جلسه هشتم
بسم الله الرحمن الرحيم
رَبِّ اشّرَحْ لي صَدْري وَ يَسِرْلي اَمْري وَ اَحْلُلْ عُقْدةً مِنْ لِساني
يَفْقَهُوا قَوْلي
خلاصه بحث گذشته
بحث قبلي ما راجع به آيه شريفه «اِنّا نَحْنُ نُحْيِ المُوتي و نَكْتُبُ ما قَدَّ
مُواواثارَهمْ و كلِّ شِيْيٍ اَحْصَيناه في اِمامٍ مُبينٍ» بود. ما مردهها را زنده
ميگردانيم و آنچه را كه از پيش فرستادهاند ضبط ميكنيم يعني آنچه از اين دنيا
براي آخرت فرستادهاند آثار آنها را هم ضبط ميكنيم و هر چيزي را كه ما ضبط
كردهايم نزد امام مبين است.
مقداري نيز راجع به «ما قَدَّمُوا» بحث شد و اينكه از اين آيه و آيات فراوان ديگر
استفاده ميكنيم كه حقيقت آخرت بطن همين دنياست. بهشت و جهنم گرچه اصلش از نظر قرآن
موجود بوده است و الآن هم موجوداست اما نعمتهاي بهشت و عذابهاي جهنم را خود انسان
تهيه ميكند و از پيش ميفرستد.
اعمال انسان و بهشت و جهنم
در سوره زلزال ميفرمايد: «يَوْمَئذٍ يَصْدُرُ النّاسُ اَشْتاتاً لِيُرَوْ
اَعْمالَهُمْ» در روز قيامت مردم صنف صنف و در دستجات مختلف به صف محشر وارد
ميشوند و اين خود به بحث جداگانهاي نياز دارد كه افعال و كردار ما در ذات و هويت
ما اثر ميگذارد گاهي انسان به صورت انسان وارد محشر ميشود و گاهي به صورت حيوان،
چرا؟ «لِيُرَوْ اَعْمالَهُم[1]»
براي اينكه اعمالشان را ببينند. «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَّةِ خَيْراً يَرَهُ
وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ[2]»
هر كس كار خوبي ولو بسيار كم انجام داده باشد همان را ميبيند و هر كس كار شري ولو
بسيار كم انجام داده باشد همان را ميبيند. لذا در اين آيه ميفرمايد: «لِيُرَوْ
اَعْمالَهُمْ» نميگويد «لِيُرَوْ جَزاءَ اَعْمالِهُمْ» مثلاً در دنيا كسي جنايتي
مرتكب شده، در آنجا او را كيفر ميدهند، اين جزاي عملش است، يا كار خوبي انجام داده
و پاداشش را ميبيند، اين جزايش را ديده است. قرآن ميفرمايد: روز قيامت چنين نيست،
صحبت از جزا نيست، حرفي از كيفر نيست، قضيه خود عمل است، خود عمل را ميبيند
«لِيُرَوْا اَعْمالَهُمْ» هر كس كاري خوب ولو بسيار كم انجام داده باشد «يَرَهُ»
ميبيند، همان را نميگويد «جَزائَهُ» جزاي عمل را ميبيند و هر كس كار شري ولو
بسيار كم انجام داده باشد «يَرَهُ» ميبيند همان را.
نظير اين آيه و آيهاي كه الآن مورد بحث ماست، بيشتر از صد آيه در قرآن وجود دارد
كه به اين نكته توجه ميدهد.
تجسم اعمال
عالم آخرت باطن دنياست. اين دنيا ظاهر و آن دنيا باطن، اين دنيا عرض و آن دنيا
حقيقت است. اعمال ما، در آن دنيا به تناسب كارهاي ما در اين دنيا، مجسم ميشود.
گاهي مار و گرز آتشين ميشود و گاهي درخت و سبزه و گل و نهرهاي آب و قصرهاي با شكوه
ميگردد. اين آيه به همين موضوع اشاره ميكند كه «نَكْتُبُ ما قَدَّموا» آنچه از
پيش فرستادهاند ضبط ميكنيم. معمولاً اگر براي كسي پروندهاي تشكيل دهند، آنچه در
پرونده ميآيد كيفر است، خود عمل در پرونده نميآيد، اما در آخرت پرونده اين طور
نيست. در آنجا پرونده خود عمل است و انشاءالله بعداً درباره نامه عمل بحث ميكنيم
كه يك معناي نامه عمل «ميزان» «صراط مستقيم» و «پل صراط» است. اينها همان اعمال ما
و اين اعمال در آنجا كتاب ماست.
«هُنالِكَ تَبلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما اَسْلَفَتْ وَ رُدّوا اِلَي اللهِ مَوْليهُمُ
الحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَروُنَ[3]»
انسان ممكن است اينجا آنچه در دل دارد مخفي كند اما در آنجا چشمها حقيقت بين است:
«لَقَدْ كُنْتَ في غَفلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصرُكَ اليَوْم
حَديد[4]»
چشمها حقيقت بين و دروننگر است. اعمال و كرداري كه روي نفس ما اثر گذاشته، ظاهر
ميشود «تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ بِما اَسْلَفْتَ» اين معني فشردة «ما قَدَّمُوا»
است.
اما معني «وَ اثارَهُمْ» اين است كه آثار اعمال هم ضبط ميشود. مثل كار خيري كه
انجام گرفته و تصوير آن باقي مانده است. مثلاً حسينيهاي ساخته كه به آن باقيات
الصالحات ميگويند. حسينيه خودش يك پاداش دارد، به تناسب قصري ميشود در بهشت و به
همان تناسب در روز قيامت ظاهر ميگردد. خود حسينيه هم يك آثاري دارد: مثلاً جلسهاي
در حسينيه است. اگر اين جلسه مورد رضايت و لطف خداوند و حضرت بقيةالله «عج» قرار
بگيرد، يعني يك نفر در آنجا براي شما حديث و روايت بگويد و شما هم براي خدا و قرآن
آنجا برويد تا چيزي از اسلام بفهميد خيلي ثواب دارد. ثواب را به شما ميدهند اما به
اندازهاي كه به شما ثواب ميدهند به آن كسي هم كه حسينيه را ساخته است، ثواب
ميدهند «فَلَهُ اَجْرُها وَ اَجْرُها وَ اَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها» اجر حسينيه را
دارد، اجر آثار حسينيه را هم دارد يعني همان. «نُكتُبُ ما قَدَّمُوا و اثارَهُمْ».
امام صادق(ع) ميفرمايند: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ اَجْرُها وَ اَجْرُ
مَنْ عَمِلَ بِها» عكس روايتي را نيز كه از امام صادق(ع) نقل شد از ساير ائمه(ع) و
از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است:
«وَ مَنْ سَنَّ سُنَةً سَيِّئَةً فَلَهُ وِزرُها وَ وِرزْرُمَنْ عَمِلَ بِها[5]»
اگر كسي به جاي حسينيه، مركز فحشايي ساخت و مردم در آنجا رفتند و مرتكب گناه شدند.
علاوه بر اينكه براي صاحبش يك طبقهاي جهنم درست ميشود، تابوتي، سلولي و خانهاي
از جهنم ساخته ميشود. به همان اندازه گناهي كه در نامه عمل شركتكنندگان در اين
مركز فحشاء مينويسند، در نامة عمل سازندة اين مركز فحشاء نيز نوشته ميشود. اين را
«وَ اثارَهُمْ» ميگويند. يعني علاوه بر اينكه اعمال را ضبط ميكنيم، آثارش را هم
ضبط ميكنيم و اين تنها مربوط به مثل حسينيه و مسجد نيست. مثلاً اگر پدر و مادري
زحمت كشيده، خون جگر خورده و بچهاي را تربيت اسلامي كردهاند. مادر زحمت كشيده، 9
ماه بچه را در شكمش پرورانده و وقتي كه بچه به دنيا آمده او را شير داده، او را
تربيت اسلامي كرده، يك دختر شوهرداري تحويل جامعه داده، اين دختر وقتي كه در خانه
خويش شوهرداري ميكند ثوابها دارد، مثل اين است كه در خط مقدم جبهه بجنگد.
در روايت داريم كه اگر اين دختر سفره را پهن كرد يا ظرفي براي رضايت خدا شست تا
اينكه شوهرش در رفاه باشد و امور زندگي را اداره كند، ثوابش اين است كه در خط مقدم
جبهه جهاد كند[6].
خوب به اندازه ثواب اين دختر، مادر او را هم ثواب ميدهند. چون مادرش او را چنين
تربيت كرده است.
پدر زحمت كشيده و فرزندش را تربيت اسلامي كرده و يك جوان مسلمان تحويل اجتماع داده،
نمازخوان، خدمتگزار، جبههرو و ... اين جوان وقتي كه در خط مقدم جبهه ميجنگد خيلي
ثواب دارد، به همين اندازه ثواب هم به پدر ميدهند، به مادر هم ميدهند. وقتي بچه
نماز ميخواند به او ثواب ميدهند و به همين اندازه ثواب به پدر ومادرش هم ميدهند.
به عكس اگر مادري در مقابل شوهر زبان دراز و بيحيا و تنبل بود، خوب خانهداري
نكرد، آنطور كه ميبايست شوهرداري نكرد، بچهداري نكرد و يك دختر زبان دراز تحويل
جامعه داد، وقتي كه دختر به خانة شوهر رفت و در مقابل شوهر زبان درازي كرد. گناه
بسيار بزرگي به حسابش مينويسند و به همان اندازه هم به حساب آن مادر مينويسند كه
او را بد تربيت كرده است.
اين روايت را استاد بزرگوار ما رهبر عظيم الشأن انقلاب (ادام الله ظله) بارها براي
ما ميخواندند و ما را نصيحت ميكردند و ميفرمودند: در روز قيامت دو طائفهاند كه
زبانشان خيلي بزرگ و دراز است به اندازهاي كه روي زمين افتاده است و اهل محشر اين
زبان را پايمال ميكنند. يك دسته افرادي هستند كه پشت سر مردم غيبت ميكنند و دسته
دوم زناني كه در مقابل شوهر بيحيا باشند، به شوهر برگردند و در برابر شوهرشان زبان
درازي كنند، اينها هم زبانشان به قدري دراز است كه در صف محشر پايمال ميشود ايشان
اين روايت را از اين جهت براي ما ميخواندند كه غيبت نكنيد. زيرا در روز قيامت
زبانتان پايمال ميشود.
حرفي كه اينجا هست اين است كه اگر مادر در تربيت اين دختر كوتاهي كرده و شوهرداري
را يادش نداده باشد، یا عمل خودش در مقابل شوهر زبان درازي بوده و اين دختر از مادر
ياد گرفته، خودش خانهدار نبوده، اين دختر هم حالا خانهدار نيست، اين دختر گناه
ميكند و به جهنم ميرود و به همان اندازه گناه هم به مادرش ميدهند، ولو اينكه
مادرش حالا زن خوبي باشد.
قرآن ميفرمايد: «فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ اِنَّ الخاسِرينَ
الّذينَ خَسِروا اَنْفُسَهُمْ و اَهْليهِمْ يَوْمَ القِيامَةَ اَلا ذلِكَ هُوَ
الخُسْرانُ المُبينُ[7]»
ورشكستة خيلي آشكار كسي است كه بخاطر اولاد بايد به جهنم برود و آن كسي است كه در
تربيت اولاد كوتاهي كرده و وضعش طوري بوده كه بچه لاابالي شده است. يك پدر
روزهخوار كه با بيحيائي در منزل و در مقابل بچههايش روزه ميخورد و نماز
نميخواند، بچهاش روزهگير و نمازخوان نميشود. بسيار خوب كسي كه نماز نميخواند
و روزه نميگيرد و گناهش خيلي بزرگ است، در سر حد كفر است و گناه آن در نامه اعمالش
نوشته ميشود، علاوه بر آن اگر پسر هم به تقليد از پدر يا بخاطر تربيت ناصحيح او،
نماز نخواند، هم به حساب او گناه مينويسند و هم به حساب پدر و آن وقت ميشود، گناه
روي گناه.
«وَ كُلَّ شَيْيٍ اَحْصَيْناهُ في اِمامٍ مُبينِ» ما در لوح محفوظ خدا (يا قلب امام
خليفةالله) آشكارا همه را به شماره آوردهايم در اينجا ميخواهد بگويد علاوه بر
اينكه انسان يك نامه عمل دارد و همه اعمال او در آن ضبط ميشود، يك لوح محفوظي هم
هست كه همه چيز در آن ثبت شده است.
امام مبين يعني چه؟
در قرآن شريف به چيزي كه واقعيتي دارد، گاهي اوقات به آن كتاب مبين ميگويد، مثل
«وَ لا رَطْبٍ و لا يابِسٍ اِلاّ فِي كِتابٍ مُبينِ[8]»
اين كتاب مبين كه در سوره انعام آمده با اين امام مبين كه در سوره «يس» است، هيچ
تفاوتي ندارد. اين «وَلا رطب و لا يابس» هم به قول ما طلبهها عطف به توهم است،
يعني «جر»ش به اين دليل است كه قلبش «مجرور» بوده و از همسايگي مجرور، جر پيدا
كرده است. معنايش اين است كه هيچ تر و خشكي نيست الا اين كه در كتاب آشكار موجود
است.
همچنين در سوره نبا ميفرمايد: «كَلَّ شَيْيٍ اَحْصَيْناهُ كِتاباً[9]»
(هر چيزي را ما در كتابي با حصاء و شماره رقم زديم) در بعضي آيات «امالكتاب»
ميگويد: «يَمْحُوالله ما يَشاءُ وَيُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الكِتابِ[10]»
خداي تعالي هر چه را خواهد از احكام و يا حوادث عالم محو و هر چه را خواهد اثبات
ميكند و اصل كتاب (آفرينش) نزد اوست.
اين امالكتاب (مادر كتاب و اصل كتاب) همان امام مبين و كتاب مبين و كتاب است. در
روايات ميخوانيم لوح محفوظ است[11].
ما يك لوح محفوظ داريم و يك لوح اثبات. اما علي كل حال اين عالم هستي و اين نظام
اتم را لوح محفوظ ميگويند. پروردگار عالم نه فقط اين كرهزمين را، كه اين عالم
هستي را خلق كرد «وجعل قلم بما كان و بما يكون» با يك نظام اتمي اين عالم هستي
موجود است. اين براي ماست كه گذشته و حال و آينده داريم، چون ما در زمانيم براي ما
حال و آينده و گذشته وجود دارد. اما آنكس كه در مافوق زمان است ديگر حال و آينده و
گذشته ندارد.
بطور مثال، در نظر بگيريد كه شما داخل ساختماني نشستهايد، عدهاي در يك صف دارند
از مقابل در، عبور ميكنند افرادي از برابر در، رد شدهاند، اينها «گذشته»اند، يك
عده هنوز نرسيدهاند. اينها «آينده»اند و يك عده هم درست مقابل در قرار گرفتهاند،
اينها «حال»اند. ديد شما در اينجا محدود است، چون در برابر يك گذشته: يك آينده و
يك حال قرار گرفتهايد، يعني افرادي كه رفتند، افرادي كه نيامدهاند، و افرادي كه
جلوي در، مقابل شما هستند. اما اگر كسي روي پشتبام باشد، همه را ميبيند، ديگر
برايش نه حال وجود دارد نه آينده و نه گذشته، همهشان را يك دفعه ميبيند، عالم
هستي در مقابل عالم ربوبی آينده و گذشته و حال ندارد.
وَ ما اَمْرُنا اِلاّ واحِدَةٌ كَلمحٍ بِالْبَصَر[12]
كارها يك امر است ولي شما حال و آينده و گذشته را خيال ميكنيد. اين عالم هستي را
لوح محفوظ گويند. در بعضي از روايات «امام مبين» به «علم خدا» تفسير شده است. اين
هم درست است، زيرا علم خدا به همه چيز بطور اتم و اكمل است و اصلاً طبق بيان گذشته
براي علم او زمان هم مطرح نيست. عالم به ما كان و ما يكون و هو كائن است.
يك دسته از روايات ميفرمايد كه «امام مبين» قرآن است وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ
اِلاّ في كِتاب مُبين علم به عالم هستي در قرآن شريف نهفته است.
در آياتي از قرآن مجيد هم آمده است كه كتاب تشريع كپيه علم تكوين است و اين بيان را
هم مرحوم حاج ملاهادي سبزواري(ره) دارد كه با توضيحاتي بيان كرده است. اما كساني كه
«امام مبين» و «كتاب مبين» و «امالكتاب» را به قرآن معني فرمودهاند از اين گونه
آيات استفاده بردهاند كه: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الكِتابَ تِبياناً لِكُلِّ
شَيْيٍ وَ هُديً وَ رَحْمَةً وَ بَشُرْي لِلْمُسلِمين»[13]
جالب توجه اين كه خود اين روايات با صراحت ميفرمايند كه امام معصوم(ع) است كه هر
چه در قرآن نهفته علم به آن دارد.[14]
در بعضي از روايات ميگويد: مراد از امام مبين، اهلبيت(ع) است. منجمله در ذيل همين
«امام مبين» دو سه روايت داريم كه از لحاظ سند هم خوب است. از جمله، عليبنابراهيم
در تفسيرش، مرحوم صدوق (عليهالرحمة) در معاني الاخبار، مرحوم كليني ثقةالاسلام
شيخ بزرگوار ما، در كافي. كه اين سه از بزرگانند و از افتخارات شيعه و خدمات شاياني
به عالم تشيع كردهاند. مخصوصاً شيخ صدوق و كليني.
صدوق (عليه الرحمه) نقل ميكند: وقتي كه آيه شريفه «كُلّ شَيْيٍ اَحْصَيْناهُ في
امامٍ مُبينِ» نازل شد، عمر و ابيبكر هر دو از پيامبراكرم(ص) سؤال كردند كه: امام
مبين تورات است؟ فرمود: لا گفتند: انجيل است؟ فرمود: لا. در همين هنگام
اميرالمؤمنين(ع) وارد شدند، پيامبر(ص) در حاليكه به آن حضرت اشاره ميكردند خطاب به
ابوبكر و عمر فرمودند: «هُوَ هذاء» امام مبين در قرآن اين است[15].
نظير همين روايت را كليني (عليهالرحمة) هم نقل ميكند و در روايت ديگر
عليبنابراهيم نقل ميكند كه اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «وَ الله اَنَا اِمامٍ مبين»
به خدا قسم آن امام مبين در قرآن منم.
هر سه روايت را علماي تفسير، نقل ميكنند[16]،
اين ريشه قرآني هم دارد كه مراد از كتاب مبين و امام مبين و امالكتاب علي(ع) است.
يعني در اصل همة ائمه هستند، لذا وقتي كه ميگوييم علي(ع)، اين از باب مصداق است.
زيرا چهارده معصوم از نظر فضائل هيچ تفاوتي با هم ندارند، و در روايات هم فراوان از
پيامبراكرم(ص) و ائمه طاهرين(ع) به اين عنوان ميخوانيم:
«اولنا محمد(ص)، اوسطنا محمد(ص)، آخرنا محمد(ص)»
اين روايت معنايش اين است كه همة ائمه نور مبين هستند، همه يك نورند، همه فضائل در
آنهاست هيچ تفاوتي ندارند، فقط اگر فضيلتي هست، فضيلت زماني است[17].
مثلاً پيامبراكرم(ص) از جهت اينكه واسطه فيض و عقل كل است تقدم بر همه دارد، يا
حضرت علي(ع) ابوالائمه(ع) است، يا حضرت زهرا(س) امالائمه(ع) است. يا حضرت
بقيةالله(عج) براي طول غيبت و عباداتشان و براي اين خون جگرها است كه در زمان غيبت
ميخورند. شبي كه قضيه موشك باران دزفول اتفاق افتاد، وقتي من خبر آن را از
رسانههاي گروهي شنيدم نتوانستم چيزي بخورم. با فرض اينكه ميدانيم آنهايي كه دو
ساعت پس از نيمهشب با آن حال شهيد شدهاند، به مقام عظيمي رفتهاند، آنها زندهاند
و ما مردهايم. اما بالاخره انسان ناراحت ميشود ظلمهايي كه در سراسر جهان به مردم
ميشود، براي امام زمان(عج) خيلي مشكل و رنجآور است و تحمل اين رنجها پاداش دارد.
«هُوَ الَّذي اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدي وَ دينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي
الّدينِ كُلِّهِ وَلَوْكَرِهَ المُشْرِكُون[18]»
امام زمان(عج) اين فضيلت را دارند كه پرچم اسلام را بر جمعين اقطار دنيا به اهتزاز
در خواهند آورد. اما فضيلت علمي، اجتماعي و انساني چهارده معصوم(ع) تفاوتي با هم
ندارد. استاد بزرگوار ما رهبر عظيمالشأن انقلاب (ادامالله ظله) ميفرمودند: اگر
اميرالمؤمنين(ع) بر پيامبراكرم(ص) تقدم زماني داشتند آن حضرت پيامبر بودند و امامت
براي پيامبر(ص) بود، چنانچه اگر امام زمان(عج) بجاي امام جواد(ع) از نظر تقدم زماني
بود امام جواد(ع) بود كه پرچم بدست مباركش روي كرهزمين برافراشته ميشد. اگر امام
حسن(ع) به جاي امام حسين(ع) بودند، قيام براي امام حسن(ع) بود. اگر امام حسين(ع) از
نظر زماني، به جاي امام حسن(ع) بودند صلح و نشستن در خانه و خون جگرخوردن براي امام
حسين(ع) بود.
اين حرف بسيار عالي است، مثل خودشان دقت و لطافت دارد. كلامُ المُلُوكِ مُلُوكُ
الكَلام، جملهاي را كه ايشان ميفرمايد، مثل همين روايت است كه ميفرمايد: «اولنا
محمد، اوسطنا محمد، اخرنا محمد»
در روايات هم ميخوانيم كه راوي سؤال ميكند، آقا روايتي را من از امام صادق(ع)
شنيدهام، اگر آن را به امام باقر(ع) نسبت دهم، اشكالي دارد؟ ميفرمايند چه فرقي
ميكند.
لذا اينكه ميگوئيم «امام مبين» يعني علي(ع) اين از لحاظ مصداق است، امام مبين يعني
پيامبر(ص)، يعني زهرا(س)، يعني حضرت علي(ع)، يعني امام جواد(ع)، يعني قلب عالم
امكان، محور عالم وجود، واسطه بين وحي و شهود، حضرت وليعصر(عج) و اين ريشه قرآني
هم دارد، قرآن ميفرمايد:
«وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَروُا لَسْتَ مُرْسلاً قُلْ كَفي بِالله شَهيداً بَيْني و
بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمْ الكِتابِ[19]»
كفار به تو ميگويند پيامبر نيستي. بگو من، پيامبرم و دو شاهد هم دارم، يكي خداوند،
يكي هم آنكه تمام علم كتاب پيش اوست (و آن ائمة معصومين عليهمالسلاماند كه تمام
علم پيامبر(ص) را به ارث بردهاند)
قرآن «تِبْيانُ كُلّ شَيْي» است و اميرالمؤمنين(ع) «تِبْيان كُلِّ شَيْي» (بيان
كنندة هر چه هست) ميباشد. همان كه در بين ما شيعيان مشهور است، اين قرآن صامت و او
قرآن ناطق است، اين تشريع و او تكوين است.
بنابراين رواياتي كه ميگويند: لوح محفوظ، علم خدا، اهلبيت(ع)، يعني
اميرالمؤمنين(ع)، يعني قرآن، اينها امام مبين هستند، معنايش چنين ميشود كه تفاوت و
تبايني با هم ندارند، همهشان يك چيزند وَ كُلّ شَيْيٍ احصُيناهُ في اِمامٍ مَبينٍ
يعني يك عالم هستي است، كه لوح محفوظ نام دارد و علم ربوبي به اوتعلق گرفته بلكه از
نظر فلسفه، علم ربوبي، همان علم به فعلش است.
خلاصه بحث
«وَ كُلَّ شَيْيٍ اَحْصَيْناه في اِمامٍ مُبينٍ» بنابر دو، سه روايتي كه نقل كردم،
امام مبين يعني علي(ع) در نتيجه از همين جا قرآن امامت را هم اثبات ميكند كه: هر
چيزي را نزد امامي آشكار علي(ع) شمارش كردهايم.
قرآن كتاب فلسفه و منطق و عرفان و امثال آن كه براي ما طلبهها باشد و خواسته باشد
با صغري وكبري نتيجه بگيرد، نيست.
قرآن كتاب عقل و تدبر است، به اشاره مطلب را اثبات ميكند، چنانچه اگر در قسمتهاي
گذشته به مطالب، توجه كرده باشيد، با اشاره اثبات نبوت كرد. اما وقتي اشارهاش واضح
ميشود مطلب جلوة خاص خودش را پيدا ميكند.
ديديم كه با جملة «الحكيم» و «علي صراط مستقيم» و «تنزيل العزيز الرحيم» هم نبوت
اثبات ميشود و هم خاتميت. اثبات امامت هم همينطور است.
عدهاي ميپرسند چرا اسم علي(ع) در قرآن نيست؟ اين درست نيست، اسم علي(ع) در قرآن
هست، اما من و تو نميدانيم، قرآن مگر كتاب الفبا است كه بيايد بگويد: اي مردم
علي(ع) اما است؟ نه قرآن چنين ميگويد: «وَ كُلَّ شَيْيٍ اَحْصَيْناهُ في اِمامٍ
مُبينٍ» علي(ع) امام مبين است، كه الآن آيه شريفهاش را خواندم. در آيه ديگري
ميفرمايد:
«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْديِ اِلَي الحَقِّ قُلِ اللهُ يَهْدي
لِلْحَقِّ اَفَمَنْ يَهديِ اِلَي الحَقِّ اَحَقُّ اَنْيُتَّبَعَ اَمَّنْ لا يَهدِي
اِلاّ اَنْ يُهْدي فَمالَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون[20]»
يعني عقلت را بكار بينداز، آيا آن كسي كه علم «ما كانَ و ما يَكُونَ و ما هُوَ
كائنٌ» دارد امام مبين است يا آن كسي كه اگر بخواهد هدايت شود يكي هادي لازم دارد.
كدام امام است؟ به قول اهل تسنن: خليفه دوم خود هفتاد بار گفته لَولا عَلِيُّ
لَهَلَكُ عُمَر[21]
اگرعلي نبود عمر هلاك شده بود آيا باز هم امام مسلمين روشن نيست؟ خوب برادر عقلت را
به كار بينداز و خودت امام را بشناس.
پيامبراكرم اثبات نبوت و امامت را بدين طريق ميكنند كه يك جالوت و يك طالوت بودند
(مثل صدام و اسلام) اينها با هم رودررو شدند ولي بعضي نابخردان تحت فرماندهي طالوت
حاضر به جنگ نشدند. پيامبراكرم(ص) يك فرمانده جوان اما كاردان و لايق به فرماندهي
لشگر منصوب كرد، پيرمردها اعتراض كردند كه چرا بايد از ميان اين همه افراد يك جوان
فرمانده لشگر باشد؟[22]
سرلشگر بايد يك پولدار، يك اشرافي يا يك پيرمرد جاافتاده باشد، نه يك جوان خام و
بيتجربه و از طبقه كمدرآمد جامعه، كه قرآن شريف در مقام پاسخگويي فرمايد:
«قالْ اِنَّ الله اصْطَفهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً في العِلْمِ والجِسْمِ وَ
الله يُؤتي مَلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ الله واسِعٌ عَليمٌ[23]»
او را به فرمانده لشگر قرار داديم زيرا دو صفت دارد، يكي علم: او علم دارد، كاردان
است و ميداند چه بايد بكند. دوم تسلط بر نفس: او تسلط بر بعد مادي خويش دارد. شجاع
است، هوي و هوس را كوبيده،نفس سركش را مهار كرده، صفات رذيله را از خود دور كرده و
مسلط بر بعد مادي خويش است. به اين دليل او را فرمانده لشگر قرار داديم. خوب، گفتيم
كه قرآن مطلب را به اشاره اثبات ميكند و ميگويد وقتي عقلت را به كار انداختي به
قول ما طلبهها ديگر القاء خصوصيت كن، بگو: امام بايد معصوم باشد، علم به ما كان و
ما يكون و ما هو كائن داشته باشد. اين امام است، در هر زمان و هر كجا. اين هم مختص
ميشود به دوازده امام(ع) براي اينكه اينها از نظر سني و شيعه هم معصومند و هم علم
به «ما كان» و با «ما يكون» و به «ما هو كائن» دارند.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته