حکومت جهانی مهدی (عج)

آیت الله ناصر مکارم شیرازی

- ۴ -


نشانه هاى آغاز انقلاب

علائم ظهور

آيا براى نزديك شدن اين انقلاب جهانى نشانهاى در دست هست؟ آيا مىتوان پيش بينى كرد كه هم اكنون چنان انقلابى نزديك شده يانه؟ آيا مىتوان زمان اين انقلاب را جلو انداخت؟ اگر چنين امرى ممكن است با چه وسائلى مىتوان اين تاريخ را جلو كشيد؟ در برابر اين سؤالات بايد گفت كه پاسخ بيشتر آنها مثبت است. زيرا هيچ طوفان عظيمى در طبيعت بدون مقدّمه آغاز نمىگردد، و هيچ انقلابى در جامعه انسانى بدون نشانههاى قبلى صورت نمىگيرد. در احاديث اسلامى نيز اشاره به يك سلسله علامتها و نشانهها براى نزديك شدن آن رستاخيز عظيم آمده است كه مىتوان آنها را بردو گونه تقسيم كرد:

دسته اول، نشانههائى كه كم و بيش در هر انقلابى به تناسب ابعاد آن قابل پيش بينى است. دسته دوم، جزئيّاتى است كه از طريق اطّلاعات و معلومات عادى نمىتوان به آنها پى برد و بيشتر شكل يك پيشگويى اعجازآميز را دارد. در اين جا، به «3 نشانه مهم» از هر دو قسمت اشاره مىكنيم:

1 فراگير شدن ظلم و فساد

نخستين نشانهاى كه با مشاهده آن مىتوان نزديك شدن هر انقلابى ـ از جمله اين انقلاب بزرگ را ـ پيش بينى كرد گسترش ظلم و جور و فساد و تجاوز به حقوق دگران و انواع مفاسد اجتماعى و انحرافات اخلاقى است كه خود عامل توسعه فساد در جامعه است. طبيعى است فشار كه از حد گذشت انفجار رخ مىدهد، زيرا انفجارهاى اجتماعى همانند انفجارهاى ميكانيكى به دنبال فشارهاى شديد و زايد از حدّ است. گسترش دامنههاى ظلم و فساد وسيله ضحّاكان هر زمان بذرهاى انقلاب را آبيارى مىكند، و كاوههاى آهنگر را در كنار كورههاى آتش پرورش مىدهد; كم كم بحران اوج مىگيرد و لحظه انقلاب نزديك مىگردد. در مورد نزديك شدن انقلاب بزرگ جهانى و ظهور مصلح بزرگ مهدى نيز مسأله همين گونه است. منتها همان طور كه سابقاً هم اشاره شد هيچ لزومى ندارد كه مانند افرادى منفى باف به فكر توسعه فساد و ظلم بيشتر بيفتيم، بلكه با توجّه به وجود مفاسد در مقياس وسيع و به حدّ كافى بايد در ساختن خود و ديگران و يك گروه نيرومند شايسته و شجاع و آگاه كه پرچمدار انقلاب باشد كوشش كنيم. به هر حال، اين موضوع در بسيارى از روايات اسلامى تحت عنوان «كما ملئت ظلماً و جوراً; همانگونه كه جهان از ظلم و جور پر شده باشد» آمده است. عين اين تعبير در بسيارى از احاديث كه در منابع شيعه و اهل سنّت آمده ديده مىشود. و از مجموع آنها استفاده مىشود كه از روشنترين نشانههاى اين انقلاب همين موضوع است. در اين جا يك سؤال پيش مىآيد كه آيا «ظلم» و «جور» با هم تفاوتى دارند كه مخصوصاً روى اين دو عنوان كراراً تكيه شده است؟ از ريشه اين لغات استفاده مىشود كه تجاوز به حقوق دگران دوگونه است كه در ادبيات عرب براى هر كدام نامى جداگانه است. نخست آن است كه انسان، حقّ ديگرى را به خود اختصاص دهد و دسترنج دگران را غصب كند، اين را «ظلم» مىگويند. ديگر آن كه حقّ افرادى را از آنها گرفته، و به دگران دهد و براى محكم كردن پايههاى قدرت خود، هوا خواهان خويش را بر مال يا جان يا نواميس مردم مسلّط كند و با تبعيضهاى ناروا كسب قدرت كند، اين را «جور» مىگويند.

نقطه مقابل «ظلم»، «قسط» و نقطه مقابل «جور»، «عدل» مىباشد.(25) بههرحال، به هنگامى كه «تجاوز» به حقوق دگران از يك سو و «تبعيضها» از سوى ديگر، جامعه انسانى را پر مىكند او ظاهر مىشود و همه اينها را از ميان مىبرد. آنچه در بالا گفته شد كلّياتى بود درباره فراگير شدن فساد به عنوان يك عامل جهش و انقلاب كه در هر گونه انقلابى قابل پيشبينى است. ولى قابل توجّه اين كه: در روايات اسلامى چنان انگشت روى جزئيّات اين علائم و مفاسد گذارده شده كه گويى اين پيشگوئيها مربوط به 14 يا 13 قرن پيش نيست بلكه مربوط به همين قرن است و يا چند سال قبل صورت گرفته; و امروز كه بسيارى از آنها را با چشم خود مىبينيم قبول مىكنيم كه راستى معجزه آساست! از جمله، در روايتى از امام صادق(عليه السلام) اشاره به دهها نوع از اين مفاسد كه قسمتى از آن جنبه اجتماعى و سياسى و قسمتى جنبه اخلاقى دارد; شده است كه مطالعه آن انسان را عميقاً در فكر فرو مىبرد. ما ذيلا قسمتى از متن روايات مزبور را با تلخيص، و سپس ترجمه آن را براى آنها كه به ادبيّات عرب آشنائى كامل ندارند مىآوريم:

قال الصّادق(عليه السلام) لبعض اصحابه:

1. اذا رايـت الجور قد شمل البلاد

2. القرآن قدخلق و احدث ما ليسفيه و وجه علىالاهواء

3. الذين قد انكفى كما ينكفى الاناء

4. اهل الباطل قد استعلوا على الحق

5. الرجال قد اكتفى بالرجال والنساء بالنساء!

6. المؤمن صامتاً!

7. الصغير يستحقر بالكبير

8. الاحارم قد تقطعت

9. الثناء قد كثر

10. الخمور تشرب علانية

11. سبيل الخير منقطعا و سبيل الشرمسلوكا

12. الحلال يحرم و الحرام يحلل

13. الدين بالرأى

14. المؤمن لايستطيع ان ينكر الا بقلبه

15. و رأيـت العظيم من المال ينفق فى سخط اللّه

16. الولات يرتشون فى الحكم!

17. الولاية قبالة لمن زاد!

18. الرجل ياكل من كسب امرأته من الفجور!

19. القمار قد ظهر

20. الملاهى قد ظهرت يمربها لايمنعاحد احداً، ولايجترء احد على منعها.

21. و رأيـت القران قد ثقل على الناس استماعه و خف على الناساستماع الباطل.

22. الجاريكرم الجار خوفاً من لسانه!

23. المساجد قد زخرفت!

24. طلب الحج لغير اللّه

25. قلوب الناس قد قست!

26. الناس مع من غلب!

27. طالب الحلال يذم وطالب الحرام يمدح!

28. المعازف ظاهرة فى الحرمين

29. الرجل يأمر بالمعروف و ينهى عن المنكر، فيقوم اليهمن ينصحه فيقول هذا عنك موضوع!

30. المساجد محتشية ممن لايخاف اللّه!

31. الناس همهم فى بطونهم و فروجهم!

32. الدنيا مقبلة اليهم

33. النساء يبذلن انفسهن لاهل الكفر

34. اعلام الحق قد درست

35. الحرب قد اديل من العمران!

36. الرجل معيشة من بخس المكيال و الميزان

37. الرجل عنده المال الكثير لم يزكه منذ ملكه

38. الرجل يمسى نشوان و يصبح سكران

39. الناس ينظر بعضهم الى بعض، و يقتدون باهل الشرور!

40. كل عام يحدث فيه من الشرو البدعة اكثر مما كان!

41. و رأيـت الخلق والمجالس لايتابعون الا الاغنياء

42. يتسافدون كما تتسافد البهائم!

43. الرجل ينفق الكثير فى غير طاعة اللّه و يمنع اليسير فىطاعة اللّه.

44. الرجل اذا مر به يوم لم يكسب فيـه الذنـب العظيم...حزيناً!

45. النساء قد غلبن على الملك و غلبن على كل امر

46. رياح المنافقين دائمة و رياح اهل الحق لاتحرك

47. القضاة يقضون بخلاف ما امراللّه

48. المنابر يؤمر عليها بالتقوى، ولا يعمل القائل بما يأمر!

49. الصلوة قد استخف باوقاتها

50. و رأيـت الصدقة بالشفاعة لايراد بها وجه اللّه... فكن على حذر و اطلب الى اللّه النجاة(26)

ترجمه: امام صادق(عليه السلام) به يكى از ياران خود گفت:

1. هنگامى كه ببينى ظلم و ستم، همه جا فراگير شده;

2. قرآن فرسوده و بدعتهايى از روى هوا و هوس در مفاهيم آن آمده;

3. آئين خدا(عملا) بى محتوا شده هماننـد ظرفى كـه آن را واژگون سازند;

4. هنگامى كه ببينى اهل باطل بر اهل حق پيشى گرفتهاند;

5. مردان به مردان و زنان به زنان قناعت كنند;

6. افراد با ايمان سكوت اختيار كردهاند;

7. كوچكترها احترام بزرگترها را رعايت نمىكنند;

8. پيوند خويشاوندى بريده شده;

9. مداحى و چاپلوسى فراوان شده;

10. آشكارا شراب نوشيده شود;

11. راههاى خير منقطع و راههاى شر مورد توجّه قرار گرفته;

12. حلال تحريم شود; و حرام مجاز شمرده شود;

13. قوانين و فرمانهاى دينى طبق تمايلات اشخاص تفسير گردد;

14. از افـراد بـا ايمان چنـان سلب آزادى شـود كه جـز با دل نتوانند ابراز تنفّر كنند;

15. سرمايههاى عظيم در راه خشم خـدا (و فساد و ابتـذال و ويرانى) صرف گردد;

16. رشوهخوارى در ميان كاركنان دولت رايج گردد;

17. پستهاى حسّاس به مزايده گذارده شود;

18. (بعضى از) مردان از خودفروشى زنان خود، ارتزاق كنند;

19. قمار آشكار گردد (حتّى در پناه قانون);

20. سرگرميهاى ناسالـم چنان رواج پيـدا كند كـه هيچكـس جرات جلوگيرى از آن نداشته باشد;

21. شنيدن حقايق قرآن بر مردم گران آيد امّا شنيدن باطل سهل و آسان;

22. هنگامى كه ببينى همسايه، همسايه خود را از ترس زبانش احترام مىكند;

23. مساجد را به زيورها بيارايند;

24. براى غير خدا به حجّ خانه خدا بشتابند;

25. مردم سنگدل شوند (و عواطف بميرد);

26. مردم طرفـدار كسى باشند كـه پيروز است (خـواه بـر حق باشد يا باطل);

27. آنها كه به دنبال حلال هستند نكوهش شوند و آنها كه به دنبال حرامند مدح;

28. آلات لهو و لعب (حتّى) در مكّه و مدينه آشكار گردد;

29. اگر كسى اقدام به امر به معروف و نهى از منكر كند به او توصيه مىكنند كه اين كار وظيفه تو نيست;

30. مساجد پر از كسانى است كه از خدا نمىترسد;

31. تمام همّت مردم شكم و فرجشان است;

32. امكانات مادّى و دنيـوى فراوان مىگردد و دنيـا به مـردم روى مىكند;

33. زنان خود را در اختيار افراد بى ايمان مىگذارند;

34. پرچمهاى حق پرستى فرسوده و كهنه مىگردد;

35. ويـرانگرى (بـه وسيله جنگها) بر عمران و آبـادى پيشى مىگيرد.

36. در آمد زندگى بعضى تنها از طريق كم فروشى مىشود;

37. كسانى هستند با سرمايه فراوان در حالى كه در عمرشان حتّى يك مرتبه هم زكات نپرداختهاند.

38. مردم عصرها در حال نشئه و صبحگاهان مستند;

39. هنگامى كه ببينى مردم همه به يكـديگـر نگاه مىكنند و از فـاسدان شرور تقليد مىنمايند;

40. هر سال فساد و بدعتى نو، پيدا مىشود;

41. مردم و محافل همه پيرو ثروتمندان خود خواه مىشوند;

42. در حضـور جمع، همـانند بهائـم مرتكـب اعمال جنسـى مىشوند;

43. اموال زياد در غير راه خدا صرف مىكنند امّا در راه خـدا از كمى مضايقه دارند;

44. افرادى پيدا مىشوند كه اگر يك روز گناه كبيرهاى انجام ندهند غمگينند;

45. حكومت به دست زنان مىافتد;

46. نسيمهـا به سود منافقـان مىوزد و هيچ جريانى به سود افراد با ايمان نيست;

47. دادرسان بر خلاف فرمان خدا قضاوت مىكنند;

48. بر فـراز منابر دعوت به تقـوا مىشود ولى دعـوت كننـده خود به آن عمل نمىكند;

49. مردم نسبت به وقت نماز بى اعتنا مىشوند;

50. حتّى كمك به نيازمندان با توصيه و پارتى بـازى صورت مىگيرد، نه براى خدا; ... در چنين زمانى مراقب خويش باش و از خدا تقاضاى نجات و رهايى از اين وضع ناهنجار كن! (كه فرج نزديك است!)

همانطور كه گفتيم آنچه در بالا ذكر كرديم خلاصهاى از يك حديث طولانى است كه انگشت روى مفاسدى كه در آستانه انقلاب بزرگ فراگير مىشود گذارده. اين مفاسد رنگارنگ را مىتوان به سه گروه تقسيم كرد:

1 ـ مفاسد مربوط به مسائل حقوقى و حكومتها مانند گسترش ستم; پيروزى حاميان باطل; عدم آزادى بيان و عمل; تا آنجا كه افراد با ايمان گاهى تنها در دل مىتوانند از ظلم و ظالم ابراز تنفّر كنند; همچنين صرف سرمايههاى عظيم در مصارف بيهوده يا زيانبار و ويرانگر; توسعه رشوه خوارى; به مزايده گذاردن پستها و منصبها; گرايش مردم ضعيف و فاقد فرهنگ سازنده به هر قدرتى كه پيروز گردد (هر كس كه باشد); همچنين صرف ثروتها در طريق جنگها و مسابقات تسليحاتى ويرانگر و اهتمام به اين مسائل حتّى بيشتر از عمران و آبادى (تا آنجا كه هزينههاى جنگى بر هزينههاى عمرانى پيشى خواهد گرفت). و نيز هر سال راههاى تازهاى براى فساد و ظلم و استثمار و استعمار ابداع مىگردد; و كمتر كسى در برابر ناهنجاريهاى اجتماعى احساس مسؤوليّت مىكند و حتّى به يكديگر توصيه مىكنند كه در برابر اين مسائل بى تفاوت باشند.

2 ـ بخشى ديگرى از اين مفاسد مربوط به مسائل اخلاقى است; مانند: گسترش تملّق و چاپلوسى; چشم و هم چشمىها; تن دادن مردان به كارهاى بسيار پست (همانند ارتزاق از طريق خود فروشى همسر!) همچنين گسترش شراب و قمار و انواع سرگرميهاى ناسالم; گفتار بدون عمل; ريا كارى و ظاهر سازى و پارتى بازى حتّى در كمك به نيازمندان; ارزيابى شخصيّت افراد به حجم ثروتشان و مانند اينها.

3 ـ قسمت ديگرى از اين مفاسد به جنبههاى صرفاً مذهبى ارتباط دارد مانند تحميل خواستههاى هوسآلود خويش بر قرآن و تفسير به رأى; و جهتگيريهاى شخصى و مادّى در مسائل مذهبى; ازدحام افراد آلوده و گناهكار در مساجد; اهمّيّت فوقالعاده به تزيين مساجد و خالى شدن آنها از محتوا، كوچك شمردن نماز و عدم توجّه به آن و مانند اينها. اگر خوب دقّت كنيم مىبينيم بسيارى از اين مفاسد بزرگ در مجتمعات كنونى جنبه عينى به خود گرفته است و انتظار بقيّه نيز مىرود; پس ما چه چيز براى فراهم ساختن زمينه آن انقلاب بزرگ كم داريم؟ پاسخ اين سؤال همان است كه سابقاً هم به آن اشاره شد; ما آگاهى كم داريم; و به تعبير ديگر، واكنشى سازنده و انقلابى در برابر اين گونه مفاسد. به هر حال، ظهور اين نشانهها به تنهايى شرط تحقّق يافتن آن انقلاب بزرگ نيست; بلكه مقدّمهاى است براى بيدار ساختن انديشهها; شلاّقهائى است براى بيدارى ارواح خفته و خواب آلود; وزمينهاى است براى فراهم شدن آمادگيهاى اجتماعى و روانى. جهانيان خواه ناخواه مجبور به تجزيه و تحليل ريشههاى اين ناهنجاريها و همچنين نتايج و عواقب آنها خواهند شد و اين يك خودآگاهى عمومى را پايهگذارى مىكند و در پرتو آن يقين مىكنند كه ادامه وضع كنونى امكانپذير نيست; بلكه انقلابى بايد كرد. انقلابى در تمام زمينهها براى بنيانگذارى يك نظام عادلانه الهى و مردمى. ذكر اين نيز نكته كاملا ضرورى است كه لزومى ندارد كه اين مفاسد در تمام نقاط جهان آشكار گردد; و اگر محيطهاى كوچكى پاك باشند اين شرط حاصل نباشد; بلكه معيار چهره نوعى مردم جهان است خواه در شرق باشد يا غرب; و به تعبير ديگر، اين حكم مانند بسيارى از احكام بر اساس روش غالب است.

2 دجّال (مرد پر تزوير و حيله گر!)

هنگامى كه سخن از «دجّال» به ميان مىآيد، معمولا طبق يك سابقه ذهنى عاميانه، فقط ذهنها متوجّه شخص معيّن يك چشمى مىشود كه با جثّه افسانهاى و مركب افسانهاىتر، با برنامهاى مخصوص به خود پيش از آن انقلاب بزرگ مهدى ظهور خواهد كرد. ولى همانگونه كه از ريشه لغت دجّال از يك سو(27) و از منابع حديث از سوى ديگر استفاده مىشود، دجّال منحصر به يك فرد نيست بلكه عنوانى است كلّى براى افراد پر تزوير و حيلهگر; و پر مكر و فريب و حقّه باز كه براى كشيدن تودههاى مردم به دنبال خود از هر وسيلهاى استفاده مىكنند، و بر سر راه هر انقلاب سازندهاى كه در ابعاد مختلف صورت مىگيرد ظاهر مىشوند. در حديث معروفى كه از صحيح «ترمذى» نقل شده مىخوانيم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «انه لم يكن نبى بعد نوح الا انذر قومه الدجال و انى انذر كموه(28); هر پيامبرى بعد از نوح قوم خود را از فتنه دجال برحذر داشت، من نيز شما را بر حذر مىدارم!» مسلّماً انبياى پيشين به مردم عصر خود نسبت به فتنه دجّالى كه در آخر زمان آشكار مىشود و هزاران سال با آنها فاصله دارد هشدار نمىدادند. بخصوص كه در پايان حديث مىخوانيم:

«فوصفه لنا رسول اللّه فقال لعله سيدركه بعض من رآنى او سمع كلامى; سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) صفات او را براى ما بيان كرد و گفت شايد پارهاى از آنها كه مرا ديدهاند يا سخن مرا شنيدهاند عصر او را درك كنند!» باحتمال قوى ذيل حديث اشاره به طاغيان و فريبكاران خطرناكى همچون بنى اميّه و افرادى همانند معاويه است كه در لباس «خالالمؤمنين» و عنوان «كاتب وحى» به مكر و فريب و تزوير و بيرون راندن مردم از صراط مستقيم به سوى آداب و سنن جاهلى، و زنده كردن نظام طبقاتى و حكومت استبدادى و خودكامه، و روى كار آوردن ناصالحان چاپلوس، و جنايتكاران بيباك، و كنار زدن صلحا و فضلا و مردان لايق، پرداختند. و نيز در حديث ديگرى در همان كتاب مىخوانيم: پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در مورد دجّال فرمود:

«ما من نبى الاوقد انذر قومه و لكن ساقول فيه قولا لم يقله نبى لقومه تعلمون انه اعور...; هيچ پيامبرى نبود مگر اين كه قوم خود را از فتنه دجّال بر حذر داشت، ولى من جملهاى درباره او مىگويم كه هيچ پيامبرى به قوم خود نگفته، من مىگويم او يك چشمى است!» تكيه روى زمان «نوح» در بعضى از اين احاديث، شايد به خاطر اشاره به دورترين زمان باشد; يا عدم وجود دجّالها در زمانهاى پيش از نوح به سبب اين باشد كه نخستين آئين و شريعت را نوح آورد، و يا به خاطر عدم نفوذ حيلهها و تزويرها در جوامع انسانى پيشين بوده است. به هر حال، توصيف دجّال به مرد «يك چشمى» تفسيرى دارد كه بزودى به آن مىپردازيم. جالب توجّه اين كه در پارهاى از احاديث آمده است كه پيش از ظهور مهدى(عليه السلام) 30 دجال ظهور خواهد كرد!(29) حتّى در اناجيل نيز اشاره به ظهور دجّال شده است.

در رساله دوّم يوحنا (باب 1، جمله 6 و 7) مىخوانيم: «شنيدهايد كه دجّال مىآيد الحال هم دجّالان بسيار ظاهر شدهاند.» و اين عبارت نيز تعدّد دجّالها را تاكيد مىكند. در حديث ديگرى مىخوانيم:

«قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) لا تقوم السّاعة حتى يخرج نحو من ستّين كذّاباً كلّهم يقولون انا نبى(30)!; پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

رستاخيز بر پا نمىشود مگر آن كه شصت نفر دروغگو ظهور خواهند كرد كه همه ادّعاى نبوّت مىكنند!» گرچه در اين روايت عنوان دجّال به ميان نيامده، ولى اجمالاً از آن بر مىآيد كه مدّعيان دروغين و فريبكار در آخر زمان محدود به يك يا چند نفر نخواهد بود. به هر حال، آنچه را نمىتوان در آن ترديد كرد اين است كه هنگام فراهم شدن زمينههاى انقلاب، در هر جامعهاى كه باشد، افراد فريبكارى كه در واقع پاسدار نظامهاى فاسد و فرسودهاند براى نگاهدارى وضع موجود، و بهره بردارى از زمينههاى فكرى و اجتماعى مردم به نفع اهداف نادرست خود، دست به تزوير و حيلهگرى مىزنند، و حتّى شعارهاى انقلابى مىدهند، و اين يكى از بزرگترين موانع راه اصلاح و انقلاب راستين است.

اينها دجّالانى هستند كه همه پيامبران، امّت خويش را از آنها بر حذر داشتند و نسبت به نقشههاى فريبنده آنها هشدار دادند. منتها پيش از ظهور مهدى و آن انقلاب عظيم و وسيع و راستين، هر قدر زمينههاى فكرى و روانى و اجتماعى در سطح جهانى آمادهتر مىگردد، فعّاليّت اين دجّالان كه يكى از بعد از ديگرى ظهور مىكنند افزايش مىيابد; تا در پيشرفت زمينههاى انقلابى وقفه ايجاد نمايند و به هزار حيله و فن براى منحرف ساختن افكار دست زنند. البتّه هيچ مانعى ندارد كه يك دجّال بزرگ در رأس همه آنها باشد. و امّا نشانههايى كه در بعضى از روايات براى او ذكر شده بى شباهت به تعبيرات سمبوليك و اشاره و كنايه نيست; مثلا، از روايتى كه مرحوم علاّمه مجلسى در بحار الانوار از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل كرده چنين استفاده مىشود كه او داراى صفات زير است:

1 ـ او يك چشم بيشتر ندارد كه در ميان پيشانىاش همچون ستاره صبح مىدرخشد! امّا همين چشم خون آلود است، گويى با خون تركيب شده!

2 ـ او الاغ (مركب) سفيد تندروى دارد كه هر گام او يك ميل است و بسرعت زمين را طى مىكند!

3 ـ او دعوى خدائى مىكند و هنگامى كه دوستان خود را به گرد خويش مىخواند صداى او را تمام جهانيان مىشنوند!

4 ـ او در درياها فرو مىرود و خورشيد با او حركت مىكند، در پيش روى او كوهى از دود و پشت سرش كوه سفيدى قرار دارد كه مردم آن را موادّ غذايى مىبينند.

5 ـ به هنگام ظهور او مردم گرفتار قحطى و كمبود موادّ غذايى هستند...(31) شك نيست كه ما مجاز نيستيم به هر مفهومى از مفاهيم مذهبى كه در قرآن يا منابع حديث وارد شده شكل سمبولك بدهيم، چه اينكه اين كار همان تفسير به رأى است كه در اسلام بشدّت ممنوع شده و عقل و منطق هم آن را مردود مىشمرد، ولى با اين حال جمود بر مفهوم نخستين الفاظ در آنجا كه قرائن عقلى يا نقلى در كار است آن هم صحيح نيست و موجب دور افتادن از مقصود و مفهوم اصلى سخن است. و اتّفاقاً درباره حوادث آخر زمان نيز اين گونه مفاهيم كنائى بى سابقه نيست; از جمله مىخوانيم كه «خورشيد از مغرب طلوع مىكند.»(32) و اين يكى از پيچيدهترين مسائل مربوط به اين قسمت است كه ظاهراً با علم روز سازگار نيست; زيرا طلوع آفتاب از مغرب مفهومش تغيير مسير گردش كره زمين است; اگر اين موضوع ناگهان صورت گيرد همه آب درياها و تمامى ساختمانها و موجودات سطح كره زمين به خارج پرتاب مىگردد و همه چيز به هم مىريزد، و اثرى از زندگى باقى نخواهد ماند، و اگر تدريجاً صورت گيرد طول شب و روز بقدرى زياد مىشود كه از يك ماه و دو ماه هم خواهد گذشت و باز نظام كائنات در زمين به هم خواهد ريخت! ولى در ذيل حديث بالا كه پيرامون نشانههاى دجّال است تفسير جالبى براى اين موضوع ديده مىشود كه نشان مىدهد اين تعبير جنبه كنايه دارد. چرا كه راوى حديث «نزال بن سبره» از «صعصعة بن صوحان» مىپرسد اين كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) در پايان سخنش پيرامون دجّال و مانند آن فرمود: «از حوادثى كه بعد از آن رخ مىدهد از من نپرسيد...» منظورش چه بود؟ صعصعه در پاسخ مىگويد:

«انّ الّذى يصلّى خلفه عيسى بن مريم هو الثّانى عشر من العترة التّاسع من ولد الحسين بن على، و هوالشّمس الطّالعة من مغربها(33); آن كس كه حضرت مسيح پشت سر او نماز گزارد دوازدهمين نفر از خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)و نهمين نفر از فرزندان حسين بن على(عليه السلام) است، و او است خورشيدى كه از غروبگاه خود طلوع خواهد كرد!»

بنابراين تعجّبى ندارد كه دجّالى كه با صفات بالا مشخص شده نيز جنبه سمبوليك داشته باشد. حتماً مىپرسيد چگونه مىتوان آن را تفسير كرد؟ در پاسخ اين سؤال مىگويم بعيد نيست دجّال با آن صفاتى كه گفته شد اشاره به فريبكاران و رهبران مادّى ستمگر در دنياى ماشينى باشد; زيرا: اولا، آنها يك چشم دارند و آن چشم اقتصاد و زندگى مادّى است; آنها فقط به يك (بعد) مىنگرند و آن بعد منافع مادّى ملّت خويش است; و به هزار گونه نيرنگ و تزوير و سياستهاى استعمارى براى رسيدن به اين هدف متوسّل مىشوند; آنها دجّالانى هستند فريبكار كه چشم معنوى و انسانى را از دست دادهاند. امّا همين يك چشم مادّى آنها بسيار خيره كننده و پرفروغ است در صنايع به پيروزيهاى درخشانى نائل شدهاند، و از اقطار زمين نيز گذشتهاند. ثانياً، مركبهايى در اختيار دارند كه بسيار تند و سريع السّير است و كره زمين را در مدّت كوتاهى دور مىزند با سرعتهايى حتّى مافوق سرعت صوت! ثالثاً، آنها عملا مدّعى الوهيّتند و مقدّرات مردم جهان را به دست خويش مىدانند و با تمام ضعف و ناتوانى كه دارند، پياده شدن در كره ماه را دليل تسخير فضا! و مهار كردن پارهاى از نيروهاى طبيعت را نشانه تسخير طبيعت، در حالى كه يك زمين لرزه مختصر، يك طوفان كم قدرت، يك سلّول سرطانى، همه كاسه و كوزههاى آنها را در هم مىشكند; در عين ضعف همچون فرعون دعوى خدايى دارند. رابعاً، با زير دريائيهاى مجهّز به زير درياها مىروند، وسائل سريع السّيرشان با مسير شمس حركت مىكند (بلكه گاهى از مسير آن نيز جلو مىافتد). در پيش روى كارخانههاى عظيمش، كوهى از دود، و به دنبال سرش كوهى از فرآوردههاى صنعتى و موادّ غذايى (كه مردم آن را موادّ غذايى سالم فكر مىكنند در حالى كه ارزش غذايى چندانى ندارند و غالباً خوراكهاى ناسالمى هستند) مشاهده مىشود. خامساً، مردم به عللى ـ از قبيل خشكسالى و يا استثمار و استعمار و تبعيضات مختلف و سرمايه گذاريهاى كمرشكن در مورد تسليحات و هزينه طاقتفرساى جنگها، و ويرانيهاى حاصل از آن كه همگى معلول زندگى يك بعدى مادّى است ـ گرفتار كمبود مواد غذايى مىشوند و مخصوصاً گروهى از گرسنگى مىميرند و از ميان مىروند، و دجّال كه عامل اصلى اين نابسامانيهاست از اين وضع بهره بردارى كرده به عنوان كمك به گرسنگان و محرومان جامعه براى تحكيم پايههاى استعمار خود كوشش و تلاش مىكند. در پارهاى از روايات نيز نقل شده كه هر موئى از مركب عجيب دجّال سازِ مخصوص و نواى تازهاى سر مىدهد كه انطباق آن بر اينهمه وسايل سرگرم كننده ناسالم دنياى ماشينى يك بعدى كه در تمام خانهها و لانه و شهر و بيابان و ساحل دريايش نفوذ كرده كاملا قابل تصوّر است.

به هر صورت، مهم آن است كه عناصر انقلابى يعنى سربازان راستين مصلح بزرگ مهدى موعود(عليه السلام) همچون بسيارى از مردم سادهلوح و ظاهر بين، فريب دجّال صفتان را نخورند و براى پياده كردن طرح انقلابى خود بر اساس ايمان و حق و عدالت از هيچ فرصتى غفلت نكنند. البتّه آنچه در بالا گفتيم يك تفسير احتمالى براى دجّال بود كه قرائن مختلفى آن را تأييد مىكند. ولى قبول يا عدم قبول اين تفسير به اصل موضوع صدمه نمىزند كه مسأله دجّال، با اين صفات جنبه كنايه دارد نه اين كه انسانى باشد با چنان مركب و چنان صفات و مزايا!

3 ظهور سفيانى

ظهور «سفيانى» همانند ظهور «دجّال» نيز در بسيارى از منابع حديث شيعه و اهل تسنّن به عنوان يكى از نشانههاى ظهور مصلح بزرگ جهانى، و يا به عنوان يكى از حوادث آخر زمان، آمده است.(34) گرچه از بعضى روايات بر مىآيد كه «سفيانى» شخص معيّنى از آل ابوسفيان و فرزندان او است; ولى از پارهاى ديگر استفاده مىشود كه سفيانى منحصر به يك فرد نبوده بلكه اشاره به صفات و برنامههاى مشخّصى است كه در طول تاريخ افراد زيادى مظهر آن بودهاند.

از جمله در روايتى از امام على بن الحسين(عليه السلام) نقل شده:

«امر السّفيانى حتم من اللّه ولايكون قائم الاّ بسفيانى(35);

ظهور سفيانى از مسائل حتمى و مسلّم است: و در برابر هر قيام كنندهاى يك سفيانى وجود دارد!» از اين حديث بخوبى روشن مىشود كه سفيانى جنبه «توصيفى» دارد نه «شخصى» و اوصاف او همان برنامهها و ويژگيهاى او است و نيز استفاده مىشود كه در برابر هر مرد انقلابى و مصلح راستين يك (يا چند) سفيانى قد علم خواهد كرد. در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مىخوانيم:

«انا و آل ابى سفيان اهل بيتين تعادينا فى اللّه: قلنا صدق اللّه وقالوا كذب اللّه: قاتل ابوسفيان رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) و قاتل معاوية على بن ابى طالب(عليه السلام) و قاتل يزيد بن معاوية الحسين بن على(عليه السلام) و السّفيانى يقاتل القائم(36); ما و خاندان ابوسفيان دو خاندانيم كه در مورد برنامههاى الهى با هم مخالفت داريم: ما گفتههاى پروردگار را تصديق كردهايم و آنها تكذيب كردند. ابوسفيان با رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مبارزه كرد; و معاويه با على بن ابيطالب(عليه السلام); و يزيد با حسين بن على(عليه السلام); و سفيانى با امام قائم مبارزه خواهد كرد.»

در بحث گذشته نقش دجّالها را در مقابل انقلابهاى سازنده شناختيم، اكنون بايد با نقشههاى شيطانى سفيانى آشنا شويم; زيرا براى تحقّق بخشيدن به مفهوم انتظار راستين شناخت همه «طرفداران» و «مخالفان» طرح اصلاح جهانى نهايت لزوم را دارد. ابوسفيان كه سر سلسله سفيانىها بود مشخّصات زير را داشت:

1 ـ سرمايه دارى بود كه از طريق غارتگرى و غصب حقوق دگران و ربا خوارى و مانند آن به نوايى رسيده بود.

2 ـ قدرتمندى بود كه از طرق شيطانى كسب نفوذ و قدرت نموده، نقش رهبرى احزاب جاهلى را در مكّه و اطراف آن برعهده داشت; و همه شخصيّتش در اين دو خلاصه مىشد. پيش از ظهور اسلام براى خود رياست و حكومتى قابل ملاحظه داشت، امّا پس از ظهور اسلام همه اركان قدرتش متزلزل گرديد، چرا كه اسلام دشمن سرسخت همانها بود كه قدرت شيطانى ابوسفيانها بر آن قرار داشت; و جاى تعجّب نيست كه او دشمن شماره يك اسلام شد.

3 ـ او مظهر نظام ظالمانه جامعه طبقاتى مكّه به شمار مىرفت و حمايت بى دريغش از بت و بت پرستى نيز به همين خاطر بود; زيرا بتها بهترين وسيله براى «نفاق افكندن و حكومت كردن» و «تحميق و تخدير تودههاى به زنجير كشده» و در نتيجه تحكيم پايههاى قدرت ابوسفيانها بودند. مخالفت سرسختانه او با اسلام ـ چنان كه گفتيم ـ به همين دليل بود كه اسلام تمام پايههايى را كه شخصيّت جهنمى او بر آن قرار داشت ويران مىكرد; لذا از هيچگونه تلاش و كوشش براى خفه كردن انقلاب اسلام فرو گذار نكرد. امّا سرانجام در جريان فتح مكّه آخرين سنگر قدرتش فرو ريخت و براى هميشه به كنار رفت و گوشه نشين شد; هر چند دست از تحريكات پنهانى برنداشت. او تمام اين صفات را ـ از طريق تربيت و توارث ـ به فرزندش معاويه و از او به نوهاش يزيد منتقل ساخت، و آن دو نيز برنامههاى پدر را ـ منتها در شكل ديگر ـ تعقيب كردند هر چند سرانجام با ناكامى مواجه گشتند. ابوسفيان يك مرد بتمام معنى ارتجاعى بود كه از جنبش انقلابى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)سخت بيمناك بود; چرا كه اسلام طرحى همه جانبه براى دگرگون ساختن آن جامعه عقب افتاده، و به تمام معنى فاسد داشت; طرحى كه با اجراى آن محلّى براى زالوهائى همچون ابوسفيان و دار و دستهاش باقى نمىماند. و از اين جا مىتوانيم درك كنيم چرا فرزندان و اعقاب او كوشش داشتند رشتههاى اسلام را پاره كنند و مردم را به آئينهاى جاهلى باز گردانند، هر چند در زير چرخهاى آن سرانجام خرد شدند; ولى به هر حال، ضربههاى سنگينى بر پيشرفت اسلام و مسلمين وارد ساختند. از اصل سخن دور نشويم، در احاديث گذشته خوانديم كه پيدا شدن ابوسفيان با اين مشخّصات بر سر راه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از ويژگيهاى انقلاب اسلامى نبود، در برابر هر قائم و مصلحى، ابوسفيانى با مشخّصاتِ سرمايه دار غارتگر، قدرتمند و ظالم، ارتجاعى و مروّج خرافات، وجود داشته، و دارد كه مىكوشد، تلاشهاى انقلابى قائم و مصلح را خنثى كند; در راه او سنگ بيندازد و حدّاقل تاريخ انقلابش را به عقب بكشاند. در برابر قيام مصلح بزرگ جهانى «مهدى» نيز «سفيانى» يا سفيانيها قرار خواهند داشت كه با قدرت جهنّمى شان سعى دارند در مسير انقلاب راستين مهدى وقفه ايجاد كنند; زمان را به عقب برگردانند يا لااقل متوقّف سازند; از بيدارى و برچيده شدن نظامهاى ظالمانه طبقاتى به نفع استثمار كنندگان جلوگيرى كنند. تفاوتى كه «سفيانى» با «دجّال» دارد شايد بيشتر در اين است كه دجّال از طريق حيله و تزوير و فريب، برنامههاى شيطانى خود را پياده مىكند، امّا سفيانى از طريق استفاده از قدرت تخريبى وسيع خود اين كار را انجام مىدهد; همانگونه كه در اخبار آمده است كه او نقاط آبادى از روى زمين را زير پرچم خود قرار خواهد داد.(37) كه نظير آن را در حكومت ابوسفيان و معاويه و يزيد در تاريخ خواندهايم. هيچ مانعى ندارد كه سفيانى آخر زمان كه در برابر مصلح بزرگ جهانى «مهدى» قيام مىكند از نوادههاى ابوسفيان باشد و شجره نامه و نسبش به او منتهى گردد، همانطور كه در اخبار آمده است; ولى مهمتر از مسأله نسب اين است كه برنامههاى او و صفات و مشخّصات و تلاشها و كوششهايش همه مانند ابوسفيان است و روشى همسان او دارد. اين «سفيانى» مانند همه ابوسفيانها و همه سفيانيهاى ديگر، سرانجام در برابر جنبش انقلاب جهانى مهدى(عليه السلام) به زانو در خواهد آمد و تلاشها و كوششها و نقشههايش نقش بر آب خواهد شد. از همه مهمتر آن است كه بايد مردم «دجّالها» و «سفيانيها» را بشناسانند. اين سفيانيها گذشته از نشانههايى كه قبلا گفتيم نشانه ديگرى نيز دارند كه نمونهاش در تاريخ اسلام بروشنى ديده مىشود، و آن اين كه: صلحا و شايستگان را از صحنه اجتماع كنار مىزنند و افراد ناصالح و مطرود را به جاى آنها قرار مىدهند. «بيت المال» را ـ چنانكه در حكومت دودمان ابوسفيان آمده ـ ميان حواشى و طرفداران خود تقسيم مىكنند; طرفدار انواع تبعيضها، تحميقها و پراكندگيها هستند و با اين مشخّصات مىتوان آنها را شناخت و شناساند. «دجّالها» صفوف ضدّ انقلابى مرموز را تشكيل مىدهند، و «سفيانيها» صفوف ضدّ انقلابى آشكارا، و هر دو، در واقع يك موضع دارند در دو چهره مختلف، و تا صفوف آنها در هم شكسته نشود تضمينى براى «پيشرفت» و «بقاى» انقلاب نيست.