ميجوشد از کوير، سراب بلا، مسيح
اين زخمهاى کهنه ى انسان قرن درد
اينجا صداقت استکه مصلوب ميشود
در سُربى تمامى آيينه سنگ ها
روح بزرگ عشق ونجابت! نگاه کن
اما هنوز پنجره ها بسته نيستند
ميآيد از نجابت حال وهواى عشق
سجاده ى ستاره بياور، اذان بگو
ما دل سپرده ايم به آيين آفتاب
با اوبه استجابت موعود ميرسيم
| |
با گامهاى خسته باران بيا مسيح
آخرکجا؟به دست که يابد شفا؟ مسيح
درپيش چشمهاى فريب وريا، مسيح
سر باز مى کند همه زخمها، مسيح
درخون نشسته پيکرصلح وصفا مسيح
خورشيد روزنى است ازآن روشن مسيح
مى آيد از نهايت شهر خدا مسيح
تا بر امام عشق کنيم اقتدا مسيح
با ما بخوان تو نيز، سرود وفا مسيح
همراه با تنفس صبح دعا مسيح
|