عصر ظهور
علي كورانى
- ۱۷ -
نهضت ظهور مقدس
كامل شدن نهضت حضرت مهدى در مدت چهارده ماه
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
روايات ، دلالت دارد كه نهضت و انقلاب مقدس حضرت مهدى (ارواحنا فداه ) در مدت
چهارده ماه كامل مى گردد، در شش ماهه اول ، امام عليه السلام در اضطراب و نگرانى به
سر مى برند و حوادث را به طور نهان ، توسط ياران خود رهبرى مى كند و در هشت ماه
بعدى در مكه ظهور مى كند و رهسپار مدينه و آنگاه راهى عراق و قدس مى گردد و با
دشمنان خود وارد نبرد مى شود، جهان اسلام را به طور يكپارچه تحت فرمان و اطاعت خود
در مى آورد: آنگاه با روميان (غربيها) پيمان آتش بس مى بندد، چنانكه خواهد آمد.
پيش از نهضت ظهور حضرت مهدى عليه السلام دو حادثه رخ مى دهد كه آن دو به منزله
نشانه اى الهى است كه آن حضرت آمادگى لازم را جهت ظهور مقدس خويش آغاز مى نمايد:
حادثه اول : وقوع كودتايى است در سرزمين شام كه به رهبرى عثمان سفيانى انجام مى
گيرد، اما مردم تصور مى كنند كه اين كودتا از نوع كودتاهايى است كه معمولا در
كشورهاى عربى و اسلامى اتفاق مى افتد.
ولى يهوديان و غربى ها، دشمنان امت اسلامى آن را گام مؤ ثرى ، در يكپارچه نمودن
منطقه پيرامون فلسطين ، بدست رژيمى نيرومند از دست نشانده هاى خود به شمار مى آورند
كه بتواند با قدرت و توان ، در كنترل اوضاع منطقه بكوشد و از عمليات نظامى عليه
آنها جلوگيرى نمايد. و مهمتر از آن ، اين كه همين نيروى نظامى منطقه است كه در
برابر نخستين نيروهاى اعزامى ايرانى كه به سوى قدس در حركتند مى ايستد و در مرزهاى
عراق آنان را مشغول مى سازد.
كسانى كه نسبت به روايات مربوط به سفيانى آگاهى و شناخت دارند و مى دانند كه ماجراى
سفيانى ، توسط پيامبر صلى الله عليه و آله وعده داده شده است مى گويند: خدا و
پيامبرش راست فرمودند، منزه است پروردگار ما و البته وعده پروردگار حتمى و عملى است
... و دلهايشان نسبت به ظهور مهدى موعود ارواحنا فداه اميدوار مى شود و درباره او
سخن بسيار مى گويند و در يارى رساندن به وى اعلام آمادگى مى كنند.
حادثه دوم : ندائى آسمانى است به مردم جهان كه همه و اهل هر زبانى به زبان خود آن
را مى شنوند. صدائى است قوى و نافذ از آسمان و از هر سمت مى آيد، خفته را بيدار مى
كند و نشسته را بر پا مى دارد، مردم از اين صيحه آسمانى به ناله و فرياد در آمده و
از خانه هايشان بيرون مى آيند تا ببينند چه خبر است ! آن ندا مردم را به خوددارى از
ظلم و كفر و درگيرى و خونريزى و به پيروى از امام مهدى عليه السلام دعوت مى كند،
حضرت را با نام خود و پدرش مى خواند!
روايات مى گويد تمام انسانها در برابر اين نشانه الهى وعده داده شده ، سر تسليم
فرود مى آورند، زيرا كه تفسير اين گفته خداوند است :
((اگر بخواهيم از آسمان معجزه اى بر آنها فرو مى فرستيم كه
در برابر آن سر تسليم فرود آورند.))
(305)
ناگزير اين سؤ ال مصرانه و عالمگير پى در پى بر سر زبانها مى افتد و در رسانه هاى
تبليغاتى ، همه جا گفته مى شود كه مهدى كيست ؟ و او كجاست ؟
اما همين كه مى شناسند وى رهبر مسلمانان و از خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و
آله است و بزودى در حجاز ظهور خواهد كرد، مبادرت به ايجاد شك و ترديد، پيرامون صداى
معجزه آساى آسمانى و برنامه ريزى و توطئه جهت ضربه زدن به موج جديد اسلامى و به
شهادت رساندن رهبر اين نهضت ، حضرت مهدى عليه السلام مى نمايند، اما ايمان آورندگان
به غيب كه روايات مربوط به اين صوت را شنيده اند آگاهند كه اين ندا همان نداى حق
وعده داده شده است و سر بر سجده شكر مى نهند و بر خشوع دلهايشان در پيشگاه خداوند
افزوده مى شود. آنان همواره از آن حضرت سخن مى گويند و جوياى او مى شوند و خود را
جهت يارى وى مهيا مى كنند.
اصل روايات مربوط به اين نداى آسمانى كه مردم را به پيروى از امام مهدى عليه السلام
دعوت نموده و او را با نام خود و پدر بزرگوارش ياد مى كند، در منابع شيعه و اهل سنت
، فراوان آمده است . و بعيد نيست كه به حد تواتر معنوى
(306) برسد. ابن حماد، اين روايات را در نسخه خطى خود، در صفحات 59 و 60
و 92 و 93 و غير اينها. و مجلسى در بحار ج 52 ص 119 و 287 و 289 و 290 و 293 و
296 و 300 و غير آن روايت كرده اند، از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه
فرمود:
((منادى از آسمان نام صاحب اين امر را، بانگ مى زند كه
فرمانروائى از آن فلانى فرزند فلان است پس كشتار براى چيست ؟))
(307)
و نيز آن حضرت فرمود:
((و صيحه رخ مى دهد، يكى در آغاز شب و ديگرى در پايان شب دوم
، هشام بن سالم گويد پرسيدم : چگونه است ؟ فرمود: صيحه اى از آسمان است و صيحه ديگر
از سوى ابليس ، پرسيدم : چگونه اين يكى از ديگرى باز شناخته مى شود؟ فرمود: كسى كه
به آن گوش فرا دهد، بيش از آنكه بوجود آى آنرا تشخيص مى دهد))
(308)
از محمد بن مسلم منقول است كه گفت :
((منادى از آسمان نام قائم را ندا مى كند به گونه ايكه هر كس
در شرق و غرب جهان باشد آنرا مى شنود در اثر آن صدا، خفته بيدار مى شود و ايستاده
مى نشيند و نشسته به پاى مى خيزد، و آن صداى جبرئيل روح الامين است
))
(309)
از عبدالله بن سنان نقل شده است كه گفت :
((خدمت امام صادق عليه السلام بودم ، شنيدم مردى اهل همدان
به امام مى گويد: كه عامه (اهل سنت ) ما را نكوهش مى كنند و مى گويند: شما عقيده
داريد كه ندا كننده اى از آسمان به اسم صاحب اين اءمر ندا مى كند! حضرت در حاليكه
تكيه داده بود خشمناك شد و نشست ، آنگاه فرمود: اين مطلب را از من روايت نكن ، بلكه
از پدرم نقل نما. و از اين بابت بر شما ايرادى نيست ، شهادت مى دهم كه پدرم مى
فرمود: سوگند به خدا اين مطلب در كتاب خدا آشكار است كه مى فرمايد:
اگر بخواهيم معجزه اى از آسمان ، بر آنها فرو فرستيم كه در برابر آن سر تسليم فرود
آورند
(310)
سيف بن عميره گويد:
((نزد ابوجعفر منصور بودم كه بدون مقدمه گفت اى سيف بن عميره
، بى ترديد، از آسمان ندا كننده اى نام مردى از خاندان ابوطالب را مى خواند، گفتم :
فدايت شوم ، اى اميرمؤ منان ، اين مطلب را روايت مى كنيد! گفت : آرى ، سوگند به آن
كس كه جانم در اختيار اوست ، اين روايت را با گوش خود شنيدم ، گفتم اى اميرمؤ منان
تاكنون من اين روايت را نشنيده ام . گفت : اى سيف ! اين سخن ، حق است و اگر چنين
ندائى برآيد، ما نخستين اجابت كننده آن خواهيم بود، مگر نه اين است كه آن ندا مردم
را به سوى مردى از عموزادگان ما فرا مى خواند گفتم : مردى از فرزندان فاطمه
عليهاالسلام ؟ گفت : آرى اى سيف اگر اين سخن را از ابوجعفر محمد بن على نشنيده بودم
و تمام اهل زمين آن را نقل مى كردند هرگز از آنها نمى پذيرفتم ولى او محمد بن على
(امام باقر عليه السلام ) است ))
(311)
در نسخه خطى ابن حماد ص 92 از سعيد بن مسيب منقول است كه گفت :
((فتنه اى بوجود مى آيد كه در آغاز گويى بازيچه كودكان است
به گونه اى كه هر گاه از گوشه اى آرام گيرد از جانب ديگرى سر برمى آورد و اين فتنه
پايان نمى پذيرد مگر آنگاه كه منادى از آسمان ندا مى كند: آگاه باشيد كه فرمانرواى
شما فلانى است . ابن مسيب دستهاى خود را به هم پيچيد به گونه ايكه آنها مى لرزيد،
آنگاه سه بار گفت : اين است فرمانرواى بر حق شما))
در همين ماءخذ آمده است :
((چون ندا كننده اى از آسمان بانگ زند كه حق با آل محمد است
، در آن هنگام نام مهدى بر سر زبانها جارى شود و محبت او در دلها قرار گيرد و مردم
انديشه اى جز او ندارند))
و نيز آمده است :
((سعيد به نقل از جابر و او از امام باقر براى ما نقل كرده
كه حضرت فرمود: ندا كننده اى از آسمان ندا مى كند، آگاه باشيد كه حق در اهل بيت
محمد است و ندايى ديگر از زمين بانگ برمى آورد كه بدانيد حق در خاندان عيسى و يا در
خاندان عيسى و يا در خاندان عباس است ، (ترديد از من است ). و همانا نداى زمينى از
شيطان است تا مردم را نااميد سازد. (شك كننده ابوعبدالله نعيم است
)))
و در ص 60 از ابن مسعود از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه فرمود:
((چون صداى آسمان در ماه رمضان شنيده شود بدانيد كه در شوال
هياهوى شديدى است و در ذى قعده جدا شدن قبيله ها و خونريزى در ذى حجه اتفاق مى افتد
و سه بار فرمود: اما محرم چه محرمى خواهد شد، چه دور است ، دور. در اين ماه مردم در
اثر آشوب ها كشته خواهند شد، سؤ ال كرديم اى رسول خدا صيحه آسمانى چيست ؟ فرمود:
اين صيحه در نيمه ماه رمضان و شب جمعه خواهد بود. و صدايى است كه شخص خوابيده را
بيدار مى كند و ايستاده را مى نشاند و زنان نجيب و پوشيده را از پرده ها بيرون مى
آورد... در شب جمعه . و در سالى كه زلزله ها زياد است ، وقتى نماز صبح جمعه را به
جاى مى آوريد به خانه هاى خود برويد و در پنجره ها را ببنديد و خود را بپوشانيد و
گوشهايتان را ببنديد وقتى آن صوت را شنيديد سر به سجده بگذاريد و بگوئيد: سبحان
القدوس ، سبحان القدوس ، سبحان القدوس هر كس چنين كند نجات يابد و هر كس نكند هلاك
شود))
و روايات ديگرى كه در اين باره از منابع شيعه و سنى مى گويد ممكن است واقعا صداى
ابليس باشد. همچنانكه در جنگ احد فرياد برآورد: كه محد صلى الله عليه و آله كشته شد
و ممكن است فرياد ابليس ، اما بوسيله دستياران و اعوانش ، يعنى شياطين تبليغات چى
جهانى باشد، كه با پيشنهاد آنان براى روياروئى با موج جهانى اسلام كه نداى آسمانى ،
آنرا ايجاد مى كند، از طريق ندايى مخالف و متشابه آن به مقابله برخيزند.
اما نبردى كه نداى آسمانى ، دعوت به آتش بس آن مى كند، بعيد نيست همان جنگ جهانى
باشد كه قبلا درباره آن سخن گفته شد و گفتيم كه ممكن است آن جنگ ، جنگى هسته اى
نباشد بلكه به شكل جنگ هاى متعدد و مطابق با آنچه كه روايات آن را در سال ظهور كه
جنگ هاى فراوانى رخ مى دهد، باشد.
چنانكه بايد توجه داشت كه بين روايات مربوط به زمان وقوع نداى آسمانى ، اندك تفاوتى
وجود دارد، چون برخى از آن روايات چنانكه ملاحظه كرديد، آنرا در ماه رمضان و بعضى
ديگر چنانكه در بحار ج 52 ص 789، آنرا در ماه رجب ذكر مى نمايد، دسته اى ديگر از
روايات ، مانند آنچه در نسخه خطى ابن حماد ص 92 آمده است ، آن را در موسم حج و در ص
93 همان نسخه آن را در ماه محرم بعد از كشته شدن نفس زكيه ذكر مى كند. و از بعضى
روايات استفاده مى شود كه نداى آسمانى ، نداهاى متعدد مى باشد حتى بخشى از روايات
بر اين امر صراحت دارد به گونه ايكه يكى از دانشمندان ، نداهاى وارد شده در منابع
شيعه را تا هشت مورد بررسى كرده است و در منابع اهل سنت نيز نزديك به همين رقم ديده
مى شود، اما آنچه بهتر به نظر مى رسد اين است كه ، آن تنها يك نداى آسمانى است كه
در ماه رمضان شنيده مى شود و تعدد آن ناشى از اختلاف روايات ، در تعيين زمان آن مى
باشد، و الله العالم .
پس از اين دو نشانه ، يعنى ، خروج سفيانى در ماه رجب و نداى آسمان در ماه رمضان ،
تا زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام در ماه محرم ، نزديك شش ماه باقى است . منابع
روائى اهل سنت ، شمارى از اقدامات امام عليه السلام را در اين برهه بيان مى كند كند
كه مى توان آن را در پيوستن آن حضرت به ياران خود در مدينه منوره و سپس در مكه
مكرمه و ديدار وى با كسانيكه از اطراف جهان با شوق و اضطراب جهت بيعت با او، در پى
آن حضرت مى باشند، خلاصه نمود كه از آن جمله هفت تن از دانشمندان اسلامى كشورهاى
مختلف هستند كه بدون قرار قبلى ، امام را در مكه ملاقات مى كنند و هر يك در شهر خود
از سيصد و سيزده نفر از افراد متدين و مخلص بيعت گرفته اند و در جستجوى حضرت مى
باشند تا از جانب خود و پيروانشان ، با آن بزرگوار بيعت مى نمايند به اين طمع كه
امام عليه السلام آنان را بپذيرد و آنها از ياران وى كه پيامبر صلى الله عليه و آله
وعده فرموده است ، محسوب شوند، و بزودى بيان آن خواهد آمد. و در منابع شيعه ، اين
شش ماه را مرحله ظهور غير علنى بعد از غيبت كبرى ، قلمداد مى كنند و مراد از روايت
اميرمؤ منان عليه السلام كه : ((ظاهر شدن او اندكى ابهام
آميز است تا اينكه نام و يادش همه جا را فرا گرفته ، آنگاه ظهور مى كند))
اين است كه در آغاز، امام عليه السلام به تدريج ظهور مى كند و آنگاه مسئله ظهور
براى مردم روشن و آشكار مى گردد و احتمال دارد ظهور تدريجى حضرت ، بدين جهت باشد كه
امر ظهور و پذيرش مردم به معرض آزمايش گذاشته شود، تا مسئله ظهور واضح شده و جا
بيفتد.
در مورد اين مقطع ، علاوه بر خبر قبل ، تعدادى روايات ديگرى نيز وجود دارد كه از
حيث سند صحيح شمرده مى شود و روشن ترين آنها مرقومه حضرت مهدى عليه السلام به
نماينده خود، على بن محمد سمرى رضوان الله عليه است كه فرمود:
((بزودى از پيروان من كسانى مى آيند كه ادعاى مشاهده مرا
دارند، آگاه باشيد كه هر كس پيش از خروج سفيانى و صيحه آسمانى ، ادعاى مشاهده نمود،
افتراء بسته و دروغگوست و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
))
(312)
ظاهرا منظور از مدعى مشاهده امام عليه السلام قبل از وقوع اين دو حادثه كسى است كه
ادعاى نمايندگى صاحب الاءمر عليه السلام را داشته باشد نه صرف شرفيابى و به حضور
ايشان رسيدن ، بدون ادعاى نمايندگى و يا بدون سخن گفتن درباره آن . روايات زيادى از
سوى عده اى از علماء و اولياء مورد اعتماد و شايسته درباره ديدار با امام عليه
السلام رسيده است و شايد همين ، سبب تعبير نمودن به جمله نفى مشاهده باشد نه نفى رؤ
يت .
نوشته مبارك امام عليه السلام دلالت دارد بر اينك غيبت كبرى با خروج سفيانى و صيحه
آسمانى پايان مى پذيرد و غيبت بعد از آن شبيه به غيبت صغرى بوده و مقدمه ظهور مى
باشد، يعنى امام عليه السلام در اين مدت از چشم ستمگران و سيستمهاى اطلاعاتى آن
پنهان است ولى در اين مدت با ياران خود تماس حاصل مى نمايد و شمارى از ايشان شرفياب
حضور وى مى شوند و حضرت نمايندگانى را به عنوان رابط خود و مؤ منين منصوب مى نمايد.
از روايات بعدى اينگونه به نظر مى رسد كه امام عليه السلام پس از خروج سفيانى ،
ظاهر مى شود سپس تا هنگام ظهور وعده داده شده خود در ماه محرم ، پنهان مى گردد، در
روايت حذلم بن بشير از امام زين العابدين عليه السلام آمده است كه حضرت فرمود:
((وقتى سفيانى خروج كند، حضرت مهدى عليه السلام نهان مى گردد
و پس از آن دوباره ظاهر مى شود))
(313)
به عقيده ما، اين روايت ، تفسيرى جز آنكه امام عليه السلام بعد از خروج سفيانى در
رجب ظاهر، و آنگاه تا هنگام ظهور معين خويش در محرم نهان مى گردد، ندارد و روايت
مشخص نمى كند كه آيا ظهور پيش از نداى آسمانى ، در ماه رمضان است و يا بعد از آن ؟
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
((قائم قيام نمى كند مگر آنكه دوازده نفر، همگى اتفاق بر يك
سخن كنند و گويند او را ديده اند اما آنها را تكذيب مى كنند))
(314)
به نظر مى رسد كه آنان مردانى راستگو باشند، به دليل اينكه امام عليه السلام اتفاق
نظر آنها را مبنى بر ديار حضرت مهدى عليه السلام بيان مى كند و از تكذيب مردم نسبت
به آنها تعجب ميكند و ظاهرا ملاقات آنها با حضرت ، در همان دوره اى صورت مى گيرد كه
امام عليه السلام در نهان بسر برده و ظاهر مى شود تا تدريجا مساءله ظهور آشكار گردد
و سرانجام نام و يادش بالا گرفته و ظهور مى كند.
بنابراين ، حضرت مهيد عليه السلام در اين برهه نقش تقربيا كامل رهبرى خود را ايفا
نموده و با رهنمودهاى خويش در آن موقعيت حساس حكومت هاى زمينه ساز يمنى و ايرانى
را رهبرى مى نمايد و در كليه سرزمين هاى مسلمانان ، با ياران خود كه اولياء خدايند،
ارتباط برقرار مى كند.
و اينك براى اينكه اقدامات امام (ع ) در دوره ظهور كوتاه مدت ، تصور كنيم بطور
مختصر اعمال وى را در دوره غيبت ، يادآور مى شويم . پاره اى از روايات آورده اند كه
امام (ع ) در مدينه منوره مسكن مى گزيند و با سى تن ملاقات مى كند. از امام صادق (ع
) روايت شده است كه فرمود:
((صاحب اين امر را غيبتى است و ناگزير در آن غيبت ، عزلتى مى
باشد، بهترين منزلگاه وى مدينه است و در كنار سى تن از يارانش بسر مى برد و با وجود
آنان ، اضطراب و نگرانى نيست .))
(315)
همچنين بخش ديگرى از روايات ، دلالت دارد كه آن حضرت در كنار خضر(ع ) بسر مى برد،
در اين زمينه امام رضا (ع ) مى فرمايد:
((خضر (ع ) از آب حيات نوشيد و از اين رو زنده است و نمى
ميرد تا در صوراسرافيل دميده شود، البته او نزد ما مى آيد و به ما سلام مى دهد ما
صداى او را مى شنويم ولى شخص او را نمى بينيم هر جا كه نام او برده مى شود بايد بر
او درود فرستاد، او در موسم حج حاضر شده و تمام مناسك آن را بجا مى آورد و در عرفات
وقوف مى كند و دعاى مؤ منان را آمين مى گويد: و خداوند تنهايى قائم ما را بوسيله آن
حضرت به انس و الفت ، و وحدت وى را در كنار او به پيوستگى بدل مى سازد.))(316)
از روايت گذشته و غير آن چنين به نظر مى رسد كه آن سى تن ياران مهدى (ع ) پيوسته
عوض مى شوند يعنى هرگاه يكى از ايشان وفات كند فرد ديگرى جانشين وى مى گردد، گرچه
احتمال دارد، خداوند متعال عمر برخى از آنها را مانند حضرت خضر و امام (ع ) طولانى
گرداند. و شايد منظور از اءبدال كه در دعاى نيمه ماه رجب از امام صادق (ع ) وارد
شده است ، هم ايشان باشند، آنجا كه بعد از درود بر پيامبر (ص ) و خاندانش مى
فرمايد:
((خداوندا بر مؤ منان شايسته (ابدال ) و بزرگان و روزه داران
و عبادت كنندگان و مخلصان و زاهدان و تلاشگران و مجاهدان راهت درود فرست .))
(317)
به احتمال قوى اين سى تن و يا بيشتر، كه از اولياء خدايند، در اقداماتى كه حضرت
مهدى (ع ) در غيبت خود انجام مى دهد، نقش دارند، روايات متعدد، نشانگر اين است كه
امام (ع ) دست به فعاليت وسيعى زده و در سرزمين هاى مختلف ، تحرك نشان مى دهد، او
وارد كوخ ها و كاخ ها شده و به بازارها قدم مى گذارد و هر سال در مراسم حج حاضر
مى گردد. و راز غيبت آن حضرت ، كشف نمى شود مگر پس از ظهور وى ، همانگونه كه فلسفه
و راز اقدامات خضر (ع ) كشف نشد مگر بعد از آنكه موسى (ع ) را بدان آگاه ساخت .
عبدالله بن فضل مى گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه مى فرمود:
((براى صاحب اين امر، ناگزير غيبتى است كه اهل باطل را به شك
مى اندازد، پرسيدم : فدايت گردم چرا؟ فرمود: بخاطر چيزى كه ما مجاز به كشف آن براى
شما نيستيم ، پرسيدم : راز غيبت امام (ع ) چيست ؟ فرمود: فلسفه غيبت امام همچون
فلسفه غيبت حجتهاى گذشته الهى است و راز غيبت وى آشكار نمى شود مگر پس از ظهور آن
حضرت ، چنانكه راز اقدامات خضر (ع ) يعنى شكستن كشتى و كشتن پسر و ساختن ديوار،
براى موسى (ع ) روشن نشد مگر زمان جدا شدن آن دو از يكديگر. اى پسر فضل اين موضوع
يكى از دستورات الهى و سرى از اسرار خدا و غيبى از غيبهاى اوست ... و هرگاه خداوند
را حكيم دانستيم ، بايد تمام افعال او را حكيمانه بدانيم گرچه راز آن بر ما روشن
نباشد.))
(318)
از محمد بن عثمان عمرى رضوان الله عليه منقول است كه گفت :
((سوگند به خدا، صاحب اين امر هر سال در موسم حج حضور مى
يابد و مردم را مى بيند و آنها را مى شناسد اما مردم در عين اينكه وى را مى بينند
نمى شناسند))
(319)
و از امام صادق روايت شده است كه فرمود:
((چگونه انكار مى كند امت من ، اين را كه خداوند متعال در
مورد حجت خود، عملى را انجام دهد، همانگونه كه درباره يوسف انجام داد؟ به اينكه در
بازارهايشان راه برود و روى فرش هايشان قدم بگذارد و در عين حال او را نشناسند تا
آنكه خداوند اجازه دهد كه خود را به آنان معرفى نمايد آن چنان كه به يوسف (ع )
اجازه داد، وقتى كه گفت : آيا مى دانيد چه بر سر يوسف و برادرش آورديد و شما ناآگاه
بوديد، برادران گفتند: تو حتما يوسف هستى ؟! گفت : آرى من يوسفم و اين هم برادرم مى
باشد))
(320)
بر اساس اين روايات و امثال آن ، حالت امام (ع ) در زمان غيبت خود، همچون حالت حضرت
يوسف (ع ) و نوع رفتار او در اين مدت همانند رفتار حضرت خضر (ع ) است كه قرآن ،
بخشى از شگفتيهاى آن را براى ما روشن مى سازد. حتى از اين روايات چنين استفاده مى
شود كه آن دو بزرگوار (خضر و مهدى (ع )) با هم زندگى كرده و
با يكديگر همكارى دارند.
البته بهتر است بگوييم كه ، بسيارى از اقدامات آن حضرت ، بدست ياران برجسته و
شاگردانش انجام مى پذيرد. كسانى كه زمين و مسافت ها در زير پايشان در نورديده مى
شود و خداوند آنان را بوسيله ايمانشان و آموزشهاى حضرت مهدى (ع ) رهنمون مى سازد،
بلكه در زمينه كرامات آنها مانند راه رفتن روى آب و در نورديده شدن زمين زير پاى
آنان و غير آن ، روايات و داستانهاى معتبرى ، حتى درباره كسانى كه از اولياء و
بندگان شايسته خداوند، مقامى كمتر را دارا بوده اند، نقل شده است .
آرى ، خداى سبحان همواره امور و پديده هاى اين جهان را از بزرگ و كوچك آن ، مطابق
حكمت و راز آن جارى مى سازد... اما او حاكم بر اين اسباب و حكمت هاست و هرگونه و به
هر صورت و بدست هركس از فرشتگان و بندگانش كه اراده فرمايد، اقدام مى كند... بسيارى
از پديده ها و امور كه به نظر ما مى رسد از راههاى طبيعى بوجود آمده و يا مى آيد،
اگر واقع امر بر ما روشن شود خواهيم ديد كه دست غيب الهى در آن نقش داشته است ،
مثلا وقتى كه ماءمورين فرمانرواى ستمگر، تصميم گرفتند جلو كشتى اى را كه خضر (ع )
در آن رخنه و شكاف ايجاد كرده بود. بگيرند، چون آن را معيوب ديدند، به حال خود رها
ساختند و توجه نداشتند كه در آن دست غيبى دخالت داشته است ، همچنين هنگامى كه پدر و
مادر آن پسر كه عمر خود را با ايمان به خدا سپرى كرده و به تكاليف الهى خويش عمل
نمودند، نمى دانستند كه اگر پسرشان زنده بماند، آن دو را به كفر و طغيان مى
كشاند... و زمانيكه آن دو كودك يتيم بزرگ شدند و گنج خود را در زير ديوار محفوظ
يافته و استخراج كردند، معلوم نبود كه اگر خضر (ع ) ديوار را نمى ساخت آن گنج و جاى
آن آشكار مى گشت ...
وقتى اين سه حادثه را كه از خضر (ع ) در مدتى كوتاه همراه موسى (ع ) سرزده است ،
خداوند در كتاب خود روشن مى نمايد ما بايد بسيارى از آنگونه اعمال و رفتار او را در
روزگار پربار و عمر طولانى وى در ذهن خود ترسيم نمائيم . در روايت ، از پيامبر (ص )
و اهل بيت او، اين گفته پيامبر آمده است كه فرمود:
((خداوند برادرم موسى (ع ) را رحمت كند كه بر آن شخص دانا
(خضر) تعجيل نمود. كه اگر صبر پيشه مى كرد شگفتيهايى را از او مشاهده مى نمود كه
هرگز نديده بود.))
(321)
بنابراين ما مى توانيم كارهاى حضرت مهدى (ع ) را در دوره غيبت تصور نماييم در
حاليكه امام مهدى (ع ) بنا به نقل همه مسلمانان مقامش از حضرت خضر (ع ) برتر و
بالاتر است ، زيرا بر حسب روايت ، وى يكى از هفت نفرى است كه از اهل بهشت و از
برگزيدگان اولين و آخرين بشمار مى رود، از پيامبر عظيم الشاءن اسلام نقل شده است كه
فرمود:
((ما هفت تن از فرزندان عبدالمطلب و سروران اهل بهشتيم : من
، و حمزه ، و على ، و جعفر، و حسن و حسين ، و مهدى ))
(322)
خدا آگاه است كه حضرت مهدى (ع ) و وزير او خضر و ياران شايسته وى و شاگردان آنها كه
اولياء خدا هستند در سراسر جهان و در حوادث بزرگ و كوچك آن ، چه مى كنند... و طبيعى
است كه راز غيبت ، و كارهاى آنان تا هنگام ظهورشان آشكار نشود. و اطلاعات ما نسبت
به كارهايى كه آن بزرگواران در روزگار ما و گذشته انجام داده و مى دهند در حد كم و
يا در بخش كوچكى از آن كارهاست ... و گاهى امكان دارد يكى از ما در زندگى خود مرهون
عمل و يا بسيارى از اقدامات آنان باشيم چه رسد به حركت تاريخ و حوادث بزرگ آن .
بايد توجه داشت كه اين نوع عقيده به غيب الهى و عمل امام مهدى (ع ) و خضر (ع ) و مؤ
منان برجسته و شايسته ، با عقايد و نظريات اهل تصوف در مورد قطب و افراد پرهيزكار،
تفاوت دارد. گرچه در برخى جهات به آن شباهت داشته باشد حتى بعضى از آنان سعى مى
كنند اين گونه صفات را بر حضرت مهدى (ع ) و يارانش منطبق نمايند، در گفته كفعمى در
حاشيه مصباح و همچنين سفينة البحار ماده (قطب ) آمده است كه :
((گفته اند: زمين از قطب و چهار نفر اوتاد (بزرگان ) و چهل
پرهيزكار و هفتاد فرد نجيب و سيصد و شصت فرد شايسته ، خالى نمى ماند و قطب ، همان
مهدى (ع ) است و اوتاد (بزرگان ) از چهار نفر كمتر نيست ، زيرا در دنيا همچون خيمه
و مهدى به منزله ستون است و آن چهار تن به سان طنابهاى آن خيمه مى باشند و گاهى
اوتاد بيش از چهار نفر و پرهيزكاران بيش از چهل و افراد نجيب فزون از هفتاد و
شايستگان افزون تر از سيصد و شصت تن مى باشند و ظاهرا خضر و الياس (ع ) نيز از
اوتاد و پيوسته به اطرافيان قطب مى باشند.))
اما صفات اوتاد (بزرگان )، آنان يك لحظه از خدا غفلت نمى ورزند و از مال دنيا مگر
به اندازه لازم و ضرورى جمع نمى كنند و لغزشهاى بشرى از آنها سر نمى زند، عصمت در
آنها شرط نيست اما در قطب شرط است .
اما ((ابدال )) (پرهيزكاران ) مرتبه
ايشان كمتر از اوتاد (بزرگان ) است و گاهى از آنها غفلت سر مى زند و با ذكر و ياد
خدا آن را جبران مى كنند و عمدا از آنها گناهى صادر نمى شود.
اما صالحان و شايستگان كه آنان مردان با تقوا و موصوف به عدالت اند، از آنان گناه
سر ميزند ولى با استغفار و پشيمانى آنرا تلافى مى كنند، خداوند مى فرمايد:
((كسانى كه تقوا پيشه كرده اند هرگاه از شيطان وسوسه و خيالى
به آنها برسد همان لحظه خدا را به ياد آورند و بينائى و بصيرت پيدا كنند))
آنگاه راوى مى گويد هرگاه يكى از آنها، مرتبه اى از مراتب ياد شده را از دست بدهد
فرد ديگرى از مرتبه پايين تر جانشين وى مى گردد و اگر فردى از صالحان از دست برود،
شخصى از ساير مردم جايگزين او مى شود.
و آنچه را كه درباره الياس پيامبر (ع ) بيان كرده اين است كه او از جمله زندگان است
و از كسانى كه خداوند بسبب حكمتى كه خود مى داند عمرشان را طولانى نموده است ، و بر
طبق نظر عده اى از مفسران كه در تفسير آياتى راجع به وى اظهار كرده اند و تعدادى از
روايات كه درباره او از اهل بيت (ع ) رسيده است آن حضرت زنده است و خداوند عمر او
را همچون خضر طولانى نموده و آن دو بزرگوار هر سال در سرزمين عرفات و ديگر جاها با
هم حضور پيدا مى كنند.
به هر حال ، آنچه از روايات بر مى آيد اين است كه دوره شش ماهه ، يعنى از خروج
سفيانى و نداى آسمانى تا ظهور حضرت مهدى (ع ) در ماه محرم ، سرشار از تلاش و فعاليت
امام (ع ) و يارانش مى باشد و كرامات و معجزاتى بدست ياران و پيوستگان به آنها
بوقوع مى پيوندد و آن رويدادى جهانى خواهد بود كه ذهن مردم و دولتها را بطور يكسان
مشغول مى دارد. اما ملتهاى مسلمان و مستضعف پيوسته درباره مهدى (ع ) و كرامات وى و
نزديك شدن زمان ظهور آن حضرت سخن مى گويند. و اين موج مقدماتى مردمى و مناسب با
ظهور امام (ع ) مى باشد، اما اين حالت در همان زمان ، زمينه خوبى براى دروغگويان و
شيادان مدعى مهدويت و تلاش در گمراه ساختن مردم مى باشد. در روايات آمده است كه
دوازده درفش قبل از ظهور حضرت برافراشته مى شود كه ادعاى مهدويت مى كنند و دوازده
تن از خاندان ابوطالب اند كه هر يك درفشى را بر مى افرازند و مردم را بسوى خود دعوت
مى كنند كه تمام آنها درفش هاى گمراهى و تلاش هاى دنيوى است براى بهره بردن از موج
گرايش مسلمانان و ملتهاى جهان به ظهور آن حضرت .
مفضل بن عمر و جعفى از امام صادق (ع ) نقل كرده است كه گفت از آن حضرت شنيدم كه مى
فرمود:
((از نام بردن آن حضرت برحذر باشيد، بخدا سوگند امام شما
ساليانى از ديدگان تان پنهان خواهد شد، آنقدر كه پاك و خالص شويد. و تا گفته شود آن
حضرت مرده و يا هلاك گرديده است و يا به كدام منطقه رفته است ، ديدگان مؤ منان در
فراق او اشكبار مى شود و متلاطم و واژگون مى گردند و كسى نجات نمى يابد مگر آنكه
خداوند از او پيمان گرفته باشد، ايمان در دل او جايگزين شده باشد و با روح خود او
را تاءييد نموده باشد و دوازده درفش مشابه به اهتزاز در مى آيد كه هيچيك از ديگرى
باز شناخته نمى شود. مفضل گويد: من در اين لحظه گريستم ، امام بمن فرمود: چرا گريه
مى كنى اى ابوعبدالله ؟ عرض كردم چگونه گريه نكنم در حاليكه شما مى فرمائيد دوازده
پرچم برافراشته مى شود كه هيچ كدام از ديگرى شناخته نمى شود. پس تكليف ما در آن
زمان چيست ؟ آنگاه امام (ع ) به خورشيد كه داخل ايوان مى تافت نگريست و فرمود: اى
ابوعبدالله اين خورشيد را مى بينى ؟ گفتم آرى فرمود: سوگند به خدا امر قائم ما از
اين خورشيد روشن تر است ))
(323)
يعنى اضطراب و نگرانى نداشته باشيد از اينكه قضيه حضرت مهدى (ع ) با مدعيان دروغين
مهدويت اشتباه شود زيرا امر مهدى (ع ) از خورشيد روشن تر است ، با توجه به نشانه ها
و علاماتى كه پيش از او و بعد از او پديد مى آيد و هيچگاه شخصيت او قابل مقايسه با
مدعيان و دروغگويان نيست از سوى ديگر دو حكومت زمينه ساز ظهور حضرت مهدى يعنى يمن
وايران در حوادث جهان و شكوفايى ملتها موقعيت سياسى را بدست مى آورند و از اين رو
نياز بيشترى به رهنمودهاى آن حضرت پيدا مى كنند.
بعلاوه آنچه از روايات و از ظاهر امور برمى آيد واكنش سياسى مهمى كه در برابر موج
انقلابى مردمى ، بخاطر حضرت مهدى (ع ) بوجود مى آيد، از سوى دشمنان او يعنى
سردمداران كفر جهانى و سفيانى است كه رهبر آنهاست و همانطور كه روايات مى گويد:
آنها عمليات خود را، در سر و سامان دادن به وضع عراق و حجاز متمركز مى سازند به
لحاظ اينكه آن دو كشور كانون ضعف منطقه بشمار مى آيند، زيرا عراق مركز نفوذ زمينه
سازان ايرانى و ضعف حكومت مركزى و حجاز نيز داراى خلا سياسى و درگيرى قبيله اى در
برابر حكومت آن و نفوذ زمينه سازان يمنى مى باشد و مسئله مهم در حجاز اين است كه
مسلمانان چشم بدانجا دوخته و در انتظار ظهور حضرت مهدى (ع ) هستند زيرا خبر سكونت
امام (ع ) در شهر مدينه و اينكه نهضت آن حضرت از مكه آغاز خواهد شد، در بين مردم
منتشر مى شود از اين رو فعاليت سياسى و نظامى آنها عليه مهدى (ع ) در حرم مكه و
مدينه متمركز خواهد شد و سفيانى با حمله نظامى خود به شهر مدينه ، به دستگيرى و
بازداشت گسترده اى از بنى هاشم مى پردازد به اين اميد كه حضرت مهدى (ع ) در ميان
آنهاست و بسيارى از آنان را چنانكه گذشت ، به شهادت مى رساند.
و از طرفى ، هماهنگ با نبرد سفيانى در عراق و حجاز، تحركى نظامى از ناحيه غرب و شرق
در منطقه خليج فارس و درياى مديترانه بخاطر اهميت استراتژيكى منطقه رخ مى دهد و
فرود آمدن نيروهاى روم در رمله و قواى ترك در جزيره ، كه در روايات متعدد از آن ياد
شده است ، در آن دوره و يا نزديك بدان خواهد بود.
|