خورشيد مغرب

محمد رضا حكيمى

- ۴ -


فصل چهارم: در كتابهاى پيشينيان

1- در كتابهاى پيشينيان ( بشارتها)

از روزگاران كهن، داستان ظهور مصلح، در آخرُ الزَّمان، اصلى اساسى بوده است. پيشينيان بشر، پيوسته، آن را به يادها مى آورده اند. اكنون نيز پس از گذشتن قرنها، در خلال يادگارهاى انسانهاى قديم، آثارى هست كه ما را به گفته بالا رهنمونى مى كند.

اصولاَ، فتوريسم يعنى اعتقاد به دوره آخر الزمان، وانتظار ظهور منجى، عقيده اى است كه در كيشهاى آسمانى يهوديت( جوداييسم)، وزردشتى( زور استريانيسم)، ومسيحيت(در سه مذهب عمده آن: كاتوليك، پروتستان وارتدوكس)، ومدعيان نبوت عموماً، ودين مقدس اسلام خصوصاً، به مثابه يك اصل مسلم قبول شده است. ودرباره آن در مباحث تئولوژيك مذاهب آسمانى، رشته تئولوژى بيبليكال، كاملاً شرح داده شده است.(1)

بشارتها وپيشگويى هايى كه درباره مهدى وظهور مهدى، در كتابهاى مقدس، وديگر آثار پيشين، ودر سخناى حكماى قديم، رسيده است فراوان است. برخى از فاضلان، پاره اى از اين بشارتها واين سخنان را گرد آورده اند.

(بشارات عهدين)

گفته اند حتى در آثار مصر قديم نيز در اين باره كلماتى آمده است. ما در اينجا به برخى از مدارك بشارتهاى گذشتگان وسخنانِ انسانهاى روزگاران قديم، در چند قسمت، اشاره مى كنيم.

2- در آيين زردشتى

در كتابها وآثار زردشت وزردشتى، درباره آخرُ الزَّمان، وظهور موعود، مطالب بسيارى آمده است، از جمله در اين كتابها: كتاب اَوِسْتا، كتاب زَند، كتاب جاماسْبْ نامه، از آثار منسوب به مزديسنان ، مشتمل بر پرسش وپاسخى چند، كه ميان گشتاسب شاه وجاماسب حكيم، رد وبدل شده است. جاماسب را داماد زردشت دانسته اند- دايرة المعارف فارسى كتاب داتِسْتان دينيك، از موبد بزرگ منوچهر كتاب زراتُشت نامه، از شاعر زردشتى، زردشت بهرام پژدو در دين زردشت، موعودهايى معرفى شده اند كه آنان را سُوشيانْت مى نامند. اين موعودها سه تن بوده اند كه مهمترينِ آنان آخرينِ ايشان است. واو (سوشيانتِ پيروزگر) خوانده شده است. واين سوشيانت، همان موعود است، چنانكه گفته اند:

سوشيانت مَزْديسْنان، به منزله كَريشْناى برَهْمَنان، بوداى پنجم بودائيان، مسيح يهوديان، فارِقْليط عيسويان، ومهدى مسلمانان است.(2)

اشاره خواهيم كرد، كه در هر روزگارى، ودر ميان هر قومى وامتى، ودر هر سرزمينى، وبه زبان هر پيامبر، يا حكيم، يا بزرگى، كه سخن از (موعود) رفته است، به تعبيرها، واصطلاحها، ونامهاى متعارف در ميان همان قوم ومردم بوده است، ومنظور از همه آن تعبيرها واشارتها ونامها، سرانجام، موعود آخرُ الزَّمان است. وآن موعود، مهدى است، مهدى موعود.

همچنين، در فصل ششم، درباره (تداوم وعد وموعود)، كه از روزگاران قديم مطرح شده است، ودرباره (موعود آخرين)، كه حضرت بَقِيةُ الله (عليه السلام) است، سخن خواهيم گفت.

3- در آيين هندى

در آيينهاى هندوان وكتابهاى آنان نيز، سخن از نجات دهنده وموعود آمده است، از جمله در كتاب (مهابها را تا)، وكتاب (پورانه ها). در اين باره گفته اند:

همه اديان معتقدند كه در پايان هر دوره اى از تاريخ، بشر از لحاظِ معنوى واخلاقى رو به انحطاط مى رود، وچون طبعاً وفطرةً، در حال هبوط ودورى از مبدأ است، ومانند احجار به سوى پايين حركت مى كند، نمى تواند به خودى خود به اين سير نزولى وانحطاط معنوى واخلاقى خاتمه دهد. پس ناچار روزى يك شخصيت معنوى بلند پايه، كه از مبدأ وحى والهام سرچشمه مى گيرد، ظهور خواهد كرد، وجهان را از تاريكى جهل وغفلت وظلم وستم نجات خواهد داد. در اين مورد، در تعاليم هر دينى، به صورت رمز، به حقايقى اشاره شده است، كه با معتقدات آيينهاى ديگر توافق وهماهنگى كامل دارد... مثلاً در كيش هندو، در كتب پورانا، شرح مفصلى، درباره دوران آخر عصر كالى،  يعنى: آخرين دوره قبل از ظهور دهمين آواتاراى ويشنو درج گرديده است.(3)

(مقصود از عصر كالى، آخرُ الزَّمان است. اكنون عصر كالى است).

4- در آيين بودايى

چنانكه در پاره اى از كتب ومآخذ آمده است، در دين بودايى نيز، مسئله انتظار مطرح است. گفته اند كه در اين آيين نيز انتظار هست. شخص مورد انتظار اين آيين، بوداى پنجم است.

معلوم است كه در اين بشارتها وانتظارها وموعودها، تعبيرها متناسب با فرهنگ خود آن اديان واقوام است- چنانكه ياد شد- مثلاً در دين زردشتى، (سوشيانت پيروزگر) گفته مى شود، در آيين هندو، (آواتارا)، ودر بودايى، (بوداى پنجم).

5- در آيين يهود

يهوديان  كه خود را پيروان حضرت موساى كليم(عليه السلام) مى دانند نيز منتظر موعودند. در آثار دينى يهود، واسفار تورات، وديگر كتابهاى انبياى آنان، همواره، به موعود اشاره شده است. به پاره اى از اين كتابها اشاره خواهيم كرد. اگر به مطالب كتاب (نَبُوئِتْ هَيلدْ) (وحى كودك) استناد كنيم، به مطالب بسيارى، درباره ظهور پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، وبه قسمتهايى از تاريخ واحوال پيامبر، وحوادث مربوط به بعثت، وپاره اى از علائم آخرُ الزَّمان، ورجعت، واشاراتى به شخصيت حضرت حُجَّت بن الحسن المَهدى(عليه السلام)، وحتى اشاراتى درباره واقعه عاشورا، دست خواهيم يافت.(4)

به هر حال، چون يهوديان ، به حضرت مسيح(عليه السلام) ايمان نياوردند، بطبع، موعود آنان هنوز ظهور نكرده است. اگر در مجموع آنچه در آثار مقدس يهودى آمده است تأمل شود، چهره سه موعود، در آنها ترسيم مى شود:

حضرت مسيح(عليه السلام).

حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم).

حضرت مهدى(عليه السلام).

با اين حساب، انتظار، در يهوديت، كيفيتى ويژه مى يابد. وچون اين قوم، نه به حضرت مسيح (عليه السلام)، ونه به حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)، به هيچكدام، نگرويدند، بايد در برابر مسئله موعود وانتظار، بسيار حساس ونگران باشند، وبايد از اينهمه اشارات وبشارات، كه در كتابها وآيات خودشان آمده است، بسادگى وغفلت نگذرند. آنان بايد از ديگرِ منتظران، منتظرتر باشند، وبيشتر به انتظار وآمادگى براى ظهور فكر كنند، واز اينهمه ظلم وخيانت وتجاوز وانسان كشى دست بردارند، واز عواقب ظلم وستم بترسند. آنان دو موعودِ خود، مسيح (عليه السلام)، ومحمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را نپذيرفتند، ليكن از دست موعودِ سوم رها نخواهند گشت. اين است كه در روايات آمده است، كه جماعتى از يهوديان گرد (دَجّال) را مى گيرند. وبا ظهور مهدى، وفرود آمدن عيسى، وكشته شدن دجال، آنان نيز قتل عام مى شوند، ودامنه تاريخ ودامن بشريت از وجود آن جماعت پاك مى گردد.

اينك نام چند كتاب از كتابهاى يهوديت وعهد عتيق، كه در آنها سخنانى درباره موعود آمده است:

كتاب دانيال پيامبر.

اينهم يك خباثت وپستى ديگر برخى از آنان كه حتى در آخر الزمان نيز تسليم حق نمى شوند، بلكه در زمره هواداران دجال در مى آيند.

كتاب حَجّى(حَكّا) يپيامبر.

كتاب صَفَنِياى پيامبر.

كتاب اِشَعْياى پيامبر.

همچنين در كتاب زبور حضرت داود(عليه السلام) نيز، در اين باره، مطالبى ذكر شده است، چنانكه (قرآن كريم)، از(زبور) وذكر غلبه صالحان درآن سخن گفته است:

(وَلَقَد كَتَبْنا فى الزَّبور، مِن بَعدِ الذِّكر، اَنَّ الاَرضَ يرِثُها عِبادى الصّالِحًون).(5)

در اينجا اشاره مى كنم كه بشارتهاى مذكور، در آثار مقدسِ يهود، همه وهمه، درست است، پاره اى تحقق يافته است وپاره اى تحقق خواهد يافت. ليكن آنان حق را نپذيرفتند، نه از زبان حضرتِ مسيح(عليه السلام)، ونه از زبان حضرتِ محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) ( با اينكه بشارتِ آمدن اين دو پيامبر بزرگ، در كتابهاى خود يهود، آمده است)، اما از زبانِ شمشير مهدى خواهند پذيرفت... واميد داريم، پيش از آن نيز، فرزندانِ رشيد اسلام بتوانند مزد اين همه قتل وخيانت، وفساد وجنايت، وپستى ورذالت را كف دست رده جانى وفاسد وظالم اين قوم ... بگذارند. (91)

ممكن است در ميان آنان، در ايران وديگر جاهاى جهان، افراد خوبى باشند مخالف ديگران وناراضى از اين همه جنايت وپستى وطغيان. بنابراين، اينگونه افراد از آنچه مى گوييم بدور خواهند بود.

در هر حال، چه يهودِ حقپوش بپذيرد وچه نپذيرد، پس از حضرت موسى(عليه السلام) آمد، واو دين موسى را نسخ كرد. اكنون دين يهود، دين منسوخ وشريعت باطله است. وپس از حضرت عيسى(عليه السلام)، حضرت محمد بن عبدالله(صلى الله عليه وآله وسلم)، پيامبر اكرم ما ظهور كرد (پيامبرى كه عيساى مسيح(عليه السلام) نيز آمدنِ او را بشارت داده بود. (92) )، ودين مسيح را نسخ كرد. اكنون دينِ مسيح، دين منسوخ وشريعت باطله است. (93) واز هنگام طلوع اسلام، تا كنون، وتا دامنه قيامت، تنها دين آسمانى موجود در روى زمين، دينى كه مبتنى بر وحى وپيامبرى است، دين مقدس اسلام است. وكتاب خدا، در ميان خلق همواره، قرآن است. وموعود، اكنون، مهدى است، وبشارتها واشارتهايى كه از پيامبران وديگر بزرگان سلف رسيده است، در حق مهدى(عليه السلام) صادق است، وبه او وظهور او ناظر است، واوست مصداق واقعى آنها همه...

(92) صف:6 وكتاب (بشارات عهدين).

(93) اين تعبير- چنانكه پيداست- به اين معنى نيست كه شريعت حضرت موساى كليم(عليه السلام) يا شريعت حضرت عيساى مسيح(عليه السلام) در زمان خود نيز باطل بوده است. اين دو دين، هر يك در عهد خود، ودر دور زمانى خاص خود، وهمچنين بدور از تحريفها وتصرفهايى كه در آنها شده است، دين آسمانى وبر حق بوده است.

6- در آيين مسيحيت

در آيين مسيحيت، وكتابهاى مقدس اين آيين نيز، بشارتهاى بيشتر وروشنترى، درباره موعود آخرُ الزَّمان، رسيده است. وعلت آن، يكى قرب زمان است، زيرا با ظهور حضرت مسيح(عليه السلام)، زمان در مقياس كلى، به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) نزديكتر شده است. علت ديگر، تحريف كمترى است كه در اين آثار پديد آمده است. واين نيز از جهتى به زمان مربوط مى شود؛ زيرا از دوره نزول وصدور آثار مقدس يهود، زمان بسيار بيشترى مى گذرد، تا دوره نزول وصدور آثار مقدس مسيحيت. اين امر باعث شده است، تا دست تحريف وپوشيده دارى، در اين آثار، به اندازه آثار يهود فرصت كار نيابد، اگر چه علماى مسيحى نيز در اين باره كوشش بسيار كردند، ودر تأييد يا ردِّ انجيلها، به اين مسائل نيز توجه داشتند، و(انجيل بَرنابا) را كمتر تأييد كردند.

به هر حال، در آثار دينى مسيحيت نيز، اين بشارتها آمده است. در اينجا، به چند كتاب، كه در آنها بشارتها واشارتهايى درباره ظهور آخرُ الزَّمان آمده است، اشاراتى مى كنيم:

انجيل مَتّى.

انجيل لُوقا.

انجيل مَرْقُس.

انجيل بَرنابا.

مكاشفات يوحَنّا.

وبه دليل همين حضور در فرهنگهاى گوناگون، ودر عقايد وكتابهاى امتها وملتهاست، كه در يكى از زيارتهاى حضرت حُجّتِ بنِ الحَسَن(عليه السلام)، چنين آمده است:

اَلسَّلامُ عَلى مَهدِى الْاُمَم، وجامِعِ الكَلِم.

سلام بر مهدى، كه امتها از او سخن گفته اند، همو كه همه اقوام وافكار را متحد مى كند، وزير يك پرچم گرد مى آورد.

فصل پنجم: در كتابهاى مسلمين(1)

1- در كتابهاى اهل سنت

در فصل چهارم، نگريستيم كه مسئله (موعود)، از روزگارانِ بس قديم، از سَدَه ها پيش از ظهور اسلام، مطرح بوده است. ودر كتابهاى پيامبران، ونوشته ها وآثار گوناگون برجاى مانده از حكيمان وفرزانگانِ پيشين، به اين امر، يعنى ظهور منجى بزرگِ جهانى،در آخرُ الزَّمان، تصريح يا اشاره شده است. واين اعتقاد وفكر، چنانكه گفته اند:

(در اكثر ديانات قديم وجود داشته) است.

اكنون مى خواهيم ببينيم اين مسئله، در اسلام، چگونه است؟ آيا تنها اهل يك مذهب، از مذاهب اسلامى، سخنان ومدركهايى درباره (مهدى) در دست دارند، يا نه، چنين نيست كه مدارك وجود وظهور مهدى، منحصر به مأخذها وكتابهاى يك مذهب اسلامى باشد، بلكه روايات ومدارك اسلامى، درباره مهدى، در نزدِ همه مسلمانان وجود دارد، آنهم نه يك روايت ودو روايت، بلكه روايات واقوال بسيار، وهمه مُستَنَد، ومُعتَبر.

2- انواع كتابها

واقع اين است كه مدارك وروايات موجود، درباره مهدى، ومسئله مهدى، وظهور مهدى، منحصر به اهل يك مذهب از مذاهب اسلامى يعنى شيعه نيست، بلكه كتابها ومدارك همه مذاهب اسلامى ديگر: حَنَفى، شافعى، مالِكى، و... نيز سرشار است از روايات نبوى كه درباره مهدى وظهور او رسيده است. ونه تنها يك دسته از عالمان مذاهبِ سُنَّت، يعنى مثلاً محدِّثان، به ذكر احاديث ومطالب مربوط به مهدى پرداخته اند، بلكه عالمانِ گوناگونِ اهل سُنَّت: مُفسِّران، محدِّثان، مورِّخان، نَسّابگان، مناقبْ نويسان، زيستنامه نگاران، اديبان، لُغَويان، مجموعه پردازان، اهل كشف وعرفان، شاعران ومنقبتْ سُرايان، حتى نويسندگان كُتب جغرافيا وبُلْدان، ومؤلِّفان دايرة المعارفها، همه وهمه، در كتابهاى گوناگون خويش، به ذكر احاديث ومطالب مربوط به مهدى پرداخته اند، وسخنانى مهم درباره اين موضوع گفته اند.

در يك آمار اجمالى، مى توان از انواع كتابهاى اهل سُنَّت، كه در آنها، درباره موضوع مهدى وظهور او، احاديث ومطالب وسخنان واشاراتى آمده است، به اينگونه ياد كرد:

1-  كتابهاى حديث.

2-  كتابهاى شُروح حديث.

3-  كتابهاى تفسير.

4-  كتابهاى تاريخ.

5-  كتابهاى مناقب وفضائل.

6-  كتابهاى زيستنامه.

7-  كتابهاى كلام واعتقادات.

8-  كتابهاى لغت وادبيات.

9-  كتابهاى تصوف وعرفان.

10- كتابهاى جغرافيا وبُلْدان.

11- ديوانهاى شاعران.

12- مجموعه ها ودايرة المعارفها.

3- شمارى از كتابها

ب وجود كتابهايى كه در اين 50 سال اخير، به وسيله عالمان وفاضلان خود ما، درباره (مهدى ومهدويت) نوشته شده است، ودر اين كتابها مدارك بسشمارى از اهل سنت معرفى گشته است، ونام كتابهاى فراوانى آمده، واز آنها احاديث بسيار نقل شده است، نيازى نيست كه ما به نامبردن كتابهاى برادران اهل سُنَّت بپردازيم. ليكن براى اينكه اين رساله نيز، از چنين مطلبى خالى نباشد، وهم اينكه در چاپهاى گذشته(خورشيد مغرب)، شمارى از اين كتابها را نام برده ام (وگاه كتابى است كه نام آن را در كتب مورد اشاره نديده ام)، اينك شمارى از كتابهاى اهل سنت را، كه در آنها احاديث مربوط به مهدى(عليه السلام) نقل شده است، وسخن درباره مهدى(عليه السلام) رفته، وقطعى بودن امر مهدى ياد گشته است، مى آورم:

1- اَلرِّسالَة محمّد بنِ ادريس شافعى  درگذشته 204 هـ.ق(6)

2- مُسنَد احمد حَنبَلِ شيبانى در گذشته 241 هـ. ق

3- صحيحمحمد بن اسماعيل بُخارى  در گذشته256 هـ. ق

4- صحيحمسلم بن حجّاج نيشابورى  در گذشته 261 هـ. ق

5- سُنَنابن ماجَه قزوينىدر گذشته 273 هـ. ق

6- سَنَن ابوداود سِجِسْتانىدر گذشته 275 هـ. ق

7- جامعابو عيسى تِرْمِذى در گذشته 279 هـ. ق

8- حديثُ الولاية محمد بن جَرير طَبَرى در گذشته 310 هـ. ق

9- مُستَدْرَكُ الصَّحيحَينحاكم نيشابورى در گذشته 405 هـ. ق

10- شُعَبُ الايمان  ابوبكر بيهقى در گذشته 458 هـ. ق

يار صفحة:‌


(1) (مجموعه حكمت)، سال سوم، شماره 1و2، مقاله سيد هادى خسرو شاهى.

(2) (دايرة المعارف فارسى)، ج1، ص1373.

(3) (معارف اسلامى در جهان معاصر)، ص 245.

(4) (بشارات عهدين)،ص7 به بعد.

(5) انبياء:105.

(6) بحار الانوار،ج51،ص93.