نقش باورهای دینی در رفع نگرانی ها

حبیب الله طاهری

- ۹ -


ح: احساس گناه

گناه کاری و عصیان، یکی دیگر از علل عقده حقارت است؛ چون کسی که مرتکب گناه شد و پرده احترام به قانون را دریده است، همواره در فشار و شکنجه های وجدان اخلاقی است و خویشتن را انسانی پلید، آلوده و شرمسار می بیند. لذا همواره کوشش می کند که گناهان خود را مخفی نگه داشته و حتی صحنه های شرم آور آنها را نیز فراموش کند؛ ولی وجدان اخلاقی گناه کار او را آرام نمی گذارد و با سرزنش های مداوم خود می کوشد که گناهان را در خاطر وی زنده نگه دارد و او را رنج دهد.

این شرمساری و حقارتی که در اثر گناه دامن گیر او شده، همواره او را در نظر او پست و زبون جلوه می دهد و بر شخصیت و استقلال وی ضربه وارد می سازد و گناه کار نیز می کوشد تا از راه خودسازی تصنعی، ضعف روانی خود را پوشانده و خود را فردی نیرومند، با شخصیت و صاحب احترام جلوه دهد. لکن از رفتار تملق آمیز او باطن پلیدش شناخته می شود.

دوران ظهور و بروز احساس حقارت

پس از گذشت دوران کودکی ممکن است در هر مرحله ای از مراحل زندگی، احساس حقارت ظهور و بروز داشته باشد. لکن به طور مشخص می توان انگشت روی دو مرحله و دو دوره از زندگی گذاشت که ظهور و بروز عقده حقارت و احساس کهتری، مشخص تر و بارزتر است؛ یکی دوران بلوغ و دیگری دوران پیری است.

یک: دوران بلوغ

بلوغ را می توان یکی از مهم ترین دوره های زندگی دانست که از نظر فیزیولوژیکی، فیزیکی و روانی تحولات بسیار عمیقی در فرد ایجاد می کند و باعث می شود که نظم جسمانی و روانی نوجوان به هم بخورد. نوجوان در این دوره از نظر جسمانی در حال رشد و از لحاظ عاطفی نارس و از نظر تجربه محدود و از لحاظ فرهنگِ اجتماعی، بسیار شکننده و تحت تأثیر است. بلوغ، یک دوران بی سروسامان است. به عبارت دیگر هنگامی از زندگی است که شخص غالباً دست خوشِ کشمکش های گوناگون است. از نظر بهداشت روانی، شناخت این تحولات به ویژه در آن قسمت ها که تغییرات چشم گیر در رفتار و کردار نوجوان آشکار می گردد بسیار پراهمیت و سرنوشت ساز است.(303)

جوانان نوخاسته و تازه بالغ، از دو جهت خود را ضعیف می بینند و در خویشتن احساس حقارت می کنند: یکی از خاطرات ناتوانی ایام گذشته و دیگر از تزلزل و اضطراب نسبت به آینده.

جوانی که تازه دوران کودکی را پشت سر گذاشته و به منزل شباب و جوانی قدم نهاده، تشنه قدرت و نیرومندی است؛ زیرا هنوز ضعف ایام طفولیت را از یاد نبرده است. به خاطر دارد که تا دیروز طفلی بوده و از خود استقلال و شخصیتی نداشته است و اینک که جوان و نیرومند شده از خاطره ضعف و رنج آور دوران کودکی متأثر و در خود احساس حقارت می کند و می خواهد این نقیصه هرچه زودتر جبران شود تا بتواند مستقلاً اظهار وجود نماید و توانایی خود را به دیگران بقبولاند.

آدلر(304) تشخص طلبی را واکنشی در برابر احساس حقارتِ واقعی یا خیالی یا جبران آن می داند. او می گوید: نوعی حقارت و کهتری دامن گیر همه است و آن این که، همه روزی بچه بودند و در کودک حس حقارت بر سه تجربه متقارن مبتنی است: نخست احساس ناتوانی؛ دوم احساس ضعیف تر بودن از بزرگ سالان؛ سوم احساس وابستگی به بزرگ سالان. هر کودکی می خواهد آدمِ بزرگی باشد و در راه برتری می کوشد تا بر احساس کم و کاستی خود فایق آید.(305)

برای جوانان زمان بلوغ، زمان پرواز از آشیانه هاست؛ زمانی است که می توانند تنها و آزاد به سوی انجمن ها و مجامع جوانان بگریزند. در حالی که هنوز از جدایی و تنهایی وحشت دارند، همین تفاوت بین خواسته ها و قدرت برآورد آنها سبب می شود که جوانان غالباً رفتاری زننده و ناموزون پیدا کنند.(306)

به هرحال دوران بلوغ، یکی از دوران پرتلاطم و دوران بروز احساس حقارت است.

دو: دوران پیری

کهن سالان بر اثر ناتوانی روزافزون، در خود احساس ضعف و حقارت می کنند و می کوشند از هر راهی که ممکن است، قدرتی به دست آورند و به وسیله آن، حقارت خویش را جبران نمایند. اینان به خاطر دارند که دیروز قوی و توانا بودند و اینک فرسوده و ناتوان شده اند، اعصاب پولادینشان لرزان گردیده و قوای بدنشان به سستی گرائیده است، چشمشان کم فروغ و گوششان ضعیف و اندامشان سست شده و قدرت فعالیت و تحرک را از دست داده اند.

دیروز خود حامی دیگران بودند؛ ولی امروز مانند کودکان به حمایت و دستگیری دیگران نیاز دارند. ناتوانی و عجز ایام پیری، یک ضعف تخیلی و حقارت موهوم نیست که با تجزیه و تحلیل روانی بتوان آن را برطرف نمود، بلکه یک ضعف واقعی و حقیقی است که دامن گیر کهن سالان می شود، دردی که در تمام قوای آنها اثر نامطلوب می گذارد.

خودنمایی و کتمان حقارت از راه های مختلف

جوانان و پیران هر دو از یادآوری گذشته خود احساس حقارت می کنند. با این تفاوت که گذشته جوان، ضعفِ دوران کودکی است و گذشته پیران، قوت و نیرومندی ایام جوانی است. لذا احساس حقارت پیران به مراتب شدیدتر و خطرناک تر از جوانان است.

جوانان راه فراز زندگی را می پیمایند و به سوی قدرت پیش می روند. هر روزی که بر آنان می گذرد، نیرومندتر می گردند و به تدریج نگرانی های گذشته را فراموش می کنند و عقده حقارتشان خودبه خود گشوده می شود، ولی پیران در راه نشیب زندگی قدم برمی دارند و هر روز که بر آنان می گذرد، ناتوان تر می شوند و قهراً احساس ضعفشان شدیدتر و عقده حقارتشان محکم تر می گردد. لذا در هنگام عکس العمل نشان دادن، کهن سالان نمی توانند مانند جوانان به نعره زدن و فریاد کشیدن یا تخریب و تهاجم، قدرت نمایی، اظهار وجود و جبران احساس حقارت نمایند، بلکه برای این که از گردونه کاملاً خارج نشوند و تمام ارزش و شخصیت خود را از دست ندهند، کوشش می کنند تا از راه های ممکن برای خود جایی باز کنند و با به دست آوردن قدرت یا ثروتی، خود را به حساب بیاورند و به این وسیله، حقارت خویش را بپوشانند و احیاناً برای ابراز وجود و عرضه شخصیت، دست به کارهایی خطرناک می زنند که ذیلاً به بعضی از آنها اشاره می کنیم.

الف: جمع ثروت

یکی از مجاری کسب قدرت برای تمام طبقات مردم، در همه ادوار زندگی، گردآوری ثروت و جمع مال است؛ زیرا اکثر مردم ثروتمندان را نیرومند، مهم و صاحب امتیاز تلقی می کنند و آنان را با دیده احترام و تکریم می نگرند. ثروت می تواند بسیاری از عیوب و نقایص را بپوشاند و به آدمی جمال و زیبایی اجتماعی ببخشد. لذا سال خوردگان، مناسب ترین وسیله قدرت یابی و تفوق جویی و بالاخره جبرانِ حقارت را که با مزاج ناتوانشان سازش دارد، جمع آوری ثروت می دانند. اینان می توانند از راه جمع آوری مال، کسب نیرو کنند و به این وسیله برتری خود را اثبات نموده و ضعف و حقارت خویش را بپوشانند. به همین خاطر است که آدمی وقتی پیر می شود، به طور آگاه یا ناآگاه در ثروت اندوزی حریص تر می گردد و بیش از پیش به اموال خود دل بستگی و علاقه نشان می دهد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

«یهْرِمُ ابْنُ آدَمَ وتَشِبُّ مِنْهُ اثْنَتانِ اَلْحِرصُ وَالأمَلْ؛(307) فرزند آدم به پیری می رسد ولی دو صفت در وجودش جوان می گردد یکی حرص و دیگری آرزو».

در حدیث دیگری فرمودند:

«الشَّیخُ شابٌّ فی طَلَبِ الدُّنِیا؛(308) پیر سال خورده و ناتوان در دنیاطلبی جوان و تواناست».

ب: مداخله در امور دیگران

بعضی از پیرانِ فاقد ثروت، برای آن که خود را بنمایانند و اظهار وجود نمایند، به اظهارنظر در کارهای دیگران می پردازند. در محیط خانه به کودکان تندی و خشونت می کنند، به جوانان اندرز و نصیحت می گویند یا آنان را مورد توبیخ و سرزنش قرار می دهند، در کارهای میان سالان تفتیش و تفحص می کنند و بدون این که از آنان خواسته باشند اظهارنظر می کنند و تاجایی که دستشان برسد در کوچه و بازار، در کوی و برزن، مسجد و معبد در امور مردم مداخله می نمایند و نسبت به اعمال شان نظر موافق یا مخالف می دهند و گاهی در این کار آن قدر زیاده روی می کنند که همه را به ستوه می آورند.

ویل دورانت می گوید: «یکی از مسایل دقیق روان شناسی امروز این است که آیا جوانان در ارتکاب محرمات بیشتر لذت می برند یا پیران در تخطئه و نکوهش آنان؛ از نظر اخلاق، زندگی دو دوره دارد: دوره نخستین، فرو رفتن در لذات و شهوات و دوره دوم پند و نصیحت به دیگران است. در این دوره شهوات به حزم و احتیاط بدل می گردد و طوفان امیال رنگ اندرز به خود می گیرند».(309)

ج: نقل قصه های عجیب و غریب

بعضی از پیران و سال خوردگان برای اظهار وجود و جلب توجه دیگران و جبران حقارت خود گاهی قصه های عجیب و غیرواقعی را به عنوان مشاهدات ایام عمر خود نقل می کنند و گاهی خود را قهرمان وقایع مهم و پرهیجان معرفی می نمایند و گاهی روزگار گذشته و حال را با هم می سنجند و بر خوبی های گذشته افسوس می خورند و از بدی های کنونی ابراز تأسف و تأثر می کنند. آنان در این قبیل گفتار و رفتارشان یک هدف اساسی دارند و آن، این که در مقابل دیگران عرض اندام کنند، تفوق و برتری خود را نشان دهند، ضعف خویشتن را بپوشانند و از احساس حقارت درونی خود بکاهند.

د: عکس العمل های خطرناک

اگر جوانان و میان سالان نسبت به سال خوردگان سخت گیری کنند و به آنان میدان خودنمایی و عرض وجود ندهند و با تندی و خشونت برخورد نمایند، ممکن است گروهی از آنان به عزلت و انزوا بگرایند و بدون این که آسیبشان به کسی برسد، باقی مانده عمرشان را با سکوت و انزوا بگذارنند؛ ولی گروه دیگر، خصوصاً اگر بی ایمان و نادان باشند، ممکن است برای جبران حقارت خود به عکس العمل های خطرناک دست بزنند و در خانواده و اجتماع، مفاسد بزرگی به بار بیاورند. مثلاً دختران پاک دامن را رمی به بی عفتی کنند، به پسران عفیف و شریف تهمت بزنند، بین زنان و شوهران جدایی بیفکنند، فرزندان را بر ضد پدر و مادرشان بشورانند، محیط خانه را دچار بی نظمی و اختلال کنند، در اجتماع نیز جوانان را علیه بزرگ سالان تحریک نموده و بشورانند، بین مردم تفتین و افساد کنند، بذر اختلاف و ناسازگاری بیفشانند، افراد را به جان هم بیندازند و خلاصه برای آن که خود را منشأ اثر نشان دهند و توجه دیگران را به خود جلب نمایند، ممکن است مرتکب انواع گناهان و پلیدی ها شوند و زیان های غیرقابل جبرانی به بار آورند. اینجاست معنای کلام امام هادی علیه السلام به خوبی فهمیده می شود که فرمودند:

«مَن هانَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ فلا تأمَن شَرَّهُ

؛ کسی که خود را ناچیز و خوار می یابد و در باطن احساس ذلت و حقارت می کند، از شر او ایمنی نداشته باش».(310)

این ها و ده ها پیامدهای دیگری که ممکن است از پیر حقیر سرزند.

آثار و تبعات عقدة حقارت

زمانی که عقده حقارت در فرد شدت یافت، او برای کاهش و پیش گیری از خطرهای احتمالی آن به مکانیزم های دفاعی جبران، متوسل می شود. حال گاه جبران، واقعی و حقیقی است که موجب کاهش عقده حقارت و دست یابی به تعادل می گردد، ولی در بسیاری از موارد، جبران ها، انحرافی و کاذبند که در این صورت احساس حقارت در یک دور باطل، نه تنها کاهش نمی یابد، بلکه به صورتی ویران گر و مخرب تشدید می گردد. این همان صورتی است که پیامدهای ناگوار دارد و منظور ما در این جا اشاره به برخی از آن پیامدهای ناگوار است که ذیلاً به صورت اجمال و اختصار به آنها می پردازیم.

الف: کتمان حقارت و خودنمایی

افراد مبتلا به این حس وقتی در خود استعداد جبران صحیح آن را نمی یابند، درصدد برمی آیند که با کتمان آن و خودنمایی به شیوه های مختلف و ریاکاری، نظر اطرافیان را نسبت به خود منحرف ساخته و به خود جلب نمایند. این خودنمایی ها در افراد مختلف به صورت های گوناگون ظهور و بروز دارد. به عنوان نمونه انسان های ترسو ژست شجاعانه می گیرند و می خواهند خود را شجاع و با شهامت نشان دهند. یا جوان شکست خورده در تحصیلات عالی و یا در رسیدن به یک موقعیت اجتماعی، می خواهد خود را تحصیل کرده و موفق جلوه دهد و از هر راه ممکن خودنمایی نموده و در جامعه اظهار وجود نماید ولو با پوشیدن لباس های تجملی، آرایش های کذایی، شبهه افکنی، سنت شکنی، ادای استاد یا دانشجو یا دکتر را درآوردن، لباس های شهرت پوشیدن، ادای فوتبالیست ها یا چهره های معروف سینما را درآوردن، سفره های رنگین، کتاب خانه های کذایی، تهیه تجملات پرزرق و برق در منازل و... همه این ها برای کتمان آن حقارت درونی است و می خواهد خود را در ظاهر به گونه ای غیر از آنچه که هست نشان دهد.

ب: بدرفتاری با دیگران

افراد مبتلا به عقده حقارت برای جبران آن دست به کارهای غیرعادی و نامطلوب می زنند، در خانه با کودکان و دیگر افراد منزل بدرفتاری دارند، دشنام می دهند، با ضرب و شتم، ایجاد رعب و وحشت می نمایند و ضمناً اعمال ناپسند خود را به حساب تربیت فرزندان و انضباط خانوادگی می گذارند. هم چنین در برخورد با همسایگان، دوستان و همکاران بدرفتاری دارند و احیاناً جست وجو در کار و زندگی آنها نموده و بالاخره در هر مناسبتی می خواهند ولو با اعمال خلافشان خود را مطرح نمایند.

ج: تخریب دیگران

افراد مبتلا به این حس، وقتی نتوانند خود را مسلط و مهتر و برتر سازند درصدد استفاده از تخریب دیگران برمی آیند. به ویژه نسبت به کسانی که در دل کدورتی دارند، حساسیت بیشتری نشان می دهند. همواره در کمین رفتار و جزئیات زندگی آنان هستند و اگر کوچک ترین خطایی ببینند آن را بزرگ کرده و در برابر دیگران آنان را به باد استهزا می گیرند. برای جبران حقارت درونی خود به ترور شخصیت افراد اقدام می کنند. در این راستا از هر نوع تهمت، غیبت، استهزا، اسناد القاب بد، شایعه پراکنی و دروغ پردازی ابایی ندارند، و با ابزارهای آلوده، به تخریب و تضعیف دیگران می پردازند. چه زیبا فرمودند معصومین علیه السلام که این نوع کارها از خواری و ذلت نفس افراد است. رسول خدا فرمودند:

«لا یکذِبُ الکاذِبُ اِلاّ من مَهانَةِ نَفْسِهِ؛(311) دروغ گو هرگز دروغ نمی گوید مگر بخاطر حقارتی که در نفس خود احساس می کند».

و نیز علی علیه السلام فرمود:

«الْغَیبَتُه جُهدُ الْعاجِز(312)؛ نهایت تلاش یک فرد عاجز و حقیر غیبت کردن است».

و امام هادی علیه السلام فرمود:

«مَنْ هانَتْ عَلَیهِ نَفسُهُ فَلا تَأمَنَ شَرِّهُ(313) ؛ کسی که خود را خوار و ناچیز و حقیر می یابد و در باطن احساس ذلت و حقارت می کند، از شر او در امان مباش».

د: خودباختگی و روشن فکرنمایی

افراد مبتلا به این حس گرفتار فقدان اعتماد به نفس، وابستگی شدید، عدم اتکا به خود، خودباختگی و بی هویتی می شوند. این صفات در دوران مختلف زندگی از طفولیت تا کهن سالی در هر زمان به تناسب سن و سال آنها ظهور می نماید. مثلاً در دوران کودکی به صورت جدا شدن از والدین، ترس از مدرسه، کم رویی، و در دوران جوانی به صورت انزوا و کناره گیری و در سنین جوانی و بالاتر احیاناً به صورت روآوردن به فرهنگ های بیگانه و تمدن های دیگران، ظاهر می شود. از آن جا که این فرد در جامعه خودی و فرهنگ ملی و دینی خود، خود را ناتوان و شکست خورده می بیند، مدعی می شود که چون جامعه سنتی، پاسخ گوی نیازشان نیست، به دنبال جامعه ای مدرن و فرهنگی فراتر از فرهنگ جامعه سنتی خود می باشد. در حالی که مسأله چیز دیگری است و او برای جبران حقارت خود چنین می گوید. این افراد کهتر و حقیر در هر سه نهضت: مشروطه، صنعت نفت و انقلاب اسلامی، به وضوح دیده می شوند. عده ای در هر سه مرحله بودند که تمام تلاششان در وابسته کردن کشور به بیگانه بوده و تمام حرفشان این بود که ما بدون اتکا به بیگانگان توان ادامه زندگی و پیشرفت را نداریم، و غرب زدگی چیزی جز خودباختگی در برابر غرب نیست و امام راحل مکرر به این جهت در کلمات خود اشاره داشتند و این بینش را همواره مایه بدبختی جامعه می دانستند.(314)

ه: رو آوردن به کام جویی های موقت

روآوردن به لذت ها و تجملات، موقتاً فکر مشکلات را از ذهن بشر خارج می سازد. افراد مبتلا به عقده حقارت، از سویی به علت شکست های پی درپی احساس می کنند که باید از هر راه ممکن سطح ارزشی خود را بالا ببرند و از سوی دیگر خود را برای اصلاح رفتار یا تغییر جهت اساسی در سطح بالاتر نالایق می بینند. لذا به کام جویی های موقت پناه می برند. از قبیل نوشیدن مشروبات الکلی، استعمال مواد مخدر، لذت های جنسی و بالأخره انبوهی از تفریحات و هیجان های رایج که به طور موقت باعث ارضای خواسته است که متأسفانه این نوع کام جویی ها در جامعه به راحتی در دسترس افراد قرار دارد و آثار شوم آنها نیز به وضوح مشاهده می شود؛ چون با تن دادن به این نوع جبران های کاذب، نه تنها احساس حقارت درونی جبران نمی شود، بلکه به طور طبیعی شدت پیدا کرده و نیاز به جبران را در فرد، افزایش می دهد. لذا جامعه مبتلا به چنین حالتی، رنگ سعادت و خوشبختی را نخواهد دید و دایم باید وابسته به غیر باشد به همین جهت رو آوردن به کام جویی های موقت غالباً طرح استعمار برای کشورهای زیر سلطه است.

و: خود برتربینی

انسان در اثر ابتلا به عقده حقارت دچار بیماری کبر و خودبرتربینی می شود، به مردم بی اعتنا می شود، تجاوز می کند، به عصیان و طغیان می گراید، مردم را به حساب نمی آورد، اصول اخلاقی را رعایت نمی کند و خلاصه به جای تواضع در برابر دیگران، جبار و بی پروا می شود، دست به هر عمل ناروایی می زند و خود را برتر از این می داند که از کسی بپرسد یا به نصایح یا انتقاد دیگران گوش فرا دهد. چه زیبا فرمود امام صادق علیه السلام:

«ما مِنْ رَجُل تَکبَّرَ أو تَجَبَّرَ اِلاّ لِذِلَّةِ وَجَدَها فِی نَفْسِهِ؛(315) هیچ انسانی خودبین و متجاوز نمی شود و به تکبر و جباریت و ستم گری آلوده نمی شود، مگر به خاطر ذلت و حقارتی است که در ضمیر خود احساس می کند».

جان دیویی می گوید: «میل به قدرت طلبی در افرادی شدید است که مبتلا به احساس حقارت یا عقده حقارت هستند و برای جبران و نقایص شخصی می کوشند تا دیگران را تحت تأثیر خود قرار دهند و از این راه توجه آنان را به قدرت و نیروی خود جلب نموده و به این وسیله حقارت خویش را جبران نمایند».(316)

ز: ریاست طلبی، بزه کاری، خودکشی و...

پیامدهای عقده حقارت بسیار است و ما را مجال نقل همه آنها نیست. روان شناسان، حس پوچی و نیهلیستی و در نتیجه بزه کاری، بی اعتنایی به قانون، گریز از مسئولیت، دزدی، ریاست طلبی، بی اشتهایی عصبی و بالاخره خودکشی را از جمله پیامدهای آن معرفی کرده اند. افراد مبتلا به این حس دست به هر کاری برای مطرح ساختن خود می زنند ولو آن کار به نابودی آنان ختم شود.(317)

راه کارهای بهداشت و درمان عقدة حقارت در منابع اسلامی

معمولاً پزشکان در بیماری های جسمانی سعی شان در شناسایی علل، عوامل و درک ریشه های آن است، چراکه مبارزه با معلول نتیجه بخش نیست. آن چه مهم است خشکاندن ریشه ها و زمینه های بیماری است. در بیماری های روانی نیز اوضاع چنین است. لذا در اسلام سعی بر این است که امراض روحانی از ریشه خشکانده شود و زمینه های آن از بین برود، با مراجعه به منابع اسلامی مشاهده می شود که خوشبختانه در رابطه با علل و عوامل عقده حقارت و احساس کهتری سخن بسیار گفته شده و برای از بین بردن آن دستورهای لازم و راه کارهای مفیدی ارائه شده است. در این جا اجمالاً به راه کارهای درمان یکایک علل مذکور تحت عناوین ذیل خواهیم پرداخت.

1. تعدیل غرایز؛

2. ایجاد محیط سالم؛

3. مثبت نگری؛

4. تکریم شخصیت؛

5. خودسازی؛

6. حمایت های اجتماعی؛

7. اصلاح نگرش (شناخت درمانی)؛

8. توبه درمانی.

این راه کارهای هشت گانه برای از بین بردن و بی اثر کردن آن علل هشت گانه عقده حقارت است، یعنی اگر این هشت امر صورت گیرد دیگر زمینه ای برای ایجاد عقده حقارت باقی نمی ماند.

1. تعدیل غرایز

در اسلام به جای سرکوبی غرایز، تعدیل غرایز مطرح است. غریزه قدرت طلبی و حس برتری جویی که در کلام علامه طباطبایی از آن به «حس استخدام» یاد شده است از جمله غرایز نیرومندی است که در نهاد آدمی آفریده شده است. در دیدگاه الهیون، خدای حکیم هیچ چیز را بی حکمت و فایده نیافریده است و اساساً در آفرینش امری عبث و بیهوده آفریده نشده: «وَما خَلَقْنا السَّمَواتِ وَالأَرْضَ وَما بَینَهُما لاعِبِینَ»(318) و خطاب به انسان «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکمْ عَبَثاً»(319) «وَما خَلَقْنا السَّمواتِ وَالأَرضَ وَما بَینَهُما إِلاّ بِالحَقِّ»(320) بنابراین حس تفوق طلبی و برتری جویی یا استخدام نیز مشمول همین حکم بوده و بیهوده آفریده نشده است. به دلیل همین غریزه است که بشر به فضا و کهکشان ها راه پیدا کرده و تا قعر اقیانوس ها پیش رفته و همه طبیعت را تحت تسخیر خود درآورده است؛ ولی این یک سوی قضیه است. سوی دیگر آن این است که اگر این غریزه کنترل نشود و انسان بخواهد با هم نوعان خود آن گونه برخورد کند که با طبیعت برخورد کرده است و بخواهد انسان ها را همانند طبیعت تحت تسخیر و سیطر خود درآورد، آن گاه دیگر ممدوح نیست، بلکه چیزی به نام استعمار و استثمار پدید خواهد آمد. پس این حس باید کنترل و تعدیل گردد و در مسیر صحیح هدایت شود و نباید نام این هدایت و تعدیل را سرکوب آن نامید.

تمامی انبیا و شرایع آسمانی برای کنترل این خواسته بشر سخن گفته و آن را محدود کرده اند؛ زیرا اگر این حس بخواهد رها و آزاد عمل کند، در جامعه جنگ، ستیز و اختلاف دایمی خواهد بود، چرا که این حس در همه وجود دارد. در قرآن کریم می خوانیم:

«فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الکتابَ بِالحَقِّ لِیحْکمَ بَینَ النّاسِ فِیمااخْتَلَفُوا فِیهِ»(321) این اختلافی که انبیا مأمور به رفع آن هستند همان اختلافی است که از این حس سرچشمه می گیرد. لذا با توجه با اجتماعی بودن انسان اگر این حس کنترل نشود و در مسیر صحیح به کار گرفته نشود، اختلاف در جامعه همیشگی و دایمی خواهد بود.(322)

بنابراین تعدیل و هدایت این حس لازم است تا منجر به اختلاف، استعمار و استثمار نشود و سرکوب آن روا نیست تا منجر به عقده حقارت و احساس کهتری نشود.

2. ایجاد محیط سالم

منظور از محیط خانه، مدرسه و اجتماع است. اسلام برای ایجاد محیط سالم در هر سه شعبه اش دستورهای لازم را داده است که اگر مردم طبق دستور اسلام عمل نمایند، یقیناً محیطی فراهم می شود که در آن محیط، جایی برای احساس کهتری و عقده حقارت باقی نخواهد ماند. بررسی تفصیلی این موضوع و تبیین دیدگاه اسلام نیاز به مجال دیگری دارد که در حد این نوشتار به آن می پردازیم.

محیط خانه

در بینش اسلامی پدر، مادر و سایر اعضای خانواده موظفند با کودک و نوجوان برخورد شایسته داشته باشند و از سخت گیری، فشار، زورگویی، تندخویی، خشونت، تحقیر، اهانت، مقایسه های بی مورد با افراد قوی تر از آنها، بی توجهی به استقلال طلبی آنها و بالأخره هر کاری که نتیجه اش عقب ماندگی، بدبختی، ضعف و زبونی، حس حقارت و خود کم بینی در طفل و نوجوان شود، جداً پرهیز نمایند؛ زیرا طفل و نوجوانِ مبتلا به عقده حقارت، دست به هر کاری می زند و رفتار او ناهنجار و در جامعه نیز به عنوان فرد بزه کار ظاهر خواهد شد و حتی علیه پدر و مادر نیز برمی خیزد و باعث عقوق والدین و نارضایی آنها می شود. در حالی که اگر این رفتارها ریشه یابی شوند معلوم می شود که علت عمده آنها رفتار ناشایست پدر و مادر بوده است که فرزند را به این جا کشاند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«لَعَنَ اللهُ وَالِدَینَ حَمَلَا وَلَدَهُما عَلی عُقُوقِهِما؛(323) از رحمت الهی بی بهره باد آن پدر و

مادری که بر اثر سوء رفتار و گفتارشان، باعث انحراف فرزند خویش شوند و او را به عصیان و ایذائشان وادار سازند».

در حدیث دیگر فرمود:

«رَحِمَ اللهُ والِدَینِ اَعانا وَلَدَهُما عَلی بِرِّهِما؛(324) رحمت الهی شامل حال آن پدر و مادری باد که با تربیت صحیح شان، فرزند خود را در نیکی به والدین کمک و یاری نمایند».

در حدیثی حضرت علی علیه السلام فرمود:

«وَلَدُک رَیحانَتُک سَبْعاً وَخادِمُک سَبْعاً ثُمّ هُوَ عَدُوُّک او صَدیقک

؛ فرزند تو در هفت سال اول گلی خوشبو بر ساقه درخت وجود شما است، و در هفت سال دوم خدمت گزار، مطیع و فرمان بر شماست، و در هفت سال سوم ممکن است دشمنِ بدخواه شما و یا دوست خیرخواه شما باشد(325)».

در کلام نورانی دیگرش فرمود:

«مَنْ کرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ لَمْ یهِنْهَا بِالْمَعْصِیته؛(326) کسی که به شرافت معنوی و کرامت نفس خود معتقد است او را با ارتکاب گناه و کردار ناهنجار، خوار و حقیر نمی کند».

منظور این است که فرزندی که در خانه صاحب شخصیت و گرامی است، روانی آرام و ضمیری مطمئن دارد و در خود احساس حقارت نمی کند تا نیازی به پرخاش گری، ستیزه جویی، ناسازگاری و بالاخره معصیت باشد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیثی فرمود:

«اَلْوَلَدُ سَیدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَعَبْدٌ سَبْعَ سِنینَ وَوَزیرٌ سَبْعَ سِنینَ؛ فرزند در هفت سال اول سید و آقای پدر و مادر است و در هفت سال دوم بنده، مطیع و فرمان بردار آنها است و در هفت سال سوم (دوران بلوغ به بعد) وزیر، مسئول و طرف شور والدین است».(327)

به هرحال روایات راجع به برخورد پدر و مادر و سایر اعضای خانواده نسبت به فرزند بسیار است. اگر به همین چند روایت عمل شود، فرزند هیچ گاه در خود حس حقارت نخواهد نمود؛ زیرا دلیلی ندارد کسی که در خانه مورد احترام و صاحب شخصیت است و در سنین جوابی به عنوان وزیر و فرد مسئول و طرف شور پدر و مادر است، حس حقارت داشته باشد.

محیط مدرسه

معلم در اسلام حکم پدر را دارد. همان گونه که احترام پدر لازم است، احترام معلم نیز بر متعلم لازم است. از آن طرف عنایت به متعلم نیز در هر حال از وظایف معلم است. معلم نه تنها در مدرسه و تحصیل متعلم باید نهایت مراقبت را داشته باشد، در مراکز عبادی و در هنگام دعا نیز نباید متعلمان خود را فراموش کند. در دعای «عالیه المضامین» می خوانیم وقتی شخصی بعد از زیارت هر امام معصومی از خدا طلب مغفرت و سعادت می کند باید به فکر معلم و متعلم خود نیز باشد.

«وَلِجَمیعِ مَنْ عَلَّمَنی خَیراً اَوْ تَعَلَّمَ مِنّی عِلْماً».(328)

در حدیثی پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

«در برابر استاد و شاگرد نرم و ملایم باشید و با آنها با خشونت و بی مهری برخورد نکنید؛

لَینُّوا لِمَنْ تَتَعَلَّمُونَ مِنْهُ».(329)

در رساله الحقوق زین العابدین علیه السلام راجع به حقوق شاگردان و متعلمان چنین می خوانیم:

«وَأمَّا حَقُّ رَعِیتِک بالعِلمْ فَأَنَ تَعْلَمَ أنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَک قَیماً لَهُمْ فِیما آیتک من العِلْمَ وفَتَحَ لَک مِنْ خَزائِنِهِ، فَإن اَحْسَنْتَ فی تعلیمِ النّاسِ وَلَمْ تَخْرِقْ بِهِم وَلَمْ تَضجَر عَلَیهِمْ زادَک اللهَ مِنْ فَضْلِهِ، وإنْ اَنتَ مَنَعْتَ النّاسَ عِلْمَک وَ خَرَقْتَ بِهِمْ عِنْدَ طَلَبِهِمْ والعِلْمَ کانَ حَقّاً عَلی اللهِ عَزَّوَجَلَّ أنْ یسْلُبَک الْعِلْمَ وَبَهائَهُ وَیسْقُط مِنَ الْقُلُوبِ مَحَلَّک؛(330)و اما حق شاگردانت این است که بدانی خدای بزرگ تو را به خاطر نیروی علمت، قیم وسرپرست آنها قرار داده و درِ خزانه علمش را به روی تو باز نموده است، اگر تو در تعلیم آنان درست عمل کرده و با آنان به مدارا و رفق برخورد نموده و از سئوالات آنان رنجیده خاطر نشدی، خداوند بر علم و کمالات تو می افزاید، اما اگر آنان را منع کرده و در بخشش علمت، بخل ورزیدی و با آنان در هنگام تدریس برخورد خشن و ناروا داشتی، برخداست که علم را از تو گرفته و مقام و منزلت تو را از دل ها خارج نماید».

آن چه باعث عقده حقارت در محیط مدرسه می شد در این حدیث از آن نهی شده است. به هر حال اگر در محیط مدرسه اساتید و معلمان با اخلاق اسلامی با دانش آموزان برخورد نمایند، هیچ گاه برای آنان عقده حقارت از طرف مدرسه، پیدا نمی شود.

محیط اجتماع

اسلام برای بشر در زندگی اجتماعی دستورهای دارد که اگر به آن ها عمل شود، برای هیچ کس زمینه حس حقارت تحقق پیدا نمی کند؛ چون برای برخورد با هر سه قشر کودک، جوان و کهن سال برنامه دارد که با پیران چگونه برخورد نمائید و با جوانان و کودکان چگونه. هیچ کس در جامعه حق تحقیر، تخریب و سرزنش دیگران را ندارد و نباید فردی از دیگری غیبت کند یا تهمت بزند و یا دروغی ببندد و یا القاب زشتی را به او نسبت دهد، بلکه بر همه لازم است نسبت به دیگران احترام نموده و شخصیت دیگران را حفظ نمایند، چون آبروی مسلمان همانند خون او محترم است، آیات و روایات در این رابطه بسیار است که بدون هیچ توضیحی به برخی از آنها اشاره می کنیم:

«یا أَیها الَّذِینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم عَسی أَنْ یکونُوا خَیراً مِنْهُمْ وَلا نِساءٌ مِنْ نِساء عَسی أَنْ یکنَّ خَیراً مِنْهُنَّ وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکمْ وَلا تَنابَزُوا بِالاَْلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الفُسُوقُ بَعْدَ الإِیمانِ وَمَنْ لَمْ یتُبْ فَأُولئِک هُمُ الظّالِمُونَ یا أَیها الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلا تَجَسَّسُوا وَلا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً أَیحِبُّ أَحَدُکمْ أَنْ یأْکلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَکرِهْتُمُوهُ»(331) در این دو آیه از استهزای یکدیگر، غیبت کردن و تهمت زدن دیگران، اسناد القاب زشت، تجسس در زندگی دیگران، گمان بد بردن، عیب جویی و سایر مفاسد اخلاقی موجود در جامعه نهی شده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله راجع به تحقیر دیگران فرمود:

«لا تُحَقِّرَنَّ اَحَداً مِنَ المُسلِمینَ فَإنَّ صَغیرِهُمْ عِنْدَالله کبیرَةٌ.»(332)

و راجع به جوانان فرمود:

«أُصیکم بِالشُّبّانِ خَیراً.»(333)

و درباره پیران نیز فرمود:

«مِنْ إجلالِ اللهِ، إِجلالُ ذِی الشَّیبَهِ الْمُسْلِم».(334)

امام صادق علیه السلام درباره تمام مردم جامعه فرمود:

«بزرگ تر از خود را پدر، و هم سن و سالت را برادر، و کوچک تر از خود را فرزند خود بدان؛

أُوصِیک اَنْ تَتَّخِذَ صَغیرَا اَلْمُسلِمینَ وَلداً وَاَوْسَطُهُمْ اَخاً وَکبیرَهُم اَباً، فَارْحَمْ وَلَدَک وصِلْ اَخاک وَبَرَّ اَباک».(335)

بالاخره رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«در جامعه با دیگران طوری برخورد کن که دوست داری دیگران با تو آنگونه برخورد کنند؛

ما اَحْبَبْتَ أنْ یأتِی النّاسُ إلَیک فَأْتِهِ اِلَیهِم، وَما کرِهْتَ أَنْ یأتِیهُ النّاسُ إِلیک فَلا تَأتِهِ اِلَیهِمْ».(336)

به هرحال اگر به دستورهای اخلاقی اسلام در جامعه عمل شود و مردم با اخلاق اسلامی با یک دیگر برخورد نمایند محیطی سالم ایجاد می شود که دیگر هیچ کس در آن محیط در خود احساس حقارت و کهتری نخواهد کرد؛ زیرا اساس چنان محیط سالم اسلامی بر تکریم شخصیت است نه بر تحقیر، توبیخ، استهزا و اسناد القاب زشت به دیگران.

3. مثبت نگری

در بررسی علل عقده حقارت گفته شد که معلولیت های جسمی و عیب و نقص بدنی، خود باعث رنج است از سوی دیگر نیش خندها، اهانت ها، ملامت ها، اشارات موهن و سخنان زننده، از ناحیه افراد جامعه باعث عقده حقارت شخص مبتلا به معلولیت جسمی است. لکن در اسلام اولاً به طور عموم از استهزا، اهانت، ملامت، شماتت، تحقیر و عیب جویی دیگران منع شده است.(337)

ثانیاً: حتی از نگاه تحقیرآمیز و چشم دوختن به موارد نقص بدنی معلولین نهی شده است، چنان چه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«لا تُدْیمُوا النَّطَرَ اِلی اَهلِ البَلاء وَالْمَجْذِومینَ فَإِنَّهُ یحْزُنُهم».(338)

امام صادق علیه السلام فرمود:

«مردمِ گرفتار بلا را هدف نگاه خود قرار ندهید، زیرا نگاه شما آنهارا غصه دار و محزون می کند؛

لا تَنْظُرُوا اِلی اَهلِ البَلاء فَإِنَّ ذالِک یحْزُنُهم».(339)

ثالثاً افراد ناقص العضو و معلول، نباید تنها به فکر عضو ناقص شان باشند و رنج ببرند؛ بلکه به سایر قوا و اعضای سالم شان توجه نمایند و به جنبه های مثبت بنگرند، دایم به فکر جنبه های منفی نباشند و از اعضای سالم شان حداکثر استفاده را بنمایند؛ زیرا چه بسا افرادی که از نظر اعضا، ناقص العضو بودند، ولی با عشق و شور خاصی در راه تحصیل علم کوشیدند، سرانجام به مدارج عالیه علمی رسیدند و از این طریق عزت و سربلندی کسب نمودند، و اساساً در اسلام نقص عضو موجب خفت و خواری و مانع از کسب کمال و طی طریق برای کسب قرب الهی نیست.

یونس بن عمار (یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام لکه سفیدی در صورت او آشکار شد. این عیب او را آزرده خاطر ساخت و عده ای نیز زبان به طعن گشودند که خدا اگر برای ترویج دینش به تو نیاز داشت تو را مبتلا به این مرض نمی کرد. این سخن ها بیش از اصلِ مرض، عمار را رنج می داد. تا این که در محضر امام صادق علیه السلام واقعه را عرضه داشت. حضرت در پاسخ وی فرمود: موءمن آل فرعون، انگشتانش به هم چسبیده و بی حرکت بود، لکن او در موقع سخنرانی و تبلیغ دست معیوب خود را به سوی شنوندگان دراز می کرد و می گفت: مردم از فرستادگان خدا پیروی کنید».(340) امام در این جمله کوتاه هم سخن مردم را رد کرد و هم به یونس بن عمار فهماند که تو نیز با لک صورت خود می توانی مانند موءمن آل فرعون خدمت گذار خدا و مروج آئین الهی باشی، یعنی گرچه شما از لحاظ صورت نقص داری، لکن زبان تو سالم است و می توانی از آن بهره بگیری. این سخن، هم رنج احساس حقارت را در او تخفیف داد وهم در کانون دل او شعله امید در خدمت گذاری برای دین را افروخت.

در حدیثی وارد شده که صفیه، دختر حی بن اخطب یهودی که بعد از فتح خیبر مسلمان شده و همسر رسول خدا شد، روزی با چشم گریان نزد رسول خدا آمده که عایشه مرا سرزنش می کند و به من می گوید: یهودی زاده. حضرت فرمود: «چرا نگفتی پدرم هارون و عمویم موسی و همسرم پیامبر اسلام است».(341)یعنی چرا خوبی ها را نمی بینید؟ مثبت نگر باشید و در فکر نقایص و عیوب نباشید.

4. تکریم شخصیت

انسان ها در جامعه یکسان، زیبا، همه پسند نیستند؛ زیرا در خلق و خو، اندام، رفتار و سایر صفات جسمانی و روانی متفاوتند. طبق آیات 11 و 12 سوره حجرات، همه باید در جامعه محترم و صاحب شخصیت بوده و از لحاظ حیثیتی امنیت اجتماعی داشته باشند.

هیچ کس حق عیب جویی، استهزا، اسناد القاب زشت، گمان بد، غیبت و تجسس در زندگی دیگران را ندارد. با توجه به دو آیه فوق، حریم شخصیت افراد حفظ شده و امنیت اجتماعی مردم تأمین می گردد. بنابراین صرفاً داشتن صفات غیرعادی دلیل نمی شود که افراد، مورد تحقیر قرار گیرند و در نتیجه احساس حقارت نمایند.

5. خودسازی

چنان چه گفتیم خودفراموشی یکی ازعلل عقده حقارت است. در بینش اسلامی خودفراموشی مذموم و به جای آن خودسازی ممدوح و مطرح است، تا جایی که یکی از اهدف مهم بعثت انبیا همانا تربیت نفوس و اصلاح بشر بوده است. (342) امام صادق علیه السلام می فرماید:

«إنْ اُجِّلْتَ فِی عُمْرِک یوْمَینَ فَأجْعَلَ اَحَدُهُما لاِدَبِک تَسْتعِینُ بِهِ عَلی یوْمِ مَوْتِک؛(343) اگر از عمر تو دو روز باقی مانده است، یک روز آن را صَرف تربیت و تهذیب نفس و ادب و خودسازی نما تا به وسیله آن بر روز مرگت کمک گیری».

اگر انسان ها در تربیت خود آن گونه که خواست اولیای دین و دستورهای اسلام است بکوشند و خود را آن گونه که دستور است بسازند هیچ گاه مبتلا به خودفراموشی نمی شوند تا در اثر آن مبتلا به احساس حقارت و کهتری کردند.