در فجر ساحل

محمد حكيمى

- ۳ -


انتظار چيزى نيست، جز تهيّه مقدّمات همان انقلاب راستين نهايى وجهانى وآمادگى براى طرفدارى از حق وعدل، ودامن زدن به شعله هاى آن انقلاب، وعدالت را اجرا كردن، وبراى عدالت حكومت مهدى (عليه السلام) آماده شدن.

امام صادق، مى فرمايد:

(شيعه ما، در دوران حكومت قائم، برتران وحكمرانان جهانند. هر يك مرد از آنان- به قوّت ومردى چون چهل مرد خواهد بود).(60)

يعنى شيعه، در آن حكومت جهانى نقشى بس مهم دارد. وپس از خود مهدى، اين شيعه است كه آتش آن انقلاب عظيم را برمى افروزد. در اين باره روايات بسيار داريم. وبراى همين است كه جامعه هاى ما بايد آمادگى كامل داشته باشند. ودر هرنسل براى حيازت چنين موضعى در جهان خويشتن را بسازند. مردمى كه صبر وسكوت، ملكه روحى آنان شده، وتحمّل ظلم عادت ثانويشان گشته است، وپديد آمدن هر ظلمى وفسادىوخلاف قرآنى، آنان را خشمگين نمى سازد، چگونه مى توانند آناً ودفعةً مردمى خشماهنگ وفريادگر وانقلابىباشند؟ اين برخلاف ناموس طبيعى وسنّت الهى است.

نيز در انتظار، اين معنا نهفته است كه فراموش نكنيد، حقى هست وباطلي، چيرگى چند روزه با طل شما را مأيوس نكند، حق را از ياد نبريد، فضيلت را فراموش نكنيد، انسانيّت را به دست فراموشى نسپاريد، زيرا كه اينها همه حقايقى است مسلّم وبه ظهور خواهد رسيد، وپيروزى به دست خواهد آمد. تسليم نشويد، حتّى در شديدترين دوران وسياهترين روزگار. زيرا در چنين دورانها اگر چه ممكن است انسان ناگزير شود كه حال تسليم به خود بگيرد، امّا ناگزير نيست كه واقعاً هم تسليم شود، بلكه بايد در عين خاموشى وتسليم، آواها وفريادها داشته باشد. وهمين درون جوشان است كه مقدّمه جهشها وجنبشهاست. پس بايد از آنچه كه براى فردا مقدّمه است غافل نباشيم.

اگر دل تسليم شد، وروان به وضع موجود تن داد، وآن را زوال ناپذير شناخت، ديگر اعضا را چاره اى جز تسليم نيست. با آنكه انتظار مى گويد، عدالت وتقوى را بايد صيانت كرد، دل را بايد زنده نگاه داشت، مبادا دل بميرد، وخود را زبون وبيچاره به حساب آرد وبه پستيها تن دهد. آنگاه كه دل زنده وبيدار واميدوار ماند، ديگر بيدارى واميد، همه جاى زندگى را فرا گرفته است.

پس انتظار به عنوان واكنشى دفاعى مى تواند به خلق پايدارى دهد، ونيروهاى آنان را ذخيره كند، واز نسلى به نسلى بسپارد، واز تباهى وخود تسليمى پيشگيرى كند. به تعبير نويسنده فقيد، مرحوم جلال آل احمد:

...و تا ساعت ظهور ولىّ جديد نزديك شود، مهم براى ما اين است كه هسته مقاومت را زنده نگه داريم، هسته نجابت بشرى را...و مگر نمى بينى كه سرنوشت اين ترازو را حتّى يك نفر مى تواند عوض كند، به اين طرف يا آن طرف، به اين ور سكه يا آن ور سكّه...(61)

اگر انتظار، انتظارباشد- به آن معنا كه خواسته اند مشكلات زندگى كنونى را آسان مى سازد، وآينده را نيز بهتر تأمين مى كند. تحمّل مشكلات كنونى براى بشر بسيار دشوار است، بخصوص اگر با انديشه زوال ناپذيرى آن همراه باشد. انتظار مى گويد، هر چه زودتر اين اوضاع بر مى افتد ونظام صحيحى جايگزين آن مى شود. بدين گونه انديشه زوال ناپذيرى بديها وسياهيها را نفى مى كند. پس امروز به اميد فردا مى توان تنفسّ كرد وزنده بود، وخود نيز از تلاش نياسود.

وچون انتظار، به آينده اى پر از عدل وداد، نويد مى دهد هم اكنون بايد به پيشباز آن شتافت، وشرايط آن آينده را به وجود آورد، زيرا كه شيعه از پيشتازان كاروان فرداست وبايد باشد. در صفحات گذشته ديديم كه به شيعه اين وعده را داده اند (وعده شركت در دگرگون ساختن جهان)، پس لازمه انتظار راستين، توجّه دادن نيروهاى مادّى ومعنوى است به سوى آنچه مورد انتظار است.

نيز انتظار مصلح موعود، عشق به دوچيز را در بر دارد:

1- عشق به عدالت.

2-عشق به مجرى عدالت.

پس:

...نه تنها آدمى را به اصلاح نفس خود وسايرين وادار مى كند، بلكه او را بر مى انگيزد به آماده ساختن مقدّمات پيشرفت وامورى كه موجب پيروزى مهدى گردد. ولازمه اين پيش بينى به دست آوردن هر چيزى است كه در اين زمينهبدان نيازمند مى باشد، از قبيل كسب معارف واطّلاعات مربو ط به اين موضوع، به ويژه آنكه مى داند پيروزى او بر دشمنان، به وسيله اسباب عادى است نه وسائل غير عادى...

انتظار، نماينده وكاشف اين معناست كه شخص منتظر، دوستار اقامه عدل است وبر پا گشتن حق، وعملى شدن احكام خداى بزرگ، واجراى حدود، وبرقرار شدن هر چيزى بر جايگاه صحيح آن، ورسيدن هر آدمى بلكه تمام موجودات به سر حدّ كمالى كه به خاطر آن آفريده شده اند...انتظار علامت عاطفه اوست به همنوع ودوست داشتن اصلاح امر همجنسان خويش..).(62)

وخلاصه آنكه، ركورد احتمالى را كه ممكن بود در زمان غيبت به وجود آيد، وشيعه روزگار را به سستى وخمودى بگذاراند، با عقيده وايده انتظار جبران كرده اند (يعنى تز را مى دانيد وتكليف روشن است وميدان عمل هم باز، واين گوى واين ميدان). اينكه اين همه روايات رسيده است كه ظهور وقت معيّنى ندارد، ودر روايات آمده است كه ظهور مثل پرتاب تيرى است از كماني، نيز روايات ديگر كه مى گويد: (خداوند بزرگ امر مهدى را در شبى اصلاح مى كند)(63) وديگر اخبار، همه براى همين است كه هميشه بيدارى باشد وآمادگي، زيرا كه احتمال ظهور در هر زمانى هست.

پس خصلت انتظار، با اين تفصيل، براى بيدار كردن حسّ مسئوليت مسلمانان خوابزده است، نه آسوده گذاشتن آنان.

امام باقر (عليه السلام):

(آنان كه از دنيا در گذرند، بى امام، چون مردم زمان جاهليّت در گذشته اند (يعنى از اسلام بى بهره اند). ومردم اگر امام خويش را نشناخته باشند معذور نخواهند بود. وآنان كه عمر را با شناختن امامت سپرى كنند، دير يا زود واقع شدن اين امر (ظهور مهدى)، به زيانشان نخواهد بود).(64)

امام صادق (عليه السلام):

- درباره اين آيه:(آن روز كه برخى آيات پروردگار تو نمايان شود، ايمان كسى كه از پيش ايمان نداشته وكار نيك نكرده است، سودمند نخواهد افتاد). فرمود: -(منظور از آن روز (كه چنين است، وجز ايمان پيشين وكار نيك قبلى چيزى سودمند نيست) هنگام خروج قائم منتظر است).(65)

از اين گونه روايات، تكليف زمان غيبت معلوم مى شود، كه بايد ايمان باشد وكارهاى خير، نه كه دست روى دست بگذارند، وبگويند ما منتظريم. واگر چنين شد، ايمان شخص هيچ سودى ندارد. واصل فرج نيز بستگى به اين انتظار دارد. اگر به دقّت بنگريم،انتظار فرج، خود همان فرج است. مگر نه اين است كه فرج، پايان افسانه دردناك زندگى است، وپايان سرگذشتهاى غمناك انسان، وفرارسيدن دوران عدل، وگسترش اصول آزادى ومساوات، وحكومت قانون آسمانى قرآن و...

وانتظار اين آرمانها، خود به وجود آوردن آن است در حدّ امكان. واگر اين امر به مقياس جهانى مقدور نباشد- دست كم- به مقياس يك جامعه (همان جامعه وكشورى كه مردمانش همه از منتظرانند) مقدور است. وآيا جامعه هاى ما بدينسان است؟ وآيا ما حالت انتظار جامعه موعود مهدى ودولت او را داريم؟!

دوران دولت مهدى، به تعبير قرآن، دوران (بندگان شايسته) است، يعنى آنان كه صالحند وارث زمين مى شوند. وآيا انتظار اين دوران، بدون به وجود آمدن بندگان صالح وشايسته، وصلاح وشايستگى، درست است، يا انتظارى است كاذب؟

مگر نه اين است كه ما به انتظار اين وعده (زمين را بندگان صالح به ارث مى برند)(66) نشسته ايم، يعنى وعده وارث زمين شدن وحكم گزارى بر جهان. اگر منتظر اين معنا هستيم وانتظارى راستين داريم، بايد نخست در زمره (بندگان صالح) در آييم، آنگاه طالب نويدى كه به آنان داده اند باشيم، زيرا كه اين نويد را به هر كسى نداده اند، بلكه از آن گروهى است كه اهل صلاح باشند. واگر جز اين باشد، آن روزگار هم، باز روزگار فساد وناشايستگيهاست نه شايستگيها. اين است كه نخست بايد صالح باشيم. واين است كه:

خلقى كه در انتظار ظهور مصلح به سر مى برد، بايد خود صالح باشد.(67)

امام صادق (عليه السلام):

(كسانى كه اين امر (مسئله پيشوايي) را شناختند، همان انتظارشان فرج است).(68)

معناى اين سخن بسيار عميق وعظيم وشور انگيز وتكليف آور است. وحاصل، آن است كه كسى كه شناخت كه امام كيست واز انسان چه مى خواهد، بايد بدان تكليف قيام كند. وهر روز كه خواسته امام عملى شد، همان روز، فرج است اگر چه در سطح يك جامعه يا يك فرد.

امام رضا (عليه السلام):

- در پاسخ سؤال حسن بن جهم از فرج: (نمى دانى كه انتظار فرج، جزء فرج است؟)

- نه نمى دانم، مگر از شما بياموزم- (آرى، انتظار فرج، جزء فرج است).(69)

ورواياتى از اين قبيل. واين گونه انتظار است كه ثوابها دارد، ومنتظر را در شمار ياوران مهدى قرار مى دهد، وپا به پاى شهداى (بدر) مى رساند.

امام صادق (عليه السلام):

(كسانى كه در انتظار دولت قائم درگذرند، چون آنانند كه در خدمت قائم باشند).

-امام پس از اين سخن مكثى كرد، سپس گفت - (بلكه چون آنانند كه در ركاب مهدى شمشير زده باشند).

-سپس گفت: (نه، به خدا سوگند، اينان چون آن كسانند كه در خدمت پيامبر به شهادت رسيده باشند).(70)

واصولا، كارها در زمان غيبت، با ارزشتر از زمان ظهور است.

امام صادق (عليه السلام):

-عمّار ساباطى مى گويد: (از امام جعفر صادق (عليه السلام)، پرسيدم: آيا عبادت، درنهان، در دوران امام غائبى كه از خاندان شماست، يعنى در زمان حكومتهاى باطل، بهتر است وبا فضيلتتر، يا در زمان ظهور دولت حق، يعنى در زمانى كه امام از شماست وآشكار است؟)

فرمود-:

(عماّر! به خداوند سوگند، صدقه (كارنيك) در نهان، بهتر از همان كار است در آشكار. همين گونه عبادت شما، در نهان، بهتر است. زيرا كه در اين صورت، در عين بيم از دشمن، چنين مى كنيد).(71)

امام صادق(عليه السلام):

(آن كس كه منتظر امر (دولت) ماست، چون كسى است كه در راه خدا، در خون خود غوطه ور باشد).(72)

يعنى همان گونه كه مرحله نهايى كار مردان حق اين است كه به هنگام جهاد در راه عقيده وآرمان، در خون خويش غوطه ور خورند، همان سان كسانى كه منتظر (امر ما) (اجراى تعاليم ما ودولت ما) هستند، در آخرين درجه مجاهده وجهاد به سر مى برند، وهر روزشان مانند كسانى است كه در خون خود در راه خدا غوطه خورند.

از اينجا در مى يابيم كه در دوران انتظار، يعنى پيش از ظهور، بايد آن گونه باشيم كه اگر ظهور برسد مى بايد باشيم.

اكنون بنگريد، اگر همين فردا، با طلوع آفتاب، ظهور اعلام شود، مردم چگونه مى بايد باشند تا بتوانند در آن نهضت بزرگ شركت كنند. پس بايد همان شرايط وزمينه ها را به وجود آورد، تا از منتظران بود وپاداش آنان را داشت. وتنها آمادگي، به صلاح اخلاقى صرف نيست، بلكه بايد از نظر شهامت، وشجاعت، سودمند بودن وآماده بود. وحتماً بايد بهداشت وصحّت بدن ونيرومندى آن وتربيت عالى نظامى ورعايت شود( وبه تعبير امام صادق(عليه السلام): (قوّت در ابدان وارواح) هر دو لازم است. چنانكه بعد خواهيم ديد).

وشگفت اينجاست كه در روايات ما، براى اينكه مردم را خوب به هوش آورند، ودنياى پس از فرج را به طور روشن مجسّم كنند، نمونه داده اند، وفرموده اند روش وطرز حكومت مهدى (عليه السلام) همانند روش وطرز حكومت علي(عليه السلام) است. وما همهرفتار على (عليه السلام) را مى دانيم: دادگريهايش، سختگيريهايش براى كوچكترين حقيّ، نيز مساوات گرايى وطرز لباس وخوراكش را. پس اگر بتوانيم از روش زندگى على (عليه السلام) پيروى كنيم، وبا مقرّرات خشن وباريك بينيهاى آن دوران خود را همآهنگ سازيم، شايستگى يارى مهدى را خواهيم داشت. به عقب برگرديم وخود را در آن دوران تصّور كنيم. آيا ما با اين آسايش طلبى وتمايز خواهى مى توانيم فرمانهاى جهاد على (عليه السلام) را جوابگوى باشيم؟ يا در زمره (أَشْباهُ الرِّجال)(73) در مى آييم؟

كسانى كه اگر اقدامى اصلاحى، كوچكترين اخلالى به آسايششان يا امور مادّيشان برساند از آن روى مى گردانند وهزار چون وچرا مى كنند، چگونه توان همگامى با على (عليه السلام) را دارند؟ با آنكه زندگى على (عليه السلام) وطرز حكومتش، نمونه دنياى شيعه در گذشته است، وآغاز اجراى مرامنامه تشيّع. ودرآن دوران به علّت نبودن رشد كافى وانحرافهايى كه روى داده بود آسان گرفته اند ومدارا كرده اند، پس از حيث اين دقّتها ورعايتها- دوران مهدى چه خواهد بود؟ زيرا مهدى، بيعت كسى را بر گردن ندارد، ومانعى براى خويش نمى شناسد، از اين رو برنامه هاى اسلام را با دقيقترين طرز اجرا مى كند.

ما خيال كرده ايم كه امام غائب ظهور مى كند، ووسايل آسايش وراحتى ما را كاملاً فراهم مى سازد، مى جنگد وغنائم جنگى را به خانه هاى ما روان مى كند، وهمين؟! در بعضى از روايات، مردم آخرالزّمان وروشن بينى ودرك دينيشان چنين توصيف شده است:

امام سجاد(عليه السلام):

(بى ترديد، مردم زمان غيبت مهدى، كه امامت او را باور دارند ومنتظرظهور اويند، از مردمان ديگر زمانها برترند وافضل، چون خداى متعال، به آنان، عقل ودرك وقدرت شناختى داده است كه غيبتبرايشان چون ظهور است. خداوند آنان را، در آن زمان، همپايه مجاهدان شمشير زن زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) قرار داده است. واينانند اخلاصگزاران واقعي، وشيعيان راستين ما، وفرا خوانان به خدا، در نهان وآشكارا).(74)

نيز روايت شده است از رشيد هَجَرى (صحابى حضرت على (عليه السلام) وشخصيّت معروف اسلامى) كه چون دخترش به او گفت: (پدر! چقدر در انجام تكليف كوشش مى كنى؟) گفت:

دختركم! در آينده مردمانى بيايند، كه همان بصيرت كه آنان در امر دين خود دارند، از اين كوششى كه ما مى كنيم افضل وبرتر است.(75)

وآيا اين ما، همان مردمى هستيم كه امام سجاّد (عليه السلام) ورُشيد هَجَرى توصيف كرده اند؟ آن هم با اين طرز تفكّر مذهبى، وبا اين خرافه گراييها، كه به اسم شعائر دين به چه كارهاى پست وخرافى دست مى زنيم، وچه تشكيلات عقب مانده وموهومى را به اسم دين وجمعيّتهاى دينى به وجود آورده ايم. باز چند روايت، درباره حالت منتظران وچگونگى مفهوم انتظار.

امام صادق (عليه السلام):

- ابوبصير (راوى معروف) مى گويد: (به امام صادق گفتم: فدايت شوم، فرج چه زمان خواهد بود؟ امام فرمود:

(اى بصير، تو در زمره آنانى كه دنيا مى طلبند، وگر نه، هر كس اين امر (حقّانيّّت حكومت قائم وكيفيّت تكليف دينى خويش در اين زمان) را شناخت، در حال انتظار نيز، به فرج رسيده است).(76)

امام صادق (عليه السلام):

(به چه ملاك در باره خروج قائم، تعجيل مى طلبيد؟ به خدا سوگند، او جامه درشت مى پوشد وخوراك خشك وناگوار مى خورد. قيام او، يعنى شمشير ومرگ در سايه شمشير).(77)

يعنى كه حماسه است ومردانگى، وقيام است وخون وفداكارى، در راه دريافت حقوق توده ها وبه خاك وخون كشيدن ستمكاران وجبّاران، وبا خاك يكسان كردن دارالحكومه ها و....نه خوردن وخوابيدن، نه تن آسانى وسستى.

امام صادق (عليه السلام):

مُفَضَّل (راوى معروف) مى گويد: (سالى در حج، به هنگام طواف،خدمت امام جعفر صادق(عليه السلام) بودم.در اثناى طواف، امام نگاهى به من كرد وفرمود: چرا اين گونه اندوهگينى وچرا رنگت تغيير كرده است؟ گفتم: فدايت شوم، بنى عبّاس وحكومتشان را مى بينم واين مال واين تسلّط واين قدرت وجبروت را. اگر اين همه در دست شما بود، ما هم با شما در آن سهيم بوديم). امام فرمود-: (اى مفضّل! بدان، اگر حكومت در دست ما بودجزسياست شب( عبادت، اقامه حدود وحقوق الهى وحراست مردم) وسياحت روز (سير كردن ورسيدگى به مشكلات مردم وجهاد ورفع ظلم و..). وخوردن خوراكهاى خشك ونا مطبوع وپوشيدن جامه هاى درشت، يعنى همان روش اميرالمؤمنين (عليه السلام)، چيزى در كار نبود، كه اگر (در كار حكومت دينى)، جز اين گونه عمل شود، پاداش آن، آتش دوزخ خواهد بود).(78)

پس خاصيت وشكل ويژه دوران فرج، حركت واستقامت است، وتحقّق بخشيدن به آرمانهاى اسلام. ودر پيش گفته شد كه امام اشاره مى كند كه اينان كه حاضر نيستند در راه تحققّ آرمانهاى ما از مال بگذرند، چگونه از جان خواهند گذشت.

وهمين گونه، آن دوران را قوتّى وقدرتى لازم است. وآنان كه دعاى فرج مى خوانند، اگر آن انقلاب جهانى ونهايى پيش آيد، بايد وارد كارزار شوند، بخروشند، بجنگند وسكوت ميدانها را بشكنند. آنجا ديگر تسبيح به دست گرفتن شرط نيست. با توجّّه به اينكه، وارد كارزار شدن وخروشيدن وحماسه دين را گستردن واز انسانها دفاع كردن وشكل رهبريها را تصحيح نمودن، اختصاص به آن زمان ندارد، بلكه اين وظيفه هر لحظه شيعه است. واز قضاى الهي- براى امتحان خلق- در دوره هايى داعيان بحقّّى قيام كردند، تا صدق گفتار منتظران معلوم شود. از زمان امامان بگيريدو بياييد...مثلاً زيد بن على وديگر امامزادگان كه قيام كردند، وپيشوايان ما روش آنان را ستودند، براى همين بود، كه مردم آزمايش شوند، تا روزى نگويند ما براى يارى خاندان على (عليه السلام) آماده بوديم وآنها خود سكوت كردند. وتا خداى را حجّت تمام باشد برخلق وخلق را بر او حجّّتى نباشد. يعنى آن روز كه زيد سرِدار مى رود، سخن آنها كه گفتند چرا قيام نمى كنيد، قطع مى شود، كه اگر مَرديد واز كشته شدن باك نداريد، اين گوى واين ميدان، واين زيد...واين...

پس بايد پيش از انتظار فرج، شايستگى فرج را به وجود آورد، آنگاه منتظر رستاخيز دولت مهدى بود. وبايد براى شركت در صف ياران مهدى (عليه السلام) كوششها كرد، زيرا فضيلتى وكمالى از آن بالاتر نيست، صفى كه تمام پيامبران ومصلحين آرزوى تشكيل آن را داشته اند، وشركت در آن را از خداى مى خواسته اند. وهمه چشم به افق دوخته اند تا سپيده آن روز سرزند وخورشيد آن روز از دامن گيتى برآيد. زندگيها را روشن كند. با كمك نيروهاى روحانى،بندها را بگسلد. انسانها را از زير يوغ اسارتها وبندگى غير خداى بزرگ درآورد. ودر كالبدهاى خسته كه از شيوع ظلم وفساد به ستوه آمده است نشاط تاره بدمد.

آن روز، روز خدايى است، وروز خداست، وخداى را كه روز خاصّى نيست، همه روزها از خداوند است، پس روز خدا يعنى روز اجراى سنتّّهاى او وقوانين او. قوانين وسنتّهاى خدايى براى نجات انسان است، پس آن روز، روز انسان است، روز انسانها وانسانيتّها.

چنانكه قيامت نيز يكى از روزهاى خدايى است، چون باطلها بر ملا مى شود، وحقها وحقوقها، آشكار مى گردد. رستاخيز قيام مهدى (عليه السلام) نيز روز نابودى باطلها وآشكار شدن حقها وحقوقهاست.

به اين روز است كه خداى بزرگ در قرآن قسم ياد كرده است: (وَالْعَصْر إِنَّ الْاِنْسانَ لَفى خُسْر) يعنى (سوگند به عصر (قائم)، همانا آدمى در زيانكارى وخسران است). روز زدوده شدن تاريكيهاست ودوران روشنايى ونور.

امام باقر(عليه السلام):

- محمّد بن مسلم (راوى معروف) مى گويد: از امام باقر پرسيدم: مقصود از آيه: (وَاللَّيْلِ إِذا يَغشي)(79) (سوگند به شب، هنگامى كه فرو پوشد همه چيز را) چيست؟ فرمود: (شب، اشاره به جريانى است كه با حكومت خويش...سدّ راه على شد... (وَالنَّهارِ إِذا تَجَلّي)(80) (سوگند به روز، هنگامى كه آشكارا شود)، روز اشاره به قائم ماست، كه چون خروج كند، دولتش بر همه دولتهاى باطل چيرگى يابد).(81)

وفشرده همه سخنهاى اين فصل اين است كه اگر انتظار فرج، به معنى انتظار حكومت آل محّمد (صلى الله عليه وآله وسلم) است، اين حكومت، بر پاى دارنده عدل مطلق است. وكسى كه اين دوران را درك كند، پيش از آنكه از آن برخوردار شود، بايد در راه تحقّق آن فداكارى كند، هم در سطح از جان گذشتن، وهم در سطح قبول همه مفاهيم آن حكومت. واگر كسى چنين باشد، اين حالت اختصاص به آن دوران ندارد، وهم اكنون نيز آن تكليف هست- دست كم در اجتماع خود شخص مكلّّف. پس سكوت وسستى وبيقدرتى وتصّوف پيشگى وتكليف رهايي، خلاف انتظار وضّد آن است. بايد انسان منتظر به عكس اين باشد. بايد چنان باشد كه قرآن كريم خواسته است. قرآن مكرّر مى گويد: اين تعليمات ودستورها وبرنامه هاى زندگيساز وانسان آفرين كه به شما داده ايم، آنها را با نيرومندى وعزم راستين بگيريد وپند نيوشيد وآنچه در اين كتاب است فراموش مكنيد وهمواره به ياد داشته باشيد وبه كار بنديد:

(خُذُوا مَا آتَيْنا كُمْ بِقُوَةٍ واذْكُرُوا مَا فيه..).(82)

(آنچه را به شما داده ايم، با نيرومندى بگيريد، وهر چه در آن است به خاطر بسپاريد...).

(خُذوُا مَا آتَيْناكُمْ بِقُوَةٍ واسْمَعُوا..). (..)

(آنچه را به شما داده ايم با نيرو وتوان بگيريد، وبه آنها گوش فرا داريد..).

(خُذُوا مَا آتَيْناكُم بِقُوَّةٍ واذْكُرُوا مَا فيه لَعَلَّكُم تَتَّقُون..).(83)

(آنچه را به شما داده ايم با توان وقدرت بگيريد، وهر چه در آن است به دل بسپاريد (وبر طبق آن عمل كنيد)، باشد كه پرهيزگار شويد (ودر شمار اهل تقوا درآييد)).

 اين آيات حركت آفرين اگر چه درباره بنى اسرائيل نازل شده ودر بيان سرگذشت آنها آمده است، ليكن چنانكه مى دانيم، (مورد، مُخَصِّص نيست)، وشامل همه تعاليم آسمانى مى شود. از اين رو، راوى معروف، اسحاق بن عمّار مى گويد، از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم، مقصود از اين سخن خداى متعال چيست: (خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوّةٍ) آيا قوّت وقدرت بدنى منظور است يا قوّت وقدرت روحى ومعنوى؟ فرمود: (هر دو منظور است).(84)

پس بايد روح را قوى كرد وبدن را نيرومند. هدف هم روشن است، ورضاى امام هم معلوم است كه در چيست. در نشستن وسستى پيشه كردن، نه. در اقدام وبه پاى داشتن عدالت، دين، ونواميس درست زندگى وبسط انسانيّتهاى عميق ومفاهيم مساواتگرايانه در سطح زندگى انسان در گيتى.

اميد است كه بدين تعليمات اصيل توجّه شود، وجامعه ما- يا هر جامعه اى كه بخواهد در رده منتظران راستين آن حكومت درآيد.