عصر ظهور
علي كورانى
- ۱۶ -
روايت : پرچمهاى خراسان تا قدس
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
آنان كه با خون ، ره به ديو و دد گرفتند
|
درس شهادت از ((قم )) و
((مشهد)) گرفتند
|
آغوش بگشادند هر تير بلا را
|
تا متصل سازند ((طوس )) و
((كربلا)) را
|
اين روايت را عده اى از علماء و اهل سنت ، مانند ترمذى در سنن خود ج 3 ص 362 و
احمدبن حنبل در مسندش و ابن كثير در كتاب نهايه خود و بيهقى در كتاب خود بنام دلائل
و غير آنان ...نقل كرده اند و حضرمى در كتاب خود بر رد ابن خلدون ، آنرا صحيح
دانسته (تصديق كرده كه روايت موثقه است ) عين عبارت حديث اين است :
((درفش هايى سياه از خراسان خروج مى كند كه هيچ چيز قادر به
برگرداندن آنها نيست تا اينكه در ايلياء به اهتزاز درآيند))
شبيه اين روايت در منابع شيعه مانند كتاب ملاحم و فتن ابن طاووس ص 43 و 58 روايت
شده است و احتمال دارد كه اين روايت جزئى از روايت قبلى باشد.
و معناى آن روشن است ، زيرا حاكى از تحرك نظامى و پيشروى نيروها از ايران به سوى
قدس است كه بيت ايل و ايلياء نيز ناميده مى شود، صاحب مجمع البحرين گفته است كه
((ايل به كسر (الف ) و سكون (ياء)، بزبان عبرى و يا سريانى ،
نامى از اسماء خداوند بزرگ است و در اصطلاح عرب ، كلمات جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل
، به معناى عبدالله و يتم الله (بنده خدا) و مانند اينها مى باشد. و ايل هم به
معناى بيت القدس است . و گفته شده بيت ايل به معناى خانه خدا مى باشد چون كلمه ايل
به لغت عبرانى يعنى خدا)) و در شرح قاموس گفته است كه
((كلمه ايليا با كسره ، با مد و غير مد (ممدود و مقصور) و در هر دو با تشديد
خوانده مى شود... كه نام شهر بيت القدس است )).
محدثان تصريح كرده اند كه مراد از اين درفش هاى وعده داده شده ، پرچم هاى عباسيان
نيست ، ابن كثير در نهايه خود حاشيه اى را بر اين روايت نقل كرده كه
((اين درفش ها آنهائى نيست كه بوسيله ابومسلم خراسانى برافراشته و حكومت بنى
اميه را برانداخت ، بلكه مراد درفش هاى سياه ديگرى است كه براى همراهى حضرت مهدى (ع
) مى آيد)).
بلكه برخى از رواياتى كه از پيامبر (ص ) نقل شده ، بين درفش هاى عباسيان كه مسير و
هدف آنها دمشق بوده و بين پرچمهاى ياران حضرت مهدى (ع ) كه هدف آنها قدس است ، فرق
گذاشته است ... از آن جمله روايتى است كه ابن حماد آن را از محمدبن حنفيه و سعيد بن
مسيب نقل كرده كه گفت : پيامبر (ص ) فرمود؟ ((درفش هايى از
بنى عباس از ناحيه مشرق خروج مى كند و زمانى كه اراده خداوند تعلق گيرد توقف مى
كند.. آنگاه درفش هاى سياه كوچكى در پى آنان از ناحيه مشرق خروج مى كند و با مردى
از نسل ابوسفيان و لشكريانش مبارزه مى كند كه علاقه مندان اطاعت و فرمانبردارى از
حضرت مهدى (ع ) مى باشند))
بنى عباس سعى كردند كه روايات مربوط به درفش هاى سياه را به سود خود در نهضتشان بر
ضد بنى اميه معنا كنند و به مردم بقبولانند كه جنبش آنان و حكومت و درفش هاى بر
افراشته آنان همان چيزى است كه در روايات منقوله از پيامبر (ص ) به آن بشارت داده
شده است و به اينكه حضرت مهدى (ع ) از خاندان آنهاست از همين رو ابو جعفر منصور
عباسى پسرش را مهدى نام گذاشت و سعى نمود كه قضات و راويان گواهى دهند كه اوصاف
حضرت مهدى كه از پيامبر (ص ) نقل شده است بر پسرش منطبق است ...تا آخر.
سرگذشت عباسيان در ادعاى مهدويت و پرچم و لباسهاى سياه انتخاب نمودن آنها در كتب
تاريخ ضبط شده است اين كار در اوائل ، مقدارى به سود آنها تمام شد، اما بسرعت اين
ماسك فريبنده و حيله گرى توسط دانشمندان و راويان حديث و امامان (ع ) كشف شد و
آنگاه حقيقت مطلب روشن گرديد. چه اينكه هيچيك از آنان داراى صفات حضرت مهدى (ع )
نبودند و آنچه را كه پيامبر (ص ) وعده فرموده بود بدست وى تحقق يافت .
بلكه به گفته برخى روايات ، آخرين خلفاى عباسى معترف بودند كه مسئله ادعاى مهدويت
پدران آنها از ريشه و اساس جعلى و دروغ بوده است .
ظاهرا قضيه ادعاى مهدويت شباهت زيادى به حركتى كه در اواخر قرن اول هجرى اتفاق
افتاد، دارد كه مسلمانان زير سلطه بنى اميه سختى هاى زيادى را متحمل شدند كه عملا
مظلوميت اهل بيت (ع ) را لمس نمودند به همين جهت نقل رواياتى از پيامبر (ص ) مبنى
بر مظلوميت اهل بيت او و بشارت به وجود حضرت مهدى (ع ) در بين آنان متداول گشت ...
كه همين زمينه مناسبى براى ادعاى مهدويت نمودن عده زيادى از بنى هاشم و غير آنها
نيز، مانند موسى بن طلحة بن عبيدالله ، گرديد و ظاهرا عبدالله بن حسن مثنى از
زبردست ترين افرادى بود كه براى فرزند خود محمد ادعاى مهدويت نمود، وى براى فرزندش
از زمان طفوليت و تولد او، برنامه ريزى دقيق نمود و نام وى را محمد گذاشت ، چرا كه
حضرت مهدى (ع ) هم نام پيامبر (ص ) است و سپس او را تحت تربيت و مراقبت ويژه قرار
داد و او را از چشم مردم پنهان نگه مى داشت و با اشاعه افسانه ها پيرامون فرزندش او
را همان مهدى موعود معرفى كرد در كتاب مقاتل الطالبيين ص 239 آورده است كه :
((عبدالله حسن مثنى را از كودكى از انظار مردم پنهان مى
نمودند. وى مردم را براى تبليغ و معرفى خود به جاهاى ديگر مى فرستاد و به اسم مهدى
ناميده مى شد))
و در ص 244 گفته است : ((مردم عوام او را محمد مى گفتند كه
بعدا به مهدى شهرت يافت )).
بلكه عباسيان نيز قبل از اينكه بر ضد هم پيمانان حسنى خود بشورند همين ادعا را
ترويج مى كردند و در ص 239 از عمير بن فضل خثعمى روايت شده است كه گفت :
((روزى ابو جعفر منصور را ديدم ، وقتى كه محمدبن عبدالله بن
حسن مثنى از منزل پدرش همينكه خارج مى شود غلام سياه وى با اسبش دم در ايستاده
بود ابوجعفر انتظار محمد را مى كشيد همينكه او خارج شد ابوجعفر بلند شد و ايستاد و
رداى او را گرفت تا سوار شد، سپس لباس او را روى زين اسب مرتب نمود و محمد از آنجا
بيرون رفت من در حاليكه وى را مى شناختم و محمد را نمى شناختم از او سئوال كردم :
اين شخص كى بود؟ كه اين همه وى را اكرام كردى و ركابش را گرفته و لباس او را مرتب
نمودى . بمن گفت آيا او را نمى شناسى ؟ گفتم نه ، گفت اين شخص محمدبن عبدالله بن
حسن بن حسن ، مهدى ما اهل بيت است ))
به احتمال قوى ادعاى مهدويت را عباسيان ، از هم پيمانان و شركاء حسنى خود در شورش
عليه بنى اميه آموختند كه در اينجا محل بحث آن نيست .
بهر حال نزد راويان و مطلعين بر تاريخ ، شكى نيست كه درفش هاى سياه كه در اين روايت
و غير آن وعده داده شده است ، پرچمهاى مهيا كنندگان مقدمات ظهور حضرت مهدى (ع ) مى
باشد. هر چند قائل به صحت رواياتى كه پرچمهاى بنى عباس را عنوان كرده است بشويم چون
توجه داشتيد كه روايات ، بين دو گروه پرچمداران را فرق گذاشت و واقعيت امر نيز چنين
است كه ظهور حضرت مهدى (ع ) از بين عباسيان و غير آنان نيست و از طرفى اشاره نموديم
كه مسير و هدف درفش هاى عباسيان دمشق و مسير پرچمداران و ياران حضرت مهدى (ع ) قدس
شريف مى باشد.
گرچه روايت ، ماجراى درفش هاى سياه را مختصر آورده است اما در عين حال بشارت رسيدن
به هدف را، هر چند كه ناگواريها و دشواريها در راه رسيدن آنها به قدس باشد، داده
است .
زمان اين واقعه در روايت ذكر نشده است اما برخى از روايات ديگر مى گويد: رهبرى اين
درفش ها بعهده صالح بن شعيب موعود است . از محمد بن حنفيه نقل شده كه فرمود:
((درفش هاى سياهى از بنى عباس خروج مى كند، سپس پرچمهاى
مشابه ديگرى حاملان آنها كلاه هاى سياه و لباسهاى سفيد بر تن دارند، پيشاپيش آنان
مردى است بنام صالح از قبيله بنى تميم ، طرفداران سفيانى را شكست مى دهد. تا اينكه
در بيت المقدس فرود آمده و زمينه ظهور مهدى (ع ) را مهيا مى نمايد))
از اين روايت استفاده مى شود كه مراد از اين حركت به طرف قدس ، هجوم و حمله حضرت
مهدى (ع ) براى آزادى فلسطين و قدس است ، اما مانعى ندارد كه اين پرچمها قبل از
صالح بن شعيب بطرف قدس حركت نمايند چنانكه در پيشامدهاى سرزمين شام بيان كرديم كه
نيروهاى ايرانى جلوتر از سفيانى در شام وجود دارند.
روايت طالقان
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
پيرامون اين روايت ، حديثى از منابع اهل سنت ، از حضرت على (ع ) نقل شده است كه
فرمود:
((خوش بحال طالقان ، خداوند متعال داراى گنج هايى در آنجاست
كه نه از طلاست و نه از نقره اما در آن خطه مردانى وجود دارند كه خدا را آنطور كه
شايسته معرفت است شناخته اند و آنان ، ياران مهدى در آخرالزمان مى باشند))
(293)
و در روايتى : ((مبارك باد مبارك باد بر طالقان
))
(294)
همين روايت با لفظ ديگرى در منابع شيعه نيز موجود است ، چنانكه در بحار از كتاب
((سرور اهل ايمان )) نوشته على بن
عبدالحميد بسند خود از امام صادق (ع ) نقل كرده است كه فرمود:
((خداى متعال را گنج هايى است در طالقان كه نه طلاست و نه
نقره و درفشى كه از آغاز تا كنون باز نشده و به اهتزاز در نيامده است ، اين خطه
داراى مردانى است كه قلب هاى آنها مانند پاره هاى آهن محكم و نستوه مى باشد نسبت به
ذات مقدس خداوند ترديدى در آن قلبها ايجاد نمى شود، شديدتر از آتش اند اگر بر كوه
حمله ور شوند آن را از جاى بر مى كنند با بدست داشتن پرچم ، آهنگ هر ديارى كه
نمايند آن را ويران و منهدم مى سازند بر اسب هايشان همچون عقاب سوارند، بعنوان تيمن
و تبرك زين مركب امام (ع ) را بوسه زده و با دست لمس مى نمايند، آن بزرگوار را
پروانه وار در وسط گرفته و بهنگام خطر، آن وجود مقدس را با جان خود حفظ مى كنند.
شبها را با مناجات سپرى مى كنند و روز سواران كارزارند. آنان زاهدان شب و شيران
روزند. در اطاعت از امام و رهبرشان مطيع تر از كنيزكان نسبت به مولاى خويش اند،
درخشندگى آنها مانند چراغهاى پرنور است ، مثل اينكه قلبهايشان چراغى از ايمان است .
از بيم خدا مى هراسند، شهادت طلب اند و آرزوى كشته شدن در راه خدا را دارند شعار
آنان ، خونخواهى سالار شهيدان حسين (ع ) است ، هنگاميكه به پيش مى تازند رعب و وحشت
آنان به مسافت يك ماه راه رفتن (بسرعت ) در قلبهاى دشمنان جايگزين مى شود، گروه
گروه بسوى حضرت روانه مى شوند، بواسطه اين رادمردان ، خداوند امام بر حق (مهدى (ع
)) را پيروز مى گرداند))
(295)
بنظر من مراد از طالقان در اين روايات منطقه اى است در رشته كوههاى البرز در صد
كيلومترى شمال غرب تهران .. و منطقه اى است كه از تعدادى روستا تشكيل شده و به نام
طالقان مشهور است ، والا در آنجا شهرى بزرگ وجود ندارد. قابل ذكر است كه در منطقه
طالقان ويژگيهاى زيادى از صفا و صميميت و تقوى و علاقه بقرآن و آموختن آن به ديگران
وجود دارد كه بگونه اى سنتى از قديم رائج بوده است كه حتى عده اى از مردم شمال
ايران و استفاده از آنها، به روستاهاى طالقان مى آيند.
اما بعد از بررسى روايات مربوط به طالقان ، آنچه بنظر من بهتر مى رسد اين است كه
مراد از اهل طالقان
(296)، اهل ايران است نه خصوص منطقه جغرافيائى طالقان ، اما اينكه امامان
(ع ) اهل طالقان را بنام منطقه آنان ناميده اند از جنبه ويژگيهاى جغرافيائى و
خصوصيات اخلاقى و دينى اهالى آن سامان است .
روايات مربوط به طالقان ، از مجموعه اى از ياران حضرت مهدى (ع ) سخن مى گويد، اما
تعداد آنها را مشخص ننموده است بنابراين آيا اين مجموعه ، جمعيت انبوه ياران و
لشكريان وى هستند و يا فقط ياران خاص آن بزرگوارند..؟
آنچه از روايت ذكر شده در منابع اهل سنت استفاده مى شود اين است كه آنان اصحاب و
ياران خاص آن حضرتند زيرا در روايت ، نوع آنان مشخص شده است ، اما در روايت بحار
علاوه بر بيان چگونگى و كيفيت ، سخن از كميت و لشكر و درفش هاى فاتح و پيروز بميان
آمده است .
چه اينكه روايات مربوط طالقان تكيه بر معرفى ايرانيان در كنار حضرت مهدى (ع ) و
شركت آنان در نهضت آن حضرت بعد از ظهور ايشان دارد، اما بر نقش آنان در زمينه سازى
ظهور آن حضرت قبل از ظهور، دلالت ندارد.
اما صفات برجسته اى را براى اين اولياء خدا و ياران حضرت و گواهى و شهادت هاى
والايى از امامان (ع ) در حق آنان را در بر دارند... به اينكه آنها عارفان الهى و
اهل بصيرت و يقين و داراى شجاعت بى نظير در ميدان نبردند. شهادت در راه خدا را دوست
دارند و از او مى خواهند كه آنها را به آن فوز بزرگ نائل كند، آنان دوستداران واقعى
سيدالشهداء حضرت اباعبدالله الحسين (ع ) هستند و شعارشان خونخواهى آن بزرگوار و
بثمر رساندن هدف انقلاب بزرگ آن حضرت است .. و اينكه اعتقاد آنان نسبت به حضرت مهدى
(ع ) عميق و علاقه آنان به آن حضرت فوق العاده زياد است ، ايرانيان داراى چنين
صفاتى هستند و همين اوصاف ايجاد موجى از عشق و علاقه در بين جوانان آنها نموده است
.
آيا روايات مربوط به مهياگران ، بر آغاز دوران ظهور دلالت
دارد؟
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
اگر كسى با دقت ، روايات وارده پيرامون نقش ايرانيان در زمان ظهور را مورد بررسى
قرار دهد، به دو نتيجه روشن مى رسد:
اول اينكه : بطور يقين از پيامبر(ص ) و امامان (ع ) مدح و ستايش درباره ايرانيان
وارد شده است . و هر چند در تطبيق رواياتى كه به بيان نقش تاريخى ايرانيان در حمل
پرچم اسلام و خدمات علوم و تمدن آن پرداخته است با معيارهاى ملى گرائى يا نژادپرستى
و يا شيعه و سنى خود به تحليل و تحقيق بپردازيم . محال است كه بتوانيم در نقش مشخص
شده آنان در روايات مستفيضه ، نسبت به مهيا نمودن مقدمات حكومت حضرت مهدى (ع )
مناقشه كنيم .. اين روايات به روشنى خبر مى دهد كه ظهور جهانى و وعده داده شده براى
اسلام ، در آياتى مانند ((ليظهره
على الدين كله
)) در آخر الزمان ، از دو ناحيه بسوى قدس تحقق مى
يابد. يكى بسيج عمومى و نظامى از منطقه ايران كه داراى جمعيتى انبوه و داراى ولايت
و دوستى اهل بيت (ع ) مى باشند و جنبش دوم كه از مكه مكرمه و حجاز آغاز مى شود و
بدين سان هر دو حركت عظيم در سرزمين عراق بيكديگر پيوسته و به رهبرى امام مهدى (ع )
به سوى قدس پيش مى روند.
نتيجه دوم : اينكه ما هم اكنون در زمان ظهورى كه روايات آن را توصيف كرده اند وارد
شده ايم و مرحله اول آن ، نهضت ايرانيان كه مقدمه ظهور آن حضرت است توسط آن مرد از
قم (امام خمينى ) آغاز شده است و اين انقلاب هدف خود را كه آزادى قدس و نبرد با
اسرائيل است به جهانيان اعلام نموده است و اينك درگير مشكلات و دشواريهايى است كه
دشمنان بر سر راهش ايجاد نموده اند.. و استمرار اين انقلاب الهى تنها در انتظار آن
دو آزاد مرد بعنوان رهبران خود مى باشد: يعنى يكى سيد خراسانى ، و ديگرى فرمانده كل
نيروهاى وى كه جوانى گندم گون از اهل رى بوده و نام شريف او در روايات ، شعيب بن
صالح و در برخى
ديگر از روايات صالح بن شعيب آمده است كه سيد خراسانى او را بعنوان اولين فرمانده
نيروهاى ايرانى منصوب مى نمايد و سپس حضرت مهدى (ع ) ايشان را بعنوان فرماندهى كل
قواى خويش مفتخر مى فرمايد.
البته اين نكته كه با آغاز حركت انقلاب اسلامى در ايران ، زمان ظهور حضرت مهدى (ع )
نيز شروع شده است بحثى است ريشه دار و قابل بررسى ، بهمين جهت مجددا مرورى اجمالى
بر بيان دلائل آن از روايات قبلى و غير آنها، مى نمائيم ..
گاهى گفته مى شود: كه آرى ظهور مبارك حضرت مهدى (ع ) مسلم و قطعى است و اعتقاد به
آن از اصول مذهب شيعه است و چنين عقيده اى نزد شيعه و سنى از وعده هاى خداوند عزوجل
است كه بر زبان پيامبر راستگو و امين (ص ) و امامان (ع ) جارى شده است .. چنانكه از
جمله قضاياى مسلم و حتمى كه در منابع حديث شيعه و سنى از آن ياد شده ، اين است كه
زمينه سازان ظهور و حكومت آن حضرت ، ايرانيان مى باشند.. اما اين ويژگى ايرانيان كه
در روايات به آن تصريح شده و قطعى مى باشد با ظاهر شدن آن دو مرد بزرگوار بنام سيد
خراسانى و فرمانده نيروهاى وى شعيب بن صالح ، آغاز مى گردد كه هنگام ظاهر شدن آن
دو، در منابع حديث شيعه ، همزمان با خروج سفيانى و يمنى و طبق منابع اهل سنت ،
فاصله بين ظاهر شدن آن دو يار امام و تسليم و تقديم درفش اسلام بدست تواناى حضرت
مهدى (ع ) هفتاد و دو ماه يعنى شش سال مى باشد.
اما اينكه ، انقلاب اسلامى فعلى ايران به رهبرى امام خمينى از جمله حوادث مقدماتى
وعده داده شده بود و متصل به ظهور حضرت مهدى (ع ) و يا بطور نسبى نزديك ظهور آن
حضرت و يا قريب به ظاهر شدن ، سيد خراسانى و شعيب بن صالح باشد.. اءمرى است احتمالى
و گمانى كه ما دوستدار و آرزومند تحقق آن هستيم .. اما از رواياتى كه پيرامون اين
انقلاب وارد شده و يا تفسير و تاءويل به آن شده است چيزى جز ظن و گمان استفاده نمى
شود. بنابراين ، احتمال اينكه فاصله بين اين انقلاب و بين ظهور آن بزرگوار ده ها و
يا صدها قرن باشد بقوت خود باقى است .
اين خلاصه مطالبى بود كه بواسطه آن اشكال بر حكم به شروع و آغاز زمان ظهور حضرت
مهدى عليه السلام شده بود.
و اين مطلب قابل توجه است كه مراد ما از زمان ظهور حضرت ، مدت ده و يا بيست و يا
سالهاى محدود نيست بلكه مقصود اين است كه حوادث و پيشامدهايى كه در روايات به آن
تصريح شده كه آنها از مقدمات ظهور حضرت و متصل به آن هستند، در حقيقت آغاز شده است
بويژه ، دو واقعه از بين آنها:
اول : فتنه انگيزيهاى غرب و شرق كه همه مسلمانها را در برگيرد و فتنه ديگرى كه در
روايات به نام فتنه فلسطين آمده كه زائيده شرارت و فتنه انگيزى ابرقدرتهاست .
دوم : برپائى نظام اسلامى در ايران .
بنابراين مراد از زمان ظهور، همان معناى متعارف گفتار ما يعنى عصر و زمان شكست
اسرائيل و يا عصر انقلابها و يا زمان تجلى اسلام است ، كه از آن بعنوان قرن ظهور و
يا نسل معاصر ظهور نيز، مى توان نام برد، زيرا روايتى كه از امام باقر عليه السلام
نقل شده است آن حضرت فاصله بين انقلاب ايرانيان و ظهور حضرت مهدى عليه السلام را به
اندازه عمر معمولى يك انسان بشمار آورده است آنجا كه فرمود:
((اگر آن زمان را درك كنم خويشتن را براى يارى صاحب اين امر
نگاه مى دارم ))
رواياتى كه دال بر آغاز زمان ظهور باشد بسيار است ، مجموعه اين روايات كه به نحو
تواتر اجمالى وارد شده است ، در يك بررسى دقيق مى تواند در تطبيق بر عصر فعلى ما و
پيشامدهايى كه اتفاق مى افتد، باعث اطمينان گردد. بلكه مى توان ادعا كرد برخى از
اين روايات به تنهائى در حصول اطمينان به آغاز شدن زمان ظهور حضرت ، كافى است .
روايات فتنه اخيرى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آن خبر داده است كه بزودى
بر امت آن آشكار مى گردد به چه چيز غير از فتنه كر و كور غربى كه فتنه فلسطينى نيز
زاييده آن است مى توان تفسير و توجيه نمود؟ فتنه اى كه در روايت تصريح به شام شده
است :
((زمانيكه فتنه فلسطين بوجود آمد، در سرزمين شام نيز مانند
بر هم خوردن آب در مشك بوجود مى آيد))
(297)
اين فتنه به شكل مخصوصى به سرزمين شام راه پيدا مى كند، يعنى بر منطقه اى كه احاطه
بر فلسطين دارد به گونه اى كه اهالى آنجا مانند شدت تكان خوردن آب در مشك به حركت
مى آيند..
با بررسى دقيق در روايات فتنه اخيرى كه به نحو تواتر اجمالى نقل شده و همچنين فتنه
فلسطين و شامات كه معلول اين فتنه است و با توجه به تاريخ امت اسلامى و وضع موجود
آن .. از اين روايات استفاده مى شود كه مراد از فتنه در روايت ، فتنه و آشوبگرى
قدرتهاى شرق و غرب امروز است كه روايات دلالت بر استمرار و ادامه آن تا ظهور حضرت
مهدى عليه السلام دارد. و نمونه رواياتى كه ما در فصل مربوط به ((فتنه
شرق و غرب )) ذكر كرديم ، يكى از ده ها روايت در اين زمينه
است .. و از عجيب ترين روايات در اينها اين است كه فتنه فلسطين با نام و نشان در
روايت وارد شده است !.
و چگونه تحليل و تفسير نمائيم روايات مربوط به ظاهر شدن سيد خراسانى و شعيب بن صالح
را، كه به روشنى از آنها استفاده مى شود كه اين دو مرد بزرگ ، بعد از بر پا شدن
حكومت اسلامى در ايران و وارد شدن آن در جنگى طولانى با دشمن ، در اين كشور ظاهر مى
شود و با به دست گرفتن منصب هاى حكومتى ، خود شخصا رهبرى و فرماندهى لشكريان خويش
را به عهده داشته و در جنگ سرنوشت سازى در منطقه فلسطين ، كه مقدمه حكومت حضرت مهدى
عليه السلام را فراهم مى نمايد، درگير مى شوند، حالا ايا اين دو بزرگوار كه ظاهر مى
شوند لشكريان و يا ملت خود را مستقيما و بدون مقدمه رهبرى مى نمايند و از صفر شروع
مى كنند؟ هرگز. بلكه چنين ظهورى كه در روايات به تصريح شده است لازمه اش وجود زمينه
مناسب و آمادگى كامل در مردم ايران نه تنها از جنبه مذهبى و اعتقادى بلكه جو سياسى
مناسب ، در جهان و خاورميانه است . كه اين خود آغازى است براى ايجاد نبرد بين
ايرانيان طرفدار حضرت و دشمنانشان ، از اين روست كه در روايات آمده است زمانيكه
ايرانيان احساس نمايند نبردشان با دشمن به طول انجاميده سراغ سيد خراسانى رفته و او
را سرپرست امور خود مى گردانند گر چه وى نخست نمى پذيرد، اما زمانى كه زمام امور
بدست او قرار گرفت يار ديگرش شعيب بن صالح را به فرماندهى نيروهاى خويش برمى
گزيند.
و روايتى را كه از امام باقر عليه السلام در منابع شيعه وارد شده و منطبق بر انقلاب
اسلامى ايران است چگونه تفسير نمائيم آنجا كه فرمود:
((گوئيا مى بينم گروهى را كه از مشرق زمين خروج كرده و طالب
حق مى باشند اما آنها را اجابت نمى كنند مجددا برخواسته هايشان تاءكيد دارند، اما
مخالفان نمى پذيرند. وقتى چنين وضعى را مشاهده مى كنند شمشيرها را بدوش كشيده و در
مقابل دشمن مى ايستند، اينجاست كه پاسخ مثبت مى گيرند اما اين بار خودشان نمى
پذيرند تا اينكه همگى قيام مى كنند.. و درفش هدايت را جز به دست تواناى صاحب شما
(حضرت مهدى عليه السلام ) به كسى ديگر نمى سپارند كشته هاى آنان شهيد محسوب مى شوند
اما من اگر آن زمان را درك مى كردم ، خويشتن را براى يارى صاحب اين امر نگاه مى
داشتم ))
چنانكه تفسير آن در روايت مربوط به اهل مشرق و درفش هاى سياه گذشت .. و همچنين در
روايتى ديگر كه گذشت آمده بود:
((پس مبارزه مى كنند و پيروز مى گردند و به آنچه مى طلبند
دست مى يابند اما خودشان نمى پذيرند))
اين روايت ، تا زمانيكه بر نهضت فعلى ايرانيان تطبيق مى كند. چگونه آن را توجيه
كنيم به اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان از نهضتى آينده نسبت به
ايرانيان خبر داده اند و از انطباق بر نهضت موجود و آنچه پيش مى آيد چشم پوشى
كنيم ! و آيا اين را بر همين نهضت و بر نهضت ديگر آنان كه مثلا داراى همين ويژگيها
و شرائط سياسى ، بعد از قرنهاست تطبيق كنيم ! و آيا چنين تفسيرى را عقل سليم مى
پذيرد؟.
و رواياتى را كه درباره قم و موقعيت جهانى آن شهر، از زبان پيامبر صلى الله عليه و
آله و امامان عليه السلام نقل شده است ، چگونه به تاءويل ببريم رواياتى كه دلالت
دارد اين موقعيت ، نزديك ظهور حضرت مهدى عليه السلام و متصل به ظهور آن بزرگوار
خواهد بود... همچنين بيانگر ظاهر شدن مردى موعود از آن شهر. و ياران با وفايش است
كه نه از جنگ مى هراسند و نه خسته مى شوند.. و ما امروز وضع موجود اين شهر را مى
بينيم كه تا ديروز با وجود حوزه علميه در آن شهرى ضعيف بود و تاءثير معنوى اين شهر
محدود در حيطه جهان تشيع و متدينين شيعه بوده است .
و اينك نام آن شهر و قيامش و روش و اسلوب آن و معرفى نمودن اسلام ، گوش جهانيان را
پر مى كند! برنامه ريزى ها و خط و مشى آن در قلوب مسلمانها و جوامع اسلامى سرايت
كرده و رسوخ مى نمايد و علم و دانش از اين شهر به ساير مسلمانان جهان مى رسد.
بنابراين تا زمانيكه روايات وارده در موقعيت و عظمت قم و انقلاب و نهضت آن و مرد
وعده داده شده و برخاسته از اين شهر، بر انقلابى كه از قم آغاز شد و بر رهبرى آن ،
امام خمينى و طرفداران وى انطباق داشته باشد آيا معقول است كه آن را به موقعيتى
جهانى كه پس از ده ها سال و قرن براى قم بوجود آيد و مردى از آنجا ظهور مى كند كه
طرفداران و ياران وى و يا حكومت و انقلابش داراى اين صفات هستند.. تفسير كنيم و از
آنچه كه موجود است صرف نظر كنيم ؟!
اگر چنين مطلبى درباره مرد وعده داده شده از قم صحيح باشد، چگونه در روايات مربوط
به موقعيت جهانى وعده داده شده شهر قم مى تواند صحيح باشد؟ و چه مى توان كرد با دو
روايتى كه دال بر وجود اين موقعيت ، نزديك ظهور حضرت و ادامه آن تا ظهور ايشان است
آنجا كه آمده : ((و آن (موقعيت ) نزديك ظهور قائم ماست ،
خداوند قم و اهل آن را قائم مقام حضرت حجت عليه السلام قرار مى دهد))
((و آن در زمان غيبت قائم ما تا ظهورش خواهد بود)) كه
قبلا از بحار ج 60 ص 213 نقل شد.
حقيقت مطلب اين است كه بحث و مناقشه پيرامون دلالت برخى از روايات بر آنچه كه در قم
و ايران اتفاق افتاده است و سعى در برگرداندن الفاظ واضح و روشن از ظاهر خودش و به
طور كلى شك دلالت اين روايات و انطباق آنها بر حوادث گذشته و حال ، چيزى جز
پيشداورى و حالت ضعف عقيده در تصديق پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت طاهرين
عليه السلام نمى باشد. بلكه اگر منصفانه حكم كنيم بايد بگوئيم كه اگر از كلمات
معصومين عليه السلام كه به طور تواتر اجمالى در روايات آمده اطمينان و يقين به معنا
حاصل نشود مسلما خالى از حالت شك و ترديد و جدل نخواهد بود.. از خداوند متعال مى
خواهيم كه ما و همه مسلمانان را از چنين حالتى حفظ فرمايد.
ظاهر شدن خراسانى و شعيب در ايران
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
روايات ، بيانگر اين است كه ، اين دو شخصيت از ياران حضرت مهدى عليه السلام بوده و
مقارن ظهور آن حضرت از ايران ظاهر مى شوند و در نهضت ظهورش شركت مى جويند.
به طور خلاصه نقش آن دو، چنانكه از منابع حديث اهل سنت و برخى از روايات شيعه روشن
مى شود اين است كه در آن زمان ايرانيان درگير جنگى نابرابر با دشمنان خويش اند و در
اثر طولانى شدن آن جنگ ، سيد خراسانى را به عنوان سرپرستى امورشان انتخاب مى
نمايند، گر چه وى به اين امر چندان رغبتى نشان نمى دهد اما با اصرار زياد آنان مى
پذيرد و زمانيكه رهبرى ايرانيان را پذيرفت ، با ايجاد وحدت كلمه در صفوف نيروهاى
مسلح ايرانى ، سردار رشيد خود شعيب بن صالح را به فرماندهى كل نيروهاى مسلح ، تعيين
مى كند
بدين ترتيب خراسانى و شعيب جنگ را در مرزهاى ايران تركيه عراق هدايت و اداره مى
نمايند و نيروهاى مستقر در شام خود را به پيش رانده و در همان زمان ، از دو جناح
عراق و شام ، آماده پيشروى بزرگ به سوى فلسطين و قدس عزيز مى شوند.
در اين گير و دار سيد خراسانى با تغييرات و دگرگونيهائى در دو جبهه سياسى ، نظامى
روبرو مى گردد كه عبارتند از:
الف جبهه عراق كه زير تسلط و نفوذ سفيانى قرار گرفته و لشگريانش براى اشغال سرزمين
عراق به حركت درمى آيند كه در بين راه و در منطقه اى بنام قرقيسيا با تركان (روس
ها) درگير مى شود، چنانكه اين مطلب را در مبحث جنبش او يادآور شديم .
ب جبهه حجاز، كه حضرت مهدى عليه السلام از مكه مكرمه ظاهر مى شوند و با آزادسازى
شهر مكه در آن مستقر مى گردند. در حاليكه حكومت حجاز در آن زمان توسط بقاياى خاندان
فلان ، و نيروهاى قبايل بومى اداره مى شود.
آنچه از روايات استفاده مى شود، اينكه چگونگى اعزام نيروهاى ايرانى و حجاز در اخبار
وارد نشده است زيرا كه از دو جهت عملى نيست :
1 به علت شرائط و جو سياسى جهانى و منطقه اى .
2 اينكه حضرت مهدى عليه السلام با اين مسئله موافق نيست ، زيرا آن بزرگوار ماءموريت
دارد كه در مكه منتظر بماند تا سفيانى آهنگ آن جا نمايد و معجزه فرو رفتن در زمين
كه پيامبر صلى الله عليه و آله به آن خبر داده به وقوع بپيوندد و علامت و نشانه اى
براى مسلمانان باشد.
البته احتمال دارد كه سيد خراسانى ، بخشى از نيروهاى خود را براى يارى امام زمان
عليه السلام به مكه مكرمه گسيل دارد، چون در روايات دارد كه آن حضرت بعد از قضيه
فرو رفتن نيروهاى سفيانى در زمين ، با لشكرى انبوه ، قريب به دوازده هزار تن از مكه
خارج مى شوند نظر بهتر اين است كه اين نيروها متشكل از ياران خاص حضرت و مؤ منينى
است كه موفق شده اند خود را به مكه برسانند و نيز بخشى از نيروهاى يمنى و قسمتى از
نيروهايى كه سيد خراسانى موفق شده آنها را به مكه برساند.
با ملاحظه در روايات مربوط به خراسانى و شعيب بخوبى روشن است كه او در جبهه عراق
موفق مى شود نيروهاى خود را از نزديكى محل درگيرى قرقيسيا كه سفيانى با تركان درگير
است با اين قرار كه وى طرف درگير در آن نبرد نخواهد بود، عبور دهد.
چنانكه ملاحظه مى شود، نيروهاى خراسانى با اينكه در نزديكى عراق مى باشد و در جريان
حركت نيروهاى سفيانى جهت اشغال سرزمين عراق نيز مى باشند. اما از وارد شدن به اين
كشور خوددارى مى كنند، از اين رو لشكريان سفيانى هيجده روز قبل از آنان وارد عراق
شده و در آنجا دست به فساد و قتل و جنايت مى زنند، در نسخه خطى ابن حماد ص 84 آمده
است كه :
((سفيانى وارد كوفه مى گردد آن شهر را سه روز بر همه مباح مى
گرداند شصت هزار نفر از مردم اين شهر را كشته و هيجده شب در آنجا اقامت مى كند... و
ياران درفش هاى سياه نيز بدآنجا روى آورده تا در نزديكى آب منزل مى گزينند خبر
رسيدن آنها در شهر كوفه پيچيده و به گوش نيروهاى سفيانى مى رسد، آنان با شنيدن
اين خبر فرار را برقرار ترجيح مى دهند))
البته احتمال دارد كه علت تاءخير ورود اين نيروها به كشور عراق ، درگيرى آنها با
دشمنان ديگر در خليج و يا جاى ديگر و يا جهت سركوبى ناآرامى هاى داخل ايران باشد،
چنانكه برخى روايات به اين معنى اشاره دارد.
و يا اينكه علت و سبب آن ، مسئله سياسى است كه آنان منتظر جو سياسى مناسبى براى
ورود به كشور عراق مى باشند اما روايت بعدى از امام باقر عليه السلام دلالت دارد بر
اين كه علت تاءخير، جنبه نظامى دارد، كه فرمود:
((تا اينكه خراسانى و سفيانى بر آنان (اهل عراق ) خروج نموده
و هر دو مانند دو اسب مسابقه ، يكى از اينجا و ديگرى از آنجا به سوى كوفه در حركتند))
(298)
از سياق عبارت كه تشبيه به مسابقه شده معلوم مى شود كه تابع شرائط مناسب نظامى و
بسيج نيرو است .
اما اينكه ايرانيان نيروهاى خود را جهت آزادى مدينه منوره و يا ساير شهرهاى حجاز
بيارى حضرت مهدى عليه السلام اعزام مى دارند در روايات نيامده است ، ظاهرا نيازى به
اعزام اين نيروها نيست ، از اين رو اين نيروها (ايرانيان ) كه وارد عراق شده به
اعلان دوستى و محبت و تجديد بيعت با آن حضرت اكتفا مى كنند چنانكه در روايت آمده
است :
((درفش هاى سياهى كه از خراسان خروج مى كنند، به سوى كوفه
فرود مى آيند و با ظاهر شدن آن حضرت براى تجديد بيعت حضور ايشان مى رسند))
(299)
از طرف ديگر، روايات از حركت ايرانيان و تراكم جمعيت آنان در جنوب ايران ، كه
احتمالا پيشروى عمومى به سوى حجاز، و به طرف حضرت مهدى عليه السلام است خبر مى دهد.
((زمانيكه سواران سفيانى به سوى كوفه خروج مى كنند آن حضرت
در پى اهل خراسان مى فرستد و خراسانيان در طلب مهدى عليه السلام برمى آيند))
(300)
برخى از روايات بيان مى كند كه تجمع انبوه مردم ايران در جنوب كشور، در منطقه (كوه
سفيد) نزديك شهر اهواز و تحت رهبرى سيد خراسانى است ، كه امام زمان عليه السلام بعد
از فراغت از آزادسازى كشور حجاز متوجه اين منطقه مى شود و با ياران خراسانى خود و
لشكريان خويش ملاقات مى نمايد و در همان جا بين اين نيروها به رهبرى آن حضرت و بين
نيروهاى سفيانى جنگ سختى در مى گيرد. احتمال دارد اين درگيرى كه گفته شد نبرد و
روياروئى با نيروى دريائى روميان كه از سفيانى حمايت مى كنند باشد چنانكه در مبحث
نهضت ظهور بيان خواهيم كرد، مؤ يد اين مطلب اين است كه نبرد بين سفيانى و ياران
حضرت مهدى عليه السلام جنگى است سرنوشت ساز كه راهگشاى موج مردمى ، براى يارى آن
حضرت است ((در اين لحظات مردم آرزوى ديدار آن حضرت داشته و
او را مى جويند))
(301)
از آن زمان ، خراسانى و شعيب در زمره ياران خاص آن حضرت قرار مى گيرند و شعيب به
فرماندهى كل نيروهاى حضرت منصوب مى گردد نيروهاى خراسانيان مركز ثقل و يا هسته
مركزى لشكريان حضرت را تشكيل مى دهند كه وى براى تصفيه وضع داخلى كشور عراق و
مخالفان و شورشيان و سپس در درگيرى با تركان و در نهايت ، در پيشروى بزرگ ، جهت
آزادسازى قدس ، بر آنها تكيه مى كند.
اين خلاصه اى بود از نقش اين دو شخصيت موعود از ايران ، طبق استفاده اى كه از
روايات زياد مربوط به اين دو نفر، در منابع اهل سنت و اندكى در منابع شيعه ، مى
توان داشت ، اين پديده مرا بر اين داشت كه مجددا در روايات مربوط به خراسانى و شعيب
در منابع شيعه ، بررسى بيشترى نمايم چون به نظرم رسيد كه احتمال دارد اين موضوع از
بافته هاى بنى عباس در خصوص ابومسلم خراسانى باشد.. اما بعد از بررسى در اين منابع
، رواياتى را با سندهاى صحيح يافتم كه از خراسانى ياد كرده بود مانند روايت ابوبصير
از امام صادق عليه السلام و غير آن كه پيرامون يمنى سخن مى گويد و رواياتى را ديدم
كه دلالت داشت به اينكه قضيه خراسانى موعود، نزد اصحاب و ياران امامان عليه السلام
پيش از خروج ابومسلم و قبل از ادعاى دروغين عباسيان نسبت به روايات پيامبر اسلام
صلى الله عليه و آله درباره ابومسلم و خود آنها، معروف و مشهور بوده است .
بنابراين ، جريان خراسانى در منابع شيعه نيز ثابت و مسلم است و نقشى را كه روايات
شيعه ، براى آنان نقل كرده در منابع اهل سنت نيز وجود دارد.
و همچنين به طور خلاصه چگونگى قضيه رفيق او شعيب بن صالح در منابع ما آمده است گر
چه روايات مربوط به سيد خراسانى از جنب هاى زيادى ، قوى تر از روايات مربوط اوست .
پيرامون شخصيت خراسانى و شعيب سئوالهاى زيادى مطرح است ، از مهم ترين آنها شخصيت
اين است كه آيا مراد از خراسانى در اين روايات فرد معين و مشخصى است و يا اينكه
تعبير از رهبر ايران است كه در زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام وجود خواهد داشت ؟
امام روايات مربوط به خراسانى كه از طريق اهل سنت و همچنين در منابع متاءخر شيعه
وارد شده است به روشنى دلالت دارد بر اينكه آن شخصيت از ذريه امام مجتبى عليه
السلام و يا امام حسين عليه السلام است و از او به عنوان هاشمى خراسانى ياد شده است
و صفات جسمى وى را كه داراى صورتى نورانى و خال بر گونه راست و يا دست راست دارد،
بيان كرده است .. تا آخر
اما رواياتى كه در منابع حديث درجه اول شيعه ، مانند غيبت نعمانى و طوسى ، در خصوص
اين شخص وارد شده است احتمال دارد، ايشان را به ياور خراسانيان و يا رهبر اهالى
خراسان و يا فرمانده لشكر خراسان تفسير كرد، زيرا اين روايات تعبير به
((خراسانى )) تنها نموده نه هاشمى
خراسانى ، اما مجموعه قرائن موجود، پيرامون شخصيت او دلالت دارد كه مشخص است وى
همزمان با خروج سفيانى و يمنى ظاهر مى شود و نيروهاى خود را به سوى عراق اعزام مى
دارد كه سپاهيان سفيانى را شكست مى دهند.
از جمله سؤ الاتى كه پيرامون اين دو شخصيت مطرح است ، اين است كه آيا امكان دارد
نام خراسانى و شعيب ، دو نام سمبليك و غيرحقيقى باشند؟ در پاسخ بايد گفت : اما نسبت
به خراسانى ، روايات نام او را ذكر نكرده بنابراين دليلى ندارد كه رمز باشد، بلى
ممكن است بگوئيم نسبت ايشان به خراسان به اين معنى نيست كه حتما اهل استان خراسان
فعلى باشند، چون در صدر اسلام ، نسبت دادن به خراسان به مشرق زمين اطلاق مى شده است
كه شامل ايران و ساير مناطق اسلامى متصل به آن كه امروز تحت اشغال شوروى است ، مى
شود. بنابراين شخص خراسانى اهل هر منطقه اى كه از اين محدوده باشد، نسبت او به
خراسان صحيح است ، چنانكه از منابع درجه اول حديثى شيعه استفاده نمى شود كه او سيد
حسنى و يا حسينى است ، آنگونه كه در منابع روائى برادران اهل سنت به آن تصريح شده
است .
اما نسبت به شعيب بن صالح و يا صالح بن شعيب بايد گفت كه روايات ، ويژگيها و اوصاف
وى را ذكر نموده است ، كه جوانى است گندم گونه و لاغر، داراى محاسنى كم پشت ، صاحب
بصيرت و يقين ، و اراده اى خلل ناپذير و از جنگاوران بنام و ممتاز مى باشد. او مردى
است شكست ناپذير كه اگر كوه در مقابلش بايستد آن را منهدم كرده و عبور مى كند... تا
آخر. البته احتمال دارد كه جهت حفظ و ايمنى ، نام او مستعار باشد تا وعده الهى محقق
شود، همچنين امكان دارد كه نام او و نام پدرش مشابه شعيب و صالح و يا به معناى
اين دو باشد. برخى از روايات وى را اهل سمرقند كه هم اكنون در اشغال شوروى است مى
داند اما بيشتر روايات مى گويد كه او اهل رى مى باشد و با قبيله بنى تميم نسبتى
دارد و يا اينكه از يكى از بخش هاى بنى تميم بنام (محروم ) باشند و يا اينكه وى
غلامى از بنى تميم است به هر حال اگر اين مطلب صحيح باشد احتمال دارد وى در اصل اهل
جنوب ايران باشد زيرا در آنجا هنوز عشايرى از قبيله هاى بنى تميم وجود دارد و يا
اينكه از قبايل بنى تميم كه در صدر اسلام در استان خراسان ساكن شده اند باشد، كه
امروزه بيشتر آنان در مردم ايران هضم شده و فقط چند روستاى كوچك نزديك مشهد از آنان
باقى است كه با زبان عربى هم صحبت مى كنند و يا اينكه رابطه خويشاوندى (نسبى ) با
آنها دارد.
سؤ ال ديگر از زمان ظاهر شدن آن دو شخصيت است ، در اول فصل ياد آور شديم كه آنچه
بهتر به نظر مى رسد اين است كه ظاهر شدن آن دو تن ، در سال ظهور حضرت مهدى عليه
السلام و همزمان با خروج سفيانى و يمنى است ، البته احتمال دارد، روايتى را كه مى
گويد ((فاصله بين خروج شعيب و بين سپردن زمام امور را به
مهدى عليه السلام هفتاد و دو ماه مى باشد)) مى توان حكم به
صحت آن نمود كه در اين صورت ظاهر شدن خراسانى و شعيب شش سال قبل از ظهور حضرت مهدى
عليه السلام خواهد بود.
اما فاصله بين آغاز حكومت زمينه سازان ايرانى بدست تواناى مردى از قم و بين ظاهر
شدن خراسانى و شعيب ، به طوريكه گفتيم در روايات مشخص نشده است . مگر اشاره و
قرينه هايى كه مى تواند به طور اجمال آن را معين نمايد، از جمله آن قرينه ها،
رواياتى است كه درباره شهر قم و حوادث آن مانند موقعيت جهانى ، دينى و فكرى آن شهر
و اينكه همه اينها ((نزديك ظهور قائم عليه السلام است
)) وارد شده است كه آن را از جلد 60 بحار ص 213 نقل كرديم ..
روايتى كه از امام باقر عليه السلام در بحار ج 52 ص 243 وارد شده كه فرمود:
((اگر من آن هنگام را درك مى كردم خويشتن را براى صاحب اين
امر نگاه مى داشتم ))
دلالت دارد كه فاصله بين ظهور قائم عليه السلام و بين بوجود آمدن حكومت اهل مشرق و
وارد شدن در جنگى با دشمنانشان ، از عمر معمولى يك انسان فراتر نمى رود.
و از جمله روايات در اين زمينه ، حديثى است كه قبلا، از بحار ج 52 ص 269 نقل شد:
((خداوند آن را به مردى از اهل بيت ارزانى مى دارد كه روش او
بر اساس تقوى و عمل وى هدايت گر مردم است ، در مقام قضاوت و حكم بر مردم ، اهل رشوه
نيست ، به خدا سوگند من او و نام او و پدرش را مى دانم ، آنگاه آن مرد تنومند و
كوتاه اندام ... كه داراى خال بر صورت و دو نشانه ديگر بر پوست بدن دارد مى آيد، او
حافظ و نگاهبان امانتى است كه نزد او نهاده شده است و دنيا را پر از عدل و داد مى
گرداند.))
اين روايت دلالت دارد كه آغاز حكومت ياران حضرت مهدى عليه السلام ابتدا توسط سيدى
بزرگوار از سلاله اهل بيت عليه السلام خواهد بود. كه به احتمال اين معنا بر امام
خمينى منطبق است و يا اينكه بعد از عصر امام خمينى و قبل از ظهور حضرت ، يك نفر و
يا بيشتر مى باشند زيرا چنانكه گفتيم روايت ، ناقص است ... بنابراين سيد خراسانى ،
آخرين شخصى است كه پيش از ظهور حضرت مهدى عليه السلام بر ايران حكومت كرده و يا
معاصر با آخرين فردى است كه فرمانرواى ايران خواهد بود.
و آخرين سؤ الى كه پيرامون سيد خراسانى مطرح است اينكه ، آيا او داراى مقام مرجعيت
تقليد و يا ولايت امر است و يا رهبرى سياسى در كنار مرجع خواهد بود مانند رئيس
جمهور مثلا و يا يكى از برجسته ترين ياران و مشاورين مرجعى كه رهبرى مردم را به
عهده دارد؟
آنچه از روايات مربوط به وى بدست مى آيد، اين است كه او رهبرى بزرگ حكومت مشرق زمين
را به عهده دارد، تنها اين احتمال باقى مى ماند كه وى به فرمان مرجع و رهبر بزرگ ،
به عنوان رهبرى سياسى زمام امور را بدست بگيرد. كه احتمالا اينگونه باشد، و الله
العالم .
و ما بزودى به امدادهاى غيبى و كرامات و معجزاتى كه خداوند بدست آن حضرت آشكار مى
سازد اشاره نمود و نيز تحول و تكامل علوم در عصر امام عليه السلام را از ديدگاه
روايات بررسى خواهيم نمود.
از جمله اينكه ، حضرت ، سهله را كه از سمت كربلا نزديك كوفه است ، به عنوان محل
سكونت خود و خانواده اش انتخاب مى كند كه در اين زمينه تعدادى روايات وارد شده است
.
از ديگر اعمال حضرت ، اينكه آن بزرگوار قبل از رفتن به قدس مدتى طولانى در عراق مى
ماند:
((آنگاه به سوى كوفه مى آيد وتا هر زمان كه خدا بخواهد در
آنجا ماندگار مى شود))
به نظر مى رسد سبب ماندن وى ، علاوه بر تثبيت وضع داخلى عراق و انتخاب آن به عنوان
مركز حكومت ، آنست كه معاونان و ياران برگزيده و نخبه خود را از سراسر جهان در عراق
گردآورى كرده و با سازماندهى نيروهاى نظامى خود، آنها را از عراق به ساير سرزمين ها
اعزام مى دارد، آنگاه با سپاه خويش ، متوجه آزادسازى قدس مى گردد. از امام باقر
عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
((چون قائم داخل كوفه مى شود هيچ مؤ منى نيست مگر اينكه در
آنجا خواهد بود و يا آهنگ آنجا نموده است . و اين سخن اميرمؤ منان عليه السلام است
كه به ياران خود مى گويد: براى سركوبى اين طاغوت (سفيانى ) با ما حركت كنيد))
(302)
و نيز از آن حضرت است كه فرمود:
((اينك قائم را در نجف مى بينم كه در ميان پنج هزار فرشته از
مكه بدآنجا آمده است در حاليكه جبرئيل عليه السلام در سمت راست و ميكائيل سمت چپ و
مؤ منان پيشاپيش وى در حركتند و او نيروها را در شهرها پراكنده مى سازد.))
(303)
و در روايتى آمده است كه :
((شعيب بن صالح طلايه دار اوست ))
وى فرمانده سپاه حضرت قائم عليه السلام مى باشد.
بنا به گفته برخى از روايات ، نخستين لشكرى كه امام عليه السلام آن را روانه كارزار
مى كند به جنگ تركان مى فرستد، ابن حماد در اين باره از ارطاة نقل كرده است كه :
((سفيانى با تركان وارد پيكار مى شود اما نابودى آنها بدست
مهدى عليه السلام خواهد بود و آن نخستين لشكرى است كه حضرت به سوى تركان گسيل مى
دارد.))
(304)
قريب به همين مضمون در كتاب ملاحم و فتن ابن طاووس ص 52 آمده است كه وى هفتاد صفحه
يا بيشتر از كتاب ابن حماد را در كتاب خود نقل نموده است ... و ما در بخش مربوط به
تركان گفتيم كه مراد از تركها در اين روايات كفار ترك است نه مسلمانان ترك چنانكه
قرينه هاى زيادى در روايات ، نشانگر اين امر است و در برخى از آنها به برادران ترك
و يا گروهى از جانب تركان تعبير شده است كه به احتمال قوى منظور از تركان ، روسها
مى باشد.
|