در انتظار ققنوس
(کاوشى در قلمرو موعودشناسى و مهدى باورى)

سيد ثامر هاشم العميدى

- ۲۳ -


فصل سوم: انقلاب مهدى (عليه السلام)؛ بعثت انبيا و استكبار جهانى

بعثت انبيا و انقلاب مهدى (عليه السلام)

آدمى فطرتا كمال جوست و از عيب، نقص، پستى و زشتى گريزان است. از اين رو، در پى يافتن كمال مطلق و متصل شدن به منبع قدرت مطلق، علم مطلق، زيباى مطلق و... است.
او مى داند كه همه موجودات، به جز خداى متعال - به حسب مراتب و درجات - از نقصى نسبى برخوردارند. بدين جهت، جان آدمى در فرار از اين نقصان ها، آرامش خود را تنها در نام و ياد خدا باز مى يابد؛
اءلا بذكر الله تطمئن القلوب؛(604) آگاه باش كه تنها با ياد خدا، دل ها آرامش مى يابد.
اما دريغ و صد دريغ كه هم از ياد و خاطرش غافل و هم در عبادتش كاهل؛ پس نه به لقايش واصل و نه طماءنينه قلبش حاصل.
آوار شهوات و حجاب كثرات، آدمى را از قبله فطرت خويش غافل ساخت و تلبيس ابليس و تزيين اين حتام ناچيز، ياد حضرت دوست را در دل وى ميراند و از يكتاپرستى بازداشت.

فلسفه بعثت انبيا

رب رحيم عز اسمه كه ضلالت عباد را بر نمى تافت، خُلّص اَحبّاء و كُمّل اولياى خود را برگزيد و به سوى مردمان گسيل داشت تا تومار توحيد را كه در پگاه اءلست با مركب فطرت و مُهر ((بلى)) ممهور ساخته بودند، از آنان مطالبه كنند و خِرَدهاى ايشان - اين رسولان باطنى - را بر آشوبند و مشام جانشان را با رايحه روح نواز جان جانان معطر سازند و مرغ دلشان را در سپهر بيكران لاهوت به پرواز در آرند و كاه وجودشان را در حوزه مغناطيس كهرباى كبريايى در اندازند و اين جويندگان وصل را به اصل خويش رهنمون گردند.(605)
در مقطع غيبت و دوره خدا گريزى هاى مدرن و خداستيزى هاى پسامدرن آخرالزمان، حضرت بقية الله الاعظم (عليه السلام) آن ذخيره الهى و ابرمرد آسمانى، گلبانگ يكتاپرستى را در زير اين گنبد مينا فرياد خواهد كرد(606) و با درفش توحيد چونان آذرخش بر سر طواغيت خدا ستيز فرود خواهد آمد.
آنگاه كه زمين از لوث وجود دين ستيزان تطهير شد، آن ((عَلَم منصوب و عِلم مصبوب))(607) با سيره خويش و رفتار و گفتارش، اسرار كتب آسمانى و پيام وحى الهى را براى تفقه جويان، تفسير(608) خواهد كرد. آن محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) با بعثتش، قرآن را براى بشريت به ارمغان آورد و اين محمد (عجل الله تعالى فرجه الشريف)(609) اهداف قرآن را در جامعه بشرى متحقق مى سازد.
 
ميم وهاء و ميم و دال آمد برون   در كف او ذوالفقارى آبگون
دعوت او دعوت پيغمبرى   صولت او در معارك حيدرى
غيبت او آمده عين حضور   در بطونش جلوه گر نور ظهور
حيدر صفدر اميرالمومنين   گفت اندر خطبه با اهل يقين
كاوّل ما جز محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نيست كس   و آخر ما هم محمد (عليه السلام) دان و بس (610)

مهدى آيينه دار سيماى انبيا

مهدى (عليه السلام) آن خلاصه انبيا و عصاره اوصيا، در بيت الله الحرام نقاب غيبت از رخسار برافكنده، به كعبه تكيه مى زند و در حاليكه ((دو انگشترى در انگشت دارد: يكى انگشترى حسنِ على و بر آنجا نبشته باشد: انى واثق برحمتك، ديگر انگشترى حسين على و بر آنجا نبشته باشد: انى مستجير بك يا امام الفائقين؛(611) خروش بر مى آورد:
هلا اى فرزندان آدم، اى مردم عالم! هر كه مى خواهد آدم و شيث را بنگرد، اكنون اين منم آدم و شيث.
هر كه مى خواهد نوح و فرزندش سام را بنگرد، اين منم نوح و سام.
هر كه مى خواهد ابراهيم و اسماعيل را بنگرد، اين منم ابراهيم و اسماعيل.
هر كه مى خواهد موسى و يوشع را بنگرد، اين منم موسى و يوشع.
هر كه مى خواهد عيسى و شمعون را بنگرد اين منم عيسى و شمعون.
هر كه مى خواهد محمد و على را بنگرد، اين منم محمد و على.
هر كه مى خواهد حسن و حسين را بنگرد، اينك اين منم حسن و حسين.
هر كه مى خواهد پيشوايان از نسل حسين را بنگرد، اين منم آن پيشوايان از نسل حسين.(612)
در همين زمان جبرئيل (عليه السلام) - با پايى در مسجد الحرام و پاى ديگر در بيت المقدس - با صدايى چون رعد كه همه آدميان بشنوند، فرياد مى زند:(613)
اءتى اءمر الله فلا تستعجلوه؛(614) هان امر خدا در رسيد، پس در آن شتاب مكنيد.
ذخاير همه انبياء در نزد مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) گرد آمده است.(615) فضايل و مواهب و توفيقات رسولان الهى (عليهم السلام) نمونه اى از كمالات مهدوى است و خداوند متعال بيشتر و برتر از آن ها را به مهدى - اين كوكب درّى جمع امامان و طاووس محفل بهشتيان - عطا فرموده است.(616)
 
جسم او روح است و روح الله در اوست   اقتداى عيسى از اين (ره) بدوست (617)
مهدى تحقق بخش پيام رسالت سلسله انبيا در بُعد فلسفه اجتماعى دين است. آرى! موعود امم خواهد آمد و به هدف بعثت انبيا جامه عمل خواهد پوشاند و ماموريت الهى كه ايشان موفق به انجام و تكميل آن نشدند،(618) تتميم و تكميل خواهد كرد. پس، از منظرى خاصّ مى توان حركت پيامبران را بستر ساز قيام دادگستر غايب از نظر دانست.
 
از بهر تكريمش ميان، بربسته خيل انبيا   از بهر تعظيمش كمر، خم كرده چرخ هفتمين
مهدى امام منتظر، نوباوه خير البشر   خلق دو عالم سر بسر، بر خوان احسانش نگين
مرآت ذات كبريا، مشكاة انوار هدا   منظور بعث انبيا، مقصود خلق عالمين (619)

نشانه هاى خاتم الاوصيا در حيات قافله انبيا

بر اين اساس، چه جاى استبعاد و استنكار است، اگر نشانه هاى وجود مقدسش در قافله حيات طيبه انبياء الهى، با زبانى نمادين، هوشياران حقيقت جو را به سوى آن قبله قلب ها رهنمون گردند؟
آيا نمى توان عمر طولانى نوح (عليه السلام) را نشانه اى بر دير زيستى او دانست؟
آيا نمى توان غايب شدن صالح (عليه السلام) از ميان قوم خود را، دليلى بر امكان و تحقق غيبت حضرتش برشمرد؟
آيا نجات يافتن ابراهيم (عليه السلام) از ميان درياى آتش و پايه گذارى خانه توحيد به دست وى، نمى تواند بشارتى بر شكسته شدن بتِ شيطان بزرگ به دست مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) و كارگر نبودن سلاح هاى جهنمى جبهه استكبار بر او و پايه گذارى اركان تمدن توحيدى جهانى به دست مبارك وى باشد؟
آيا تولد پنهانى موسى (عليه السلام) دور از چشم فرعونيان، نمى تواند گواهى بر تولد پنهانى وى قلمداد گردد؟
آيا سلطنت مقتدرانه سليمان (عليه السلام) و مسخر شدن قواى طبيعى عالم به دست وى، نمى تواند نمونه اى از حكومت با صلابت جهانى بقية الله و بسيج همه عوامل طبيعى در خدمت اهداف مقدس وى باشد؟
آيا به آسمان بر شدن عيسى (عليه السلام) و شدت گرفتن اختلافات درباره وى را نمى توان پژواك تاريخى غيبت منجى آخرالزمان انگاشت؟
آيا مبارزه هاى مسلحانه خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله و سلم) و تشكيل حكومت اسلامى و فتح الفتوح (فتح مكه) حضرتش را نمى توان مؤ يدى بر كشيده شدن ذوالفقار عدالت از نيام قائم (عليه السلام) و تشكيل دولت كريمه جهانى و پيروزى نهايى خاتم الاءوصياء (عجل الله تعالى فرجه الشريف) تلقى كرد؟
سلام بر تو اى موعود، سلام بر تو اى امتداد سبز رسالت در كسوت ولايت و اى ميراث دار تراث نبوت؛
السلام على وارث الاءنبياء و خاتم الاوصياء، السلام على القائم المنتظر و العدل المشتهر... السلام على بقية الله فى بلاده و حجته على عباده، المنتهى اليه مواريث الاءنبياء ولديه موجود آثار الاءصفياء، المؤ تمن على السرّ و الولى للاءمر، السلام على المهدى الذى وعدالله به الاءمم اءن يجمع به الكلم و يلم به الشعث و يملاءبه الاءرض قسطا و عدلا، و يمكن له و ينجز به وعد المومنين.(620)
سيد بن طاووس (رحمة الله عليه) (589 - 664) و تقى الدين ابراهيم بن على عاملى (رحمة الله عليه) (828 - 905) مشهور به كفعمى ضمن برشمردن اعمال روز جمعه، از صلواتى ياد كرده اند كه از ناحيه مقدسه مولى المكان و صاحب الزمان ((عليه الصلاة من الملك المنان)) صادر شده است و به ((صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانى)) معروف است. در فقره اى از آن، چنين مى خوانيم:
اللهم صل على الخلف الهادى المهدى، امام المؤ منين و وارث المرسلين و حجة رب العالمين.(621)

مهدى (عليه السلام)، رسالت انبيا و نشر يكتاپرستى

يكى از مواريث انبيا (عليهم السلام) كه به حضرت بقية الله (عجل الله تعالى فرجه الشريف) مى رسد، ماموريت اساسى آنان است. غايت قصواى ارسال رسل و وظيفه بنيادين پيامبران، اشاعه توحيد و تربيت موحدان حقيقى بوده است.
براى نيل به اين هدف مقدس، انبياى الهى بايد نبرد سختى را عليه همه موانع يكتاپرستى آغاز مى كردند؛ موانع يكتاپرستى آدمى در هر عصر و مصر بر دوم قسم بوده است:
الف - موانع داخلى ب - موانع خارجى. موانع داخلى يكتاپرستى و بجاى آوردن وظايف بندگى را از يك نگاه مى توان در سه عنصر ((جهل))، ((غفلت)) و ((هواپرستى)) خلاصه كرد، همان گونه كه عناصر اصلى تشكيل دهنده موانع خارجى آن را در قالب اين سه عامل مى توان بر شمرد: ((ابليس))، ((طواغيت)) (حكومت هاى خودكامه و دين ستيز) و ((مترفان و مستكبران)).
انبياى عظام در راه ازاله اين موانع و بسط انديشه توحيدى و تربيت موحدان حقيقى، زحمات طاقت فرسا و استخوان سوزى را متحمل شدند و هر يك به تناسب شرايط زمانى و مكانى و نوع مخاطبان و امكانات و غلظت موانع موجود، به توفيقاتى دست يافتند؛ ليكن هيچ يك از آن حضرات ((صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين)) نتوانستند پهنه كره خاكى را به زير بيرق توحيد در آورند، اين ماموريت سترگ به دست حضرت ختم الاوصياء (عليه السلام) صورت خواهد پذيرفت.(622)
او ليضع عنهم اصرهم و الاءغلال التى كانت عليهم را به زبان عمل ترجمه خواهد كرد. او انتقام همه مظلومان تاريخى را خواهد ستاند. آن شمشير بران الهى كه هرگز كند نمى گردد،(623) گردنكشان را گردن خواهد زد و سرهاى آنان را به زير چرخهاى ارابه عدالت خواهد افكند و عده اى از آنان را با ذلت به بند اسارت خواهد كشيد.(624) او به خون خواهى همه شهداى قافله انبيا و اوليا قيام خواهد كرد.(625)
 
نسل تندر از تبار خشم اوست   بغض قتل لاله ها در چشم اوست (626)
شايد دلپذيرترين مژده اى كه حضرت خاتم الانبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) در شب معراج از خداوند سبحان دريافت كرد، بشارت تحقق ((تمدن توحيدى مهدوى)) و گسترش آن در سراسر جهان بوده است؛ پروردگار متعال در آن شب به حبيب خود چنين فرمود:
... زمين را به وسيله آخرين معصوم، از لوث دشمنانم پاك خواهم كرد و مشارق و مغارب زمين را تحت حكومت وى در خواهم آورد و بادها را مسخرش مى كنم و ابرهاى سخت را رامش مى سازم و با جنود خود وى را نصرت خواهم كرد و با ملائكه خود به او مدد مى رسانم تا پيام و فرمان مرا آشكار سازد و همه مردمان را بر گرد پرچم يكتاپرستى جمع آورد. آنگاه حكومت وى را استمرار خواهم بخشيد و چرخه روزگار را ميان اولياى خود به حركت در خواهم آورد تا قيامت فرا رسد.(627)
در دولت كريمه مهدوى، بر كسى ظلمى نمى رود، همه جا را آسايش و امنيت فرا مى گيرد، ميان مردمان دوستى و الفت و يگانگى برقرار مى گردد. هيچ كس در تنگدستى به سر نمى برد و همه در رفاه خواهند بود.(628) در عصر طلايى ظهور، همگان علم و حكمت خواهند آموخت. آن مشعل هدايت، عقول مردمان را تكامل مى بخشد و با سيره تربيتى خود، در زمين دلشان نهال فرزانگى، غرس مى كند.(629)
 
عصر او، عصر نبوغ ريشه هاست   عصر پر شبنم ترين انديشه هاست (630)
در آن روزگاران آزادگى و وارستگى، گلبوته هاى فطرت، دوباره غنچه مى كنند، و در هر پگاه، غنچه هاى معنويت مى شكفند و شميم سكرآور عهد اءلست را در خاطره ها زنده مى سازند، به راستى:
 
خوشا وقت كسان عهد مهدى   خوشا آن كودكان مهد مهدى (631)
خوشا به احوال عاشقانى كه پس از هجرانى كشنده در آن ايام به فيض لقاى آن محبوب شيرين تر از جان نايل مى گردند. آرى! لحظه ديدار چه باشكوه و وصف ناشدنى است.
 
ديدار يار غائب دانى چه ذوق دارد   ابرى كه در بيابان بر تشنه اى ببارد(632)
اى آشناى جان هاى بيدار و اى يوسف زهرا كه پارسايان رو به قبله كويت نماز عشق مى گذارند، كنون كه از نظاره كردن چهره خورشيدى ات ما را بهره اى نيست، درود خالصانه و سلام عاشقانه منتظرانت را پذيرا باش.
 
سلامى چو بوى خوش آشنايى   بر آن مردم ديده روشنايى
درودى چو نور دل پارسايان   بدان شمع خلوتگه پارسايى (633)

توطئه هاى استكبار جهانى عليه مهدى باورى

نظام سلطه جهانى و جبهه استكبار براى استمرار بخشيدن به نفوذ و تسلط و حفظ منافع نامشروع خود، با دقت فراوان امكانات و نقاط قوت جهان اسلام را زير نظر دارد تا آن ها را به دقت شناسايى كرده و نابود سازد.
يكى از اين نقاط قوت كه در صدر ليست سياه مورد نظر قرار گرفته است، انديشه رهايى بخش ((مهدى باورى)) است كه در خط مشى مبارزاتى امت مسلمان از جايگاه استراتژيكى برخوردار است. از اين رو، نظام سلطه سناريوهاى متعددى را جهت تضعيف و نابودى اين انديشه مقدس طراحى كرده و متناوبا به اجرا گذارده است. براى حفظ هوشيارى به شكل گذرا به برخى از آن ها اشاره مى شود:

1. دخالت مستقيم و حمايت از پروسه شخصيت پردازى و مهدى تراشى؛

در طى قريب به يكصد سال اخير، اشخاص متعددى قيام كرده و اعلام داشته اند كه همان مهدى موعود هستند و عده اى نابخرد يا مغرض را به دور خود جمع كرده، موجب تشنج و آشوب در يكى از مناطق جهان اسلام شده اند. مانند مهدى الصومال در آفريقا، سيد عليمحمد باب، حسنعلى بهاء و سيد محمد نوربخش در ايران، ميرزا غلام احمد قاديانى در پاكستان، سيد محمد جونپورى در هند و محمد بن عبدالله القحطانى در حجاز. حمايت خائنانه استعمارگران و جبهه استكبار از اين جريان، به خوبى روشنگر اهداف شوم و پليد آنان است.(634)

2. تخريب پايه هاى فكرى مهدى باورى از طريق ژست هاى علمى و به ظاهر شرق شناسى؛

نظام سلطه زير نقاب شرق شناسى، سربازان صليبى و شواليه هاى نقاب دار خود مانند فان فلوتن (635)(636) گلدزيهر يهودى،(637 )(638) ولهوسن،(639)(640) پروكيلمن،(641)(642) و دونالدسن (643)(644) را با نام مستشرق راهى كشورهاى اسلامى كرد تا شايد از طريق عمليات شبهه سازى و تريدافكنى، اذهان افراد غير متخصص و غير آشناى با مبانى دقيق اسلامى را مشوب سازنند و از طريق آنان در پيكره جامعه اسلامى، رخنه ايجاد كنند. متاسفانه در اين باب به توفيقاتى هم نايل شدند و اسلام گرايانى چون احمد امين و محمد رشيد را را به اين دام كشيدند، به گونه اى كه در بررسى هاى مهدى شناختى اينان به راحتى مى توان رگه هاى رسوبات استشراقى را مشاهده كرد.

3. حمايت از خودباختگان سر سپرده داخلى؛

كوته فكران و سيه دلانى چون احمد كسروى، شريعت سنگلجى، سلمان رشدى، و اخيرا احمد الكاتب كه براى ((منور الفكر)) ناميده شدن در جامعه، و كف و هوراهاى مادام و مسيوهاى ماوراى بحار ذوق زده مى شدند و غش مى كردند، طعمه هاى خوبى بودند كه سيه فكران سلطه جو و حيله باز آنان را به راحتى با اعطاى مدلهاى حلبى ((نويسنده آزاد انديش)) و ((متفكر منصف)) و ((پژوهنده روشنفكر)) به دام خود بكشند و به اصطلاح روان شناسان، آنان را ((شرطى)) كنند؛ يعنى مستقيم يا غير مستقيم به آنان گوشزد كنند كه هر لقب و عنوان يا كف و هورا در برابر يك ضربه به اصول و باورها يا يك دهن كجى به مفاخر و ارزشها نصيب شان خواهد شد. در اين ميان ايده ناب و قرآنى ((مهدويت)) نيز توسط برخى از اين دين فروشان، مورد معامله قرار گرفت.

4. انتشار تبليغات مسموم رسانه اى؛

امپراطورى اهريمنى رسانه هاى استكبارى و بمباران تبليغاتى توپخانه خاى صوتى و تصويرى و ژورناليستى نظام سلطه، يكى از قويترين ابزارهاى كودتاى فكرى و شستشوى مغزى توده هاست. اينان با جادوى صوت و تصوير، مخاطبان را افسون كرده، قدرت تفكر را از آنان سلب و عواطف آنان را عليه اهداف مورد نظرشان بسيج مى كنند.
در واپسين دهه هاى قرن بيستم، هجومى از اين نوع را عليه ايده ((ظهور مهدى موعود)) شاهد بوديم. در سال 1982 ميلادى، سريالى با نام ((نوسترا داموس)) به مدت سه ماه متوالى از شبكه تلويزيونى امريكا پخش شد. اين فيلم سرگذشت ستاره شناس و پزشك فرانسوى به نام ميشل نوسترا داموس بود كه نزديك به 500 سال قبل مى زيسته است. اين سريال وى درباره ظهور نواده پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در مكه مكرمه و متحد ساختن مسلمانان و پيروزى بر اروپاييان و ويران كردن شهرهاى بزرگ سرزمين جديد (آمريكا) بود.
هدف از اين مانور تبليغاتى، به تصوير كشيدن چهره اى خشن، بى رحم، ويرانگر و گرفتار جنون قدرت از مهدى موعود (نستجير بالله) و تحريك و بسى عواطف ملل غربى عليه اسلام و منجى موعود آن بود و در كوتاه مدت، بسترسازى روانى براى مقابله با جنبش هاى اسلامى آرمان طلبى را كه با الهام از ايده استكبار سوز مهدويت، به احياى عزت و هويت ناب اسلامى خود، همت گماشته بودند، در دستور كار خود داشت.

5. تحريف انديشه ناب مهدويت از طريق ارايه مقالات به ظاهر تحقيقى در كتب معتبر و پر مخاطبى كه در گستره جهانى انتشار مىيابد. (645)

فصل چهارم: سرود انتظار؛ پژواك هنرى مهدى باورى

طربنامه عشق

شب زدگان محجوب در جستجوى چشمه خورشيد به خاور انوار رو كرده و غريو بر مى آورند كه: اى مهرجان ها بر آى و اى فروغ عرفان بتاب.
 
اى مهر، طلوع كن كه خوابيم همه   در هجر رخت در تب و تابيم همه
هر برزن و بام از رُخَت روشن و ما   خفاش و شيم و در حجابيم همه (646)
اى قبله گاه كعبه! سر طوف كوى تو داريم، راهمان بنما؛ اءين استقرت بك النوى؟
اى زلال زمزم معنا! از سراب هايمان وارهان.
اى طاووس كروبيان،(647) اى ققنوس خوش نواى عالم معنا، بال فرج بگشاى و از قاف غُربتستان غيبت به درآى و با قبسى از طور سيناى سينه ات، ظلمتكده دنياى ما را به شعشعه پرتو لاهوت، آذين كن.
 
در آبگون قفس بين طاووس آتشين پَر   كز پرگشادن او، آفاق ببست زيور(648)
اى راز بزرگ، چهره بنماى و اى گل نرگس، كوچه باغ دلهاى چشم به راهمان را در آن ماناترين آدينه تاريخ، از عطر عبورت بيآكن و اى سراينده مثنوى بلند رهايى،
تك سروده ظهور خويش بر ما بخوان.
 
اى ظهور آخرين، آغاز شو   اى گل موعود نرگس، بازشو
از شفق برگرد اى راز سترگ   باز گرد اى مثنوى ساز بزرگ (649)
اى فرزند ساقى كوثر، آيا شود كه از آن طهور ناب ربانى كه در سبو دارى، قدحى نيز ما را دهى؟ اى ساقى ميكده توحيد، آيا شود كه باده اى از ساغر عين اليقين در كام ما ريزى؟
آيا شود كه جلوه اى از پرتو رخ دوست در آينه جام ساقى ببينيم و از پس آن غبار تن فرو نشانيم و از حباب انانيت خود، دست بيافشانيم؟
 
مى بده اى ساقى آخر زمان   اى ربوده عقل هاى مردمان
خاكيان زين باده بر گردون زنند   اى مى تو، نردبان آسمان (650)
اءلا يا اءيها الساقى ز مى پُر ساز جامم را   كه از جانم فرو ريزد هواى ننگ و نامم را
از آن مى ريز در جامم كه جانم را فنا سازد   برون سازد ز هستى، هسته نيرنگ و دامم را
از آن مى ده كه جانم را ز قيد خود رها سازد   به خود گيرد زمامم را، فرو ريزد مقامم را
تو اى پيك سبك باران درياى عدم از من   به دريادار آن وادى رسان مدح و سلامم را(651)
اى خورشيد درخشان، اى آفتاب عالمتاب و اى وجود لطيف و مجردى كه بلنداى قامتت را سايه اى نيست،(652) خرد آدمى، سايه نشينى ات را چگونه برتابد؟!
 
اى مدنى بُرقع و مكّى نِقاب   سايه نشين چند بود آفتاب (653)
اى ((بهار آدميان))(654) و اى ((نور آل محمد))(655) بر ظلمتكده جان خزان زده ما گذر كن تا شادمانه برخوانيم:
 
بهار آمد و گلزار نور باران شد   چمن ز عشق رخ يار، لاله افشان شد(656)
اى ((چشمه جوشان حيات))(657) بر پاى سپيدار تكيده جامعه جهانى جارى شو؛
 
تا چند بى تو در دل مرداب زيستن   چونان كوير با عطش آب، زيستن (658)
اى باران رحمت كنون مردمان قبيله دهكده جهانى، پس از نيايش استسقا، تو را چشم در راه اند؛
 
صبحى دگر مى آيد اى شب زنده داران   از قله هاى پرغبار روزگاران
از بيكران سبز اقيانوس غيبت   مى آيد او تا ساحل چشم انتظاران
آيد به گوش از آسمان، اين است مهدى   خيزد خروش از تشنگان، اين است باران (659)
اى ((پرورده روح القدس))(660) اى ((شاهد شجره طوبى))(661) و اى ((ناظر سدرة المنتهى))(662) از مكمن غيبت به نيم نگاهى، ما خاك نشينان را بنواز و مس وجودمان را به طلا مبدل ساز؛
 
آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند   آيا بُوَد كه گوشه چشمى به ما كنند(663)
اى ذخيره خداوند ذى المعارج و اى طبيب دوار معالج، با پرنيان نگاهت بر گل زخم هاى قلوب منتظرانت، مرهمى نِه.
 
از آسمان ها بچرخان، چشمى به اين خاك موعود   بر خاك سردى كه مانده است اين گونه غمناك، موعود
با زخم رخمِ شكفته، با دردهاى نگفته   در انتظار تو مانده است، اين قلب صد چاك، موعود
در كوچه باغان مستى، تا پنجمين فصل هستى   آكنده از باور توست، اين عقل شكاك، موعود(664)
هر چند بر دلباختگان، شب هجرش چون ((يلدا))يى بى شفق و روز فصلش چونان ((خمسين الف سنة)) مى گذرد، اما سرانجام او مى آيد و آمدنش چون تندر بهاره، ناگهانى است و يكباره، قسم به فجر كه پگاه شب دهم نزديك است، رسيدن ((ملايك)) و ((روح)) نزديك است، ((مطلع فجر)) در افق نمايان و ((سلام)) نزديك است. موعد موعود ما ((صبح است و صبح، پشت پنجره ها و نزديك است. ان موعدهم الصبح، اءليس الصبح بقريب؟(665)
 
صداى بال ملايك ز دور مى آيد   مسافرى مگر از شهر نور مى آيد
ستاره يى شبى از آسمان فرو افتاد   و مژده داد كه صبح ظهور مى آيد(666)
طلوع مى كند آن آفتاب پنهانى   ز سمت مشرق جغرافياى عرفانى
دوباره پلك دلم مى پرد، نشانه چيست   شنيده ام كه مى آيد كسى به مهمانى
كسى كه نقطه آغاز هر چه پروازست   تويى، كه در سفر عشق خط پايانى
كنار نام تو لنگر گرفت كشتى عشق   بيا كه ياد تو، آرامشى است طوفانى (667)