فروغ ولايت در دعاى ندبه

آية الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى

- ۵ -


ملاحظه تفسير آيه با آيات ديگر

در اينجا لازم به تذکر است که استثناء بر اين چهار وجه، يا منقطع است يا متصل; اگر منقطع باشد معنى اين مى شود که مودت فى القربى اجر نيست، که در اين صورت (الا) به معنى (لکن) مى شود.

واگر متصل وحقيقى باشد که فقط بنا به تفسير اوّل ودوّم وچهارم صحيح است ومعنايش اين است که مودّت فى القربى براى من مانند اجر است، اجرى که سود آن براى اجر دهنده است نه گيرنده.(78)

چنانچه اين آيه هم بر همين معنى دلالت دارد: (قل ما سألتکم من أجر فهو لکم)(79) = (بگو آنچه را از اجر از شما مى خواهم پس آن براى خودتان است). چون ثواب مودّت قربى نيز به خودشان عائد مى شود.

واين عيناً مثل همان توصيه طبيب است به عمل به دستور ونسخه، زيرا مودّت قربى از ارکان بزرگ اسلام ومراجعه به آنها وپيروى واطاعت از آنها، سبب استقامت بر امر دين وآشنائى به معارف وعلوم اسلام، ومانع از انحراف از صراط مستقيم است، واين لطف بيانى است در اين موارد، براى اينکه مخاطب اشتياقش زياد شود مانند: (من ذا الذى يقرض الله قرضاً حسناً).(80)

بنا بر اين، اين به هر معنائى که تفسير شود، وخصوص به تفسير صحيح که همان مودّت عترت پيغمبرصلى الله وعليه وآله وسلم است، هيچ ناسازگارى با آياتى مثل (قل ما أسألکم عليه من أجر) ندارد.

ومثل اينکه در خود دعا نيز به دفع توهم تنافى عنايت شده است، زيرا بلا فاصله پس از جمله:

(ثم جعلت أجر محمد صلواتک عليه وآله مودتهم فى کتابک فقلت قل لا أسألکم عليه أجراً الا المودة فى القربى) مى فرمايد: (وقلت ما سألتکم من أجر فهو لکم، وقلت ما أسألکم عليه من أجر الا من شاء أن يتخذ الى ربه سبيلا(81) فکانوا هم السبيل اليک والمسلک الى رضوانک = پس قرار دادى اجر محمد ـ صلواتک عليه وآله ـ رامودّت اهل بيت او در قرآن وگفتى بگو نمى خواهم از شما اجرى را، مگر مودّت قربى وعترتم را. وفرمودى آنچه را از شما به عنوان مزد سؤال مى کنم، آن از براى شما است. وفرمودى سؤال نمى کنم بر تبليغ رسالت از شما مزدى را مگر کسى را که بخواهد بگيرد به سوى خدا راهى را (راه ولايت ومودّت اهل بيت) پس اهل بيت مى باشند راه به سوى تو، ومحل سلوک به سوى خوشنودى تو).

آيا اگر ايراد کننده در همين دعاى ندبه دقت مى کرد جائى براى ايرادى که کرده مى ديد؟ وآيا مع ذلک احتمال منافات مى داد؟ انصافاً اين حقيقت از دعا که استشهاد به قرآن است نکته علمى وجالبى را متضمن است ولطف تعبيرات آيات را نشان مى دهد، واين معنى را مى پروراند که اجر رسالت، مودّت عترت است وسودش براى خود مردم است. ومانند اجرها ومزدهائى که سودش را مزد گيرنده مى برد نيست. وديگر آنکه مودّت عترت، راه خدا است، واز کسانى خواسته مى شود که بخواهند سالک راه خدا شوند.

(فخر رازى) در تفسير خود، (ج7، ص389 و390) پس از مطالبى که در اين زمينه دارد مى گويد: (الا المودة فى القربى) از باب قول شاعر است:

ولا عيب فيهم غير أنّ سيوفهم بها من قراع الدار عين فلول:

(وعيبى نيست در ايشان غير از اين که شمشيرهايشان از بس به زره پوشان خورده، خرد شده است).

پس معنى آيه اين مى شود که: من طلب نمى کنم از اجر مگر اين را، واين در حقيقت اجر نيست.

روايات اهل سنت

روايات واحاديثى که موافق با عقيده شيعه در تفسير اين آيه از طرق اهل سنت وارد شده، در جوامع بزرگ حديث ومسانيد ومعاجم، وتفاسير وتواريخ، تخريج شده است، که از آن جمله چند حديث براى مزيد بصيرت وروشنى چشم دوستان اهل بيت در اينجا نقل مى کنيم:

1ـ در تفسير ابى السعود (ص34، ج5) وتفسير نسفى (ج4، ص105) وکشاف (ص219 و220، ج4) وتفسير الواضح (ص19، ج25) وتفسير قرطبى (ص21، ج16) وتفسير فخر رازى (ص390، ج7) وتفسير ابن کثير (ص112، ج4) وتفسير بيضاوى (ص123، ج4) وتفسير نيشابورى وفتح القدير (ص537) وذخائر العقبى (ص25) وطبرانى وابن ابى حاتم وحاکم واحمد به نقل صواعق (ص168) وهيثمى در مجمع الزوائد (ج9، ص168 وج7، ص103) واحياء الميت به فضايل اهل البيت (ح2) از ابن منذور وابن ابى حاتم وابن مردويه در تفاسيرشان، وطبرانى در معجم کبير وجماعت ديگر همه از پيغمبر اکرم صلى الله وعليه وآله وسلم روايت کرده اند که چون آيه مودّت نازل شد، از آن حضرت سؤال شد که نزديکانت که بر ما مودّت ودوستى آنها واجب شده کيستند؟ فرمود: (على وفاطمة وأبناهما = على وفاطمه ودو پسر آنها).

واين حديث را معاصرين از اهل سنت مانند عبدالفتاح مکى در کتاب (ملتقى الاصفياء فى مناقب الامام على والسبطين والزهراء) (ص11) وشيخ محمد سعيد الکردى در (نشر الاعطار المحمدية فى الديار الاسلاميه) (ص52، ج2) روايت کرده اند.

2ـ ابن حجر در صواعق (ص168) از ابوالشيخ وديگران روايت کرده است که آنها نيز از اميرالمومنينعليه السلام نقل کرده اند که فرمود:

(فينا آل حم آية لا يحفظ مودتنا الا کل مؤمن ثم قرأ: (قل لا أسألکم عليه أجراً الا المودة فى القربى).

ومتقى در کنز العمال (ج1، ص218) آن را روايت کرده است وخلاصه مضمون اين است که مى فرمايد: در شأن ما آل حم، آيه اى است که حفظ نمى کند مودّت ما را مگر کسى که مؤمن باشد. سپس اين آيه را (قل لا أسألکم...) قرائت فرمود.

صاحب مجمع البيان مى فرمايد: به اين معنى کميت در اين شعر اشاره کرده است:

وجدنا لکم فى آل حم آية

 

تأولها منا تقى ومعرب

3ـ تفسير طبرى (ج5، ص16 و17) از سعيد بن جبير وعمرو بن شعيب، والدر المنثور از ابن عباس، وتفسير قرطبى از على بن الحسين عليهما السلام وعمرو بن شعيب وسدى روايت کرده اند که مراد از قربى، قرباى رسول خدا است، يعنى: (الا ان تودوا فى قرابتى وأهل بيتى = مگر اينکه نزديکان واهل بيت مرا دوست بداريد). ودر احياء الميت (ح1) از سنن سعيد بن منصور، از ابن جبير نقل کرده است.

4ـ ابن حجر در صواعق (ص168) از بزاز وطبرانى از حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام در ضمن خطبه اى روايت کرده است که فرمود:

(وأنا من أهل البيت الذين افترض الله مودتهم وموالاتهم فقال: فينا أنزل على محمد صلى الله وعليه وآله قل لا أسألکم... = من از اهل بيتى هستم که مودّت وموالاتشان را خدا واجب فرموده است پس فرمود در ما نازل شده است بر محمد صلى الله وعليه وآله وسلم: قل لا أسألکم...).

5ـ (حاکم) در مستدرک (ج3، ص172) نيز از حضرت مجتبى عليه السلام روايت کرده است که فرمود:

(وأنا من أهل البيت الذين افترض الله مودتهم على کل مسلم فقال تبارک وتعالى لنبيه صلى الله وعليه وآله وسلم قل لا أسألکم عليه أجراً الا المودة فى القربى، ومن يقترف حسنة نزد له فيها حسناً، فاقتراف الحسنة مودتنا أهل البيت = من از اهل بيتى هستم که مودتشان را بر هر مسلمان خدا واجب قرار داده وبه پيغمبرش فرموده (قل لا أسألکم...) وبه جا آوردن حسنه مودّت ما اهل بيت است. وصواعق نيز اين حديث را (در ص168) روايت کرده است.

6ـ طبرى (ج25، ص25) به سند خود روايت کرده است که آنگاه که على به الحسين عليهما السلام را به اسيرى به دمشق آوردند، مردى از اهل شام به آن حضرت گفت:

سپاس خداى را که شما را کشت ومستأصل کرد وريسمان فتنه را قطع نمود.

حضرت به او فرمود: آيا قرآن خوانده اى؟

مرد: آرى.

امام: آيا آل حم را خوانده اى؟

مرد (از روى تعجب): قرآن خوانده ام وآل حم را نخوانده ام؟

امام: اين آيه را نخوانده اى: (قل لا أسألکم عليه أجراً الا المودة فى القربى

مرد: شما هر آينه ايشانيد؟

امام فرمود: بله.

وابن حجر در صواعق (ص168) از طبرانى، وديگران اين حديث را روايت کرده اند.

7ـ حلية الاولياء (ج3، ص201) به سند خود از جابر روايت کرده است که مردى اعرابى به محضر پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم شرفياب شده وعرض کرد: يا محمد! اسلام را بر من عرضه بدار.

فرمود: شهادت بدهى به اينکه معبودى غير از خدا نيست، واينکه محمّد بنده وفرستاده او است.

اعرابى: آيا مزدى از من مى خواهى؟

پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم: نه، مگر مودّت ودوستى نزديکان را.

اعرابى: نزديکان من، يا تو؟

پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم نزديکان من.

اعرابى: دست بده با تو بيعت کنم (فعلى من لا يحبک ولا يحب قرباک لعنة الله = بر آن کس که تو ونزديکانت را دوست نمى دارد لعنت خدا باد).

پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم: آمين.

واين حديث را (زرقانى) در (شرح مواهب) وديگران، روايت کرده اند (نشر الاعطار المحمدية فى الديار الاسلامية ـ ص70 و71).

8 ـ طبرانى در معجم کبير واوسط، روايت کرده است که انصار خواستند براى رسول خدا صلى الله وعليه وآله وسلم مالى جمع کنند. خدمت حضرت عرض کردند. خداوند اين آيه را نازل فرمود: (قل لا أسألکم عليه...) وقتى از خدمت حضرت بيرون آمدند، بعضى گفتند اين را فرمود: که ما در راه اهل بيت او جنگ کنيم، وآنها را يارى کنيم. اين آيه نازل شد: (أم يقولون افترى على الله کذباً) تا (وهو الذى يقبل التوبة عن عباده) ـ... (مجمع الزوائد ص103، ج7).

ونظير اين روايت در شرح الناسخ والمنسوخ (ص179) ودر صواعق (ص168) از بغوى وثعالبى روايت شده وواحدى نيز در اسباب النزول (ص280) وابن سلامه در الناسخ والمنسوخ (ص274 و275) در هامش اسباب النزول آن را روايت کرده اند.

9ـ ابن اثير در اسد الغابه (ج5، ص367) از حبيب بن ابى ثابت در ضمن حديثى قريب به اين مضمون روايت کرده است که شيوخ انصار به حضرت على بن الحسين عليهما السلام عرض کردند: شيوخ ما براى ما حديث کرده اند که خدمت پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم رفتند، واز آن حضرت اجازه خواستند که خانه واموال خود را به آن حضرت واگذار کنند، براى آنچه که خدا به آنها به سبب پيغمبر عطا فرمود وآنها را تفضيل وبرترى داد وبه سبب پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم گرامى داشت. خدا اين آيه را نازل کرد (قل لا أسألکم...)، شيوخ انصار به حضرت زين العابدين عرض کردند: (نحن ندلکم على الناس). يعنى ما کمک براى شما هستيم در برابر مردم.

10ـ ابن ابى حاتم از ابن عباس روايت کرده است در تفسير آيه (ومن يقترف حسنة) که اقتراف حسنه، مودّت آل محمد: است (إحياء الميّت، ج4).

11ـ ابن حجر در ذيل آيه پنجم از آيات نازل شده در مورد اهل بيت در صواعق (ص150) در ضمن حديثى از حضرت زين العابدين عليه السلام روايت کرده است که در جمله اوصاف ائمه اهل بيت: فرمود:

(الذين أذهب الله عنهم الرجس، وطهرهم تطهيراً وبرأهم من الافات وافترض مودتهم فى الکتاب = آنچنان کسانى که خدا رجس را از ايشان برده وپاک قرار داده پاک قرار دادنى، واز آفات برى ساخته ودوستى ايشان را در کتاب واجب کرده است).

اينها برخى از رواياتى است که از طرق اهل سنت روايت شده است، وهر کس طالب زياده بر اين باشد مى تواند به کتاب (خصايص الوحى المبين فى مناقب امير المؤمنين عليه السلام) و(عمده) ابن بطريق، و(الفصول المهمة) رجوع نمايد.

آيا با اين همه روايات از اهل سنت، عجيب نيست اگر کسى که خود را شيعه مى داند، با عکرمه خارجى واعداى اهل بيت موافقت نموده وتفسير مأثور از آنها را ترک کند، وبا دشمنان آنها که فاقد علم ودانش، يا معاند ومتعصب بوده اند، هم آواز شود؟

آيا کسى از حضرت على بن ابيطالب، وحضرت مجتبى وحضرت زين العابدين وسائر ائمه: اعلم به تفسير قرآن وشأن نزول آن است؟

آيا اين همه نقلهاى أرباب تفاسير وروايات، در اينکه اين چهار آيه سوره شورى مدنى است، کافى نبود که اقلاً ايراد کننده به طور قطع اين آيات را مکى نشمارد، وقول اهل بيت را رد نکند؟

حال که على رغم تمام روايات وارده مى گويد: اين آيات مکى است، جا داشت در چنين مقامى که مى خواهد متن دعاى ندبه را تضعيف کند به قول مخالف هم اشاره اى نمايد وميان دعوا نرخ تعيين نکند.

واقعاً من نمى دانم غرض از اين شبهه تراشى ها وانکار فضايل اهل بيت چيست؟

باشد تا روز داورى برسد ودر دادگاه عدل الهى از رسول خدا صلى الله وعليه وآله وسلم خجلت بکشند واز اين گفته ها وانکار فضايل اهل بيت آن حضرت پشيمان شوند.

اگر افرادى در قلب تشيع اين صداهاى ناهنجار را بلند کرده اند، ديگران از خارج به ولاى اهل بيت مى پيوندند.

وحتى فردى مثل عبدالباقى عمرى فاروقى شاعر واديب معروفى که نسبش به عمر بن الخطاب منتهى مى شود وديوانش (الترياق الفاروقى) پر است از مدايح وفضائل ائمه اثنى عشر بخصوص مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام در قصيده (الباقيات الصالحات) در اين موضوع اينگونه داد سخن مى دهد:

سل الدّعى بن زياد الذى الى أبى أبى يزيد نُسبا

وقل تعالوا ندع لما نزلت مع النبى بالعبا من احتبا

 

المصطفى وابنته وصهره لمن غدوا جداً واُماً وأباً

وعهد لا أسألکم عليه من أجر لمن به الولا قد وجبا (82)

وشافعى هم در اين مورد مى گويد:

يا أهل بيت رسول الله حبکم فرض من الله فى القرآن أنزله

 

کفاکم من عظيم القدر أنکم من لم يصل عليکم لا صلاة له(83)

وشمس الدين العربى هم در اين معنى مى گويد:

رأيت ولائى آل طه فريضة على رغم أهل البعد يورثنى القربا

 

فما طلب المبعوث أجراً على الهدى بتبليغه الاّ المودة فى القربى(84)

ديگرى مى گويد:

هم العروة الوثقيى لمعتصم بها مناقبهم جائت بوحى وانزال
مناقب فى شورى وسورة هل أتى وفى سورة الاحزاب يعرفها التالى

وهم آل بيت المصطفى وودادهم على الناس مفروض بحکم واسجال(85)

دعاى ندبه وعقل

ايراد ديگر اين است که: دعاى ندبه با عقل مخالف است; زيرا اين دعا را در هزار مکان ومسجد وخانه مى خوانند. آيا امام زمان همه جا حاضر وشنوا، ولامکان است، وحاضر فى کل مکان است مانند خدا؟ البته خير، زيرا امام صفات خدا را ندارد، وامام حسين عليه السلام فرمود: (سبحان الله عن صفات المخلوقين) واگر همه جا حاضر نيست پس جرا در اين دعا او را صدا مى زنند ومى گويند: (يا بن السادة المقربين يا بن النجباء الاکرمين = اى پسر سادات مقربين، اى فرزند نجباى اکرمين).

آيا ندا کردن وخطاب نمودن، مخاطب ومنادى نمى خواهد؟

آيا مخاطبى که بشنود، همه جا هست يا خير؟ خود اين دعا که مى گويد امام همه جا نيست، زيرا در اواخر مى گويد: (فبلغه منا تحية وسلاماً = اى خدا سلام وتحيت ما را به امام برسان). اگر امام همه جا هست ديگر، خدايا سلام ما را به او برسان نمى خواهد، خودش مى شنود؟ اگر امام حسين همه جا حاضر است ديگر (فطرس ملک) سلام شيعيان را به او مى رساند يعنى چه؟ اگر پيغمبر اسلام همه جا هست، پس چنانچه در کتاب کافى ووسائل الشيعه (باب زيارة النبى من بعيد) رسول خدا فرمود: (من سلام امتم را از راه دور نمى شنوم، بلکه ملائکه الهى به من مى رسانند) پس جائى که پيغمبر خدا ـ که اشرف از تمام مخلوقات است ـ همه جا حاضر وشنوا نيست، چگونه جانشين او همه جا حاضر وشنوا است؟ اگر امام همه جا حاضر است، چرا علماى شيعه روايت کرده اند که ملائکه نامه اعمال را خدمت او مى برند؟ اگر خود او حاضر است، ديگر نامه رسان نمى خواهد.

پس بدان، که محال است يک نفر، دو نفر يا هشت نفر بشود ودر آن واحد، در هشت مکان باشد. اگر هشت نفر شد يک نفر نيست، چه برسد به اينکه هزاران جا باشد؟

آيا عقل حجت نيست؟ عقل مى گويد محال است شيء واحدى در يک آن در دو مکان باشد، چه برسد به صد مکان! ما از اين مردم عوام مى پرسيم، آيا اگر اميرالمؤمنين همه جا بود، چگونه او را در مسجد کوفه شهيد کردند؟ آيا پيغمبر اسلام چون از مکه فرار نموده وبه مدينه رفت، باز هم در مکه بود يا خير؟ آيا امامى که همه جا هست، در حمام زنانه، در ميخانه ودر امکنه فساد، همه جا هست يا خير؟ اگر هست پس به همهّ زنان مردم محرم است! اگر به هر زنى محرم بود، پس چرا با خواندن عقد زنى را به خود محرم مى نمود؟ آيا امام مانند خدا بدون تکليف است وحلال وحرامى براى او نيست؟ اگر مکلّف است پس چرا او که در همه جا هست نهى از منکر نمى کند، واز امکنه فساد جلو نمى گيرد؟

جواب:

اوّلاً، هيچ يک از اين اشکالات وپرسش ها با فرض صحت آن در موارد ديگر، نسبت به دعاى ندبه وارد نيست; زيرا اين دعا براى ندبه است، واظهار تأسف از غيبت امام، ونگرانى از بدى اوضاع وابراز علاقه به ظهور حکومت حق، و... ودر مثل اين مورد گوينده، بعيد را قريب، وغائب را حاضر وبلکه گاهى مرده را زنده فرض مى کند واظهار تأثر مى نمايد; مخاطب هر که باشد، خواه بشنود يا نشنود. مانند نوحه ومرثيه بر ميّت که به او خطاب مى شود، ودر صد جا او را مى خوانند، ودر اشعار از اين گونه خطاب ها بسيار است.

وثانياً، از کجا مى گوئيد که با خبر بودن امام ورسيدن ندا وسلام شيعيان به آن حضرت، ملازمه دارد با اينکه حضرت در همه جا حضور حقيقى جسمانى داشته باشد!؟

کسى که مى گويد امام به اذن خدا در همه جا است، غرضش اين است که از همه جا اطلاع دارد، وفاصله زمان ومکان مانع از علم ورؤيت آن حضرت نمى شود، وسلام وخطاب مردم به او مى رسد، خواه به توسط فطرس يا ملائکه ديگر، وخواه بدون واسطه.

در اينجا سخن از کيفيّت ونحوه علم واطلاع امام به سلام وخطاب ما، وفرق بين سلام بعيد وقريب مطرح نيست، وواقع اين موضوع هر نحو باشد، به دعاى ندبه ومطالب حق ديگر ضرر نمى زند که شما به (باب استحباب زيارة النبى صلى الله وعليه وآله وسلم ولو من بعيد) از (وسايل الشيعه) وغيره استشهاد کرده ومى گوئيد پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم فرمود: (من سلام امتم را از دور نمى شنوم بلکه ملائکه الهى به من مى رسانند) مگر حال که ملائکه سلام وخطاب را مى رسانند، فرمود سلام نکنيد؟

مقصد از اين احاديث همين است که سلام به پيغمبر را ترک نکنيد وگمان ننمائيد که آن حضرت از سلام شما مطلع نمى شود. اينگونه روايات همه مؤيد خطاب وندا وسلام است، وانگهى حقيقت ونحوه اين شنيدن ورسيدن سلام وندا بر ما معلوم نيست، امّا لازم هر دو را که علم پيغمبر وامام به ندا وسلام است، از آن استفاده مى کنيم. در اين مطالب که به نقل ثابت مى شود، همين قدر که عقل حکم به امتناع آن نکند، وحتى به طور اعجاز احتمال آن را بدهد قبول مى کنيم وتسليم هستيم.

چرا شما مى گوئيد اينگونه روايات متن دعاى ندبه را ضعيف يا خلاف عقل مى سازد؟ اين روايات اين را مى پروراند که در حال ممات پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم هم، نسبت به ايشان، مثل اين وظايف را که در حال حيات انجام مى داديد ـ از قبيل استغاثه وتوسل به آن حضرت ـ انجام بدهيد، پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم مطلع مى شود.

بعلاوه مى توان گفت که ظاهر اين اخبار، بيان کننده فرق بين نحوه وکيفيّت اطلاع از قريب وبعيد وشنيدن ورسيدن نيست، تا کسى مفهوم بگيرد وبگويد از دور نمى شنود، بلکه ظاهر اين است که براى دفع توهم کسانى که ندا وسلام از بعيد را استبعاد مى نمايند ـ چون سلام در مقابل قبر مطهر ودر نفس روضه منوّره متعارف بوده وآن را مسموع مى دانستند ـ مى فرمايد، سلام از قريب را که مى شنود وسلام از بعيد هم به آن حضرت مى رسد. يا خودش مى رسد، چنانکه مقتضى اکثر روايات اين باب است، ويا به وسيله ملائکه، چنانکه روايت ضعيفى بر آن دلالت دارد. غرض اين است که آن را هم مى شنود، نه اينکه مراد اين باشد که از دور نمى شنود ولى از نزديک مى شنود.