بخش دوم: مهدى باورى
سردار شهيد دكتر مصطفى چمران:
امام زمان (عليه السلام) در ميان ما حاضر و در ميان ما زندگى مى كنند. او ما
را مى بيند ولى ما از ديدنش محروم هستيم. اين ماييم كه قلب و روحمان از بار گناهان
پوشيده شده و قادر نيستيم وجود مباركش را درك كنيم؛ او از ما غيبت نكرده، ماييم كه
از او غيبت كرده ايم.
تغيير و تحول روحى انسان هاست كه يك انقلاب را مى سازد و به پيروزى مى رساند و اين،
بزرگترين و مهم ترين چهره انقلاب است. بايد بدانيم امام زمان (عليه السلام) به
انتظار لحظه اى است كه اين تحولات درونى كه بايد در قلب و روح انسان ها به وجود
آيد، به حد كمال خود برسد تا حضرت بتواند ظهور كند.
قسمتى از سخنرانى شهيد به مناسبت نيمه شعبان مورخه 13/4/1359 - تهران.
مقدمه
پس از آنكه در بخش نخست به موعودشناسى در مرحله اول و مهدى شناسى در مرحله
دوم موفق شديم، اكنون نوبت آن فرا رسيده كه به بررسى ايده ((مهدى
باورى)) بپردازيم. چه آنكه بازشناختن موعود امم و تشخيص منجى
آخرالزمان، به معناى ((ايمان به مهدى))
نيست همچنان كه شناخت خدا غير از ايمان به حق تعالى و شناخت انبيا غير از گرويدن به
آنان است.
در بخش نخست به راه ها، اسناد و مدارك روائى - تاريخى شناخت مهدى (عليه السلام)
پرداختيم و اكنون به مباحثى در محورهاى ذيل مى پردازيم:
مقومات و مولفه هاى مهدى باورى.
آثار و نتايج مهدوى باورى.
گستره مهدى باورى.
وظيفه ناشى از مهدى باورى؛ انتظار.
ايمان به انبيا و مهدى باورى.
شيعه و مهدى باورى.
استكبار جهانى و مهدى باورى.
مهدى باورى در آيينه ادبيات.
محورهاى پيش گفته را طى چهار فصل آينده از نظر خواهيم گذراند.
فصل اول: مهدوى باورى؛ از پيوند عاطفى
تا امنيت روانى
مهدوى باورى و ضرورت تعميق پيوندهاى عاطفى با امام زمان (عجل
الله تعالى فرجه الشريف)
بر اساس فرهنگ اسلامى و منطق قرآنى، ملاك شرافت و معيار برترى آدمى، پرواى
الهى است كه در ذكر حكيم از آن به تقوا تعبير شده است. وحى آسمانى به جامعه انسانى
اعلام مى دارد كه ارجمندترين و گرانمايه ترين مردمان، متقى ترين آنان است. تقوا
سكوى پرواز به سوى كمال و رمز تكامل است.
ايمان به غيب، اولين شاخص تقوا
از سوى ديگر، خداوند سبحان، شاخص هاى اين اكسير كمال آفرين را براى انسان ها
بازگو فرموده است:
ذلك الكتاب لا ريب فيه، هدى للمتقين # الذين يؤ منون بالغيب
و يقيمون الصلاة و مما رزقناهم ينفقون
(515) # اءولئك على هدى من ربهم و اولئك هم المفلحون؛(516)
اين كتابى است كه در (حقانيت) آن هيچ ترديدى نيست، (و) مايه هدايت تقواپيشگان است #
آنان كه به غيب ايمان مى آورند و نماز را برپا مى دارند و از آن چه به ايشان روزى
داده ايم، انفاق مى كنند... آنها برخوردار از هدايت الهى و رستگارانند.
قرآن كريم، ((ايمان به غيب)) را اولين
شاخص ((تقوا)) بر مى شمارد. بر اساس
هستى شناسى توحيدى، عالم از دو بخش ((نشئه شهود))
و ((نشئه غيب)) يعنى عالم مشهود و
محسوس و عالم نامشهود و غير محسوس تشكيل يافته است. موحد متقى كسى است كه عالم
نامحسوس ((غيب)) را به همه گستردگى و
عناصر و اجزاءش باور داشته باشد.
در اين زمينه، علامه طباطبايى (قدس سره) چنين مى فرمايند:
الغيب خلاف الشهادة و يطلق على ما لا يقع عليه الحس و هو الله سبحانه و آياته
الكبرى الغائبة عن حواسنا...(517)
((غيب بر خلاف شهادت (مشهود) است و بر همه امور نامحسوس
اطلاق مى گردد كه همان خداوند سبحان و نشانه هاى بزرگ پنهان اش... است.))
از آنجا كه حضرت حجت بن الحسن المهدى (عليه السلام)، منجى موعود و منتظَر، از
بزرگترين آيات
(518) پنهان الهى است كه خداوند سبحان در قرآن مجيد، ظهور او را
وعده حتمى خود معرفى فرموده است،(519)
پس، بر پايه آيات پيش گفته، ايمان به حضرتش از مقوّمات تقوا و عامل رستگارى شمرده
مى شود.
همچنين علامه طباطبايى (قدس سره) در بحث روايى ذيل همين آيه، اين حديث در خور توجه
را از امام صادق (عليه السلام) نقل مى كنند:
عن الصادق (عليه السلام) فى قوله تعالى (الذين يؤ منون
بالغيب) قال: ((من آمن بقيام القائم (عليه السلام)؛ اءنه حق؛))
اءقول و هذا المعنى مروى فى غير هذه الرواية.(520)
امام (عليه السلام) درباره الذين يؤ منون بالغيب
فرمودند: كسانى كه به قيام مهدى (عليه السلام) باور دارند و آن را حق مى شمارند.
تا اينجا ضرورت ايمان به ((مهدويت))
روشن شد. حال بايد مقوّمات و پيش نيازهاى اين ايمان را جستجو كنيم. و به بيان ديگر،
بايد ببينيم چه كسى را مى توان ((مهدى باور))
دانست؟ در اين مجال، پرسش اساسى اين است كه آيا شناخت نام و نسب حضرت - حتى شناختى
دقيق و كامل - و شناخت نقش، جايگاه، سيره، رسالت و ساير شناخت هاى پيرامونى مربوط
به قيام ايشان، براى وارد شدن در جرگه مومنان به مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف)
كافى است؟
آيا كسى كه صرفا در راه به دست آوردن اين شناخت ها تلاش مقرون به توفيقى را مبذول
دارد، ((مهدى باور)) تلقى مى شود؟
براى پاسخگويى بدين سؤال، بايد ماهيت ايمان و مولفه هاى تشكيل دهنده آن را بررسى
كرد؛ زيرا ((مهدى باورى)) هم يكى از
مصاديق و صغريات پديده كلى ((باورمندى))
است و پر واضح است كه چنانچه مقومات مطلق ((ايمان))
باز شناخته شود، ناگزير مقدمات واجب التحصيل ايمان به ولى عصر (عليه السلام) نيز
كشف خواهد شد. اما در اين مجال اندك، فرصت بررسى مبسوط و توضيح مشروح اين مطلب وجود
ندارد. بنابراين، به بيان فشرده اى در اين باب اكتفا مى گردد:
تعريف ايمان
هر حقيقتى با دو ساحت از سطوح شخصيت آدمى، مى تواند ارتباط برقرار سازد:
ادراكى و عاطفى؛ اگر پديده اى (با سنخى از وجود خود) در دستگاه شناخت و ذهن آدمى،
حضور يابد، در اين صورت انسان با آن حقيقت، ((عقد العقل))
برقرار كرده است، و چنانچه اين امر در دستگاه عاطفى وى نفوذ كند و تاءثير مثبت به
جاى گذارده و احساسات ملايم - نه منافر - او را برانگيزد، به برقرارى
((عقدالقلب)) مى انجامد.
با تحقق عقدالعقل و بروز واكنش ادراكى، عنصرى به نام ((بينش))
براى آدمى حاصل مى شود و با شكل گيرى عقدالقلب و بروز واكنش عاطفى مثبت، يك
((گرايش)) در نهاد وى صورت مى بندد.
فراورده اين دو نوع واكش، الزاما با يكديگر پيوند و تلازم ندارند؛ يعنى بسيارى از
بينش ها در سطح ادراكى باقى مى مانند و به سطوح عاطفى نفوذ نمى كنند و در مقابل،
بسيارى از احساسات و اميال نيز بر بنيان و زير ساخت معرفتى، استوار نيستند.
در اين ميان، ((ايمان)) نه آن بينش
است و نه اين گرايش. ايمان نه عقد العقل مجرد است و نه عقد القلب صرف. ايمان گرايشى
بنيادين و ژرف و متعالى است كه برپايه يك بينش استوار است.
ايمان آنگاه در نهاد آدمى شكل مى گيرد كه نهال معرفتى كه در ذهن وى غرس شده، ريشه
هاى خود را در اعماق دل وى جاى دهد. ايمان يك كشتى بادبانى است كه عقربه قطب نماى
گرايش آن بر مدار يك معرفت شورانگيز، تنظيم شده باشد.
استاد مطهرى در اين زمينه مى فرمايد:
ايمان يعنى اعتقاد و گرايش، ايمان يعنى مجذوب شدن به يك فكر و پذيرفتن يك فكر.
مجذوب شدن به يك فكر دو ركن دارد:
يك ركنش جنبه علمى مطلب است كه فكر و عقل انسان آن را بپذيرد، يك ركن ديگر، جنبه
احساساتى آن است كه دل انسان به آن گرايش داشته باشد.(521)
ايشان در جاى ديگرى مى نويسد:
گرايش هاى والا و معنوى و فوق حيوانى انسان، آنگاه كه پايه و زير بناى فكرى پيدا
كند، نام ايمان به خود مى گيرند.(522)
بنابراين، مى توان به اين جمع بندى رسيد كه ايمان از دو مولفه ((معرفت
به يك حقيقت متعالى)) و ((دل باختن
بدان حقيقت)) تشكيل مى گردد.
اكنون كه مقومات ايمان و مقدمات حصول آن را بازشناختيم، اين مطلب به روشنى فهميده
مى شود كه براى منجى باور بودن و ايمان به مهدى داشتن ، تنها شناخت آن حضرت و امور
مربوط به ايشان كفايت نمى كند، كسى به بقية الله و حجت زمان ايمان دارد كه پس از
كسب معرفت، از راه دل با مولا و مقتداى خود انس بگيرد و با آن سفر كرده كه صد قافله
دل همره اوست، پيوند عاطفى برقرار سازد و دل در گرو مهر او نهد.(523)
وصايايى كه ذيلا و به شكلى گذرا از رسول معظم اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) و
ائمه معصومين (عليهم السلام) در مورد وظايف مواليان امام غايب در قبال آن حضرت، ذكر
مى شود، به واقع توصيه هاى راهبردى و دستورالعمل هايى روان شناختى و غير مستقيم
براى ايجاد اين پيوند عاطفى، انس روحى و علاقه قلبى است:
1. هديه دادن به آن حضرت با هزينه كردن در مصارف مورد علاقه و رضاى ايشان.(524)
2. تجديد بيعت با او.(525)
3. گريستن و اشك ريختن در فراق امام.(526)
4. تشكيل مجالس احياى ياد امام.(527)
5. بجا آوردن مراسم حج به نيابت از گل نرگس و صدقه دادن براى سلامتى يوسف زهرا.(528)
6. ترك اعمالى كه خاطر امام را آزرده مى سازد.(529)
7. اصرار در دعا براى لقاى قبله دلها.(530)
8. اهداى ثواب نمازهاى مستحبى به محضر قلب عالم امكان.(531)
9. نثار درود و صلوات بر حضرت.(532)
10. توسل و استغاثه به ساحت ولى عصر.(533)
مهدى باورى و امنيت روانى
در باب آثار و نتايج ((مهدى باورى))
مى توان مباحث متعددى را مطرح ساخت، در اينجا به يكى از پيامدهاى فوق العاده مهم
اين باور مقدس مى پردازيم.
پيش از اين در مقدمه مترجم گذشت كه وجود مقدس امام مهدى (عليه السلام) لطفى است
الهى كه اين لطف داراى دو بعد است:
1. بعد تكوينى (كه اشاره وار گذشت)
2. بعد حمايتى (كه وعده طرح آن در بخش دوم كتاب داده شد).
اكنون به اين بحث مى پردازيم:
بعد حمايتى وجود مبارك امام مهدى
(عليه السلام)
همان گونه كه در حديث شريف وارد شده،(534)
نعمت ((امنيت)) يكى از مهمترين نعمت
هاى الهى است. در ميان گونه هاى متنوع امنيت، مانند: امنيت نظامى، امنيت قضايى،
امنيت اقتصادى و... بدون شك ((امنيت روانى))
از بالاترين درجه اهميت برخوردار است. زيرا در صورت فقدان امنيت روانى ، فرد دچار
ياءس فلج كننده اى خواهد شد كه او را مستاءصل مى سازد. بنابراين، منبع تاءمين تعادل
روحى و امنيت روانى افراد يك جامعه و تداوم حيات با نشاط يك امت، ارزشمندترين
سرمايه آن جامعه محسوب مى شود كه پيجويى آرمان هاى امت را امكان پذير مى سازد.
بر اين پايه، ((منجى موعود)) در پهنه
جغرافيايى جهان اسلام، بلكه در گستره جهانى جبهه مستضعفان ستم ديده تاريخ،
ارجمندترين سرمايه معنوى مبارزان خداجو و عدالتخواه است. امام مهدى (عليه السلام)
منبع جوشان و بى پايان توليد انرژى روانى است كه سنگربانان جبهه حق با اتصال بدان،
به بازسازى و تقويت انگيزه و اراده خويش مى پردازند تا تداوم بخش اين پايدارى
نستوهانه باشند. از آنجا كه اين بُعد وجود مقدس حضرت و توجه خود آگاهانه و تفصيلى
امت بدان، پيامدهاى بس مبارك و مهمى به دنبال دارد، به گونه اى كه در خط مشى
مبارزاتى جبهه حق، نقش كليدى و منحصر بفردى به آن مى بخشد، شايسته است با ذكر
مقدمه اى تحليلى به شرح و بسط آن بپردازيم:
اميد؛ شاهراه موفقيت و رمز پيروزى
در جنگ جهانى دوم، شهر لنينگراد به محاصره ارتش هيتلر در آمد، محاصره طولانى
شد و سرما و قحطى به حدى رسيد كه روزانه هزاران نفر مى مردند. محاصره چهار سال
ادامه يافت و مردم همچنان مقاومت مى كردند، در اين مدت راديو لينگراد پيوسته پيام
هايى از طرف شوراى مقاومت براى مردم پخش مى كرد و ايشان را به پايدارى فرا مى
خواند، اين در حالى بود كه در روزهاى آخر، بيش از دو سوم اعضاى شورا از گرسنگى مرده
بودند، اما راديو بدون آنكه به مرگ آنها اشاره كند، همچنان نام آنان را در پايان
اعلاميه ها مى خواند. هنگامى كه به علت خاموشى برق، راديو دو روز از كار افتاد و
پخش برنامه ها قطع شد، مردم بسيارى در اطراف اداره راديو گرد آمده و اعلام داشتند:
ما آذوقه نمى خواهيم، فقط جريان پخش برنامه هاى راديو را از سر بگيريد، تا باز هم
اعلاميه هاى شوراى مقاومت را بشنويم.(535)
بر اساس گزاره هاى قرآنى، جبهه حق در طول تاريخ همواره در اقليت بوده است و
پويندگان راه باطل بيش از حق پويان و خداجويان بوده اند؛ خداوند مى فرمايد:
تلك القرى نقص عليك من اءنبائها و لقد جاءتهم رسلهم بالبينات
فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا من قبل كذلك يطبع الله على قلوب الكافرين # و ما
وجدنا لاءكثر هم من عهد و ان وجدنا اءكثرهم لفاسقين.(536)
اين شهرهاست كه برخى از خبرهاى آن را بر تو حكايت مى كنيم. در حقيقت، پيامبرانشان
دلايل روشن بر ايشان آوردند، اما آنان به آنچه قبلا تكذيب كرده بودند، (باز) ايمان
نمى آوردند، اين گونه خدا بر دلهاى كافران مهر مى زند # و در بيشتر آنان عهدى
استوار نيافتيم و بيشترشان را جدا نافرمان يافتيم.
همچنين مى فرمايد:
و ما ياءتيهم من رول الا كانوا به يستهزؤ ن
(537) و و ما اءكثر الناس ولو حرصت
بمؤ منين.(538)
با مقايسه مفاد دو آيه شريفه پنجم سوره مباركه قصص و يكصد و پنجم سوره مباركه
انبياء و در نظر داشتن ذيل آيه شريفه پنجاه و ششم سوره مباركه نور، اين مطلب به
روشنى فهميده مى شود كه صلحا و مومنان حقيقى همواره در طول تاريخ به وسيله متفرعنان
هواپرست و مترفان مستكبرى كه اهرم هاى اقتصادى و ابزارهاى سياسى و نظامى را در دست
دارند، به استضعاف كشيده مى شوند. در شرايط ناعادلانه نبرد بى پايان جبهه حق و
باطل، و در وضعيت شكننده اقليت عِدّى و عُدّى
(539) حزب خداجويان، تنها عامل پايدارى بخش و استقامت زا، براى اهل
حق، ((اميد)) به نصرت و وعده الهى
است، همو كه فرمود:
فان حزب الله هم الغالبون.(540)
اگر پيكارگران موحد و ظلم ستيز، عنصر توان بخش و انرژى زاى ((اميد))
را از صحنه محاسبات خود حذف كنند، انگيزه اى براى ادامه اين جهاد مقدس نخواهد داشت.
زيرا پافشارى را در مسيرى كه به شكست منتهى مى شود، غير عقلانى مى يابند.(541)
به راستى، چرا خداوند حكيم مى فرمايد:
انه لا يياءس من روح الله الا القوم الكافرون.(542)
چون ياءس و نا اميدى بزرگترين مسلخى است كه ابليس براى ذبح كردن همه حيثيت ها و
فضيلت هاى انسانى، فرا راه آدمى تعبيه كرده است. ((نااميدى))
يعنى وداع گفتن با بهانه و سرّالاءسرار آفرينش آدمى كه همان پيمودن چرخه تكامل است،
((نا اميدى)) يعنى شكستن نردبان
معراج، ((نا اميدى)) يعنى از پاى در
آوردن كفش هاى سلوك الى الله، ((نا اميدى))
يعنى پس دادن بليط سفر به نيستان اصل خويش، ((نا اميدى))
يعنى ((قبول شكست.))
بدين جمله تاءمل برانگيز دقت كنيد: ((كمتر كسى از خودِ شكست،
شكست خورده است؛ اغلب، قبول شكست است كه منجر به شكست مى گردد.))
هر چند گوينده در چينش كلمات و انتخاب آن ها، دقت فلسفى اعمال ننموده اما به نظر
نگارنده، وى خواسته ((شكست)) را به دو
نوع تقسيم كند:
1. شكست در مقام ثبوت (شكست نفس الامرى)
2. شكست در مقام اثبات (قبول شكست و اعتراف بدان.)
آنگاه در صدد بيان اين مطلب صحيح بر آمده است كه نوع دوم، يك فرد يا امت را از پاى
در مى آورد(543)
و تير خلاص را به سوى آن شليك مى كند، نه شكست نوع اول. آرى ((اميد))
پيروزى آفرين است و ((نا اميدى))
هزيمت آور، بلكه ((اميد)) خود پيروزى
است و ((نا اميدى)) هزيمت و شكست.
به نوميدى سحرگه گفت اميد |
|
كه كس ناسازگارى چون تو نشنيد |
به هر سو دست شوقى بود بستى |
|
بهر جا خاطرى ديدى، شكستى |
زبونى هر چه هست و بود از توست |
|
بساط ديده اشك آلود از تست |
نهى بر پاى هر آزاده بندى |
|
رسانى هر وجودى را گزندى |
غُبارت چشم را تاريكى آموخت |
|
شرارت ريشه انديشه را سوخت |
خوش آن رمزى كه عشقى را نويد است |
|
خوش آن دل كه اندر آن نور اميد است |
گذشت اميد و چون برقى درخشيد |
|
الهى كى درخشيد برق اميد(544) |
((اميد)) زرهى است كه هر كس آن را در
بر كند، رويين تن مى گردد و ((ياءس))
پاشنه ((آشيلى)) است كه هر كس گرفتارش
شود، سرنگون خواهد شد. جبران خليل جبران از زبان همه انسان ها به خويشتن خود چنين
خطاب مى كند:
اى من، اگر اميد نداشتم، هرگز به آهنگى كه روزگار مى نوازد، گوش نمى سپردم، بلكه
از هم اكنون ادامه حياتم را قطع، و نمايش وجودم را در عرصه هستى به راز پنهانى
تبديل مى كردم كه گورها آن را بپوشانند... چه تنگ است روزگار آدمى اگر گشايش اميد
نباشد.(545)
مهدى، ساحل سبز اميد
نكته حايز اهميت اين است كه هر چند ((بايستگى
اميدوارى و اجتناب از ياءس و نواميدى)) اصلى كلى، يقينى و
كاملا روشن و قابل پذيرش است، ليكن چيزى اصيل و حقيقى و دست يافتنى بايد كه بتوان
بدان دل بست و اميد ورزيد. تا متعلق اميد، امرى حقيقى و غير موهوم نباشد، اميدى
ريشه دار و اعتماد آفرين در دل يك فرد يا جامعه جوانه نمى زند و سايه گستر نمى شود.
تا دريچه اى به سوى نور در شبستان تاريك جان يك امت يافت نشود، لزوم اميدوار بودن،
نور اميد را به جان وى نمى تابد. چلچراغ اميد، دهليزهاى بى فروغ آن قلبى را آذين مى
كند كه گذرگاه مشعل دارى از تبار نور باشند؛ گذرگاه مردى كه ((قبسى))
از ((زيت مضى ء)) و نور ذاتى وجودش را
براى برافروختن شمع هاى چلچراغ اميد، هديه آورده باشد.
گرماى جانبخش اميد، يخ هاى اندام كرخت شده آن سايه نشينانى را ذوب خواهد كرد كه در
سپهر اقبالشان، آفتابى عالم تاب در پس نقاب ابرها، رخ نهان كرده باشد.
آرمان تشكيل حكومتى عدل پرور و فضيلت گستر و تحقق جامعه اى شرافت پرور و حق محور،
انديشمندان زيادى را بر آن داشته كه به طراحى مدل آن شهر طلايى و مدنيت مشعشع و
ايده آل بپردازند و جامعه بشرى را بدان بشارت دهند يا براى نيل به آن تشويق كنند:
افلاطون نقشه ((اتوپيا)) را تهيه كرد.
ابو نصر فارابى تابلوى ((مدينه فاضله))
را ترسيم كرد.
توماس كامپانلا ماكت ((شهر آفتاب)) يا
((كشور خورشيدى)) را طراحى كرد.
تاس مور ((بهشت زمينى)) را نويد داد.
و كارل ماركس ((جامعه بى طبقه)) را
وعده گاه آخرين منزل تاريخ دانست.
بارى قاطبه انسان ها كه فطرت تكامل جو و كمال طلبشان، آنان را از وضع نامطلوب كنونى
حاكم بر جوامع بشرى گريزان ساخته، به نيكشهرى مى انديشند كه بستر مناسبى را براى
شكوفايى گرايش هاى عميق فطرى آدمى و رشد فضايل ناب انسانى فراهم سازد(546)
و چنانكه اشاره رفت برخى از متفكران بر اساس نظام ارزشى مورد نظرشان به توصيف آن
نيز پرداخته اند، اما نكته در خور توجه و مسئله اساسى و حياتى اين است كه هيچ يك از
ايشان، راهكارى عملى و تضمين شده جهت برون رفت از حالت نابسامان مستقر و رسيدن به
وضعيت مطلوب ارايه نكرده اند.
دغدغه هاى بنيادين در هر طرح پيشنهادى و سياست راهبردى براى نيل به تحول و دگرديسى
همه جانبه نهادهاى مدنى و ساختار جوامع كنونى و دستيابى به تمدن بالنده آرمانى،
((بحران ضمانت اجرايى)) است. ريشه
بحران اينجاست كه لازمه ايجاد حكومت و جامعه قسط پرور و حق محور، برچيدن بساط ظلم
هاى رسمى و غير رسمى و حق كشى هاى قانونى و غير قانونى و براندازى همه حاكميت هاى
جائرانه و ريشه كن كردن همه اقسام استعمار و استثمار و استخدام (با مفهومى كه علامه
طباطبايى (رحمة الله عليه) از واژه اخير اراده كرده اند)(547)
و استكبار است.
اين يعنى درگير شدن با تمامى موجوديت و منافع ظالمان و قدرت پرستان و حق ستيزان،
اين يعنى نبردى تمام عيار با جبهه استكبار جهانى و ستيز با قدرت اهريمنى نظام سلطه
بين المللى.
همگان مى دانيم كه در درون مجموعه عوامل طبيعى جبهه حق، عامل اجرايى ضمانت كننده
تفوق كامل و برترى نهايى بر جبهه باطل وجود ندارد و با خيال پردازى هم نمى توان
لشگر پر عِده و عُده باطل را در هم كوبيد.
پس با كدام نيرو مى توان معادله توازم قواى كنونى را - كه به نفع جبهه باطل است -
بر هم زد؟ و نه تنها شاخه هاى اين شجره خبيثه را شكست، بلكه ريشه آن را از دل جامعه
بشرى بر كند؟ با اين وصف چگونه مى توان اميدى ريشه دار و توان بخش در دل و شورى
مجاهدت آفرين بر سر داشت؟
اينجاست كه مكتب اسلام - اين حلقه نهايى وحى آسمانى - كه دستورالعمل جامع
((حيات طيبه)) بوده و بر اساس حكمت
بالغه الهى همه لوازم حيات طيبه آدمى را پيش بينى و فراهم كرده است، موهبت
((اميد)) - اميدى پر بركت و سازنده،
پر حرارت و گدازنده، ايمان زا و جهت بخش، آرمان ساز و اعتماد آفرين، شورآور و مجاهد
پرور - را در سه مرحله به خيرالاءمم (امت مرحومه رسول الله (صلى الله عليه و آله و
سلم)) ارزانى داشته است:
الف - لزوم اميد داشتن به مدد و رحمت الهى؛
ولا تياءسوا من روح الله.(548)
ب - وعده وراثت و امامت صالحان و مستضعفان؛
و نريد اءن نمن على الذين استضعفوا فى الاءرض و نجعلهم ائمة
و نجعلهم الوارثين؛(549)
و خواستيم بر مستضعفان منت نهيم و آنان را پيشوايان مردم گردانيم و ايشان را وارث
زمين كنيم. و نيز:
و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر اءن الارض يرثها عبادى
الصالحون؛(550)
و بى ترديد در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند
برد.
ج - تاءمين ضمانت اجرايى وعده فوق با ظهور منجى آخرالزمان، مهدى موعود (عليه
السلام) و تشكيل آرمانشهر آسمانى ((دولت كريمه))
به دست حضرتش؛
بقيت الله خير لكم ان كنتم مومنين؛(551)
اگر باور داشته باشيد، ذخيره الهى براى شما (از هر كس و هر چيز ديگر) بهتر است.
و انه لعلم للساعة فلا تمترون بها و اتبعون هذا صراط مستقيم؛(552)
بى ترديد او (حضرت بقية الله) نشانه اى بر (فهم) رستاخيز است، پس زنهار در آن ترديد
مكن و از من پيروى كنيد كه اين است راه مستقيم.
آرى! امام مهدى ((اءرواحناه لتراب مقدسه الفداء))
عامل اجراى وعده الهى است، او كه پيروزى اش را خود خداوند سبحان ضمانت كرده است. در
زيارت آل يس - توقيعى از ناحيه مقدسه كه براى جناب حميرى فرستاده شده - خطاب به
ساحت مقدس ولى الله الاعظم (عجل الله تعالى فرجه الشريف) عرضه مى داريم:
السلام عليك يا خليفة الله و ناصر حقه... السلام عليك يا حجة
الله و دليل ارادته... السلام عليك يا بقية الله فى اءرضه، السلام عليك يا ميثاق
الله الذى اخذه و وكده، السلام عليك يا وعد الله الذى ضمنه...(553
)
همچنانكه ملاحظه مى شود در پايان فراز نقل شده فوق، عرضه مى داريم: سلام بر تو اى
وعده تضمين شده الهى. از امام جواد (عليه السلام) روايت شده كه فرمود:
القائم من الميعاد و الله لا يخلف الميعاد؛(554)
منجى موعود، وعده الهى است و خداوند خلف وعده نمى كند.
موالات و عشق ورزيدن به مهدى و سر نهادن به فرمان او، ميثاقى است مستحكم كه خداى
سبحان در پگاه ازل در عالم ذرّ از همه بنى آدم گرفته، و آن را موكد ساخته است.(555)
بارى آن مِهر خوش منظر، پور حيدر، امام منتظر، دست مشيت قاهره الهى است كه از آستين
غيب برون خواهد شد و با انحناى دم ذوالفقارش، قامت خميده عدالت را راست خواهد كرد و
چون آذرخش قهر از آسمان غضب حضرت ذوالجلال بر سر باطل پيشه گان و مستكبران حق ستيز
فرود خواهد آمد و زمين را از لوث وجودشان پاك خواهد كرد.
يامن هو مظهر العجائب |
|
يا من هو مظهر الغرائب |
يا من هو حاضر و ناظر |
|
يا من هو شاهد و غائب |
يا من هو قائل الطواغيت |
|
يا من هو قامع الكتائب |
اى تيغ تو همچو برق لامع |
|
وى تير تو چون شهاب ثاقب |
برنا به تن و به عقل پير است |
|
شير است نه بلكه شير گير است |
شمشير تو در غلاف تا كى |
|
گيتى به تو در خلاف تا كى |
آن خال به زير زلف تا چند |
|
وين نافه نهان به ناف تا كى |
اكسير نمط، نهفته تا چند |
|
سيمرغ صفت به قاف تا كى |
تا ديده رفت بگرد اين كوى |
|
چون كعبه همى طواف تا كى |
از ديده مردم ار چه دورى |
|
در مردم ديده عين نورى
(556) |
مهدى (عليه السلام) براى طوفان زدگان كشتى شكسته و غريقان گرداب هاى فتنه در دوران
بربريّت مدرن، ساحل امن اميد است. و اين اميد، بزرگترين هديه اى است كه جامعه بشرى
در اين دوران دريافت داشته است و هديه كننده آن حقى بس عظيم بر گردن آدميان دارد.
به قول گوستاولوبون: ((بزرگترين خدمتگزاران عالم همان اشخاصى
هستند كه توانسته اند بشر را اميدوار نگاه دارند.))