عدالت و تقوا
يَا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ
وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ
أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ
(8)وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ
وَأَجْرٌ عَظِيمٌ (9)وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُوْلَـئِكَ
أَصْحَابُ الْجَحِيمِ (10)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! براى خدا، بر پاى خيزيد و به عدل گواهى دهيد. دشمنى
با گروهى وادارتان نكند كه عدالت نورزيد. عدالت ورزيد كه به تقوا نزديك تر است و از
خدا بترسيد كه او به هر كارى كه مى كنيد آگاه است . (8) خدا به كسانى كه ايمان
آورده اند و كارهاى نيكو كرده اند، وعده آمرزش و مزد بزرگ داده است . (9) و آنان كه
كافر شده اند و آيات ما را تكذيب كرده اند اهل جهنمند. (10)
واژگان :
القسط: عدالت .
و لا يجرمنكم : وادارتان نكند.
الشنآن : كينه ، دشمنى .
اعراب :
((شهداء)) حال است از
((واو)) در ((كونوا)).
((هو اقرب )) مبتدا و خبر است . ضمير
((هو)) بر مى گردد به مصدرى كه از
((اعدلوا)) به دست مى آيد (عدل .)
((وعد الله ))، ((وعد))
نياز به دو مفعول دارد: مفعول اول آن ((الذين آمنوا))
و مفعول دوم آن جمله ((لهم مغفرة ))
است . برخى گفته اند: مفعول دوم آن محذوف و تقديرش ((الجنة
)) است و جمله ((لهم مغفرة
)) تفسير كننده اين مفعول محذوف مى باشد.
تفسير :
يا اءيها الذين
آمنوا كونوا قوامين لله شهداء بالقسط. ايمان راستين مظاهرى دارد كه مى توان
آن را احساس و لمس كرد. خداوند اين مظاهر را با شيوه هاى مختلف در آيات زيادى بيان
و مشخص كرده است . تعدادى از اين آيات پيش تر بيان شد و تعداد بيشتر در آينده خواهد
آمد. آيه اى كه هم اكنون در صدد تفسير آن هستيم با بيانى روشن مى گويد: اگر شما
مومن هستيد، پس براى خدا قيام كنيد و به عدالت گواهى دهيد. معناى قيام براى خدا آن
است كه در گفتارها و كردارهايتان صداقت و اخلاص داشته باشيد و اما معناى گواهى دادن
به عدالت ، اين نيست كه اگر دشمنان و مخالفان ما حقى بر عهده ما و يا ديگران داشته
باشند، بايد به نفع آنان گواهى دهيم ، هر چند سياق آيه بر آن دلالت دارد، بلكه مراد
آن است كه انسان در تمام رفتار خود، بدون استثنا، عدالت را در پيش گيرد؛ مثلا اگر
شخصى ، دانش جديدى دارد بايد از اين دانش خود همچون ابزارى براى از بين بردن
ناتوانى و عقب افتادگى و فراهم كردن عوامل توانمندى و پيشرفت جامعه بهره گيرد. و
اگر دانش دينى دارد بايد مردم را به سوى خدا فرا خواند؛ بدين معنا كه انسان بايد
وظيفه جانشينى خدا در زمين را به خوبى انجام دهد و با هر كس كه از راه خدا منحرف مى
شود مبارزه كند. و نيز اگر شخصى نادان و بى سواد است ، به گفته هاى دانشمندان و
مومنان گوش فرا دهد و مادام كه آنان با حق و عدالت باشند، در كنارشان بايستد و يارى
و كمكشان كند.
آنچه گفته شد، معناى عدالتى است كه خداوند در اين آيه و آيات ديگر، بدان دستور داده
است ؛ عدالتى كه هدف و آرزوى انسانيت است و زندگى بشرى بدون آن سامان نمى گيرد؛
زيرا جامعه ممكن است بدون دانش زندگى كند؛ اما ادامه زندگى جامعه بدون عدالت ، هر
چند در يكى از جهات ، محال است ، حتى اگر اين جامعه از نابغه ها و نو آوران تشكيل
شده باشد؛ زيرا ضرر دانش بدون عدالت به مراتب بيش از منفعت آن است . اما عدالت ،
تمام آن منفعت است و محال است كه در آن شايبه اى از ضرر وجود داشته باشد و چنانچه
ضررى در آن ديده شود، اين ضرر وسيله اى خواهد بود براى دفع ضرر بيشتر و بزرگ تر.
ولا يجرمنكم
شنئان قوم على اءن لا تعدلوا اعدلوا هو اءقرب للتقوى . مراد از
((قوم )) در آيه ، دشمنان خير و عدالت
هستند كه در برابر هر گونه تلاش براى آزادى بشر از زنجير ناتوانى و عقب افتادگى
مقاومت مى كنند. خداوند متعال دستور مى دهد براى حفظ زندگى و بدون توجه به خشم و
نيرنگ هاى دشمنان آزادى ، بايد عدالت بر پا شود؛ به بيانى ديگر ما بايد به اين ضرب
المثل عمل كنيم :
القافلة تسير والكلاب تنبح ؛ كاروان راهش را ادامه
مى دهد، هر چند سگان عوعو كنند.
وعد الله الذين
آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و اءجر عظيم . در آيه 25 از سوره بقره ،
خداوند به مومنانى كه كارهاى نيك انجام مى دهند وعده داده است كه براى آنان بهشت
هايى خواهد بود كه در آنها نهرها جارى است و نيز در آيه 57 از سوره آل عمران وعده
مى دهد كه خداوند مزدهاى آنان را بطور كامل خواهد پرداخت و همچنين در آيه 57 از
سوره نساء مى افزايد: براى مومنان در بهشت همسرانى پاكيزه خواهد بود و همين وعده در
ساير سوره ها با روشى ديگر بيان مى شود. هدف در همه اين آيات يكى است و آن اين كه
مى خواهد مردم را به ايمان و عمل در هر زمان مناسب تشويق كند.
والذين كفروا و
كذبوا بآياتنا اءولئك اءصحاب الجحيم . خداوند پس از آن كه مومنان را به بهشت
وعده مى دهد، كافران را به جهنم تهديد مى كند؛ زيرا روش او چنين است كه پس از تشويق
، هشدار مى دهد. اين آيه به روشنى دلالت دارد كه هر كس خدا را باور نداشته باشد از
اصحاب جهنم خواهد بود، هر چند پيامبر و يا وصى پيامبرى او را به ايمان دعوت نكرده
باشد و دليل آن اين است كه آيات و نشانه هاى خداوند، كه وجودش را اثبات مى كنند، به
آنچه بر پيامبرانش فرو فرستاده است منحصر نمى شود؛ چرا كه وجود خود انسان و نيز
آسمان ها و زمين ، دليل كافى و وافى بر يگانگى و بزرگى اوست . بنابراين ، اگر كسى
به خدا كافر شود، اين آيه عليه او حجت خواهد بود: ((آيا با
خود نمى انديشند كه خدا آسمان ها و زمين و هر چه را ميان آنهاست ، جز به حق
نيافريده است )).(22)
يادآورى نعمت خدا
يَا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ
قَوْمٌ أَن يَبْسُطُواْ إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ
وَاتَّقُواْ اللّهَ وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از نعمتى كه خدا به شما ارزانى داشته است ياد كنيد:
آن گاه كه گروهى قصد آن كردند تا بر شما دست يابند و خدا دست آنان را از شما كوتاه
كرد. از خدا بترسيد و مومنان بايد (بر) خدا توكل كنند. (11)
اعراب :
((اذ)) ظرف و متعلق به
((نعمة الله )) است . مصدرى كه از ((ان
يبسطوا)) ريخته مى شود، مجرور به باى محذوف است و مجرور
متعلق به ((هم )).
تفسير :
يا اءيها الذين
آمنوا اذكروا نعمة الله عليكم اذ هم قوم اءن يبسطوا اليكم اءيديهم فكف اءيديهم عنكم
. گفته مى شود: ((بسط اليه لسانه ))
هرگاه به كسى دشنام دهد و گفته مى شود: ((بسط اليه يده
)) هرگاه به كسى ستم كند. مراد از ((قوم
)) در اينجا مشركان مكه است ؛ مشركانى كه در آغاز پيدايش
اسلام ، مى خواستند از طريق ستم بر مسلمانان و كشتن ، شكنجه و تبعيد آنان و نيز
اعلان جنگ و تجهيز سپاه ، اين دين را نابود سازند. لكن خداوند در نهايت ، مسلمانان
را بر دشمنان خود و آنان پيروز گردانيد و آنها پس از ذلت ، عزيز و پس از محكوم بودن
، حاكم شدند و هيچ نعمتى بزرگ تر از آزادى و پيروزى بر دشمن نيست . خداوند پس از آن
كه اين نعمت آشكار را به مسلمانان يادآورى مى كند، خطاب به آنان چنين مى گويد:
و اتقوا الله و
على الله فليتوكل المؤ منون . مومنان بايد بر خدا متكى باشند، نه بر
نيرويشان . منظور آن است كه خداوند مى گويد، من بدان جهت به شما اين نيرو را دادم
كه آن را در راه احقاق حق به كار گيريد، نه براى زنده كردن باطل ، و در گسترش امنيت
و عدالت به كار گيريد، نه براى بهره كشى از مستضعفان و توطئه بر ضد آنان و سلطه گرى
بر آنها؛ چنان كه مشركان قبلا با شما چنين كردند و نيز آن گونه كه بسيارى از مردم
چنين مى كنند. آنان هنگامى طالب عدالتند كه ضعيف باشند؛ لكن وقتى قدرت پيدا مى كنند
از آن روى بر مى گردانند. انسان با ايمان ، زمانى كه نيرومند است ، به مراتب بيش از
آن وقتى كه ناتوان مى باشد از خدا مى ترسد و او را سپاس مى گزارد و يا دست كم در هر
دو حالت يكسان است . اما انسانى كه تنها به زبان ايمان آورده و ايمان در قلبش نفوذ
نكرده ، كاملا بر عكس مومن است : ((چون به كشتى سوار شدند،
خدا را با اخلاص در دين او خواندند و چون نجاتشان داد و به خشكى آورد، شرك آوردند)).(23)
گرفتن پيمان از يهود و نصارى
وَلَقَدْ
أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَآئِيلَ وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ
نَقِيبًا وَقَالَ اللّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَيْتُمُ
الزَّكَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا
حَسَنًا لَّأُكَفِّرَنَّ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَلأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ
تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ فَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ مِنكُمْ فَقَدْ
ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ (12)فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ
وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ
وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ
خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ
اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (13)وَمِنَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّا نَصَارَى
أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ فَأَغْرَيْنَا
بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَسَوْفَ
يُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ (14)
خداوند از بنى اسرائيل پيمان گرفت و از ميان آنان دوازده نقيب بر انگيختيم . و خدا
گفت : اگر نماز بخوانيد و زكات بدهيد و به پيامبران من ايمان بياوريد و ياريشان
كنيد و به خدا قرض الحسنه بدهيد، من با شمايم . بديهاى شما را مى زدايم و شما را به
بهشت هايى داخل مى كنم كه در آن نهرها روان باشد. و هر كس از شما كه از آن پس كافر
شود راه راست را گم كرده است . (12) و اهل كتاب جز اندكى از آنها چون پيمانشان را
شكستند، لعنتشان كرديم و دلهايشان را سخت گردانيديم . كلمات را از معنى خود منحرف
مى سازند و از آن پند كه به ايشان داده شده بود بهره خويش فراموش كرده اند. و
همواره از كارهاى خائنانه شان آگاه مى شوى . عفوشان كن و از گناهشان در گذر كه خدا
نيكوكاران را دوست مى دارد. (13) و از كسانى كه گفتند: ما نصرانى هستيم پيمان
گرفتيم . پس قسمتى از اندرزهايى را كه به آنها داده بوديم فراموش كردند و ما نيز
ميان آنها تا روز قيامت كينه و دشمنى افكنديم . به زودى خدا آنان را از كارهايى كه
مى كنند آگاه خواهد ساخت . (14)
واژگان :
نقيب : نقيب قوم به كسى گفته مى شود كه جوياى احوال آنان باشد و مراد از آن در اين
جا كسى است كه اداره امور قوم و تدبير منافع آنها به او واگذار شده باشد.
تعزير: اين واژه هم بر تنبيه كردن اطلاق مى شود و هم بر ياى كردن ، و در اينجا مراد
معناى اخير است .
اءغرينا: چسبانديم . اين واژه از ريشه ((غراء))
گرفته شده كه به معناى چسب است .
اعراب :
فبما نقضهم ((ما)) زايد و مجرور،
متعلق به ((لعناهم )) است .
((قاسية )) مفعول دوم براى
((جعلنا)). ((و
من الذين قالوا)) متعلق به ((اءخذنا)).
تفسير :
خداوند در كتاب عزيز خود درباره كافران و مشركان به طور عام و درباره مشركان قريش
به طور خاص ، و آزار و شكنجه هايى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از
دست آنان ديد، سخن گفته است و نيز درباره منافقانى كه به اسلام تظاهر و كفر خود را
پنهان مى كردند و همچنين درباره يهود و نصارا سخن گفته است ؛ لكن از همه بيشتر
درباره يهود سخن گفته است ؛ زيرا ستيز و دشمنى آنان با حق و انسانيت از تمامى
مخلوقات خدا بيشتر است . آيات زيادى درباره يهود در سوره بقره ، آل عمران و نساء
بيان شد. و اكنون نيز قسمت بيشتر سوره مائده درباره يهود و نصاراست .
و لقد اءخذ الله
ميثاق بنى اسرائيل و بعثنا منهم اثنى عشر نقيبا. خداى سبحان يادآور مى شود
كه از ميان بنى اسرائيل دوازده نقيب برانگيخته است ؛ لكن بيان نمى كند كه آيا اين
دوازده تن ، رؤ ساى آنان و نماينده دوازده تيره از فرزندان يعقوب ، يعنى اسرائيل
بوده اند و يا اين كه پيامبر و يا وصى پيامبر بوده اند؟ خداوند در اين مورد چيزى
نگفته است و ما نيز درباره آن سكوت اختيار مى كنيم . البته ، آيه آشكارا بيان مى
كند كه خداوند از بنى اسرائيل پيمان گرفت كه پنج چيز را انجام دهند. اگر به پيمان
خود وفا كنند، خدا دو پاداش به آنها خواهد داد و اگر پيمان را بشكنند، مستحق طرد و
عذاب او خواهند شد. اما امور پنجگانه اى كه بنى اسرائيل تعهد كردند آنها را انجام
دهند از اين قرارند:
1. بر پاداشتن نماز (لئن اءقمتم الصلاة )؛
2. دادن زكات (و آتيتم الزكاة )؛
3. ايمان آوردن به پيامبران خدا (و آمنتم برسلى )؛
4. يارى كردن پيامبران (و عزرتموهم )؛
5. بخشيدن مال در راه خدا
و اءقرضتم الله قرضا حسنا.
عطف قرض بر زكات نشان مى دهد كه بر اموال بنى اسرائيل دو چيز واجب بوده است : زكات
و بخشش در راه خدا. در برابر انجام دادن امور مذكور، كه به عنوان شرط در پيمان آمده
است ، خداوند دو پاداش به آنان مى دهد كه عبارتند از:
1. بخشيدن گناهان
لاءكفرن عنكم
سيئاتكم ؛
2. بهشت
ولاءدخلنكم جنات تجرى من تحتها الاءنهار.
آنچه در بالا گفته شد، پيمان خدا با بنى اسرائيل بود، چه از لحاظ شرط و چه از لحاظ
پاداش . خداوند پس از بيان اين پيمان ، خطاب به آنان مى گويند: ((و
هر كس از شما كه از آن پس كافر شود راه راست را گم كرده است ))
و هر كس كه راه راست را گم كند، سرانجام ذليل و خوار خواهد شد.
فبما نقضهم
ميثاقهم لعناهم . آنان هر پيمانى را مى شكنند، مگر اين پيمان را كه هر
پيمانى را بايد بشكنند. اين پيمان شكنى يك نوع ويژگى براى آنان است كه هرگز از
ايشان جدا نمى شود، همچنان كه نفرين خدا بر آنان ، هيچ گاه از آنها جدا نمى شود؛
چرا كه شكستن پيمان و نفرين خدا با يكديگر پيوسته اند.
و جعلنا قلوبهم
قاسية ؛ زيرا هر كس از بدى و گناه پرهيز نكند، دلش مرده است . امام على
(عليه السلام ) فرمود: ((هر كس پرهيزگارى اش كم شود، دلش مى
ميرد)).
پرسش : چگونه خداوند سختى دل يهوديان را به خود نسبت داده است ؟ آيا اين سخن بدين
معنا نيست كه آنان درباره اين سنگدلى هيچ مسئوليتى ندارند؛ زيرا اين ويژگى را
خداوند به آنها داده است نه خودشان ؟
پاسخ : خداوند براى آنان راه نيكى كردن را بيان داشت و دستور داد تا از اين راه
بروند و نيز راه بدى كردن را براى آنان بيان داشت و آنان را از آن نهى كرد و از
ايشان پيمان گرفت كه از فرمان الهى اطاعت كنند و آنها نيز اين پيمان را با خدا
بستند و آن گاه آن را شكستند و خيانت كردند و بر مخالفت و سركشى پاى فشردند. در
نتيجه ، خداوند نيز آنها را به خودشان واگذاشت و به كار نيك مجبورشان نكرد؛ چرا كه
در اين صورت تكليفى وجود نداشت و چون خدا آنها را به كار نيك مجبور نكرد، نسبت دادن
سختى دل به او درست است . چنانچه كسى توضيحات بيشترى در اين باره بخواهد بايد به
سخنان ما در تفسير آيه 88 از سوره نساء، در بخش ((گمراه
كردن از سوى خدا منفى است نه مثبت )) رجوع كند.
يحرفون الكلم عن
مواضعه . تفسير اين آيه در سوره نساء آيه 45 گذشت .
و نسوا حظا مما
ذكروا به . آنان با تورات پند داده شدند؛ اما آنچه را در اين كتاب برخلاف
هوس هايشان بود تغيير دادند و آنچه را بر طبق خواسته هايشان بود باقى گذاشتند. وقتى
يهوديان پيمان خدا را بشكنند و كتاب او را كه از آسمان به سوى آنان فرو فرستاده شد
تغيير دهند، پيمان هايى را كه با عرب ها و ديگران مى بندند، به طريق اولى خواهند
شكست و قطعنامه هاى سازمان ملل متحد و شوراى امنيت را تغيير خواهند داد.
ولا تزال تطلع
على خائنة منهم الا قليلا منهم . يهود جزيرة العرب در آن زمان ، تنها به
انكار نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بسنده نكردند، بلكه با دشمنان او
همدست شدند و عليه او توطئه كردند و به نيرنگ و فريب دست زدند. از اين رو، خداوند
خطاب به پيامبر خود مى گويد:
و همواره از
كارهاى خائنانه شان آگاه مى شوى . معناى اين آيه آن است كه اى محمد (صلى
الله عليه و آله و سلم )! هر چند تو به يهود نيكى كردى ؛ اما بسيارى از آنان خيانت
كردند و خواهند كرد؛ زيرا از نظر آنان خوبى و بدى يكسان است . ((الا
قليلا منهم )). مراد يهوديانى هستند كه مسلمان شدند و
صادقانه اسلام را برگزيدند؛ نظير عبدالله بن سلام و كسانى كه با او همراه بودند.
على رغم اين همه پيمان شكنى و كارهاى زشت يهوديان ، خداوند به پيامبر خود دستور مى
دهد كه بدى آنان را با نيكى پاسخ دهد:
فاعف عنهم واصفح
ان الله يحب المحسنين .
سوال : آيا پس از آن كه خداوند يهود را به زشت ترين صفت ها توصيف مى كند و اين كه
به هيچ روى اميد نيكى از آنان نمى رود، چگونه به پيامبرش دستور مى دهد كه آنان را
مورد عفو قرار دهد و با آنها به نيكى رفتار كند؟ آيا آنها معناى خوشرفتارى و عفو را
مى فهمند؟ و آيا خوش رفتارى با افعى ها و عقرب ها جايز است ؟
به اين سوال پاسخ هايى داده اند كه برخى از آنها از اين قرارند:
1. ضمير ((عنهم )) به
((قليلا منهم )) بر مى گردد؛ يعنى به كسانى كه
مخلصانه اسلام آوردند.
2. اين آيه با آيه سيف نسخ شده است .
هر دو جواب محتمل به نظر مى رسند: اما اول ، بدان سبب كه ضمير در ظاهر به مرجع
نزديك تر بر مى گردد؛ اما دوم ، بدان جهت كه نسخ در قرآن موجود است . و نيز ممكن
است دستور به خوش رفتارى با يهوديان ، زمانى صادر شده باشد كه اسلام چنان نيرومند
شده بود كه گويى در دژى محكم و نفوذناپذير قرار داشت آن سان كه نه حيله يهود مى
توانست به آن زيان برساند و نه ديگر كافران .
و من الذين
قالوا انا نصارى اءخذنا ميثاقهم . پس از آن كه خداوند، پيمان شكنى يهود و
تحريف احكام خودش توسط آنها را بيان كرده ، وضعيت نصارا را بازگو نموده است و اين
كه آنان در اين جهت با يهود يكسان هستند. خداوند نوع پيمانى را كه يهود آن را شكست
در آيه پيشين متذكر شد؛ اما نوع پيمانى را كه از نصارا گرفت بيان نكرد. بعيد نيست
كه اين كار به سبب آشكار بودن پيمانى باشد كه خدا از نصارا گرفت و اين پيمان عبارت
است از: يكتاپرستى .
فنسوا حظا مما ذكروا به . مقصود از آن چيزى كه آنها
بدان تذكر داده شدند؛ انجيلى است كه خدا بر عيسى (عليه السلام ) فرو فرستاد؛ زيرا
انجيل آشكارا، يكتاپرستى و نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به نام احمد
بيان مى كند؛ لكن نصارا آن را كاملا تحريف كردند، چنان كه يهود تورات را.
يكى از قوى ترين دلايل تحريف انجيل آن است كه سران كليسا و مورخان در مورد اين كه
چه كسى انجيل هاى چهارگانه را نوشت و در چه زمانى و با چه زبانى و نسخه هاى اصلى آن
چگونه از بين رفت ، دچار اختلاف شده اند. و اين اختلافات در كتاب دائرة المعارف
الفرنسية الكبرى به تفصيل موجود است . صاحب تفسير المنار اين موضوع و مسائل زياد
ديگرى را در اين زمينه يادآورى كرده است .
فاءغرينا بينهم
العداوة والبغضاء الى يوم القيامة . در تفسير اين جمله ، سخنى بهتر از آنچه
شيخ ابو زهره در كتاب محاضرات فى النصرانية گفته است وجود ندارد. از اين رو، عبارت
او را عينا نقل مى كنيم :
((ميان كسانى كه مى گويند: ما نصارا هستيم ، هم در قديم و هم
در عصر حاضر آن چنان اختلاف و دو دستگى و دشمنى ايجاد شده ، كه حقيقتا مصداق سخنى
است كه خداوند آن را در قرآن كريم حكايت كرده است ؛ زيرا به اندازه اى كه خون برخى
از نصارا به دست برخى ديگر از آنان ريخته شده ، در طول تاريخ و در تمام جنگ هايى كه
با ديگران داشته اند ريخته نشده است . اين جنگ ها و خونريزيها در ميان نصارا يا از
اختلافات دينى ، يا از اختلاف بر سر به دست گرفتن رياست دينى و يا از اختلافات
سياسى ، اقتصادى و اجتماعى نشئت مى گرفته است . اين دشمنى ها در طى قرون متمادى
آرام نگرفته و آتش اين جنگ ها خاموش نشده است ، بلكه تا روز قيامت - آن چنان كه
خداوند گفته است - ادامه خواهد يافت )).
نازل شدن نور خدا
يَا
أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِّمَّا
كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ قَدْ جَاءكُم مِّنَ
اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ (15)يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ
رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ
بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (16)
اى اهل كتاب ! پيامبر ما نزد شما آمد تا بسيارى از كتاب خدا را، كه پنهان مى
داشتيد، برايتان بيان كند و از بسيارى درگذرد و از جانب خدا نورى و كتابى صريح و
آشكار بر شما نازل شده است . (15) تا خدا بدان هر كس را كه در پى خشنودى اوست به
راه هاى سلامت هدايت كند و به فرمان خود از تاريكى به روشنايى شان ببرد و آنان را
به راه راست هدايت كند. (16)
اعراب :
جمله ((يبين لكم )) حال است از
((رسولنا)) و ((سبل
السلام )) بدل از ((رضوانه
)) و نيز ممكن است مفعول دوم براى ((يهدى
)) باشد؛ زيرا ((هدى
)) گاهى به مفعول دوم به واسطه حرف جر متعدى مى شود؛ همانند
((هداه الى الخير)) و گاه بدون واسطه ؛ نظير
((هداه الخير)).
تفسير :
خداوند به پيامبر خود و مسلمانان دستور مى دهد كه با بهترين روش با اهل كتاب به
جدال برخيزند. آن گاه از اين گونه جدال ، نمونه هايى براى آنان مى آورد تا معنا و
مفهوم آن برايشان روشن گردد. از جمله اين كه مسلمانان خطاب به اهل كتاب بگويند:
((... به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر شما نازل شده است
ايمان آورده ايم . و خداى ما و خداى شما يكى است و ما در برابر او گردن نهاده ايم
)).(24)
و از آن جمله اين آيه است : ((بگو: اى اهل كتاب ! از آن كلمه
اى كه پذيرفته ما و شماست پيروى كنيم : آن كه جز خدا را نپرستيم و هيچ چيز را شريك
او نسازيم و بعضى از ما بعضى ديگر را سواى خدا به پرستش نگيرد.))(25)
در قرآن آياتى به چشم مى خورند كه برخى از گناهان اهل كتاب را بر مى شمارند، از آن
جمله همين آيه است كه ما در مقام تفسير آن هستيم ؛ زيرا، به آنان يادآورى مى كند كه
تورات و انجيل را تحريف كرده اند و با محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )، كه براى
هدايت روشن كردن ايشان آمده است ، دشمنى مى ورزند.
يا اءهل الكتاب
قد جاءكم رسولنا يبين لكم كثيرا مما كنتم تخفون من الكتاب و يعفوا عن كثير.
مراد از رسول ، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ؛ زيرا او برخى از چيزهايى
را كه يهود و نصارا از كتابهايشان پنهان كرده بودند، براى آنان بيان كرد. به عنوان
مثال : نصارا توحيد را، كه پايه دين است ، و يهود از اصول عقيده ، حساب و عقاب
روزگار قيامت و از احكام شريعت ، حرمت ربا و سنگسار كردن زناكار را پنهان كرده
بودند؛ چنان كه هر دو گروه با هم بعثت پيامبر اسلام ، محمد (صلى الله عليه و آله و
سلم ) را پنهان نموده بودند:
... الذى يجدونه
مكتوبا عندهم فى التوراة والانجيل ؛(26)
كه نامش را در تورات و انجيل خود نوشته مى يابند.
خداوند، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را بر تمام آنچه را يهود و نصارا از
تورات و انجيل پنهان داشته و تحريف كرده بودند، آگاه كرد. آن گاه ، حضرت محمد (صلى
الله عليه و آله و سلم ) بسيارى از تحريف هاى آنان را كه پنهان مى داشتند به آنها
خبر داد و نيز درباره تحريف هاى زيادى كه آن حضرت مى دانست سكوت اختيار كرد و همين
مطلب ، معناى سخن خداوند است كه مى گويد: ((... تا بسيارى از
كتاب خدا را كه پنهان مى داشتند برايتان بيان كند و از بسيارى درگذرد...))
يعنى درباره بسيارى سكوت اختيار مى كند.
اين خبر دادن از سوى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) دليل قاطعى بود بر نبوت او،
و نيز معجزه اى بود از معجزات قرآن كه هيچ خردمندى درباره آن شك و ترديد نمى كند؛
چرا كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) درس نياموخته بود و كتابى را
نخوانده بود و همچنين ، كسى درباره آنچه در كتابهاى يهود و نصارا آمده است به وى
خبر نداده بود.
سوال : چرا پيامبر از همه تحريف ها خبر نداد و تنها به برخى از آنها بسنده كرد؟
پاسخ : هدف آن بود كه به آنان اعلام شود كه پيامبر از آنچه آنها پنهان مى دارند
كاملا آگاهى دارد و اين هدف ، همان گونه كه با خبر دادن تمام تحريف ها حاصل مى شود
با خر دادن برخى از آنها نيز به دست مى آيد. به علاوه ، وقتى يهود و نصارى بدانند
كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از برخى تحريف ها آگاهى دارد، مى
دانند كه آن حضرت از تمام اين تحريف ها نيز آگاهى دارد.
اسلام و طرفداران صلح
قد جاءكم
من الله نور و كتاب مبين . برخى گفته اند: مراد از نور، محمد و مراد از كتاب
، قرآن است . برخى گفته اند: اين هر دو، صفت اسلام هستند. اختلاف اين دو نظريه تنها
اختلاف لفظى است ؛ چرا كه محمد و اسلام و كتاب الله ، مفاهيمى هستند كه با يكديگر
بافته شده اند و از يكديگر جدا نمى شوند.
يهدى به الله من
اتبع رضوانه ؛ يعنى هر كس كه تنها خشنودى خداوند را بخواهد و حق را براى حق
طالب باشد، هدفش را در اسلام مى يابد؛ زيرا در اسلام سه فايده است :
1. ((راه هاى سلامت )). منظور از واژه
((سلام ، كه در آيه آمده ، تنها تامين امنيت جان و مال ملت
ها، كه طرفداران صلح آن را تبليغ مى كنند، بلكه مراد از آن ، صلح و سلامت كامل است
كه تمامى ملت ها و افراد را در بر گيرد و نيز سلامت خانه و خانواده از تربيت فاسد،
سلامت عقل از نادانى و ايمان به خرافات و افسانه ها و سلامت نفس از آز، كينه ، دروغ
و مكر را شامل گردد.
2. ((و به فرمان خود از تاريكى به
روشنايى شان ببرد)). خداوند به فرمان خود، آنان را از تاريكى
بت پرستى به روشنايى توحيد مى برد؛ توحيدى كه آنها را از هر قيدى ، جز بندگى خدا
آزاد مى كند.
3. ((آنان را به راه راست هدايت كند)).
منظور از راه راست در نزد خدا، راهى است كه زندگى ، يعنى همين زندگى را گوارا و پر
بهره سازد، نه اين كه آن را به رنج و بدبختى مبدل كند.
پس از بيان مطالب فوق ، اينك مى پرسيم : آيا طرفداران صلح و يا كسان ديگرى كه نداى
افزايش توليد و تامين رفاه براى همگان را سر مى دهند، راهى بهتر و مفيدتر (براى
بشر) از اسلام سراغ دارند؟ آيا محبت آنان به بندگان خدا بيش از محبت او به بندگانش
است ؟ و يا اين كه آنها مصالح و مفاسد بندگان خدا را بيش از او مى دانند؟ و در
نتيجه ، آيا در عقيده اسلام ، در شريعت اسلام ، در اخلاق اسلام و يا در حكمى از
احكام اسلام ، چيزى وجود دارد كه با افزايش توليد و توزيع عادلانه آن در تضاد باشد؟
قرآن نسختين دعوت كننده به سوى زندگى برتر است . خداوند در آيه 9 از سوره اسراء مى
گويد: ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم . مفسران گفته اند:
منظور آن است كه قرآن به سوى وضعيت برتر هدايت مى كند. اگر چنانچه در اين حرف ها
ترديد دارى همانا من يقين دارم . هيچ كس را نمى توان يافت كه اسلام را به طور
صحيح آموخته و آن را، چنان كه هست ، فهميده باشد مگر اين كه خواه ناخواه به آن
ايمان بياورد و به حقانيت آن اقرار نمايد.