحشتناك كه تمام
مردم را براى بازپرسى و محاكمه و پيش از صدور حكم عفو و يا محكوميت در آن گردد مى
آورد. همچنين ، خدا تمامى پيامبرانش را كه در استان ها، مناطق و روستاهاى سرزمين
خود (جهت تبليغ و نشر احكام خود) پراكنده و توزيع كرده بود، گرد مى آورد. بديهى است
كه روستاها و مناطق الهى غير از روستاها و مناطق ماست . مناطق خداوند عبارت است از:
امت ها، نژادها و اقوام . آن گاه هر امتى و هر قومى را با پيامبرشان روبه رو مى كند
و خطاب - پيامبر آن قوم مى گويد: اين گروه به تو چه گفتند؟ او با اين پرسش مى خواهد
حجت را بر بندگانش تمام كند و زمينه صدور و كيفيت حكم را فراهم سازد. در اين صحنه ،
پيامبران پاسخ مى دهند:
لا علم لنا انك اءنت علام الغيوب . كسى
كه غيب را بداند، روشن است كه ظواهر بر او پنهان نيست .
سوال : پيامبران مى دانند كه چه كسانى رسالت آنان را انكار كردند و با آنها جنگيدند
بنابراين ، سخن آنان كه مى گويند: ((لا علم لنا))
چه توجيهى دارد؟
پاسخ : مقصود پيامبران از اين سخن ، نفى علم به طور كلى نيست ، بلكه منظور آن است
كه علم آنان نسبت به علم خدا چيزى نيست ؛ زيرا آنان تنها آنچه را امت ها آشكار
كردند، مى دانند؛ اما خدا، هم آنچه را آنها آشكار كردند مى داند و هم آنچه را پنهان
كردند.
اذ قال الله يا
عيسى ابن مريم اذكر نعمتى عليك و على والدتك . پس از آن كه خدا با يك جمله
كوتاه : ((ماذا اجبتم )) از پيامبران
پاسخ مى خواهد، از ميان آنان اختصاصا عيسى (عليه السلام ) را به طور مفصل و طولانى
مخاطب قرار مى دهد و در اين خطاب نعمت خود را بر او و بر مادرش يادآورى مى كند:
اذ اءيدتك بروح
القدس . مقصود از روح القدس جبرئيل است .
تكلم الناس فى
المهد در گهواره با مردم سخن بگويى تا مادرت از هر گونه شبهه اى مبرا شود
(وكهلا)، يعنى عيسى در گهواره همانند دوران بزرگ سالى اش سخن مى گفت . (و اذ علمتك
الكتاب .) برخى گفته اند: مراد از كتاب ، خط است ؛ زيرا كتاب از كتابت گرفته شده
است . (والحكمة )، يعنى شريعت .
والتوراة
والانجيل و اذ تخلق من الطين كهيئة الطير باذنى فتنفخ فيها فتكون طيرا باذنى و تبرى
ء الاءكمه والاءبرص باذنى و اذ تخرج الموتى باذنى . تفسير نظير اين آيه ، در
آيه 49 از سوره آل عمران قبلا بيان شد. خداوند واژه ((باذنى
)) را چهار بار تكرار كرده است ، تا تاكيد كند كه آفريدن ،
زنده كردن و شفا دادن از آن خداوند است ، نه از ديگران . اما اين كه خدا اين كارها
را با دست عيسى (عليه السلام ) آشكار ساخت ، بدان سبب بود كه دليلى باشد بر
راستگويى و نبوت او.
عيسى و نبوت كودكان
گاهى اين شبهه به نظر مى رسد كه عيسى (عليه السلام ) پيامبرى كودك بود؛ زيرا
در گهواره ، يعنى در دامن مادرش سخن گفت ؛ چنين تصورى جهل و يا تدليس است ؛ چرا كه
عيسى (عليه السلام ) در گهواره بدان جهت سخن گفت كه مادرش را از تهمتى كه به وى مى
زدند تبرئه كند نه بدان سبب كه پيامبرى از پيامبران است . وقتى خداوند تكاليف سبك
را از عهده كودكان ساقط مى كند، مسلما آنان را به تكاليف سنگين مكلف نمى سازد.
((ما به تو سخن دشوار را القا خواهيم كرد)).(71)
وانگهى در حالى كه وى در گهواره است ، چه كسى به سخن او گوش فرا مى دهد و از او
اطاعت مى كند؟ و آيا حجت خدا بر بندگان با يك كودك شير خوار تمام مى شود؟ كجاست آن
تعاليمى كه عيسى ، در حالى كه پستان مادر را مى مكيد، آنها را از سوى خداوند به
مردم رسانيد؟
انجيل هاى معتبرى كه در ميان نصارا وجود دارد تصريح مى كنند كه عيسى در سى سالگى به
رسالت مبعوث شد. در انجيل لوقا در بخش سوم ، شماره 23 آمده است : ((وقتى
عيسى (رسالت خود را) آغاز كرد، در حدود سى ساله بود)). در
شرح هاى انجيل هاى مقدس كه با انجيل هاى چهارگانه در چاپخانه كاتوليك در سال 1938
چاپ شده ، عينا چنين آمده است : ((انجيلى يادآور شده كه وقتى
مسيح حيات علنى و بشارت به ملكوت خدا را آغاز كرد، سى ساله بود)).
در برخى از كتابهاى مسلمانان نيز مطالبى به چشم مى خورد كه اين ادعا را تاكيد مى
كند.
از همه شگفت انگيزتر اين كه انجيلهاى نصارا مى گويند: دعوت عيسى (عليه السلام ) در
سى سالگى آغاز شد. آن گاه فردى فرصت طلب ، منحرف براى تقرب جستن به شخصيت هاى مسيحى
، مى گويد: عيسى (عليه السلام ) در كودكى و در حالى كه صغير بود پيامبر بود، برعكس
محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه پس از چهل سالگى مبعوث گرديد.(72)
او براى اثبات اين دروغ خود، چنين استدلال مى كند كه به نص قرآن ، عيسى (عليه
السلام ) در گهواره سخن گفت . گويى او نمى داند كه عيسى براى اين كه مادر راستگو و
پاكش را تبرئه كند در گهواره سخن گفت ، نه بدان سبب كه رسالت خدا را به بندگانش
برساند، در حالى كه به پستان مادر خود چسبيده است .
و اذ كففت بنى
اسرائيل عنك اذ جئتهم بالبينات فقال الذين كفروا منهم ان هذا الا سحر مبين .
در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه آمده است : ((عيسى (عليه
السلام ) سنگ را بالش خود قرار مى داد، لباس زبر مى پوشيد و خوراك نامرغوب مى خورد.
خورشت او گرسنگى ، چراغ شبش ، مهتاب ، سايه اش در زمستان مشرق ها و مغربها، ميوه و
گل او علف هايى بود كه در زمين براى حيوانات مى روييد. او نه همسرى داشت كه مفتونش
كند، نه فرزندى داش كه محزونش سازد، نه ثروتى داشت كه توجه او را به خود جلب كند و
نه آزى كه وى را به خوارى كشاند. مركب او پاهايش بود و خدمتگزار او دست هايش
)).
با وجود اين ، او از شر يهوديان سالم نماند لذا كوشيدند او را بكشند و او را به
دروغگويى و جادوگرى متهم كردند و به مادرش نسبت فحشا دادند تنها بدين سبب كه او سخن
حق گفته و آنان را به سوى آن فرا خوانده و بدان دستور داده بود. البته ، اين گونه
برخورد زشت تنها به يهوديان اختصاص ندارد؛ چرا كه بسيارى از مردم با كسى كه آنان را
به سوى نيكى ارشاد مى كند و آرزوى هدايت ايشان را دارد به دشمنى بر مى خيزند.
و اذا اءوحيت
الى الحواريين اءن آمنوا بى و برسولى قالوا آمنا و اشهد باءننا مسلمون .
واژه وحى به چند معنا به كار مى رود؛ از جمله آنها الهام است . چنان كه در آيات زير
مشاهده مى كنيم :
1. و اءوحى ربك
الى النحل اءن اتخذى من الجبال بيوتا.(73)
2. و اءوحينا
الى اءم موسى اءن ارضعيه فاذا خفت عليه فاءلقيه فى اليم .(74)
و مراد از و
اءوحيت الى الحواريين در آيه مورد بحث نيز همين معناست .
سوال : چرا خدا تنها نعمت هاى خود را كه به عيسى (عليه السلام ) داده بود، به وى
تذكر مى دهد و در مورد ديگر پيامبران چنين نمى كند، در حالى كه بخشش و نعمتهاى او
بر آنان بى شمار است ؟
پاسخ : خداى سبحان از اين جهت با پيامبران به اجمال و با عيسى (عليه السلام ) به
تفصيل سخن گفت كه پيروان عيسى (عليه السلام ) درباره او غلو كردند؛ اما پيروان ديگر
پيامبران ، ادعاى الوهيت براى آنان نكردند. از اين رو، خداوند به طور مفصل عيسى را
مورد خطاب قرار داد تا حجت را بر غلو كنندگان تمام كرده باشد.
مائده آسمانى
إِذْ
قَالَ الْحَوَارِيُّونَ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَن
يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاء قَالَ اتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم
مُّؤْمِنِينَ (112)قَالُواْ نُرِيدُ أَن نَّأْكُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ
قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَن قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَكُونَ عَلَيْهَا مِنَ
الشَّاهِدِينَ (113)قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ
عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاء تَكُونُ لَنَا عِيداً لِّأَوَّلِنَا
وَآخِرِنَا وَآيَةً مِّنكَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (114)قَالَ
اللّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَن يَكْفُرْ بَعْدُ مِنكُمْ فَإِنِّي
أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لاَّ أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِينَ (115)
و حواريان پرسيدند: اى عيسى بن مريم ! آيا پروردگار تو مى تواند كه براى ما از
آسمان مائده اى فرستد؟ گفت : اگر ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد. (112) گفتند: مى
خواهيم كه از آن مائده بخوريم تا دلهايمان آرام گيرد و بدانيم كه تو به ما راست
گفته اى و بر آن شهادت دهيم . (113) عيسى بن مريم گفت : بار خدايا! اى پروردگار ما!
براى ما مائده اى از آسمان بفرست تا ما را و آنان را، كه بعد از ما مى آيند عيدى و
نشانى از تو باشد و ما را روزى ده كه تو بهترين روزى دهندگان هستى . (114) خدا گفت
: من آن مائده را براى شما مى فرستم ؛ ولى هر كه از شما از آن پس كافر شود چنان
عذابش مى كنم كه هيچ يك از مردم جهان را آن چنان عذاب نكرده باشم . (115)
اعراب :
((اذ)) در ((اذ
قال )) ظرف و متعلق است به محذوف ، يعنى ((اذكر
اذ قال )) است . مصدر ريخته شده از ((ان
ينزل )) مفعول ((يستطيع
)). ((اءن ))
در ((اءن صدقتنا)) مخففه از ثقيله و
اسم آن محذوف ، يعنى ((انه )) است .
((لنا)) در ((لنا
عيدا)) متعلق به محذوف و حال و ((عيدا))
خبر ((تكون )) و جمله در محل نسب و
صفت براى ((مائدة )) است .
((لاءولنا)) بدل از ((لنا)).
((اءعذبه ))، ضمير به
((من يكفر)) بر مى گردد ((عذابا))
مفعول مطلق و به معناى تعذيب است . ((لا اءعذبه
))، بنابر حذف حرف جر و تقدير آن : ((لا
اءعذب به اءحدا)) است و بنابراين ، ضمير به
((عذاب )) برمى گردد.
تفسير :
در پيرامون مائده (سفره ) و درخواست كنندگان آن ، سخن فراوان گفته اند: آيا آنان
مومن بودند و يا مشكك ؟ آيا مائده عملا نازل شد و يا نازل نشد؛ چرا كه حواريان ، پس
از آن كه خدا آنها را با اين سخن خود:
فمن كفر منكم
فانى (اعذبه ) عذابا لا اءعذبه اءحدا تهديد كرد، از درخواست مائده صرف نظر
كردند؟ و بر فرض نزول آن ، با چه كيفيتى فرود آمد؟ انواع و اقسام آن چه بود؟ وانگهى
، آيا درخواست كنندگان مائده ، پس از نزول آن ، به صورت ميمون ها و خوك ها مسح شدند
يا نه ؛ چرا كه برخى از آنها از اين مائده دزديده بودند؟ و سخنانى از اين قبيل .
اينك به بررسى مفاهيم واژه هاى اين آيات چهارگانه و آنچه بدان مربوط مى شود مى
پردازيم :
آيه نخست : اذ
قال الحواريون يا عيسى ابن مريم هل يستطيع ربك اءن ينزل علينا مائدة من السماء قال
اتقوا الله ان كنتم مؤ منين . اين آيه بدين نكته اشاره دارد كه حواريان
هنگام درخواست مائده از عيسى (عليه السلام )، به وى ايمان نداشتند؛ زيرا اگر آنان
ايمان مى داشتند و تسليم او بودند، نيازى به اين درخواست نداشتند. آنچه اين ادعا را
تاييد مى كند، اين سخن آنان است : ((هل يستطيع ربك
))؛ زيرا اين جمله نشان مى دهد كه آنان در قدرت خداوند ترديد
داشتند، در حالى كه آيه پيشين به ايمان حواريان گواهى مى دهد:
و اذا اءوحيت
الى الحواريين اءن آمنوا بى و برسولى قالوا آمنا به علاوه ، واژه
((الحواريون )) خود، دلالت دارد كه
آنان به عيسى (عليه السلام ) ايمان و اخلاص داشتند.
بنابراين ، چگونه مى توان ميان دو آيه جمع كرد؟
بسيارى از مفسران پاسخ داده اند كه اين درخواست حواريان با ايمان آنها تضاد ندارد؛
زيرا هدف آنان اين بود كه پس از ايمان از طريق عقل و برهان ، از طريق حس و عيان نيز
ايمان بياورند؛ به بيانى ديگر، هدف ، تقويت و تثبيت ايمان بود، چنان كه ابراهيم
(عليه السلام ) مى گويد: ((... و لكن ليطمئن قلبى ...))؛
تا قلبم آرام گيرد. حواريان اين هدف را در آيه دوم آشكار كرده ، آن جا كه مى گويند:
((... و تطمئن قلوبنا)). آنان اين سخن
را در جواب اين سخن عيسى گفتند:
اتقوا الله ان
كنتم مومنين . اما معناى سخن حواريان كه گفتند: ((هل
يستطيع ربك )) اين است كه آيا اگر از پروردگارت درخواست كنى
كه مائده اى براى ما نازل كند، اجابت خواهد كرد؟
آيه دوم : قالوا
نريد اءن ناءكل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم اءن قد صدقتنا و نكون عليها من
الشهاهدين . حواريان مى خواستند (از مائده ) بخورند تا ايمان بياورند و يقين
پيدا كنند و يا مى خواستند بخورند تا ايمان در دلهايشان و نيز چنان كه پيش تر گفتيم
، آگاهى در انديشه هاى آنان نيرومند و پايدار گردد. آن گاه به كسانى از قوم خود كه
بر سر مائده حضور نداشتند (اين موضوع را) اطلاع دهند تا منكران ايمان بياورند و
مومنان آرامش پيدا كنند، هر چند از آن نخورده باشند.