در انتظار ققنوس
(کاوشى در قلمرو موعودشناسى و مهدى باورى)

سيد ثامر هاشم العميدى

- ۱۹ -


تعليقات فصل چهارم

(1) حكيم كبير قدوسى خواجه نصيرالدين طوسى كه از خريطان و فحول كم نظير عرصه علوم عقلى است، در اين زمينه مى گويد:
حرمان خلق از امام و علت غيبت او، چون معلوم است كه از جهت خداى سبحانه نباشد و از جهت خود امام (عليه السلام) نيز نَبُود، پس لابد از جهت رعيت بُوَد و تا آن علت زايل نشود، ظاهر نگردد؛ چه بعد از ازاحت علت و كشف حقيقت، حجت خداى را باشد بر خلق، نه خلق را بر وى. استبعاد از درازاى عمر حضرت مهدى (عليه السلام) نمودن، چون امكانش ‍ معلوم است و از غير او، متفق، جهل محض بُوَد.(501)
نيز فيلسوف، رياضى دان، هيوى، مورخ و فرهنگ شناس بزرگ ايرانى، ابو ريحان بيرونى (متولد 362 ه) كه از محققان برجسته عالم اسلام است،(502) در اين زمينه سخنى دارد نغز و شنيدنى كه به ذكر آن مى پردازيم:
برخى از نادانان حشويه و دهريان سبكسر، طول عمرى را كه درباره مردمان گذشته گفته مى شود... انكار كرده اند. همچنين اين امر را كه گذشتگان داراى پيكرهايى عظيم بوده اند، نادرست پنداشته اند، و به قياس مردمى كه در عصر خود مى بيند، طول عمر و بزرگى جثه برخى از پيشينيان را، بيرون از دايره امكان و داخل در محالات دانسته اند... اينان سخنان منجمان را به درستى در نيافته اند و بر خلاف مبانى صحيح تاثير نجوم در عالم طبيعت، استدلال كرده اند.
... بنابراين، دليلى كه دهريان از گفته منجمان آوردند، درست نيست. زيرا دانشمندان نجوم، طول عمر را ممتنع نمى دانند، بلكه مطابق اقوال و آراى آنان كه نقل شد، آن را امرى ثابت شده تلقى مى كنند. اگر كار انكار به اين سخافت باشد كه اشخاص هر چه در غير زمان يا ديار آنان اتفاق افتاد باشد، منكر شوند - با آن كه عقل آن را محال نداند - و اگر بنا باشد كه هر چه در پيش چشم مردم اتفاق نيفتد، قابل قبول نباشد، بايد مردم حوادث بزرگ را باور نكنند. زيرا حوادث بزرگ، هر دم و هر ساعت اتفاق نمى افتد و در صورتى كه در قرنى اتفاق افتد، به آيندگان و مردم پس از آن قرن، جز از راه خبر متواتر و نقل تاريخ نخواهد رسيد.
پس نمى توان همه آنچه را كه ما نديديم و از راه گوش بدان واقف مى گرديم، منكر شد كه اين، سوفسطايى گرى محض و انكار حقايق است. چنين مردمى لازم است شهرها و مردمى را كه، خود نديده اند، نيز باور نكنند...
مقاله اى ديدم از اءبو عبدالله حسين بن ابراهيم طبرى ناتلى كه در آن، مقدار عمر طبيعى را معين كرده بود و منتهاى عمر را، صد و چهل سال خورشيدى گرفته و گفته بود: بيش از اين مقدار نا ممكن است، با آن كه كسى كه به طور مطلق مى گويد: امكان ندارد، بايد دليل بياورد تا اطمينان حاصل شود...
اگر ما كمال انسان را داراى سه مرحله بدانيم و مانند ناتلى براى هر يك عددى قائل شويم و آخر كار - اگر از ما دليل بطلبند نترسيم - و بگوييم مدت رسيدن به اين كمالات صد سال يا هزار سال است و امثال آن، آنگاه ميان ما و ناتلى (در بى دليل سخن راندن و قضاوت كردن) تفاوتى نخواهد بود.(503)
(2) ((وايزمَن)) بيولوژيست آلمانى در اين زمينه سخنى شنيدنى دارد، او مى گويد:
مرگ لازمه قوانين طبيعى نيست و در عالم طبيعت، از عمر ابد گرفته تا عمر يك لحظه اى، همه نوعش وجود دارد. آن چه طبيعى و فطرى است، عمر جاودانى و ابدى است! بنابراين، عمر نهصد و شصت و نه ساله ((متوشالح))،(504) نه مردود عقل است و نه مردود علم. در همين دوره ما ميزان طول عمر بالا رفته است و دليلى ندارد كه از اين بالاتر هم نرود و يك روز نيايد كه بشر به عمر نهصد ساله برسد.(505)
در اين زمينه، علامه حايرى مازندرانى سمنانى (قدس سره)، مثنوى فخيمى سروده اند كه مشتمل بر يكصد و نود و هفت بيت است. اكنون بخشى از آن را ذكر مى كنيم:
 
گفت پيغمبر بر او بى مَرّ ثنا   كه خلقتم للبقاء لا للفنا
و اين نه تنها در بقاى جان بود   در جهان هم در خور امكان بود
عمر و صد افزون، كه (506) گفته بيش نيست   خود خرد را اين غلط در پيش نيست
عادت اءقران قياس اى دون بگير   مرگ اين و آن مگو شد زود و دير
اصل و قانون طبيعى خود بقا است   بر خلاف اصل، مرگ است و فناست
كآنچه شد بالطبع، ماندن شايدش   هست را ماندن طبيعى آيدش ‍
مرگ تغيير است و تغيير است قسر   نيست هرگز شيشه را بى سنگ كسر
هر چه لوخُلّى و طبعه ماندنى است   ز آن نمى گردد چو گرداننده نيست
خود بقا را مقتضى در فطرت است   حركتش را بى سبب كى فترت است
چون بقا را مقتضى برجاستى   تا نيايد مانع، او بر پاستى
مانعش نبود جز امر كردگار   گر نباشد امر، باشد استوار
آرى او مرگ من و تو آفريد   ليك يك يا چند تن هم برگزيد
تا بمانند و نگهبانى كنند   عرش را بر فرش دربانى كنند
فيض را قسمت كنند از دست حق   كارشان بسته است در پيوست حق
ليلة القدرى به امر رب كنند   كار اءلف شهر در يك شب كنند
مقتضى موجود و مانع نيست چون   شك در اين، نزد خرد هست از جنون
و اين نه تنها در وجودش اقتضاست   بلكه سرى زاصطفا و زارتضاست
در وصف مولانا ابا صالح المهدى (عليه السلام):
 
هيكلش طالوتى و تنش آهنين   پنجه اش پولادى و زرين جبين
نقطه عدل است خود در اين مزاج   نى به افراطش نه تفريط امتزاج
طينش زكهكل فخار نيست   نور حق است او بت فخار نيست
نيست از صلصال تنها طينتش   داده عليين هم از خود زينتش ‍
جسم او روح است و روح الله دروست   اقتداى عيسى از اين (ره) بدوست
حق او داند خداوند عليم   رو بخوان تو سوره طسم
بس بود در وصف قطب كان فَكُن   آيت قرآن، نريد اءن نمن
(3) در كتب ذير، اسامى و ميزان عمر بسيارى از ((معمرون)) (ديرزيان) ذكر شده است:
1. المعارف / ابن قتيبة
2. اءنساب الاءشراف / البلاذرى
3. تاريخ الاءمم و الملوك / محمد بن جرير الطبرى.
4. مروج الذهب / على بن حسين المسعودى
5. تاريخ سنى ملوك الاءرض / اءبو عبدالله حمزه الاصفهانى.
6. المنتظم فى تايخ الملوك و الاءمم / اءبوالفرج بن الجوزى
7. الكامل فى التاءريخ / عزالدين ابن الاءثير.
8. مختصر تاريخ البشر / اءبوالفداء الدمشقى
9. كتاب المعمرين / هشام بن محمد بن سائب الكلبى.
10. المعمرون و الوصايا / اءبو حاتم سهل بن محمد السجستانى
در ميان كتبى كه در سال ها و دهه هاى اخير نگاشته شده است، كتاب الامام المهدى نوشته محقق كوشاى عراقى، محمد على دخيل، عنايت ويژه اى نسبت به تتبع و گردآورى مستند و دقيق اسامى ((دير زيان)) مبذول داشته است.
وى نام دويست و بيست و سه تن از اين افراد را ضبط، و بسيارى از ويژگى هاى زندگى آنان را بازگو كرده است.(507)
(4) براى آشنايى بيشتر با ابعاد مبحث طول عمر شريف امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) به كتابهاى ذيل كه مستقلا در اين زمينه تاءليف يافته اند، مراجعه شود:
الف: ديرزيستى حضرت مهدى / مهدى كامران
ب: منتظران جهان و راز طول عمر / سيد احمد علم الهدى
ج: طول عمر امام زمان (عليه السلام) / على اكبر مهدى پور
و از كتب علماى پيشين، البرهان على صحة طول عمر صاحب الزمان / ابوالفتح كراجكى طرابلسى.
(5) مواجهه كارشناسانه با سؤال از علت و فلسفه غيبت، نيازمند به طبقه بندى مخاطب است. دو روش كاملا متفاوت در برخورد با اين پرسش ‍ وجود دارد كه بسته به وضعيت فرد پرسشگر، در خور توصيه است: روش ‍ تعبدى و روش تحليلى - توضيحى.
روش نخست هنگامى توصيه پذير است كه فرد پرسشگر از شيعيان و مواليان خاندان عصمت و طهارت باشد، اما روش دوم را زمانى بايد به كار بست كه مخاطب ما از حقيقت جويان مذاهب يا اءديان ديگر باشد.
در مورد اول، فرد موالى كه ((امامت)) را يكى از اصول دين خود تلقى كرده و به ((مسئله ولايت)) با جان و دل ايمان آورده و ((عصمت)) ائمه اطهار (عليهم السلام) را باور كرده است و از تاريخ حيات امامان معصوم به طور كلى اطلاع دارد و به اختصار مى داند كه حضرات ائمه (عليهم السلام) در شرايط بسيار سخت اختناق و بايكوت سياسى قرار داشتند،(508) با شنيدن احاديث ائمه اطهار و خبر دادن ايشان از وقوع غيبت امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) جهت حفظ جان مقدسشان، بايد از پرداختن به تفنن هاى بيهوده فكرى، و كنجكاوى هايى كه در حيات دينى وى ثمره عملى و مثبتى ندارد، اجتناب كند. او منتظرى حقيقى و راستين است كه بايد به فكر انجام تكاليف سخت دوران غيبت باشد.
چنين افرادى بايد توجه داشته باشند كه خود حضرت حجت (عليه السلام) آنان را مخاطب قرار داده و در توقيع شريفى كه از ناحيه مقدسه در جواب اسحاق بن يعقوب براى جناب محمد بن عثمان العمرى صادر شده، چنين فرموده اند:
... و اءما علة ما وقع من الغيبة، فان الله عزوجل يقول: يا اءيها الذين آمنوا لا تساءلوا عن اءشياء، ان تبدلكم تسؤ كم (509)... فاعقلوا باب السؤ ال عما لا يعنيكم و لا تتكلوا علم ما قد كفيتم و اءكثروا الدعاء بتعجيل الفرج، فان ذلك فرجكم...؛(510) اما اين كه درباره علت غيبت پرسيدى، در جواب، سخن خداوند عزوجل (را به خاطر شما مى آورم كه) فرمود: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از امورى مپرسيد كه چنانچه آشكار گردد، بر شما ناخوشايند باشد... پس پرونده پرسش از امورى را كه به كارتان نمى آيد، ببنديد و خود را براى دانستن چيزهايى كه از شما خواسته نشده، به زحمت نياندازيد و بر درخواست فرج و دعاهايتان بيافزاييد كه به درستى همان، فرج شماست.
اما در مورد فرد دوم، وضعيت كاملا متفاوت است؛ در قبال فردى كه دغدغه حقيقت جويى و حقيقت يابى دارد، اما نه انديشه امامت در عقد العقل اش و نه اكسير ولايت در عقد القلب اش راه يافته، نمى توان برخورد تعبدى را پيشه كرد. با چنين فردى بايد چونان علامه سيد محمد حسين طباطبايى (قدس سره) و علامه شهيد سيد محمد باقر صدر (قدس سره) برخورد كرد.
در برابر پرسش اين گروه بايد پاسخى تحليلى و تشريحى ارايه كرد، به گونه اى كه منطق وى آن را برتابد و انديشه اش آن را بپذيرد و هضم كند.
اكنون شايسته است تحليل و توضيح اين دو انديشمند سترگ معاصر را در زمينه علت و حكمت غيبت بيان كنيم و خوانندگان گرامى را به تامل و درنگ در عمق مفهوم سخنان اين دو استوانه عظيم و كم نظير جهان اسلام در سده حاضر فرا بخوانيم؛ چه آن كه در بدو اءمر، هضم مفاد سخنان ايشان دشوار مى نمايد. از اين رو، گاهى ابهاماتى بروز مى كند كه در پرتو ژرف نگرى، محو مى گردد.
الف - علامه طباطبايى
پرسش: خدايى كه مى خواهد در آينده، جهان را از نور عدالت پر كند، چه نيازى داشته كه از هزار سال قبل از آن، فردى را آفريده و ذخيره سازد؟ مگر خدا نمى تواند كه در وقت مقتضى، چنين پيشوايى را بيافريند؟ اين خلق و غيبت طولانى پس از آن براى چيست؟
پاسخ: اولا - لازمه قدرت مطلقه و توانايى نامتناهى خداى متعال اين است كه هم كار تدريجى و مهلت دار، هم كار دفعى و فورى و بى مهلت انجام دهد.
ثانيا - امروزه از نظر علمى ثابت شده كه پيدايش و تكوّن موجودات و اجزاى اين عالم مشهود كه در آن زندگى مى كنيم، بدون استثنا، بر اساس ‍ حركت و تدريج است بديهى است كه اگر تدريج و مهلت در تحقق كارى با قدرت كننده كار منافات داشته باشد، در استحاله آن فرقى ميان يك ساعت و هزار سال نيست، فاصله كم باشد يا زياد با قدرت نمى سازد.
آنگاه بايد گفت: اشكال مشترك الورود است و پرسشگر انگشت روى هر پديده اى بگذارد و به هر موجودى اشاره كند... تكون هر موجودى چون تدريجى است با قدرت مطلقه خداوندى نمى سازد، چرا خدا آسمانها و زمين را در شش روز آفريد نه در يك لحظه؟ و...))(511)
ب - علامه شهيد سيد محمد باقر صدر
شهيد صدر به سؤال فوق جواب مشروح ترى مى دهد كه خلاصه اى از آن را مى آوريم. ايشان نخست بدين نكته اشاره مى كند كه بسيارى از اذهان پرسشگر، امروزه تفسيرى اجتماعى و تحليلى بر پايه قوانين علمى حاكم بر پديده هاى تاريخى از ما مى طلبند. از اين رو، موقتا از ويژگى هاى فرا طبيعى شخصيت آسمانى امام (عليه السلام) چشم پوشى مى كنيم و براى توضيح چرايى حدوث غيبت به علل سه گانه زير اشاره مى كنيم:
1. اقدام به عمليات بسيار عظيم انقلاب جهانى و واژگون ساختن ساختارها و نظام هاى اجتماعى - فرهنگى - سياسى و اعتقادى جوامع، به يك توان روحى و انرژى روانى فوق العاده زيادى نيازمند است، يعنى راءس كادر رهبرى اين انقلاب بايد باورى عميق و ريشه دار به قابليت اضمحلال و درهم شكستن تمدن هاى پرشكوه و مقتدر دنيوى داشته باشد. اين باور از خلال مطالعه كتب تاريخى حاصل نمى شود، او بايد در كناره خط ممتد تاريخ و همگام با آن پيش رود و به راءى العين شاهد سقوط و از هم پاشى قدرت هاى پر شوكت و تمدن هاى پر ابهت باشد، وگرنه به گونه اى مرعوب مولفه هاى آن تمدن و فرهنگ خواهد شد.
نبايد ژان ژاك روسو متفكر انقلابى فرانسوى مولف كتاب قرارداد اجتماعى را فراموش كرد. وى با اين كه از پيشگامان اصلى دموكراسى تلقى مى شود، تصور فرانسه اى بدون پادشاه او را به وحشت مى انداخت! و نبايد كمت بالغه الهى را در قصه اصحاب كهف فراموش كنيم كه خداوند اراده كرد به آن گروه مبارز و شجاع و انقلابى، اما با اين حال ترسان و هراسان، سيصد سال بعد نشان دهد كه از آن همه جلالت سلطنت دقيانوسى، اثرى نمانده است.
بارى يكى از حكمت هاى غيب، حصول چنين باور ريشه دارى براى رهبرى انقلاب جهانى است.
2. به انجام رساندن سترگ ترين رسالت تاريخ - يعنى عدالت گسترى در همه اقطار گيتى و برافراشتن پرچم حق و توحيد - نيازمند به خبرويت قيادى ويژه و بى بديلى است و شناخت كامل و بى نقصى نسبت به ساز و كار تولد، توسعه و اوج گيرى و فرسايش و سقوط جريان هاى كلان اجتماعى و موج هاى بزرگ تاريخى مى طلبد.
اين شناخت دامنه دار و ژرف از لابه لاى سطور كتب تاريخ پديد نمى آيد، بلكه فرد بايد همگام با تاريخ شاهد عينى و مستقيم فرايند تحولات و تطورات نهادهاى اجتماعى و ساختارهاى مدنى باشد. او بايد در بستر شكل گيرى جريانات، يك آسيب شناسى عينى را تجربه كند و به راه كارهاى اصلاح و احياء، (ره) يابد. پديده غيبت چنين فرصتى را در اختيار مصلح كل قرار مى دهد.
3. منجى جهانى، تحقق ايدئولوژى وحيانى و اجراى دستورات يك دين معين - يعنى اسلام عزيز - را قاعده و مبناى حركت اصلاحى خود قرار مى دهد. اين مهم مستلزم آن است كه وى به لحاظ زمانى به سرچشمه زلال وحى و عصر طلايى نبوى و وَلَوى هر چه بيشتر نزديك باشد، تا از اصالت اسلامى كامل ترى برخوردار بوده و از ته نشينى رسوبات آرايه هاى لاحق و بدعت ها و انحرافات حادث، مصون بماند و شاخص هاى فرهنگ ها و تمدن هاى بعدى، ازتكازات وى را شكل ندهد، تا از اين رهگذر... قرآن و سنت و سيره را به گونه اى زلال دريافت كرده و به عملى كردن پيام هاى آن دو بپردازد.
ولادت حضرت حجت (عجل الله تعالى فرجه الشريف) در دوازده قرن پيش و امتداد يافتن حيات طيبه آن بزرگوار، چنين امكانى را براى آن حضرت مهيا مى سازد.(512)
(6) علامه طباطبايى (قدس سره) در پاسخ اين پرسش مطالبى را بيان فرموده اند كه چكيده آن توجه به اين نكته است كه شاءن هدايتى امام معصوم دوگونه است:
الف - هدايت به معناى ارائة الطريق.
ب - هدايت به معناى ابصال الى المطلوب.
امام (عليه السلام) براى اجراى فاز اول هدايت، نيازمند به حضور فيزيكى در جامعه و حشر و نشر با مردم است و اما براى عملى ساختن فاز دوم هدايت - كه در واقع بازگشت آن به برقرارى رابطه ملكوتى و باطنى با اعمال مردم است - نيازى به حضور جسمانى و مراوده اجتماعى با مردم ندارد و ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) در عصر غيبت، اين شاءن مهم از شؤ ون امامت و ولايت را اعمال مى كند.(513)
ديد سازمانى و اجتماعى نيز بحث مفصلى در بخش دوم از نظر خوانندگان محترم خواهد گذشت كه از بُعد سازماندهى اجتماعى جامعه مومنان و منتظران، وجود مبارك امام (عليه السلام)، منبع بى پايان انرژى روحى است كه استقامت و استوارى را به كالبد رزمندگان جبهه حق مى دمد و همچنان كه يك رهبر بزرگ سياسى در زندان يا تبعيد بزرگ ترين بهانه و پشتوانه روحى براى هم رزمان خود است و غيبت فيزيكى وى از صحنه حوادث به اين بُعد حمايتى وجود او ضررى نمى زند، وجود در پس پرده غيبت حضرت ابا صالح المهدى ارواحنا له الفداء، بزرگ ترين دلگرمى ها را براى مواليان خود به ارمغان مى آورد.
خود حضرت حجت (عليه السلام) نيز در توقيع ناحيه مقدسه پيش گفته و در فقره اى ديگر پاسخ اين پرسش را مشخص فرموده اند و وجود شريف خود را در پرده غيبت به آفتاب در پس ابر تشبيه كرده اند.
علامه مجلسى (قدس سره) به هشت وجه اين تشبيه اشاره كرده است كه ميرزاى نورى (قدس سره) آن ها را در كتاب خود نجم ثاقب كه بنا به خواست زعيم وقت عالم تشيع مرحوم آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى نگارش يافته است - نقل كرده كه ذكر آن خالى از فايده نيست:
در وجه تشبيه آن وجود مقدس به آفتاب زير ابر چند وجه گفته اند:
يكم - نور وجود و علم و هدايت و ساير فيوضات و كمالات و خيرات به بركت آن جناب به خلق مى رسد و به بركت و شفاعت و توسل به آن جناب، حقايق و معارف بر مواليانش ظاهر مى شود و بلاها و فتنه ها از ايشان رفع مى شود؛ چنان كه در عصر هر حجتى چنين بوده است؛ و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم. سنت الهى چنين نيست كه خلق را عذاب كند، با آن كه تو (كه رحمة للعالمينى) در ميان ايشانى. به تواتر از آن جناب (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيده كه فرمود: اهل بيت من امان اهل زمين اند، چنانكه ستارگان امان اهل آسمان اند. هر كه ديده دلش اندكى به نور ايمان منور شده، مى داند كه هرگاه ابواب فرج بر كسى مسدود گردد و چاره كار خود را نداند يا مطلب دقيقى و مساله غامضى بر او مشتبه گردد، چون متوسل شود به آن جناب، به اندازه توسل، البته ابواب رحمت و هدايت مفتوح مى گردد.
دوم - چنان كه آفتاب بر ابر محجوب شود، با وجود انتفاع خلق به ضوء آن در هر زمان، منتظر رفع سحاب و كشف حجاب هستند، همچنين مخلصان و مومنان و موقنان، هماره پيوسته در ايام غيبت منتظر فرج هستند و مايوس ‍ نيستند و به آن انتظار، ثواب عظيم مى برند.
سوم - منكر وجود آن حضرت با وجود سطوع انوار امامت و ظهور آثار ولايت، مانند منكر وجود آفتاب است، هرگاه محجوب شود با سحاب.
چهارم - چنانكه محجوب بودن آفتاب به سحاب گاه هست كه از براى عباد اصلح و انفع است، غيبت آن حضرت نيز براى شيعيان با وجود انتفاع به آثار او شايد براى بسيارى از ظهور آن جناب اصلح باشد.
شيخ صدوق (قدس سره) در كمال الدين از عمار ساباطى روايت كرده است: خدمت حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم كه عبادت كردن در زمان دولت باطل با امامى از شما كه ظاهر نباشد افضل است يا عبادت كردن در زمان ظهور حق و دولت حق با امام ظاهر از شما؟ حضرت فرمود: اى عمار! صدقه پنهانى افضل است از صدقه آشكار. عبادت شما در پنهان با امام غير ظاهر، در دولت باطل، افضل است، به جهت ترسيدن شما از دشمنان در زمان دولت باطل و بهتر است از آن كه عبادت خدا كنيد در زمان ظهور حق با امام ظاهر.
بدانيد هر كه از شما نماز كند، يك نماز واجب را در پنهانى از دشمن خود و آن نماز را در وقت آن بجا آورد و تمام كند، حق تعالى بنويسد از براى او ثواب بيست و پنج نماز و هر كه از شما حسنه اى به جا آورد، حق تعالى از براى او بيست و پنج حسنه بنويسد و حق تعالى مضاعف مى گرداند حسنات مومن از شما را وقتى كه عمل نيكو به جا آورد و دين دارى كند به تقيه براى ترسيدن بر امام خود و ترسيدن بر جان خود و نگاه دارد زبان خود را، به اضعاف مضاعفه بسيار؛ به درستى كه خداى عزوجل كريم است.
عرض كردم: جانم فداى تو باد، مرا راغب گردانيدى به عمل و تحريص بر آن كردى، ليكن مى خواهم بدانم كه چگونه اعمال ما افضل است از اعمال اصحاب ظاهر در دولت حق با آن كه ما و ايشان همه بر يك دين هستيم؟
فرمود: به درستى كه شما ايشان را، پيشى گرفته ايد در داخل شدن در دين خداى عزوجل و سبق گرفته ايد ايشان را در ادا كردن نماز و روزه و حج و دانستن ساير امور دين و اطاعت امام پنهان مى كنيد و با امام خود شركت كرده ايد و صبر كردن در دولت باطل و مى ترسيد از پادشاهان بر امام خود و بر جان هاى خود و حق امام خود و حق خود را بر دست ظالمان مى بينيد كه شما را از حق خود منع كرده اند و مضطر گردانيده اند به مشقت كشيدن در دنيا و طلب معاش كردن با صبر كردن بر دين خود و عبادت خود و طاعت كردن پروردگار خود و ترسيدن از دشمنان خود. پس به اين سبب حق تعالى، ثواب اعمال شما را مضاعف گردانيده است. پس گوارا باد براى شما.
عرض كردم: جان من به فداى تو باد، هرگاه چنين است، پس ما چرا آرزو كنيم كه از اصحاب حضرت قائم (عليه السلام) باشيم با ظاهر بودن حق و با آن كه ما امروز در زمان امامت تو و مشغول طاعت تو باشيم و اعمال ما بهتر باشد از اعمال اصحاب صاحب دولت حق.
حضرت فرمود: سبحان الله! آيا نمى خواهى كه خداى عزوجل حق و عدل را در بلاد خود ظاهر گرداند حال همه خلق نيكو گردد و كلمه خدا جمع گردد و مردم همه بر دين حق اجتماع نمايند و الفت و التيام در ميان قلوب مختلف به هم رسد و كسى در زمين معصيت خدا نكند و حدود در ميان خلق جارى گردد و حق به سوى اهلش برسد، حق را اظهار كند و چيزى از حق به جهت خوف خلق پنهان نگردد؟
بدان والله اى عمار! كسى از شما نمى ميرد به اين حالت دوستى ما، مگر آن كه او اءفضل است نزد خداى عزوجل از بسيارى از آن هايى كه در جنگ بدر و اءحد حاضر شدند. پس بشارت باد شما را.
شيخ طبرسى در احتجاج از ابو خالد كابلى از حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) چنين روايت كرده است: طولانى مى شود غيبت ولى دوازدهمين خداوند از اوصياى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان بعد از او. اى ابو خالد! به درستى كه اهل زمان غيبت او و اعتقاد دارندگان به امامت او و انتظار برندگان ظهور آن حضرت افضل اهل هر زمانند. زيرا خداوند عطا كرده به ايشان از عقل و فهم معرفت، آن مقدار كه غيبت نزد ايشان مشاهده گرديده و حق تعالى ايشان را گردانيده به منزله آن كسانى كه در پيش روى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به شمشير جهاد مى كردند. ايشانند دوستان ما از روى اخلاص و شيعيان ما از روى صدق و خوانندگان به سوى دين خدا در پنهان و آشكارا.
پس فرمود: انتظار فرج از اعظم فرج است و بر اين مضمون اخبار بسيارى است كه مدح فرمودند كسانى را كه در ظلمات غيبت گرفتار و دين خود را نگاه مى دارند و ايشانند مقصود از آيه شريفه يؤ منون بالغيب و حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) ايشان را برادران خود خوانده و اجرهاى بسيار از براى تحمل زحمات و مشقت ايشان در حفظ و حراست دين خود وعده داده اند.
 
به آفتاب نماند مگر به يك معنى   كه در تاءمل او خيره مى شود اءبصار
پنجم - نظر به قرص آفتاب اكثر ديده ها را ممكن نيست و بسا باشد كه باعث كورى چشم نظر كننده يا تيره و تار شدن آن شود؛ همچنين ديدن شمس جمال بى مثال آن جناب بسا باشد باعث كورى بصيرت ايشان گردد. چنان كه بسيارى از مردم پيش از بعثت انبياء (عليهم السلام) به ايشان ايمان مى آورند و بعد از بعثت به سبب بعضى از اغراض فاسد، چون كاستن از جاه و اعتبار و دست برداشتن از رياست ظاهريه، آنان را انكار مى كردند، مانند بسيارى از يهود مدينه و بعيد نيست كه بسيارى از دنياپرستان شيعيان چنين باشند، بلكه از بعضى از علما نقل كردند كه تمنى مى كرد موت پيش از ظهور را، از ترس امتحان در آن زمان و افتادن در دام شيطان نعوذ بالله منه.
ششم - در روز ابرى بعضى مردم، آفتاب را از خلل و فرج هاى ابر مى بينند و بعضى نمى بينند، همچنين در ايام غيبت ممكن است كه بعضى از شيعيان به خدمت آن حضرت برسند و بعضى نرسند، چنانچه در ابواب پيش ‍ مشروحا بيان شد.
هفتم - آن جناب مانند آفتاب است در عموم نفع رساندن به هر چيز، به حسب قابليت و استعداد و سؤال به لسان حال يا مقال آن و نطلبيدن اجر و جزايى، حتى دانستن انتساب آن خير به او، بلكه جحود و انكار كردن آن و نسبت آن به غير و ضرر نرسيدن از اين انكار به دامن عصمت و جلال او، و دست برنداشتن از سيره مرضيه و افاضه خير، چنان كه از منكر رسيدن نفعى از آفتاب در زير سحاب، ضررى به او نرسد و از تربيت خود دست نكشد.
هشتم - چنانكه نور آفتاب داخل مى شود و خانه ها به قدر خلل و فرجى كه در آن هاست و صاحب خانه منتفع مى شود از آن، به قدر راهى كه براى تابيدن آن مهيا كرده و موانع را از آن برداشته، همچنين خلق منتفع مى شوند از انوار هدايت و علم آن حضرت به قدر آن چه از خود رفع كردند از حجاب ها و پرده ها و قفل ها كه از روى شهوات و شبهات و معاصى بر قلوب خود دارند كه با وجود آن ها ديده بصيرت كور و گوش دل كر است. اگر عالم پر از نور شود چيزى نبيند و اگر تمام قدوسيان سخن گويند چيزى نشنود. علامه مجلسى (قدس سره) در بحار به همه اين وجوه اشاره فرموده است.(514)
صاحب كتاب شريف مكيال المكارم مرحوم آيت الله سيد محمد تقى موسوى اصفهانى شباهت اين دو آفتاب را اين گونه به نظم كشيده است:
 
هو العَلَم الهادى باشراق نوره   و ان غاب عن عينى كوقت ظهوره
اءلم تر ان الشمس تنشر ضؤ وها   اذا هى تحت القيم حين عبوره