در فجر ساحل

محمد حكيمى

- ۲ -


مدينه فاضله اسلامى

چنانكه در گفتار آغازين ديديم، ظهور امام غائب، براى سامان دادن به زندگيهاست، واز ميان بردن همه ستمها وتباهيها، وپايان دادن به روزگار سياه جهل، گرسنگى، بندگي، غير خداى بزرگ، وبه وجود آوردن عقيده اى واحد در سراسر گيتي، وحكومت دادن به يك قانون، وبرداشتن حدّ ومرزهاى ميهنى ونژادى، وتأسيس (حكومت واحد جهاني)، وتشكيل يك خانواده، از همه افراد بشر، وپرورش وتربيت انسان، در همه جنبه هاى انساني، وپديد آوردن صورت كمال يافته اجتماعى در قلمرو زيست انسان، يعنى تشكيل همان اجتماعى كه پيامبران وفلاسفه مى خواستند، واديان همگى واسلام بخصوص براى پديد آوردن آن، بپا خاستند.

ديگر در آن دوران فرمانگزار انسان است وفرمانبر انسان. انسان ارزشمند است. انسان بر اشيا حكومت مى كند نه اشيا بر انسان، وپرورش انسان مطرح است وآسايش او.

اين مسّلم است كه مرامنامه قرآن وتعليمات عالى تشيّع، براى به وجود آوردن چنين جامعه اى است. ودعوت اسلام جهانى است وبراى اصلاح سراسر جهان است. وپيامبر وديگر رهبران بحقّ اسلام، در اين راه كوششها كردند ورنجها بردند، تا به چنين آرمانى تحقّق بخشند. امّا سودجويان وجاه طلبان وافزون خواهان، از آن جلوگيرى كردند، سد ساختند وموانع به وجود آوردند، همانان كه ديدند منافعشان از ميان مى رود، وحكومتشان متزلزل مى شود. از اين رو يك جامعه كامل اسلامي (همان جامعه آرمانى تشيّع واجتماع موعود) كه دوام يابد وپايندگى داشته باشد، وبه مرور جهانى بشود، تحقّق نپذيرفت. وتنها نمونه اى از آن، در چند سال آخر حكومت حضرت محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم)، وحضرت على (عليه السلام) ديده شد.

و به راستى كه همين دو دوره كوتاه به مقياس زمان، نمونه كاملى بود از حقخواهي، حقگزاري، مبارزه با ظلم، طرفدارى از مظلوم، رعايت اصول مساوات وبرابري، تساوى كادر رهبرى جامعه با ضعيفترين افراد، وخلاصه، ارزش واحترام به انسان وشخصّيت انسان.

وافسوس اينجاست كه حكومت دموكراتيك وانسانى على را نتوانستند درك كنند. از اين رو همواره با كارشكنيها روبرو شد، وبا عنادورزيها ونيرنگسازيها مواجه گشت. آن مردمان، آن مفاهيم بلند وانسانى را در خود جارى نكردند وبه مقرّرات دقيق وسازش ناپذير حكومت على تن در ندادند.

تعليمات حياتبخش قرآن وروش زندگيساز حضرت محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم)، اصول برادرى وبرابرى را در جامعه اسلامى پرورش داد واستعداد زندگى صحيح را در مردم آفريد، ولى انحرافى كه پس از پيامبر در كادر رهبرى جامعه پديد آمد، آن اصول را به دست فراموشى سپرد.

تقسيم ناعادلانه ثروت كه در زمان عثمان روى داد، طبقه اشراف را به وجود آوردن كه مخالف هر رفورم واصلاحى بودند. كوششهاى على (عليه السلام) نيز در آن فرصت كم وپر از حوادث براى بازگشت به مسير اصلى قرآن وسنت رسول، ديگر با فاصله اى كه ايجاد شده بود، نفعى كه بايد ببخشد نبخشيد. گر چه اسلام را از سقوط حتمى رهايى داد، امّا رنجها واندههايى نيز به بار آورد كه سرانجام با گفتن (فُرْتُ ورَبِّ الْكَعْبَه)(28) پايان يافت. زيرا رفتار اشرافى پيش از وى، استعداد درك وپذيرش سيستم حكومت اسلامى على (عليه السلام) را از مردم بازگرفته بود. حكومت ضد اشرافى على (عليه السلام)، براى جامعه اى كه در اثر ظلم وتعدّى گروهى اشرافِ آسايش طلب به وجود آمده بود، قابل هضم نبود. سختگيريهايش در جهت گرفتن حقوق مردم، ورفتار دقيق وباريك بينيهايش در راه برقرارى اصول مساوات وتقسيم بالسّويه بيت المال، براى قدرتمندان وتوانگران قابل قبول نبود.

اينها بود- وعوامل ديگر- كه از برنامه مساواتى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آورد وعلى (عليه السلام) مى رفت تا اجرا كند، جلو گرفت. وسرانجام با پايان حكومت چند ساله على (عليه السلام)، در حقيقت، حكومت اسلام غروب كرد. وبه گفته دكتر على الوردي:

دين مساواتى را كه پيامبر آورد، با على بن ابيطالب در يك قبر مدفون شد.(29)

پس آنچه را كه پيشوايان ما مى خواستند انجام نشد. وآن انقلاب نهايى نيز ميسّر نبود، چون از جمله به گذشت زمان وپديد آمدن رشد كافى وزمينه هايى آماده نياز داشت، زيرا كه تا مردم، احساس احتياج به قانون نكنند، پيشنهاد قانون تازه صحيح نيست. وتا تقاضاى چيزى نباشد، عرضه آن، نادرست است. (منتسكيو) مى گويد:

براى اينكه قانونى به خوبى وضع وبه موقع اجرا گذاشته شود، بهتر آن است كه روحيّات مردم، براى قبول آن قانون آماده باشد.(30)

پس به اين جهت- وبه عللى ديگر- تشكيل چنان جامعه اى به وقتى موكول شد، كه اجتماعات انسانى رشد كافى بيابند، وافكار آمادگى پيدا كند. يكى از علل غيبت خود همين است. وظهور در آن هنگام است كه استعدادها، به آستانه شكوفايى برسد. نهايت در همان هنگام، باز (ازقوّه) به (فعليّت) در آوردن استعدادها، ورفع اين همه موانعى كه مى بينيم در سطح جهانى، كار رهبرى است مؤيّد، كه زبون قدرتها نگردد، ودر راه رساندن جامعه ها به كمال مطلق، دچار هيچ ضعف ودستخوش هيچ درنگ وترديد نشود، وخود نيز براى ايجاد چنين دگرگونيى بنيادين شايسته باشد.

در روايات بسيارى (كه نمونه هايى از آنها را پس از اين خواهيم ديد) رسيده است كه مردم، از ائمّه طاهرين، درباره انسانيتّهاى بزرگ وفضايل انساني، در كليّه امور، ودرباره تكامل علم بشر، وحلّ همه مشكلات، وبر آوردن همه نيازها سؤال مى كنند، وپاسخ داده مى شود كه اكنون اين گونه است، وشكل كامل آن، هنگامى است كه (قائم) ظهور كند.

بنابراين، مهدى (عليه السلام) غايب شده است، تا به هنگامى مناسب، ظهور كند. (قرآن كريم) را به صورتى راستين زنده كند و(اجتماعى قرآني) بسازد، حكومت انسانى محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) را تجديد نمايد، انسان را به هدف اصلى آفرينش رهبرى كند، به مشكلات زندگى پايان دهد، وبا ترسيم كمال نهايى وسوق دادن بشر به سوى آن، تهى بودنها را از ميان ببرد.

نويدها

1-حكومت واحد جهانى

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم):

سوگند به آن كس كه مرا مژده آور راستين قرار داد، اگر از عمر جهان، جز يك روز نماند، خداوند همان يك روز را بس دراز دامن كند، تا فرزندم مهدى خروج نمايد. پس از خروج او، عيساى روح الله فرود آيد، ودر پشت سر وى نماز گزارد. آنگاه زمين با فروغ پروردگار خويش روشن شود وحكومت مهدى به شرق وغرب گيتى برسد.(31)

2- رشد عقلانى

امام باقر (عليه السلام):

(قائم ما، به هنگام رستاخيز خويش، نيروهاى عقلانى توده ها را تمركز دهد. وخردها ودريافتهاى خلق را به كمال رساند).(32)

3- تعميم دانش

امام باقر (عليه السلام):

(در زمان مهدى، به همه شما حكمت وعلم بياموزند تا آنجا كه زنان، در خانه ها، با كتاب خدا وسنّت پيامبر قضاوت كنند).(33)

 4-اقتصاد بسامان

امام باقر (عليه السلام):

(قائم ما را تأييد مى رسانند. زمين را براى او درنوردند وگنجها را به او بنمايانند. حكومت او شرق وغرب را فرا گيرد. خداوند به دست مهدى، دين خويش را بر همه دينها پيروز سازد، اگر چه اين را بيدينان نخواهند. در روزگار مهدى، در زمين، هيج جا ناآباد نخواهد ماند....ليكن اين همه، پس از دوران غيبتى است دراز، تا خداوند، اطاعت وايمان مردمان را بيازمايد(34)

5- يگانگى، نه بيگانگى

امام باقر(عليه السلام):

- شيعه به امام باقر گفتند: مادر كوفه گروه - بسيارى هستيم. اگر تو فرمان دهى، همه فرمان برند وپشت سر تو بيايند.گفت: (آيا چنين هست كه يكى از اين گروه بيايد وآنچه نياز دارد از جيب ديگرى بردارد؟) گفتند: (نه) فرمود: پس اين گروه (كه در راه دادن مال به يكديگر اين گونه بخل ورزند) براى دادن خون خويش (در راه اصلاح واحقاق حقّ ديگران) بخيلتر خواهند بود!)

آنگاه فرمود: (مردم هم اكنون آسوده اند- كه در حال توقّف حركت تربيتى اسلام به سر مى برند از مردم همسر مى گيريم وبه آنان همسر مى دهيم. از يكديگر ارث مى بريم. حدود را اقامه مى كنيم. امانت را باز مى گردانيم (يعنى زندگى مردم در همين حدّ است ونه كاملاً اسلامي)، ليكن به هنگام رستاخيز قائم، آنچه هست، همترازى (مُزامَله) ومساوات ويگانگى است، تا آنجا كه هر كس، هر چه نياز دارد، از جيب آن ديگرى بر مى دارد بدون هيچ ممانعتي).(35)

امام صادق (عليه السلام):

- اسحاق بن عمّار مى گويد: نزد امام صادق بودم. او از تساوى مردم با يكديگر، وحقّى كه هر كس بر ديگرى دارد سخن گفت. من سخت در شگفت شدم، فرمود:- (اين، به هنگام رستاخيز قائم ماست، كه در آن روزگار، واجب همگانى است كه به يكديگر وسايل رسانند ونيرو بخشند).(36)

امام صادق (عليه السلام):

- راوى گويد: از امام صادق پرسيدم كه اين روايت:سود گرفتن مسلمان از مسلمان رباست) معنايش چيست؟ فرمود: -(اين، به هنگام ظهور حق ورستاخيز قائم آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) است. اما اكنون اگر كالايى بفروشيد وسود بگيريد، اشكالى ندارد).(37)

6- شادابى وصفاى زندگى

پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم):

(مهدى، در امّت من خواهد بود. در آن روزگار، آسمان باران فراوان دهد وزمين هيچ روييدنى را در دل نگاه ندارد).(38)

امام على (عليه السلام):

(اگر قائم، رستاخيز كند، آسمان- چنانكه بايد باران بارد وزمين گياه روياند. كينه ها از سينه ها بيرون رود. حيوانات نيز با هم سازگارى كنند. در آن روزگار، زن، با همه زيب وزيور خويش، از عراق درآيد وتا شام برود، نه جايى زمينى بى سبزه بيند ونه درنده اى او را نگران سازد). (39)

7- رفع امتيازات

امام صادق (عليه السلام):

(چون رستاخيز قائم بياغازد، قطايع(40) از ميان مى رود. وديگر اقطاعى در ميان نخواهد بود).(41)

8- مساوات

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم):

ابوسعيد خُدْرى مى گويد: پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: (به مهدى بشارتتان مى دهم. او به هنگام اختلاف مردمان، از ميان امّت من انگيخته مى شود... ساكنان آسمان وزمين از او خشنود خواهند بود. او مال را بدون خرده تقسيم مى كند) - مردى پرسيد: منظور چيست؟ فرمود: (ميان همه، مساوى).(42)

امام باقر (عليه السلام):

(مهدى، ميان مردم- در تقسيم اموال به مساوات رفتار مى كند، به طورى كه ديگر نيازمند ومحتاجى يافت نمى شود).(43)

9- وفور (در جهت عموم)

پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم):

(زمين بار محصول خويش را مى دهد، ودر دل خويش چيزى بر جاى نمى گذارد. در آن روزگار، مال وثروت، خرمن شود. هر كس در برابر مهدى بايستد وبگويد: اى مهد ى، به من مالى ده! مهدى، بيدرنگ، گويد: بگير).(44)

10- بى نيازى همگانى

امام صادق (عليه السلام):

(به هم بپيونديد. به يكديگر نيكى روا داريد ومهربانى كنيد. سوگند به آن كس كه دانه را در دل خاك شكافت وجان انسان را آفريد، روزگارى برسد، كه كسى براى درهم ودينار خويش جايى نيابد، به اين علّت كه همه مردمان، از فضل خدايى.... بى نياز باشند ومستغني).(45)

11- ديگر مستيزيد!

امام باقر(عليه السلام):

(همه مال وخواسته دنيا، آنچه در درون زمين است وآنچه بر روى آن، نزد مهدى گرد آيد. آنگاه مهدى به مردم بگويد: بياييد! اينها، همان چيزهايى است كه براى بدست آوردن آنها، از خويشان خود بريديد (قطع رحم كرديد)، خونها ريختيد، ومحّرمات الهى را مرتكب شديد.... آنگاه، چنان كه كسى پيش از او نبخشيده است، به مردم ببخشد).(46)

در اين روايت، به اين حقيقت اشاره شده است كه در حكومت قرآنى مهدى (عليه السلام)، اداره امور زندگى بشر در سراسر گيتى به يك مركز نيرومند وپاك بستگى دارد، وثروتها همه، در يك جا فراهم مى شود. ديگر مردمى، به جرم اينكه در منطقه هاى نامساعد وفقير زندگى مى كنند ودر سرزمينهاى تهى از ثروت نشسته اند، يا منابع وثروتهايشان غارت مى شود ووجه المصالحه قرار مى گيرد، يا (در سطح يك جامعه) چون از فاميلهاى معيّن نيستند، يا زد وبندهاى ويژه ندارند، يا...گرسنه نخواهند ماند ومحروميّت نخواهند برد.

12- پيراستن

امام باقر(عليه السلام):

(آنگاه كه قائم قيام كند، وارد كوفه شود ودستور دهد تا مساجد چهارگانه را ويران كنند تا به پايه (واصل نخستين خود) برسد؛ سپسآنها را به صورت سايبانى مانند سايبان حضرت موسى- بسازد. وهمه مسجدها (در كشورهاى جهان)، هموار (وبى گنبد وگلدسته) خواهد بود، وكنگره اى نخواهد داشت، مانند زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)..).(47)

امام صادق (عليه السلام):

(مهدى مانع الزّكاة را (كسى كه حقوق مشروع مردم را از مال خود بيرون نمى كند ونمى پردازد) مى كشد.(48)

اين بود ترسيم چند بخش از زندگى با مهدى واجتماع روزگار مهدى عليه السّلام.

امروز مى گويند اگر مقدار ناآباد زمين آباد گردد، واز ديگر اغذيه وموادّ خوراكى طبيعت استفاده شود، انسان قادر است بر گرسنگى وفقر فائق آيد، حتى اگر جمعيّت بشر به دو برابر وبيشتر- افزايش يابد(49) از اينجا درك مى كنيم وروى اصول آبادى همه منطقه هاى زمين، وبهره بردارى صحيح از آن، ومهمتراز همه توزيع عادلانه ثروت، وضع اقتصادى ومعاش انسان را سامان مى بخشد.

عامل ديگر فقر- در برخى از مناطق جهان- نا مساعد بودن وضع آب وهوا،كم ارزشى زمين، نبودن معادن وامثال آن است، ودر زير عنوان 11- در اين فصل در حديث امام باقر (عليه السلام) ديديم كه ثروتها، در حكومت مهدى، در يك نقطه جمع مى شود، وهمه برابر تقسيم مى گردد، وديگر كسى محكوم به شرايط محيط نيست.

ودانستيم كه اين بشارتها ناظر به دوران رشد وبى نيازى انسان است، وروزگارى كه مستمندى، نخواهد ماند، وگرسنه اى نخواهد بود، وجاهلى پيدا نخواهد شد، ومشكلات علمى بشر حل خواهد گشت، زيرا امام، از نظر شيعه، فقط براى نظم سياسى جامعه نيست، بلكه براى رهبرى انسان است وتربيت انسان. پس در آن روزگار ديگر ملل قوى وضعيف، جوامع عقب افتادهوپيشرفته، مفهومى ندارد. سود وسودپرستى كه عامل ايجاد طبقات وهر گونه استثمارى است ازميان مى رود. كار به صورت يك خدمت اجتماعى در مى آيد. هر كس براى اجتماع وبرااصل تعاون وتكافل كار مى كند.در داد وستد، كسى از كسى سود نمى گيرد. كار، خريد وفروش نمى شود. بلكه افراد، طبق معاهدات انسانى به معناى واقعى، به كار گمارده مى شوند. واين خود همان سير تكاملى كار انسان است، كه شكل نهاييش همان است.

محرّك اوّليّه كار، شلاّق (در دوران بردگي) وبعد از آن فشار وجبر بوده، وامروز شكل ملايمترى به خود گرفته، كه براى برخى تحصيل روزى وبراى برخى ديگر منفعت شخصى است، كه از ثمره كار توقّع دارند، تا زمانى كه كار به منزله يك خدمت اجتماعى برسد، آن وقت يگانه محرّك آن نفع عمومى ووظيفه تكافلى خواهد بود. اين سير تكاملى كار كه بالاخره صورت يك خدمت اجتماعى به خود بگيرد، در بعضى از جوامع حيوانى عملى شده است، در زنبور عسل...(50)

وروى اصل تحريم سود، ديگر طبقه بيكارى كه از كار ديگران استفاده مى كنند به وجود نمى آيد. وريشه پول وپول پرستى از بن كنده مى شود. حكومت اشيا بر بشر نابود مى گردد. بشر بر اشيا حكومت مى كند. گرامى داشتن شخصيّت بشر، جايگزين پرستش پول مى شود. طرز فكرها تغيير مى كند. انسان با موازين تربيت صحيح انسانى تربيت مى شود.(51) (چنانكه نمونه هايى از آن را در تربيت اوّليّه اسلام ديده ايم). مقياسها دگرگون مى گرددوارزشها اوج مى گيرد وفقط انسانى مى شود.

وشايد آن روزگارن روزگارى باشد كه(فيلسين شاله) مى گويد:

شايد آرزوى اينكه روزى تمام افراد بشر، براى توليد چيزهايى كه مورد نياز همه است، متّفقاً كار كنند وثروت وآنچه براى رفاه زندگى همگانى لازم است، به طور تساوى يا منصفانه در اختيار مردم قرار گيرد، آرزوى محالى نباشد.(52)

حماسه انتظار

(33- پس بر حذر وبيدار شده دعا كنيد، زيرا كه نمى دانيد كه آن وقت كى مى شود.

34- مثل كسى كه عازم شده خانه خود را واگذرد، وملازمان خود را بر آن گماشته، هر يكى را به شغلى خاص مقرّر نمايد، ودربان را امر فرمايد كه بيدار بماند.

35- بدين طور بيدار باشيد، زيرا نمى دانيد كه صاحب خانه كى مى آيد، در شام، يا بانگ خروس، يا صبح.

36- مبادا ناگهان آمده شما را خفته يابد).(53)

ديديم كه زندگى در آن دوران، بر چه اصولى قرار مى گيرد، يعنى نگريستيم كه همه شالوده ها به هم مى ريزد. نظامها وسيستمها دگرگون مى شود. برنامه ها تغيير مى يابد. بهره كشيها نابود مى شود. ريشه فرمانگزاريهاى نابجا از زمين زندگى بر مى آيد. كاخها فرو مى ريزد. كوخها تغيير شكل داده سر بر مى آورد. همه سازمانهاى زندگى واژگونمى شود. سازمانهايى انسانى تشكيل مى گردد. ارزشهاى مادّى يكسو زده مى شودمقياسها دگرگون مى گردد. روش انديشه وتفكّر انسان بر اساس قانون آسمانى قرآن، پايه گذارى مى شود. نوعدوستى ومحبّت، به كمال خود مى رسد، وبه قلمرو مدنى كشيده مى شود..

وآنگاه روزگار، روزگار عدالت است ودادگري، مساوات است وبرابري، قانون است وحكومت قانون، وجامعه اى است از آن خداپرستان ومسلمانان واقعى، كه هيچ رنگى از ظلم، فساد وشرك وجهل وتبعيض در آن ديده نمى شود.

پس اكنون نيك مى توان دريافت كه انسان چگونه بايد باشد، تا در آن شرايط، بتواند زندگى كند، وشايسته گام گذاشتندر آن جامعه باشد.

مگر نه اين است كه به هنگام كوچيدن از كشورى به كشور ديگر كه از حيث آداب زندگى، افكار ورفتار انسانى، آب وهوا وديگر امور با جايگاه نخستين ما فرق داشته باشد، بلكه متضاد باشد- بايد با آن آداب وآن افكار، قبلاً آشنايى پيدا كنيم، ودر خود اين آمادگى را به وجود بياوريم، تا چون با آن كيفيّت تازه روبرو شديم، بتوانيم در خود هضم كنيم، وعادات وسلوك پيشين را كنار گذاريم، ودر خور زندگى نو ودنياى نو باشيم. آرى همين است.واز اين تمثيل مى توان دريافت كه جامعه منتظر هم اكنون بايد چگونه باشد.

واز همينجاست كه در احاديث رسيده است كه كسانى كه داراى ملك وزمينند، خود را (هنگام نزديك شدن زمان ظهور)، آماده سازند كه آن املاك وزمينها از آنان گرفته خواهد شد.(54)

واين است معنى انتظار.

انتظار، آمادگى است، وحالت آماده باش داشتن، وتهيّه مقدّمات براى آنچه كه انتظار داريم. چنانكه در زيارت مخصوص حضرت مهدى (عليه السلام) هر صبح وشام اين طور مى خوانيم: (وَنُصْرَتى مُعَّدةٌ لَكُم)،يعنى من براى يارى شما آماده ام. واگر در حقيقت ما منتظر پيشوايى هستيم كه برهم زننده اساسهاست، ودگرگون كننده اصول تحريف شده زندگي، وباطل كننده انديشه هاى شيطانى، وآورنده طرحهاى نو، براى ساختن زندگيهاى نو بجز آن كه ما زندگى مى كرده ايم اگر چنين است، بايد براى آن دوران وآن روشها آماده باشيم.

اينك آيا ملّت شيعه، بلكه ملّت اسلام- با اين طرز تفكّر ورفتارى كه دارد- مى تواند با آن اجتماع موعود همساز باشد؟ اينجاست كه مضمون آن روايت به وقوع مى پيوندد:

(آزارى را كه قائم به هنگام رستاخيز خويش، از جاهلان آخرالزمان مى بيند، بسى سختتر است از آن همه آزار كه پيامبر ازمردم جاهليّت ديد).(55)

چرا؟ چون اينان، به قرآن مسلّحند، وبراى آن حضرت- كه بناست همان قرآن را زنده كند قرآن مى خوانند، قرآن تفسير مى كنند. اينان تعليمات قرآن را- به اشتباه صبر وسكوت وتسبيح به دست گرفتن دانسته اند، ومهدى (عليه السلام) شمشير كشيدن وفرياد كردن وخروش برآوردن مى داند. اينان به خوارى وپستى ومحروميّت وسازش با ظلم وفساد گراييده اند، ومهدى، مبلّغ حماسه وسربلندى ومبارزه با ظلم وفساد ومنادى حق طلبى است. اينان اهل مماشات ومجامله اند، واو مرد انقلاب راستين وپايدارى وپيشروى.

براى همين است كه (خواجه نصير طوسى) مى گويد: (وَعَدَمُهُ مِنّا)(56) ما لياقت ياورى وطرفدارى آن حضرت را نداريم. وزمينه روحى واجتماعى ما مساعد آن چگونگى نيست. اين همه تأكيد بر اهمّيّت (انتظار) ونويد آن ثوابها، براى به وجود آمدن محيط مساعد وتربيت شدن افراد شايسته است. پس انتظار حقيقى وصحيح، آمادگى به وجود آوردن وآماده بودن است.

به اندازه اى خرافات وعقايد ضدّ دينى، در جامعه هاى اسلامي، گسترش يافته وبه اسم دين وقرآن جا خورده است، كه هنگامى كه مهدى (عليه السلام) در آيد وقرآن را آن طور كه هست تفسير كند، مردم مى گويند: اين دينى تازه است وكتابى تازه، واين آن قرآن نيست كه ما مى خوانده ايم. ناگزير دو جبهه تشكيل مى شود، ومردم (كه از همين منتظران بيرون نيستند) با او به ستيز بر مى خيزند وآن روز، ديگر جنگ صفيّن نيست، كه قرآن سرنيزه، سدّ راه شود، زيرا كه او در آغاز كار، سر وروى همين جاهلان قرآنى را با شمشير نوازش مى كند.

امام عليه السلام خود، در پيام به شيخ مفيد فرموده است:

(اگر شيعيان ما كه خداوند توفيق طاعتشان دهد- در راه پيمانى كه بر دوش دارند همدل مى شدند، سعادت ملاقات ما از ايشان سلب نمى شد).(57)

پس انتظار براى به وجود آوردن صلاح، شايستگى، لياقت، اصلاحات، كار، كوشش، حركت وامثال آن است. انتظار حالت ديناميك جامعه است، نه خاموش نشستن وصبر وحوصله ووانهادن تكليف برعهده ديگران. ما بايد همواره آماده باشيم. وچون نمى دانيم كه مهدى كى مى آيد، واين انتظار را پايان كى است، بايد هر لحظه در اين آمادگى باشيم. مردم سرزمينهاى اسلام، بايد چون ارتشى باشند كه فرمانده كل قوا چند روزى سفر كرده وگفته است، همينكه رسيدم فرمان پيشروى مى دهم. ونمى گويد كى مى آيم.

به گذشته اجتماعات شيعه اگر مراجعه كنيم آن دوران كه دين هنوز بسى تحريف نشده بود- به چنين زمينه هاى فكرى بر مى خوريم، كه انتظار را آمادگى عملى مى دانستند، نه تنها (الفَرَجَ الفَرََجَ) گفتن بدون خود سازى وتقوا دارى وانسان دوستى و ديگر آمادگيها.

(ابن بطوطه) در سفرنامه خود مى نويسند:

ندبه شيعيان حلّه براى امام زمان...در نزديكى بازار بزرگ شهر، مسجدى قرار دارد كه بر در آن، پرده حريرى آويزان است. وآنجا را (مسجد صاحب الزّّمان) مى خوانند. شبها پس از نماز عصر صد مرد مسلّح، با شمشيرهاى آخته... اسبى يا استرى زين كرده مى گيرند وبه سوى مسجد صاحب الزّمان روانه مى شوند. پيشاپيش اين چارپا، طبل وشيپور وبوق زده مى شود. ساير مردم در طرفين اين دسته حركت مى كنند، وچون به مشهد صاحب الزّمان مى رسند، در برابر در ايستاده آواز مى دهند كه (بسم الله اى صاحب الزّمان، بسم الله بيرون آى كه تباهى روى زمين را فرا گرفته وستم فراوان گشته، وقت آن است كه بر آيى، تا خدا به وسيله تو حق را از باطل جدا گرداند...). وبه همين ترتيب به نواختن بوق وشيپور وطبل ادامه مى دهند، تا مغرب فرا رسد...(58)

(علامه مجلسى)، در تفسير اين آيه: (....تا آنجا كه مى توانيد نيرو واسبان سوارى آماده كنيد، تا دشمنان خدا ودشمنان خود را بترسانيد) مى گويد:

اين آيه مى رساند كه آماده سازى اسبان سوارى (ووسايل وساز وبرگ جنگى مناسب هر زمان)، براى ترساندن دشمنان دين كارى شايسته است؛ اگر چه در زمان غيبت باشد، واين كار براى (انتظار ظهور) انجام گيرد؛ چنانكه در احاديث اين موضوع بازگو شده است.(59)

اين امر را ساده مپنداريد، واين تشكّل مسلّح را در برابر ستمكاران زمان بى مفهوم مگيريد، واين اعتياد به اينگونه دفاعرا در پرتواين اعتقاد، سبك تلقّى مكنيد، بلكه بايد، در آن، به ديده سرمشق گرفتن نگريست و.....

اين است معنى انتظار....