فصل دوّم :
دربيان كيفيّات
نصرت و يارى حضرت ولىّ الله (عليه السلام) در
امر دين
نصرت و يارى حضرت قائم عليه الّلام با صفت تقوا
نصرت و يارى حضرت ولى الله (عليه السلام)در امر دين ; به عناوينى چند حاصل
مى شود ، كه در اينجا به دوازده كيفيّت از مهمترين و لازم ترين آنها بر وجه اختصار اشاره مى كنيم :
كيفيّت اوّل ; تقوا است . و بر اين مطلب ــ يعنى بر اينكه با تقوا يارى امام(عليه
السلام)حاصل مى شود ــ شواهد بسيارى داريم ، كه اجمالا بعضى از آنها را متذكّر
مى شويم :
اوّل : فرمايش حضرت اميرالمؤمنين (عليه
السلام)در « نهج البلاغه » در ضمن نامه اى كه به عثمان بن حنيف ــ عامل ايشان
در بصره ــ نوشته اند :
« ألا و إنّ لكلّ مأموم إماماً يقتدي به ، و يستضيئ بنور علمه ، ألا و إنّ
إمامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه ، و من طُعمه بقُرصيه ، ألا و إنّكم لا تقدرون
على ذلك ، و لكن أعينوني بورع و اجتهاد و عفّة و سداد ».(
[1]
)
يعنى : آگاه باشيد ! همانا از براى هر كسى بايد امام و پيشوائى باشد كه در
اعمال و احوال خود از او پيروى كند ، و به روشنائى نور علم او هدايت بيابد .
آگاه باشيد ! همانا امام و آقاى شما به تحقيق از دنياى خود و از زينتهاى آن
به دو جامه كهنه و از طعام آن به دو قرص نان اكتفا و قناعت كرده .
آگاه باشيد ! همانا شما توانائى بر اين نوع قناعت نداريد ، و لكن مرا به
اجتناب از آنچه حرام است وبه كوشش در فرائض و واجبات الهى و به كفّ نفس از حاجت
و تملّق از اهل دنيا و به سعى در آنچه راه صحيح و درست است يارى كنيد.
دوّم : در كتاب « كافى » از حضرت امام
محمّد باقر (عليه السلام)روايت نموده كه حضرت فرمود :
« أعينونا بالورع ، فإنّه من لقى الله عزّوجلّ بالورع كان له عند الله
عزّوجلّ فرجاً ، إنّ الله عزّوجلّ يقول : (مَنْ يُطِعِ الله وَ رَسُولَهُ
فَاُولئِكَ مَعَ الَّذينَ اَنْعَمَ الله عَلَيْهِم مِنْ النَّبيينَ وَ
الصِّديقينَ و الشُّهَداءَ و الصّالحِينَ وَ حسنَ اُولئِكَ رَفيقاً)(
[2]
)
فمنّا النبىّ و منّا الصّديق و الشهداء و الصالحون ».(
[3]
)
يعنى : ما را به اجتناب نمودن از محارم الهى يارى نمائيد ، پس همانا هر كس
خداوند عزّوجلّ را با حال ورع ملاقات نمايد ، براى او نزد خداوند فرج كامل از
شدائد است ، بدرستيكه خداوند در كلام مجيد مى فرمايد : كسانيكه خدا و رسول او
را اطاعت نمايند ; پس اينان با كسانى كه در جوار قرب الهى و رحمتهاى خاصّه او
در بهشت كه خداوند بر آنها انعام فرموده است از نبيّين و صديقين و شهداء و
صلحاء ساكن خواهند بود .
سوّم : در كتاب « كافى » از حضرت صادق
صلوات الله عليه روايت شده كه حضرت فرمود :
« إنّ شيعة عليّ خمص البطون ، ذبل الشفاة ، و أهل رأفة و علم و حلم ،
يعرفون بالرهبانية فأعينوا على ما أنتم عليه بالورع و الاجتهاد ».(
[4]
)
يعنى : همانا شيعيان على صلوات الله
عليه شكمهاى خالى و لبانى خشك دارند يعنى از جهت شدّت
گرسنگى و زيادى روزه دارى ــ و آنان اهل رأفت و علم و بردبارى هستند ، و آنان
به شدّت اعراض از اهل دنيا و از احوال و اعمال آنها شناخته مى شوند ، پس براى
محافظت از آنچه بر آن هستيد از ولايت اولياء معصومين و ائمّه طاهرين (عليهم
السلام)با اجتناب نمودن از محارم الهى و كوشش زياد در انجام واجبات كمك و يارى
كنيد .
چهارم : آنچه در ضمن جمله اى از توقيع
حضرت صاحب الأمرصلواة الله عليه
رسيده ، كه مى فرمايد :
« إنّا غير مهملين لمراعاتكم و لاناسين لذكركم ، ولولا ذلك لنزل بكم البلاء
و استطلمكم الأعداء ، فاتّقوا الله جلّ جلاله و ظاهرونا على انتباثكم من فتنة
قد أناقت عليكم ».(
[5]
)
يعنى : ما اهمال در مراعات شما نكرده ايم و ياد شما را فراموش ننموده ايم ،
و اگر اين نبود ; هر آينه به شما بلاى سخت نازل مى شد ، و دشمنان شما را مستاصل
مى كردند ، پس بپرهيزيد از خداوند و تقوا پيشه كنيد ، و ما را بر بيرون آوردن
شما از فتنه ايكه بر شما مشرف شده است ; يارى كنيد » .
و امّا حكمت اينكه چگونه با تقوا و ورع ; يارى امام (عليه السلام)حاصل
مى شود اين است كه : منظور از نصرت و يارى كسى ; همراهى با او در رساندن نفعى
به او يا دفع ضررى از او است ، و هر كدام از اينها هم ممكن است نسبت به جان او
يا به عرض و آبروى او يا نسبت به اهل و اولاد يا مال يا متعلّقين او باشد ، و
باز هركدام از اينها ممكن است در امور دنيوى يا اُخروى باشد .
عناوين تقوى كه مؤمن با آنها حضرت را يارى مى كند
بنابراين ; مؤمن در تحصيل صفت تقوا ; با چند عنوان امام (عليه السلام)را
نصرت و يارى مى نمايد ، كه در هركدام نفعى است نسبت به وجود مبارك امام (عليه
السلام) در همه جهاتى كه بيان كرديم .
عنوان اوّل : از بزرگترين و مهمترين امورى كه آنحضرت از جانب خداوند جلّ شأنه دارند ; هدايت بندگان و
ارشاد آنها بسوى خير و صلاح است ، تا آنكه در طريق حقّ ثابت قدم بوده و از اهل
آن بشوند .
پس هر گاه انسان يك نفر از بندگان را هدايت و ارشاد كند تا آنكه از اهل خير
و صلاح شود ، اگر چه در واقع ; رسيدن او به درجه و رتبه صلاح از افاضه خود
ايشان از جانب خداوند
جلّ شأنه مى باشد ، لكن به همان مرتبه ظاهرى كه انسان در هدايت او وسيله شده است ;
امام (عليه السلام)را يارى كرده است ، و در اين امر فرقى نمى كند كه انسان
ديگرى را ارشاد و هدايت به صلاح و تقوا نمايد يا خودش را اصلاح نموده و با تقوا
شود ، پس خود او هم يكى از آنهائيست كه امام (عليه السلام)بايد او را به خير و
صلاح هدايت و ارشاد فرمايند .
و چون تقواى واقعى چه ظاهرى و چه قلبى موقوف به تحصيل معرفت و علم به
دستورات ائمّه اطهار (عليهم السلام)ــ دستوراتى كه در بيان حقيقت تقوا و وظائف
و آداب آن است ــ، و به تبعيت و پيروى و عمل به آن دستورات است ; روشن است كه
اين معرفت و عمل و تبعيّت ; با احياء امر ائمّه اطهار(عليهم السلام) ; و احياء
اخبار و احاديث آنها ; و تضييع نشدن اوامر شان نسبت به اين بنده متّقى ، و
ابقاء و اظهار آن اخبار حاصل شده و تحقّق پيدا مى نمايد.
و اين احياء و ابقاء از بزرگترين و مهمّترين اقسام نصرت نسبت به امام(عليه
السلام)است كه مورد رضايت و محبوبيّت ايشان بوده ، و تأكيد زيادى به آن شده
است .
عنوان دوّم : آنكه در مقام هدايت ; هدايت عملى چندين برابر هدايت گفتارى مؤثر است و اثر
واقعى دارد ، بلكه هدايت گفتارى بدون هدايت عملى چندان اثرى پيدا نمى كند ، پس
هرگاه كسى اهل تقوا شد همان آثار ظاهرى تقواى او موجب تنبّه و تذكّر و هدايت
ديگران مى شود .
و ان شاء الله تعالى بيان خواهد شد كه هدايت بندگان ; از انواع نصرت و
يارىِ ولىّ الله در امر دين است ، و به اين مطلب در « كافى » در باب « ورع »(
[6]
) و باب « علم »(
[7]
) تصريح شده است .
عنوان سوّم : آنكه هر گاه بنده مؤمن واقعاً به وصف تقوا متّصف شد و آثار كمال از او ظاهر
گرديد ، اين موجب عزّت و شرف امام (عليه السلام)است ، چنانچه وارد شده :
« كُونُوا لَنا زَيناً و لا تَكُونُوا لَنا شَيناً ».(
[8]
)
واضح است كه كمال فرزند موجب عزّ و شرف پدر است ، و كمال عبد موجب عزّ و
شرف مولى است ، و كمال مصاحب و دوست ــ و هر چه متعلّقات انسان باشد ــ موجب
شرف و عزّ انسان است ، و همه اين انتسابات ما بين امام (عليه السلام)و مؤمنين
ثابت است ، و اخبار زيادى در اين مورد وارد شده است.(
[9]
)
عنوان چهارم : آنكه مراتب تقواى واقعى بر آن وجهى است كه از ائمّه اطهار (عليهم
السلام)وارد شده است ، بنابراين ; چنانچه هر شخص مؤمن واقعاً در پى تحصيل تقوا
باشد ، حتماً بايد افعال و اقوال آنها(عليهم السلام)را كاملا تبعيّت نمايد و در
اين تبعيت و پيروى ; تسليم شدن به امر آنها و تعظيم شأن جليل آنها(عليهم
السلام)حاصل مى شود ، و اين امر نسبت به ظاهر گرديدن مقام رفيع آنها نصرت و
يارى كاملى است .
عنوان پنجم : آنكه بنده بواسطه اتّصاف به وصف شريف تقوا در زمره اولياء و شيعيان واقعى
آنها(عليهم السلام)داخل خواهد شد ، و همين دخول در زمره در دوستان و اولياء
آنها ــ كه موجب زيادتى عدد آنها است ــ نصرتى آشكار است ، و اين نصرت نسبت به
عزّ و شرف آنها است ، و مؤيّد اين هم حديث نبوى (صلى الله عليه وآله)است كه
فرمود :
« تناكحوا و تناسلوا تكثروا فإنّي اُباهي بكم الاُمم يوم القيامة و لو
بالسقط ».(
[10]
)
كه آنحضرت : زياد شدن عدد شما اُمّت را ــ ولو سقطى باشد ــ موجب مباهات
خود در ميان اُمّتهاى ديگر مى داند .
عنوان ششم : به مقتضاى اخبار زيادى ; وجود اهل تقوا در هر مكانى و مجمعى موجب رفع بلا و
نزول رحمت است ، ولو اينكه اهل آن مكان مستحق عذاب و بلا باشند ، به طورى كه
اگر وجود آنها نباشد بلا نازل مى شود .
و اين عنوان نصرت كاملى است نسبت به امام (عليه السلام)در مقام ظهور آثار
وجود مباركش ، چرا كه همه فيوضات الهيّه به يمن وجود مبارك حضرت ولىّ الله
(عليه السلام)نازل و مقدّر مى شود ، و آن فيوضات از طرف آنحضرت (عليه السلام)در
هر مكانى و مجمعى بخاطر وجود شيعيانشان كه از اهل تقوا مى باشند ; افاضه
مى شود ، كه اگر تقواى آنهانباشد ; اعمال قبيحه ديگران مانع از ظهور آن آثار
مى شود ، پس افراد متّقى بواسطه تقواى خود ; امام (عليه السلام)را در افاضه اين
فيوضات ; نصرت و يارى مى كنند .
عنوان هفتم : آنكه تقوا يارى است نسبت به آنحضرت (عليه السلام)در مقام دفع ضرر از
متعلّقانشان ــ يعنى جهّال از دوستان ايشان ــ به خاطر آنكه گفتيم: اگر اهل
تقواى از دوستان و شيعيان نباشند ; بلا و نقمت بر غير آنها وارد مى شود .
عنوان هشتم : آنكه هرگاه بنده مؤمن تقواى حقيقى پيدا كرد و به درجه كمال رسيد ، خداوند
متعال بعضى از كرامات را در برخى از مواقع از آنها ظاهر مى فرمايد ، و هر گاه
مردم كراماتى را كه از شيعيان حضرت ولىّ الله صلواة الله عليه
ظاهرمى شود ; ديدند ، موجب كمال و استحكام عقيده و معرفت و محبّت آنها نسبت به
وجود مبارك آنحضرت (عليه السلام)مى شود .
بنابراين ; اين نصرت است هم نسبت به عزّ و شرف ايشان كه هم در نظر اخيار و
هم در نظر اغيار ظاهر مى شود ، و هم نصرت است براى متعلّقان و دوستان ايشان ،
زيرا موجب ثبات و بقآء آنها در طريق ولايت آنها و صراط مستقيم حق است .
عنوان نهم : آنكه هر گاه بنده مؤمن واقعاً اهل تقوا شد محل وثوق و اعتماد ما بين بندگان
مى شود ، و به اين سبب هر چه بگويد يا خبر دهد مورد اطاعت واقع مى شود ، پس
تقواى او نصرت است نسبت به احياء و ابقاء احاديث و اخبار ائمّه معصومينصلواة الله عليهم اجمعين .
و همچنين موجب نشر فضائل آنها و تقويت قلوب مردم در معرفت و محبّت با ائمّه
(عليهم السلام)بوسيله اين احياء و انتشار كه از اثر تقواى او است ; مى شود ،
حتّى آنكه در حقّ بعضى از بزرگان و موثّقين از اصحاب اين مضمون وارد شده است
كه :
« لولا هؤلاء لاندرست آثارنا ».(
[11]
)
عنوان دهم : آنكه تقواى مؤمن نسبت به شيعيان و دوستان امام (عليه السلام)در امر آخرت
آنها نيز نصرت و يارى است ، زيرا بواسطه اعتماد و وثوق به آنها ــ يعنى به اهل
تقوا ــ به فيض جماعت آنها در نماز فائض مى شوند .
عنوان يازدهم :
آنكه تقواى مؤمن نصرت است نسبت به ولىّ الله صلواة الله
عليه در امر دنياى شيعيان و دوستان ايشان ، زيرا بواسطه
اعتماد به قول آنها در امر نكاح و طلاق و شهادات و امثال اين اُمور ، اُمور
دنيوى آنها نيز منظم مى گردد .
عنوان دوازدهم :
آنكه تقواى مؤمن ; يارى است نسبت به ظهور مراتب شئونات و كمالات حضرت ولىّ
الله (عليه السلام)در قلب خودش مى باشد . زيرا تقواى حقيقى وقتى محقق مى شود كه
ما بين تقواى ظاهرى و قلبى جمع شود ، و هر گاه قلب بوسيله وصف تقوا از رذائل
ــ كه اصل و عمده آنها حبّ دنيا است ــ پاك شد ، دل منوّر مى شود ، همچون چشمى
كه باز شده و نور خورشيد و جلال او را ديده و به كمال او عارف شود ; دل مؤمن
متقى بينا مى شود ، و به جلال و كمال امام (عليه السلام)عارف و بصير مى گردد ،
و مرتبه نورانيّت ايشان در نزد او ظاهر مى شود ، و قلب او نسبت به جلال و مقام
رفيع ايشان خاضع و خاشع مى شود .
و اين عنوان ; هم نصرت قلبى و هم نصرت جسمى مى شود ، بر حسب آنچه در تحصيل
اسباب تقوا سعى مى كند ، تا آنكه موجب بصيرت و نور قلبى شود .
بلكه بنابراين عنوان ; علاوه بر آنكه تقواى حقيقى سبب ظهور مراتب كماليه
آنها در قلب خود او مى شود ، وسيله ظهور اين مراتب از براى ديگران نيز مى شود ،
به خاطر آنكه در بعضى از اخبار وارد شده است :
« هر گاه قلب به تقواى از حبّ دنيا و آثار آن متّصف شد ; پس خداوند بر زبان
او كلمات حكمت را القاء مى كند ، كه حسن كلمات مورد تعجّب شنوندگان مى شود ».(
[12]
)
پس بنده مؤمن بعد از اينكه بوسيله نور تقوا در قلب خود نسبت به شئونات و
مقامات رفيعه آنها (عليهم السلام)بصيرت و بينائى كامل پيدا نمود ; پس زبان او
به آنچه در قلب ظاهر گرديده ناطق و گويا مى گردد ، و با بيان او حجّت و دليل
فضل و كمال آنها بر دوستان ; ظاهر و هويدا شده و به آن منتفع و هدايت مى شوند ،
و بر دشمنان اتمام حجّت شده و موجب رغم انف آنها مى گردد .
پس به اين عنوان تقوا هم نسبت به ظهور مقام امام (عليه السلام)در نظر
دوستان و دشمنان نصرت مى شود ، و هم نصرت مى شود نسبت به شيعيان و دوستان ايشان
كه به سبب آن در صراط مستقيم ثابت مى مانند ، و از فتنه اتباع شيطان رجيم سالم
مى مانند.
و همين عنوان از تقوا ; يكى از وجوهى است كه در معنى و مراد از نصرت قلبى
در هر مقام وارد شده است ، چنانچه در بعضى از اخبار فضيلت نصرت و يارى امام
(عليه السلام)ذكر شد ، و بعضى ديگر از وجوه در معناى نصرت قلبى در كيفيّت هشتم
ان شاء الله تعالى خواهد آمد .
عنوان سيزدهم :
آنكه تقواى مؤمن نسبت به حقوق و اموال امام (عليه السلام)نصرت است ، زيرا
هرگاه بنده واقعاً با تقوا شد ، پس آنچه از حقوق واجبه ماليّه امام (عليه
السلام)به او تعلّق گيرد ــ كه در امر خمس واجب مى شود ــ در هر موردى كه به
رضاى آنحضرت قطع پيدا كند ;انفاق مى نمايد ، بر حسب آنچه در جاى خود بيان شده
است .
و از جمله مواردى كه مورد رضاى امام (عليه السلام)است ــ از حقوق واجبه و
غير واجبه(
[13]
) ــ مقامى است كه احياء امر ايشان شود ، و در چنين موردى نصرت
و عزّ و شرف ايشان هم حاصل مى شود ، كه بواسطه امر تقوا سهم ديگر از خمس را در
مورد سادات از شيعيان ايشان انفاق مى كند . و نيز حقّ زكات را به عوام دوستان
ايشان انفاق مى كند ، و همچنين بواسطه اعتماد به او بسا از اين حقوق نزد او
آورند ، و او به اهلش و موردش بر وجه مزبور برساند .
پس بنابراين ; نصرت و يارى كرده نسبت به شيعيانى كه آن حقوق را اداء
مى كنند و به فيوضات و آثار دنيوى و اُخروى آن فائز مى شوند ، و هم نسبت به
شيعيانى كه نيازمندند ، پس اصلاح امر آنها مى شود و در فرج واقع مى شوند ، پس
همه اين خصوصيّات ; نصرت و يارى است نسبت به ولىّ الله
صلواة الله عليه ، و در مورد متعلقان ايشان كه به وسيله تقواى مؤمن ; نصيب او شده است .
عنوان چهاردهم :
آنكه چون وارد است در اخبار ; و واضح است در انظار كه از آثار تقوا هيبت و
عزّت الهى است كه در حال مؤمن ظاهر مى شود ، و در دل منافقين و اشرار تأثير
مى كند كه از او خائف و ترسان مى شوند ، پس بسا باشد به اين سبب ; منكرات دفع
شود ، و حدود الهى اقامه گردد ، و شرّ اشرار و فسّاق از اخيار مى شود ، و همه
اينها نصرت و يارى امام (عليه السلام)در امر دين است ، چنانچه در كيفيّت چهارم
ان شاء الله تعالى بيان خواهد شد .
عنوان پانزدهم : آنكه از جمله شئونات و مقامات رفيعه امام (عليه السلام)ــ كه آثار و بركات
آن به شيعيان و دوستانشان اختصاص دارد ــ دعاو شفاعت آنحضرت (عليه السلام)است ،
كه به اين وسيله خداوند اعمال آنها را قبول فرموده ، و نقصان آن اعمال را
اصلاح ، و از سيّئات آنها عفو مى فرمايد ، كه اگر شفاعت و دعاى ائمّه اطهار
(عليهم السلام)در حقّ اوليائشان نباشد ; هر آينه در دنيا و آخرت در سختى ها و
نقمات الهى هلاك خواهند شد ، و از ثوابهاى آن اعمال و حسنات محروم خواهند شد ،
و اين امر در روايات بسيارى بيان شده است.(
[14]
)
و تأثير دعاى امام (عليه السلام)در اعمال دوستان بر وجه مزبور نسبت به
عبادات و اعمال صالحه آنها چنين است كه دوستان آنها در مقام عبادت و اهتمام در
تكميل آن به حسب شرايط ظاهرى و باطنى هر چند نهايت سعى و كوشش را بكنند ; مَثَل
آن عبادات صحيح و كامل مانند قطعه مسى است كه هر گاه كيميا به آن برسد ، قدر و
قيمت پيدا مى نمايد طورى لياقت پيدا مى كند كه براى سلاطين و عمارات عالى آنها
زينت و زيور مى شود ، و بدون كيميا قدر و قيمت آن ناچيز است و به آن مرتبه
نخواهد رسيد .
پس همچنين است آن اعمال ; هر گاه به دعاى امام (عليه السلام)مقرون شود از
جهت قبولى آنهاپيش خداوند ; مقام و مرتبه آنها جليل و بلند خواهد بود ، به
گونه اى كه مؤمن بخاطر زينت يافتن به آنها ، و نيز بواسطه تزكيه و تكميل شدن
نفس او به آنها لايق مى شود كه در مقامات عاليه جنان در رضوان و در جوار قرب
الهى داخل شود ، و در زمره اولياء طاهرين (عليهم السلام)بوده ، و با آنها در
مسكن آنها قرار گيرد ، و به نعمتهاى آنان متنعّم شود .
امّا تأثير دعاء امام (عليه السلام)نسبت به معاصى و گناهان ; مَثَل آن
مانند ترياقى است كه به شخص مسمومى مى دهند ، و بواسطه آن اثر زهر از بين
مى رود و از هلاكت سالم مى ماند ، پس همچنين است دوستان ; كه به جهت دعاى امام
(عليه السلام)گناهانشان بخشيده و از هلاكتى كه در اثر معاصى است ــ به آنكه
ايمان آنها فاسد و زائل شود ــ سالم بمانند ، چرا كه بعضى از معاصى و گناهان
چنين اند كه گرچه به ظاهر صغير و كوچك ديده مى شود ; و لكن نزد خداوند عظيم و
بزرگ است ، و موجب سلب ايمان و كفر و شرك و ضلالت مى شود ، پس بوسيله دعا و طلب
مغفرت امام (عليه السلام)از شرّ چنين معاصى و از چنين هلاكتى سالم مى ماند .
و با اين بيان روشن شد كه يك وجه در مراد و معناى بعضى از اخبارى كه وارد
شده است كه : « فائده صله نمودن مؤمنين با امام (عليه السلام)به مال خود تطهير
و تزكيه آنها مى باشد» ،(
[15]
)كه اين تزكيه نسبت به اعمال صالحه آنها آن است كه آنچه ناقص باشد ; رفع
نقصان مى شود ، و آنچه تمام و كامل باشد ; رفعت قدر پيدا مى نمايد ، به وجهى كه
بيان شد كه چون مسى است كه به كيميا طلا شود .
و نسبت به قلوب آنها آن است كه آن ظلمتهائى كه از آثار معاصى پيدا شده است
رفع مى شود ، پس اخلاق آنها نيكو مى شود ، و ايمان آنها در قلوب از فساد سالم
مى ماند .
و نسبت به جسم آنها آن است كه از بسيارى از بليّات و آفات سالم مى ماند .
و نسبت به مال آنها آن است كه مال آنها گوارا و با بركت مى شود ، و از
بسيارى از خطرات مانند شرّ
حسودان و صاحبان چشم بد و امثال اينها سالم مى ماند .
چنانچه در اين آيه شريفه هم (خُذْ
مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرهُمْ وَ تُزَكّيهِمْ وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ
اِنَّ صَلوتَك سَكَنٌ لَهُمْ )(
[16]
) اشاره به اين نوع تزكيه شده است ، كه حاصل مضمون آن اينست كه : گرفتن
اموال بندگان و دعاى ايشان در حقّ آنها سبب تزكيه و تطهير آنها مى شود ، و سبب
سكون و آرامش قلوب آنها ــ از آنچه سبب اضطراب قلب است از شكوك شيطانى و شبهات
نفسانى ــ مى شود.
پس لازمه كمال ايمان و معرفت به اين مقام نسبت به امام (عليه السلام)آن است
كه بنده مؤمن به عمل صالح خود مغرور نشود ، و براى او در عمل ; هر چند به نظر
او بزرگ و زياد آيد ; عُجب حاصل نشود .
و بنابراين ; هر چند تقواى او كامل باشد ; كمال سعى را بنمايد ، و آنچه كه
لازمه مودّت واقعى و موالات حقيقى نسبت به امام زمان (عليه السلام)است ; به عمل
آورد ــ چه در مال خود يا به زبان يا به فعل يا هرنحو ديگرى كه ممكن شود ــ تا
آنكه بوسيله اين مرتبه موالات مورد دعاى حضرت واقع شده ، و بوسيله آن ; قلب و
جسم او و اعمال و صفات و مال ; از جميع قذارات ظاهرى و باطنى دنيوى و اُخروى
تزكيه و تطهير شود.
البتّه به بعضى از كيفيّات مودّت و نصرت با آنحضرت در فصل سوّم اشاره
خواهدشد .
ولكن بسا شود كه بنده بواسطه زيادى گناهان يا كوچك شمردن فرائض الهى ;
قابليّت تأثير دعاى معصوم در حالش از او سلب مى شود ، چنانچه در اين آيه كريمه
است :
( اِسْتَغْفَرْ
لَهُم اَو لاتَسْتَغْفِر لَهُمْ اِن تَسْتَغْفِر لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً فلَنْ
يَغْفِرَ الله لَهُمْ ).(
[17]
)
و همچنين از او قابليّت تأثير مواعظ بالغه رسول و امام (عليهما السلام)سلب
مى شود ، چنانچه در اين آيه مباركه است : ( ء اَنْذَرْتَهُمْ
اَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لايُؤمِنُونَ ).(
[18]
)
پس با اين حال ; نه دعا در حقّ چنين كسى مى فرمايد ، نه شفاعت براى او
مى نمايد .
بنابراين ; هرگاه بنده مؤمن در تقوا سعى نمايد ، و از اعمال ناپسند و
گناهان كبيره و نيز تسامح در فرائض ــ به گونه اى كه سبب استخفاف شود ــ اجتناب
كند ، پس با اين حال ; قابل و لايق شده و جاى اميد هست كه مورد دعا و شفاعت
حضرت ولىّ الله صلواة الله
عليه واقع شود ، و دعاء و شفاعت ايشان در حقّ او تأثير
نمايد .
بنابراين ; هر مؤمن متّقى به تقواى خود ، امام (عليه السلام) را در وقوع
شفاعت و دعا ; نصرت و يارى كرده است ، و اين در ظهور عزّت و جلال ايشان كه
مقرّر است نسبت به مقام رفيع ولايتشان نصرت خواهد شد ، چنانچه در همين عنوان
فرمايش حضرت حجّت الله
صلواة الله عليه ظهور دارد ــ كه قبلا ذكر شد ــ به اين مضمون كه :
« بپرهيزيد از خداوند ، و يارى نمائيد ما را به بيرون آوردن شما از فتنه اى
كه مشرف بر شما شده ، و رو به شما آورده است(
[19]
).
عنوان شانزدهم :
آنكه از اعظم اقسام نصرت و يارى ايشان دعاى در تعجيل فرج آنحضرت (عليه
السلام) مى باشد ، و اينكه از اعظم شرايط تأثير دعا در استجابت ــ به خصوص اين
دعا ــ تقوا است ، و در فرمايش نبوى هم مروى است كه :
كافى است از دعا با وصف تقوا ; آن مقدارى كه كافى است از نمك براى طعام .
البته در اين مورد ; در كيفيّت هفتم مفصّلا بحث خواهيم كرد.
پس دعاء و طلب فرج آن عاليمقام (عليه السلام)بر و جهى كه به آن واقعاً نصرت
آنحضرت حاصل شود در حالتى است كه بنده حقيقتاً داراى وصف تقوا باشد .
بنابراين ; بنده بواسطه سعى و كوشش در تحصيل تقوا ; در وقوع اين نصرت كامله
نيز سعى مى كند ، خصوصاً اگر در هنگام سعى و كوشش در امر تقوا ; متذكّر اين امر
بود ، و خصوصاً قصد نصرت نمايد ، و اين مطلب نيز در كيفيّت پنجم و هفتم ذكر
مى شود .
نصرت و يارى حضرت قائم عليه السّلام با ارشاد جاهلين
كيفيّت دوّم ; سعى و اهتمام در ارشاد و هدايت جاهلين است
اعم از آنكه جهالتشان ;جهالت كفر و شرك باشد يا جهالت ضلالت يا جهالت در
احكام دين ، يا جهالت در امر فسق و فجور باشد .
هدايت چند قسم است.
اوّل آنكه به گفتار باشد ; مثل تعليم آنچه رفع جهالت شود ، يا ترغيب و
تحريص نمودن جاهل را بر وجهى كه در مقام رفع جهل خود بر آيد ، به گونه اى كه
علاقه مند شود كه در مجالس علم نزد علماء حاضر شود .
دوّم آنكه با فعل و كردار باشد ، مثل آنكه فعل و حال انسان در كمالات و حسن
اخلاق و مواظبت به آداب بطورى باشد كه موجب رغبت و تأليف قلوب جاهلين شود .
و اين قسم بهترين وسيله در خصوص هدايت و ارشاد است ، چنانچه در امر تقوا
بيان شد .
سوّم آنكه به مال باشد ; مثل آنكه مال خود را بخاطر تأليف قلوب مردم انفاق
كند ، به گونه اى كه به اين وسيله در روى آوردن بسوى امر حقّ رغبت نمايند ، و
ترك كفر يا شرك يا ضلال يا فسق نمايند ، يا آنكه در امر زندگى آنها كمك كند تا
آنها بر تحصيل احكام و امر دين اقدام نمايند ، يا آنكه مجلسى را از جهت مذاكره
علم منعقد نمايد ; و در آن آنچه موجب رغبت حضور در آن شود ــ از اطعام و نحو آن
خصوص نسبت به عوام و جاهلين و مستضعفين ــ مهيّا نمايد.
و تأييد و تأكيد بر حُسن اين نوع ترغيب ; آن است كه خداوند متعال سهمى از
زكات(
[20]
) را در مورد تأليف قلوب از اهل كفّار از اهل كتاب و غير از
آنها يا مطلق ضعفاء ـ و لو از مسلمين ـ مقرّر فرموده ، براى آنكه آنها بسوى
اسلام يا به جهاد رغبت پيدا كنند ، كه اين مطلب
مفصّلا
در كتب فقهى
بيان شده است .
و همچنين در روايات نقل شده است كه :
وقتى حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) خواستند اقرباء خود را بسوى دين مبين
خود دعوت فرمايند ، به حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : طعامى مهيّا
فرمايند ، و بعد از اطعام حاضرين ; دعوت خود را اظهار فرمودند ، و در حديث است
كه تا سه روز اين عمل را تكرار فرمودند .(
[21]
)
يك وسيله كاملِ ديگر از وسائل ارشاد و هدايت ; تحرير و تأليف و تصنيف
احاديث و اخبار و مطالب علمى و دلائل و برهانهاى حقّه است ، و اين كيفيّت
نصرت ; يعنى هدايت و ارشاد جاهلين اگر چه بر حسب تعميمى كه در اقسام آن ذكر
شد ، معلوم شد كه اقدام بر آن از براى همه بندگان ، هر كدام به قسمى از اقسام
آن بر وجه مقدور و ميسور امكان دارد .
بنابراين ; همه بندگان بايد كمال اهتمام را داشته ; در بعضى موارد به عنوان
وجوب و در برخى ديگر به عنوان استحباب ; به هر قسم و به هر وجهى كه مقدور و
ممكن شود سعى در هدايت جاهلين بنمايند .
و هرگاه انسان به اين عمل موفّق شود ; به محبوبترين عبادات پيش خداوند دست
يافته ، و اشرف وسائل و اقرب قربات نزد او رسيده است ، و هم مراد واقعى از
احياء نفس است كه فضل جليل آن در اين آيه مباركه است ( وَ
مَنْ اَحْياها فَكَاَنَّما اَحْيَا النّاسَ جَميعاً )(
[22]
)يعنى : و هر كس نفسى را احياء نمايد ، پس چنان است كه تمام مردم را احياء
نموده باشد .
و از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام)در بيان آن از « كافى » روايت شده
كه تأويل اعظم آيه ; آن است كه : هر كس نفسى را از ضلالت و گمراهى بسوى هدايت
راهنمائى كند .(
[23]
)
و در اخبار فضائل مهمّ و زيادى نقل شده است .(
[24]
)
و لكن عمده در انجام اين نوع نصرت ، و درجه كامله آن نسبت به علماء كاملين
است كه بر حسب اين فرمايش كريمه :
( وَ
ادْعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ
جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَن )(
[25]
)
و به اين روش استوار; هركدام از طوائف جاهلين را به مقتضاى حال ; به يكى از
وجوه سه گانه هدايت و ارشاد فرمايند .
وجه اوّل: كه به طريق حكمت باشد ، يعنى با
بيان دقايق و حقايق و اسرار خفيّه در آيات الهيّه كه در ارض و سما و جميع آفاق
و در جميع مصنوعات اوست ، بر وجهى كه آن حكمتها و اسرار و دقايق بوسيله حسن
بيان روشن و آشكار در عقول و افهام گردد ، كه به سبب آن به وجه يقين به امر
آفريدگار اذعان نمايند ، و آيات او را تسليم نمايند ، و همچنين سائر معالم دين
آنچه تعلّق دارد به تقديرات ، ونيز احكام حضرت ربّ العالمين را بيان نمايند .
و تأثير اين قسم دعوت مخصوص اهل كمال و عرفان است ، و در مورد آنها در
صورتيكه رد و انكارى نداشته باشند ; مفيد و مؤثّر مى شود ، و اين انكار از
خودخواهى و استكبار حاصل مى شود و از اعظم رشته هاى حبّ دنيا است كه مجموع آنها
هفت رشته است ، چنانچه در « كافى » روايت فرموده است .(
[26]
)
وجه دوّم: به طريق موعظه حسنه است ، يعنى
در مقام تبشير و بشارت ; فوائد و آثار و فضائل مهمّ و نيكوىِ دنيوى و اُخروىِ
حسنات و اعمال نيك را بيان نمايد ، و در مقام تنذير ; مفاسد و مهالك و خطرات
عظيم و شديد دنيوى و اُخروىِ گناهان و مناهى الهى را بيان كند ، و در هركدام به
نرمى كلام و حسن و زيبائى بيان ; و به ذكر مثالهاى واضح و اخبار و سرگذشت
امّت هاى گذشته ، بطورى كه موجب رغبت نفوس و واقع شدن كلام در قلوب باشد ،
رفتار نمايد.
و تأثير اين قسم دعوت غالباً به صاحبان نفوس طيّبه و قلوب سليمه از مؤمنين
است ، خصوص نسبت به ضعفاء از جاهلين آنها .
وجه سوّم: به طريق مجادله به وجه احسن
است ، يعنى با بيان امر حقّ و اثبات آن به امر واضح و برهان قطعى كه انكار آن
ممكن و جايز نباشد مگر از كسى كه مجادل و معاند باشد ، كه در اين حال نتيجه
بيان و برهان از براى چنين كسانى اتمام حجّت خواهد بو ، و موجب خوارى آنها و
عدم ظفر آنها بر مستضعفين از مؤمنين مى شود ، و با وساوس فريب دهنده آنها ;
ضعفاء جاهلين گمراه نمى گردند .
و اين قسم دعوت غالباً نسبت به اهل جدل و صاحبان خطاو لغزش است ، و لكن
عمده امرى كه در اين جهت شناخت و تذكّر آن لازم و مهم است ; اين است كه :
مهمّترين وسيله در نفوذ كلام و تأثير قول هدايت كننده در قلوب و نفوس اخلاقِ
نيكوى ظاهرى و باطنى در هدايت كننده است ، و ديگر حُسن نيّت و خلوص است به آنكه
غرض او همان نصرت امام (عليه السلام)در امر دين الهى و امر حقّ باشد .
چرا كه اين نوع نصرت ; يعنى تعليم عباد و هدايت آنها به وجه مزبور ، نصرت
كامله ايست كه افضل از تمام اقسام و كيفيّات نصرتها نسبت به آنحضرت (عليه
السلام)است ، و اين نوعى نصرت است به وجود مبارك ايشان ، چه آنكه امر هدايت و
ارشاد عباد امرى است الهى ، كه از طرف رسول الله (صلى الله عليه وآله)به وجود
مبارك حضرت ولى عصر
صلواة الله عليه موكول شده است .
پس هركس در جهت انجام اين امر ـ به يكى از وجوه سه گانه ـ اقدام نمايد چه
از نظر مالى و چه از نظر گفتارى و چه از نظر عملى و كردارى ; و با توفيق الهى
وسيله هدايت گروهى بشود ; در واقع حضرت ولىّ الله (عليه السلام) را در امر دين
الهى نصرت كرده است ، و به اين عمل ; نصرت الهى محقق شده است ، و مصداق ( اِنْ
تَنْصُرُوا الله يَنْصُرْكُمْ ) واقع مى شود ، به طوريكه
در مقدمه كتاب ذكر كرديم .
و في نهج البلاغة ، قال أميرالمؤمنين (عليه السلام) فيما كتب للأشتر النخعي
(رضي الله عنه) في ضمن ما أوصى به : « أمره بتقوى الله ، وإيثار طاعته ، و
اتّباع ما أمر به في كتابه من فرائضه و سننه الّتي لايسعد أحد إلاّ باتّباعها ،
و لايشقي أحد إلاّ مع جحودها وإضاعتها وأن ينصر الله سبحانه بقلبه ويده
ولسانه ، فإنّه جلّ اسمه قدتكفّل بنصر من نصره ، و إعزاز من أعزّه ».(
[27]
)
و همچنين اين نوع نصرت و يارى آنحضرت (عليه السلام)نسبت به متعلّقان و
رعايا و دوستان ايشان است ، كه آنها را از هلاكت و عذاب دنيوى و اُخروى خلاص
مى كند ، و به فيوضات دنيوى و اُخروى فائز مى نمايد ، و احاديث و اخبار هم در
فضل اين نوع ناصرين ــ يعنى علماء هدايتگر ــ بسيار است . (
[28]
) و آنها بعد از انبياء و اوصياء افضل از عامّه طوائف مؤمنين .
و از آن جمله روايت شده در «تفسير حضرت امام حسن (عليه السلام)» كه حضرت
امام محمّد تقى
صلواة الله عليه فرمود :
عالمى كه پرستارى كند يتيمان آل محمّد (عليهم السلام)را ، آن كسانيكه از
امام خود دور افتاده اند ، و حيران مانده اند ، و در دست شياطين اسير شده اند ،
و به دست دشمنان ما گرفتارند ، پس آنها را از حيرت نجات دهد ، و وسوسه هاى
شياطين را از آنها دور كند ، و دشمنان آنها را به دليل و برهانى كه از ائمّه
آنها رسيده ذليل و مغلوب نمايد ; فضيلت اين نوع از علماء بر عابدها بيشتر از
فضيلت آسمان و عرش و كرسى و حجابها بر زمين است ، و مانند فضيلت ماه شب چهارده
بر كوچك ترين ستاره هاى آسمان است.(
[29]
)
همچنين در همين روايت است كه حضرت امام محمّدتقى (عليه السلام)فرمود :
اگر نباشد به بركت علمائى كه در زمان غائب بودن حضرت قائم (عليه
السلام)مردم را بسوى آنحضرت دعوت مى كنند ، و با دلائل محكم شبهات ملحدين را
دفع مى نمايند ، و عوام ضعيف را از دام شيطان و دشمنان دين نجات مى دهند ، هر
آينه تمام مردم گمراه شوند ، و از دين برمى گردند ، لكن اين نوع از علماء دلهاى
ضعفاى شيعيان را نگاه مى دارد ، همانطور كه صاحب كشتى سُكّان كشتى را نگاه
مى دارد ، و اين طائفه از علماء نزد خداوند جل شانهاز هر كسى افضل و بهترند.(
[30]
)
روايت ديگرى در « اصول كافى » نقل شده در ضمن روايتى از حضرت صادق (عليه
السلام)از حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)كه فرمود :
فضل عالم بر عابد مثل فضل ماه شب چهارده است بر باقى ستارگان ، و بدرستيكه
علماء وارثان انبياء مى باشند ، و همانا انبياء دينار و درهمى را ارث نگذارند ،
و لكن علم را ارث گذارند ، پس هر كس آن را اخذ نمايد ; حظّ و بهره كامل برده
است .(
[31]
)
و عن تفسير العسكري (عليه السلام)
أيضا : و قال اميرالمؤمنين (عليه السلام):
« من كان من شيعتنا عالماً بشريعتنا ، فاخرج ضعفاء شيعتنا من ظلم جهلهم الى
نور العلم الّذي حبوناه ; جاء به يوم القيامة و على رأسه تاج من نور يضيئ لأهل
تلك العرصات و حلّة لايقوم لأقلّ سلك منها الدنيا بحذافيرها .
ثم ينادي مناد : يا عباد الله ! هذا عالم من تلامذة بعض علماء آل محمّد
(عليهم السلام) ، ألا فمن أخرجه في الدنيا من حيرة جهله فليتشبّث بنوره ليخرجه
من حيرة ظلمة هذه العرصات الى نيرة الجنان ، فيخرج كلّ من كان في الدنيا علمه
خيراً أو فتح عن قلبه من الجهل قفلا أو أوضح له عن شبهة ».(
[32]
)
نصرت و يارى حضرت قائم عليه السّلام با تحصيل علوم و معارف دينى
كيفيّت سوّم ; سعى و اهتمام در تحصيل علوم و معارف دينى از اصول و فروع دين ، و نيز
اهتمام در معرفت انسان نسبت به نفس خود در مقام فراگيرى علوم و رفع جهل از خود
مى باشد .
و اينك چگونگى نصرت بودن اين كيفيّت را در چند جهت بيان مى كنيم :
جهت اول: آنكه خود انسان هم از جمله كسانى
است كه هدايت او راجع به امام (عليه السلام)مى باشد ، پس همان طور كه در هدايت
ديگران نصرت حاصل مى شود ــ به بيانى كه گذشت ــ همچنين تحصيل نمودن وسائل
هدايت خود و سعى در آن نيز ; نصرت محسوب مى شود ، چنانچه در امر تقوا هم اين
خصوصيت ذكر شد.
جهت دوّم: آنكه علم مثل چراغ است كه هرگاه
روشن شود حتماً از آن روشنائى حاصل مى شود ، پس بنده هم بعد از آنكه واقعاً
داراى مقام و مرتبه اى از علم نافع شد ، پس قهراً از علم او نور حاصل و افاضه
مى شود ، و جاهلين از او هدايت مى يابند.
پس با اين ملاحظه ; تعلّم و يادگيرى به منزله مقدّمه نصرت و يارى مى شود ،
مثل آنكه انسان هرگاه خود را براى جهاد با اعداء مهيّا نمايد ، به آنكه تحصيل
اسلحه نمايد ، و تعلّم كيفيّت مجادله و مقاتله را براى جهاد با اعداء نمايد ،
ــ مانند اسب دوانى و تيراندازى ــ پس با اين آمادگى در مقدّمات ; نصرت در جهاد
فى سبيل الله مى شود ، و به اين مقدار شخص داخل در زمره انصار شده ، و فائز به
فضيلت آنها مى شود.
پس همچنين است در علوم كه از براى هدايت كردن مهيّا مى شود ، و اين هدايت
از افضل كيفيّات نصرت و يارى امام (عليه السلام)است ، و اگر چه تعلّم به اين دو
عنوان ــ فى نفسه بر حسب اين بيان مزبور ــ عنوان نصرت مى شود ، ولى اين خصوصيت
در آن مؤكّد مى شود هر گاه نصرت امام (عليه السلام) را در هنگام اشتغال به
يادگيرى قصد كند ، يعنى متذكّر اين جهت باشد ، و اين علاوه بر فوائد و فضائل
ديگر است كه از جهت حصول آنها اقدام به يادگيرى علم مى كند ، پس نصرت امام
(عليه السلام)را هم يكى از آن دواعى قرار دهد ، و افضل از جميع فوائد ديگر
بداند .
جهت سوّم : آن جهتى است كه در عنوان دوازدهم
از عناوين نصرت بودن تقوا ذكر شد .(
[33]
)
جهت چهارم : آن جهتى است كه در فصل سوّم از
همين باب ان شاء الله خواهد آمد.