عصر ظهور
علي كورانى
- ۲۳ -
دگرگونى زندگى مادى و ايجاد رفاه .
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
از نكات بارز در روايات مربوط به حضرت مهدى (ع ) رفاه اقتصادى و پيشرفت تكنولوژى در
حكومت جهان اوست . بويژه زمانيكه صدور اين روايات را در عصر پيامبر و پيش از
تحولاتى كه امروز در علوم طبيعى پديد آمده است بدانيم كه زندگى مادى بشر را در
مراحل نوينى قرار داده كه در بسيارى از پديده هاى زندگى روزمره و زندگى اجتماعى و
اوضاع بين المللى ، نسبت به قبل تفاوت دارد، بعلاوه ، نوع زندگى مادى اى كه متون
روايات از آن در عصر امام (ع ) سخن مى گويد: از آنچه كه در عصر خود مى شناسيم بسيار
بزرگتر است و آنچه ما را به آن پايه از رفاه مى رساند، تحول علوم با تلاش و كوشش
عادى بشر است ... و اينك پاره اى از رواياتى كه در اين زمينه آمده است :
استخراج گنج هاى زمين و تقسيم آن بين مردم
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
در اين زمينه روايات فراوانى وجود دارد، از جمله روايتى است كه از رسول خدا (ص )
نقل شده است كه فرمود:
((زمين گنجينه هايش را براى او خارج مى سازد و وى مال و
سرمايه بى شمار بين مردم پخش مى كند))
(437)
و در روايتى آمده است :
((بگونه ايكه (او) از زمين همچون استوانه اى طلا بيرون مى
آورد))
و روايتى كه مى گويد:
((او مال و ثروت را بى شمار بين مردم پخش مى كند))
در منابع شيعه و سنى مشهور است و نشانگر رفاه اقتصادى بى سابقه و بر روحيه
سخاوتمندى و محبت آن بزرگوار به مردم دلالت دارد.
و از امام باقر (ع ) وارد شده است كه فرمود:
((وقتى قائم اهل بيت قيام كند (امكانات ) را بطور مساوى
تقسيم مى نمايد و در رعيت عدالت را برقرار مى سازد، هر كس از وى اطاعت كند از خدا
اطلاعت نموده و هر كس نافرمانى او را بكند نافرمانى خدا را نموده است ، تورات و
ديگر كتابهاى الهى را از غارى در انطاكيه خارج مى سازد و بين يهويان بر اساس احكام
تورات و ميان مسيحيان طبق احكام انجيل و بين اهل زبور بر پايه دستورات آن و بين
مسلمانان بر اساس آيات قرآن داورى مى كند، اموال و ثروت هاى دنيا را از درون و
برون زمين نزد وى جمع آورى مى شود و به مردم مى گويد بيائيد به سوى چيزى كه بخاطر
آن قطع رحم و خويشاوندى نموديد و براى آن خون هاى حرام ريختيد و به علت آن مرتكب
محرمات خدا شديد... به هر كس به اندازه اى مى دهد كه قبل از او هيچكس آن مقدار
نداده است و زمين را پر از عدل و داد و نور گرداند همانگونه كه از ظلم و جور شر پر
شده است ))
(438)
برخوردارى امت مسلمان (اسلامى ) از نعمت ها و عمران و آبادى
زمين
از پيامبر اكرم (ص ) منقول است كه فرمود:
((امت من در زمان مهدى از چنان نعمتى برخوردار شوند كه مانند
آن را هرگز برخوردار نشده باشند، آسمان باران بر سر آنان فرو ريزد و زمين هيچ گياهى
را نگاه نداشته مگر اينكه آنرا مى روياند))
(439)
و نيز فرمود:
((امت او چنان نزدش پناه جويد كه زنبورهاى عسل نزد ملكه خود،
زمين را از عدل و داد مالامال كند همانگونه كه از جور و ستم مالامال شده است ،
بطوريكه مردم همچون جامعه نخستين خود گردند، وى خفته اى را بيدار نمى كند و خونى را
نمى ريزد))
(440)
بنظر مى رسد معناى جمله ((همچون جامعه نخستين خود))
اين باشد كه در جامعه اوليه بشرى كه يك امت بودند و بر پايه صفا و فطرت انسانى مى
زيستند و اختلافى در ميان آنها نبود، چنانكه خداوند در قرآن فرموده است :
((مردم يك امت بوده اند))
(441)
اين امر نقطه نظر پاره اى از روايات را تاءييد مى كند كه جامعه انسانى در عصر مهدى
(ع ) يك جامعه بدون فقر و بى نيازى خواهد بود، آنگاه جامعه اى با عشق و محبت و
دوستى و بدون اختلاف و كشمكش كه نيازى به محاكم قضائى ندارد و در مرحله بعد جامعه
اى كه معاملات بدون مبادله پول انجام مى گيرد بگونه اى كه افراد آن
((قربة الى الله ))
به يكديگر خدمت خواهند كرد و نيازها و مايحتاج خود را با هم و با اهداء صلوات و
درود بر پيامبر گرامى اسلام (ص ) بر طرف خواهند نمود.
همچنين پيامبر (ص ) فرمود:
((ساكنان آسمان و زمين از او خشنود مى شوند، آسمان از ريزش
باران قطره اى دريغ نكرده و زمين از رويش گياهان خوددارى نمى كند بگونه ايكه زندگان
آرزو مى كنند كه كاش مردگان زنده مى شدند
(442) براى اينكه از اين نعمت ها بهره مند شوند.))
از امام باقر (ع ) نقل شده است كه فرمود :
((خداوند متعال دين خود را بوسيله او آشكار مى گرداند هر چند
مشركان نپسندند و ويرانى هاى زمين همه آباد مى گردد))
(443)
و امام صادق (ع ) فرمود:
((مهدى محبوب دلهاى مردم است و خداوند بوسيله او آتش فتنه
ناگوار را خاموش مى گرداند))
(444)
در تفسير آيه ((مدهامتان )) از امام
صادق (ع ) منقول است كه فرمود:
((بين مكه و مدينه از درختان نخل متصل مى گردد))
(445)
از سعيدبن جبير نقل شده است كه گفت :
((سالى كه قائم قيام مى كند بيست و چهار نوبت بر زمين باران
مى بارد كه آثار و بركات آن ديده مى شود))
(446)
ابن حماد آورده است كه :
((نشانه مهدى ، سخت گيرى نسبت به كارگزاران و بخشنده بودن با
مال و دلسوز نسبت به بينوايان است ))
و نيز آمده كه : ((مهدى گوئيا، كره به دهان بيچارگان مى
گذارد))
(447)
دگرگونى علوم طبيعى و وسائلزندگى
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
روايات مربوط به حضرت مهدى (ع ) بسيارى از امور غير مادى را براى نسل هاى گذشته و
معاصر بيان مى كند از جمله وسائل ارتباط جمعى و ابزار بصرى و پژوهشگرى و جنگ
افزارها و سيستمهاى اقتصادى و حكومت و قضاوت و چيزهاى ديگر، كه ظاهرا برخى از آنها
كرامت و معجزه است كه خداوند متعال آن را بدست حضرت و يارانش جامه عمل مى پوشاند.
ولى بسيارى از آنها نتيجه تحول علوم طبيعى و بهره گيرى از قوانين و نعمت هاى الهى
است كه بصورت مواد و عناصر در زمين و آسمان در دسترس انسان قرار گرفته است . روايات
متعددى دلالت دارد كه تحولى كه در علوم طبيعى توسط حضرت مهدى (ع ) انجام مى پذيرد
جهشى در پيشرفت زندگى بشريت در روى زمين و تمام زواياى آن خواهد بود. از اين رو
امام صادق (ع ) مى فرمايد:
((دانش بيست و هفت حرف (شعبه و شاخه ) است و مجموع آنچه
پيامبران آورده اند دو حرف است و مردم تا آن روز بيش از آن دو حرف را نمى دانند و
چون قائم قيام كند بيست و پنج حرف بقيه را برون آورده و در ميان مردم منتشر مى سازد
و بدين سان مجموع بيست و هفت جزء دانش را نشر مى دهد))
(448)
اين روايت هر چند به علوم پيام آوران الهى ناظر است ، ولى علاوه بر علم و شناخت
خداوند و رسالت او و آخرت ، به دانش هاى طبيعى نيز توجه دارد كه طبق اخبار رسيده ،
پاره اى از اصول همين دانش ها را نيز پيامبران (ع ) به انسانها آموخته اند و آنها
را به اين علوم راهنمائى كرده و جزئى از دريچه هاى آن را به روى آنان گشوده اند. از
جمله آموختن خياطى توسط حضرت ادريس و كشتى سازى و نجارى توسط حضرت نوح (ع ) و زره
سازى بوسيله حضرت داوود و سليمان به مردم انجام گرفته است ... و بعيد نيست مراد از
علم در اين روايت هم علوم دين و هم علوم طبيعى باشد به اين معنى كه نسبت علومى كه
در اختيار مردم است با علومى كه حضرت مهدى (ع ) به آنان مى آموزد نسبت 2 و 25 است
(دو بيست و پنجم ).
از امام باقر (ع ) روايت شده است كه فرمود:
((بدانيد كه ذوالقرنين در انتخاب دو ابر رام و سركش مخير
گرديد و او ابر رام را برگزيد و ابر سركش ، براى دوست و محبوب شما (مهدى ) ذخيره
گرديد، راوى گفت : سؤ ال كردم : ابر سركش كدام است ؟ فرمود: ابرى كه در آن غرش رعد
و صاعقه و يا برق وجود داشته باشد كه محبوب شما بر آن سوار مى گردد. بدانيد كه او
بر ابر سوار گرديده و با اين وسائل بالا مى رود، وسائل آسمانها و زمين هاى هفتگانه
كه پنج طبقه آن آباد و دو تاى آن ويران است ))
(449)
و از امام صادق (ع ) منقول است كه فرمود:
((در زمان قائم شخص مؤ من در حاليكه در مشرق بسر مى برد،
برادر خود را كه در مغرب است ديده و نيز آنكه در مغرب است برادر خويش را در مشرق
خواهد ديد))
(450)
و نيز فرمود:
((چون قائم ما قيام نمايد خداوند گوش و چشم شيعيان ما را
چنان تقويت مى كند كه بين آنها و امام (ع ) پست و پيك وجود نداشته باشد بگونه ايكه
وقتى امام با آنها سخن مى گويد آنان مى شنوند و او را مى بينند و امام در جايگاه
خود قرار دارد))
(451)
و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:
((وقتى كارها در اختيار صاحب الامر قرار گيرد خداوند متعال
پستى هاى زمين را مرتفع و برجستگى هاى آنرا هموار مى گرداند بگونه اى كه دنيا در
پيش او همچون كف دستش باشد كداميك از شما اگر در كف دستتان مويى باشد آنرا نمى
بينيد؟))
و روايت شده است كه : ((ستونى از نور، از زمين تا آسمان براى
او نصب مى گردد و اعمال بندگان خدا را در آن مى بيند و در زير صخره اى در اهرام مصر
علومى براى وى ذخيره گرديده است كه دست قبل از او بدان نمى رسد.))
(452)
و روايات ديگرى كه مجال بحث و بررسى كامل و تفسير و توضيح آنها نيست . مثلا بخشى از
آنها درباره تحول علوم بطور كلى و تغيير توانائى هاى ذهنى و ابزارهاى ويژه مؤ منان
و بعضى ديگر درباه وسائل و كرامات امام عصر (ع ) و يارانش سخن مى گويد از آن جمله
روايتى است كه از امام باقر (ع ) نقل شده است ، حضرت فرمود:
((گوئيا من ياران قائم را مى بينم كه بر شرق و غرب جهان
احاطه پيدا كرده اند و همه چيز تحت فرمان آنهاست ، حتى درندگان زمين و پرندگان
شكارى آسمان در پى رضايت آنها خواهند بود و همه چيز حتى اين نقطه زمين بر نقطه ديگر
آن اظهار فخر و غرور مى كند و مى گويد: امروز مردى از ياران قائم بر من قدم نهاد و
عبور كرد))
(453)
و نيز از آن بزرگوار نقل شده است كه فرمود:
((چون قائم قيام كند در هر منطقه اى از مناطق زمين ، مردى را
(بعنوان نماينده ) مى فرستد و مى گويد دستورالعمل تو در كف دست توست ، چنانچه اءمرى
برايت پيش آمد كه آن را نفهميدى و حكمش را ندانستى به كف دست خود نگاه كن و بر طبق
آنچه در آن است عمل نما))
(454)
اين روايت در كتاب يوم الخلاص به منابعى نسبت داده شده كه آنها را در آن كتابها
نيافتم . و ممكن است اين جريانها به صورت اعجاز و كرامت براى آنان اتفاق افتد و يا
بر اساس قواعد علمى و وسائل و ابزار پيشرفته انجام پذيرد.
حكومتى بزرگتر از سلطنت سليمان و ذوالقرنين
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
از روايات مربوط به حضرت مهدى (ع ) استفاده مى شود كه حكومت اسلامى و جهانى اى را
كه آن حضرت بپا مى كند از فرمانروائى سليمان و ذوالقرنين (ع ) با عظمت تر است كه
برخى روايات بر اين موضوع صراحت دارد، مانند روايتى كه از امام باقر (ع ) نقل شده
است كه فرمود:
((قلمرو فرمانروائى ما از زمامدارى سليمان بن داوود و حكومت
ما از سلطنت او بزرگتر است ))
و روايت بعدى حاكى از اين است كه ابزار و وسائلى در اختيار آن حضرت خواهد بود كه در
اختيار ذوالقرنين نبوده است و رواياتى كه دلالت دارد به اينكه آنچه از پيامبران به
ارث مانده است از جمله ميراث سليمان در اختيار وى قرار دارد و دنيا نزد او همچون كف
دست او خواهد بود.
زيرا قلمرو حكومت حضرت سليمان (ع ) شامل فلسطين و سرزمين شام بود و مصر و ماوراى آن
يعنى قاره آفريقا را در بر نمى گرفت و به گفته روايات يمن تا هند و چين و ممالك
ديگر نيز در قلمرو فرمانروائى وى نبوده است ، بلكه طبق روايات شهر استخر واقع در
جنوب ايران نيز خارج از حيطه فرمانروائى آن حضرت بوده است در حاليكه طبق روايات ،
حكومت حضرت مهدى (ع ) سراسر جهان را فرا مى گيرد بگونه ايكه هيچ آبادى نمى ماند مگر
آنكه در آن شهادت به يگانگى خدا و گواهى به رسالت پيامبر (ص ) داده مى شود و روى
زمين ويرانه اى نمى ماند مگر آنكه آباد مى گردد.
و از طرفى ، امكاناتى كه در اختيار مهدى (ع ) مى باشد بيش از امكاناتى است كه خداى
سبحان در اختيار حضرت سليمان قرار داد چه آنهائى كه معجزه آسا و با عنايت الهى در
اختيار وى قرار مى گيرد و چه آنهائى كه از لحاظ پيشرفت علوم و بهره بردارى از
امكانات طبيعى از آن برخوردار مى گردد و اما از حيث زمان ، طبق روايات و گفته
مورخان فرمانروائى سليمان (ع ) حدود نيم قرن طول كشيد و پس از وفات او در سال 931
قبل از ميلاد، انحراف بوجود آمد و دولت او از هم پاشيد و بين دو مملكت قدس و نابلس
جنگ در گرفت .
گرچه روايات مربوط به مدت حكومت مهدى (ع ) در طول حيات او و پس از آن متفاوت است
اما آنچه به اعتقاد ما مزيت دارد اين است كه حكومت جهانى حضرت ، تا پايان دنيا
استمرار خواهد داشت و بعد از او، فرزندان وى كه ادامه دهندگان راه آن حضرت مى باشند
به حكومت مى رسند، آنگاه بعضى از پيامبران و امامان اهل بيت (ع ) به دنيا باز مى
گردند و تا پايان اين جهان حكمرانى خواهند كرد.
راه يافتن به جهان بالا
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
و در روايتى از امام صادق (ع ) آمده است كه فرمود:
((خداوند ذوالقرنين را در انتخاب دو ابر رام و سركش آزاد
گذاشت و او ابر رام را انتخاب كرد كه رعد و برقى در آن نبود و اگر سركش را برمى
گزيد حق او نبود زيرا خداوند آنرا براى قائم ذخيره كرده است ))
(455)
اين روايت صراحت دارد كه آن حضرت از وسيله هاى گوناگون و ابزارهاى ويژه اى در بالا
رفتن و حركت بين ستارگان آسمانها و جهان بالا استفاده مى كند. ابرى كه داراى صاعقه
و رعد و برق است ... و با اين وسائل بالا مى رود، وسيله هاى آسمانها و زمين .
همچنين دلالت دارد كه بالا رفتن امام (ع ) در جهان هاى آسمانهاى هفتگانه و زمين هاى
ششگانه بجز كره خاكى ما انجام مى پذيرد. و آن مطلب بدين معنى نيست كه تنها او از
اين وسائل فضاپيما و مركب هاى آسمانى استفاده مى كند بلكه در عصر آن حضرت وضع بگونه
اى مى گردد كه سفر به كرات آسمانى و زمين ديگر، همچون مسافرت در عصر ما از قاره اى
به قاره ديگر خواهد بود.
و نيز گفته امام (ع ) نشانگر اين است كه پنج كره زمين و يا پنج زمين و آسمان آباد و
مسكونى است و ارتباط با جوامع آنها بزودى انجام خواهد گرفت . طبق رواياتى متعدد،
كرات زيادى در آسمانها وجود دارد كه آباد و داراى جوامعى از مخلوقات خدا هستند كه
غير از نوع انسان و فرشته و جن مى باشند، كه علامه مجلسى مجموعه اى از آنها را در
بحارالانوار آورده است ، همچنين شمارى از آيات قرآن بر اين معنى دلالت دارد از آن
جمله آيه شريفه :
((اى جنيان و اى انسانها اگر مى توانيد به اعماق آسمانها و
زمين راه پيدا كنيد، پس اقدام كنيد ولى موفق به اين نفوذ و سفر نمى شويد مگر به
تسلط و فرمانروائى ))
(456)
يعنى بزودى زندگى روى زمين در زمان حضرت مهدى (ع ) وارد مرحله جديد مى شود كه بطور
كلى با گذشته ها تفاوت دارد. و در اينجا فرصت توضيح بيشتر پيرامون آن نيست .
راه يافتن به جهان آخرت و بهشت
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
از برجسته ترين حركت هايى كه در جهان ما در زمان و موقعيت خود و آنچه در آن است
خواهد داشت ، حركت از جهان ماده به سوى جهان غيب و يا برعكس خواهد بود كه قرآن و
اسلام از آن پرده برمى دارد و در اهميت دادن به اين امر و هماهنگى با آن تاءكيد مى
ورزد و اين سير را بازگشت انسان به سوى خدا و ملاقات با او و يا رفتن به سوى ملاء
اعلى و آخرت مى نامد.
و در سطحى جهانى ، بدين جهت كه بين جهان ما و جهان گسترده غيب كه از ديد ما پنهان
است ، وحدت و يكپارچگى بوجود مى آيد، آنرا قيامت و رستاخيز ياد مى كند.
و نقطه اوج اين حركت نسبت به انسان مرگ است كه از ديدگاه اسلام ورود به زندگى
جاودانه و پايان ناپذير و بسيار گسترده است نه فنا و نيستى كه گاهى تصور مى كنيم و
اوج آن نسبت به جهان هستى قيامت است و يكسان بودن جهان ماده و غيب .
در قرآن و سنت آمده است كه رستاخيز و قيامت داراى مقدمات و نشانه هايى است پى در پى
كه در زمين و آسمان و جامعه بشرى پديد مى آيد و از برخى روايات استفاده مى شود كه
حكومت مهدى (ع ) از نشانه هاى قيامت است و آنچه جملگى بر آن اتفاق نظر دارند اين
است كه علامت هاى رستاخيز پس از حكومت وى آغاز و آشكار مى گردد. اكنون ببينيم
رستاخيز چگونه آغاز مى گردد؟
بنظر مى رسد كه راه يافتن به دنياهاى بالايى كه روايات ، از آن سخن مى گويد و در
زمان حضرت مهدى (ع ) انجام مى گيرد مقدمه اى بر راه يابى وسيع ترى به آخرت و بهشت
است . بنابراين رواياتى كه درباره رجعت و بازگشت عده اى از پيامبران و امامان (ع )
به زمين و حكمرانى آنان بعد از مهدى (ع ) سخن گفته و نيز آنچه را كه در آيات متعدد
تفسير به ((رجعت )) شده است ، مراد از
آن ، همين مرحله است و اعتقاد به رجعت هر چند از ضروريات اسلام و مذهب تشيع نيست ،
يعنى عدم اعتقاد به آن ، انسان را از مذاهب اهل بيت (ع ) و از اسلام خارج نمى سازد،
اما روايات مربوط به آن به حدى زياد و مورد وثوق است كه موجب اعتقاد به آن مى گردد.
طبق برخى از روايات ، رجعت ، پس از حكومت حضرت مهدى (ع ) و يازده مهدى ديگر پس از
آن حضرت ، آغاز مى گردد چه اينكه امام صادق (ع ) فرمود:
((همانا بعد از قائم يازده مهدى از فرزندان حسين (ع ) از ما
اهل بيت هستند))
(457)
اينك به ذكر چند نمونه از روايات مربوط به رجعت بسنده مى كنيم :
امام زين العابدين (ع ) در تفسير اين آيه ((آن خدايى كه قرآن
را بر تو فرض گردانيد، البته تو را به جايگاه خود بازگرداند))
فرمود:
((پيامبر شما به سوى تان رجعت نموده و باز مى گردد))
(458)
ابوبصير گفت : امام باقر (ع ) به من فرمود:
((مگر اهل عراق منكر رجعت هستند؟ گفتم : آرى فرمود: آيا قرآن
نمى خوانند: و روزى كه از هر امت دسته اى را برانگيزيم ))
(459)
در روايت ديگرى از امام صادق (ع ) درباره آيه ياد شده سؤ ال كردند، حضرت فرمود:
((مردم درباره آن چه مى گويند؟ عرض كردم آنها مى گويند آيه
راجع به قيامت است فرمود: خداوند در روز قيامت از هر امتى دسته را زنده مى گرداند و
بقيه را به حال خود رها مى سازد! اين آيه قطعا در مورد رجعت است و آيه مربوط به
قيامت اين است : جملگى آنها را محشور گردانيم بى آنكه كسى را فرو گذاريم و...))
(460)
زراره گويد: از امام صادق (ع ) درباره امور مهم رجعت و امثال آن پرسيدم حضرت فرمود:
((آنچه كه از آن مى پرسيد هنوز وقتش نرسيده است .
((بلكه آنها تكذيب كردند آنچه را كه احاطه علمى به آن نداشتند و به تاءويل
آن نرسيده اند.))
(461)
برخى روايات مى گويد: رجعت پيامبر (ص ) بعد از رجعت امامان (ع ) مى باشد و نخستين
كسى كه از آنان به دنيا برمى گردد امام حسين (ع ) است ، چنان كه امام صادق (ع )
فرمود:
((نخستين كسى كه به دنيا بازگشت مى كند حسين بن على (ع ) است
و آنقدر حكومت و فرمانروائى مى كند كه (در اثر پيرى ) موى ابرويش به روى چشمهايش
فرو مى افتد))
(462)
و در روايتى از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:
((رجعت امرى عمومى و همگانى نيست بلكه ويژه عده اى است ،
زيرا بازگشت نمى كنند (به دنيا) مگر مؤ منان راستين و خالص و يا كافران صد در صد
مشرك .))
(463)
حضرت مهدى عليه السلام از ديدگاه شيعه
اعتقاد به امامت از پايه هاى اساسى مذهب تشيع
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
اعتقاد به امامت امامان دوازده گانه از خاندان رسالت (ع ) از پايه هاى اساسى مذهب
ما شمرده مى شود و بدين سبب است كه مذهب ما به نام ((مذهب
امامى )) و ((مذهب تشيع
)) و
((مذهب اهل بيت )) خوانده مى شود و ما
پيروان اين عقيده را ((امامى )) و
((شيعه )) پيرو اهلبيت مى نامند.
به اعتقاد ما نخستين امام معصوم امير مؤ منان على بن ابيطالب (ع ) و آخرين آنان
حضرت مهدى (ع ) امام منتظر محمد بن حسن عسكرى (ع ) مى باشد كه در سال 255 هجرى در
سامرا، ديده به جهان گشود آنگاه خداوند عمر او را طولانى گردانيده و وى را از ديده
ها پنهان نگاه داشت تا روزى كه وعده خود را قطعى نموده و آن بزرگوار را ظاهر گرداند
و بوسيله او آئين اسلام را به تمام اديان پيروز و غالب و جهان را پر از عدل و داد
سازد.
بنابراين باور داشتن اينكه مهدى موعود (ع ) امام دوازدهم و زنده و غايب مى باشد
جزئى از مذهب ما شمرده مى شود و بدون آن نمى تواند يك مسلمان ، شيعه دوازده امامى و
حتى يك مسلمان سنى يا زيدى و يا اسماعيلى باشد.
البته برخى از برادران هم كيش ما نسبت به عقيده ما به امامت ، پيشوايان معصوم (ع )
و غيبت حضرت مهدى ارواحنا فداه اظهار شگفتى مى كنند. حال آن كه معيار و ميزان در
امور ممكن ، بعيد شمردن و يا نيكو شمردن آن نيست ، بلكه بايد روايت صريحى از ناحيه
پيامبر اسلام (ص ) ثابت شود و ما معتقديم تصريحاتى كه دال بر امامت و غيبت مهدى (ع
) مى باشد متواتر و قطعى است . و هر گاه نص ثابت شد و دليل بر آن اقامه گرديد شخص
مسلمان مكلف است آن را بپذيرد و متعبد به آن باشد و ديگران بايد وى را معذور بدارند
و يا او را قانع سازند، چه خوب گفته شاعر عرب :
به هر سوئى گرايد مى گرائيم
|
برادران اهل سنت ما هر چند تطبيق مهدى موعود بر امام محمد بن حسن عسگرى (ع ) وحدت
نظر ندارند، اما در تمام رواياتى كه درباره وى آمده است نظير بشارت به وجود او حركت
نهضت و ظهورش و تجديد اسلام بدست آن بزرگوار و جهانى بودن حكومت وى ، با ما موافق
بوده و وحدت نظر دارند بگونه اى كه روايات مربوط به حضرتش را در منابع شيعه و سنى
يكسان و يا شبيه به يكديگر ملاحظه مى كنيد كه در فصل بعد از نظرتان خواهد گذشت .
در عين حال عده اى از علماى اهل سنت مانند ابن عربى و شعرانى و ديگران با ما هم
عقيده اند كه حضرت مهدى (ع ) همان محمد بن حسن عسكرى (ع ) است و به نام و نسب آن
حضرت تصريح كرده و او را زنده و غايب مى دانند و صاحب كتاب ((مهدى
موعود)) اسامى جمعى از آنان را نقل كرده است .
دانشمندان اسلامى و دست اندركاران جنبش هاى اسلامى ، بايد از اين اشتراك عقيده
درباره مهدى (ع ) كه ميان تمام مسلمانان وجود دارد بنحو شايسته اى استفاده كنند،
چرا كه اين باور تاءثيرى حيات بخش در بالا بردن سطح ايمان توده هاى مسلمان ، به غيب
و به وعده نصرت الهى براى آنان خواهد داشت و روحيه استقامت و سازش ناپذيرى آنان را
در برابر دشمن بالا برده و براى يارى پيشواى موعودشان مهيا مى سازد.
و مسئله انطباق مهدى (ع ) بر امام محمد بن حسن عسكرى (ع ) كه نزد برادران اهل سنت
ما هنوز ثابت نيست ، نبايستى سبب شود از كسانى كه قائل به اين عقيده هستند و آن را
وسيله تقرب و نزديكى به خداوند مى دانند، انتقاد كنند.
البته هدف ما در اينجا مطرح ساختن بحث كلامى اعتقاد شيعيان درباره حضرت مهدى (ع )
نيست . بلكه ارائه ديدگاهى از اين روحيه جوشان و سرشار است كه مجامع و محافل شيعى
با آن ماءنوس است و اين عقيده و انديشه اى است كه در دل و جان شيعيان و در خلال نسل
ها و پرورش يافتن پدران و مادران با آن ، توانسته است گنجينه عظيمى از محبت و
احترام و انتظار ظهور وى را بوجود آورد.
از اين رو حضرت مهدى ارواحنا فداه بقيه الله در زمين و حجت او از خاندان رسالت و
خاتم اوصياء و امامان (ع ) مى باشد و پاسدار حريم قرآن و وحى آن و پرتوافكن نور خدا
در زمين محسوب مى گردد. تمام ارزش ها و الگوهاى اسلامى در شخصيت وى تبلور يافته و
شبيه به نبوت و امتداد شعاع و پرتو رسالت است .
و در غيبت او مقاصدى بزرگ و اسرار و حكمت الهى و مظلوميت پيامبران و امامان اهل بيت
(ع ) و اولياء و مؤ منين كه به دست حاكمان ستمگر و سلاطين جور بوجود آمده ، نهفته
است . و آرزوهاى مؤ منان با وعده پيامبر (ص ) به ظهور مقدس آن حضرت قوت و رونق مى
گيرد و دلهاى غمزده آنان به شور و نشاط مى گرايد و درفش اسلام را با قدرت تمام به
اهتزاز در مى آورند هر چند تندبادهاى مخالف بورزد و راه طولانى باشد. آنان با صاحب
آن پرچم ، عهد و ميثاق بسته اند.
و اگر شيعه با سرمايه زندگى معنوى خود، با پيامبران و خاندان وى ارتباط داشته و
معروف است ، براى اين است كه شخصيت امام مهدى ارواحنا فداه و ماءموريت موعود او
داراى جاذبه ويژه اى در سيراب ساختن روح شيعه با عشق و اميد و مهر مى باشد.
گروهى از اينكه شيعه نسبت به علماى خود احترام قائل است انتقاد مى كنند. در حالى كه
گروهى ديگر آن را ستوده و مورد تقدير قرار مى دهند، شگفتى و انتقاد زمانى افزايش مى
يابد كه مى بينند شيعه به مرجع تقليد و نائب امام مهدى (ع ) احترام و تعظيم نموده و
مقيد به فتواى وى هستند. اما هنگامى كه اين شدت علاقه به امامان معصوم (ع ) مى رسد،
عده اى ما را به غلو و گزافه گويى متهم مى سازند و حتى برخى از آنها در تهمت زدن
افراط مى كنند و مى گويند: العياذبالله شيعه ، پيامبر اكرم (ص ) و امامان (ع ) و
مراجع را خدا مى داند و آنها را پرستش مى كند.
ولى مسئله ، تنها احترام شديد شيعه و اطاعت و تقديس آنان نسبت به علماى ربانى و
پيشوايان معصوم نيست ، بلكه در واقع دورى گزيدن و فاصله گرفتن ما مسلمانان از بينش
اسلامى نسبت به انسان و معامله و رفتار با اوست . در نتيجه ما در قرآن كريم در
رابطه با ارزش انسان ، سه روش را ملاحظه مى كنيم : نخست شيوه جاهلى است كه بر طبق
آيات مربوط به اعراب و كسانى كه پيامبر را از پشت حنجره صدا مى زدند. و ديگرى مكتب
مادى (ماترياليسم ) است كه آيات مربوط به دشمنان پيامبران و صاحبان تمدن هاى الحادى
، از آنان ياد مى كند. و سوم طريقه و روش اسلام است كه بر اساس آيات مربوط به
احترام به انسان و رهنمونى او به عالم عقلى و معنوى و عملى ، مورد توجه قرار داده
است .
و كافى است در جهانى اسلامى كه ما بسر مى بريم ، تاءثيرات زيادى را از جاهليت و
مادى گرى غرب ، در ديدگاه ما نسبت به انبياء و پيشوايان و اولياء شهيدان و مؤ منان
و نسبت به توده ها و ملت هاى اسلامى ما و حتى خودمان مشاهده كنيم .
انحطاط تمدن مادى و تسلط غرب بر جوامع ما، اوضاع و شرايط دشوارى را از حيث سياسى ،
اقتصادى و اجتماعى ايجاد كرده است كه با وجود آن زندگى انسان مسلمان ، محترم شمرده
نمى شود پس چگونه مى توان به حرمت نهادن به ديگر ابعاد وجودى وى چشم دوخت ؟!
همچنانكه انديشه ما را به ذهن عصر جاهليت بدل ساخت ، ذهنى كه پيوسته گرايش به سادگى
به مفهوم منطقى آن دارد و با جمع و تركيب صفات ، عناد و دشمنى دارد. از اين رو مى
بينيد كه ما فلان اءمر را تنها از يك بعد مى خواهيم بشناسيم و از ابعاد گوناگون آن
در همان حال صرف نظر كنيم ، همچنين در دل خود يك نوع توجه نسبت به مسئله اى احساس
مى كنيم و به خود اجازه نمى دهيم جهات و جنبه هاى ديگر آن را نيز دريابيم . در مورد
اولياء و پيشوايان و پيامبران الهى نيز اينگونه رفتار مى كنيم و تنها ظاهر امر و
حال آنان را ملاحظه مى كنيم و از اوج كمالات والاى معنوى و جهان عقلانى آنها غافليم
. و اگر شخصى اينگونه به اءمور بنگرد مى گوئيم : غلوّ كرده است و اگر عقل و دلش به
خاطر آن بتپد او را ديوانه و منحرف مى خوانيم .
اين امر وقتى به خطرناكترين نقطه مى رسد كه ما به آن لباس مذهب بپوشانيم و در برابر
تقديس و احترام اولياء و امامان و پيامبران بايستيم به بهانه اينكه ، با احترام
نسبت به ذات مقدس خداوند و توحيد او منافات دارد. و گوئيا معنى و مقصود از اينكه
آنان هم بشر هستند اين است كه آنها همچون مشتى ريگ و سنگ بيابان اند و مقايسه بين
سنگ صحرا و آسمان مطرح است و شق سومى در كار نيست . و گوئيا باغ و بستان و نهر و
رودخانه و ارتفاعات و قله هايى در اين صحراى جامعه بشرى وجود ندارد و مثل اينكه ،
نور الهى كه خداوند در سوره نور مى فرمايد:
((مثل نوره كمكشوة فيها مصباح ))
در غيره كره زمين و در موجوداتى غير از پيامبران و امامان و اولياء خدا (ع ) تبلور
يافته است !
من بر اين باورم كه اين هشيارى و آگاهى اسلامى و حركت امت مسلمان به سوى اسلام و
ايستادگى در برابر دشمنان ، همان راهى است كه ما به هستى و موجوديت اسلامى خود و
انسان مسلمان ، دست يابيم و از نو پيامبر گرامى اسلام (ص ) را شناخته و پيشوايان و
علماى خود را باز يابيم و با آنان بگونه اى باشيم و عمل كنيم كه شايسته شخصيت كامل
و ربانى و در خور شاءن و مقام والاى آنان است و دلهاى خود را دوباره با عشق و محبت
پاك آنان سرشار سازيم و اين عشق و محبت راستين ما را به عشق و محبتى والاتر و
بزرگتر، يعنى عشق به اللّه پروردگار آنان و ما مى كشاند.
((عشق اسطرلاب اسرار خداست )).
كسى كه مشاهده درختى او را از ديدن جنگل باز مى دارد بايد كسى را كه آن درخت را با
جنگل و كوه و آسمان باهم مى بيند معذور دارد و نيز كسى كه قداست و احترام دانشمندان
دينى و اولياء و امامان و پيامبران و زيستن در جهان آنان را مانع توحيد و تقديس
خداوند ببيند، بايد كسى را كه اين احترامات را نوعى از شعائر اسلامى مى بيند كه شرع
وضع كرده تا زندگى بوسيله آنها سامان يابد و راهگشاى ما به سوى احترام و كرنش و ذكر
و ياد حضرت حق باشد نيز معذور دارد.
پس هرگاه ظرفيت انديشه ام محدود و ظرف دلم كوچك باشد با محبت آفريده هاى بزرگ لبريز
مى شود و جائى براى محبت آفريدگار در آن باقى نمى ماند. پس من بايستى خردمندان
فرزانه و دريادلى را كه جمع و تركيب ابعاد وجودى گوناگون در دلشان مى گنجد و قادر
بر درك قله هاى زمين و آفاق در آسمان و همزيستى با همه آنهاست ، معذور بدارم .
|