خورشيد مغرب

محمد رضا حكيمى

- ۳ -


6- سفر به آسمانها

در اينجا ودر اين رساله- بمناسبت- مى خواهيم مسئله اى بزرگ را مطرح كنم، مسئله اى بسيار بزرگ....

شما مى دانيد كه بشريت، پس از چند هزار سال كوشش وپيگيرى، در راه تجربه وشناخت طبيعت وجهان، وپس از قرنها آزمايش وتفكر وعمل، وهزاران گونه زحمت ديدن، ورنج بردن، وقربانى دادن، وهزينه گذاشتن، وپس از آنكه هزاران دانشمند ومتفكر وآزمايشگر، در طول قرون واعصار، آمدند وكوشيدند، وبه مقامات علمى رسيدند، وحاصل كوششها وتلاشهاى خويش را به شاگردان وآيندگان سپردند، پس از اينها همه، اكنون چند سالى بيش نيست كه انسان به مسئله سفر به فضا وگردشهاى آسمانى ونقل وانتقالهاى كيهانى دست كه البته، دانشمندان مسلمان( طبيعى دانان وآزمايشگران وستاره شناسان وديگر عالمان مسلمان)، سهم بسيار داشته اند، وكتابهاى آنان، فتح باب عمده اين علوم واختراعات بوده است. رجوع شود به كتاب(دانش مسلمين) ومأخذ آن يافته است، آنهم به صورتى بسيار بسيار مقدّماتى وبسيار بسيار محدود؛ وپيش از اين عصر، سخنى از سفرِ انسان به آسمان، وعملى بودنِ آن، به صورتى جدّى، در ميان بشر وعالمان بشرى، مطرح نبوده است. پس از توجه به اين موضوع، اكنون، به اين روايت، كه از حضرت امام محمّدِ باقر(عليه السلام) رسيده است، وبيشتر از 1290 سال از صدور آن مى گذرد، توجه كنيد:

مهدى، بر مركبهاى پر صدايى، كه آتش ونور در آنها تعبيه شده است، سوار مى شود، وبه آسمانها، همه آسمانها، سفر مى كند.(1)

در روايت ديگرى- از روايات مِعراجيه- خطاب به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، چنين آمده است:

اى محمد! من به دست آخرين وصى تو، زمين را از وجود دشمنانِ خود پاك خواهم ساخت. وحكومت شرق وغرب عالم را به او خواهم داد. بادها را مُسَخَّرِ او خواهم كرد. ابرهاى تُندَر آگين سخت را رام او خواهم نمود. واو را از طريق اسبابى( كه براى سفر به آسمانها هست)، به سفر كردن به آسمانها موفق خواهم داشت.(2)

در متن روايت اول، چنين تعبير شده است كه مهدى، به وسيله ابر سختى كه رعد وبرق وصاعقه دارد، به آسمانها خواهد رفت. در روايت معراجيه نيز سخن از ابر آمده است. بسيار مناسب است كه اين تعبير كنايه باشد از مركبى از نوع مركبهاى فضا پيماى جديد، يا مركبى مهمتر كه بعدها پيدا شود، ويا خود امام دستور ساختن آن را بدهد. اگر خود ابر طبيعى هم منظور باشد، اهميت خارِق عادت بودن آن روشن است. تعبير(اَسباب السَّماوات) نيز، كه در هر دو روايت آمده است، شايسته دقت بسيار است.(3) ((اسبابِ سماوات) چيست؟ آيا راههايى است براى پيمودن آسمان؟ آيا ابزار ووسايلى است در زمين، كه بايد شناخت ومورد استفاده قرار داد، وبا آنها، به آسمانها رفت؟

از آن روزگار، كه اين روايات گفته شده است، 1290 تا 1400 سال مى گذرد. آن روز، آنچه در ميان دانايان وفيلسوفانِ بشرى وجود داشته است، اين بوده است كه، سفر به آسمان محال است. فلاسفه يونان معتقد بوده اند كه سفر به آسمانها موجب شكافتن وپيوستن اجسام فلكى مى شود، واين امر( خَرْق واِلتِيام)، در اجسامِ آسمان محال است. از نظر كيهان شناسى، اطلاعات آنروز، همان هيئت بطليموسى بوده است. بايد گفت اصلاً آنان فضا وكيهان را چيزى نمى دانسته اند كه قابل مسافرت باشد.

با اينهمه، آنچه هم گفتيم، اطلاعات مراكز تمدن آن روز بوده است، نه جاهايى مانند شبه جزيرة العرب. با اين حساب، اين چه علمى، وچه اطلاعى، وچه فرهنگى است، كه در چنان جوّى، مسئله (سفر به آسمان)، ومسئله (ابزار واسباب سفر به آسمان) را، ورفتن به كرات ديگر را، بسادگى وصراحت، مطرح مى سازد؟ در روايت امامِ باقر(عليه السلام) گفته شده است كه بيشترِ آسمانها آباد ومحل سكونت است. البته اين آسمان شناسى اسلامى، كه از مكتب ائمه طاهرين (عليه السلام) استفاده مى شود، ربطى به آسمان شناسى يونانى و... ندارد. وهر چه در آسمان شناسى يونانى، محدوديت افلاك وستارگان مطرح است، در آسمان شناسى اسلامى، درست به عكس است، وسخن از ابعاد عظيم، وستارگان بيشمار، واقمار فراوان، ومنظومه هاى متعدد است.(4) وابراز اينگونه مطالب، در آن روزگاران، ممكن نيست جز با علم به غيب، واطلاع از واقعيت بزرگ عوالم هستى. واين علم نيست مگر علمى كه از سوى خدا، به  راه خدا، عنايت شده است.

فصل سوم: غيبت

1- غيبت

پس از هجوم مأموران خلافت عباسى، به خانه امام حسنِ عسكرى(عليه السلام) وجستجوى فرزند وجانشين آن امام، روشن گشت كه خطرى كه جان امام آينده را تهديد مى كند، خطرى بس سهمگين است. اين هجوم وپيگيرى، در پيدا كردن مهدى، ايجاب مى كرد تا براى نگهدارى جان باقيمانده سلسله امامت، وسلاله نبوت، ومصلح بزرگ بشريت، اقدامى بس جدى به عمل آيد. در امر غيبت امام دوازدهم، وعلل آن، مسائل بسيارى وجود دارد. يكى از علتهاى ظاهرى وملموس آن، همين چگونگى وپيشامد بود، كه از سوى دشمنان پديدار گشت. وباعث امرِ عظيمِ (غيبت) شد. در احوالى كه ياد شد، ضمن مقارناتى، زمينه ناپديدى امام از نظرها فراهم آمد. ودوازدهمين هادى، به فرمان الهى، وبه قدرت وحكمت خدايى، از نظرها پنهان گرديد.

2 - غيبت صغرى

غايب شدنِ امام دوازدهم از نظرها، به دو مرحله تقسيم گشت: مرحله كوتاه مدت(غيبت صغرى)، ومرحله دراز مدت (غيبت كبرى). غيبت اول، از دو جهت محدود بود: از جهت زمانى واز جهتِ شعاعى.

از نظر زمانى، بيش از 70 سال به طول نينجاميد(5)، واز اين رو (غيبت صغرى) ناميده گشت.

از نظر شعاعى نيز، اين غيبت، غيبتى همه جانبه نبود، وشعاع ودامنه آن محدود بود. يعنى در طول مدت 70 ساله اين غيبت، اگر چه امام از نظرها پنهان بود، ليكن اين غيبت وپنهانى، نسبت به همه كس نبود، بلكه كسانى بودند كه به صورتى با امام در تماس بودند. واينان نايبانِ خاصِّ امام بودند، كارهاى مردم را مى گذرانيدند، نامه ها وسؤالات مردم را به نزد امام مى بردند- يا مى فرستادند- وپاسخ امام را به مردم مى رساندند. وگاهى گروهى از مردم، به وسيله آن نايبانِ خاصّ- كه ذكرشان مى آيد- به ديدار امامِ دوازدهم بار مى يافتند. اين بود كه در اين مدت، امام، هم غايب بود وهم غايب نبود.

3- غيبت كبرى

پس از گذشتن دوره غيبت صغرى، غيبت كبرى ودراز مدت آغاز گرديد. واين غيبت است كه تاكنون ادامه يافته است.

ودر اين مدت طولانى است، كه بزرگترين مرحله آزمايش وامتحان، در دار طبيعت، وسنجش ايمان وعمل خلق وجود دارد، تا معلوم گردد، در خلال اين روزگاران- كه هر بامداد خورشيد از كرانه افق شرقى سر بر مى آورد، وبر سراسر صحنه هاى زندگى مردمان مى تابد- اهل قرون واعصار، در هر نقطه اى از جهان، چگونه عمر خويش را سپرى مى كنند، واز هستى ونيروهاى خويش چگونه استفاده مى برند، چه نتيجه أي مى گيرند، وافراد واشخاص، ودسته ها ومردمان، در برابر احساس وظيفه چه مى كنند: نويسندگان، دانشمندان، مصلحان، روحانيان، مبلّغان، مرّبيانِ نوباوگان، زمامداران، جنگاوران، وساير توده هاى انسانى، كه در اين پهنه بزرگ قرار مى گيرند، وبه اين جهانِ كوشش وكردار مى آيند، چگونه برنامه زيست خويش را تنظيم مى كنند، وعلتِ به وجود آمدنِ چه اعمال وحوادثى، وچه آثار وافكار ورفتارى مى شوند؟

4- نايبان خاص، در غيبت صغرى

در هيچيك از دو غيبت، صغرى وكبرى، پيوند امام دوازدهم، حضرت حُجّتِ بنِ الحسن المَهدى- سلامُ الله عليه- با مردمان، بطور كلى، گسسته نبوده است. زيرا در هر دو غيبت، امر سفارت(6) ونيابت وجود داشته است ودارد. واز طريقِ نيابت ونايبان، پيوند امام با مردم برقرار بوده است، وبرقرار هست.

همانسان كه ديديم كه غيبت امام دوازدهم، به دو مرحله تقسيم گشت، وبه دو گونه بود، نيابت نيز همينگونه است، يعنى داراى دو مرحله است ودو گونه: نيابتِ خاصَّه، در غيبت صغرى، ونيابتِ عامَّه، در غيبت كبرى.

نيابت خاصه

نيابتِ خاصّه، آن است كه امام، اشخاصِ خاصى را، نايب خود قرار دهد، وبه اسم ورسم معرفى كند، وهر كدام را، به وسيله نايب پيش از او، به مردم بشناساند.

نيابت عامّه

نيابتِ عامّه، آن است كه امام، ضابطه اى كلى به دست دهد، تا در هر عصر، فرد شاخصى كه آن ضابطه، از همه جهت، ودر همه اَبعاد، بر او صدق مى كند، نايب امام شناخته شود، وبه نيابت از امام، وَلى جامعه باشد، در امر دين ودنيا.

بنابراين، كسانى كه در دوره غيبت صغرى، نيابت داشتند، وبا اسم ورسم معرفى شده بودند، (نايب خاصّ) ناميده مى شوند، وكسانى كه از آغاز غيبت كبرى نيابت داشته اند ودارند، وبر طبقِ ضابطه معين شده از سوى خودِ امامان، به نيابت رسيده اند، (نايب عامّ) ناميده مى شوند.

نايبان خاص را، (نُوّاب خاص)، و(نُوّاب اَربَعه)(7) مى گويند. نُوّاب اَربَعه- چنانكه از همين تعبير پيداست- چهار تن بوده اند، همه از علما وزُهّاد وبزرگانِ شيعه:

1- عثمان بن سعيد

نخستين نايب خاصِّ مهدى(عليه السلام)، عثمان بن سعيد اسدى عَمروى بود، در گذشته- ظاهراً- بعد از 260 هجرى قمرى، به خاك سپرده در بغداد.

تلفظ: عمرى

عثمان بن سعيد، از ياران واصحاب وشاگردانِ موردِ وثوق امام دهم وامام يازدهم بود، وخود در زير سايه امامت تربيت يافته بود. در دوره آن دو امام نيز، وكيل امور ايشان بود. هم امام على هادى(عليه السلام)، وهم امام حسنِ عسكرى(عليه السلام)، او را تمجيد وتوثيق فرموده بودند، واطمينان خود را نسبت به او ابراز داشته بودند. پس از درگذشت امام يازدهم، وپيش آمدن امر غيبت، عثمان بن سعيد، از سوى حضرت مهدى(عليه السلام)، به نيابتِ خاص منصوب گشت، وواسطه ميان امام وشيعيان شد.

2- محمد بن عثمان

دومين سفير ونايب، محمد بن عثمان بن سعيد عمروى بود، در گذشته سال 305 هجرى قمرى، به خاك سپرده در بغداد.

وى فرزند سفير اول، عثمان بن سعيد بود. او از جانب امام يازدهم نيز تمجيد وتوثيق شده بود. عثمان بن سعيد، به هنگام مرگ خود، امر نيابت را، به فرمان امام غايب، به فرزند خويش محمد سپرد، واو واسطه ميان امام وشيعيان گرديد. مدت نيابتِ محمد بن عثمان وسفارت او، بيش وكم، 40 سال به طول انجاميد.

3- حسين بن روح نوبختى

سومين سفير، شيخ ابو القاسم حسين بن روح نوبختى بود، در گذشته سال 326 هجري قمرى.

وى، از شيوخ مورد اعتماد محمد بن عثمان بود. يكى ديگر از بزرگانى كه مورد اعتماد محمد بن عثمان بود واز نزديكان واصحاب او بود، جعفر بن احمد بود. اين بزرگان، همه، اهل معرفت وايمان وقبول وتسليم بودند، ديانت آنان چنان كامل بود، كه هميشه ودر همه امور، تسليم نظرِ امام خود بودند. نوشته اند كه برخى چنين تصور ميكردند كه نيابت امام دوازدهم، پس از محمد بن عثمان ، به جعفر بن احمد در بالاى سر محمد بن عثمان نشسته بود، وشيخ ابو القاسم حسين بن روح در پايين پاى او. محمد بن عثمان، در آن حال، رو كرد به جعفر بن احمد وگفت: (من مأمور شدم كه ابو القاسم بن روح را وصى گردانم، وامور را به او واگذارم). چون جعفر بن احمد اين سخن را شنيد، از جاى خود برخاست، ودست حسين بن روح را گرفت، واو را در بالاى سر محمد بن عثمان نشانيد، وخود در پايين پاى وى نشست.

همچنين آورده اند كه محمد بن عثمان، هنگامى كه بزرگان ومشايخ شيعه را گرد آورد، وگفت:(هر گاه براى من حادثه اى پيش آيد ومرگم فرا رسد، وكالت (ونيابت از امام دوازدهم) با ابو القاسم بن روح خواهد بود. من مأمور شدم كه او را به جاى خود معرفى كنم).

4- على بن محمد سَمُرى

چهارمين سفير، شيخ ابو الحسن على بن محمد سَمُرى بود، در گذشته سال 329 هجريقمرى، به خاك سپرده در بغداد، نزديك آرامگاه عالم ومُحَدِّثِ بزرگ، ثقة الاسلام، محمد بنِ يعقوب كُلينى.

اين بزرگان، وعالمان، وروحانيان برسته ومتّقى وزاهد وآگاه، در دوره غيبت صغرى، هر يك پس از ديگرى، نايب خاص دوازدهم بودند، وامور مردم را مى گذراندند، وواسطه ميان امام وشيعيان بودند.(8)

شيخ محمد بن يعقوب كلينى، مؤلف كتاب (الكافى)، كه از او ياد كرديم نيز در سال 329(يا:328) هجرى قمرى در گذشته است. بنابراين، شيخ كلينى، هم عصر با نُوّابِ اَربَعَه بوده است. (76)

شيخ ابو جعفر، محمد بن يعقوب كلينى از عالمان بزرگ وموثق اسلام، واز خدمتگزاران جليل القدر دين خدا ومذهب تشيع است. تعبير(ثقة الاسلام)- كه در كاربرد جدى خود، مفهومى مهم دارد- لقب معروف است. به اين دليل كه اين عالم بزرگ، در عصر (غيبت صغرى) مى زيسته است، وكتاب عظيم (الكافى) را در اين عصر در خلال 20 سال كوشش ورنج وپژوهش با تنظيم ونقل وترتيبى بسيار خوب، گرد آورده است، مى توان حدس زد، كه چه بسا گاه گاه، از سوى امام در كار اين تأليف راهنمايى مى شده است. كتاب (الكافى) در چاپ اخير، در 8 جلد، منتشر شده است. 2 جلد، در بيان خرد وآگاهى وبيان اصول عقايد وجهان بينى الهى، وداشتن خط اعتقادى (توحيد وايمان) وشرح ولايت وسياست وحكومت شرعى( امامت)، واخلاق است، 5 جلد در بيان احكام فقه وحقوق اسلامى است، و1 جلد در مسائل گوناگون.

5- نايبان عام، در غيبت كبرى

شب كه خورشيد جهانتاب نهان از نظر است *** قطع اين مرحله با نور مهى بايد كرد.

چنانكه ياد شد، در هيچ دوره اى از غيبت، پيوند حضرتِ حُجَّتِ ابنِ الحسن(عليه السلام) با مردم نگسليده است. در دوره غيبت صغرى، سفارت ونيابتِ خاصّه وجود داشت، وچهار تن، يكيپس از ديگرى، سفير خاص ونايب مشخَّصِ امام بودند. وچون آن دوره گذشت، دوره غيبت كبرى آغاز شد، وآخرين سفير ونايب خاص، شيخ ابو الحسن على بن محمد سَمُرى، مأمور گشت تا به كسى وصيت نكند، وكسيرا به عنوان(نايب خاص) معرفى ننمايد، وآغاز (غيبت كبرى) را اعلام دارد.

... وبدينگونه، دوران طولانى غيبت كبرى آغاز گشت. دوره (غيبت كبرى)، دوره (نيابتِ عامّه) است.

در دوره غيبت كبرى ونيابتِ عامّه، چنانكه ياد كرديم، در هر عصرى، عالم بزرگى كه واجد همه شرايط لازم فقاهت ورهبرى باشد، در رأس جامعه قرار مى گيرد، ورهبرى از آنِ اوست، ورجوع مردم به اوست، واو صاحب (ولايت شرعيه) است به نيابت از امام.

بنابراين اصل دينى، مشروع بودن امور، واسلامى بودنِ روابط سياسى واجتماعى، ومشروعيتِ حكومت، ولازمُ الاجرا بودن مقرّرات دولتى، همه وهمه، بستگى دارد به تصويب وتنفيذِ نايب امام(عليه السلام). واگر نايب امام، حكومتى را تصويب وتنفيذ نكند، آن حكومت، طاغوتى است، زيرا چنين حكومتى ارتباطى به خدا، ودين خدا، وامامت ونظارت شرعى والهى، ندارد.(9)

در اينجا بايد ياد كنيم كه اين مقام، واين نيابت، به وسيله خود ائمه طاهرين (عليه السلام)، وبويژه حضرت حُجّتِ بنِ الحسنِ المهدى(عليه السلام)، به (عالمِ واجدِ شرايط)، تفويض گشته است. بنابراين، مخالفت با دستور وردِّ بر حكم چنين پيشواى دينى، ردِّ بر امام است، وردِّ بر امام، ردِّ بر پيامبر است، وردِّ بر پيامبر، ردِّ بر خدا واحكام خداست. وحكم آن معلوم است. واين متنِ دينِ ما، ورواياتِ امامانِ ماست.

بايد توجه شود كه مقصود اين نويسنده، از بيان اين (اصل اعتقادى) وسابقه دار در تشيع، واز اين موضعگيرى فكرى وسياسى تصويب هر چه مى شود نيست  واسلامى دانستن همه جريانها نه؛ زيرا با توجه به توسعه حيات بشرى، وعمق مسائل انسانى وگسترش روابط جهانى در اين عصرها، شرايط اين مقام بسيار پيچيده مى شود، وعلوم واطلاعات لازم براى آن- علاوه بر فقاهت واجتهاد مصطلح- وهمچنين عمل كردن به اصل اسلامى (مشاورت) با كسان وهيئتهاى متعدد، اهميّت حيانى پيدا مى كند. وچه بسا ضرورت پيدا مى ككند كه كار به دست (هيئت نوّاب) باشد. والبته مقصود از هيئت هم، تعداد كمّى نيست. بلكه كفايت وغناى كيفى است، در همه ابعاد يك مديريت اسلامى عميق ومترقيانه وپاك وسازنده وبدور از نقايص ... ولا حول ولا قوّة الّا بالله العلّى العظيم نكته ديگرى كه بايد ياد كرد، اين است كه اين مقام تنها براى حفظِ فروعِ فقهى وانتقال آنها، از نسلى به نسل ديگر نيست، بلكه اين مقام، براى حفظ وانتقال موجوديت تشيع، ونگهبانى دينِ خداست. بنابراين، بايد همواره كسى در رأس جامعه شيعه قرار گيرد، كه شايستگيها واهليتهاى لازم را داشته باشد. وچون چنين كسى، به اعلميت يا اولويت- چنانكه بزرگان دين گفته اند(10) - در رأس جامعه دينى واسلامى قرار گرفت، ديگرِ مجتهدان وعالمان، بايد مقام او را پاس دارند، وبه وحدت رهبرى، ومركزيت يافتنِ قدرت دينى كمك رسانند... تا بدينگونه، دين خدا، وتوده هاى متدين، همواره پناهگاهى محكم، ودژى استوار داشته باشند، واز خطرهاى گوناگون روزگار، وفسادهاى جباران، وتباهى آفرينيهاى اهريمنان وبيدينان مصون مانند، وتا قدرتهاى فاسدِ شيطانى نتوانند ايتام آل محمد(صلى الله عليه وآله) را بربايند، ونتوانند تربيتهاى تباهِ حيوانى، وافكار ضدِّ خدايى وضدِّ اسلامى را، در ميانِ نسلها ومحيطها رواج دهند، وتا دنياداران وباطل پرستان مجال نيابند كه بنياد تربيت انبيايى را متزلزل سازند، وكلمه حق را فرو دارند، وكلمه باطل را فرا آرند.

6- ايام...

مسئله ايام، وتداوُلِ ايام، در ميانِ افراد واقوام، مسئله اى بسيار مهم است. ايام، ظرفِ اعمال وحوادث است. وگردش آنها، در ميان مردمان، طبق فلسفه الهى تاريخ، بر منوال خاص است. خداوند در سوره آل عمران، آيه 140، چنين مى فرمايد:

(وَتِلكَ الاَيامُ نُداوِلُها بَينَ النّاسِ، ولِيعْلَمَ اللهُ الّذينَ آمَنوا...).

- ما دولتِ روزگار را، هر چند گاه، به دست كسانى مى دهيم، تا مقام اهل ايمان، به امتحان، معلوم گردد.(11)

همه ايام روزگار، براى بشريت، امتحان است، ليكن يكى از مهمترين دوره هاى اين امتحان بزرگ- چنانكه ياد شد- دوره غيبت كبرى است.

خداوند، اين فرصت امتحانى را به مردمان داد، وآنان را به اختيار خويشتن گذارد، وايام را همچنان ميانِ آنان برگزار كرد- وبرگزارى مى كند- تا اين امتحان عظيم وگسترده نيز برگزار شود.

البته، غيبت وايام غيبت، از نظر عاطفه هاى مذهبى، واقعيتى دردآور بوده وهست. زيرا كه دورى آن پيشواى دلسوز ومربّى محبوب، هجرانى سوزان وفراقى غمبار را در پى آورد، فراقى كه انسانهاى كامل وبشر دوستان معتقد، ومردم با ايمان را بسى سوخت وگداخت، وداستان اين مشتاقى ومهجورى، پاياب شكيبايى از دستشان ربود، واشكشان را بر اين چمن وگل، كه بى فروغ رخ ساقى رنگى نداشت، پاشيد.

واكنون، سالهاست كه اين دورى ادامه يافته است. ومردم ما معتقدند كه مهدى(عليه السلام)، به اذن خدا، زنده است، ودر جهان مى زيد، ليكن نهان از عموم مردمان، تا روزى كه به هنگام حصول (اقتضاى تام)، خود را- به امر خدا- ظاهر سازد، واز پرده غيبت به درآيد، وپا در ميان اجتماعات نهد، وضمن انقلابى پر شور وپر غوغا، وحركتى خونين ودامنگستر، بشريت مظلوم را نجات بخشد، ورسم توحيد را برپا دارد، ودرفش دادگرى را، برفراز بلندترين آباديهاى گيتى، به اهتزاز درآورد.

يار صفحة:‌


(1) (بَصائرُ الدَّرجات)، شيخ ابو جعفر صَفّار، (الاِختصاص)،(بحار الانوار)،ج52،ص321.

(2) (عُيون اخبار الرّضا)،ج1،ص262-264،(عِلَلُ الشَّرايع)، ج1،ص5-7، (اِكمالُ الدّين)، ج1،ص366-369، (بحار الانوار)، ج52،ص312.

(3) زيرا كه تعبير(اسباب السّماوات)، درمورد سفر به آسمان به كار مى رود، چنانكه در (قرآن كريم) آمده است: حج:15،ص:10،غافر:36 37.

(4) در اين باره ، از جمله، رجوع كنيد به كتاب(اَلهَيئةُ والاِسلام)، تأليف: علّامه سيد هِبَةُ الدّين شهرستانى، ترجمه فارسى آن:(اسلام وهيئت).

(5) از سال 260 تا 329. برخى سالهاى غيبت صغرى را از هنگام ولادت حضرت مهدى(عليه السلام) به شمار آورده اند يعنى: سال 255، زيرا در آن سالها، مهدى (عليه السلام) حضور ومعاشرت چندانى نداشته است، واز نظر كلى غايب محسوب مى شده است. با اين حساب، دوره(غيبت صغرى)، 75 سال مى شود. شيخ بزرگوار، محمد بن نعمان مفيد، از جمله كسانى است كه به اين شمار معتقد بوده است. وى در كتاب (الارشار)( ص346، از چاپ حروفى)، مى گويد: (غيبت صغرى از زمان ولادت مهدى است تا پايان دروه سفارت(نيابت خاصه)، وهنگام درگذشت آخرين سفير، از سفيرانى، كه واسطه ارتباط شيعه با امام بوده اند).

(6) در قرون اوليّه غيبت، به جاى (نيابت) و(نوّاب) بيشتر (سفارت) و(سفراء) تعبير مى شده است. وشايد ميان (سفارت) و(نيابت) فرقى نيز بوده است.

(7) نوّاب، جمع نايب است، مثل طلّاب، جمع طالب.

(8) (مُنتَهى الآمال)، باب چهاردهم، فصل هشتم،(كفايةُ المُوَحِّدين)،ج3.

(9) (الحياة)، جلد دوم،باب 8،فصل14.

(10) (فوائدُ الرَّضويه)، تأليف: حاج شيخ عباس قمى،ج2،ص484،(بيدارگرانِ اقاليم قبله)، ص128،از چاپ (دفتر نشر فرهنگ اسلامى)،و ص130، از چاپ(مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى).

(11) (المهدى الموعود...)،ج1،ص13.