( نصرت ويارى حضرت قائم (عليه السلام)
با اعانت وكمك به اهل تقوا)
كيفيّت نهم ; كمك و اعانت به اهل تقوى و كسانيكه قبلا در ضمن مطالب گذشته نام برده شده
است ، كه هر كدام از انصار آن وجود مبارك (عليه السلام)مى باشند و اين اعانت در
حقّ آنها بر دو قسم است .
قسم اوّل : اعانت آنها در اموريكه عنوان نصرت آنها براى امام (عليه السلام)است كه آن
موارد را در كيفيّات هفتگانه بيان كرديم ، و ان شاءالله تعالى در كيفيّات
چهارگانه ديگر نيز بيان خواهيم كرد .
و اين امور ; مثل آنكه آنها را در امر به معروف ونهى ازمنكر كردن ; يارى
كند ، يا در اداء خمس و زكاة و سائر حقوق ماليه كه از آنها وصول شود و به اهلش
برسد يارى كند ، يا در امر نماز ، مثل آنكه اسبابى كه متعلّق به وقوع نماز است
براى آنها مهيّا نمايد ، از قبيل مكان يا لباس يا آب و امثال آنها به آنكه اين
امور را به او بدهند ، يا اگر در موردى مقام اصلاح باشد مثل شستن لباس نماز
آنها يا جاروب نمودن و تنظيف كردن مكان نماز آنها را اصلاح نمايد ، يا روشن
نمودن چراغ از براى تلاوت قرآن و دعا و مطالعه احاديث واخبار و امثال اينها.
و همه جزئيات و كلّيات و آنچه دراصل عمل و عبادت ونصرت ويارى آنها مدخليّت
داشته باشد ، و نيز ساختن مدارس و مساجد و ساير موقوفات شرعى مثل وقف كتب علميه
و ادعيه ، و وقف قرآن همه اينها داخل دراين عنوان است .
قسم دوّم : اعانت و يارى آنها در امور ضرورى زندگى آنها است كه نفعش بالاخره به اعمال
خيريه و عبادت آنها بر مى گردد .
مثل آنكه اگر شدّت و گرفتارى و همّ و غمّى براى آنها واقع شود او رفع
نمايد ، يا دشمنى را از آنها دفع نمايد ، يا حقّ آنها را به هر عنوان كه ميسّر
شود احقاق نمايد ، مثلا با دادن مال ، يا مجادله با خصم ، يا تعليم كلامى كه
بتواند دشمن را محكوم كرده و حقّش را بگيرد ، و مانند اينها .
چگونه اعانت
اهل تقوا موجب يارى حضرت قائم(عليه السلام)مى شود
و امّا اعانت و نصرت بودن قسم اوّل نسبت به حضرت ولى الله (عليه السلام)بر
اين وجه است كه : انجام گرفتن كلّيه اُمور دنيوى موقوف به اسباب خارجى است ، پس
هر فعل و هر عملى كه در هر موردى انجام گرفت و هركس در هر سبب از اسباب آن سعى
و كوشش كرده باشد ، از اهل آن عمل است ، و شريك در اثر آن است ، گرچه در بعضى
از اسباب جزئى باشد .
بلكه در بعضى موارد نوعى است ، يعنى به محض فراهم كردن اسباب اصل عمل ; در
عرف و در نظر اهل اعتبار ; آن را به انسان نسبت مى دهند ، اگر چه در اصل عمل
اقدام نكرده باشد ، مثل آنكه مى گويند : سلطان فلان شهر را فتح نمود ، حال آنكه
او هيچ حركتى نكرده جز مهيّا كردن اسباب و آلات حرب را آنهم فقط با فرمان
دادن .
و شاهد بر اين مطلب از اخبار بسيار است . و از آنجمله روايت شده كه :
« هر احسانى كه از هر كس وقوع يابد ، سه كس در آن احسان مصداق محسن
مى باشند ، و فائز به فضل يا به اجر آن مى شوند اگر چه بعضى اقوى از ديگرند .
اوّل : حضرت احديّت
جلّ شأنه كه او در واقع و حقيقت محسن است .
دوّم : صاحب مال .
سوّم : آن كسى كه از جانب او واسطه در رساندن آن احسان شده است.(
[1]
)
و مضمون بعضى از اخبار نيز چنين است كه :
هركه واسطه در عمل خيرى شود ، و لو به هفتاد درجه ، عقباً بعد عقب ، همه
شريك در اجر آن عمل مى باشند و هر يك به عنوان عامل به آن محسوبند .(
[2]
)
و در مضمون بعضى از اخبار نيز آمده كه :
« هر كس سعى و كوشش نمايد تا آنكه سنّت و عمل خيرى ما بين عباد جارى وثابت
بماند به هر عنوان كه باشد ــ چه با مال باشد چه با فعل و زبان ــ پس هر كس تا
روز قيامت به آن سنّت عمل كند ، مثل ثواب جميع عاملين به آن عمل ، به آن كسيكه
سعى و كوشش در جارى شدن آن عمل كرده است ; عطا مى شود».(
[3]
)
پس كسيكه اهل تقوى و اهل صلاح و اهل نصرت با امام (عليه السلام)را در امر
تقوى و نصرت آنها ــ بر وجهى كه ذكر شد ــ اعانت و كمك نمايد ، پس او واقعاً از
انصار امام (عليه السلام)محسوب مى شود ، و همچنانكه صاحبان آن عمل از تقوى و
تعليم و امر به معروف و نهى از منكر و مرابطه و تقيّه و دعاى در فرج از انصار
آنحضرت (عليه السلام)محسوبند ، همچنين است كسانيكه آنها را در وقوع اين اعمال
نصرت و اعانت كرده اند .
و هرگاه ملتفت به اين خصوصيّت باشند يعنى به آنكه در نصرت آنها نصرت امام
(عليه السلام)حاصل مى شود نصرت بودنِ آن مؤكّد مى شود ، خصوصاً اگر قصد نصرت و
يارى آنحضرت را در مقام يارى آنها بنمايد .
امّا قسم دوّم ; پس اگر چه اعانتى كه به آنها در امور ضرورى زندگى بشود ،
نصرت در تقوى و عبادت اهل تقوى و اهل عبادت صدق مى كند ، و گرچه در نصرت و يارى
كمتر از قسم اوّل است ، و لكن واضح است كه اُمور اُخروى مثل تقوى و عبادت ;
بدون امور ضرورى زندگى ميسّر نمى شود ، پس هر اعانتى كه به اُمور زندگى اهل
تقوى و عبادت و ياوران امام زمان (عليه السلام)شود ; در واقع اعانت در امور
اُخروى و عبادى آنها شده است ، و آن كس كه اين نوع نصرت را انجام دهد ، مثل قسم
اوّل از اهل اعمال آنها محسوب مى شود ، پس به همان كيفيّت كه بيان شد از انصار
و ياران آنحضرت (عليه السلام)واقع مى شود ، خصوصاً در صورتيكه در هنگام اعانت
به آنها ; قصد يارى امام (عليه السلام)را داشته باشد .
و از جمله شواهد اين قسم دوّم ، آن است كه سيد جليل رضى الدين بن طاووس
(رضي الله عنه)در « مهج الدعوات » به اين مضمون روايت كرده كه :
« شخصى خدمت اميرالمؤمنين (عليه السلام)عرضه داشت : من وجهى را نذر كرده ام
كه در راه خدا انفاق نمايم ، در چه مورد صرف كنم كه مورد رضايت او باشد ؟
فرمود : « به اهل تقوى و اهل عبادت انفاق كن ، زيرا آنچه به آنها انفاق
شود ; در عبادت خداوند عالم صرف شده است ، چونكه بدنهاى آنها در طاعت الهى صرف
مى شود .
روايت ديگرى نيز در « لآلى الاخبار » نقل شده به اين مضمون كه : حضرت
روح الامين(عليه السلام) عرض كرد : يا رسول الله ! احسان بر پنج وجه است :
اوّل : آنكه اجرش ده برابر است ، و آن احسان به فقيرى است كه سالم باشد .
دوّم : آنكه هفتاد برابر است ، و آن احسان به فقير زمين گير است .
سوّم : آنكه هفتصد برابر است ، و آن احسان به آل رسول (صلى الله عليه
وآله)است .
چهارم : آنكه هفتاد هزار برابر است ، و آن احسان به والدين و ارحام است .
پنجم : آنكه صد هزار برابر است ، و آن احسان به طالب علم است » .
و برترى قسم پنجم بر سائر اقسام بواسطه آن است كه بواسطه آن احسان ; طالب
علم نيرو مى گيرد براى طلب علم ، و از علم او همه بندگان خدا نفع مى برند .
و در روايت ديگر : هفتصد برابر در مورد والدين است ، و هفتاد هزار برابر در
مورد اموات است .
در اينجا سزاوار است با ذكر حديث شريفى اين مطلب را به پايان ببريم .
در « تفسير حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) » حديثى در بيان فضيلت اعانت
و يارى مؤمن در اُمور دنيوى و اُخروى در ذيل اين آيه شريفه : (فَاِنْ
كانَ الّذي عَلَيْهِ الْحَقّ سَفيهاً أو ضَعيفاً أو لا يَسْتَطيعُ اَنْ يَملَّ
هُوَ فَلْيَمْلِلْ وَلِيَّهُ بِالْعَدْلِ ).(
[4]
) نقل شده است كه حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)فرمود :
« كسيكه بنده اى را كه در بدن ضعيف باشد در امرش اعانت كند ، پس خداوند او
را در امرش اعانت فرمايد ، و در روز قيامت ملائكه هائى را بر او قرار مى دهد كه
او را بر گذشتن از هول هاى آن و عبور از خندقهاى آتش ــ بر وجهى كه او را دود و
حرارت آن نرسد ــ يارى كنند ، و او را بر عبور از صراط يارى مى كنند ، و در با
سلامتى و ايمنى وارد بهشت مى شود .
و كسيكه يارى كند كسى را در فهمش و معرفتش ضعيف باشد و ياد دهد او را كلامى
كه حجّت بر خصم او شود كه ادعاى باطل به او دارد ، خداوند او را در حال سكرات
موت بر گفتن كلمتين شهادتين و اقرار به سائر ائمّه (عليهم السلام)در حال اعتقاد
قلبى به آنها اعانت فرمايد ، تا آنكه خروج او از دنيا و بازگشتش بسوى خداوند
عالم
جلّ شأنه به افضل اعمال او و جليل ترين احوال او بوده باشد ، پس در اين حال به او
روح و ريحان مى رسد ، و بشارت داده مى شود به آنكه خداوند متعال از او خشنود
است ، و بر او غضب ندارد .
و هر كس اعانت كند كسى را كه گرفتار است به امور زندگانى دنيوى يا اُمور
اُخروى بر وجهى كه اصلاح شود امر او و از پراكندگى نجات پيداكند ، اعانت فرمايد
خداوند متعال او را در روز كثرت گرفتاريها و پريشانى احوال در روز قيامت در نزد
ملك جبّار ، پس از زمره اشرار جدا مى شود و در زمره اخيار قرار داده مى شود .(
[5]
)
تكميل بحث اعانت
اهل تقوا با احاديثى گرانقدر
في « الكافي » بالإسناد عن أبان بن تغلب ، قال : سألت أباعبدالله (عليه
السلام) عن حقّ المؤمن على المؤمن ؟ فقال (عليه السلام):
حقّ المؤمن على المؤمن أعظم من ذلك لو حدّثتكم لكفرتم .
إنّ المؤمن إذا أخرج من قبره ; خرج معه مثال من قبره ، يقول له : أبشر
بالكرامة من الله بالسرور ، فيقول له : بشّرك الله بخير .
قال : ثمّ يمضي معه يبشّره بمثل ما قال ، وإذا مرّ بهول قال : ليس هذا لك ،
و إذا مرّ بخير قال : هذا لك ، فلا يزال معه يؤمنه ممّا يخاف و يُبشّره بما
يحبّ حتّى يقف معه بين يدي الله عزّوجلّ ، فإذا أمر به إلى الجنّة ، قال له
المثال : أبشر فإنّ الله عزّوجلّ قد أمربك إلى الجنّة ؟
قال : فيقول : من أنت يرحمك الله تبشّرني من حين خرجت من قبري و آنستني في
طريقي ، و خبّرتني عن ربّي ؟
قال : فيقول : أنا السرور الّذي كنت تُدخله على إخوانك في الدنيا خلقت منه
لابُشّرك و اُونس وحشتك ».(
[6]
)
و فيه أيضا : بالإسناد عن الوليد الصافي قال : سمعت اباجعفر (عليه
السلام)يقول :
إنّ فيماناجى الله عزّوجلّ به عبده موسى (عليه السلام) قال : إنّ لي عباداً
اُبيحهم جنّتي و اُحكِّمهم فيها .
قال : ياربّ ; و من هولاء الّذين تبيحهم جنّتك و تحكمهم فيها .
قال : من أدخل على مؤمن سروراً ».(
[7]
)
و فيه ايضا عن مفضّل بن عمر ، عن أبى عبدالله (عليه السلام)قال : « لا يرى
احدكم أدخل على مؤمن سروراً أنّه عليه أدخله فقط بل و الله على رسول الله (صلى
الله عليه وآله) ».(
[8]
)
و فيه أيضا عن أبى عبدالله (عليه السلام) قال :
« قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : « أحبّ الأعمال إلى الله سرور
الّذي تدخله على مؤمن تطرد عنه جوعته ، او تكشف عنه كربته »(
[9]
)
و فيه أيضا عن أبى عبدالله (عليه السلام) :
من ادخل السرور على مؤمن فقد أدخله على رسول الله (صلى الله عليه وآله)فقد
وصل ذلك إلى الله و كذلك من أدخل عليه كرباً ».(
[10]
)
و فيه ايضا عن أبى عبدالله (عليه السلام) :
« من سعى في حاجة أخيه المسلم طلب وجه الله كتب الله عزّوجلّ له ألف ألف
حسنة ، يغفر فيها لأقاربه و جيرانه و إخوانه و معارفه ، و من صنع إليه معروفاً
في الدنيا فإذا كان يوم القيامة ، قيل له : ادخل النار فمن وجدته فيها صنع إليك
معروفاً في الدنيا فاُخرجه بإذن الله عزّوجلّ إلاّ أن يكون ناصبيّاً ».(
[11]
)
و في كتاب « مصادقة الاخوان » للشيخ الصدوق (رحمه الله)عن ابى عبدالله
(عليه السلام)قال سمعته يقول :
« إنّ ما خصّ الله به المؤمن أن يعرّفه برّ اخوانه و إن قلّ ، و ليس البرّ
بالكثرة و ذلك أنّ الله يقول في كتابه : ( وَ يُؤثِرُونَ عَلى اَنْفُسِهِمْ وَ
لَو كانَ بِهِمْ خَصَاصَة) ثمّ قال : (وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسَهُ فَاُولئِكَ
هُمُ الْمُفْلِحُونَ )(
[12]
)
و من عرفه الله ذلك اُحبّه الله و من اُحبّه الله أوفاه أجره يوم القيامة بغير
حساب .
ثمّ قال : يا جميل أرو هذا الحديث فإنّ فيه ترغيباً للبرّ ».(
[13]
)
و فيه أيضا أبى عبدالله (عليه السلام)قال :
« من أدخل على أخيه سروراً أوصل ذلك ـ والله ـ إلى رسول الله (صلى الله
عليه وآله) و من أوصل سروراً إلى رسول الله أوصله إلى الله ، و من أوصل
ـ والله ـ إلى الله حكمه الله يوم القيامة بالجنّة ».(
[14]
)
و في « كمال الدين » عن النبىّ (صلى الله عليه وآله) :
« من سعى في حاجة أخيه المؤمن ــ لله عزّوجلّ و فيه رضاه و له فيها صلاح ــ
فكأنّما خدم الله عزّوجلّ ألف سنة لم تقع في معصيته طرفة عين ».(
[15]
)
تتميم بحث دعا در ظهور حضرت (عليه السلام)
پس بنده مؤمن بعد از شناخت به آنچه در باب دعا فرج حضرت (عليه السلام) و در
تفاصيل آيات و اخبار بيان كرديم ، مودّت و محبّت واقعى و حقيقى كه از مولاى او
صلوات الله عليه در قلب اش جاى گرفته او را به هيجان و شورش در مى آورد ، و توفيق الهى
شاملش شده براى آنكه در دعا و طلب فرج آنحضرت صلوات الله عليه
سعى و اهتمام نمايد ، و تعجيل آن را از خداوند متعال بخواهد .
پس لازم است دراين حال ، در تحصيل آداب و شرايط كلّى صحّت و قبولى دعا كمال
اهتمام را داشته باشد ، و آدابى كه در استجابت دعا يا در تكميل و سرعت در تأثير
آن ــ خصوصاً آداب و وظايف مهمّى كه به منزله روح و ركن دعا است ــ مدخليّت
دارد ; ياد بگيرد ، از قبيل شرايطى كه تعلّق به حال يا به زمان دعا يا به مكان
دعا كننده دارد ، و نيز در رفع موانع استجابت دعا و تأثير آن سعى نمايند ، تا
آنكه دعاى او بر وجه صحيح و قبول واقع شود ، و بر آن آثار و فوائد مهمّ و كامل
مترتّب شود .
و آن آداب و شرايط بسيار است كه در اخبار بيان شده است ، و در اين مقام به
بعضى از آداب مهمّ بر وجه اختصار و از جهت تذكّر و ياد آورى براى اهل اعتبار در
ضمن سه فصل اشاره مى شود .
فصل اوّل :در آداب و شرايط دعا كننده
خلوص نيّت
شرط اوّل : خلوص نيّت است ، به خاطر آنكه دعا
از بزرگترين عبادات و افضل آنها مى باشد ، و از بزرگترين شرايطِ صحت و قبولى و
كمال هر عبادت خلوص نيّت در آن مى باشد .
چگونگى نيّت دراين عبادت ـ يعنى دعاى فرج حضرت صاحب الامرصلوات
الله عليه ـ و بيان مراتب خلوص در آن ; در بحث انتظار فرج ;
روشن خواهد شد ان شاء الله تعالى .
امّا بطور اختصار در اينجا اشاره مى كنيم كه : عمده غرض و انگيزه واقعى كه
محرّك و مهيّج بر اين دعا مى شود ، نصرت و يارى خداوند متعال و دين او است ، و
نيز اداء بعضى از آنچه بر عهده بنده واجب و فرض است ، از قبيل حقوق عظيمه مولاى
او
صلوات الله عليه ، و نيز حقوق جميع ائمّه معصومين(عليهم السلام) كه
حقّ نصرت و حقّ شكر گذارى ولى نعمت و حقّ موالات باشد ــ كه ذكرشد و دركيفيّت
يازدهم بيان خواهدشد ــ
و بعد از اين غرض مهمّ در اين دعا ساير فوائد مهمّه و شريفه را قصد نمايد ،
كه به بعضى از آنها در فصل يازدهم اشاره مى شود ان شاء الله تعالى .
توبه و آداب آن
شرط دوّم : توبه از جميع معاصى يقينى و فرضى
است ، و خصوصاً از جمله گناهانى كه سبب تأخير اين فرج شده است و گناهانى كه
موجب تألّم قلب مبارك آنحضرت (عليه السلام)شده است ، و اين توبه با مراعات
شرايط واجبه و آداب مهمّه آن باشد ، و از جمله آداب ظاهرى آن غسل نمودن در حال
امكان است ، چنانچه غسل جنابت يا حيض و نفاس تأثير در آثار كيفيّت آنها دارد ،
و موجب طهارت ظاهر و باطن مى شود خصوصاً براى نماز خواندن ، همچنين غسل توبه از
براى حضور قلبى در مقام مناجات و دعا با حضرت احديّت جلّ شأنه ;
در رفع آثار ذميمه گناهان از ظاهر و باطن انسان مؤثر است.
خضوع و خشوع در
دعا
شرط سوّم : خضوع و خشوع و تضرّع و كثرت
ابتهال است ، مثل دعا نمودن او در آن حالى كه در شدّت اضطرار باشد ، مثل آنكه
خطر جان و فرزند يا عِرض و آبرو و يا خطرهاى بزرگ ديگر او را تهديد كند .
بلكه بايد حال تضرّع او در دعا به امر آنحضرت (عليه السلام)بيشتر از اين
باشد ، به مقتضاى آنكه كليّه امور حضرت بايد در نظر مؤمن چندين برابر بيشتر و
بزرگتر از امر خود و همه متعلّقات او باشد ، چنانچه اين مطلب با برهان عقل روشن
و واضح است ، زيرا مقام حجّت هرچه كاملتر باشد ; امر او در نظر انسان بزرگتر از
امر خود انسان مى شود .
و در چند روايت صراحتاً اين مضمون از حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) نقل
شده كه فرمود :
« حقيقتاً وصف كمال به مؤمن صدق نمى نمايد ، تا آنكه من و اهلبيتم در نظر
او از امر خود و خانواده اش بزرگتر باشيم » .
پس در حصول اين شرط ; لازم است در تحصيل اسباب آن مثل رقّت قلب و جارى شدن
اشك سعى و كوشش كند .
شفيع قرار دادن
اهلبيت(عليهم السلام)در دعا
شرط چهارم : آنكه امر بزرگى را به درگاه الهى
شفيع قرار دهد ، و بزرگتر و برتر از همه ممكنات ; انوار پاك و طيّبه اهلبيت
اطهار(عليهم السلام)مى باشند ، كه از اوّل ايجاد عالم شفعاى همه انبياء و
اولياء و ملائكه (عليهم السلام)بوده اند .
و بزرگترين و جامعترين و كاملترين نوع استشفاع و توسّل به آنها ; توسّل به
وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسين
صلوات الله عليه است ، كه در فصل دوازدهم ذكر خواهد شد.
ولكن از بزرگترين شرايط تأثير توسّل به اين انوار طيّبين صلوات الله عليهم اجمعين آن است كه اسماء مقدّسه آنها را به درگاه خداوند شفيع قرار داده ، و او را
به جاه و مقام آنها در نزدش قسم دهند ، در حالى كه واقعاً در قلب خود معترف
باشند كه اين چهارده نور مطهّر (عليهم السلام)نزد خداوند از جميع موجودات حتّى
انبياء اولوالعزم عظام (عليهم السلام)افضل و اشرفند ، و آنها وسائل و وسائط همه
فيوضات الهيّه از براى جميع مخلوقات هستند ، و هركس به هر فضل و هر شرفى فائز
گرديد از هر نوع كمال بوسيله قبول ولايت آنها مى باشد ، و قبولى هر عمل و
عبادتى و وصول به مقام عالى در بهشت به محبّت و معرفت آنها و دشمنى ظاهرى و
باطنى با اعداء و مخالفين آنهابستگى دارد .
فصل دوّم :در بيان اوقات دعا
يعنى اوقات شريفه اى را كه در قبول دعا و تأثير كامل آن مدخليّت دارد ;
مراعات كند ، و به اين امر در آيات و اخبار تصريح شده ، و خصوصاً اوقاتى كه
ائمّه اطهار (عليهم السلام)در آن اوقات در امر فرج آنحضرت (عليه السلام)دعا
مى فرموده اند ، يا شيعيان را به اين دعا در آن اوقات سفارش فرموده اند ، و ما
آن اوقات را بطور اختصار بيان مى كنيم .
امّا در روز و شب : پس از آنجمله است اوقات
نماز ، خصوصاً بعد از اداء فريضه ، و از آنجمله است وقت صباح و مساء ، خصوصاً
از اوّل طلوع فجر تا طلوع شمس ، كه در اين وقت از براى خصوص ذكر تأكيد شده ، و
كمال فضل و شرافت آن در آيات و اخبار بسيار است ، و از آنجمله است ساعت آخر شب
و نزديك سحر ، و ساعت اوّل از نيمه دوّم شب .
امّا در هفته : شب و روز جمعه ، خصوصاً ساعات
مخصوص كه ذكر شد ، و بعد از آن روز دوشنبه و پنجشنبه ، از جهت ملاحظه آنكه در
اين دو روز اعمال بندگان خدمت آنحضرت (عليه السلام)عرضه مى شود .
بهترين ماهها
براى استجابت دعا
امّا در سال : افضل از همه ماه ها ، ماه مبارك
رمضان است كه در جميع اوقات شب و روز آن ; مخصوصاً دعا در بعضى از اخبار تأكيد
شده است ، در اين ماه شريف كليّه دعاها و ــ اين دعاء مخصوص ــ به ويژه در
شبهاى قدر ، و در شب بيست و يكم تأكيد شده است .
و بعد از آن ماه شعبان المعظّم و ماه رجب المكرّم است كه از خصوصيات ماه
شعبان آمرزش گناهان و نيز تقدير بعضى از امور در شب نيمه آن ماه است ، علاوه بر
آنكه در شب نيمه شعبان آنحضرت (عليه السلام)متولّد شده اند ، و به اين جهت شب
توسّل مخصوص بر آنحضرت است .
و ديگر آنكه اين ماه تعلّق خاصّ به حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)دارد ، و
در حديث است كه فرمود :
« رحم الله من أعانني على شهري ».(
[16]
)
يعنى : هركس مرا يارى نمايد درباره ماه من ; خداوند او را رحمت فرمايد .
و اين دعا ــ يعنى دعاى در فرج حضرت صاحب الأمر صلوات الله عليه ــ از افضل اقسام نصرت حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)مى باشد ، چنانچه
بيان آن شد ، پس بواسطه اين دعاى شريف در خصوص اين ماه دعا كننده مورد دعاى
ايشان واقع مى شود .
امّا خصوصيات ماه رجب المكرم ; استجابت دعا است ، چنانچه در جمله از احاديث
در فضل آن تصريح شده است.
از جمله اين فقرات شريفه كه روايت فرموده است در «اقبال» درضمن حديثى از
حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)كه : منادى الهى هرشب ماه شريف رجب تا صبح ندا
مى كند:
« الشهر شهري ، و العبد عبدي ، و الرحمة رحمتي ، فمن دعاني في هذه الشهر
اجبته ، و من سئلني اعطيته ، و من استهداني هديته ، و جعلت هذا الشهر حبلاً
بيني و بين عبادي فمن اعتصم به وصل بي ».(
[17]
)
يعنى : اين ماه ; ماه من است ، و بنده ; بنده من است ، و رحمت ; رحمت من
است ، پس هركس مرا دراين ماه بخواند ; اورا اجابت فرمايم ، و هركس هر چيزى را
سئوال نمايد ، او را عطافرمايم ، وهركس طلب هدايت ازمن نمايداو را راهنمائى
كنم ، و اين ماه را وسيله ما بين خود و ما بين بندگانم قرار دادم ، پس هر كس به
آن تمسّك جويد ; به من ــ يعنى به مقام قرب من و به رحمتهاى كامله ام ــ
مى رسد .
پس لازم و مهمّ است كه بنده مؤمن ; در تمام اوقات اين ماه شريف ــ خصوصاً
در شبهاى آن و على الخصوص اوقات مخصوصه آن مانند ايّام البيض كه در باب تأثير
دعا كاملتر است ، و عمل استفتاح مشهور است به عمل «ام داود» با شرح كرامات آن
در اين روز وارد است ــ در مواظبت به امر دعا در فرج و در تحصيل و تكميل آداب
صحّت و قبول دعا ; كمال سعى و اهتمام را داشته باشد .
و بعد از اين ماه ذى الحجّة الحرام است ، امّا دهه اوّل آن كه
«ايام معلومات» است ، و در حديث است كه حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)فرمود :
« عمل خير و عبادت در هيچ ايّامى نزد حقّ تعالى محبوب تر از ده روز اوّل
ذى الحجّة نيست ».(
[18]
)
امّا دهه دوّم آن كه ايام معدودات است ، و در آن روز غدير ; كه روز تجديد
عهد امّت با ائمّه اطهار (عليهم السلام)است واقع شده ، كه آن روز ; فضائل و
مناقب و شرافتهاى مهمّه و شريفه بيشمارى دارد كه در كتب مبسوطه مذكور است ، و
در حديث است كه حضرت صادق (عليه السلام)فرمود :
« شايد گمان كنى كه خداوند روزى را خلق كرده باشد كه حرمتش از اين روز
بيشتر باشد ، نه ; و الله ، نه ; و الله ، نه ; و الله ».(
[19]
)
امّا دهه سوّم آن كه يوم المباهله يعنى روز بيست و چهارم كه روز استجابت
دعا است ، در آن واقع است ، خصوصاً هرگاه دعا كند به آن دعاء مخصوصى كه از حضرت
امام محمّدباقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود :
« اگر بگويم دراين دعا اسم اعظم حقّ تعالى هست هرآينه راست گفته ام ، و اگر
مردم بدانند كه اين دعا در اجابت چگونه تأثير مى نمايد البتّه به هر نحو كه
مقدور باشد در تحصيل آن ــ هر چند كه بايد قتال نمايند ــ سعى مى نمايند ، و
مرا هر حاجت كه عارض مى شود اين دعا را مى خوانم و بعد از آن حاجت خود را
مى طلبم و البتّه مستجاب مى گردد »(
[20]
)
و آن دعائى است كه شبيه دعاى سحر ماه مبارك رمضان كه در « زاد المعاد » ذكر
شده است .
و اين روز ; روز خاتم بخشى حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى باشد ، و
فضائل و اعمال آن بسيار است .
و در بيست و پنجم اين ماه سوره مباركه ( هَلْ اَتى ) در وصف اهل بيت اطهار
(عليهم السلام)نازل شده ، و به اين سبب فضل آن عظيم ، و شأن و قدرش جليل است ،
و روز توسّل مخصوص به ائمّه اطهار (عليهم السلام) است .
و بعد از اين ماه هاى متبرّكه ; ساير ايّام مباركه است كه در اوقات سال
مى باشد كه در كثرت و فضل و جلالت شأن عنوان خاص دارند ، مانند روز عرفه كه
دعاى حضرت امام زين العابدين(عليه السلام) در حقّ امام زمان (عليه السلام) در
«صحيفه سجاديّه» مسطور مى باشد ، چنانچه از مضامين اين فقرات مباركه ظاهر است ،
و علماء هم در شرح تصريح به اين مطلب فرموده اند :
« اللّهم فأوزع لوليّك شكر ما انعمت به عليه ، و اوزعنا مثله فيه ، و آته
من لدنك سلطاناً نصيراً ، و افتح له فتحاً يسيراً ، و أعنه بركنك الأعزّ ، و
اشدد أزره ، و قوّ عضده ، و داعه بعينيك ، و احمه بحفظك ، و انصر بملائكتك ، و
امدد بخدمتك ، الأغلب و أقم به كتابك و حدودك و شرايعك و سنن رسولك صلواتك عليه
و آله ، و أحى به ما أماته الظالمون من معالم دينك ، و اجل به صداء الجود عن
طريقتك ، و ابن به الضراء عن سيبك ، و أذل به الناكثين عن صراطك ، و أمحق به
بغاة قصدك عوجاً ، و الن كانبه لأوليائك ، و أبسط يده على أعدائك ، و هب لنا
رأفته و رحمته ، و تعطّفه و تحنّنه ، و اجعلنا له سامعين مطيعين و في رضاه
ساعين و إلى نصرته و المدافعة عنه منكبين وإليك و إلى رسولك صلواتك عليه و آله
بذلك متقرّبين ».(
[21]
)
براى اهل بينش و بصيرت و معرفت بعد از دقّت در كيفيّت دعا و تأمّل در صدق
اين فقرات مباركه و آنچه در آن است از تجليلات و توقيرات عظيمه از چنين وجود
مقدسى ــ يعنى حضرت سيدالساجدين
عليه صلواة المصلين ــ نسبت به وجود مبارك حضرت صاحب الأمر صلوات الله عليه
; ، ظاهر و واضح خواهد شد كه خضوع و خشوع و تذلّل هريك از شيعيان و دوستان و
مواليان ايشان نسبت به آنحضرت ; چگونه بايد باشد ، و چگونه بايد در دعا در حقّ
آنحضرت (عليه السلام)و در طلب نمودن فرجشان از خداوند متعال سعى و اهتمام
نمايند ،
والله هوالموفق و خير معين .
و از اوقات مخصوصه روز عيد قربان و عيد ماه مبارك رمضان است كه در كتاب
« اقبال » نقل شده است كه : همّ و حزن اهلبيت اطهار (عليهم السلام)هر سال در
اين دو روز تازه مى شود ، بواسطه آنكه حقّ خود را در دست دشمنان خود مى بينند .(
[22]
)
پس لازم است شيعيان به آن حضرات (عليهم السلام)در اين حزن تأسّى نمايند و
براى رفع آن به ظهور و فرج آنحضرت (عليه السلام)دعا نمايند ، چنانچه دعا مخصوصى
معروف به « دعاء ندبه » از حضرت صادق (عليه السلام)براى اين دو عيد و روز جمعه
و عيد غدير وارد شده كه خوانده شود ، واين دعاء ; مشتمل بر تأسّف براى غيبت
حضرت صاحب الامر (عليه السلام) ; و شدّت جزع و حزن و ندبه براى طول غيبت
ايشان ; و بر تضّرع و ابتهال به درگاه الهى براى طلب فرج آنحضرت مى باشد .
و بعد از آن عيد نوروز و روز عاشورا است ، كه در روز عيد نوروز در حديثى از
معلّى نقل شده كه حضرت صادق (عليه السلام)فرمود :
« هيچ نوروزى نيست مگر آنكه ما انتظار مى كشيم ، زيرا كه آن روز ما و روز
شيعيان ما است »(
[23]
)
پس سزاوار است كه دوستان در انتظار فرج ; و سعى و اهتمام در طلب تعجيل آن
از خداوند
جل شانه ; به اهلبيت (عليهم السلام) تأسّى كنند .
و در مورد روز عاشورا نيز روايت شده است كه : روز عاشورا ; روز خروج حضرت
صاحب الأمر (عليه السلام)براى جهاد و قتل دشمنان خصوصاً براى طلب ثار و
خونخواهى حضرت ابى عبدالله (عليه السلام)و همه مظلومان كربلا است ، و دعاى
مخصوص با فضيلت بسيار در « زادالمعاد » از حضرت صادق (عليه السلام)نقل شده كه
در آن روز خوانده شود ، كه جملات زيادى از فقرات شريفه آن مشتمل است بر دعا و
طلب فرج اهلبيت اطهار (عليهم السلام) ، و طلب هلاك و خذلان اعدائشان بر آن وجهى
كه در وقت ظهور قائمشان
(عليه السلام)وعده داده شده اند ، بلكه همه آن دعا شريف مبتنى بر
همين مطلب است .
پس لازم و مهم است كه شيعيان در آن روز كمال اهتمام را در حال جزع و حزن و
ندبه در مصيبت حضرت ابى عبدالله (عليه السلام)داشته ، و طلب فرج اهلبيت اطهار
به ظهور حضرت قائم (عليه السلام) بنمايند ، به اين دعات يا ادعيه ديگرى كه براى
فرج وارد شده و يا به مضمون آنها كه به زبان خود دعا كننده جارى شود ، كه اين
دعاء شريف خصوص در چنين روزى علاوه بر فضائل جليله اش نصرت ويارى به آنحضرت
(عليه السلام) ، و نسبت به حضرت ابى عبدالله (عليه السلام)خواهد بود ، چنانچه
اين نصرت و يارى را در اين فصل در ضمن عباراتى بيان كرديم .
و لكن افضل و اشرف اقسام دعا در اين روز آن است كه متوسّل به خواندن زيارت
مشهوره روزعاشورا شود ، چه در كربلا يا شهرهاى دور ديگر درحالتى كه با يادآورى
احوال مظلومى حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) ، و اصحاب و اهل بيت اطهار(عليهم السلام)ايشان محزون و گريان است و با اين
حال در دعا و طلب تعجيل فرج آنحضرت(عليه السلام)تضّرع و ابتهال نمايد.
و بر اين مطلب در كيفيّت دوازدهم ; با بيان اينكه اين نوع از هر نوع ديگر
افضل است ; اشاره كرديم .
و بعد از آن روز « دحوالأرض » است ، يعنى روز بيست و پنجم ذى قعدة الحرام و
فضائل بسيار دارد .
و اين روز هم تعلّق مخصوص به آنحضرت (عليه السلام)دارد ، بواسطه آنكه در
« زادالمعاد » از حضرت رضا (عليه السلام)روايت شده كه فرمود :
« حضرت قائم (عليه السلام) در اين روز ظاهر خواهد شد .(
[24]
)
پس سزاوار است كه دوستان در اين روز انتظار فرج ايشان را داشته و براى آن
دعا كنند ، و دعاى شريف مخصوصى هم با مضامين عالى در همين كتاب از شيخ طوسى
(رحمه الله)روايت كرده است .(
[25]
)
پس كمال اهتمام در خواندن آن و دعاهاى ديگرى كه براى طلب فرج وارد شده است
در همه اوقات لازم و مهمّ است ، و در مقام عمل به وظيفه دعا در فرج در اين
روز ; بهتر آن است كه عدّه اى از مؤمنين مخلص از براى دعا جمع شوند ، بواسطه
آنكه همه دعاها ; خصوصاً دعا براى فرج حضرت حجّت (عليه السلام) ــ كه اشرف و
اكمل و اعظم اذكار خداوند مى باشد ــ بهتر است به نحو اجتماع خوانده شود .
و در يك حديث از حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه :
«هر جماعتى كه روز دحوالأرض جمع شوند براى ذكر پروردگار خود ، پيش از آنكه
متفرّق شوند حاجت ايشان بر آورده شود ، و در اين روز هزار هزار رحمت از جانب حقّ تعالى بر بندگان
نازل مى گردد ، و نود و نه رحمت از آنها مخصوص جمعى است كه مجتمع شده و به ذكر
خدا مشغول اند ، و روزش را روزه و شبش را عبادت كنند».
دعا در بهترين
حالات انسان
و امّا بهترين اوقاتى كه نسبت به حالات خود انسان است چند مورد است :
اوّل : در حال قنوت .
دوّم : در حال سجده است .
اين دو حالت بهترين حالات بنده است ; و نزديكترين اوقات او بسوى رحمت الهيه
است ، و مخصوص تذلّل بنده با خداوند و طلب رحمت از او براى هر حاجتى است و
فضيلت هر كدام در اخبار بسيار است ، و در هر يك هم دعاى مخصوصى براى طلب فرج
آنحضرت (عليه السلام)از ائمّه اطهار (عليهم السلام)وارد شده است .
سوّم : در حالت همّ و حزنى كه براى انسان عارض مى شود ، خصوصاً در آنچه سبب
ظاهرى براى حزن نباشد ، بواسطه آنكه در « مراة العقول » مجلسى از « معانى
الاخبار » روايت شده است كه از حضرت صادق (عليه السلام)سئوال شد از سبب اين نوع
حزنى كه سبب ظاهر براى آن نيست ؟
حضرت فرمود : « هر گاه قلب مبارك امام (عليه السلام)محزون مى شود ، پس
تأثير مى كند در قلوب شيعيان ، بواسطه شدّت اتّصال معنوى كه ما بين آنها و
امام(عليه السلام)چون اتصال شعاع خورشيد به خورشيد حاصل است ، و هم چنين است در
جهت سرور قهرى ».(
[26]
)
پس بنابراين ، لازم و مهم است كه دوستان و اولياء آنحضرت (عليه السلام)در
حال اين گونه احزان ، بلكه در هر حزنى بياد آنحضرت بوده كه شايد اين ; از جهت
حزن قلب مبارك ايشان باشد ، پس دعا نموده و فرج و كشف حزن ايشان را از خداوند
متعال طلب نمايند .
چهارم : آنكه هر حاجتى و هر مطلبى كه براى خود از خداوند مى خواهند ، دعا
براى ايشان و طلب فرجشان را از خداوند ; مقدّم بدارند ، بواسطه آنچه ذكر شد كه
اين ; هم از نظر عقلى وهم ازنظر نقلى ثابت است ، و از حضرت رسول(صلى الله عليه
وآله)در روايتى نقل شده كه فرمود :
« لازمه كمال ايمان مؤمن و مرتبه اخلاص در مودّت و دوستى او با آنحضرت
(عليه السلام)اين است ، كه ايشان ; و هر امرى كه راجع و متعلّق به ايشان باشد ،
بايد در نزد او اهمّ از امر خودش باشد ، و بر آن مقدّم بدارد ».
و ديگر اين تقدّم ; يك نوع توسّل و استشفاع كامل به آنحضرت (عليه
السلام)است ، و آن از جمله آداب مهمّه دعا مى باشد .
و شاهد بر اين دو جهت ، اين فقره شريفه از زيارت جامعه است :
« مستشفع إلى الله عزّوجلّ بكم ، و متقرّب بكم إليه ، و مقدّمكم أمام طلبتي
و حوائجي و إرادتي في كلّ أحوالي و اُموري ».
(
[27]
)
يعنى : شما را بسوى خداوند عزّوجلّ شفيع مى نمايم ، و به شما بسوى او تقرّب
مى جويم ، و شما را بر هر مطلب و بر همه حاجتهاى خود و بر هر اراده اى كه داشته
باشم ، در همه احوال و امور خودم ــ يعنى چه دنيوى چه اُخروى ــ مقدّم
مى دارم .
پس بنده مؤمن دراين اقرار كه دراين فقرات شريفه است ; بايد صادق باشد ،
يعنى : چنانچه به زبان اقرار مى كند پس در قلب و به حسب عمل هم چنين باشد ، كه
امر مولاى او در نظرش و در نزد اراده قلبى او در هر امرى از امور ; از امر خودش
اهمّ و اعظم باشد ، و هر امرى هم كه تعلّق به ايشان داشته ، سعى او در انجام
دادن آن بيشتر از سعى در امر خودش باشد ، و در هر مقامى از جمله در مقام دعا ،
امر آنحضرت (عليه السلام)را بر امر خود مقدّم بدارد ، و توسّل به ايشان را
وسيله تقرّب نزد خداوند بداند .
پس شفيع قرار دادن آنحضرت (عليه السلام)را نزد خداوند عزّوجلّ از براى
مستجاب شدن دعاى او به هر نوعى كه محبوب عند الله باشد ; لازم بداند ، و از
آنجمله است آنكه قبل از طلب حاجت خود ; از خداوند فرج ايشان را مسئلت نمايد ،
چنانچه وارد است در باب صلوات فرستادن ، كه قبل از دعا وسيله استجابت آن دعا
مى باشد .
و محبوبيّت اين نوع توسّل به آنحضرت (عليه السلام) ، و اين كيفيّت تقرّب
جستن بوسيله ايشان بسوى خداوند نيز از فقرات دعاى حضرت امام زين العابدين (عليه
السلام)در روز «عرفه» نقل شد ; ظاهر مى شود .
فصل سوّم:در بيان مكان دعا
يعنى بيان امكنه شريفه اى كه در آيات و روايات تصريح و به آنها سفارش شده ،
زيرا آن امكنه مباركه در تكميل هر عبادتى خصوصاً دعا تأثير زيادى دارد .
پس در مقام اراده دعا براى فرج در ـ صورت امكان ـ بعضى از آن امكنه را
اختيار و هنگام تشرّف مادامى كه
در آنجاست ; در دعا براى فرج
اهتمام نمايد .
مكانهاى شريف
براى استجابت دعا
و آن امكنه شريفه بسيارند ، كه بر وجه اجمال بيان مى كنيم :
از جمله مواقف كريمه و مشاهد مشرفه ; حرم الهى و روضه نبويّه(صلى الله عليه
وآله)و روضه هاى مطهره هريك از ائمّه اطهار(عليهم السلام) مى باشد ، كه هر در
كدام دعا و عبادتى انجام شود ; چندين برابر فضل و شرافت نسبت به سائر مكانها
دارد ، و اين مدخليّت تامّ و كامل در اخبار بسيارى تصريح شده است .
و بعد از اينها حرمهاى عامّه علماء و صلحا ، خصوصاً فرزندان و ذرارى ائمّه
(عليهم السلام)است ، كه در بعضى از اخبار تصريح شده است كه :
« مزار آنها در آثار ; در حكم مزار ائمّه اطهار (عليهم السلام)است ».
و بعد از آن ; قبور مؤمنين ; خصوصاً قبر والدين است ، و بعد از آن ; مجالس
و محافل علما اخيار و صلحاء ابرار ، بلكه عامّه مؤمنين است ، خصوصاً مجالس
خاصّه آنها ; چون مجلس ذكر و مجلس توبه و مجلس علم ومجلس فضائل و مراثى اهلبيت
اطهار(عليهم السلام) كه در باب هريك از اين مكانها در اخبار بسيارى به فضل و
شرافت آنها بيان شده ، و همچنين به تأثير داشتن آنها در استجابت دعا ، و سرعت
در ظاهر شدن آثار آن به چندين برابر آنچه در ساير مكانها مى باشد ; تصريح شده
است .
پس هر بنده مؤمنى كه حقيقتاً در دعا براى فرج ــ بواسطه معرفت به فضل آن
ــ اهتمام دارد ; لازم و مهم است در صورت امكان برخى از اين امكنه شريفه را
بخصوصه ; اختيار نمايد ، و هرگاه به آنجا مشرف شد ، بودن در آن را غنيمت شمرده
و براى فرج مولاى خود
صلوات الله عليه دعا كند .
ولكن در ميان مواقف و مشاهد شريفه ، پر فضليت ترين آنها ــ خصوصاً از جهت
تأثير دعا ــ حرم انور حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) مى باشد ، و اين
نه از جهت افضليّت آنحضرت (عليه السلام) است ، حتّى از حضرت رسول (صلى الله
عليه وآله) و حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) ، بلكه بواسطه خصوصيتى است كه در
كيفيّت دوازدهم ذكر خواهد شد ان شاء الله تعالى.
و اجمال آن چنين است كه : چون امر شهادت آنحضرت (عليه السلام) با آن شدائد
و مصائب جليله و عظيمه آن ; سبب و وسيله استحكام و بقاء امر توحيد و رسالت و
ولايت جميع ائمّه اطهار (عليهم السلام)، و ظهور آثار آنها گرديد ، پس فضائل
جميع آنها در وسائل آنحضرت (عليه السلام) جمع شده ، و لهذا حرم ايشان بمنزله
حرم همه ائمه ، و بودن در آن ; بمنزله بودن در حرم همه ائمه است ، و زيارت و
تعزيت ايشان ; به منزله تعزيت و زيارت همه ائمّه (عليهم السلام) است ، خصوصاً
با ملاحظه حديث تفاخر كعبه و كربلا ، رفعت و جلالت مشهد مبارك ايشان ظاهر
مى شود .
وَ مِنْ حَديثِ كَربلا وَ الْكَعْبَة ***لِكَربَلا بان عُلُوُّ الرُتْبَة(
[28]
)
و امّا بهترين مكان در ميان سائر امكنه شريفه ــ كه ذكر شد ــ هر مقام و
مكانى است كه در آن اقامه عزاى آنحضرت(عليه السلام) شود ، يا زيارت آنحضرت
(عليه السلام)خوانده شود ، بواسطه آنكه به مقتضاى بعضى از روايات از هر مكانى
كه زيارت ايشان شود ــ خصوصاً زيارت عاشورا ــ بعضى از آن فضائل جليله شريفه
ايكه در حرم انور آنحضرت حاصل مى شود ; عطا مى شود ، و در مكان زيارت ــ خصوصاً
از براى خود زائر ــ بعضى از بركات آن مشهد مبارك ظاهرمى شود .
و نيز در حديث است كه : « آنحضرت در عرش الهى به سه مقام نظر رحمت دارد و
در حقّ آن دعا مى فرمايد .
اوّل : به مرقد شهدائيكه با ايشان بودند .
دوّم : به حال زوّار شان .
سوّم : به مقام اهل تعزيتشان .(
[29]
)
پس هر گاه براى كسى حضور در هر يك از امكنه شريفه اتفاق افتد ; در حالتى كه
مقرون شود با عزادارى يا زيارت آنحضرت (عليه السلام)ــ از خود او يا غير او ــ
خصوصاً مقارن شود با بعض اوقات شريفه ، و نيز آن احوال مزبوره كه تعلّق به حال
داعى دارد ، پس واضح است كه تأثير دعا و طلب نمودن فرج حضرت صاحب الامر (عليه
السلام)در چنين حالى ، با چنين خصوصياتى ، زيادتى فضل و شرف آن به چندين برابر
و غايت كمال خواهد رسيد ، و هر بنده مؤمن كه موفّق به درك آن شود ; پس اين فضلى
خواهد بود كه مثل و مشابهى ندارد ،(وَ
ذلِكَ فَضْلُ الله يُؤتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ الله ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ وَ في
ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ).(
[30]
)
فصل چهارم: در بيان موانع دعا
موانعى است كه دعاكننده خصوصاً نسبت به اين دعاء ــ يعنى دعا براى فرج ــ
بايد از خود رفع كند تا آنكه اثر واقعى و كامل دعا به سرعت ظاهر شود ، و نيز
بوسيله اين دعا فضائل جليل و كاملى در آيات و اخبار وارد شده ; براى او حاصل
شود ، كه به بعضى از آن فضائل اشاره كرديم و برخى هم در كيفيّت يازدهم ذكر
خواهدشد ان شاء الله تعالى .
و آن موانع بسيارند ، و بيان آنها بر وجه كلّى اينست كه :
اجتناب از محارم الهى كه شارع از آنها نهى شديد فرموده و نيز از كوچك شمردن
فرائض الهى كه شارع به آنها امر فرموده اجتناب كند .
و از اين دو مطلب ; در آيات و اخبار تعبير به « ورع» و «تقوى » شده است ، و
شواهد برآنها هم بسيار زياد است ، وشرح آنها در اينجا منافات با اختصار دارد .
و لكن بيان آنها بر وجه كلّى در اين فرمايش كريمه است : (
اِنَّما يَتَقَبَّلُ الله مِنَ الْمُتَّقينَ)(
[31]
) ، كه حاصل مفادش اين است كه : قبول فرمودن خداوند هر عمل خير و هر عبادتى
را طوريكه بر آن آثارش مترتّب شود ، اختصاص و انحصار دارد به آنهائى كه از اهل
تقوى باشند .
و اين مطلب هم واضح است كه هر گاه حكمى را مشروط و موقوف به يك وصفى از
اوصاف كنند ; و آن وصف هم داراى مراتب و درجاتى باشد ، پس به هر درجه از آن وصف
كه فراهم شود اثر آن حكم كامل تر مى شود ، و در اين مقام نيز چنين است كه :
قبول شدن و تأثير عمل خير ــ كه از آن جمله است دعا على الاطلاق و نيز خصوص طلب
فرج ــ مشروط و موقوف است به وصف تقوى ، و اين وصف مراتب ظاهرى و باطنى دارد .
پس بوسيله حاصل و كامل شدن هر درجه و هر مرتبه از مراتب و درجات تقوى در
شخص دعا كننده دعا او افضل و شرافت آن كاملتر مى شود .
و از جمله شواهد بر اين خصوصيات ; اين آيه مباركه است (
اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ الله اَتْقيكُمْ )(
[32]
) ، كه ماحصل مفادش اين است كه : حقيقتاً بهترين و بالاترين شما بندگان نزد
خداوند آن كسانى اند كه تقواى بهتر و كاملتر داشته باشد .
و بر حسب دليل نقلى از آيات و اخبار واضح است كه : از بزرگترين مقامات ظهور
كرامت بنده و اعتبار او نزد خداوند ; هنگام دعاء و طلب كردن و حاجت خواستن او
از خداوند متعال
جلّ شأنه است ، كه هرچه اعتبار و حرمت بنده بوسيله آنچه نزد خداوند جلّ شأنه
محبوب است ; ــ يعنى تقواى ــ كاملتر باشد ; اجابت دعاى بنده اكمل خواهد
شد ، و اين در جهت تعجيل در آن و نيز درجهت مقرون بودن آن به خير دنيا و خير
آخرت ; و در جهت كامل بودن آثار آن است ، به آنكه : از جمع كثيرى دفع بلا
نمايد ، يا رحمت و فيضش را شامل حال همه آنها فرمايد ، و دعا و شفاعت او را
قبول فرمايد .
مراتب تقواى
ظاهرى
مراتب تقواى ظاهرى بر حسب آنچه از اخبار استفاده مى شود ; چند چيز است :
اوّل : ترك گناهان كبيره ، و انجام
فرائض و واجبات است ، بر وجهى كه تفصيل آنها در كتب مبسوطه و بخصوص در كتب
فقهيه مذكور است .
دوّم : ترك گناهان صغيره .
سوّم : ترك مكروهات .
چهارم : ترك مطلق مباحات ، خصوص آنچه كه
عنوان لهو و لعب داشته باشد .
مراتب تقواى
باطنى :
مراتب تقواى باطنى نيز چند چيز است :
اوّل : تطهير قلب از كفر و شرك و نفاق به
هر درجه ايكه باشد ، و از جمله مراتب و درجات آن ; اقسام شرك خفى است ، و نيز
تطهير نمودن آن را از حبّ دشمنان خداوند متعال ، و حبّ اعداء اولياء الهى كه
بدترين آنها اعداء اهلبيت اطهارند ، كه با حبّ آنها قلب رجس و خبث مى شود ، و
هرگز حبّ خداوند و اولياء او در قلب استقرار پيدا نمى كند .
چنانچه در اخبار بسيار بخصوص درتفسير اين آيه شريفه (
ما جَعَلَ الله لِرَجُل مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ)(
[33]
)
از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) تصريح شده است به آنكه :
« هركس در قلب او محبّت اعداء ما باشد ، پس دوستى او با ما حقيقت ندارد ، و
در زمره اعداء ما مى باشد ».(
[34]
)
دوّم : تطهير قلب از جمله رزائل نفسانى
و صفات شيطانى است ، كه اعظم و سرمنشاء جميع آنها ; حبّ دنيا است كه : (
قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّيها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّيها)(
[35]
) و عنوان جهاد اكبر ، كه اين فرمايش كريمه : (
وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا)(
[36]
) اشاره به اين مرتبه دارد .
و لكن بايد دانست آنكه هريك از منهيّات ظاهرى ــ به همه درجات آن ــ و
رزائل باطنى ــ به همه مراتبش ــ كه پرهيز از آنها لازم است ، و در تحصيل تقوى
نسبت به يكديگر مدخليّت تامّه دارند ، بر اين وجه كه آن رزائل و صفات ذميمه
باطنيّه كه اصل آنها از لوازم قهريّه نفس امّاره است كه بوسيله وساوس شيطانيّه
در كمون قلب انسان سبب هيجان انسان مى شوند ، كه در ظاهر به هر وجهى مرتكب آن
نواهى ظاهرى شود ، مثل انجام گناهان كبيره يا كوچك شمردن فرائض يا انجام گناهان
صغيره يا مكروهات يا مطلق لغويات و لهويات .
و اصرار و زياده روى در منهيّات ظاهرى ; سبب تكميل و تشديد رذائل باطنى و
قلبى شده ; و باعث رسوخ نمودن و استحكام آنها ميشود ، مانند رسوخ و استحكام
ريشه درخت در اعماق در زمين .
پس هر بنده مؤمن كه در مقام تحصيل مرتبه يقين باشد ; واقعاً لازم و مهمّ
است كه سعى داشته باشد:
اوّلا : در محافظت نفس خود با اجتناب و احتراز از آنچه ممكن است براى او از
آن منهيّات ظاهرى ، ــ به هر درجه از درجات آنها ــ چون فعل و ترك آنها در
اختيار او مى باشد ، و سعى نمايد كه آثار آن زمائم نفسانيه ; از او ظاهر نشود .
ثانياً : متوسّل و متمسّك شود به آن وسائلى كه وسيله قلع و قمع آن ذمايم از
نفس است ، كه بزرگترين و اصلى ترين آن وسائل موالات و مودّت حقيقى با اهلبيت
اطهار (عليهم السلام)است ، كه موالات با آنها را ــ به هر نوع كه ميسّر شود چه
ظاهرى و چه باطنى ــ به درگاه الهى شفيع نمايد و نزد او تضرّع و ابتهال نمايد ،
و مسئلت نمايد كه او را به مراحم و الطاف ظاهرى و غيبى خود در از بين بردن آن
رزائل يارى فرمايد .
و در هنگام اين تضرّع و مسئلت ; بهتر آن است كه به ادعيه خاصّ كه در اين
مورد از ائمّه اطهار (عليهم السلام)وارد شده است ; متوسّل شود ، خصوصاً ادعيه
مباركه «صحيفه سجاديّه(عليه السلام)»
و همچنين بايد در حال توسّل و تضرّع و دعا ; بعضى از اعمال خاصّه ايكه در
تزكيّه نفس تأثير و مدخليّت تامّه و كامله دارند ــ بر حسب آنچه در اخبار وارد
و تأثير آن در نزد اهل اعتبار و اختبار ثابت شد ــ انجام دهد ، مانند روزه
گرفتن ، خصوصاً هرگاه مقرون شود با گرسنگى ; بوجهى كه از جهت افراط در آن
ـ يعنى در جوع ـ مذموم نباشد ، كه اين عمل شريف به اين نحو از كاملترين وسيله
است ، و در تهذيب نفس و قلع رذائل و زمائم از آن تأثير قهرى دارد ، و يا مانند
بعضى از اذكار مخصوصه كه كيفيّت و آداب آنها در كتب مبسوطه مذكور است .
و با اين بيان واضح گرديد ; كه توبه اوّلين مرتبه و اوّلين درجه تقوى در
همه اقسام آن است چه از اقسام ظاهرى و چه از اقسام باطنى .
پس هر بنده مؤمن به هر وجه كه سعى و اهتمام در تحصيل تقواى ظاهرى و تقواى
باطنى نمود ، پس به هر مرتبه اى از آن را كه دارا شود ; بر حسب اثرِ آن ; همه
اعمال و مطلق دعاهاى او ، و خصوصا اين دعاءِ او ــ يعنى طلب فرج حضرت صاحب
الامر
صلوات الله عليه ــ كامل مى شود ، و بر آن فضائل جليله شريفه اش
مترتّب مى شود .
و در اين مقام نكته شريفه ايست كه تذكّر آن و التفات به آن لازم و مهمّ
است ، و آن اين است كه : هر گاه بنده اى واقعاً در مقام تحصيل تقوا باشد ، و لو
به درجه كمال نرسيده باشد ; بلكه در همان مرتبه اولى كه توبه است واقع شود ; و
با اين حال سعى در دعا براى فرج آنحضرت (عليه السلام)نمايد ، پس اين دعا براى
او بزرگترين وسيله ايست كه بوسيله آن ; تقواى حقيقى براى دعا كننده حاصل
مى شود ، و مجاهده در تحصيل آن سهل و آسان مى شود ، و بوسيله آن ; خداوند متعال
او را به وجه كمال يارى مى فرمايد ، و بر حقيقت آن فائز مى شود .
تأثير دعا در
ظهور حضرت قائم(عليه السلام) نسبت به احوال بندگان
و خلاصه از آنچه گفتيم اين است كه : اثر دعاء در فرج آنحضرت (عليه
السلام)نسبت به احوال بندگان بر سه وجه است :
نوع اوّل : نسبت به بندگان مؤمن كه اقرار به توحيدالهى و رسالت حضرت خاتم النبيّين
(صلى الله عليه وآله) و ولايت ائمّه طاهرين (عليهم السلام) دارند ، هرچند در
اعمال از اهل معصيت بوده و داراى وصف تقوا نباشند ، پس هرگاه اين دعا از آنها
واقع شود ; تأثير در امور دنيوى آنها دارد ، و وسيله اصلاح امورشان خواهد شد ،
بر حسب آنچه در اين فرمايش كريمه : (
وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَه)(
[37]
)بيان فرموده كه : هر كس عمل خيرى از او صادر شود و فائده آن را و لو در
دنيا خواهد ديد .
بلكه در اين دعا براى آنها يعنى اهل معصيت اميد وسيله نجات در آخرت نيز
هست ، به مقتضاى فرمايش نبوى
(صلى الله عليه وآله) درچند روايتى كه ذكرشد ; كه :
« هركس با قلب و زبان يا با مال يا به هر وجه ديگر ذرّيه مرا نصرت و يارى
نمايد ، او را روز قيامت شفاعت مى كنم ، هر چند با گناه اهل دنيا باشد ».
و اين دعا ; مودّت قلبى و زبانى است ، بلكه علاوه بر اين ; اين دعا فى نفسه
مصداق موالات ، و هم مصداق تشكّر نعمت و احسان ، و هم مصداق نصرت نسبت به
آنحضرت (عليه السلام)
مى باشد.
پس با ملاحظه آنكه يك مرتبه از اصل تقوا ــ كه اجتناب از كفر و شرك است ــ
در اين طايفه بواسطه ايمان آنها اين درجه از تقوا موجود است ، به علاوه دشمنى
با دشمنان اهل بيت (عليهم السلام)ــ كه از اركان تقواى ظاهرى و باطنى است ــ را
نيز دارا هستند ، و لهذا با وجود اين شرط و لو به يك مرتبه از آن باشد يك درجه
از قبولى در اعمال و عبادات آنها ثابت است ، پس دعاى آنها در فرج آنحضرت (عليه
السلام)هم نزد خداوند مقبول خواهد بود ، يعنى موجب اجر و ثواب اُخروى مى شود و
لو به درجه غير كامل باشد .
و بنابراين ; هر گاه سعى در دعا براى فرج آنحضرت (عليه السلام) نمايند و
مواظبت بر آن داشته باشند با همان حال عصيان آنها ، پس كمال اميدوارى هست كه
اين دعا وسيله توفيق آنها براى ترك معاصى شده و به رتبه تقوى برسند .
چنانچه اين اثر از براى نماز در اين آيه مباركه بيان شده است ; (
اِنَّ الصَلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحشاءِ وَ الْمُنْكَرِ)(
[38]
)
و دربيان آن حديثى نقل شده است كه در زمان حضرت رسول (صلى الله عليه
وآله)جوانى بود كه مرتكب انواع منكرات چون زنا و امثال آن مى شد ، و لكن مواظبت
به نماز جماعت با آنحضرت صلوات الله عليه
داشت ، پس شكايت حال او را خدمت ايشان نمودند .
حضرت فرمود : « بزودى نماز او را از اين افعال زشت باز دارد ، چنانچه
خداوند مى فرمايد ».
پس زمانى نگذشت كه بوسيله محافظت بر نماز به ترك معاصى موفّق شد . و از اهل
صلاح و تقوا گرديد ، و عاقبت هم توفيق شهادت را دريافت .(
[39]
)
نوع دوّم : نسبت به جمعى از مؤمنين است كه درصدد تحصيل تقوا سعى دارند ، و در طريق آن
مجاهده مى كنند و اهتمام در توبه واستغفار ــ كه اوّل مرتبه آن است ــ دارند ،
و با اين حال بر اين دعا مواظبت و محافظت دارند ، پس اثر آن براى اينها چنين
است كه : اين دعا ; وسيله قبولى اعمال صالحه آنها و نيز قبولى توبه آنها نزد
حقّ تعالى مى شود ، و وسيله استقامت آنها در امر تقوا مى گردد ، و موجب رسيدن
به درجات عاليه آن به وجهى كه بيان شد خواهد شد ، پس به اين سبب به جمله
كثيره اى از فضائل جليله كه از براى دعا وطلب فرج آنحضرت (عليه السلام)ثابت است
و چندين برابر كاملتر از نوع اوّل است ; فائز خواهد شد .
نوع سوّم : نسبت به جمعى از اهل ايمان است كه در درجه كامله ازتقواى ظاهرى و باطنى
ــ به مراتبى كه اجمالا بيان شد ــ قرار دارند ، پس اينها با اين حال در دعاى
فرج آنحضرت
صلوات الله عليه با محافظت بر سائر شرايط و آداب و وظائف مزبوره آن از
شرايط حاليه و زمانى و مكانى ــ به نوعى كه اجمالا ذكر شد ــ اهتمام
مى نمايند .
پس اثر دعا براى اينها چنين است كه : آنها همه فضائل و فوائد جليله و كامله
دنيوى و اُخروى كه براى اين دعا مقرّر است ; فائز مى شوند ، كه از بزرگترين و
شريفترين فضيلت آن است كه : دعاى آنها براى وجود مبارك آنحضرت (عليه
السلام)نصرت مى شود ، كه هم نصرت و يارى است نسبت به فرج و ظهور ، كه خداوند
بواسطه دعاى آنها ; رفع حزن و كشف ضرّ از ايشان و قلب مباركشان نموده و شرّ همه
دشمنان ايشان را كه در اطراف بلاد مى باشند دفع نمايد ، و اوضاع و اساس آنها را
منقرض نمايد ، و بلاى عمومى را از همه دوستان ايشان و غير از اينها كه موجب دفع
تألّم باشد ; از خواطر شريف ايشان رفع فرمايد ، و وسيله از براى سرور قلب
مباركشان شود .
البتّه بيان اين مطلب و بيان نصرت بودن آن در كيفيّت دوازدهم خواهدآمد ان
شاء الله.
و نسبت به فرج كلّى آنحضرت (عليه السلام)نيز نصرت است ، بواسطه آن نيّت و
عزم و تمنّاى قلبى كه حقيقتاً در مقام دعا و طلب تعجيل آنحضرت (عليه
السلام)ــ بوجهى كه در همين فصل ذكر شد ــ حاصل است ، پس بوسيله اين دعا ; آنها
داخل در زمره انصار آنحضرت شده و از ياوران واقعى ايشان محسوب خواهند گرديد ، و
به مراتب عاليه آنها فائز مى شوند .
پس هرچند مراتب و درجات تقوا در بنده چه از نظر ظاهرى و چه از نظر باطنى
كاملتر شود ، كرامت و اعتبار بنده مؤمن نزد خداوند متعال كاملتر مى شود ، و به
سبب اين دعاى او كه از بزرگترين دعاها است ، و دعا نيز از بزرگترين عبادات
است ، و اين آثار كامله مزبوره را بواسطه طلب نمودن و درخواست نمودن از فضل و
كرم حضرتش ; عطا فرموده است .
مراعات حقوق
برادران دينى و تأثير آن در تقوا
و از بزرگترين مسائلى كه مؤمن در مقام تكميل تقوى ; بايد رعايت كند ، بلكه
در تصحيح آن بعد از عمل به وظائف حقوق الهى و اولياء معصومين او(عليهم
السلام)لازم و مهم است ; معرفت و شناخت به حقوق لازمه برادران دينى و سعى در
اداء آن حقوق است ، و آن امورى است كه در صحّت و در كمال تقوى و در قبولى اعمال
صالحه تأثير كامل دارد ، و مسامحه و سهل انگارى در آن مخلّ به همه اين اعمال و
اوصاف بوده و موجب نقصان در آثار آنها است .
حقوق برادران
ايمانى از ديدگاه احاديث و روايات
اخبار زيادى در اين مورد و شدّت تأكيد آن نقل شده است ، از جمله در « تفسير
امام حسن (عليه السلام)» در ذيل اين آيه شريفه : (وَ
اِذا اَخَذْنا مِيثاقَ بَنى اِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ اِلاَّ الله )
(
[40]
) از حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)روايت شده كه حضرتش فرمود :
« إنّ الله عزّوجلّ أمر جبرئيل (عليه السلام) ليلة المعراج فعرض علىّ قصور
الجنان فرأيتها من الذهب و الفضّة ، ملاطها من المسك و العنبر غير أنّي رأيت
لبعضها .
فقلت : يا حبيبي جبرئيل ; ما بال هذه بلا شرف كما لسائر تلك القصور ؟
فقال : يا محمّد ; هذه قصور المصلّين فرآئضهم الّذين يكسلون عن الصلاة عليك
و على آلك بعدها ، فإن بعث مادّة لبناء الشرف من الصلاة على محمّد و آله
الطيّبين ، بنيت له الشرف و إلاّ بقيت هكذا ، فيقال : حين تعرف سكّان الجنان
إنّ القصر الّذي لا شرف له هو الّذي كسل صاحبه بعد صلاته عن الصلواة على محمّد
و آله الطيّبين .
و رأيت فيها قصوراً منيعة مشرقة عجيبة الحسن ليس له أمامها دهليز و لا بين
يديها بستان و لا خلفها ، فقلت : ما بال هذه القصور لا دهليز بين يديها و لا
بستان خلف قصرها ؟
فقال : يا محمّد ! هذه قصور المصلّين الصلاة الخمس ، الّذين يبذلون بعض
وسعهم في قضاء حقوق إخوانهم المؤمنين دون جميعهم ، فلذلك قصورهم مستورة بغير
دهليز أمامها و غير بستان خلفها .
قال رسول الله : ألا فلاتتّكلوا على الولاية وحدها ، و ادّوا بعدها من
فرائض الله و قضاء حقوق الإخوان و استعمال التقيّه ، فإنّهما اللّذان يتّمان
الأعمال و يقصّرانها ».(
[41]
)
و نيز در ذيل اين آيه
شريفه : (
فَاتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ)(
[42]
) روايت شده است از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)كه فرمود :
« يا معشر شيعتنا ! إتّقوا الله و احذروا أن تكون للنّار حطباً و إن لم
تكونوا بالله كافرين ، فتوّقوهابتوقّى ظلم إخوانكم المؤمنين ، و أنّه ليس من
مؤمن ظلم أخاه المؤمن المشارك له في موالاتنا إلاّ ثقّل الله في تلك النار
سلاله و أغلاله و لم يكفه منها إلاّ بشفاعتنا ، و لن نشفع له إلى الله إلاّ بعد
أن تشفّع له إلى أخيه المؤمن فإن عفى عنه شفّعنا ، و إلاّ طال في النّار
مكثه ».(
[43]
)
و باز در آن تفسير منير در ذيل اين آيه مباركه : ( وَ
الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ
فيها خالِدُونَ )(
[44]
) ، روايت فرموده است :
« هم الّذين آمنوا بالله ، و وصفوه بصفاته ، و نزهوه عن خلاف صفاته ، و
صدّقوا محمّداً(صلى الله عليه وآله) ، و تابعوا في أحواله و أقواله و صوّبوه في
كلّ افعاله ، و رأوا عليّاً بعده سيّداً إماماً و فرماً هماماً لايعد له من
اُمّة محمّد (صلى الله عليه وآله)واحد و لا كلّهم إذا أجمعوا في كفّه يوزنون
بوزنه بل يرجّح عليهم كما يرجّح السماء و الأرض على الذرّة .
و شيعة علىّ (عليه السلام) هم الّذين لا يبالون في سبيل الله أوقع الموت
عليهم أو وقعوا على الموت .
و شيعة علىّ(عليه السلام) هم الّذين يؤثرون إخوانهم على أنفسهم و لو كان
بهم خصاصة.
و هم الّذين لايراهم الله حيث نهاهم و لايفقدهم من حيث أمرهم .
و شيعة علىّ (عليه السلام)هم الّذين يقتدون بعلىّ في إكرام إخوانهم
المؤمنين .
ما عن قولي أقول لكم هذا ، بل أقوله عن قول محمّد (صلى الله عليه وآله)
فذلك قوله تعالى : (وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ) ،(
[45]
)
قضوا الفرائض كلّها بعد التوحيد و اعتقاد النبوّة و الإمامة ، و أعظمها فرضاً
قضاء حقوق الإخوان في الله ، و استعمال التقيّة من أعداء الله عزّوجلّ.(
[46]
)
قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : «مثل مؤمن لا تقيّة له ، كمثل جسد
لا رأس له ، و مثل مؤمن لا يرعى حقوق إخوانه المؤمنين ، كمثل من حواسه كلّها
صحيحة فهو لايتأمّل بعقله ، و لايبصر بعينه ، و لايسمع باُذنه ، و لا يعبر
بلسانه عن حاجة ، و لايدفع المكاره عن نفسه بأداء حججه ، و لايبطش لشيء بيديه ،
و لا ينهض إلى شىء برجليه فذلك قطعه لحم قد فاتته المنافع و صار غرضاً للمكاره.
فذلك المؤمن إذا جهل حقوق إخوانه ، فإنّه يفوت حقوقهم فكان كالعطشان بحضرت
الماء البارد فلم يشرب حتّى طفى بمنزلة ذي الحواس لم يستعمل شيئاً منها لدفاع
مكروه و لا لانتفاع محبوب فإذا هو سليب كلّ نعمة مبتلى بكلّ آفة ».(
[47]
)
قال أميرالمؤمنين (عليه السلام)« التقيّة من أفضل أعمال المؤمن يصون بها
نفسه و إخوانه عن الفاجرين ، و قضاء حقوق الإخوان أشرف أعمال المتّقين ، يستجلب
مودّة الملائكة المقرّبين وشوق الحور العين »
وقال الحسن بن علىّ (عليهما السلام) : « إنّ التقيّة يصلح الله بها اُمّة
لصاحبه مثل ثواب أعمالهم ، و إن تركها ربّما هلك اُمّة و تاركها شريك من
أهلكهم ، و أنّ معرفة حقوق الإخوان تحبّب إلى الرّحمان و تعظم الزلفى الّذي
الملك الديّان ، و إن ترك قضائها بمقت إلى الرّحمان و يصفر الرتبة عند الكريم
المنّان »
وقال الحسين بن على (عليهما السلام) : « لولا التقيّة ما عرف وليّنا من
عدوّنا ، و لولا معرفة حقوق الإخوان ما عرف من السيّئات شىء ما لاعوتب على
جميعها ، لكن الله عزّوجلّ يقول و (وَ ما اَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَة فَبِما
كَسَبَتْ اَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ الْكَثير).(
[48]
)
وقال علىّ بن الحسين زين العابدين (عليهما السلام) : « يغفر الله للمؤمنين
من كلّ ذنب و يطهّره منه في الدنيا و الآخرة ما خلا ذنبين : ترك التقيّة ، و
تضييع حقوق الاخوان »
و قال محمّد بن على (عليهما السلام) : « أشرف أخلاق الأئمة و الفاضلين من
شيعتنا إستعمال التقيّة ، و أخذ النفس بحقوق الإخوان »
وقال جعفر بن محمّد (عليهما السلام) : « استعمال التقية لصيانة الإخوان فإن
كان هو يحيى الخائف فهو من أشرف خصال الكرام و المعرفة بحقوق الإخوان من أفضل
الصدقات و الزكواة و الحجّ و المجاهدات »
وقال موسى بن جعفر (عليهما السلام) : ــ و قدحضره فقير مؤمن يسئله سدّ
فاقته فضحك في وجهه ــ و قال أسئلك مسئلة فإن أصبتها اعطيتك عشرة أضعاف ما طلبت
و إن لم تصبها أعطيتك ماطلبت ، و قد كان طلب منه مأئة درهم يجعلها في بضاعته
يتعيّش بها .
فقال الرجل : سل .
فقال (عليه السلام) : « لو جعل التمنّي لنفسك في الدنيا ماذا كنت تتمنّى
إليك ؟ »
قال : أتمنّى أن أرزق التقيّة في ديني ، و قضاء حقوق إخوانى .
قال (عليه السلام): « فما بالك لم تسئل الولاية لنا أهل البيت ؟»
قال : ذاك أعطيته وهذا لم اعطه ، فأناأشكرالله على ماأعطيت وأسئل
ربّي عزّوجلّ مامنعت .
فقال(عليه السلام) : « أحسنت أعطوه ألفي درهم ، و قال : أصرفها في كذا ــ و
يعني في العفص ــ فإنّه متاع بائر ويستفبل بعد ما أدبر فانتظر به سنة واختلف
إلى دارنا و خذ الأجراء في كلّ يوم ، ففعل فلمّا تمّت له سنة إذا قد زاد في ثمن
العفص للواحد خمسة عشر ، فباع ماكان إشترى بألفي درهم بثلثين ألف درهم .
و كان علىّ بن موسى (عليهما السلام)بين يديه فرس صهب ، و هناك راضته
لايجسره أحد أن يركبه ، و إن يركبه لم يجسرأن يسيّره مخافة أن يشبّ به فيرميه و
يدوسه بحافره ، و كان هناك صبىّ ابن سبع سنين ، فقال : يابن رسول الله ! أ تاذن
لي أن أركبه و اُسيّره و اُذلله ؟ قال : نعم ;
قال : لماذا ؟
قال : لأنّي قد استوثقت منه قبل أن أركبه بأن صلّيت على محمّد و آله
الطيّبين الطاهرين مائة مرّة ، و جدّدت على نفسي الولاية لكم أهل البيت .
قال (عليه السلام) : سيّره ، فسيّره و ما زال يسيّره و يعدّيه حتّى اُتعبه
و كدّه ، فنادى الفرس : يابن رسول الله ! قد آلمني منذ اليوم ، فاعفنى عنه ، و
إلاّ فصبّرني تحته .
فقال الصبىّ سل ما هو خير لك أن يصبّرك تحت مؤمن .
قال الرضا (عليه السلام) : « صدق ، اللهمّ صبّر فلان الفرس و سار ، فلمّا
نزل الصبىّ قال (عليه السلام) : « من دوابّ داري و عبيدها و جواريها و من أموال
خزانتي ماشئت فإنّك مؤمن قد شهرك الله بالإيمان في الدنيا .
قال الصبىّ : يابن رسول الله ! او أسئل ما اقترح ؟
قال : يا فتى! اقترح ، فإنّ الله يوفيك لاقتراح الصواب .
فقال : سل لي ربّك التقيّة الحسنة ، و المعرفة بحقوق الإخوان ، والعمل بما
أعرف من ذلك .
قال الرضا (عليه السلام): قدأعطاك الله ذلك ، لقد سئلت أفضل شعار الصالحين
و دثار هم .
و قيل لمحمّد بن علي (عليه السلام)إنّ فلاناً نقب في جواره على قوم فأخذوه
بالتّهمة و ضربوه خمس مائة سوط .
قال محمّد بن علي (عليه السلام): ذلك أسهل من مائة ألف ألف سوط في النّار ،
نبّه على التوبة حتّى يكفّر ذلك .
قيل : و كيف ذلك يابن رسول الله ؟
قال : إنّه في غداة يومه الّذي اصابه ما اصابه ضيّع حقّ أخ مؤمن و جهر بشتم
أبي الفضيل و أبي الدواهي و أبي الشرور و أبي الملاهي ، و ترك التقيّه و لم
يستر على إخوانه و مخالطيه فأتمهم عند المخالفين و عرضهم للعنهم و سبّهم و
مكروههم ، و تعرّض هو أيضاً فهم الّذين سوّوا عليه البليّة و قذفوه بالتهمة .
فوجّهوا اليه و عرّفوا ذنبه ليتوب و يتلافى ما فرط منه فإن لم يفعل فليوطّن
نفسه على ضرب خمس مائة سوط و حبس في مطبق لايفرّق فيه بين الليل و النهار .
فوجّه إليه فتاب و قضى حقّ الأخ الّذي كان قد قصّر فيه فما فرع من ذلك حتّى
عثر باللص و اُخذ منه المال و خلّى عنه و جائه الوشاة يعتذرون إليه .
و قيل لعلىّ بن محمّد (عليهما السلام) : من أكمل الناس من خصال خير ؟
قال (عليه السلام) : « أعلمهم بالتقيّة و أقضاهم بحقوق إخوانه » .
و قال الحسن بن علي (عليهما السلام) : « أعرف الناس بحقوق إخوانه و أشدّهم
قضاء لها أعظمهم عند الله شأناً ، و من تواضع في الدنيا لإخوانه فهو عند الله
من الصدّيقين ، و من شيعة علىّ بن أبي طالب (عليه السلام)حقّاً ».
و لقد ورد علىّ أميرالمؤمنين (عليه السلام)إخوان له مؤمنان أب و إبن ، فقام
إليهما و أكرمهما و أجلسهما في صدر مجلسه و جلس بين أيديهما ثمّ أمر بطعام
فأحضر ، فأكلا منه ، ثمّ جاء قنبر بطست و إبريق خشب و منديل لليبس و جاء ليصبّ
على يد الرجل ماء ، فوثب أميرالمؤمنين (عليه السلام)فأخذ الإبريق ليصبّ على يد
الرجل فتمرّغ الرجل في التراب ، و قال : يا أميرالمؤمنين ! الله يراني و أنت
تصبّ الماء على يدي ؟
قال : اقعد ، و اغسل يدك ، فإنّ الله عزّوجلّ يراك و أخاك الّذي لايتميّز
منك و لايتفضّل عنك تزيد بذلك خدمة في الجنّة مثل عشرة أضعاف عدد أهل الدنيا و
على حسب ذلك في ممالكه فيها فقعد الرجل .
فقال له علىّ(عليه السلام) : اُقسمت عليك بعظيم حقّي الّذي عرفته و
بجّلته ، و تواضعك لله حتّى جازاك عنه بأن ندبني ، لما أشرفك به من خدمتي لك
لما غسلت مطمئنّاً كما كنت تغسل لو كان الصّابّ عليك قنبراً ، ففعل الرجل ذلك .
فلمّا فرغ ناول الإبريق محمّد بن الحنفية و قال : يا بني ! لو كان هذا
الابن حضرني دون أبيه لصبت الماء على يده ، و لكن الله قد يأبى أن يسوّى بين
ابن و أبيه إذا جمعهما في مكان ، لكن قد صبّ الأب على الأب فليصبّ الإبن على
الإبن ، فصبّ محمّد بن حنفيّة على الإبن .
و قال الحسن بن على (عليهما السلام) : « فمن اتّبع عليّاً فهو الشيعىّ
حقّاً »(
[49]
)
خلاصه آنچه در اين احاديث شريفه است از فضائل جميله اداء حقوق اخوان و
فضيلت معرفت و شناخت به آن ; اين است كه:
اداء حقوق برادران ; موجب اتمام و اكمال مقامات عاليه در بهشت ، و وسيله
شفاعت ائمّه اطهار (عليهم السلام)در قيامت است ، و از براى انسان ; وسيله تكميل
همه حسنات و خيرات است ، و براى اهل ايمان توفيق يافتن به جميع آنها است ، و
باعث مودّت ملائكه و شوق حورالعين بسوى مؤمن مى شود ، و موجب كمال دوستى خداوند
متعال با او است ، و سبب آمرزش گناهان او است .
و آن از اشرف اخلاق ائمّه اطهار (عليهم السلام)است ، و از اشرف شعار محبّين
و سجيّه صالحين است ، و افضل از حجّ و صدقه و زكات و انواع مجاهدات است ، و
عامل به آن از كاملترين مردمان در خصال حميده است ، و شأن او نزد خداوند متعال
جلّ شأنه ; از هركسى اعظم است .
و عقوبت ترك آن حقوق يا جهل به آنها سبب محروميّت انسان از همه اين فضائل
جميله بوده ، و حصول نقصان در مرتبه ايمان او است ، و حال انسان بواسطه جهل به
آنها ; مانند حال شخص عطشانى است كه نزد آب باشد ; و از آن نخورد تا هلاك شود .
و ترك ادآء آن ; موجب پستى رتبه بنده در نزد خداوند منّان است ، و آن گناهى
است كه تا صاحب حقّ را راضى و خشنود نكند و تلافى و تدارك ننمايد ; آمرزيده
نخواهد شد ، مگر آنكه خداوند او را به عقوبت شديده در دنيا يا در آخرت عقوبت
فرمايد .
و از جمله خصوصيّات شدّت تأكيد در امر معرفت به آن حقوق و ادآء آنها اين
است كه : بنده مؤمن بايد مخصوصاً دعا نمايد ، و توفيق از براى معرفت به آن حقوق
و ادآء آنها را از خداوند طلب نمايد .
و همچنين است آنچه در باب حسن تقيّه تأكيد شده ، و نيز نسبت به آن فضائل
جميله مذكوره ; كه همه آنها ثابت است ، كه تقيّه موجب حفظ ايمان است ، و نيز
وسيله سلامت نفس و مال و اهل و عرض انسان ; و سلامت ساير برادران در اين امور
است ، و از اشرف اعمال مؤمن است ، و وسيله شريك بودن دراعمال صالحه مؤمنين
است ، و سبب تمييز ما بين مؤمن و منافق است .
و از اشرف اخلاق ائمّه اطهار (عليهم السلام)است ، و از اشرف خصال حميده
بندگان كرام است ، و از افضل شعار و رويّه صالحين است .
و عامل به آن از كاملترين مردمان در صفات خير است ، و ترك كننده آن آمرزيده
نمى شود تا آنكه به عقوبت شديده دنيويّه مبتلا شود .
و امّا كيفيّت حسن تقيّه و مراتب و اقسام آن ، با بعضى ديگر از اخبار در
فضيلت و شدّت تأكيد آن و شدّت مذمّت ترك آن ، در كيفيّت ششم ذكر شد .
بيان حقوق برادران ايمانى و كيفيّت اداء آن
اين گفتار در ضمن دو مطلب بيان مى شود .
مطلب اوّل : در بيان حقوق و كيفيّت اداء آن .
مطلب دوّم : در بيان اقسام برادران ، و بيان حكم عمل به آن حقوق نسبت به هر
قسم از آنها .
اقسام حقوقى كه
بر عهده انسان است
امّا مطلب اوّل : اوّلا بايد بدانيم حقوقى بر عهده انسان لازم مى شود كه بايد به ذى حقّ
اداء نمايد ، و آن حقوق بر سه قسم است :
قسم اوّل : حقوقى است كه خداوند متعال آنها
را بر عهده بندگان فرض و لازم فرموده است ، يعنى تعلّق حقوق به همه اهل ايمان
بواسطه همان اشتراك و اتّحاد آنها است كه در وصف اركان اسلام و ايمان دارند
بدون آنكه فعل خود بندگان به اختيار آنها موجب تعلّق آن حقوق شده باشد .
قسم دوّم : حقوقى است كه بر عهده بندگان
تعلّق مى گيرد ، و لكن سبب تعلّق آن حقوق به اختيار خود آنها ـ به فعل و
عملشان ـ است ، ولى ارتكاب آن فعل به وجه جواز يا استحباب يا وجوب مى باشد ،
مانند حقوقى كه ما بين شوهر و زن يا معلم و شاگرد يا والدين و فرزند و همسايه و
امثال اينها مى باشد .
قسم سوّم : حقوقى است كه بر عهده انسان به
اختيار و به فعل خودش تعلّق مى گيرد ، و لكن بر وجه ظلم و معصيت و حرمت ، مانند
غيبت كردن و تهمت زدن و نمّامى و افساد مابين دو كس نمودن ، و مانند مال كسى را
سرقت كردن ، يا گرفتن آن به نحو ديگر و به ظلم و زور يا حيله گرى نمودن و امثال
اينها .
حقوق متقابل
برادران ايمانى نسبت به يكديگر
امّا قسم اوّل :
پس اخبار در بيان آنها بسيار است ، و از جمله روايتى است كه ثقة الاسلام
كلينى در « كافى » و شيخ صدوق در « مصادقة الاخوان » از معلّى بن خنيس از حضرت
صادق آل محمّد
صلوات الله عليه نقل كرده اند كه :
قال : قلت له : ما حقّ المسلم على المسلم ؟
قال(عليه السلام) : له سبع حقوق واجبات ما منهنّ حقّ إلاّ و هو عليه واجب ،
إن ضيّع منها شيئاً خرج من ولاية الله و طاعته و لم يكن لله فيه من نصيب .
قلت له : جعلت فداك و ماهي ؟
قال(عليه السلام) : يا معلّى إنّي عليك شفيق ، أخاف أن تضيّع و لاتحفظ ،
وتعلم ولاتعمل .
قلت له : لا قوّة إلاّ بالله .
قال(عليه السلام) : أيسر حقّ منها أن تحبّ ما تحبّ لنفسك ، و تكره ما تكره
لنفسك .
و الحقّ الثاني : أن تجتنب سخطه و تتّبع مرضاته ، و تطيع أمره .
و الحقّ الثالث : أن تعينه بنفسك و مالك و لسانك و يدك و رجلك .
و الحقّ الرابع : أن تكون عينه و دليله و مرآته .
و الحقّ الخامس : أن لاتشبع و يجوع و لاتروي و يظماء و لا تلبس و يعرى .
و الحقّ السادس : أن يكون لك خادم و ليس لأخيك خادم فواجب أن تبعث خادمك
فيغسل ثيابه و يضع طعامه و يمهد فراشه .
و الحقّ السابع : أن تبرّ قسمه و تجيب دعوته و تعيد مريضه و تشهد جنازته ،
و إذا علمت أنّ له حاجة تبادره إلى قضائها و لا تلجاه إلى أن يسألكهاو لكن
تبادره مبادرة ، و إذا فعلت ذلك وصلت ولايتك بولايته و ولايته بولايك ».(
[50]
)
يعنى : معلى بن خنيس گويد : خدمت آنحضرت (عليه السلام) عرض كردم : حقّ
مسلم بر مسلم چيست ؟
فرمود : كه از براى او هفت حقّ واجب است كه هيچ يك از آن حقوق نيست مگر
آنكه واجب است بر عهده او ، به وجهى كه اگر ضايع نمايد چيزى از آنها را از
ولايت الهى و از اطاعت او خارج مى شود ، و از براى خداوند در وجود او بهره و
اثرى از آثار بنده گى و دوستى او نيست .
گفتم به ايشان فدايت شوم آن حقوق چيست ؟
فرمود : اى معلّى ! من درباره تو خائفم كه آنها را ضايع نمائى و محافظت
نكنى ، و ياد بگيرى و عمل ننمائى .
مى گويد : گفتم : اميد يارى از خداوند دارم .
فرمود : كمترين حقّ از آنها اين است كه آنچه را كه براى خودت دوست دارى
براى او نيز دوست داشته باشى ، و آنچه از براى خود كراهت دارى ; براى او نيز
كراهت داشته باشى .
و حقّ دوّم آن است كه از اعماليكه باعث خشم او مى شود اجتناب كنى ، و در
آنچه خشنودى او است سعى نمائى ، و امر او را اطاعت كنى .
و حقّ سوّم آنكه اورا به جان و مال و زبان و دست و پاى خودت يارى كنى .
و حقّ چهارم آنكه براى او به منزله چشم او و راهنماى او و مرآت او باشى.
(يعنى : او را در هر امرى كه خير و رشد و صلاح او باشد ; دانا و ملتفت كنى و
آنچه موجب ضرر و خطر و هلاك او باشد به او نشان دهى ).
و حقّ پنجم آنكه تو سير نباشى و او گرسنه باشد ، و تو سيراب نباشى و او
تشنه باشد ، و تو پوشيده نباشى و او برهنه باشد .
و حقّ ششم آنكه هرگاه از براى تو خادم باشد و از براى برادر تو خادمى
نباشد ، پس واجب است كه خادمت را بفرستى براى آنكه لباس او را بشويد و طعام او
را فراهم كند و رخت خواب براى او بگستراند .
و حقّ هفتم آنكه قَسَم او را تصديق نمائى ، و دعوت او را اجابت كنى ، و او
را در حال مريضى عيادت نمائى ، و بر جنازه او حاضر شوى ، و آنكه هر گاه دانستى
كه از براى او حاجتى است ; در اصلاح آن تعجيل كنى ، و نگذارى كه پناه آورد و
براى اصلاح آن از تو سئوال كند ، و كمال عجله و سرعت را در امر حاجت او
بنمائى .
و هرگاه با او چنين رفتار كردى ، دوستى خود را به دوستى او و دوستى او را
به دوستى خود وصل كرده اى ، يعنى به وظيفه حقيقى اتحاد عمل كرده اى .
همچنين از ابى منصور روايت شده :
قال : كنت عند أبي عبدالله(عليه السلام) أنا و ابن منصور و عبدالله بن
طلحة ، فقال ابتداء منه : يابن أبي يعفور .
قال رسول الله(صلى الله عليه وآله) : ستّ خصال من كنّ فيه كان بين يدى الله
عزّوجلّ و عن يمين الله عزّوجلّ .
فقال ابن أبي يعفور : و ما هنّ جعلت فداك ؟
فقال : يحبّ المرء المسلم لأخيه ما يحبّ لأعزّ أهله ، و يكره المرء المسلم
ما يكره لأعزّ أهله ، و يناصحه الولاية .
فبكى ابن أبى يعفور و قال : كيف يناصحه الولاية ؟
قال : يابن أبي يعفور ; إذا كان منه بتلك المنزلة بثّه همّه ففرح لفرحه إن
هو فرح ، و حزن لحزنه إن هو حزن ، و إن كان عنده ما يفرّج عنه فرج عنه ، و إلاّ
دعا الله عزّوجلّ له .
قال : ثمّ قال أبو عبدالله(عليه السلام) : ثلاث لكم و ثلاث لنا أن تعرفوا
فضلنا ، و اتطأوا عقبنا و تنتظروا عاقبتنا ، فمن كان هكذا كان بين يدى الله
عزّوجلّ فيستضيء بنورهم من هو أسفل منهم ، و أمّا الّذين عن يمين الله فلو
أنّهم يراهم من دونهم لم يهنأهم العيش ممّا يرون من فضلهم .
فقال ابن أبي يعفور : و مالهم لا يرون و هم عن يمين الله تعالى ؟
فقال : يابن أبى يعفور ; إنّهم محجوبون بنور الله ، أما بلغك الحديث أنّ
رسول الله(صلى الله عليه وآله)كان يقول : إنّ لله خلقاً عن يمين العرش بين يدىِ
الله عزّوجلّ الضاحية ، يسئل السائل ما هؤلاء ؟ فيقال : هؤلاء الّذين تحابّوا
في جلال الله .(
[51]
)
يعنى : صادق آل محمّد (عليه السلام) به ابن ابى يعفورفرمود : كه حضرت
رسول(صلى الله عليه وآله)مى فرمايند : « شش خصلت است كه هر كس داشته باشد ; در
درجه عاليه محضر قرب خداوند عزّوجلّ و در مقام خاص كرامت او خواهد بود .
پس ابن ابى يعفور عرض كرد : فدايت شوم ، آن خصال كدام است ؟
آنحضرت (عليه السلام)فرمود : اينست كه دوست بدارد مرد مسلم از براى برادر
خود آنچه را كه براى عزيز ترين اهل خود دوست مى دارد ، و كراهت داشته باشد آنچه
را كه براى عزيزترين اهل خود كراهت دارد ، و براى او دوستى خود را خالص
گرداند .
پس ابن ابى يعفور گريان شد ; و عرض كرد : چگونه با او دوستى خود را خالص
نمايد ؟
فرمود : اى ابن ابى يعفور ! هرگاه نسبت به برادرش در مقام خلوص محبّت بوده
باشد ، از حال او و همّ او تفحّص و جستجو خواهد كرد ، پس اگر برادرش خوشحال
باشد ; او هم براى خوشحالى او خشنود مى شود ، و اگر محزون باشد او هم از براى
حزن او محزون مى شود ، و در اين حال اگر نزد او وسيله ايكه كه رفع حزن از او
نمايد ، پس حزن او را رفع نمايد ، و اگر نباشد از براى او دعا مى كند .
پس حضرت صادق (عليه السلام) فرمود : سه خصلت از براى شما است نسبت به
يكديگر ، و سه خصلت هم به ما تعلّق دارد ، يعنى حقّى است از براى ما كه بايد آن
را ادا كنيد ، به آنكه به فضل مخصوص ما ; معرفت پيدا نمائيد ، و ما را در قول و
فعل مان متابعت نمائيد ، و انتظار فرج و ظهور دولت و سلطنت ما را داشته باشيد .
پس هركس داراى اين صفات باشد در مقام عالى و محضر قرب خداوند عزّوجلّ خواهد
بود ،و آنهائى كه مقامشان از اينها پست تر است كسب نور از نور آنها خواهند
نمود ، و امّا آنهائى كه در مرتبه رفيعه خاص كرامت خداوند متعال مى باشند ، پس
اگر چنانچه ببينند آنها را ; كسانيكه پست تر از آنهايند ، ناگوار خواهد شد عيش
آنها ، بواسطه آنچه كه از بلندى مقام آنها ببينند .
پس ابن ابى يعفور عرض كرد : چگونه آنها را نمى بينند ، و حال آنكه آنها در
چنين مقام نمايانى از كرامت خاص خداوند مى باشند ؟
پس آنحضرت (عليه السلام)
فرمود : بدرستيكه اينها به نور خداوند مستور و پنهانند ، آيا اين حديث به
تو از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)نرسيده است كه : « از براى خداوند خلقى هست
كه در جانب راست عرش در محضر قرب خداوند عزّوجلّ ، و در مقام خاص كرامت الهى
مى باشند ، كه صورتهاى آنها از برف سفيدتر و از آفتاب تابنده و روشن تر است .
سئوال شد كه : اينها چه كسانيند ؟
پس جواب داده شد كه : اينها كسانيند كه با يكديگر از براى بزرگوارى خداوند
دوستى مى كنند .
يعنى : دوستى هر يك از آنها با برادران مؤمن محض ملاحظه انتساب برادر مؤمن
آنها به خداوند متعال است ، بواسطه وصف ايمان ، و اين مانند اكرام و محبّت به
شاهزاده است از جهت ملاحظه بزرگوارى سلطان ، و به جهت آنكه فرزند سلطان است .