آيين قرائت و كتابت قرآن كريم در سيره نبوى

محسن رجبى

- ۹ -


هفت حرف اصلى زبان قرآن‏

سيوطى (د 911ق) در الاتقان، 35 نظر را در معناى احرف سبعه آورده كه قول سى‏ام قابل تأمل است: الثلاثون: امهات الهجاء: الالف و الباء و الجيم و الدال و الراء و السين و العين؛ لان عليها تدور جوامع كلام العرب (601)؛ يعنى چون شالوده زبان عربى بر اساس اين هفت حرف بنا شده و گسترش يافته است، پس منظور روايات احرف سبعه اين است كه قرآن براساس اين هفت حرف نازل شده است.

بر پايه تحقيقات و مطالعات انجام شده، توسط استاد عزيزم جناب آقاى دكتر محمد على لسانى فشاركى، هفت حرف اصلى زبان قرآن و حروف مشتق از آن‏ها با اندكى تفاوت با آنچه سيوطى آورده است، عبارت‏اند از:

ا - ء(همزه)، ع، غ، ه، ح، خ.

ب- م، ف، و.

ج - ز، س، ش، ص، ض، ى.

د- ت، ط، ظ، ذ، ث.

ن- نون تنوين و غنه.

ق- ك.

ر - ل‏(602).

سير تطور زبان‏ها، ساختار زبان عربى، به ويژه از نظر واژه‏سازى و واج‏شناسى كه در علومى چون صرف، اشتقاق و ابدال به آن پرداخته مى‏شود، شواهدى است كه به اثبات اين نظريه كمك مى‏كند. براى مثال در زبان عربى: الشاسب يا الشاسف، الشازب به معناى لاغز اندام است و هرط يا هرت به معناى شكافت‏(603) و جأف يا جفأ، جحف، جفع، جخف به معناى انداخت‏(604).

در قرائات نيز اثر اين فرآيندهاى آوايى و واجى ديده مى‏شود؛ مثلا ابن مسعود آيه أفلا يعلم اذا بعثر ما فى القبور(605) را بحثر، فاصدع بما تومر(606) را فازدع، و قال موسى انى عذت بربى‏(607) را عت و و اذا السماء كشطت (608) را قشطت قرائت كرده است.

ابى بن كعب نيز فقبضت قبضة را قبصة، حرث حجر را حراث حرج و سلقوكم را صلقوكم خوانده است.

ابن جنى (د 392ق) قرائت حرج را به جاى حجر از جنبه آواشناسى، مجاز مى‏شمرد و مى‏گويد:

اين تبادل آوايى تا زمانى كه اشتقاق اكبر يكى باشد به معناى ضرر نمى‏رساند... در بن حرج اين موارد قابل تصور است: ح‏ج‏ر، ج‏رح، رج‏ح، ج‏ح‏ر، ح‏رج. اگرچه رح‏ج تا آن جا كه ما مى‏دانيم، مهمل و بى‏معناست، ولى نقطه مشترك معانى بقيه به سختى و تنگى بر مى‏گردد(609).

اين مسائل را مى‏توان در ساير زبان‏ها، حتى در فارسى و به ويژه در دوره زبان آموزى كودكان مشاهده كرد؛ مثلا: خوردم را خولدم، گنبد را گنبذ، مسجد را مچت، مشق را مقش يا مشخ و استخر را استرخ تلفظ مى‏كنند.

اجزاى متن روايات احرف سبعه‏

متن روايات احرف سبعه عمدتا از دو بخش تشكيل شده است: بخش توصيفى و بخش دستورى.

1. بخش توصيفى

در اين بخش، مسئله نزول قرآن بر حروف هفت‏گانه با تعابير مختلف بيان شده است؛ مانند:

ان هذا القرآن أنزل على سبعة أحرف‏(610).

انه أنزل القرآن على سبعة أحرف‏(611).

نزل القرآن من سبعة أبواب على سبعة أحرف‏(612).

در برخى روايات نيز به جاى هفت حرف، سه حرف يا ده حرف ديده مى‏شود:

أنزل القرآن على ثلاثة أحرف‏(613).

أنزل الله القرآن على خمسة أحرف‏(614).

ان القرآن على عشرة أحرف‏(615).

در هر صورت، چه قرآن بر سه حرف نازل شده باشد و چه هفت يا ده حرف، آنچه اين بخش از روايات بر آن تأكيد دارد، اين است كه قرآن بر يك حرف نازل نشده است.

جايگاه حرف على

برخى، از حرف على در اين روايات، معناى ظرفيت را برداشت كرده‏اند و آن را به معناى فى يا ب فرض كرده‏اند (616)؛ يعنى همان‏گونه كه مثلا در آيه انا أنزلناه فى ليلة القدر، ليلة القدر ظرف زمانى نزول قرآن است، سبعة احرف را نيز در روايات مذكور، ظرف نزول گرفته‏اند.

شايد در نگاه سطحى و آغازين، همين معنا به ذهن متبادر شود و مفهومى كه از آن‏ها برداشت مى‏شود، اين باشد كه قرآن هفت بار يا هفت نوع نزول داشته و در هر بار و هر نوع، بر يك حرف نازل شده است و هر يك از حروف هفت گانه، يك منزل براى نزول قرآن بوده است يا اين كه قرآن يك نزول داشته، اما در همين يك نزول، داراى منازل هفت گانه بوده است؛ يعنى بخشى از قرآن در يك حرف و بخش‏هاى ديگر نيز هر يك در حروف جداگانه نازل شده است، اما به نظر مى‏رسد كه حرف على بيش از آن كه حاكى از ظرف نزول باشد، شناسه انعطاف، انطباق يا قابليت و پذيرش نزول است؛ يعنى حرف على بيشتر در صدد آن است كه نزول و ماهيت هصلى آن را بيان كند.

با اين توضيح كه در زبان عربى، برخى از افعال (همچون ريشه نزل) هرگاه قبل از حرف على به كار روند، به نوعى در آن‏ها، معناى فروتنى، تسليم شدن، كوتاه آمدن، تن در دادن و مانند آن ديده مى‏شود؛ مثلا در حديث انا معاشر الانبياء امرنا ان تكلم الناس على قدر عقولهم‏(617) سخن از تكلم خاصى نيست كه متكلم با توجه به ويژگى‏هاى مستمع، كوتاه آمده و متناسب با سطح فكرى او سخن مى‏گويد، يا وقتى گفته مى‏شود: فلان نزل على حكمه به اين معناست كه فلانى به حكم و داورى او تن در داد، تسليم رأى او شد و رأى او را پذيرفت، يا انزله على حكمه يعنى با حكمش به او امان داد و هرگونه كه او مى‏خواست، حكم داد(618).

از اين رو به نظر مى‏رسد على در روايات مورد بحث نيز چنين معنايى دارد و ناظر بر شرايط انسان‏هاست‏(619). پس جمله نزل القرآن على سبعة احرف؛ يعنى نزول قرآن به گونه‏اى بوده است كه همه ويژگى‏هاى گوناگون مخاطبان خود را از جنبه‏هاى مختلف زبان، لهجه، نژاد، سن و روان در نظر گرفته و در مقابل همه آن‏ها انعطاف‏پذير است و همه اين اختلاف‏ها را كريمانه قبول كرده است؛ به طورى كه هيچ يك از اين اختلاف‏ها مانع ارتباط انسان‏ها با قرآن و قرآن با انسانها و فراگرفتن و انس با آن نمى‏شود. خلاصه اين كه قرآن با حروف متكاثر در ميان انسان‏ها، انعطاف‏پذير و انطباق‏پذير است؛ يعنى نزول آن به گونه‏اى بوده است كه قابل و پذيراى احرف سبعه، بلكه حروف هفتاد گانه و بيش از آن است.

به عبارت ديگر، نزول قرآن نسبت به حروف متعدد و گوناگون انسان‏ها، يك نزول جامد، ايستا و غير قابل انعطاف نبوده است، بلكه نزولى پويا، زنده، پذيرا، قابل و با ظرفيت بوده است. بنابراين حرف على پيش و بيش از آن كه بخواهد ظرف نزول را بيان كند، در صدد تبيين ماهيت و طبيعت خود نزول با توجه به وضعيت مخاطبان آن است. اين معنا با توجه به زمينه‏ها و موارد صدور روايات مورد بحث، روشن‏تر خواهد بود.

2. بخش دستورى

بخش دستورى، توصيه به قرائت و استمرار و تداوم آن و نهى از هرگونه نزاع و مجادله بر سر قرائت است؛ مانند فاقرؤا ما تيسر منه؛ فاقرؤا و لا حرج؛ فليقرؤا القرآن على سبعة احرف؛ كلها شاف كاف؛ فايما حرف قرؤا عليه، فقد اصابوا؛ فأى ذلك قرأتم اصبتم؛ فما قرأت اصبت؛ فلا تماروا فى القرآن، فان المراء فيه كفر(620)؛ فلا تختلفوا فيه و لا تحاجوا فيه فانه مبارك كله فاقرؤا كالذى اقرئتموه (621).

اين بخش مبتنى بر بخش توصيفى است، چنان كه فاء تفريعيه در ابتداى اين بخش از ترتب و تفرع كيفيت قرائت بر كيفيت نزول حكايت مى‏كند؛ يعنى حال كه نزول قرآن به گونه‏اى بوده است كه با حروف متعدد و مختلف ميان انسان‏ها، انعطاف‏پذير و انطباق‏پذير است و نزول آن، نزولى جامد و ايستا نبوده است، بنابراين قرائت قرآن نيز بايد قرائتى آسان، آزاد، پويا و زايا باشد. از اين رو قرائت آن به هر گونه‏اى كه باشد، قرائتى نيك، شايسته، قابل، پسنديده و وافى و كافى به مقصود است. وقتى قرار است قرآن، يك قرآن ساده و ميسر باشد و لقد يسرنا القرآن‏(622)، قرائت آن نيز بالطبع قرائتى آسان و متيسر خواهد بود. فاقرءوا ما تيسر منه‏(623).

بنابراين در قرائت قرآن هيچ گونه عسر و حرج و سخت‏گيرى وجود ندارد. و جاى هيچ گونه نگرانى، دغدغه، جمود، كشمكش، مجادله، نزاع و مانند آن نيست‏(624) و ميدان قرائت قرآن، كاملا وسيع و باز است.

نزول قرآن و قرائت آن به گونه‏اى نيست كه فقط گروهى خاص كه داراى ويژگى‏هاى مخصوصى هستند، از بركت‏هاى آن بهره‏مند شوند و تزكيه يابند، بلكه نزول آن به گونه‏اى بوده است كه بتواند زمينه‏هاى بهره‏مندى همه افراد را از بركت، شفاء و رحمت قرآن فراهم سازد: فانه مبارك كله.

اسباب صدور

1. اختلاف لهجه و زبان

بسيارى از دانشمندان، اختلاف زبان و لهجه مسلمانان را عامل اصلى تيسير و تسهيل پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در امر قرائت قرآن و زمينه صدور روايات احرف سبعه مى‏دانند(625).

ابن قتيبه (د 276ق) معتقد است:

از جمله امورى كه خداوند متعال به منظور تسهيل و توسعه بر امت اسلامى مقرر فرمود، اين بود كه رسولش را مأمور كرد تا به مردم اعلام كند كه هر گروهى مى‏تواند قرآن كريم را مطابق لهجه و زبان و متناسب با عادات زبانى خويش قرائت كند: هذلى حتى حين را عتى حين قرائت مى‏كرد؛ اسدى، افعال تعلمون، تعلم، تسود وجوه را به كسر تاء تلفظ مى‏كرد و ألم أعهد اليكم را به كسر همزه اعهد مى‏خواند. تميمى، كلمات را مهموز مى‏خواند. قرشى، همزه را به صورت تسهيل ادا مى‏كرد... حال، اگر هر يك از قبيله‏ها موظف شدند كه از لهجه و عادات زبانى خود دست بردارند، آن هم زبانى كه از كودكى با آن عادت كرده‏اند و با آن پرورش يافته‏اند و تا سن پيرى بدان خو گرفته‏اند، اين وظيفه بر آن‏ها دشوار مى‏گشت و عمل به چنين وظيفه‏اى جز پس از رياضت و تمرينى طولانى و رام ساختن زبان و ترك عادت، امكان‏پذير نمى‏نمود؛ لذا خداوند از روى لطف و رحمت، اراده فرمود و براى مردم گسترده‏اى گسترده در امر لغات و تصرف در حركات فراهم آورد، چنان كه در امر دين نيز بر آن‏ها آسان گرفت‏(626).

ابوشامه مقدسى (د 655ق) نيز مى‏گويد:

حق اين است كه وقتى بر پايه تيسير، براى مردم عرب، قرائت قرآن به غير زبان قريش مجاز باشد، شايسته نيست كه اقوام ديگر مجاز نباشند كه قرآن را به لهجه خود بخوانند و اين آسان‏گيرى براى گروهى باشد و براى گروهى ديگر نباشد؛ زيرا هيچ‏كس جز در حد توانايى خود تكليفى ندارد... وقتى كسانى مجازند كلمات قرآن را بر حسب لهجه خود با تخفيف همزه... و امثال اين‏ها تلفظ كنند! چطور مى‏توان ديگران را محروم كرد و آن‏ها را مكلف دانست كه فقط به يك نحو قرائت كنند. از اين رو كسانى كه شين را مانند جيم و صاد را مانند زاء... تلفظ مى‏كنند، داخل در همين حكم‏اند. هيچ‏كس به بيش اندازه آنچه در امكان اوست، مكلف نيست، ولى بر اوست كه اگر مى‏تواند، كوشش كند و آنچه را صحيح است، بياموزد(627).

ابن جزرى (د 833ق) اين آسان‏گيرى در نظام آموزشى قرآن را شامل همه انسانها با هر زبانى و در هر زمان و مكانى مى‏داند و مى‏گويد:

علت آن كه قرآن به هفت وجه نازل شده، آن است كه خداوند خواسته است بر مسلمانان سخت نگيرد و كار خواندن قرآن را بر ايشان آسان سازد... (چرا كه) پيامبران بزرگوار الهى هر كدام فقط به تبليغ قوم خودشان مأمور مى‏شدند، اما پيامبر بزرگوار اسلام براى همه آفريدگان خداوند، سرخپوست و سياهپوست و عرب و عجم مبعوث شده است‏(628).

عزة دروزه (د1404ق) بر اين باور است كه:

اين احاديث درصدد تبيين و تثبيت مسئله تيسير در قرائت قرآن از جهت ادا و تلفظ و لزوم پرهيز از سخت‏گيرى و تكليف و تحميل در آن است (629).

عبدالصبور شاهين و به پيروى از او، قانم قدورى الحمد معتقدند:

روايات احرف سبعه وقايعى را كه در مدينه اتفاق افتاده است، گزارش مى‏كنند؛ چرا كه مسلمانان مكه در محيط زبانى واحدى قرار داشتند كه در آن اختلاف‏هاى زبانى، خود به خود از بين مى‏رفت، اما با هجرت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و مسلمانان به مدينه، هر روز بر شمار افرادى كه داراى اختلاف لهجه و عادات زبانى متفاوتى بودند، افزوده مى‏شد و چون دين اسلام خواهان آن است كه هر مسلمانى بتواند به آسانى قرآن را تلاوت كند، اين مشكل به وجود آمد كه هر قبيله‏اى به دليل لهجه و عادات زبانى و اختلاف واژگانى كه داشت، نمى‏توانست عينا و كاملا الفاظ قرآن را آن طور كه بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) تلاوت و اقراء شده است، قرائت كند. در نتيجه، با صدور اين احاديث، اين مشكل بر طرف شد و پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) امر قرائت قرآن را بر همه مسلمانان آسان كرد. بنابراين معناى احرف سبعه شامل اختلاف لهجه و عادات زبانى متفاوت، تفاوت در سطوح بيانى و اختلاف در كاربرد برخى واژگان و ترتيب جمله‏ها كه در معنا و مراد آن تغييرى ايجاد نمى‏كند، مى‏شود(630).

بنابر آنچه گفته شد، مراد از احرف سبعه، فقط جواز قرائت قرآن در محدوده ويژگى‏هاى آوايى هفت لهجه و گويش خاص از زبان عربى نيست، بلكه فراتر از آن است؛ چنان كه اختلاف عمر بن خطاب و هشام بن حكيم بر سر قرائت سوره فرقان، مربوط به اختلاف لهجه نبود؛ زيرا هر دو قرشى بودند(631). عمر مى‏گويد:

به قرائتش گوش فرا دادم. با كمال تعجب شنيدم كه سوره فرقان را با وجوه متعددى قرائت مى‏كند كه با ترتيبى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) قرائت آن سوره را به من تعليم فرموده بود، تفاوت بسيار داشت‏(632)!.

از اين منظر، مراد از كلمه سبعه عدد معين هفت نيست، بلكه از آن، همان گونه كه در آيه 27 سوره لقمان آمده، اراده كثرت شده است‏(633): و لو أن ما فى الأرض من شجرة أقلام و البحر يمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت كلمات الله ان الله عزيز حكيم.

با توجه به آياتى نظير و ما أرسلنا من رسول الا بلسان قومه‏(634) و قل يا أيها الناس انى رسول الله اليكم جميعا (635) چون رسالت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) جهان شمول و ابدى است و قوم ايشان همه ناس هستند، هر قوم و اهل هر زبانى مى‏توانند قرآن را مطابق لهجه و زبان خودشان بخوانند؛ چنان كه در روايتى آمده است: پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به جبرئيل فرمود: من در ميان امتى مبعوث شده‏ام كه در بين آنان پيرزن و پيرمرد و كودك و نوجوان دختر و پسر و افرادى كه هرگز كتاب و نوشته‏اى را نخوانده‏اند، وجود دارند.

جبرئيل گفت: يا محمد! ان القرآن انزل على سبعة احرف‏(636) و در روايت ديگرى جمله قبلى را اين گونه تكميل كرد: فليقرؤا القرآن على سبعة أحرف‏(637)؛ يعنى نزول قرآن به گونه‏اى بوده است كه در مقابل اختلاف انسان‏ها از جنبه زبان، لهجه، سن، توانايى، فرهنگ و... انعطاف‏پذير است؛ از اين رو فرآيند آموزش را متناسب با سطح توانايى آنان، آسان و تسهيل فرما تا هركس هر طور كه مى‏تواند و با هر لهجه و زبانى كه دارد، قرآن را همان طور قرائت كند. نبايد بر آن‏ها اجبار و تكليف كرد و آن‏ها را به سختى انداخت كه قرآن را همان گونه كه نازل شده است، بخوانند.

در روايتى از ابن عباس نيز آمده است كه جبرئيل گفت: اى محمد! قرآن را براى هر قومى مطابق لهجه و زبان خودشان قرائت كن‏(638).

از اين رو رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايند:

ان الرجل الأعجمى من أمتى ليقرأ القرآن على عجمية فترفعه الملائكة على عربية؛ افراد غير عرب از امت من، قرآن را با لهجه و زبان مادرى خويش قرائت مى‏كنند و ملائكه آن را به صورت عربى ثبت و ضبط مى‏كنند و بالا مى‏برند(639).

ابوالعاليه مى‏گويد: افرادى چند كه با يكديگر اختلاف لهجه و زبان داشتند، قرآن را نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) قرائت كردند، آن حضرت قرائت همه آنان را پسنديد(640).

پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) با اين تعليم، از برترى دادن يك لهجه و زبان بر ساير لهجه‏ها و زبان‏ها جلوگيرى كردند و زبان و قرائت قرآن را از حصار تنگ و محدود هر لهجه و زبانى رهايى بخشيدند؛ در نتيجه چنان قرائت قرآن در ميان مردم، با لهجه‏ها و زبان‏هاى مختلف رواج و گسترش همگانى يافت كه هيچ لهجه، زبان، نژاد، قبيله، گروه و شخصى خاص نتوانست قرآن و قرائت آن را به نام خود مصادره كند و آن را در انحصار خود بداند و بدين سان يك وجه للناس‏(641) بودن قرآن تحقق يافت.

اگر برخلاف اين تدبير حكيمانه عمل مى‏شد و معيارهاى قاطع و محدود كننده‏اى بر سر راه قرائت قرآن گذاشته مى‏شد، بسيارى از مردم، صحنه يادگيرى و قرائت قرآن را ترك مى‏كردند(642) و چه بسا دشمنان قرآن و قرائت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بدل مى‏شدند(643)!

2. آسان‏گيرى قرائت قرآن و بستن راه سخت‏گيرى

در بسيارى از آيات، يكى از اهداف نزول قرآن، به حالت ذكر در آمدن آن براى مردم بيان شده است: و ما هى الا ذكرى للبشر(644). بدين منظور، خداوند حكيم قرآن را آسان و تيسير كرد: و لقد يسرنا القرآن للذكر(645) تا همگان بتوانند كلام هدا را در قلب‏هاى خود سكنى دهند، و با خواندن، آن را ذكر لحظات زندگى خود گردانند:

و كذلك أنزلناه قرآنا عربيا و صرفنا فيه من الوعيد لعلهم يتقون أو يحدث لهم ذكرا(646)

بدين منظور، خداوند متعال، پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) را براى دريافت، تبليغ و تعليم قرآن، با آسان‏ترين روش‏ها و روان‏ترين شيوه‏ها آماده ساخت: و نيسرك لليسرى‏(647). علامه طباطبايى (رحمة الله) در مقام تفسير اين آيه آورده است:

يسرى (مؤنث ايسر به معناى آسان‏ترين) صفتى است كه جانشين موصوف محذوف خود شده و به معناى آسان‏ترين راه است. تيسير نيز به معناى تسهيل و سهولت آفرينى است. معناى آيه چنين است كه تو را به گونه‏اى قرار مى‏دهيم كه هميشه آسان‏ترين راه‏ها را براى دعوت و تبليغ (قولى و عملى) اتخاذ كنى.

رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز با در نظر گرفتن وضعيت قرآن‏آموزان تا آن جا كه ممكن بود، مسير آموزش و ترويج قرآن را آسان و تسهيل كرد تا همه مردم با همه تفاوت‏ها و سلايق، به سادگى بتوانند آن را بياموزند و بخوانند و هرگز قرآن را امرى سخت و دشوار و برخلاف فطرت خود نيابند: فانما يسرناه بلسانك لعلهم يتذكرون‏(648). از اين رو همواره معلمان قرآن را سفارش مى‏كردند كه در آموزش قرآن به تسهيل و تيسير، توجهى جدى داشته باشند و بر مبناى آن عمل كنند. آن حضرت هنگامى كه معاذ بن جبل را به همراه يكى ديگر از معلمان قرآن به سرزمين يمن فرستادند، به آن دو سفارش اكيد كردند كه: يسرا و لا تعسرا و لا تنفرا و تطاوعا و لا تختلفا(649).

ابن عباس مى‏گويد: رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: علموا و يسروا و لا تعسروا و بشروا و لا تنفروا(650) و در جاى ديگر مى‏فرمايند: علموا و لا تعنفوا فان النعلم خير من المعنف‏(651)؛ قرآن و فرايض را تعليم دهيد، ولى در آموزش تندى و بد رفتارى نكنيد؛ زيرا معلم بودن در صورتى ارزشمند است كه با خشونت و سخت‏گيرى و ترش رويى همراه نباشد.

بين تيسير و بشارت و تعسير و نفرت، رابطه دقيقى وجود دارد. تيسير سبب مى‏شود كه مردم قرآن را به مثابه پيامى فرخنده و خجسته دريافت كنند و همين بشارت، مردم را به فراگيرى بيشتر قرآن و قرائت مستمر كلام الله تشويق مى‏كند، در حالى كه سختگيرى و ايجاد دشوارى، موجب نفرت و دورى مردم از عرصه آموزش و ترويج قرآن مى‏گردد.

خداوند در آيه 159 سوره آل عمران مى‏فرمايد: فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك؛ در پرتو رحمت الهى با آنان به نرمى رفتار كردى و اگر خشن و سخت دل بودى، از گرد تو پراكنده مى‏شدند.

پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بعثت و رسالت پيامبران الهى را بر پايه تيسير اعلام فرمودند: فانما بعثتم ميسرين ولم تبعثوا معسرين (652) و مى‏آموزند كه هركس مى‏خواهد به آن حضرت اقتدا كند، بايد از تكلف پيراسته باشد: انى لا أحب المتكلفين‏(653)، نحن معاشر الأنبياء و الأمناء و الأتقياء براء من التكلف‏(654).

چون قرآن كلام الله است: انگيزه‏هاى لازم را براى تعليم و تعلم با خود به همراه دارد؛ يعنى هر انسانى اين شوق و رغبت را دارد كه آن را كامل و درست فرا گيرد. پس بهترين شيوه تشويق معلم قرآن و نظام آموزشى اين است كه چنين شوق و رغبتى را با سخت‏گيرى از ميان نبرد و آن را به تنفر و انزجار تبديل نكند.

بنابراين چون فطرت انسان در حوزه زبان و گفتار، خواهان فضاى باز و ميدانى گسترده است و از هرگونه محدوديتى گريزان است، پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بر پايه اصل تيسير و بر مبناى نزل القرآن على سبعة احرف، راه خواندن قرآن را بر روى مردم (هرگونه كه مى‏خواهند) باز گذاشتند و هر نوع محدوديتى را بر طرف كردند تا اين گونه تلقى نشود كه براى خواندن قرآن فقط يك راه و يك وجه وجود دارد و همه مجبورند آن را يكسان و همانند پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) قرائت كنند(655).

پس كلام معروف پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به هنگام رفع اختلاف صحابه بر سر قرائت قرآن و نمره يكسان و عالى دادن به همه قرائت‏ها، يعنى جمله هكذا نزلت يا انزلت به اين معنا نيست كه قرآن چند بار و به چند گونه متفاوت نازل شده است؛ چنان كه زركشى به نقل از ابو عبيد، قاسم بن سلام (د 224ق)، احمد بن يحيى ثعلب (د 291ق)، ابو حاتم سجستانى (د 255ق)، ابن قتيبه (د 276ق) و قاضى ابوبكر باقلانى (د 403ق) آورده است كه احرف سبعه نمى‏تواند به اين معنا باشد كه هر حرف، كلمه يا آيه قرآن بر هفت حرف وجه نازل و اقرا شده است.

اين مطلب را هرگز كسى نقل كرده و كسى نيز آن را نشنيده است: هذا ما لم يسمع قط(656)، بلكه اين روايات بر پايه اصل تيسير قرآن صادر شده است و درصدد تبيين و اجراى اين اصل مهم در نظام آموزشى - ترويجى قرآن است‏(657)تا هركس به تناسب حال خود بتواند قرآن را هرگونه كه مى‏تواند بياموزد و بخواند، تا قرآن ذكر روز و شب و لحظات زندگى او گردد و زمينه تدبر در آن نيز فرآهم آيد؛ زيرا تا قرآن در قلوب حمل نشود و ذكر مردم نگردد، خطرات تغيير و تحريف، آن را تهديد خواهد كرد.

خداوند سبحان راز تحريف ناپذيرى قرآن را ذكر بودن آن مى‏داند: انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون‏(658)؛ يعنى ما قرآن را به گونه‏اى نازل كرديم تا ذكر مردم گردد؛ يعنى همان طور كه به راحتى به زبان و گفتار مادرى خويش حرف مى‏زنند، قرآن را نيز بتوانند قرائت كنند كه اين مهم جز بر پايه اصل تيسير ميسور نخواهد بود(659).

قرآن يك نزول داشته و از سوى خدا واحد نازل شده است، اما ماهيت و اهداف اين نزول به گونه‏اى است كه قرائت‏هاى مختلف را بر مى‏تابد؛ يعنى قرائت‏هاى به ظاهر اشتباه قرآن‏آموزان بلافاصله توسط ملائك، بر پايه نزول واحد قرآن تصحيح و ويرايش مى‏شود. رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد:

اگر قارى در هنگام قرائت قرآن دچار خطا و اشتباه شود يا قارى فردى اعجمى باشد (و به سبب اختلاف لهجه و زبان، نتواند اجزاى كلام را درست ادا كند) فرشته الهى آن را همان طور كه از جانب خداوند نازل شده است (تصحيح كرده و) مى‏نويسد(660).

3. تبيين اهداف و فلسفه آموزش قرآن

هدف از آموزش قرآن، روش‏ها و شيوه‏هاى آموزش آن را تعيين مى‏كند. در سيره نبوى، آموزش قرآن، آموزش روخوانى يك متن مكتوب، تجويد، صوت و لحن، تفسير و مانند آن نيست، بلكه نزول و تعليم قرآن، در حكم نزول و آموزش يك زبان است. حال از آن جا كه زبان نه مجموعه‏اى ايستا از كلمه‏ها و جمله‏هاى محدود، بلكه پديده‏اى شفاهى، پويا، زنده و زاياست‏(661)، براى فراگيرى زبان قرآن بايد شرايطى فراهم آورد كه قرآن‏آموز ضمن فراگرفتن ساختار و تركيب اصلى آن، بتواند ساختار آن را در قرائت‏هاى مختلف تعيير دهد و جا به جا كند تا از اين طريق قواعد و نظام‏هاى زبان قرآن و معنا و مقصد آن براى او كشف و درك شود.

بنابراين روايات احرف سبعه بر پويايى و انعطاف پذيرى نزول و زايايى زبان قرآن دلالت دارند؛ يعنى حال كه نزول قرآن، نزولى زنده و پويا بوده است، براى فراگرفتن زبان قرآن بايد شرايطى فراهم آورد كه قرائت آن نيز قرائتى پويا، زايا، آزاد، آسان و بى‏دغدغه باشد. به عبارتى ديگر، همين مختلف خواندن قرآن در مسير طبيعى و عادى فراگيرى آن، هدف و مراد بوده است.

از تعاليم پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بر مى‏آيد كه شيوه قرائت قرآن بايد منطبق با فرآيند نزول آن باشد، زيرا خداوند دوست دارد قرآن همانگونه كه نازل شده، قرائت شود: ان الله يحب أن يقرأ القرآن كما أنزل‏(662).

بنابراين، روايات نزل القرآن على سبعة احرف را مى‏توان زير مجموعه رواياتى دانست كه حاكى از فضيلت قرائت قرآن بر طبق نزول‏اند. بدين سان براى اين كه قرائت، مقبول و محبوب خداوند باشد، بايد نحوه نزول قرآن (كما انزل) مشخص باشد.

از اين رو پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) هرگونه كه قرآن بر زبان افراد جارى و روان مى‏شد، آن را منطبق با نزول قرآن مى‏دانست و مى‏فرمود: هكذا نزل تا هر قرآن‏آموزى، قرائت خود را قرائتى محبوب و با ارزش نزد خداوند بداند، يا مى‏فرمود: أنزل القرآن على سبعة أحرف أيها قرأت أصبت؛ يعنى نزول قرآن و اهداف آن به گونه‏اى است كه هر طور قرآن بر زبان مسلمانان جارى و روان شود، از يك سو هدف نزول قرآن تحقق يافته است و از سوى ديگر، مسلمانان نيز به اهداف نزول دست يافته‏اند. هدف اين بوده است كه علاوه بر يادگيرى وجه و ترتيب اصلى قرآن (قرائت واحد) بتوان قرآن را به وجوه و ترتيب‏هاى مختلف نيز خواند تا زبان قرآن فرا گرفته شود و قرآن تبيين و تفهيم شود تا بدين وسيله فرهنگ و تزكيه قرآن اعمال گردد.

پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: من مأمور شده‏ام قرآن را در مقام انس و مجالست (قرائت فردى و براى شخص خودم) نه در مقام ابلاغ و تثبيت آن، علاوه بر وجه و ترتيب اصلى، بر وجوه و ترتيب‏هاى متفاوت بخوانم: عن عبدالله بن مسعود، ان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قال: أمرت أن أقرأ القرآن على سبعة أحرف كل كاف شاف (663).