(1) -
ـ سوره زالزال، آيه 7.
(2) -
ـ زلزال آيات 8 و 9. ترجمه: در آن روز (قيامت) مردم از قبرها پراكنده بيرون
ميآيند تا اعمال خود را ببينند پس «در آن روز» كسي اگر به اندازه ذرهاي كار خوب
كرده آن را ميبيند و اگر به اندازه ذرهاي كار بد كرده ميبيند.
(3) -
ـ سوره يونس، آيه 30. ترجمه: در آنروز (قيامت) هر شخص اعمال نيك و بدي را كه
كرده و از پيش فرستاده برايش آشكار ميشود و همه به سوي معبود و مولاي حقيقي خود
باز ميگردند و خدايان باطل كه به دروغ ميبستند همه محو و نابود ميشوند.
(4) -
ـ سوره ق، آيه 21. ترجمه: و تو (اي آدم نادان) از اين روز سخت مرگ غافل بودي تا
پرده از جلو چشمت برداشته شد پس امروز چشمانت «براي ديدن» تيز و بيناست.
(5) -
ـ عَنِ النَّبي(ص): مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً عُمِلَ بِها مِنْ بَعْدِهِ كانَ
لَهُ اَجْرَهُ و مِثْلَ اُجُورهِمْ مِنْ غَيْرِان يَنْتُقِصَ مِنْ اُجُورِهِمْ
شِْئا وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةٍ عُمِلَ بها بَعْدُهُ كانَ عَلَيْهِ وِزْرَهُ
و مِثْلُ اَوْزارِهِمْ مِنْ غَيْرِ يُنْتَقَصَ مِنْ اَوْزارِهِم شَيْئا (كنز العمال
خبر 43079). شبيه متن روايت با تفاوتي در الفاظ از امام محمدباقر(ع) در كتاب
بحارالانوار (ج71، ص258 و 257، باب 72) آمده است.
(6) -
ـ عَنِ النَبي جِهادُ الْمَرْأةِ حُسْنُ التَّبَعُلِ بحارالانوار علامة مجلسي ره
ج18، ص107، نقل از قصص الانبياء. و اين روايت از حضرت اميرالمؤمنين(ع) هم رسيده
است. در بحارالانوار ج10، ص99، نقل از خصال صدوق ره.
(7) -
ـ سوره زمر، آيه 15 ترجمه: هر كه را ميخواهيد جز خدا بپرستيد (كه از غير خدا جز
زيان نميبينيد، اي رسول ما) بگو كه زيانكاران (ورشكستگان كه سرمايه خود را
باختهاند) كساني هستند كه خود و اهلبيت خود را در قيامت بخسران جاودان در افكنند
اين همان زيان (و تباهي) است كه در قيامت بر همه آشكار است.
(8) -
ـ سوره انعام آيه 59. ترجمه: هيچ تر و خشكي در جهان نيست جز اين كه در كتابي
آشكار مسطور است.
(9) -
ـ سوره نبأ، آيه 29.
(10) -
ـ سوره رعد، آيه 39.
(11) -
ـ في تفسير عليبنابراهيم «و كل شيي احصيناه في امام مبين اي في كتاب مبين و
هو محكم» در تفسير عليبن ابراهيم امام مبین را به كتاب مبين معنا فرموده است.
(تفسير نورالثقلين / ج4 / ص379).
(12) -
ـ سوره قمر، آيه 50 «و فرمان ما در عالم يكي است (و هيچ تبديلپذير نيست) و در
سرعت به مانند چشم بهمزدني انجام يابد.
(13) -
ـ سوره نحل، آيه 89 «و ما (اي پيامبر) اين قرآن عظيم را بر تو فرستاديم تا
حقيقت هر چيز را روشن كند و براي مسلمين هدايت و رحمت و بشارت باشد.
(14) -
ـ عَنْ اُبي عَْبدالله(ع): وَ الله اِنّي لاَعْلَمُ كِتابَ الله مِنْ
اَوَّلِِهِ اِلي اخِرهِ كَاَنَّهُ في كَفّي فيهِ خَبَر السّماء و خَبَرُ الارضِ و
خَبَرُ ما كانَ وَ خَبَرُ ما هُوَ كائنٌ قالَ الله عَزَّوجَلَّ فيهِ تِبْيانُ
كُلِّ شِيْيٌ (اصول كافي ج1، ص229). امام ششم حضرت جعفرصادق(ع) فرمودند: به خدا قسم
از اول تا آخر قرآن را آنچنان ميدانم كه گويي در كف دستم قرار دارد: در اوست خبر
آسمان و زمين و خبر آنچه بوده و هست و خواهد آمد. خداي تعالي در قرآن فرمود: در آن
بيان هر چيز «نهفته» است.
(15) -
ـ عَنْ ابي جَعْفَر عَلَيهِ السَّلام عَن ابائهِ عَن الحُسين بن علي عليهما
السّلام قال: لَمّا نَزَلت: وَ كُّلَ شَيْيٍ احْصَيناهُ فِي اِمامٍ مُبينٍ سَئَلَ
جَماعَةٌ مِنَ الاَصْحابِ مِنْهُمْ اَبُوبُكْر و عُمَرَ النَّبيَ صلي الله عليه و
آله و سلم هُوَ التَّوراةٍ؟ فَقالَ لا، فَسئَلوْا اَنّهُ الا نجيل؟ فَقال لا.
فَاَقْبلَ عَليٌ عَلَيهالسَّلام فقال هُوَ هذا. اِنَّهُ الاِمامُ الَّذي اَحْصَي
الله تباركَ و تعالي فيهِ عِلْمَ كُلِّ شَيْيٍ (معاني الاخبار مرحوم صدوق، ص95،
تفسير البرهان، در قسمت مقدمه ص83، باب الالف، تأليف ابوالحسن الشريف، تفسير
نورالثقلين، ج4، ص379، تفسير البرهان از بحراني،ج4، ص6). امام محمدباقر(ع) از
پدران بزرگوارشان از امام حسين(ع) نقل فرمودند: وقتي كه آيه «و كل شيي احصيناه في
امام مبين» نازل شد، جماعتي از اصحاب از جمله ابوبكر و عمر از پيامبراكرم(ص) سؤال
كردند آن تورات است (يعني آن امام مبين كه همه چيز در اوست آيا تورات است) فرمودند:
نه. گفتند: آيا انجيل است؟ فرمودند: نه. در اين هنگام اميرالمؤمنين(ع) وارد شدند.
پيامبراكرم(ص) فرمودند امام مبين اين بزرگوار است امامي كه خداي تعالي علم هر چيز
را نزد او شماره كرده است.
(16) -
ـ في تَفْسُير عَلِي بنِ اِبْراهيم، وَ كُلَّ شَيْيٍ اَحْصَيْناهُ في اِمام
مبينٍ ذَكَرَ ابنِ عَباسٍ عَنْ اَميرَ المؤمِنينَ صَلَواتُ الله عليه، اِنَهُ قال:
اَنَا وَ الله امامٍ مَبينٍ اُبَينُ مِنَ الباطِلِ وَ رِثْتُهُ مِنْ رَسُولِ الله
صَلّي الله عَلَيْهِ وَ آلِهِ (تفسير قمي 548 ـ نورالثقلين / 379 / ج4.
تفسيرالبرهان ج4 / ص5) در تفسير عليبن ابراهيم آمده درباره وكل شيي احصيناه في
امام مبين ابن عباس از حضرت اميرالمؤمنين كه درود خدا برايشان باد، نقل ميكند كه
فرمودند: به خدا قسم امام مبين منم. حق را از باطل بيان ميكنم و اين را از
پيامبراكرم(ص) به ارث بردهام. عمار ياسر گويد كه حضرت امير(ع) فرمودند يا عمار ما
قَرَأتَ في سُورَةِ يس وَ كُلَ شَي اَحْصَيْناهُ في اِمامٍ مُبينٍ؟ فَقُلْتُ بَلي
يا مَولايَقالَ: اَنَا ذلِكَ الاِمامٍ مُبينٍ (البرهان ج4، ص7) اي عمار:
نخواندهاي در سوره يس «وكل شيي احصيناه في امام مبين»؟ عرض كردم چرا آقاي من.
فرمودند: آن امام مبين منم. عَنْ صالِحِ بْنِ سَهْل قالَ سَمِعْتُ اَبا عَبْدِالله
عليهالسلام يَقُولُ: وَ كُلَ شَيْيٍ اَحْصَيناهُ في اِمامٍ مُبينٍ قالَ في
اَميرَالمُؤمِنينَ (بحارالانوار ص158، ج24) صالح بن سهل روايت كرده از امام
جعفرصادق شنيدم كه ميگفتند: و كل شيي احصيناه في اماما مبين فرمود در اميرالمؤمنين
(هر چيز شماره شده) هست.
(17) -
ـ چنانچه در اصول كافي است كه محمدبنسلم گويد از امام صادق(ع) شنيدم
ميفرمودند: اَلاَئِمَّةُ بِمَنْزَلَةِ رَسُولِالله صلي الله عليه وآله اِلا
اِنَّهُمْ لَيْسوا بِاَنْبياءَ و ... ائمه عليهمالسلام همگي به منزله پيامبرخدا(ص)
هستند مگر اين كه پيامبر نيستند و آن تعداد زني كه نكاحشان بر حضرت جايز بود
برايشان نيست، ولي هر آنچه پيامبر دارا بودند، دارند. بعد مرحوم علامه مجلسي در ذيل
همين روايت فرمودهاند ظاهر روايت دلالت ميكند كه ائمه عليهمالسلام (در غير اين
دو: پيامبري و ازدواج) تمام خصايص پيامبر صلواتالله عليه را دارا هستند.
(بحارالانوار ج27، ص50).
(18) -
ـ سوره توبه، آيه 33. سوره صف، آيه 9. ترجمه: اوست خدايي كه رسولش (حضرت
محمد(ص)) را به هدايت خلق و (ابلاغ) دين حق فرستاد تا او را بر همة اديان عالم غالب
گرداند هر چند مشركين (كفار) را خوشايند نباشد.
(19) -
ـ سوره رعد، آيه 43 ترجمه: كافران بر تو اعتراض كنند كه تو رسول خدا نيستي، بگو
تنها گواه بين من و شما خدا است و كسي كه علمالكتاب نزد اوست.
(20) -
ـ سوره يونس، آيه 35. ترجمه: بگو آيا هيچ يك از شركاء شما مشركان، كسي را به
راه حق هدايت تواند كرد. بگو تنها خداست كه به راه حق (و طريق سعادت) هدايت ميكند.
آيا آنكه خلق را به راه حق رهبري ميكند سزاوار به پيروي است يا آنكه نميكند؟ مگر
آنكه خود به هدايت خدا هدايت شود. شما را چه شده و چگونه قضاوت ميكنيد؟
(21) -
ـ در كتاب شبهاي پيشاور مرحوم سلطان الواعظين (از صفحه 412 تا 408) به مدارك
اين گفتار اختصاص داده شده كه سي نفر از دانشمندان اهل سنت در كتب خود نقل كردهاند
و چند نمونه از گفتار عمر را آوردهاند: از جمله: گنجي شافعي در باب 57 ـ
كفايةالطالب في مناقب عليبنابيظالب گويد: اين مطلب كه «لَوْلا عَلِيٌّ لَهَلَكَ
عمر» اگر عليبنابيطالب(ع) نبود عمر هلاك ميشد نزد اهل خبر ثابت است و جمع كثيري
از اهل تاريخ و سير آن را نقل نمودهاند.
(22) -
ـ حضرت نبياكرم(ص) امر فرمودند: فرماندهي اسامه را پذيرا باشيد (انفذوا جيش
اسامه مكرر تصريح به تثبيت فرماندهياش فرمودند) ولي بعضي بيايمانهاي متكبر كه حتي
به فرامين رسول خدا هم بها نميدادند (و در شدت نفاق بودند تا مردند) تبعيت نكردند
و به بهانههاي واهي به مدينه برگشتند حتي از حركت سپاه هم جلوگيري كردند. اينجا
بود كه پيامبر(ص) آنان را مورد لعن قرار داند و فرموند: لَعَنَ الله مَنْ تَخَلَّفَ
عَنْ جِيْشِ الاُسامَةِ خداوند لعنت كند هر كه را از سپاه اسامه (باز ماند و) تخلف
كند. (از جمله منابع اهلسنت كه اين روايت را نقل كردهآند طبقات ابنسعد طبع ليدن
ج2 القسم الثاني ص136 و ج4 القسمالاول ص46 و تهذيب ابنعسا كرج 2 ص 391. و
كنزالعمال ج5، ص312).
(23) -
ـ سوره بقره، آيه 247. «رسول در جواب آنها گفت كه او از اين رو بدين مقام
شايستهتر خواهد بود كه خداوندش برگزیده و در دانش و توانايي و قوت جسم
(خوشاندامي) او را فزوني بخشيده و خدا ملك خود را به هر كسي خواهد بخشد كه او به
حقيقت توانگر و دانا است»
(24) -
ـ سوره نمل، آيه 69 «(اي رسول ما به آنان) بگو در روزي زمين سير كنيد تا بنگريد
عاقبت كار بدكاران به كجا كشيد (و چگونه هلاك شدند)»
(25) -
ـ سوره نحل، آيه 36 «در روي زمين گردش كنيد تا بنگريد عاقبت آنانكه (انبياء را)
تكذيب كردند، به كجا كشيد»
(26) -
ـ عَنِ النَّبِيَ(ص): كَمْ مِمَّنْ اَصابَهُ السِّلاحُ لَيْسَ بِشَهيدٍ وَ لا
حَميدٍ، وَ كُمْ مِمَّنْ قَدْماتَ عَلي فِراشهِ حَتْفَ اَنْفِهِ عَندَالله صِدَيقٌ
شَهيدٌ چه بسا كسی كه با اسلحه كشته ميشود و شهيد و پسنديده (نزد خدا) نيست و چه
بسا كسي كه در رختخواب بميرد ولي نزد خداوند صديق شهيد باشد (كنزالعمال خ11200).
(27) -
ـ روز آشكار شدن اسرار
(28) -
ـ در روايتي طولاني حضرت امام رضا(ع) از پدرانشان (عليهمالسلام) نقل فرمودند
كه: حضرت اميرالمؤمنين خطبه ميخواندند و مردم را ترغيب به جهاد ميفرمودند. جواني،
از فضل مجاهدين في سبيلالله سؤال كرد. حضرت فرمود در غزوه ذاتالسلاسل در كنار
پيامبر صلواتالله عليه بودم كه همين سؤال شما را از حضرت كردم فرمودند: وقتي مجاهد
فيسبيل الله آمادة جنگ مي شود خداوند به ملائكه مباهات ميكند تا وقتي كه اسبش به
زمين ميافتد هنوز به زمين نرسيده كه خداوند حورالعينی را كه زوجه اوست نزدش
ميفرستد كه او را بشارت داده و از آنچه خدا برايش آماده كرده خبر ميدهد بشارت باد
بر تو به چيزي كه چشم نديده و گوش نشنيده و به قلب بشري خطور نكرده (بحارالانوار،
از صحيفةالرضا(ع)، صفحة 12، جلد 100، روايت 27).
(29) -
ـ پيامبراكرم(ص) فرمودند: اي مردم كسي كه خداي متعال را ملاقات كند و شهادت به
لاالهالاالله دهد با اخلاص بدون اين كه چيز ديگري را با او مخلوط كند به بهشت
ميرود. حضرت امير(ع) از جا برخاستند و عرض كردند با رسول الله پدر و مادرم
فدايتان چگونه خالص گويد و چيزي را به او مخلوط نكند، تفسير بفرماييد تا شناخت پيدا
كنيم. پيامبر(ص) فرمودند: حرص بر دنيا و جمع كردن مال دنيا از راه غيرحلال و راضي
بودن به آن و اقوامي كه گفتارشان چون خوبان است و بگونة جباران عمل ميكنند. پس
كسيكه خدا را ملاقات كند و چيزي از اين خصلتها در او نباشد و بگويد لاالهالا الله
براي اوست بهشت و اگر دنيا را گرفت و آخرت را ترك كرد آتش براي اوست. (بحارالانوار
ج76، ص360، از ثوابالاعمال صدوق).
(30) -
ـ سورة انفال، آيه 42.
(31) -
ـ سورة اسراء، آيه 82.
(32) -
ـ سوره آلعمران، آيه 7.
(33) -
ـ عَنْ عَلَِ(ع): اِيّاكَ وَ الغَضَبِ فَاَؤَّلُهُ جُنُونٌ و آخِرُهُ نَدَمٌ
(غررالحكم و دررالكلم) در روايتي ديگر حضرت اميرالمؤمنين(ع) فرمودهاند: اَلْحِدَّة
ضَرْبٌ مِنَ الجُنُون لِاَنَّ صاحِبَها يَنْدَمْ فِاَنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونٌهُ
مُسْتَحْكَمٌ (بحارالانوار، ج73، ص266 و نهجالبلاغه حكم 255).
تندی نوعی دیوانگی است، چون صاحبش پشیمان میشود، اگر پشیمان نشود دیوانگیش محکم تر
است.
(34) -
ـ اولين هجرتي كه براي مسلمين رخ داد. اين بود كه در ماه رجب سال پنجم از مبعث
رسولالله(ص) به امر آن حضرت 82 نفر از مسلمين (غير از زنان و بچهها) به رهبري
حضرت جعفرطيار، برادر اميرالمؤمنين(ع) به سوي حبشه حركت كردند. وقتي قريش از هجرت
مسلمين مطلع شدند عمروعاص را با هدايايي به سوي پادشاه حبشه فرستادند كه مبادا
مسلمين را پناه دهد و تحت تأثير مسلمانان قرار گيرد. وقتي عمروعاص به دربار حبشه
رسيد گفت: پادشاها! اين گروه، مخالفت دين ما ميكند و معبودهاي ما را بد ميگويند و
اينك به سوي شما آمدهاند، آنهارا برگردانيد، نجاشي هم ميكنند و معبودهاي ما را بد
ميگويند و اينك به سوي شما آمدهاند، آنها را برگردانيد، نجاشي هم حضرت جعفر را
براي پاسخگويي خواست. ايشان فرمود: از اينها بپرس آيا ما بندة اينها هستيم؟ عمروعاص
گفت: نه، بلكه آزاديد. جعفر گفت: از آنها بپرسيد آيا از ما طلبي دارند تا ادا كنيم؟
گفت: نه. جعفر پرسيد: آيا خوني بنا حق از آنها ريختهايم كه بخواهند خون خويش را
طلب كنند. گفت: خير. فرمود: پس از ما چه ميخواهيد؟ آزارمان داديد و از وطن
بيرونمان كرديد. اي پادشاه! خداوند پيامبري را در بين ما برانگيخت كه ما را امر
فرمود بتها را دور اندازيم و براي بتها قرباني نكنيم و امر به نماز و زكوة و عدل
و احسان و مراعات حق خويشان كرد و از بديها و زشتيها و گناهان ما را بر حذر داشت.
نجاشي گفت: حضرت عيسي(ع) را هم خداوند به همين امور برانگيخت. بگوئيد ببينم، آيا از
آنچه بر پيامبرتان نازل شده چيزي حفظ هستي؟ جعفر فرمود: بلي و سورة مريم را تلاوت
فرمود تا به اين آيه شريفه رسيد وَ هُزّي اِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطُ
عَلَيْكِ رُطباً جَنياً (آيه 25 سوره مريم) نجاشي سخت گريست و گفت: هذا و الله
هوالحق به خدا قسم حق همين است عمروعاص گفت: اين مخالف ما است او را به ما برگردان.
نجاشي ناراحت شد و با دست بسر عمرو كوبيد و گفت ساكت باش اگر بهايشان حرف زشتي بزني
من ميدانم و تو. سپس رو به اطرافيان كرد و گفت هديهاش را برگردانيد!! و دستور داد
از مسلمين پذيرايي و نگهداري شود. و به جعفربنابيطالب گفت شما ايمن هستيد و
عمروعاص بازگشت. وقتي مهاجرين با هفتاد نفر ديگر از حبشه بازگشتند و خدمت
پيامبراكرم رسيدند، آن حضرت تمام سوره يس را تلاوت فرمود و از جذبه آن كلام الهي هم
گريستند و سپس ايمان آوردند. در مراجعت به حبشه آنچه ديده بودند براي نجاشي نقل
كردند و او هم مسلمان شد. مجمعآلبيان، ج3، ص233ـ234، بحارالانوار ج18، ص410ـ416).
(35) -
ـ عمروبنشمر قال: سَئَلْتُ جَعْفَربنَمحمَّد(ع). اِنّي اَؤُمُّ قَومي
فَاَجْهَرُ بِسم الله الرحمن الرحيم قال: نَعَم حَقٌ فَاَجْهِرْ بِهِ قَدْ جَهَر
بِها رَسُولُ الله(ص) ثُمَّ قالَ: اِنَّ رَسُولَ الله(ص) كانَ مِنْ اَحْسَنِ
النّاسِ صَوْتاً بِالقُرآن، فَاِذا قامَ مِنَ اللّيل يُصَلّي جاءَ اَبُوجَهلِ وَ
المُشرِكُونَ يَستَمِعُون قَرائَتَهُ فاِذا قالَ: بسم الله الرحمن الرحيم وَضَعُوا
اَصابِعَهُمْ في اذانِهِم و هَرَبُوا فَاِذا فَرَغ مِنْ ذلِكَ جاؤُوا فَاسْتَمِعُوا
عمروبنشمر گويد: از حضرت امام صادق(ع) پرسيدم: من امام جماعت هستم و بسم الله را
بلند ميگويم. فرمودند: بله حق اين است كه بلند بگويي. حضرت رسولالله صلواتالله
عليه، بسم الله را بلند ميخواندند. سپس فرمودند: صوت پيامبراكرم(ص) از همة مردم
بهتر بود وقتي شب هنگام براي نماز بلند ميشدند ابوجهل و مشركين ميآمدند كه قرائت
حضرت را گوش كنند. وقتي بسم الله الرحمن الرحيم ميگفتند دستها را در گوش
ميگذاشتند وقتي بسم الله تمام ميشد باز هم به صوت او گوش ميدادند. ابيجهل
ميگفت: محمد(ص) دو مرتبه نام پروردگارش را ميبرد چون او را دوست دارد. (تفسير
فرات ص85 بحارالانوار ج18، ص238).
(36) -
ـ در كتاب المنتفي في مولود المصطفي آمده است كه: سال ششم بعثت آية «فَاصْدَعْ
بِما تُؤمَرْ و اَعْرِضْ عَنِ المُشرِكينَ» نازل شد حضرت رسول اكرم(ص) از جا
برخاستند. ايام مصادف با موسم حج بود، برفراز كوه صفا قرار گرفتند و فرياد زدند: اي
مردم! من رسول پروردگار عالميانم. مردم با چشماني خشمآلود به حضرت مينگريستند. سه
بار حضرت اين ندا را دادند سپس از كوه پايين آمده بر فراز مروه رفتند و دست در گوش
نهاده با فريادي بلند سه مرتبه: اي مردم من رسولالله هستم. باز مردم با چشماني
آتشين به حضرت مينگرند. ابيجهل سنگي بسوي آن بزرگوار پرتاب كرد كه بين دو چشم
حضرت را شكست. به دنبال او مشركين حضرت را سنگباران كردند حضرت به كوهي گريختند و
مشركين در طلب ايشان به جستجو برخاستند. شخصي خدمت اميرالمؤمنين(ع) آمد كه يا علي!
محمد را كشتند، حضرت علي(ع) خديجه(س) را مطلع كردند و هر دو به دنبال حضرت راه
افتادند، حضرت رسولالله، نفسي لَكَ الفِداءُ في اَيُّ وادٍ اَنْتَ مُلقيِ جانم
فدايت در كدام محل افتادهاي و ... در اين هنگام عدهاي ملائك بر حضرت نازل شده و
ميگويند: شما امر بفرما ما همه را نابود ميكنيم. فقال رسول الله: قد اُمرتم
بطاعتی؟ آیا مأمور هستید اطاعتم کنید؟ گفتند بله. فَرَفَعَ رأسَه الی السّماءِ و
نادي: اِنّي لَمْ اُبْعَثْ عَذاباً، اِنّما بُعِْثِتْ رَحمَةً لِلْعالَمينَ،
دَعُوني و قُومي فَاِنَّهُمْ لا يعلمون حضرت سر به سوي آسمان بلند كردند و عرض
كردند: من براي عذاب برانگيخته نشدهام. فقط برگزيده شدهام كه رحمت براي عالميان
باشم. مرا با قومم واگذاريد آنان «جاهلند» و نميدانند (بحارالانوار، ج18،
ص242ـ243).
(37) -
ـ بعد از جريان حكميت كه خوارج در صفين بر اميرمؤمنان(ع) تحميل كردند و از حضرت
جدا شدند، شعارشان اين شده که لا حُكْمُ اِلاّ لِلّه و تحت اين عنوان چه ظلمها به
مسلمين روا داشتند. جنگ صفين كه نزديك به پيروزي مسلمين در حال خاتمه بود با عقايد
واهي و دور از عقل به ضرر مسلمين و پيروزي دشمن اسلام يعني معاوين به پايان
رسانيدند و خود خونهايي بنا حق ريختند تا حضرت امير(ع) در جنگ نهروان فتنه آنان را
برچيدند ولي صد حيف كه چند نفري از خوارج از ميدان كارزار گريختند. از جمله
ابنملجم مرادي است كه اسلام را به شهادت اميرالمؤمنين(ع) براي هميشه داغدار كرد.
(نقل به معني از كتاب وقعة صفين نصربنمزاحم متوفاي 212 هـ .ق، ص512، جزء 8).
(38) -
ـ سوره نحل، آيه 125 «(اي رسول ما) خلق را به حكمت و موعظة نيكو و برهان، به
راه خدا دعوت كن و با بهترين طريق مناظره كن كه البته خدا (عاقبت حال) كسي كه از
راه او گمراه شده و آنكه هدايت يافته بهتر ميداند.
(39) -
ـ امام حسن عسكري سلامالله عليه روايتي را بيان فرمودهاند از صحبت حضرت امام
صادق(ع) درباره بحث و مباحثه كه قسمتي از آن چنين است: فَهذا الجِدالُ بِالَّتي
هِيَ اَحسَنُ لِانَّ فیها قَطعُ الکافرینَ و اِزالهُ شُبَههم وَ امّا الجدالُ
بِغَیرِ التّی هیَ اََحسَن بِان تججدَ حقَّاً لا يُمكنكَ اَنْ تُفَرِّقُ بَينَهُ و
بَيْنَ باطِلٍ مَنْ تُجادِلُهُ، وَ اِنِّما تَدْفَعُهُ عَنْ باطِلِه بان تحجَدَ
الحَقَّ فَهذا هُوَ المُحرَّمُ لِاَنَّكَ مِثلُهُ: حَجَدَ هُوَ حَقاً وَ حجدتَ
اَنتَ حَقاً اخَرَ (بحارالانوار، ج73، ص404). بعد از اين بحث مفصلي حضرت فرمودهاند
درباره «جدال بالتي هي احسن» كه پيامبر صلواتالله عليه داشتهاند، ميفرمايند: اين
نوع جدال خوب است چرا كه عذر كافر را قطع ميكند و رفع شبهه او مينمايد و اما
جدالي كه احسن نباشد، يعني انكار حقي كني (تا حقي را اثبات نمايي) در حالي كه
نميتواني فرقي بين آن حق و باطلي كه شخص مجادل در نظر دارد بگذاري و فقط اين را
بكار بندي تا باطل او را دفع كني و خود حقي را منكر شوي اين حرام است چون تو هم مثل
او «منكر» هستي او حقي را انكار كرده و تو هم حقي ديگر را.
از اين نكته بدست ميآيد كه «هدف وسيله را توجيه ميكند» غلط است ما نميتوانيم
براي اثبات حقي انكار حقي ديگر كنيم و براي تصحيح غلطي مرتكب غلطي ديگر شويم.
(40) -
ـ سوره فصلت، آيه 6 ترجمه: بگو (اي رسول ما) من بشري مثل شمايم الا اينكه به من
وحي ميشود.
(41) -
ـ قال عليبنالحسين(ع)، لما اشته الامر بالحسينبنعليبنابيطالب(ع) و كان
الحسين(ع) و بعض من معه من خصائصه تشرق الوانهم و تهدا جوارحهم، و تسكن نفوسهم
(معانيالاخبار، صدوق ره، ص288).
(42) -
ـ سوره فتح، آيه 29 «محمد(ص) فرستاده خداست و ياران و همراهانش بر كافران،
بسيار دل سخت و با يكديگر بسيا مشفق و مهربانند»
(43) -
ـ عن ابيجعفر(ع): قال: صعد رسولالله صليالله عليه و آله وسلم المنبر يوم فتح
مكه فقال: ايها الناس ان الله قد اذهب عنكم نخوة الجاهلية و تفاخرها بآبائها، الا
انكم من آدم، و آدم من طين، الا ان خير عبادالله عبد اتقاه انّ العربية ليست بأب
والد، ولكنها لسان ناطق، فمن قصر به عمله لم يبلغ حسبه الا ان كل دم كان في
الجاهلية او اِحنة فهي تحت قدمي هذه الي يوم القيامة (روضه كافي، 246، بحارالانوار
ج21 / ص137).
(44) -
ـ سوره زمر، آيه 9 «بگو (اي رسول) آنان كه اهل علم و دانشند با مردم جاهل و
نادان يكسانند (هرگز نيستند) منحصراً خردمندان عالم، متذكر اين مطلب هستند.
(45) -
ـ سوره مجادله آيه 11 «خدا مقام اهل ايمان و دانشمندان عالم را (در دو جهان)
رفيع ميگرداند و خدا به هر چه (از نيك و بد) كنند، آگاه است»
(46) -
ـ ويزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة (سوره جمعه آيه 2)
(47) -
ـ سوره حجرات آيه 13 گراميترين شما نزد خداوند با تقويترين شماست و خدا از
حال شما كاملاً آگاهست.
(48) -
ـ در كتاب وقعة صفين: (تأليف نصربن مزاحم المنقري متوفي سنه 212 هـ . ق) جريان
خوارج و روحيات اخلاقي آنها و برخوردهايي كه با موليالموحدين امام المتقين
عليبنابيطلاب صلواتالله عليه داشتهاند، بطور مشروح بيان شده و با مطالعه آن
ميتوان خطرات كجانديشي و تمرد از امام(ع) و جاهل متنسك بودن را به خوبي درك كرد.
(جزء 8 از ص 497 تا 559).
(49) -
ـ اين روايت شريفه به چند صورت آمده ولي در معنا با هم يكي هستند فقط الفاظ فرق
ميكند: الف) عَنْ اَميرالمُومنين(ع) قال: قَطَعَ ظَهري رَجُلانِ مِنَ الدُّنيا
رَجُلٌ عليمُ اللّسانِ فاسِقٌ وَ رَجُلٌ جاهِلُ القَلْبِ ناسِك حضرت اميرالمؤمنين
صلواتالله عليه فرمودند: دو مرد كمر مرا قطع كردهاند مرد زبان دان فاسق (اهل
گناه) و مرد جاهل و ناداني كه متعبد باشد (چون جاهلانه عمل ميكند خطرناك است
(بحارالانوار، ج2،ص 106، حديث 3). ب) قالَ اَميرالمُومنينَ قَصَمَ ظَهري عالمٌ
مُتَهَتِكُ و جاهِلٌ مُتَنَسِّك فَالجاهِلُ يَغُشُّ النّاسَ بِتَنَسُكِهِ وَ
العاليمُ يَغُرُّهُمْ بِتَهُتكِهِ حضرت امير(ع) فرمودند عالم لاابالي كمر مرا شكسته
(هتك به معني اين است كه ابا ندارد از اين كه سر او بر ملا شود و حتي ممكن است بطور
علني مرتكب محرمات شود) و جاهلي كه خود را انجام دهنده دستورات الهي مينماياند.
جاهل، مردم را به اعمالش گول ميزند و عالم، به گناه كردنش مردم را به گناه
ميكشاند (متنسك، يعني متعبد و كوشا در عبادت شايد از آنجهت كه بدعتهايي را در دين
وارد ميكند و يا) (بحارالانوار،ج2، ص111، روايت 25) شبيه اين روايت از امام
صادق(ع) هم با اندك اختلاف رسیده، كه فرمودهاند: قَطَعَ ظَهري اِثْنان عالم
مُتَهَتِّكٌ و جاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ (روايت 8، بحارالانوار، ج1، ص208). بنابراين لازم
است كه هم انسان عالم باشد و هم متعبد اگر اين دو بال با هم نباشند پرواز به سوي
قرب الهي ميسر نيست بلكه دارابودن يكي بدون ديگري انحراف و يك جانبه حركت كردن را
به دنبال دارد كه موردنظر ائمه معصومين صلواتالله عليهم اجمعين نبوده و نيست.
(50) -
ـ سوره جمعه آيه 5 «وصف حال آنان كه تحمل (علم) تورات كرده و خلاف آن عمل
نمودند مثل حماري ماند كه بار كتاب بر پشت كشد (و از آن هيچ نفهمد و بهره نبرد) آري
چه بد است حال قومي كه تكذيب آيات خدا كردند و خدا هرگز ستمگر را هدايت نميكند.»
(51) -
ـ آيه از اين جا شروع ميشود كه: اي رسول ما براي اين مردم بخوان حكايت كسي
(بلعم باعورا) كه ما آيات خود را به او عطا كرديم. پس، از آيات به عصيان سرپيچيد
چنان كه شيطان او را تعقيب كرد (شايد معني اين باشد كه آن قدر پست شد كه شيطان با
همه رذالتش مريد و دنبالهرو او شد و اين خود حاكي از نهايت گمراهي و ضلالت اوست) و
از گمراهان گرديد. و اگر ما ميخواستيم به آن آيات او را رفعت ميداديم. ليكن او به
زمين (تن) فروماند و پيرو هواي نفس گرديد ودر اين صورت مثل او به سگي ماند كه اگر
او را تعقيب كني يا به حال خود واگذاري به عوعو زبان كشد، اي رسول ما اين است
حكايتي مردمي كه آيات خدا را (بعد از علم به آن) تكذيب كردند. اين داستانها را براي
مردم بگو باشد كه به فكر آيند. (سوره اعراف، آيات 175 و 176). با اينكه لحن قرآن
شريف هميشه بسيار مؤدبانه است و در سراسر قرآن اين مبنا وجود دارد حتي اگر ناچار
خواسته باشد معنايي را به كار برد كه داراي الفاظ طبعپسندي نباشد از مجاز و
استعارات و كنايات استفاده فرموده، اما ببينيد خطر عالم غيرمهذب چقدر زياد است كه
قرآنكريم در اينجا او راتشبيه به سگي فرموده كه پارس ميكند و در سوره جمعه عالم
بيعمل را چون الاغي ميداند كه كتاب بار كرده است؟!
(52) -
ـ تبعيت از مردان كنيد.
(53) -
ـ سوره نحل، آيه 125.
(54) -
ـ واقعاً چنين است كه در كل عالم نميتوان كسي را يافت كه در اصل وجود خالق
واله عالم ترديدي داشته باشد. معمولاً اشتباه در اين است كه يكي ستاره و يكي ماه و
يكي خورشيد و ديگري بت و حضرت عيسي و يا ... يعني در مصداق اشتباه ميكنند. لذا
هميشه مبارزه با كفر و شرك در سراسر قرآن به چشم ميخورد و توجه ميدهد آن را كه تو
بايد بپرستي اين نيست. او تنها ذات متعال مبرا از هر نقص و عيبي است كه چنين و چنان
اوصافي دارد. به علاوه، فطرت پاك هر انساني گوياي اين نكته است كه تمام اين عالم،
وابسته به قدرتي بيمنتها و .... است. لذا خود تهذيب نفس اثر ديگري به همراه دارد
كه اين غبارها را زدوده تا انسان به كمال پرستش دست يابد.
(55) -
ـ سوره يونس آيه 18 و «اين مردم نادان» بتهايي را به غير خدا پرستش ميكنند
در صورتي كه اين بتان به حال آنها هيچ نفع و ضرري نميرسانند و ميگويند اين بتها
شفيع ما نزد خدا هستند (اي رسول ما) به اينان بگو شما به دعوي شفاعت بتها ميخواهيد
به خدا چيزي كه در همه آسمانها و زمين علم به آن ندارد ياد دهيد، خدا از آنچه شريك
او قرار دهيد، منزه و برتر است»
(56) -
ـ سوره اعراف آيه 157 «و احكام بر رنج و مشقتي را كه (از جهل و هوي) چون زنجير
به گردن خود نهادهاند، همه را بر ميدارد، پس آنان كه به او گرويدند و از او حرمت
و عزت نگاه داشتند و ياري او كردند و نوري را كه به اونازل شد پيروي نمودند آن گروه
به حقيقت رستگاران عالمند»
(57) -
ـ طه آيه 43 ترجمه: برويد به سوي فرعون كه طغيان كرد و با او با زبان نرم صحبت
كنيد شايد به خود آيد يا بترسد.
(58) -
ـ انصافاً اين روايت تكاندهندهاي است كه بايد هميشه به خاطر داشت از آن جهت
كه اهميتي ويژه در سازندگي و تنبه انسان دارد لذا عين روايت نقل مي شود:
عَنْ رَسُولِ الله(ص): اِنَّهُ كانَ قاعداً مَعَ اَصْحابِهِ فِي المَسْجِدِ
فَسَمِعوا هُدَّةً عَظيمَةً، فَارتاعُوا، فَقال صَلَّي الله عَلَيْهِ وَ الهِ
اَتْعرِفُونَ ما هذِهِ الهُدَّة؟ قالوا: اَلله وَ رَسُولُهُ اَعْلم. قال: حَجَرٌ
اُلْقِيَ مِنْ اَعْلي جَهَنَّمَ مُنْذُسَبْعينَ سَنَةٍ، الانَ وَ صَلَ اِلي
قَعْرِها، فَكانَ وُصُولُهُ اِلي قَعْرِها وَ سٌقُوطُهُ فيها، فيها هذِهِ الهُدَّةِ
فَما فَرَغَ مِنْ كَلامهِ اِلاّ وَ الصِّراخُ في دارِ مُنافِقٍ منَ المُنافِقين
قَدْماتَ وش كانَ عُمْرُهُ سَبْعينَ سَنَةً فَقالَ رَسُواُ الله صَلّي الله عَلَيه
و اله و سلّم الله اَكْبَرُ فَعَلَمِ عُلَماءُ الصَّحابَة اِنَّ هذا الحَجَرِ هُوَ
ذلِكَ المُنافِقُ (اسفار الاربعه، صدرالمتألهين، ج9، ص366، نقل از فتوحات المكيه
ابن عربي باب 60).
(59) -
ـ تفسير مجمعالبيان، ج8، ص422.
(60) -
ـ يقال للعذاب و الخوف و الفقر، الهلاك (مفردات راغب، ص545).
(61) -
ـ في سِدرٍ مَخضودٍ قالَ(ع): شَجَرٌ لا يَكُونُ لَهُ وَرَقٌ وَ لا شوْكٌ فيهِ
حضرت فرمودند. درختي است كه نه برگ دارد و نه تيغ (تفسير عليبنابراهيم 662).
(62) -
ـ عَنْ اَبي جَعفر(ع) عَنْ ابائهِ عَلَيْهِمُ السَّلام قال: قال رسولالله(ص):
لَمّا اُسْرِيَ بي اِلَِي السَّماءِ فَصِرْتُ فِي السَّماءِ السَّادِسَةِ فَاِذاً
اَنَا بِشَجَرَةٍ لَمْ اَرَشَجَرَةً اَحْسَنَ مِنْها وَ لا اَكْبَرَ مِنْها،
فَقُلْتُ لِجِبرئيل: يا حَبيبي ما هذِهِ الشَّجَرَة؟ قالَ هذِهِ طُوبي يا حَبيبي،
قالَ قُلْتُ: ما هَذا الصَّوتُ العالمي الجَهُوَري؟ قال هذا صَوْتُ طُوبي، قُلْتُ:
اَيُّ شِيْيٍ يَقُولُ؟ قال َ يَقُولَ: واشْوقاهُ اِلَيْكَ يا عليبنابيطالب.
عَلَيْهِ السّلام امام محمدباقر(ع) از پدران بزرگوارشان از پيامبراكرم نقل فرمودند
كه: وقتي به معراج رفتم فراتر از آسمان دنيا تا آسمان ششم، ناگهان درختي را ديدم كه
زيباتر و بزرگتر از آن هرگز نديده بودم به جبرئيل گفتم: دوست من، اين چه درختي است؟
گفت: اي حبيب من، اين درخت طوبي است. گفتم اين صداي عالمگير و رسا از چيست؟ گفت اين
صداي طوبي است. پرسيدم: چه ميگويد؟! پاسخ داد: ميگويد آه چقدر شوق ديدار تو را
دارم يا عليبنابيطالب(ع) (تفسير فراتبنابراهيم، ص73، بحارالانوار ج8،
ص151ـ150).
(63) -
ـ سوره سجده آيه 17، هيچكس نميداند (و در محيط فكرش نميگنجد) كه پاداش
نيكوكاريش چه نعمتها و لذتهاي بينهايتي كه روشنيبخش (دل و) ديده است، در عالم
غيب براي او ذخيره شده است (و چه نشاط و خوشيهاي در بهشت برايش مهيا گرديده).
(64) -
ـ از بعضي از آيات قرآن استفاده ميشود كه جهنم هم داراي حيات است: الف) «يوم
يقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزيد» (سوره ق، آيه 30) روزي كه جهنم را گوئيم
آيا امروز مملو از كافران شدي؟ او گويد آيا دوزخيان بيش از اين هم هستند؟ ب) وقتي
از پيامبراكرم(ص) درباره دوزخ سؤال شد فرمودند جبرئيل به من خبر دارد كه وقتي همه
خلايق (در صحراي محشر) جمع شدند اني بجهنم تقاد بالف زمام يقودها مأة الف ملك من
الغلاظ الشداد لها هدة و غصبٌ و زفيرٌ و شهيق (بحارالانوار، ج8، ص65). ج) در روايات
متعددي در باره تكلم بهشت با حضرت باريتعالي سخن به ميان آمده كه وقتي خلق شد خطاب
به او شد: تکلمی، فقالت: لا اله الا انت الحي القيوم قد سعد من يدخلني. با من
صحبت كن پس گفت معبودي جز تو نيست كه زنده و قيوم است. تحقيقاً هر كه داخل من شد،
سعادتمند شد. (بحارالانوار، ج8، ص132، روايات 36ـ38).
(65) -
ـ سوره عنكبوت، آيه 64 «اين زندگاني چند روزه دنيا فسوس و بازيچهاي بيش نيست و
زندگاني به حققت در آخرت است، اگر مردم بدانند»
(66) -
ـ سوره انفال آيه 24 ترجمه: اي اهل ايمان وقتي كه خدا و رسول شما را به آنچه
باعث حيات ابدي شماست دعوت ميكنند اجابت كنيد و بدانيد كه خدا بين شخص و قلب او
حائل ميشود و همه به سوي او محشور خواهيد شد.
(67) -
ـ عشنْ عَليّ بنِ مُوسي الرِّضا(ع) لا يَخْلُقُ مينَ الاَزْمِنَةِ، وَ لا
يَغُثُّ عَلَي الاَلْسِنَةِ، لِاَنَّةُ لَمْ يَُجْعَلْ لِزمانٍ دُونَ زَمانٍ
فرمودند: قرآن بر اثر مرور زمان كهنه نميشود. و (زياد تلاوت كردن آن» ملالآور و
خستهكننده نميباشد كه متروكه شود، چون مخصوص به زماني خاص نيست (جاودانگي قرآن
اقتضا دارد كه هر چه خوانده شود انسان بيشتر از آن لذت برد و اين خصوصيت فقط براي
قرآن است و بس) (بحارالانوار ج17، ص210، روايت 16 عيون اخبارالرضا، ص271).
(68) -
ـ قال(ع): يا جابران للقران بطناً و للبطن بطن و له ظهر و للظهر ظهر
(بحارالانوار، ج92، ص91).
(69) -
ـ قال(ع):تفسير القرآن علي سبعة احرف، منه ما كان و منه مالم يكن بعده و ذلك
تعرفه الائمة امام باقر(ع) فرمودند: تفسير قرآن بر هفت حرف است. آنچه گذشته و
آينده است در آن ميباشد و آن را فقط ائمه عليهمالسلام، ميدانند. (بصائر الدرجات،
ص196).
(70) -
ـ درك ميشود ولي توصيف نميشود، يافتني است نه آموختني.
(71) -
ـ سوره عنكبوت آيه 65 ترجمه: وقتي كه سوار كشتي ميشوند خدا را با خلوص
ميخوانند وليكن وقتي آنها را به خشكي نجات داديم ناگهان مشرك ميشوند.
(72) -
ـ سوره نور، آيه 37 مرداني هستند كه تجارت و كسب و كار (معامله كردن) آنها را
از ياد خدا باز نميدارد و نماز به پا ميدارند و زكات ادا ميكنند و از روزي كه
قلبها و چشمها بر ميگردند ميترسند.
(73) -
ـ سوره قصص آيه88، ترجمه:با خداي تعالي كسي ديگر را مخوان كه هر چيز نابود
شدني است جز ذات پاك الهي، فرمان و سلطنت با او و رجوع همه خلائق به سوي اوست.
(74) -
ـ عَن الاَصْبَغ في حديثٍ قال: قامَ اِلَيْهِ رَجُلٌ يُقالُ لَه: ذِعَلِب
فَقال: يا اَميرالمؤمنين هَلً رَأَيْتَ رَبَّكَ؟! فَقالَ: ويْلَكَ يا ذِعْلِبْ لَمْ
اكُنْ بِالَّذي اَعْبُدُ رَبًّا لَمْ اَرَهُ قالَ: فَكَيْفَ رَأَيْتُهُ صِفْهُ لَنا
قالَ: وَيْلك لَمْ تَرَهُ العُيُونُ بِمُشاهَدَةِ الاَبْصار وَ يَكُنْ رَأَتْهُ
القُلُوبُ بِحَقائِقِ الايمان (بحارالانوار، ج4، ص27). اصبغ بن نباته در حديثي
گويد: مردي از جا برخاست كه او را ذعلب ميناميدند. سؤال كرد: يا اميرالمؤمنين آيا
پروردگارت را ديدهاي؟! حضرت فرمودند: واي بر تو اي ذعلب، پروردگاري را كه نديده
باشم نپرستيدهام. عرض كرد چگونه او را ديدي؟ براي ما بيان فرما. فرمود: واي بر تو،
او را چشمها با مشاهده ديده نميبينند ولكن قلبها او را به حقيقتهاي ايمان
ميبينند.
(75) -
ـ سوره فصلت آيه 53 ترجمه: بزودي آيات و نشانههاي خودمان را در آفاق و در
خودشان به آنها نشان ميدهيم تا حق براي آنها روشن شود. آيا كافي نيست براي
پروردگارت اين كه بر هر چيزي شاهد باشد؟!
(76) -
ـ سوره روم، آيه 30 ترجمه: (اي پيامبر با پيروانت) مستقيم روي به سوي آئين پاك
اسلامآور و پيوسته از طريقة دين خدا كه فطرت خلق را برآن آفريده است پيروي كن كه
هيچ تغييري در خلقت خدا نبايد داد. اين است آئين استوار حق و ليكن بيشتر مردم از
حقيقت آن آگاه نيستند.
(77) -
ـ كتاب گلستان شيخ مصلحالدين سعدي شيرازي، ص2.
(78) -
ـ سبحان الذي خلق الازواج كلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لا يعلمون
(سوره يس، آيه 36). پاك و منزه است خدايي كه همه ممكنات عالم را جفت آفريده، چه از
نباتات (و حيوانات) و چه از نفوس بشر و ديگر مخلوقات كه شما از آنها آگاه نيستيد.
(79) -
ـ مَنْ لم يعرفها «التشريح و الهيئة» فهو عنين في معرفة الله (محجة البيضاء،
ج1، ص71). «كسي كه علم تشريح و هيئت را نداند فكرش در شناخت خدا زايش ندارد»
(80) -
ـ سوره طه، آيه 5 «خداي ما آن كس است كه همه موجودات عالم را نعمت وجود بخشيده
و سپس به راه كمالش هدايت كرده است»