راه پيروزى آن مصلح بزرگ
آيا او با شمشير قيام مىكند
مىدانيم شرط مهمّ پيروزى بر دشمن برترى نيروهاست; اين نيروها تنها شامل نيروهاى
نظامى نمىشود; بلكه برترى از نظر قدرت روحى و ايمان به هدف، و استحكام پايههاى
اقتصادى و اجتماعى، همه در اين برترى شكل مىگيرند و نقش اساسى دارند. و اگر جامعهاى
شكست خورده و در زنجير اسارت باقيمانده، دليلى جز غفلت از تلاش و كوشش در زمينه
فراهم ساختن اين عوامل پيروزى و يا اشتباه در محاسبه نيروها ندارد. با در نظر گرفتن
اصل اساسى بالا، پرسشهايى پيرامون قيام مصلح بزرگ جهانى پيش مىآيد:
1 ـ براى تحقّق يافتن عدالت جهانى و پيروزى ارتش طرفداران حقّ و عدالت بر يغما
گران و زور گويان و خود كامگان و جبّاران، آيا رهبر اين نهضت بزرگ از سلاحهاى سنّتى
اعصار پيشين استفاده مىكند (از اسلحه سرد)، در اين صورت چگونه مىتواند اين روش پيكار را به ديگران بقبولاند، و
چنين سلاحى در برابر سلاحهاى پيشرفته و وحشتناك عصر ما كه به حكم يك بازيچه كوچك
است، چگونه مىتواند ضامن پيروزى گردد؟ يا با سلاحى مدرنتر از آنچه امروز در اختيار
پيشرفتهترين كشورهاى صنعتى است دست به مبارزه مىزند؟ اين سلاح چگونه و به چه وسيله
در اختيار او و طرفدارانش قرار خواهد گرفت؟
2 ـ از اين گذشته، در روايات اسلامى مىخوانيم. «او با شمشير قيام مىكند» و اين
تعبير نشان مىدهد كه احتمال اوّل يعنى بهرهگيرى از سلاحهاى سنّتى به حقيقت نزديكتر
است و با اين حال اشكال گذشته باز مىگردد كه: چگونه مىتوان سلاحهاى مدرن را بكلّى
از كار انداخت و به عصر سلاح سرد بازگشت؟ آيا دنياى امروز در يك جنگ اتمى ـ آنچنان
كه بعضى از دانشمندان پيش بينى كردهاند ـ احتمالا طورى در هم كوبيده مىشود كه
چارهاى جز بازگشت به گذشته ندارد و سپس او قيام خواهد كرد؟ آيا اين احتمال قابل
قبول است؟
3 ـ باز سوال ديگرى پيش مىآيد كه اصولا و بطور كلّى، در عصر برترى نور بر ظلمت و
عدالت بر بيدادگرى، آيا ماشينيزم مدرن با اينهمه وسائل رفاه و آسايشى كه براى
بشريّت فراهم ساخته از ميان مىرود و انسانها به چندين قرن پيش بازگشت مىكنند؟ اين ارتجاع و عقب گرد باور
كردنى است؟ و يا بعكس، نه تنها مىماند، بلكه با سرعت تكامل مىيابد، تكاملى كه توأم
با پيشگيرى از جنبه منفى زندگى ماشينى و خطرات ناشى از آن خواهد بود؟ و به تعبير
ديگر، ماشينيزم هم «تكامل» مىيابد و هم «تصفيه» مىشود! براى يافتن پاسخ اين سؤالها
هم از منابع حديث مىتوان كمك گرفت و هم از دلائل عقلى چرا كه به هر دو ارتباط و
پيوند دارد.
عقل مى گويد: بازگشت به عقب نه ممكن است و نه منطقى، و اين برخلاف سنّت آفرينش و اصل تكامل در
زندگى انسانها است; بنابراين، هيچ دليلى وجود ندارد كه با جهش جامعه انسانى به سوى
حقّ و عدالت، ترقّى و پيشرفت جامعه متوقّف گردد، و يا عقب نشينى كند، عقب گرد و
گذشته گرائى با چنان پيشرفت و جهشى متناسب نيست. بنابراين، قيام يك مصلح بزرگ براى
استقرار عدل و آزادى در سراسر جهان هيچ گاه سبب نمىشود كه جنبش صنعتى و ماشينى در
شكل سالم و مفيدش بر چيده يا متوقّف شود. صنايع كنونى نه تنها بسيارى از گرهها را
از زندگى انسانها گشودهاند، بلكه همانگونه كه در بحثهاى گذشته گفتيم يكى از پايههاى
استقرار حكومت واحد جهانى، نزديكى و بهم پيوستگى دنيا از نظر وسايل ارتباطى و پيوندهاى اجتماعى است و اين موضوع بدون تكامل صنعتى ممكن نيست.
ولى شك نيست اين جنبش صنعتى و تكامل تكنولوژى الزاماً بايد از يك صافى دقيق بگذرد
تا جنبههاى ناسالم و زيانبخش آن حذف گردد، و سرانجام در مسير منافع انسانها و صلح و
عدالت بسيج شود; يك حكومت طرفدار حقّ و عدالت اين كار را حتماً خواهد كرد. اين در
مورد اصل پيشرفت صنعت و تكنولوژى. امّا در مورد سلاحها بايد گفت: براى استقرار چنان
حكومتى بايد حكومتهاى خود كامه و بيدادگر از صحنه جهان خارج شوند; و براى خارج كردن
آنها، لااقل در شرايط كنونى يك «سلاح برتر» لازم است; سلاحى كه شايد حتّى تصوّرش
امروز براى ما ممكن نيست. آيا اين سلاح چيزى همانند يك «اشعّه مجهول و مرموز» است
كه كار بردش ماوراى همه سلاحهاى كنونى است و مىتواند همه آنها را خنثى كند و نقشه
استفاده ابرقدرتها را از آن عقيم بگذارد؟ يا يك نوع تأثير مرموز روانى و از كار
انداختن دستگاههاى فكرى آنها حتّى از راههاى دور است كه نتوانند هيچ گونه فكرى براى
استفاده از سلاحهاى مخرّب كنونى بكنند؟ و يا چيزى از قبيل احساس يك نوع ترس و وحشت
فوق العاده كه مانع هر گونه تصميمگيرى در اين زمينه شود؟ و يا چيز ديگر...
نمىدانيم. و نمىتوانيم نوع اين سلاح را نه از نظر مادّى يا روانى بودن و نه از
جهات ديگر تعيين كنيم; همين اندازه اجمالا مىتوانيم بگوئيم يك سلاح برتر خواهد بود.
و نيز مىدانيم آن سلاح، سلاحى نيست كه گناهكار و بيگناه را با هم نابود كند و
پايههاى عدالت آينده، بر ظلم و ستم امروز بگذارد. اين از نظر تجزيه و تحليل عقلى.
و امّا از نظر منابع حديث
در منابع حديث تعبيرات جالبى ديده مىشود كه بطور ضمنى پاسخ رسا و روشنى براى
سؤالات فوق در بر دارد; از جمله:
1 ـ از امام صادق(عليه السلام) چنين نقل شده:
«انّ قائمنا اذا قام اشرقت الارض بنور ربّها واستغنى العباد من ضوء الشّمس(50);
هنگامى كه قائم ما قيام كند، زمين به
نور پروردگارش روشن مىشود و بندگان خدا از نور آفتاب بى نياز مىشوند!» از اين
تعبير چنين بر مىآيد كه مسأله نور و انرژى آنچنان حل مىشود كه در روز و شب از پر
قدرتترين نورها كه مىتواند جانشين نور آفتاب گردد، بهرهگيرى مىكنند. آيا باز بايد
به اين موضوع شكل اعجاز دهيم در حالى كه برنامه زندگى روزمرّه ـ آنهم بطور مستمر ـ بايد بر سنن طبيعى دور بزند، نه بر
اعجاز; كه اعجاز يك امر استثنائى و براى موارد ضرورى و فوقالعاده است آنهم در مسير
اثبات حقّانيّت دعوت نبوّت يا امامت. و به هر حال، در عصر هيچ پيامبرى زندگى عادى
مردم بر اساس اعجاز جريان نداشته است; بنابراين، تكامل علوم و صنايع به حدّى خواهد
رسيد كه مردم با رهبرى آن رهبر بزرگ قادر به كشف منبع نور و انرژى فوقالعادهاى كه
حتّى مىتواند جانشين نور خورشيد گردد، مىشوند. و آيا در چنين اوضاع و شرايطى سلاح
مردم براى تأمين صلح و آزادى و عدالت مىتواند از نوع سلاحهاى قرون پشين باشد و
اصولا تناسبى در ميان اين دو وجود دارد؟
2 ـ در حديث ديگرى از ابوبصير از امام صادق(عليه السلام) نقل شده:
«انّه اذا تناهت الامور الى صاحب هذا الامر رفع اللّه تبارك و تعالى لَه كلَّ
منخفض من الأرض، و خفّض له كلَّ مرتفع حتّى تكون الدّنيا عنده بمنزلة راحته، فايّكم
لو كانت فى راحته شعرة لم يبصرها(51); هنگامى كه كارها به صاحب اصلى ولايت (مهدى(عليه السلام)) برسد خداوند هر نقطه فرو رفتهاى از زمين را
براى او مرتفع، و هر نقطه مرتفعى را پايين مىبرد آنچنان كه تمام دنيا نزداو بمنزله
كف دستش خواهد بود! كداميك از شما اگر در كف دستش موئى باشد آن را نمىبيند!»
امروز با نصب وسائل فرستنده بر فراز كوهها، كمك به انتقال تصويرها به نقاط
مختلفى از جهان مىكنند و حتّى از ماهوارهها نيز استفاده كرده مناطق وسيعترى را زير
پوشش انتقال تصوير قرار مىدهند; تا همه كسانى كه دستگاههاى گيرنده در اختيار دارند
بتوانند از آن استفاده كنند. ولى عكس اين موضوع لااقل در حال حاضر عملى نيست; يعنى،
تصويرها را از يك نقطه به نقاط مختلف جهان مىتوان منتقل ساخت ولى از همه نقاط
نمىتوان به يك نقطه انتقال داد مگر اين كه در هر شهر بلكه در هر خانه، و در هر
بيابان و كوه و صحرا و در هر گوشهاى از دنيا دستگاههاى مجهّز فرستنده نصب گردد، تا
بتوان از همه جهان آگاه شد و چنين چيزى با وسائل كنونى غير ممكن است. امّا از حديث
فوق چنين برمىآيد كه در عصر قيام مهدى(عليه السلام) يك سيستم نيرومند و مجهّز براى
انتقال تصويرها به وجود مىآيد كه شايد تصوّر آنهم امروز براى ما مشكل باشد، آنچنان
كه تمام جهان بمنزله كف دست خواهد بود; نه موانع مرتفع، و نه گودى زمينها; مانع از
رؤيت موجودات روى زمين نخواهد شد! بديهى است بدون يك چنين سلطه اطّلاعاتى بر تمام
كره زمين، حكومت واحد جهانى و صلح و امنيّت و عدالت، به گونه همه جانبه، و سريع و
جدّى، امكانپذير نخواهد بود; و خداوند اين وسيله را در اختيار او و تشكيلات حكومتش
قرار مىدهد. باز تكرار و تأكيد مىكنم كه اين گونه امور كه با زندگى روزمرّه مردم سر و كار دارد بسيار بعيد است كه بر پايه اعجاز صورت گيرد بلكه بايد از طرق
اسباب عادى و طبعاً بر اساس پيشرفت علم و صنعت باشد. اين نيز روشن است كه اين واحد
اطّلاعاتى پيشرفته، نمىتواند در يك جامعه ظاهراً عقب افتاده بود باشد بلكه به
موازات آن بايد ساير بخشهاى زندگى نيز به همان نسبت پيشرفته باشد، در همه زمينهها و
در همه شؤون، و حتّى نوع سلاحها.
3 ـ از امام باقر(عليه السلام) نقل شده كه فرمود:
ذخر لصاحبكم الصّعب!
قلت: و ما الصّعب؟
قال: ما كان من سحاب فيه رعد و صاعقة او برق، فصاحبكم يركبه، أَما انّه سير كب
السّحاب و يرقى فى الأَسباب; اسباب السّماوات السّبع والارضين!(52)
براى صاحب و دوست شما (مهدى(عليه السلام)) آن وسيله سركش ذخيره شده است.
راوى اين حديث مىگويد: گفتم منظور از وسيله سركش چيست؟
امام(عليه السلام) فرمود:
ابرى است كه در آن غرش رعد و شدّت صاعقه يا برق است; او بر اين وسيله سوار
مىشود; آگاه باشيد او بزودى بر ابرها سوار مىگردد و صعود به آسمانها و زمينهاى
هفتگانه مىكند.
مسلماً منظور از ابر، اين ابر معمولى نيست; زيرا ابرهاى معمولى وسيلهاى
نيستند كه بتوان با آنها سفر فضايى كرد; آنها در جوّ نزديك زمين در حركتند و با
زمين فاصله ناچيزى دارند و نمىتوانند از آن بالاتر بروند; بلكه اشاره به وسيله فوق
العاده سريع السّيرى است كه در آسمان به صورت تودهاى فشرده از ابر به نظر مىرسد،
غرّشى همانند رعد، و قدرت و شدّتى همچون صاعقه و برق دارد; و به هنگام حركت، دل
آسمان را با نيروى فوق العاده خود مىشكافد; و همچنان به پيش مىرود، و مىتواند به هر
نقطهاى از آسمان حركت كند. و به اين ترتيب، يك وسيله مافوق مدرن است كه شبيه آن را
در وسايل كنونى نداريم; تنها در ميان بشقابهاى پرنده و وسايل سريع و سرسام آور
فضايى كه امروز داستانهايى از آنها بر سر زبانهاست و نمىدانيم تا چه حد جنبه واقعى
و علمى دارد، شايد شباهت داشته باشد; ولى به هر صورت بشقاب پرنده هم نيست. به هر
حال، از حديث بالا بطور اجمال مىتوان دريافت كه موضوع عقبگرد صنعتى در كار نيست،
بلكه بعكس سخن از پيشرفت خارقالعادهاى در ميان است كه به موازات آن بايد تكامل در
همه زمينهها صورت گيرد.
4 ـ حديث عجيب ديگرى كه از جابر از امام باقر(عليه السلام) نقل شده چنين مىگويد:
«انّما سمّى المهدى لانّه يهدى الى امر خفى; حتّى انه يبعث الى رجل لا يعلم
النّاس له ذنب فيقتله حتّى ان احدهم يتكلّم فى بيته فيخاف ان يشهد عليه الجدار(53); به اين جهت او مهدى ناميده شده است كه به امور مخفى و پنهان هدايت مىگردد; تا
آنجا كه گاه به سراغ كسى مىفرستد كه مردم او را بىگناه مىدانندو او را به قتل
مىرساند (زيرا از گناه نهايى او همانند قتل نفس كه موجب قصاص مىشود آگاه است!) و تا
آنجا كه بعضى از مردم هنگامى كه درون خانه خود سخن مىگويند مىترسند ديوار بر ضدّ
آنها شهادت دهد (و از خلافكاريها و توطئه آنان، حكومت مهدى را با خبر سازد!»
اين
حديث نيز گواه بر آن است كه در دروان حكومت او در حالى كه نيكان و پاكان در نهايت
آزادى به سر مىبرند، خلافكاران چنان تحت كنترل هستند كه ممكن است با وسائل
پيشرفتهاى امواج صوتى آنها از ديوار خانه هايشان باز گرفته شود و به هنگام لزوم
مىتوان فهميد كه آنها در درون خانه چه گفتهاند! اين سخن شايد در يكصد سال پيش جز به
عنوان يك معجزه قابل تصوّر نبود، اما امروز كه مىبينيم در بسيارى از كشورها چگونگى
حركت اتومبيلها را در جادّهها با دستگاه رادار از راه دور و بدون حضور پليس كنترل
مىكنند; و يا مىشنويم دانشمندان توانستهاند از امواجى كه بر بدنه كوزههايى كه در پارهاى از موزههاى مصر وجود دارد صداى كوزه
گران دو هزار سال پيش را زنده كنند، و يا مىشنويم كه دستگاههائى وجود دارد كه از
طريق امواج حرارتى (امواج مادون قرمز) كه از يك دزد يا يك قاتل در محلّى باقيمانده
و خودش تازه از آنجا گريخته عكسبردارى كنند و او را از روى آن بشناسند; زياد
شگفتآور نيست. از مجموع آنچه در بالا آورديم پاسخ سؤالات گذشته روشن مىگردد كه در
عصر انقلاب جهانى مهدى(عليه السلام) نه فقط مسئله عقبگرد صنعتى وجود ندارد بلكه
صنايع و تكنولوژى بطرز بى سابقهاى گسترش مىيابد ولى تنها در مسير منافع انسانها و
تحقّق بخشيدن به آرمان حق طلبان و آزاديخواهان و تشنگان حقّ و عدالت.
مفهوم شمشير
تنها اين سؤال باقى مىماند كه پس اين همه تعبيرات مربوط به «قيام به شمشير» در
مورد مهدى(عليه السلام) چه مفهومى دارد؟ حتّى در دعاهايى كه درس آمادگى براى شركت
در اين جهاد آزادىبخش بزرگ مىدهد انتظار آن روز را مىكشيم كه با شمشير كشيده
«شاهراً سيفه» در صفوف اين مجاهدين قرار گيريم. امّا حقيقت اين است كه «شمشير»
هميشه كنايه از قدرت و نيروى نظامى بوده و هست همانگونه كه «قلم» كنايه از علم و
فرهنگ است. شك نيست كه حتّى در ميدان جنگهاى سنّتى پيشين سلاحهاى مختلفى جز شمشير به كار مىرفته، همچون تير و نيزه و خنجر، ولى همواره مىگويند
اگر در برابر فلان موضوع سر تسليم فرود نياريد «حواله شما با شمشير است» يا گفته
مىشد «به زور شمشير حقّ خود را مىگيريم». يا از قديم معروف بوده «كشور با دو چيز
اداره مىشود، قلم و شمشير» و همه اينها جنبه سمبوليك دارد و مفهوم آن تكيه بر قدرت
و استفاده از نيروى نظامى است. ضربالمثلهاى زيادى امروز در اين زمينه در دست است;
مىگويند:
«فلان كس شمشير را از رو بسته!» يعنى، آشكارا قدرت نمائى مىكند.»
«شمشير ميان ما و شما حكومت خواهد كرد!» اشاره به اين كه جز از راه جنگ مساله حل
نمىشود.
«شمشيرها را غلاف نمىكنيم تا به هدف برسيم!» كنايه از اينكه مبارزه را تا آخر
ادامه خواهيم داد.
«فلان كس شمشيرش را غلاف كرده!» يعنى، دست از مبارزه برداشته است.»
«فلان كس شمشير دو دم است!» يعنى، از دو سو مبارزه مىكند.» در تمام اين تعبيرات
شمشير كنايه از قدرت و مبارزه است; در روايات اسلامى نيز مىخوانيم:
الجنّة تحت ظلال السّيوف; بهشت در سايه شمشيرهاست.
السّيوف مقاليد الجنّة; شمشيرها كليدهاى بهشتند!
همه اينها اشاره به جهاد و جانبازى و استفاده از قدرت است; و اين گونه تعبيرات
سمبوليك از «شمشير» يا «قلم» در زبانهاى مختلف فراوان است. از اينجا روشن مىشود كه
منظور از قيام مهدى(عليه السلام) به سيف، همان اتّكاى بر قدرت است; براى اينكه چنين
گمان نشود كه اين مصلح بزرگ آسمانى به شكل يك معلم، يا يك واعظ، و يا راهنماى مسائل
اجتماعى ظاهر مىشود و رسالت او تنها اندرز دادن مردم است. بلكه او يك رهبر دورنگر و
دور انديشى است كه نخست از حربه منطق بهرهگيرى كافى مىكند، و آنجا كه گفتار حق سودى
نبخشد كه در مورد بسيارى از زورگويان و جبّاران سودى هم نخواهد داد، دست به شمشير
مىكند; يعنى، متوسّل به قدرت مىشود و ستمكاران را بر سرجاى خودشان مىنشاند; يا در
صورت لزوم، وجود كثيفشان را از سر راه بر مىدارد; و شك نيست كه براى اصلاح گروهى از
مردم جز اين راهى نيست كه گفتهاند: «النّاس لا يقيمهم الاّ السّيف; كار مردم جز با
شمشير راست نشود!» و به تعبير ديگر، او تنها وظيفهاش روشنگرى و ارائه راه نيست بلكه
وظيفه مهمترش ـ علاوه بر اين ـ اجراى قوانين الهى و به ثمر رساندن انقلاب تكاملى
اسلام، و رساندن به مقصد و ايصال به مطلوب است. گرچه از گفتار بالا اين نكته نيز
روشن شد، ولى تصريح به آن لازم به نظر مىرسد كه بر خلاف پندار بعضى كوته فكران كه
چنين مىپندارند او به هنگام قيامش بىمقدّمه دست به سلاح مىبرد و طبق آن افسانه دروغين «آنقدر
خون مىريزد كه خون به ركابش مىرسد!» نخست از طريق رهبرى فكرى و روشنگرى در همه
زمينهها، مىپردازد. به تعبير رساى مذهبى «اتمام حجّت» مىكند آنچنان كه هر كس كمترين
آمادگى براى پذيرا شدن منطقى آئين حق داشته باشد روشن شود، و تنها كسانى باقى
بمانند كه جز از طريق توسّل به زور و خشونت اصلاحپذير نيستند. از قرائن روشن بر اين
موضوع ـ گذشته از اين كه دليلش با خود آن است ـ اينكه مىدانيم روش او روش پيامبر
اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) است; او سيزده سال تمام در مكّه به دعوت پنهان و
آشكار مشغول بود و آنها كه پذيراى حق بودند گرد او را گرفتند; ولى گردنكشان ياغى و
زورمند كه اكثريّت توده نادان را به دنبال خود مىكشانيدند در برابرش بپا خاستند و
او بناچار به مدينه آمد و با تشكيل حكومت اسلامى و فراهم ساختن قدرت، در برابر آنها
ايستاد و راه خود به سوى يك دعوت عمومى گشود. گرچه در زمينه دعوت اسلام نيز سمپاشى
زياد شده كه آئين شمشير است ولى بهترين سندى كه امروز در برابر آنها در دست است و
خوشبختانه نتوانستهاند آن را بپوشانند يا از ميان ببرند همين قرآن است. اگر چهره
اسلام يك چهره توسّل به خشونت و زور بود در قرآن براى اثبات حقايق اينهمه استدلال
نمىشد; اينهمه در موضوع خداشناسى و معاد دو اصل اساسى اسلام تكيه روى دلائل گوناگون نمىشد; اينهمه
متفكّران و صاحبان عقل و انديشه را به داورى نمىطلبيد; اينهمه سخن از علم و دانش
نمىگفت; يك رژيم خشن نظامى استدلال نمىفهمد. و حتّى به هنگام توسّل به زور نيز موضع
خود را با دلايل منطقى به عنوان يك ضرورت اجتنابناپذير مشخّص مىسازد. به هر حال، او
در اين روش همانند پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عمل مىكند، به اضافه اين كه در
عصر او سطح افكار عمومى بالاتر آمده و توسّل به منطق ضرورت بيشترى دارد همان گونه
كه در برابر خشونت روز افزون گردنكشان زورگو، خشونت لازم است. مسلّماً انقلاب او در
پارهاى از قسمتها يك انقلاب خونين خواهد بود، و خونهاى كثيف كالبد جامعه بشرى با
تيغ او بيرون خواهد ريخت و در هيچ جامعه فاسدى جز از اين راه اصلاحات بنيادى مايه
نخواهد گرفت; ولى مفهوم اين سخن آن نيست كه او بى حساب خون مىريزد و بى دليل مىكشد;
درست همانند طبيبى است كه در خون گرفتن از كالبد بيمار نهايت دقّت را به عمل
مىآورد!
روش حكومت جهانى او
سه دوران
سه دوران مشخّص در مورد انقلابى بزرگ تاريخ بشر، مهدى(عليه السلام)وجود دارد:
1 ـ دوران آمادگى و انتظار و نشانههاى ظهور
2 ـ دوران تحقّق انقلاب و مبارزه با ظلم و فساد
3 ـ دوران حكومت حقّ و عدالت
درباره دوران اوّل و دوم تا كنون سخن بسيار
گفتهايم; و اكنون نوبت بحث پيرامون دوران سوم است كه نتيجه اين انقلاب وسيع و همه
جانبه است، و على رغم اهمّيّتى كه اين موضوع دارد كمتر روى آن بحث شده است. به هر
حال، تصوّر اينكه: جهانى به وجود آيد خالى از تبعيضها و اختلافهاى طبقاتى، و
صفبنديهاى مفسده آفرين; خالى از جدائيها و پراكندگيها; خالى از جنگ و خونريزى و تجاوز; و خالى از خندههاى مستانه استعمار گران، و
نالههاى محرومان به زنجير كشيده شده; راستى چه دلانگيز و آرامبخش و نشاط آفرين است!
ولى مسلّماً همانقدر كه ترسيم چنين جهانى در افق خيال آسان است، از نظر عمل فوق
العاده مشكل و طاقتفرساست، ولى به هر صورت بشريّت ناگزير است چنين راهى را بپيمايد
و به آن واقعيّت عينى دهد كه در غير اين صورت راهى جز تباهى و نابودى ندارد. خطوط
اصلى نظامات چنين جامعهاى در روايات اسلامى با اشاراتى كوتاه و پرمعنى ترسيم شده، و
با اين كه عباراتى است كه از سيزده يا دوازده قرن پيش به دست ما رسيد، كاملا زنده و
تازه است. و در اينجا به چند قسمت حسّاس آن اشاره مىكنيم:
پيشرفت برق آساى علوم در عصر مهدى(عليه السلام)
هيچ برنامه انقلابى بدون يك جهش فكرى و فرهنگى، پايا و پويا نخواهد بود و رشد و
تكامل لازم را نخواهد يافت; لذا، بدون شك نخستين گام در تحقّق بخشيدن به چنين هدفى،
اقدام به يك انقلاب فرهنگى است كه افكار را از دو سو به حركت در آورد: از طرفى، در
زمينه علوم و دانشهايى كه مورد نياز يك جامعه آباد و آزاد و سالم است (اين از نظر
مادّى و روبنائى). و از سوى ديگر، در زمينه آگاهى به اصول يك زندگى صحيح انسانى آميخته با ايمان در جهت معنوى و زير بنائى. در حديثى از امام صادق(عليه
السلام) چنين مىخوانيم:
«العلم سبعة و عشرون حرفاً فجميع ما جائت به الرّسل حرفان، فلم يعرف النّاس حتّى
اليوم غير الحرفين، فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة والعشرين حرفاً; فبثّها فى النّاس
و ضمّ اليها الحرفين، حتّى يبثّها سبعة و عشرين حرفاً(54);
علم و دانش بيست و هفت حرف (بيست و هفت شعبه و شاخه) است; تمام آنچه پيامبران
الهى براى مردم آوردند دو حرف بيش نبود، و مردم تا كنون جز آن دو حرف را
نشناختهاند، امّا هنگامى كه قائم ما قيام كند بيست و پنج حرف (بيست و پنج شاخه و
شعبه) ديگر را آشكار مىسازد; و در ميان مردم منتشر مىسازد; و دو حرف را به آن ضميمه
مىكند تا بيست و هفت حرف كامل و منتشر گردد.» اين حديث بروشنى جهش فوق العاده علمى
عصر انقلاب مهدى(عليه السلام) را مشخّص مىسازد كه تحوّلى به ميزان بيش از 12 برابر!
نسبت به تمام علوم و دانشهايى كه در عصر همه پيامبران راستين به بشريّت اعطا شد،
پيش مىآيد; و درهاى همه رشتهها و همه شاخههاى علوم مفيد و سازنده به روى انسانها
گشوده مىشود، و راهى را كه بشر طىّ هزاران سال پيموده به ميزان 12 برابر در دوران
كوتاهى مىپيمايد; چه جهشى از اين بالاتر و سريعتر! حديث ديگرى كه از امام باقر(عليه السلام)
نقل شده، معنى حديث فوق را تكميل مىكند، آنجا كه مىگويد:
«اذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد، فجمع بها عقولهم و كملت بها
احلامهم(55); هنگامى كه قائم ما قيام كند، دستش را بر سر بندگان مىگذارد و عقول آنها را با آن كامل و افكارشان را پرورش
داده تكميل مىكند.» و به اين گونه در پرتو ارشاد و هدايت مهدى(عليه السلام) و در
زير دست عنايت او مغزها در مسير كمال به حركت در مىآيند; و انديشهها شكوفان
مىگردند، و تمام كوته بينىها و تنگ نظريها و افكار پست و كوتاه كه سرچشمه بسيارى از
تضادها و تزاحمها و برخوردهاى خشونتآميز اجتماعى است بر طرف مىگردد. مردمى بلند نظر، با افكارى باز، و سينههائى گشاده ،و همّتى والا، و بينشى وسيع،
پرورش مىيابند كه بسيارى از مشكلات اجتماعى را در روح خود حل مىكنند و جهانى از صلح
و صفا مىسازند. و امروز نيز هر گونه اصلاح اجتماعى، در هر مقياسى، بستگى به اين
دگرگونى فكرى و انقلاب روحى دارد.
پيشرفت خارق العاده صنايع در آن عصر
احاديث جالب و گويايى كه تحت شمارههاى 1 و 2 و 3 و 4 در بحث گذشته تحت عنوان
«راه پيروزى...» آورديم نشان مىدهد كه اين جهش علمى، صنايع و تكنولوژى را نيز در
مقياس وسيعى شامل مىگردد. وسايل اطّلاعاتى آنقدر پيشرفته خواهد بود كه دنيا را
همچون كف دست آشكار مىسازد; و به حكومت مركزى تسلّط كامل بر اوضاع جهان مىبخشد تا
بموقع و بدون فوت وقت براى حلّ مشكلات جهانى بكوشد; و هر گونه فسادى را (عمدى و غير
عمد) در نطفه خفه سازد.(56) مسأله انرژى و نور آنچنان حل مىشود كه حتّى نياز به
انرژى خورشيدى كه بازگشت همه انرژىها (جز انرژى اتمى) به آن است، نيست. و اين شايد
در پرتو يك سيستم تكامل يافته انرژى اتمى ـ با تصفيه كامل از تشعشعات زيانبار كنونى
كه در حال حاضر بزرگترين مشكل استفاده از اين انرژى تشكيل مىدهد ـ خواهد بود.(57)
وسايل سريع السّيرى كه با وسايل كنونى قابل مقايسه نيست، نه فقط براى دور زدن كره
زمين در يك زمان كوتاه، بلكه براى مسافرتهاى دور دست فضايى در اختيار آن حكومت قرار
مىگيرد.(58) و اين نيز كمك به اهداف اصلاحى اين
حكومت مىكند. در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) چنين آمده است:
«انّ قائمنا اذا قام مدّاللّه بشيعتنا فى اسماعهم و ابصارهم، حتّى لايكون بينهم
و بين القائم بريد، يكلّمهم فيسمعون و ينظرون اليه و هو فى مكانه(59); هنگامى كه
قائم ما قيام كند خداوند آنچنان گوش و چشم شيعيان ما را تقويت مىكند كه ميان آنها و قائم (رهبر و
پيشوايشان) نامه رسان نخواهد بود; با آنها سخن مىگويد و سخنش را مىشنوند، و او را
مىبينند در حالى كه او در مكان خويش است (و آنها در نقاط ديگر جهان!)»
يعنى وسائل
انتقال «صدا» و «تصوير» بطور همگانى و ساده و آسان در اختيار همه پيروان او قرار
مىگيرد آنچنان كه چيزى به نام اداره پست در عصر حكومت او شيئى زائد محسوب مىگردد! و
مسائل جارى اين حكومت، بدون نياز به كاغذ بازى ـ آنچنان كه راه و رسم دنياى امروز
است و شايد نيمى از وقت و نيروى انسانى را تلف كرده و گردش همه كارها را كند مىسازد
و رسيدن حق را به حق داران به تأخير مىاندازد ـ حلّ و فصل مىشود. همه دستورها
وبرنامهها باسيستم «شهود و حضور» ابلاغ و اجرا مىگردد. و چه عالى است چنين طرحى براى
اداره جامعههاى انسانى و حذف برنامههاى زائد و دست و پا گير و وقت تلف كن!
حديث گوياى ديگرى كه در اين
زمينه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده اين موضوع را به نحو بارزى تكميل مىكند;
آنجا كه فرمود:
«انّ المؤمن فى زمان قائم و هو بالمشرق سيرى اخاه الّذى فى المغرب; و كذا الّذى
فى المغرب يرى اخاه الّذى بالمشرق(60); مؤمن در زمان قائم در حالى كه در مشرق است
برادر خود را در مغرب مىبيند; همچنين كسى كه در غرب است برادرش را در شرق مىبيند!»
ارتباط مستقيم نه تنها در سطح حكومت بلكه در سطح عموم عملى مىشود; و پيوندهاى ظاهرى
و جسمانى، پيوندهاى معنوى دلها را استحكام مىبخشد; آن گونه كه جهان را به راستى به
شكل يك خانه، و مردمش همچون اهل يك خانواده خواهند بود! و به اين ترتيب، علم و دانش
و صنعت در اختيار بهسازى وضع جهان و تحكيم پايههاى اخوّت و برادرى ـ و نه در راه
ويرانگرى ـ قرار خواهد گرفت.
پيشرفت عظيم اقتصادى و عدالت اجتماعى
زمينى كه در آن زندگى مىكنيم امكانات فراوانى براى زندگى ما و نسلهاى آينده و
جمعيّتهائى بسيار زيادتر از جمعيّت كنونى ما دارد; امّا عدم آگاهى كافى به منابع
موجود، و منابع بالقوّه زمين از يك سو، و عدم وجود يك نظام صحيح براى تقسيم ثروت
زمين از سوى ديگر، سبب احساس كمبود از جنبههاى مختلف شده است; تا آنجا كه در عصر ما همه روزه گروهى
از انسانهاى مفلوك از گرسنگى مىميرند. نظام حاكم بر اقتصاد جهان امروز كه يك نظام
استعمارى است در كنار خود يك نظام جنگى ظالمانه را پرورش مىدهد كه قسمت مهمّى از
نيروهاى فكرى و انسانى را كه مىبايست بطور مداوم و پويا در جستجوى منابع جديد براى
بهسازى زندگى انسانها به تلاش برخيزند; مىبلعد و نابود مىكند. امّا به هنگامى كه
اين نظام و نظام جنبى آن دگرگون شود، نيروها براى استخراج منابع بيشمار زمين به كار
مىرود; و علم و دانش پيشرو در اختيار اين برنامه قرار مىگيرد و بسرعت منابع تازهاى
كشف مىگردد و شكوفائى خاصّى به اقتصاد بشريّت مىبخشد. لذا در روايات مربوط به حكومت
آن مصلح بزرگ اشارات پر معنائى به اين توسعه اقتصادى ديده مىشود كه از هر گونه
توضيح بى نياز است. از جمله در حديثى چنين مىخوانيم:
«انّه يبلّغ سلطانه المشرق والمغرب; و تظهر له الكنوز; ولا يبقى فى الارض خراب
الاّ يعمّره(61); حكومت او شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت; و گنجينههاى زمين براى او ظاهر مىگردد و در سرتاسر
جهان جاى ويرانى باقى نخواهد ماند مگر اين كه آن را آباد خواهد ساخت!»
و براستى بايد چنين شود زيرا ويرانيهاى زمين نه به خاطر كمبود نيروى انسانى
است، و نه كمبود مالى، بلكه مولود ويرانگرى انسانها، و صرف بيهوده منابع مالى و
انسانى و عدم احساس مسؤوليّت است; و هنگامى كه اينها در پناه يك نظام صحيح اجتماعى
بر طرف گردد، اين آبادى حتمى است; بخصوص كه از پشتوانه منابع جديد فوق العادهاى نيز
برخوردار خواهد بود. در حديث جالب ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مىخوانيم:
اذا قام القائم: حكم بالعدل
وارتفع الجور فى ايّامه
و امنت به السّبل
واخرجت الارض بركاتها
و ردّ كلّ حقّ الى اهله...
و حكم بين النّاس بحكم داوود(عليه السلام) و حكم محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)
فحينئذ تظهر الارض كنوزها
و تبدى بركاتها
ولا يجد الرّجل منكم يومئذ موضعا لصدقته و لا لبرّه لشمول الغنى جميع
المؤمنين...(62);
هنگامى كه قائم قيام كند: حكومت را بر اساس عدالت قرار مىدهد.
و ظلم و جور در دوران او برچيده مىشود.
و جادّهها در پرتو وجودش امن و امان مىگردد.
زمين بر كاتش را خارج مىسازد.
و هر حقّى به صاحبش مىرسد.
در ميان مردم همانند داوود(عليه السلام) و محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) داورى
مىكند.
در اين هنگام زمين گنجهاى خود را آشكار مىسازد.
و بركات خود را ظاهر مىكند.
و كسى موردى را براى انفاق و صدقه و كمك مالى نمىيابد زيرا همه مؤمنان بى نياز و
غنى خواهند شد...!
تكيه روى ظاهر شدن بركات زمين و خارج شدن گنجها نشان مىدهد كه هم
مسأله زراعت و كشاورزى به اوج ترقى خود مىرسد; و هم تمام منابع زير زمينى كشف و
مورد استفاده قرار مىگيرد، و در آمد سرانه افراد آنقدر بالا مىرود كه در هيچ
جامعهاى فقيرى پيدا نمىشود و همه به سر حدّ بى نيازى و خود كفايى مىرسند. و بىشك
اجراى اصول عدل و داد و جذب نيروهاى انسانى به مسيرهاى سازنده، چنين اثرى را خواهد
داشت; زيرا همان گونه كه گرسنگى و فقر و نيازمندى بر اثر كمبودها نيست بلكه نتيجه
مستقيم و غير مستقيم مظالم و تبعيضها و بيدادگريها و تلف شدن نيروها و هدر دادن
سرمايههاست! در حديث ديگرى كه در منابع اهل تسنّن آمده است، از ابوسعيد خدرى چنين
نقل شده:
قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم):
ابشّركم بالمهدى يملأ الارض قسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً، يرضى عنه سكّان السّماء والارض، يقسم المال صحاحاً، فقال رجل ما معنى
صحاحاً، قال بالسّويه بين النّاس; و يملأ قلوب امّة محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)
غنى; و يسعهم عدله، حتّى يأمر منادياً ينادى يقول من له بالمال حاجة فليقم فما يقوم
من النّاس الاّ رجل واحد (ثم يأمر له بالمال فياخذ ثم يندم و يردّه)(63);
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
شما را به ظهور مهدى(عليه السلام) بشارت مىدهم; زمين را پر از عدالت مىكند همان
گونه كه از جور و ستم پر شده است; ساكنان آسمانها و ساكنان زمين از او راضى مىشوند
و اموال و ثروتها را بطور صحيح تقسيم مىكند.
كسى پرسيد: معنى تقسيم صحيح ثروت چيست؟
فرمود:
بطور مساوى در ميان مردم!
(سپس فرمود:)
و دلهاى پيروان محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) را پر از بى نيازى مىكند، و
عدالتش همه را فرا مىگيرد; تا آنجا كه دستور مىدهد كسى با صداى بلند صدا زند هر كس
نياز مالى دارد برخيزد، هيچكس ـ جز يك نفر بر نمىخيزد.
(سپس در ذيل حديث مىخوانيم كه امام دستور مىدهد مال قابل ملاحظهاى به او بدهند،
امّا او بزودى باز مىگردد و پشيمان مىشود كه چرا آزمند و حريص بوده است.)
در تفسير
اين حديث به چند نكته بايد توجّه كرد:
1 ـ منظور از رضايت ساكنان آسمان از حكومت او، يا اشاره به فرشتگان آسمان و
ملائكه مقرّب پروردگار است; و يا اشاره به گسترش حكومت او بر كرات ديگر مسكونى و
گشوده شدن راه آسمانها و مسافرتهاى فضايى به نقاط دور دست جهان است.
2 ـ منظور از تقسيم عادلانه ثروت در شكل تقسيم مساوى ـ با توجّه به اين كه
مىدانيم در اسلام كه مهدى(عليه السلام) حافظ و مروّج احكام آن است در برابر كار
بيشتر و تلاش و لياقت فزونتر، سرمايه بيشترى پرداخته مىشود ـ يا اشاره به اموال بيت
المال و اموال عمومى بطور كلّى است كه همگان در حكومت اسلامى در مقابل آن برابرند ـ
چنانكه از سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و على(عليه السلام) نقل شده، بعكس
چيزى كه درباره دوران بسيارى از خلفا همانند عثمان خواندهايم كه انواع تبعيضها را
روا مىداشتند! و يا اشاره به اين است كه در شرايط مساوى، امتيازات و پاداشها و
اجرتها مساوى به افراد داده مىشود; بعكس آنچه در دنياى كنونى ديده مىشود كه يك
كارگر در نقطهاى از جهان ممكن است ساعتى ده دلار مزد بگيرد امّا كارگر ديگر با همان
شرايط و كيفيّت در مقابل كار ده ساعته خود حتّى يك دلار هم نگيرد و اين نهايت ظلم
است كه مزد افراد در شرايط برابر، كاملا متفاوت باشد.
3 ـ نكته ديگر اين كه، از ذيل حديث بخوبى استفاده مىشود كه در آن روز حتّى يك
نفر محتاج و نيازمند وجود ندارد، به دليل اين كه آن يك نفر هم كه بر مىخيزد غناى
روحى نداشته و گرفتار حرص و آز بوده و الاّ از نظر مادّى بى نياز بوده است; و مهم اين است كه او تحت رهبرى صحيح
خود دلها را مملو از غناى معنوى و روانى مىكند; و اين خلق و خوى زشت «حرص» را از
سرزمين دلها ريشه كن مىسازد; همان حرصى كه سرچشمه بسيارى از تلاشهاى بيهوده ثروت
اندوزان تهى مغز است كه با داشتن هزاران برابر سرمايه مورد نياز زندگى خود و
فرزندان خويش، باز هم دست و پا بر جمع ثروت فزونتر مىكنند; گوئى به بيمارى استسقا
گرفتارند كه هر چه مىنوشند باز هم سيراب نمىشوند. يكى ديگر از عوامل، يا صحيحتر، از
بهانههاى جمع ثروت، كه عدم اطمينان به وضع آينده است، در پرتو عدالت اجتماعى او
بكلّى از بين مىرود و هيچ كس نيازى در خود به ثروت اندوزى نمىبيند; زيرا هم امروز و
هم آينده او تأمين شده است. باز در حديث ديگرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله
وسلم) مىخوانيم:
... حتّى تملأ الارض جوراً فلا يقدر احد يقول اللّه! ثم يبعث اللّه عزّوجل رجلا
منّى و من عترتى فيملأ الارض عدلا كما ملأها من كان قبله جوراً و يخرج له الارض
افلاذ كبدها و يحثو المال حثواً و لا يعدّه عداً;(64)
زمانى فرا مىرسد كه زمين پر از ستم مىشود و كسى نمىتواند (آشكارا) نام خدا را
ببرد (و دم از حقّ و عدالت بزند); سپس خداوند عزّوجل مردى را از من و خاندان من، بر
مىانگيزد; كه زمين را پر از عدل مىكند آن گونه كه پيش از او، پر از ستمش كردهاند و زمين قطعات كبد خود را
براى او بيرون مىفرستد، و ثروت را بدون شماره و محاسبه در ميان مردم پخش مىكند (و
هر كس به قدر نيازش از آن بر مىگيرد...). «افلاذ» جمع فلذ به معنى قطعه و شعبه است;
و افلاذ كبد به اشياء گرانبها اطلاق مىشود و در اينجا اشاره به منابع گرانقيمت و پر
ارزش درون زمين است. اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير فوق اشاره به اين باشد كه
انسان دسترسى به هسته درونى گداخته زمين مىيابد كه يك پارچه آتش و حرارت است; و
ممكن است از آن به عنوان يك منبع مهمّ انرژى استفاده كرد; و نيز ممكن است منابع
گرانبهائى از انواع فلزّات از آن بتوان استخراج نمود; و با توجّه به اين كه پوسته
جامد زمين پوسته نسبتاً نازكى است و درون دل زمين جهانى از موادّ گداخته و منابع
گوناگون وجود دارد، دسترسى به چنين منبع عظيم و وسيعى مىتواند فكر انسان را از جهات
فراوانى راحت سازد. رشد اخلاقى، و تامين نيازهاى آينده بطور اطمينان بخش، و فراوانى
منابع در آمد، و خلاصه جمع شدن غناى روحى و جسمى سبب مىشود كه حتّى نياز به شمارش
اموال پيدا نشود و هر نيازمندى نياز خود را از بيت المال حكومتش بدون تشريفات زايد
بگيرد. اينها همه از يك سو، و از سوى ديگر: اشاراتى در اخبار ديده مىشود كه نشان
مىدهد در عصر حكومت او شهرهاى بسيار وسيع و آباد، جادههاى وسيع، مساجد بزرگ امّا ساده و بدون زرق و
برق و زينت ساخته خواهد شد; و نظارت كاملى بر طرز ساختمان خانهها، به گونهاى كه
كمترين مزاحمتى براى مردم ديگر نداشته باشد، مىكند :
1 ـ در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مىخوانيم:
و يبنى فى ظهر الكوفه مسجداً له الف باب و يتّصل بيوت الكوفه بنهر كربلا و
بالحيرة(65) ;
در پشت كوفه مسجدى بنا مىكند كه يكهزار در دارد، و خانههاى كوفه به نهر كربلا و
حيره مىرسد! و مىدانيم فاصله ميان اين دو شهر هم اكنون بيش از 70 كيلومتر است.
2 ـ از امام باقر(عليه السلام) مىخوانيم:
اذا قام القائم...
يكون المساجد كلّها جمّاء لاشرف لها كما كان على عهد رسول اللّه(صلى الله عليه
وآله وسلم)
و يوسّع الطّريق الاَعظم فيصير ستّين ذراعاً
و يهدم كلّ مسجد على الطّريق
و يسدّ كلّ كوَّة الى الطّريق
و كلّ جناج و كنيف و ميزاب الى الطّريق(66);
هنگامى كه قائم قيام كند...
مساجد در عصر او همگى داراى ديوارهاى كوتاه و بدون كنگره خواهد شد همان گونه كه
در عصر رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) بود.
جادّههاى بزرگ و اصلى را توسعه مىدهد و به 60 ذراع مىرسد!
و تمام مساجدى را كه در مسير قرار دارند (و مزاحم مردم هستند به فرمان او) خراب
مىشود!
و تمام دريچهها و روزنههائى كه به راهها گشوده مىشود (و مزاحم عبور و مرور مردم
است) ويران مىسازد.
و بالكنها (ى مزاحم) و فاضلابها و ناودانهايى كه در راه (عبور مردم) باز مىشود
مىبندد!»
3 ـ و نيز در حديثى طولانى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمود:
... وليصيّرنَّ الكوفة اربعة و خمسين ميلا و ليجاورنَّ قصورها كربلا، و
ليصيّرنَّ اللّه كربلا معقلا و مقاما...(67);
او كوفه را پنجاه و چهار ميل توسعه مىدهد تا آنجا كه عمارات آن به كربلا مىرسد،
و كربلا (كوى شهيدان و قهرمانان و جانبازان راه خدا) مركز و كانون بسيارى از
فعّاليّتها مىگردد...
4 ـ روايات در زمينه پيشرفت كشاورزى و فزونى فراوردههاى زراعى و فزونى آبها و
دامها و عمران و آبادى در تمام زمينهها فراوان است.(68)
پيشرفتهاى قضائى
براى مبارزه با فساد و تجاوز و ستم، از يك سو تقويت پايههاى ايمان و اخلاق لازم
است; و از سوى ديگر به وجود آمدن يك سيستم صحيح و نيرومند قضائى با هوشيارى كامل و
احاطه وسيع. مسلّماً پيشرفت كامل صنايع، وسائلى را در اختيار بشر مىگذارد كه با آن
بخوبى مىتوان ـ در مورد لزوم ـ حركات همه مردم را تحت كنترل قرار داد، و هر حركت
ناموزون و نابجائى را كه منتهى به فساد و تجاوز و ستمى مىشود، زير نظر گرفت; و با
علائم و آثارى كه مجرمان در محلّ جرم باقى مىگذارند، از آنها عكسبردارى كرد; صداى
آنها را ضبط نمود و آنها را بخوبى شناخت. قرار گرفتن چنين وسائلى در اختيار يك
حكومت صالح، عامل مؤثّرى براى پيشگيرى از فساد و ستم و در صورت وقوع چنين موضوعى،
رساندن حق به صاحب حق است. شك نيست كه در عصر آن مصلح بزرگ جهان، آموزشهاى اخلاقى
با وسايل ارتباط جمعى فوق العاده پيشرفته، آنچنان وسعت مىگيرد كه اكثريّت قاطع مردم
جهان را براى يك زندگى صحيح انسانى و آميخته با پاكى و عدالت اجتماعى آماده سازد.
ولى از آنجا كه بالاخره انسان آزاد آفريده شده، و در اعمال خويش از اصل جبر پيروى
نمىكند; خواه ناخواه افرادى ـ هر چند در اقلّيّت باشند ـ در هر اجتماع صالحى ممكن
است پيدا شوند كه از آزادى خود سوء استفاده كنند و از آن براى وصول به مقاصد شومى
بهره گيرند.
لذا بايد يك دستگاه قضائى سالم و كاملا آگاه و مسلّط باشد كه حقوق مردم را به
آنها برساند و ستمگر را بر سر جاى خود بنشاند. با مطالعه و دقّت روى جرائم و جنايات
و مفاسد اجتماعى و طرق پيشگيرى از آنها، روشن مىشود كه: اولا، با اجراى عدالت
اجتماعى و تقسيم عادلانه ثروت، ريشه بسيارى از مفاسد اجتماعى كه از تنازع و كشمكش
بر سر اندوختن ثروتها و استثمار طبقات ضعيف، و حيله و تزوير، و انواع تقلّبها، و
دروغ و خيانت و جنايت به خاطر در آمد بيشتر از هر راه با هر وسيله، سرچشمه مىگيرد،
بر چيده مىشود; و شايد رقم بزرگ فساد و ظلم در هر جامعهاى از همين رهگذر است; با از
ميان رفتن ريشه اصلى، شاخ و برگها خود به خود مىخشكد. ثانياً، آموزش و تربيت صحيح
اثر عميقى در مبارزه با فساد و تجاوز و انحرافات اجتماعى و اخلاقى دارد; و يكى از
علل مهمّ توسعه فساد در جوامع امروز اين است كه نه تنها از وسائل ارتباط جمعى آن،
استفاده براى آموزش صحيح نمىشود، بلكه همه آنها غالباً در خدمت كثيفترين و زشتترين
برنامههاى استعمارى فساد است; و شب و روز بطور مداوم از طريق ارائه فيلمهاى بدآموز
و داستانها و برنامههاى گمراه كننده و حتّى اخبار دروغ و نادرستى كه در خدمت مصالح
استعمار جهانى است، به ظلم و تبعيض و فساد خدمت مىكنند. البتّه اينها نيز از جهتى
ريشه اقتصادى دارد و در جهت تخدير مغزها و به ابتذال كشيدن مفاهيم سازنده، و نابود
كردن نيروهاى فعّال و بيدار هر جامعه، براى بهرهگيرى بيشترِ غولهاى استعمار اقتصادى حركت مىكند بى آن كه به
مانع مهمّى روبهرو شوند. هرگاه اين وضع دگرگون گردد، در مدّت كوتاهى بطور قطع قسمت
مهمّى از مفاسد اجتماعى فرو خواهد نشست; و اين كار جز از يك حكومت صالح و سالم
جهانى كه در مسير منافع تودههاى جهان ـ و نه استثمار گران ـ براى ساختن جهانى آباد
و آزاد و مملوّ از صلح و عدالت و ايمان، ساخته نيست. ثالثاً، وجود يك دستگاه قضائى
بيدار و آگاه با وسيله مراقبت دقيق كه نه مجرمان از چنگ آن فرار كنند و نه از عدالت
سرباز زنند، نيز عامل مؤثّرى در كاهش از ميزان فساد، و گناه و تخلّف از قانون است.
و اگراين سه جنبه دست به دست هم بدهد، ابعاد تأثير آن فوق العاده زياد خواهد بود.
از مجموع احاديث مربوط به دوران حكومت مهدى(عليه السلام) استفاده مىشود كه او از
تمام اين سه عامل بازدارنده، در عصر انقلابش بهره مىگيرد آنچنان كه جمله معروفى كه
حكم ضرب المثل را دارد جامه عمل به خود مىپوشد; همان جمله كه مىگويد: «زمانى فرا
مىرسد كه گرگ و ميش در كنار هم آب مىخورند!» مسلّماً گرگان بيابان تغيير ماهيّت
نمىدهند، لزومى هم ندارد كه چنين شود، و نه ميشها از حالت كنونى در مىآيند; اين
اشاره به برقرارى عدالت در جهان، و تغيير روش گرگ صفتان خونخوار كه با سازش با حكومت جبّار قرنها به خوردن خون قشرهاى مستضعف جامعه انسانى ادامه
مىدادند، مىباشد. آنها در پناه نظام جديد يا بكلّى تغيير روحيّه مىدهند، چرا كه گرگ
صفتى هرگز جزء سرشت بشر نبوده و نيست و از نهادهاى عرضى و قابل تغيير است، و يا
حدّاقل بر سر جاى خود مىنشينند، و به جاى خوردن منافع دگران در كنار آنها از مواهب
الهى بطور عادلانه بهره مىگيرند، همان گونه كه «گرگ» در كنار «ميش» و بر سر «چشمه»!
در غير اين دو صورت مشمول تصفيه شده و وجودشان از ميان برداشته خواهد شد! از جمله
اشارات قابل توجّه در اين زمينه، همان است كه در مورد تقسيم صحيح مال در حديثى از
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده كه آنقدر مردم غناى جسمى و روحى پيدا
مىكنند كه اموال اضافى مىماند و طالبى ندارد; يعنى مردم در يك نظام صحيح حكومت
آنچنان تربيت مىشوند كه اموال زائد بر نياز خود را دردسرى براى خويش مىبينند! و
تمام شور و شرها و قال و غوغايى كه از اين رهگذر پيدا مىشود، فرو مىنشيند! زندگى
همه تأمين و از آينده نيز هيچ گونه نگرانى نخواهند داشت تا به خاطر تأمين آن تن به
آلودگىها و مسابقه جمع ثروت بدهند. و نيز در حديث ديگرى خوانديم كه سطح افكار مردم
در عصر حكومت او چنان بالا مىرود كه به هيچ وجه با امروز قابل قياس نيست، و طبعاً
تضادها و كشمكشهائى كه مولود كوته نظرىها و تنگ چشمىها، و پائين بودن سطح افكار و خلاصه كردن شخصيّت در ميزان مال و ثروت است;
برچيده خواهد شد. به خاطر مراقبت شديدى كه در عصر حكومت او طبق رواياتى كه گذشت،
اِعمال مىگردد; حتّى مجرمان در محيط خانه خود در امان نيستند، چرا كه ممكن است با
وسائل پيشرفتهاى تحت كنترل باشند و حتّى مثلا امواج صوتى آنها بر روى ديوار قابل
كنترل گردد; اين خود اشاره ديگرى به وسعت ابعاد مبارزه با فساد در عصر حكومت او
است. داورى كردن او بر طبق قانون دادرسى محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) و قانون
دادرسى داوود(عليه السلام)گويا اشاره به اين نكته لطيف است كه او هم به موازين
ظاهرى دادرسى اسلامى همچون اقرار و گواهى گواهان و مانند آن استفاده مىكند; و هم از
طرق روانى و علمى براى كشف مجرمان اصلى، آنچنان كه پارهاى از نمونههاى آن از عصر
داوود(عليه السلام) نقل شده است. بعلاوه، در عصر او به موازات پيشرفت علوم و دانشها
و تكنيك و صنعت، آنقدر وسائل كشف جرم تكامل مىيابد كه كمتر مجرمى مىتواند ردّپائى
كه با آن شناخته شود از خود به جا نگذارد. در يكى از مطبوعات خبرى پيرامون شگفتيهاى
مغز آدمى خواندم كه مغز انسان امواجى برابر با اعتقادات درونى بيرون مىفرستد كه با
اندازهگيرى آن مىتوان به راستگويى و دروغگويى افراد در اظهاراتشان پى برد! مسلّماً
اين وسايل تكامل مىيابد و وسائل ديگرى نيز اختراع مىگردد. و با استفاده از روشهاى پيشرفته روانى، مجرمان كاملا مهار مىشوند، هر
چند مجرم در چنين جامعهاى اصولا كم است (ولى همان كم نيز كاملا مهم است). براى
چندمين بار تكرار مىكنيم: اين اشتباه است اگر ما تصوّر كنيم كه در عصر حكومت او همه
اين مسائل از طريق اعجاز حل مىشود، چرا كه اعجاز حكم يك استثنا را دارد، و براى
مواقع ضرورى، و مخصوصاً اثبات حقّانيّت دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) يا
امام(عليه السلام) است، نه براى تنظيم زندگى روزمرّه و جريان عادى زندگى; كه هيچ
پيامبرى براى اين مقصد از معجزه استفاده نكرده است. بنابراين، مسير حكومت جهانى او
از همان نمونه است كه اشاره كرديم نه از نمونه اعجاز! به هر حال، آنچنان امنيّتى در
سايه حكومت او جهان را فرا مىگيرد كه طبق روايتى يك زن تنها مىتواند از شرق جهان به
غرب عالم برود بدون اين كه كسى مزاحم او شود! اگر مسأله سادگى زندگى مهدى(عليه
السلام) را ـ طبق آنچه در روايات آمده به آن بيفزائيم باز مسأله از اين هم روشنتر
مىشود; چرا كه عمل او سرمشق و الگويى است براى مردمى كه تحت پوشش حكومت او قرار
دارند، يعنى براى همه مردم جهان. و با در نظر گرفتن اين موضوع كه قسمت مهمّى از
جرائم و جنايات و مفاسد اجتماعى از تجمّل پرستى و پر زرق و برق شدن زندگى و تشريفات بيهوده و پر
خرج و كمرشكن سرچشمه مىگيرد، يكى ديگر از دلائل برچيده شدن مفاسد در دوران حكومت او
روشن مىگردد. در حديثى از امام علىّ بن موسى الرّضا(عليه السلام) چنين آمده است:
«و ما لباس القائم(عليه السلام) الاّ الغليظ و ماطعامه الاّ الجشب(69); لباس قائم(عليه السلام)چيزى جز پارچه خشن نيست و غذاى او نيز تنها غذاى ساده و
كم اهمّيّت است!» نظير همين موضوع از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است.(70)
حكومت دراز مدت
گرچه درباره مدّت حكومت او احاديث مختلفى در منابع اسلامى ديده مىشود كه از 5 يا
هفت سال تا 309 سال (مقدار توقّف اصحاب كهف در آن غار تاريخى) ذكر شده ـ كه در واقع
ممكن است اشاره به مراحل و دورانهاى آن حكومت باشد (آغاز شكل گرفتن و پياده شدنش
پنج يا هفت سال و دوران تكاملش 40 سال و دوران نهائىاش بيش از سيصد سال! دقّت كنيد)
ـ ولى قطع نظر از روايات اسلامى، مسلّم است كه اين آوازهها و مقدّمات براى يك دوران
كوتاه مدّت نيست بلكه قطعاً براى مدّتى است طولانى كه ارزش اين همه تحمّل زحمت و
تلاش و كوشش را داشته باشد!
نوسازى در تمام زمينههاى فكرى و فرهنگى
آئينهاى آسمانى در واقع همانند آبى هستند كه از آسمان نازل مىگردد. قطرههاى شفاف
باران ـ در صورتى كه هوا آلوده نباشد ـ پاك و زلال و زيبا و حياتبخش، خالى از هر
گونه آلودگى است; در هر جا فرود آيد پيام آور زندگى و زيبايى است; و تلألؤ آن
تشنگان را به سوى خود دعوت مىكند; و حتّى غير تشنگان را بر سر ميل نوشيدن آب
مىآورد. امّا به هنگامى كه روى زمينهاى آلوده مىريزد، تدريجاً صفا و پاكى نخستين
خود را از دست مىدهد; و گاه به صورتى در مىآيد كه هر بينندهاى از مشاهده آن روى
درهم مىكشد و از عفونت آن فرار مىكند! آئينهاى الهى كه در آغاز به صفا و پاكى
باران، و روشنايى آفتاب، و زيبايى بهار هستند، با تماس به افكار منحطّ جاهلان، و و
دستهاى آلوده مغرضان و آميخته شدن با عادات و رسوم و سليقههاى شخصى، گاهى چنان
تحريف مىشوند كه جاذبه و كشش خود را بكلّى از دست مىدهند. اسلام اين آئين زنده پر
تحرّك كه عقب افتادهترين ملّتها را به پيشروترين تبديل كرد نيز از اين موضوع بر
كنار نمانده، هر چند وجود قرآن دست نخورده، و دانشمندانى كه در هر عصر و زمان، حتّى
به قيمت جان خود براى حفظ اصالت آن كوشيدند، تا حدّ زيادى جلو اين دگرگونيها را
گرفتند; ولى بايد اعتراف كرد كه بسيارى از مفاهيمش نزد گروه كثيرى از مسلمانان چنان
مسخ و واژگون شده كه مىتوان گفت هم اكنون اسلام اصيل عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در ميان بسيارى اصلا
ناياب است! سازندهترين مفاهيم همچون «زهد و پارسايى» و «صبر» و «انتظار» و «شهادت»
و «شفاعت» و «عبادت» گاهى آنچنان گرفتار تحريف و تفسيرهاى نادرست و وارونه شده كه
اسلام راستين از آن وحشت مىكند! بسيارى از قوانين اسلام با كلاههاى «شرعى» و «غير
شرعى» عملا به نابودى گرائيده، همچون حكم ربا و نزولخوارى كه تنها اسمى از آن بر
جاى مانده است. قسمتى ديگر ـ همچون هجرت و جهاد و شهادت ـ به دست فراموشى سپرده
شده; و يا لااقل شكل تاريخى و مخصوص به دوران معيّنى از آغاز اسلام را به خود گرفته
است. توحيد اسلامى به انواع شركها آلوده شده; و مكتب اهلبيت پيامبر(صلى الله عليه
وآله وسلم) كه اسلام اصيل را به حكم «انّى تارك فيكم الثّقلين، كتاباللّه و
عترتى(1)» در خود پرورش مىدهد، در ميان گروه عظيمى از مسلمين كاملا ناشناخته مانده
و با انواع تهمتها مردم را از آن دور ساختهاند. او همچون باغبان پرتوان و ماهرى،
علف هرزههاى گوناگون را ،هر چند چنان با نهالهاى اصلى پيچيده شده باشند كه جدا
كردنشان محال به نظر برسد، از باغستان اسلام ريشه كن مىسازد.
1 ـ اين حديث در منابع فراوانى از برادران اهل سنّت نقل شده; براى آگاهى بيشتر
به كتاب «قرآن و حديث» مراجعه كنيد. شاخههاى كج و معوج و اضافى را، بى تأمّل و بى
امان، قطع مىكند; اين آب آلوده و تيره و تار را تصفيه مىنمايد; زنگار تفسيرهاى
نادرست را مىزدايد; گرد و غبار نسيان و فراموشكارى را از آن پاك مىكند; و دستهاى
سوء استفاده كنندگان و منحرفان را از آن كوتاه مىنمايد. خلاصه، همان اسلام راستين
عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و على(عليه السلام) را تجديد مىكند. يكى از
رسالتهاى مهدى(عليه السلام) پيراستن اسلام از همين وصلهها و پيرايهها و به تعبير
ديگر نوسازى و تجديد بناى كاخ شكوهمند آن است. مسجد را كه روزى فعّالترين كانونهاى
اسلام و مركز هرگونه حركت سياسى و علمى و فرهنگى و اجتماعى و اخلاقى بود و امروز در
ميان گروهى به شكل مركزى براى از كار افتادهها و بازنشستهها و بىخانهها و لانهها، و
بيكارها، و يا شكل يك سرگرمى، و حدّ اعلاء يك عادت در آمده، به شكل نخستينش باز
مىگرداند. جمود و سكوت جاى خود را به جنبش و حركت و فرياد مىدهد. جهاد اسلامى را در
تمام زمينهها زنده مىكند. توحيد اصيل اسلام را از هر گونه آلودگى به شرك رهايى
مىبخشد و مفاهيم مسخ شده و باژگون شده را به صورت صحيح تفسير مىكند. سليقههاى شخصى
را از اسلام كنار مىزند و زنگ عادات و رسوم را از آن مىزدايد. اسلام را از شكلهاى
محدود قومى و محلّى در مىآورد و در شكل جهانىاش آشكار مىسازد.
دست سوء استفاده كنندهها و كلاه شرعى گذارها را از آن قطع مىكند، و قوانينش را
دور از اين گونه زائدهها عرضه مىنمايد. مجموع اين نوسازى و بازسازى آنچنان زياد و
دگرگون كننده است كه در پارهاى از روايات اسلامى از آن به «دين جديد» تعبير شده
است. در روايتى كه از امام صادق(عليه السلام) در كتاب «اثبات الهداة» نقل شده، چنين
مىخوانيم:
«اذا خرج القائم يقوم بامر جديد، و كتاب جديد، و سنّة جديد و قضاء جديد(71);
هنگامى كه قائم خروج كند امر تازه، و روش تازه و داورى تازهاى با خود مىآورد». روشن
است كه تازگى اين برنامهها و روشها و داوريها نه به خاطر آن است كه مذهب جديدى با
خود مىآورد، بلكه آنچنان اسلام را از ميان انبوه خرافات، و تحريفها، و تفسيرهاى
نادرست و تلقّىهاى غلط بيرون مىآورد كه بنائى كاملا نو و جديد جلوه مىكند. همچنين
تازگى كتاب نه مفهوم آن است كه يك كتاب آسمانى جديد بر او نازل مىشود چرا كه امام
قائم است و حافظ دين، نه پيامبر و آورنده آئين و كتاب جديد; بلكه قرآن اصيل فراموش
شده را چنان از زواياى تحريفهاى معنوى، و تفسيرهاى نادرست بيرون مىكشد كه مىتوان
نام كتاب جديد بر آن گذاشت.
شاهد اين گفتار علاوه بر صراحت قرآن در زمينه ختم نبوّت در آيه 40 سوره
احزاب و گذشته از رواياتى كه صريحاً مساله خاتميّت پيامبر اسلام را ثابت مىكند،
احاديث متعدّدى است كه تصريح مىكند او با همان روش پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله
وسلم) و كتاب و سنّت و آئين او بر مىخيزد: يكى از دوستان امام صادق(عليه السلام) به
نام «عبداللّه بن عطا» مىگويد: از امام پرسيدم روش و سيره مهدى(عليه السلام) چگونه
است؟ امام در پاسخ فرمود:
«يصنع ما صنع رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) يهدم ما كان قبله كما هدم
رسولاللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) امر الجاهليّة و يستأنف الاسلام جديداً;
همان كارى را كه رسول خدا انجام داد، انجام مىدهد; برنامههاى (نادرست) پيشين را
ويران مىسازد، همانگونه كه رسول خدا اعمال جاهليّت را ويران ساخت; و اسلام را
نوسازى مىكند.» در همان كتاب (اثبات الهداة) مىخوانيم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله
وسلم) فرمود:
«القائم من ولدى; اسمه اسمى و كنيته كنيتى و شمائله شمائلى; و سنّته سنتى; يقيم
النّاس على طاعتى و شريعتى و يدعو هم الى الكتاب ربّى(72); قائم از فرزندان من است;
نام او نام من و كنيهاش كنيه من و قيافهاش قيافه من; و روشش روش من است; مردم را به
پيروى من و آئين من وا مىدارد و آنها را به كتاب پروردگارم دعوت مىكند.»
و در كتاب «منتخب الاثر» از رسول خدا(صلى الله عليه وآله
وسلم) چنين آمده است:
و انّ الثّانى عشر من ولدى يغيب حتّى لايرى، و يأتى على امّتى بزمن لايبقى من
الاسلام الاّ اسمه، ولايبقى من القرآن الاّ رسمه فحينئذ يأذن اللّه له تبارك و
تعالى بالخروج فيظهر الاسلام به ويجدّده(73);
دوازدهمين فرزندم از نظرها پنهان مىگردد و ديده نمىشود; و زمانى بر پيروان من
خواهد آمد كه از اسلام جز نام و از قرآن جز نقشى باقى نماند; در اين هنگام خداوند
بزرگ به او اجازه خروج مىدهد، و اسلام را با او آشكار و تجديد مىكند. صراحت اين
اخبار بقدرى است كه ما را از هر گونه توضيح بى نياز مىكند.