امام مهدى امتحان الهى

محمد حسين صفا خواه

- ۲ -


در اين حال، عبوديت خود را در پيشگاه حق تعالي ابراز مي دارد:

فقال علي عليه السلام: انا عبد الله وفي قبضته.(24)

خداي سبحان نيز بر اين عبوديت، مهر تأييد زده واو را به اين خصلت مي ستايد.

پيامبر مي فرمايد:

فقلت: يا رب اني قد بلوت خلقک، فلم أرفيهم من خلقک احدا اطوع لي من علي.

فقال (الله جل جلاله) : ولي يا محمد.

فقلت: يا رب اني قد بلوت خلقک، فلم أر من خلقک احدا اشد حبا لي من علي بن ابي طالب.

فقال (الله جل جلاله) : ولي يا محمد.(25)

اين ابتلاء، گاه در زماني پيش مي آيد که حضرتش در بيان لطف وتفضل الهي نسبت به خود، مي فرمايد:

(لو کشف الغطاء ما ازددت يقينا)

که پس از عروج به بالاترين مراحل يقين، وپس از آگاهي به درجات خود در قيامت - که در سوره ي هل اتي به او خبر داده اند - باز هم شبهاي خود را به ضجه زدن در پيشگاه باري تعالي وعرض خضوع وذلت - نه براي تعليم مردم، که براي انجام وظيفه ي خود - مي گذراند.

وگاه در زماني پيش مي آيد که او را از مشکلاتي که برايش پيش مي آيد، آگاه مي سازند. واو صبر پيشه مي سازد. چنانچه امام باقر عليه السلام از جابر روايت مي کند که پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم خطبه اي در فضائل علي عليه السلام خواند وپس از آن، خداي تعالي جبريل را به عرض سلام فرستاد، وتوسط او به رسول امين فرمود:

(يا محمد! ان ابن عملک مبتلي ومبتلي به، يا محمد! قل في کل اوقاتک: الحمد لله رب العالمين وسيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون).(26)

پنجم - در حديث خوانديم که أميرالمؤمنين عليه السلام، خود مورد ابتلاء است (مبتلي). ومردم نيز به وسيله ي او مورد ابتلاء قرار مي گيرند (مبتلي به). چنانچه در کتاب مبين الهي، در مورد فرستادگان الهي خوانديم:

(فلنسئلن الذين ارسل اليهم ولنسئلن المرسلين).

در سطور گذشته، شواهدي از عنوان اول را خوانديم. اينک شواهدي از عنوان دوم را مي خوانيم.

1- قال الله جل جلاله: انه قد سبق في علمي انه مبتلي ومبتلي به. ولو لا علي لم يعرف اوليائي ولا اولياء رسلي.(27)

2- ذيل آيه (انما يبلوکم الله به وليبينن لکم..).(28)

انما يبلوکم الله به، يعني به علي بن ابي طالب عليه السلام يختبرکم، وليبينن لکم يوم القيامه ما کنتم فيه تختلفون.(29)

آيات پس از اين، در تفسير علي بن ابراهيم قمي چنين تفسير شده است:

ولو شاء الله لجعلکم امة واحدة قال: علي مذهب واحد وامر واحد.

ولکن يضل من يشاء - قال: يعذب بنقض العهد.

ويهدي من يشاء - قال: يثيب.

ولتسئلن عما کنتم تعلمون. ولا تتخذوا ايمانکم دخلا بينکم - قال: هو مثل لأميرالمؤمنين عليه السلام.

فتزل قدم بعد ثبوتها - يعني بعد مقالة النبي صلي الله عليه وآله وسلم.

وتذوقوا السوء بما صددتم عن سبيل الله - يعني عن علي عليه السلام ولکم عذاب عظيم.(30)

3- در حديث قدسي مفصل دارد، که پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم از خداي تعالي درخواست مي کند که تمام امت را بر ولايت علي عليه السلام گرد آورد. خداي تعالي ابا فرموده ومي فرمايد:

يا محمد! انه المبتلي والمبتلي به، واني جعلتکم محنة لخلقي، أمتحن بکم جميع عبادي وخلقي في سمائي وارضي وما فيهن، لأکمل الثواب لمن أطاعني فيکم واحل عذابي ولعنتي علي من خالفني فيکم وعصاني، وبکم أميز الخبيث من الطيب.

يا محمد! وعزتي وجلالي، لولاک ما خلقت آدم، ولو لا علي ما خلقت الجنة، لأني بکم أجزي العباد يوم المعاد بالثواب والعقاب. وبعلي وبالائمة من ولده، أنتقم من اعدائي في دار الدنيا، ثم الي المصير للعباد في المعاد.

وأحکمکما في جنتي وناري، فلا يدخل الجنة لکما عدو، ولا يدخل النار لما ولي، وبذلک أقسمت علي نفسي.

اي محمد! علي است آزمايش شده، ومردم به او آزمون مي شوند. من شما (اهل بيت) را مايه ي امتحان آفريدگانم قرار دادم به سبب شما تمام بندگان ومخلوقات خود را - در آسمانم وزمينم وآنچه که در آنهاست - مي آزمايم، تا براي هر کس که مرا درباره ي شما اطاعت کند، ثواب را کامل گردانم. ودر حق کساني که مرا درباره ي شما مخالفت وعصيان کنند، عذاب ولعنت خود را روا دارم. وبه سبب شما، خبيث را از طيب امتياز بخشم.

اي محمد! به عزت وجلال خودم سوگند، اگر نبودي، آدم را نمي آفريدم. واگر علي نبود، بهشت را خلق نمي کردم. زيرا من به سبب شما، بندگان را در روز معاد، به ثواب وعقاب جزا مي دهم. وبه وسيله ي علي وامامان از فرزندانش، از دشمنانم در دنيا انتقام مي گيرم، سپس سرانجام بندگان در روز قيامت به سوي من است. ومن شما - دو تن، پيامبر وعلي - را در مورد بهشت ودوزخم حاکم قرار مي دهم. نه دشمن شما وارد بهشت مي شود، ونه دوست شما وارد آتش. وبه اين حکم، بر خودم قسم ياد کرده ام.(31)

اگر بخواهيم نور پاره هاي ياد شده را توضيح دهيم، کلام به طول مي انجامد. اما بر سبيل اشاره مي گوييم که در همين فقرات، توضيح بسياري از حقايق والاي ولايت را مي يابيم. از جمله:

- حکمت آزمايش علي عليه السلام در پيشگاه الهي.

- حکمت آزمايش مردم به سبب علي عليه السلام.

- پيامبر، اول مخلوق خداست.

- امتحان شدن به ولايت، نه تنها براي انسانهاي روي زمين، بلکه براي تمام آفريدگان در تمام عوالم مقدر شده است.

- لازمه ي اين امتحان، شعور واختيار تمامي آفريدگان است.

- رجعت، از نواميس آفرينش است.

- پيامبر وعلي - صلوات عليهما وآلهما - به حق،(قسيم الجنة والنار) هستند.

- واينانند: الباب المبتلي به الناس، من اتاهم نجي، ومن لم يأتهم هلک.

- واينانند سفينه ي نوح: من رکبها نجي، ومن رغب عنها هلک.

- واينانند باب حطه در ميان امت.

- واينانند ميزان حق وباطل، وعلم در ميان تمام خلق (نه فقط انسانها) در تمام عوالم (نه تنها زمين).

- وحقايق ديگر، که اين مقال را مجال ديگر بايد.

ششم - در اين عنوان، توضيحي را به نقل از تعليقات(علي والسنة) نقل مي کنيم:

کلمه بلاء ومشتقات آن مانند ابتلاء ومبتلي، به معناي درگيري وگرفتاري است اما نه هرگونه درگيري، بلکه آن درگيري هايي که آزمايش خداوند را دنبال داشته باشد وهمراه با آزمايش باشد.

در فرهنگ اسلامي اين کلمه در موارد زيادي استعمال شده است وبا درگيري هاي مختلفي خداوند متعال بندگان خود را آزموده است گاهي با داشتن نعمت خلق خود را مي آزمايد وبه خود نعمت کلمه بلاء را اطلاق مي کند وگاهي با گرفتن نعمت امتحان مي کند ونداشتن نعمت را بلاء مي داند ومورد امتحان قرار مي دهد. در قرآن مجيد اين آيه را مي خوانيم:

(الذي خلق الموت والحيوة ليبلوکم ايکم احسن عملا).(32)

خداوند مرگ وزندگي را آفريده است تا شما را بيازمايد که کدام يک از شما عملي نيکوتر داريد.

ودر جاي ديگر مي فرمايد:

(ولنبلونکم بشي ء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات).(33)

ما شما را مي آزماييم با اشيايي همچون ترس وگرسنگي وکمبود در اموال وجانها وميوه ها.

پس آزمايش در شرائط مختلف، گوناگون است. در مواردي با کمبود ونقصان مي آزمايد ودر مواردي دارايي ها ومالکيت ها، اموال واولاد را عوامل امتحان دانسته ومي فرمايد:

(انما اموالکم واولادکم فتنه).(34)

اموال واولاد شما فتنه وآزمايش مي باشند.

حال ببينيم هدف اين آزمايش چيست؟

با توجهي مختصر به موارد آزمايش در همين زندگي معمولي مي بينيم که هميشه آزمايش براي گزينش وارتقاء دادن، کسب درجات عاليه در پيشگاه خداوند همراه با امتحانات دشوار است، خداوند ابراهيم را مي آزمايد واو را به مقام امامت مي رساند ومي گويد:

(واذ ابتلي ابراهيم ربه بکلمات فاتمهن قال اني جاعلک للناس اماما) (بقره 124).

هر چه مقام انساني بالاتر وواجديت ودارايي او از کمالات الهي بيشتر باشد امتحانش مشکل تر وبر اساس آن امتحان، مقامش بالاتر است.

خداوند متعال أميرالمؤمنين علي - عليه السلام - را به امتحانات وبلاهايي گرفتار کرده ويا اختصاص داده که هيچ يک از اولياء خود را بدانگونه نيازموده است. وخود آن حضرت را نيز امتحاني براي ديگران قرار داده است، امتحاني براي اولياء وانبياء.

کدام انساني در شرايط دشواري که آن حضرت قرار گرفت واقع شده است، اسلام به دست تو زنده شود واستقرار يابد. جنگ ها را تو به پيروزي برساني، خارها را تو از سر راه، برداري، گلستان را تو آبياري کني وسپس خارها سر راه تو را بگيرند وتو را خار سر راه خود قرار دهند وخود مسندنشينان کرسي خلافت اسلامي شوند واز تو بخواهند که بايد التزام دهي که به سنت خارها رفتار کني وبه خورشيد بگويند تو مي بايست شب ها وسياهي ها را بستائي والا مسلمان نيستي واز جامعه بيرونت مي کنيم ودر چنين شرايطي تکليف خدايي آن باشد که صبر وبردباري را پيشه خود سازي وخلاصه آزمايشي به وسعت مقام علي - عليه السلام - نه بالاتر بگوييم آزمايشي به عظمت مقام بندگي وصبري بيست وپنج ساله، در حالي که استخوان در گلو وخار در چشم داشته باشي که اين آزمايشي بود بس بزرگ وبلايي بود که خداوند براي هيچ يک از اولياء خود پيش نياورده بود.

او را بر کنار نعش زهرايش در آن شب تاريک وسياه در آن لحظه غسل دادنش مي بينيم که چگونه آهسته مي گريد وبا قطرات اشک مدرک قبوليش را در اين آزمون عظيم الهي خود امضاء مي کند وبعد از قبولي آن را تقديم حضور رسول خدا - صلي الله عليه وآله وسلم - مي نمايد وبه هنگام دفن زهرايش مي گويد:

(لقد استرجعت الوديعة)

واعلام مي دارد که شرايط امتحان مرا يا رسول الله از دخترت فاطمه بپرس. واز آن طرف آنان که در آزمون علي - عليه السلام - قبول شدند بسيار اندک بوده واکثريت پذيرفته نشدند ومردود گشتند که:

(ارتد الناس بعد رسول الله الا ثلاثه).

وهمان سه يا هفت نفر بيشتر قبول نشدند که خدا هم فرموده بود:

(وقليل من عبادي الشکور). (سبأ 13)

هفتم - ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي از بزرگان واعاظم عالم اسلام که افتخار خوشه چيني از خرمن عظيم معارف الهي را داشته ومدتي از عمر شريف خود را زير سايه ي امام عصر روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء به زعامت شيعه مشغول واز طرف حضرتش مقام نيابت خاص حضرتش را عهده دار بوده است در پاسخ به سؤال فردي که از او سؤال مي کند که چرا خداوند، دشمن وليش را بر وليش مسلط مي گرداند پاسخي دقيق ولطيف داده که گوشه اي از حکمت الهي را براي ما روشن مي سازد. البته شايان ذکر است که خود ايشان همانطور که در ذيل خواهيم ديد به اين نکته اشاره مي کنند که آنچه بيان مي دارند از امام عليه السلام شنيده واز منبع پر فيض حضرتش برگرفته اند.

متن کامل اين پرسش وپاسخ از علامه ي مجلسي اعلي الله مقامه در بحار الانوار جلد 44 باب ابتلاء ائمه عليهم السلام (باب 33) به نقل از کمال الدين وعلل الشرايع واحتجاج طبرسي آمده است.

واينک متن حديث شريف:

محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقاني گويد:

نزد شيخ ابي القاسم حسين بن روح قدس الله روحه، همراه گروهي از جمله علي بن عيسي قصري بوديم که، فردي برخاست وچنين گفت: مي خواهم پرسشي از شما بنمايم.

حسين بن روح فرمود: بپرس.

سؤال کرد: از حسين بن علي عليه السلام براي من بگوييد، آيا او ولي خداست؟

فرمود: آري.

سپس پرسيد: آيا قاتل او دشمن خداست؟

فرمود: آري.

در ادامه آن مرد پرسيد: چگونه جائز است، خداوند دشمن خود را بر وليش مسلط فرمايد.

حسين بن روح قدس الله روحه چنين فرمود:

آنچه که مي گويم به خوبي درياب، بدان که خداوند متعال، مردمان را به صورت آشکار، مورد خطاب قرار نمي دهد. وبا زبان با ايشان سخن نمي گويد. بلکه رسولي را از نوع وجنس خود ايشان، وبشري همانند ايشان، براي ايشان برمي انگيزد. که چنانچه پيامبراني غير از بشر ونوع آنان مبعوث مي فرمود، همگي از آنان دور وپراکنده مي شدند. واز ايشان هيچ سخني را نمي پذيرفتند.

پس آن هنگام که برانگيخته شدند ونزد ايشان رفتند در حالي که از جنيس ايشان بوده ومانند ايشان غذا مي خوردند ودر کوچه وبازار راه مي رفتند، مردم به ايشان گفتند:

شما نيز مانند ما هستيد. از شما چيزي را نمي پذيريم مگر آنکه براي ما آيه ونشانه اي بياوريد که ما از آوردن همانند آن ناتوان باشيم. در آن صورت پي مي بريم که شما برخلاف ما، ويژگي وقدرت خاصي در اختيار داريد که ما از انجام آن ناتوانيم.

لذا خداوند براي پيامبران خود معجزاتي قرار داد که بشر قادر به انجام آنها نبود.

بدينسان در زمان يکي از ايشان، بعد از انذار وبيم مردمان، طوفان وباران سيل آسا را فرود آورد که تمامي سرکشان وسرپيچي کنندگان از فرمان الهي در آن غرق شده وهلاک شدند.

وپيامبر ديگر را بر آتش افکنده وآتش بر او سرد وگوارا گرديد.

وپيامبر ديگر شتر ماده اي از ميان سنگ سخت، بيرون آورده که شير از سنيه ي او جاري بود.

وديگري که خداوند براي او دريا را شکافته واز سنگ، چشمه هاي جوشان آب را به در آورده وچوبدستي خشک او را به ماري تبديل کرده که همه چيز را مي بلعيد.

وهمچنين فرستاده اي، کور مادرزاد ومبتلا به پيسي وبرص را شفا داده ومردگان را به اذن خدا زنده مي فرمود. ومردم را از آنچه که مي خوردند وآنچه که در خانه هايشان ذخيره مي کردند، با خبر مي ساخت.

وديگري را با نشانه اي ديگر همراه نمود، قمر را براي او شکافته وچهارپايان مانند شتر وگرگ ومثل آن با او به سخن مي پرداختند.

پس آن هنگام که پيامبران اينگونه معجزات را براي قوم خويش آوردند وامت ايشان از آوردن مشابه آن درماندند. از مقدرات حضرت جل وعلي از بابت لطف او بر بندگانش وحکمت حضرتش، آن بود که فرستادگان خود را هنگامي، همراه اين معجزات، غالب وپيروز وهنگامي نيز مغلوب، در برهه اي از زمان مسلط ودر برهه اي ديگر ستمديده ومقهور قرار مي داد.

واگر خداوند، ايشان را در همه ي احوال وهمه ي شرايط پيروز وغالب مي گرداند وآنان را مبتلا نمي فرمود وآنان را مورد آزمايش قرار نمي داد، مردم آنان را به جاي خداي تعالي، خدايان خويش بر مي گزيدند وهمچنين مزيت شکيبايي بر مصيبتها ومحنتها با علم وآگاهي ايشان شناخته نمي شد.

لکن خداند عز وجل، احوال ايشان را همانند احوال ديگر مردمان قرار داد، که در حال محنت وسختي وآزمايش، شکيبا ودر حال آسايش وراحتي وپيروزي بر دشمنان شاکر وسپاسگزار، ودر تمامي احوال وشرايط فروتن ومتواضع بوده وتکبر وتجبر داشته باشند. تا آن که بندگان بدانند، ايشان را نيز معبودي است که خالق ومدبر ايشان مي باشد. وبدين وسيله مردم خداوند را پرستيده وعبادت نموده واز فرستادگانش فرمان برند. وبر کساني که از حد ايشان تجاوز مي نمايند وبراي ايشان مقام ربوبيت وخدايي قائلند ويا بر کساني که دشمني کرده وسرپيچي نموده وعصيان ورزيده وآنچه را که انبياء ورسل وپيامبران آورده، کفران کرده اند، حجت خدا روشن وآشکار وتمام وثابت شده باشد. وبدين وسيله مردمان رستگار يا هلاک گردند.

محمد بن ابراهيم بن اسحاق گويد:

روز بعد، در حالي که با خود مي گفتم:(آيا ديدي ديروز، حسين بن روح از پيش خود براي ما چه مي گفت؟! نزد شيخ ابي القاسم بن حسين بن روح (قدس الله روحه) بازگشتم.

شيخ بدون مقدمه به من فرمود:

اي محمد بن ابراهيم! آگر از آسمان به زير افتم وپرندگان به سرعت مرا بربايند، ويا باد مرا به مکان دوردستي پرتاب کند؛ براي من دوست داشتني تر وگواراتر است از اين که، درباره ي دين خداوند تعالي از پيش خود، سخني بگويم. بلکه آنچه را که گفتم از روي حقيقت بود، وتمامي آنها را از حضرت حجت صلوات الله عليه شنيده ام.(35)

هشتم - حسن ختام اين گفتار را، حديثي از حضرت أميرالمؤمنين عليه السلام مي آوريم، که ايشان، هفت مورد از آزمايش هاي خود را در حيات ظاهري حضرت رسول صلي الله عليه وآله، وهفت مورد را پس از شهادت حضرتش مي داند.

واينک متن ترجمه ي کامل اين حديث را عينا نقل مي کنيم:

شيخ صدوق قدس سره به اسناد خود از محمد بن حنفيه از حضرت باقر عليه السلام روايت نموده است که:

پس از واقعه ي نهروان، روزي حضرت أميرالمؤمنين در مسجد کوفه عليه السلام تشريف داشتند، رأس اليهود وارد شد وعرضه داشت: مي خواهم سؤالاتي از شما بپرسم که آنها را مگر پيغمبر يا وصي پيغمبر فرد ديگري نداند.

آن حضرت فرمود: هر چه مي خواهي بپرس.

عرضه داشت: ما در کتب خوانده ايم که چون خداوند پيغمبري را مبعوث فرمايد به وي امر نمايد که از اهل بيت خود کسي را اختيار نمايد که بعد از او به امر امت قيام نمايد، وخود به احکام وي عمل نمايد، واين که خداوند اوصياء را، هم در حال حيات انبياء وهم بعد از وفات ايشان امتحان نمايد، پس مرا خبر ده که چند مرتبه در حال حيات وچند مرتبه بعد از وفات انبياء، خداوند اوصياء را امتحان نمايد؟ وآخر کار اوصياء به کجا انجامد؟

حضرت أميرالمؤمنين عليه السلام او را قسم داده وفرمود: اگر ترا خبر دهم آيا قبول نمايي واسلام آوري؟

عرضه داشت: قبول نمايم واسلام آورم.

فرمود: همانا خداوند اوصياء را در حال حيات انبياء به هفت چيز، وپس از وفاتشان در هفت موضع امتحان نمايد، تا صبر ومحنت ايشان معلوم گردد وعاقبت آنان ختم به سعادت شده وبه انبياء ملحق گردند.

رأس اليهود عرضه داشت: درست فرموديد. اينک بفرماييد که خداوند شما را در حال حيات محمد صلي الله عليه وآله وسلم وبعد از وفات او چند مرتبه امتحان نموده، وآخر کار شما چه خواهد بود؟

پس آن حضرت دست وي را گرفته وفرمود: برخيز تا از اينجا رويم وتو را به آنچه سئوال کردي خبر دهم. جمعي از اصحاب آن حضرت عرضه داشتند: يا أميرالمؤمنين ما را نيز خبر ده.

فرمود: ترسم قلوب شما ظرفيت آن را نداشته باشد وتحمل آن ننماييد.

عرض کردند: براي چه؟

فرمود: براي اموري که از بسياري از شما بروز نموده است.

پس مالک اشتر عرضه داشت: يا أميرالمؤمنين ما را خبر ده، به خدا قسم، ما مي دانيم که در روي زمين وصي پيغمبر غير از تو کسي نيست، وپيغمبر ما خاتم پيغمبران است، وطاعت تو مثل طاعت پيغمبر بر ما لازم وواجب است.

پس آن حضرت نشست وفرمود: اي برادر يهودي، خداوند مرا در حال حيات پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم در هفت موضع امتحان نمود، ومطيع وفرمان بردارم يافت.

رأس اليهود عرضه داشت: آن مواضع را بيان فرماييد.

أميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

اما اول: آنها: اين بود که چون خداوند رسول خود را مبعوث فرمود، بزرگ وکوچک فرزندان عبد المطلب را به وحدانيت خدا ورسالت خود دعوت نمود، وآنان امتناع ورزيده واز حضرتش دوري نمودند. ساير مردم نيز با حضرتش دشمني نموده ومخالفت ورزيدند.

ومن به تنهايي در حالي که از حيث سن، کوچکترين اهل بيت خود بودم، دعوت آن حضرت را اجابت نموده، وبا يقين کامل در مقام اطاعت ومتابعت حضرتش برآمدم، وسه سال تمام در همه ي روي زمين کسي که نماز بخواند وآنچه را که آن حضرت آورده بود قبول نمايد، غير از من وخديجه بنت خويلد احدي نبود.

پس روي به اصحاب خود نمود وفرمود: آيا چنين نيست؟

عرضه داشتند: بلي يا أميرالمؤمنين چنين است که فرموديد.

پس از آن فرمود:

اما دوم: اي برادر يهودي! همانا قريش هميشه در مقام قتل رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بودند تا در آخر در دارالندوه اجتماع نمودند، در حالتي که شيطان هم به صورت اعور ثقيف حاضر شده بود، وبنابر آن گذاشتند که از هر قبيله از قريش يک نفر انتخاب نموده ودر وقت خواب بر حضرتش حمله نموده، ويک مرتبه شمشيرها را بر وي فرود آورده وبه قتلش رسانند؛ که همه در قتلش شريک باشند وخون حضرتش به هدر رود.

پس جبرئيل به آن حضرت خبر داد وامر به خروج از مکه اش نمود، وآن حضرت مرا خبر داده، وامر فرمود که در بستر او بخوابم، وجان خود فدايش نمايم، که حضرتش نجات يافته وبه سلامت بماند. ومن با کمال رضايت وخرسندي در مقام اطاعت برآمده، وبه جاي حضرتش خوابيدم، واو خود تشريف برد. وقريش در حالي که يقين داشتند که آن حضرت را خواهند کشت، به خانه هجوم آوردند، ومن با شمشير برهنه قيام نموده وآنان را از خود دور نمودم.

پس روي به اصحاب خود نموده فرمود: آيا چنين نيست؟

عرضه داشتند: بلي يا أميرالمؤمنين! چنين است که فرموديد.

پس از آن فرمود:

اما سوم: اي برادر يهودي! همانا دو پسران ربيعه (عتبة وشيبه) وپسر عتبه (وليد) که از شجاعان قريش بودند در جنگ بدر مبارز طلبيدند، واحدي از قريش جرئت مبارزه ي با آنان را ننمود. ورسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم، مرا ودو رفيق مرا (حمزة بن عبد المطلب وعبيدة بن حارث بن عبد المطلب) برانگيخت، در حالتي که من از حيث سن از اصحاب خود کوچکتر، وکم تجربه تر، به جنگ بودم.

پس خداوند به دست من، وليد وشبيه را کشت، غير از شجاعان ديگري که از قريش به دست من کشته واسير شدند، کساني که به دست من کشته واسير شدند، بيش از آناني بودند که به دست باقي اصحاب کشته واسير شدند وپسر عموي من (عبيدة بن حارث) در آن روز شهيد شد. پس روي به اصحاب خود نموده فرمود: آيا چنين نيست؟

عرضه داشتند: بلي يا أميرالمؤمنين! چنين است که فرموديد.

پس از آن فرمود:

اما چهارم: اي برادر يهودي! همانا اهل مکه وقريش با قبايل عرب متفق شده ودر مقام خون خواهي کشته شدگان خود در بدر برآمدند، ودر احد با ما روبرو شدند، ومثل يک مرد جنگي به ما حمله ور شدند، وجمعي از مسلمانان به درجه ي شهادت رسيدند وباقيمانده همه فرار کرده، وبه خانه هاي خود پناهنده شدند. در حالتي که مي گفتند پيغمبر واصحاب او کشته شدند، ومن به تنهايي به رسول خدا مانده وحضرتش را نصرت مي کردم. تا اين که خداوند مشرکين را مخذول نموده وبه سوي مکه برگشتند. ومن در پيش روي رسول خدا هفتاد وچند زخم برداشته بودم، که از آنها است اين واين؛ ورداي خود را بر کنار نموده ودست مبارک به جاي زخمها مي کشيد.