عصر ظهور

علي كورانى

- ۱۲ -


مرحله چهارم : آزاد شدن عراق به دست حضرت مهدى عليه السلام
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
در زمينه ورود حضرت مهدى عليه السلام به عراق و آزاد ساختن آن از باقيمانده نيروهاى سفيانى و گروهكهاى متعدد خوارج و پذيرفتن آن كشور به عنوان پايگاه دولت و مركز حكومت خويش ، روايات فراوانى وجود دارد.
و در خصوص زمان دقيق ورود حضرت به عراق مطلبى را نيافتم ، اما در بحث حركت ظهور آن حضرت خواهد آمد كه چند ماه بعد از ظهور و پس از آزادى سازى حجاز و درگيرى سخت ياران او در منطقه بيضاء استخر (كوه سفيد) در نزديكى اهواز با نيروهاى مخالف ، به شكست فاحش قواى سفيانى خواهد انجاميد، سپس آن حضرت از طريق هوا با يك اسكادران هواپيما، وارد عراق مى شود، چه اينكه از كلام امام باقر عليه السلام در تفسير آيه شريفه ((اى جماعت جنيان و انسانها اگر قادر به عبور هستيد، از اطراف و نواحى آسمان و زمين پس بگذريد، كه نمى توانيد بگذريد مگر با قدرت و تسلط الهى )) (228) چنين استفاده مى شود كه فرمود: قائم در روز لرزش زمين با هفت كجاوه از نور فرود مى آيد به گونه اى كه هيچكس متوجه نمى شود كه حضرت در كدام يك از آنهاست ، تا اينكه در شهر كوفه فرود مى آيد))
اگر اين روايت صحيح باشد علاوه بر جنبه اعجاز، بر اين مطلب دلالت دارد كه شرائط امنيتى براى حفظ وجود مبارك آن حضرت ، اقتضاى چنين احتياطى را دارد و با وجودى كه اوضاع كينه توزانه جهانى ، عليه آن بزرگوار است رد عين حال صحنه داخلى كشور عراق آن طور كه بايد پاكسازى نشده است و از مفاد كلمه ((فرود مى آيد)) و جمله بعدى ((تا اينكه در كوفه فرود مى آيد)) چنين استفاده مى شود كه آن حضرت مستقيما وارد كوفه و يا نجف نمى شود بلكه طبق دلالت برخى روايات ابتداء در مركز حكومت (پايتخت ) و يا در پايگاه نظامى و يا در كربلا فرود خواهد آمد.
روايات ، بخش عظيمى از فعاليتها و معجزات آن حضرت را در عراق بيان مى كند كه در مبحث حركت ظهور به بيان آن خواهيم پرداخت و در اينجا بعضى موارد را كه متعلق به اوضاع عمومى كشور عراق است ذكر مى كنيم كه مهم ترين آنها هموار نمودن اوضاع داخلى و متلاشى نمودن عده بسيارى از مخالفان است زيرا روايات ، چنين مى گويد: زمانى كه حضرت وارد شهر كوفه يعنى عراق مى شود، درگير و كشمكش بين سه جناح وجود دارد كه ظاهرا جناح اول طرفداران آن حضرت و گروه دوم پيروان سفيانى و دسته سوم وابسته به شورشيان است ، عمروبن شمر به نقل از امام باقر عليه السلام مى گويد: امم عليه السلام حضرت مهدى عليه السلام را ياد كرد، آنگاه فرمود:
((وارد كوفه مى شود در حالى كه سه جناح داراى درفش ها، شهر را آشفته نموده اند و پس از آن زمينه براى ورود حضرت مهيا و شهر كاملا آمده پذيرش اوست آن حضرت وارد شده و با قرار گرفتن بر فراز منبر، آغاز سخن مى كند، بنحوى كه مردم از شدت گريه متوجه گفتار وى نمى شوند.)) (229)
در اين حديث شريف و مشابه آن ، كلمه كوفه تعبير از عراق است ، بنابراين وجود سه گروه پرچمدار در عراق ، با رواياتى كه بر تسلط نظامى ايرانيان بعد از شكست سفيانى در آن كشور دارد، منافاتى ندارد. مانند حديث بعدى كه اين روايت در منابع روائى شيعه و سنى به نحو مستفيض ، از اميرمؤ منان عليه السلام و از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمود
((درفش هاى سياهى كه از خراسان خارج مى شود در كوفه فرود مى آيد و زمانى كه مهدى عليه السلام ظاهر شد جهت بيعت مجدد، حضور آن بزرگوار شرفياب مى شود)) (230)
بنابراين برترى نظامى در عراق به دست نيروهاى ايرانى زمينه سازان ظهور مى باشد، لكن اوضاع داخلى و مردمى آن كشور چنانكه گفتيم دستخوش ‍ كشمكش هاى سه جناح موجود در آنجا خواهد بود.
از رواياتى كه در مورد نابودى گروهكهاى معاند و دسته جات شورشى توسط آن حضرت وارد شده است ، استفاده مى شود كه حركتهاى مخالف آن حضرت ، بسيار است خواه از جمعيت خوارج و يا طرفداران سفيانى و غير آنان .
آن بزرگوار، جهت اجراى عهد و پيمانى كه از جدش رسول خدا (ص ) دارد، سياست شدت عمل و كشتن هر كس را كه در مقابل وى مقاومت كند، اعمال مى نمايد، از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
((برخورد و روش رسول خدا (ص ) در ميان امتش ملايم بوده و با مردم با الفت رفتار مى نمود، اما مشى قائم كشتار مخالفين و بدخواهان است ، اين ماءموريت بوسيله نوشته اى كه از پيامبر اسلام (ص ) بهمراه دارد به او سپرده شده است كه از اين طريق به پيش برود و از كسى طلب تو به ننمايد واى بر كسى كه مخالفت امر وى كند)) (231)
نوشته اى كه با آن حضرت است ، عهدنامه اى است به املاء جدش پيامبر (ص ) و بخط حضرت على عليه السلام كه در آن چنين آمده است :
((آنان را بقتل برسان و باز هم بكش و طلب توبه از كسى مكن ))
از امام باقر عليه السلام منقول است كه فرمود:
((قائم عليه السلام با ماءموريت جديد و قضاوت جديد، قيام مى كند، با اعراب بشدت برخورد مى نمايد و كارش چيزى جز شمشير نيست او از اءحدى طلب توبه نمى كند و در راه خدا از سرزنش هيچ ملامت گرى باك ندارد)) (232)
امر جديد، كه در عبارت حديث آمده است مراد از آن اسلام است كه توسط ستمگران محو گرديده است و مسلمانان از آن فاصله گرفته اند، اسلام و قرآن بوسيله آن حضرت ، ديگر بار حيات خود را باز مى يابد و اين مسئله براى اعرابى كه از حاكمان سركش خود اطاعت نموده اند، دشوار مى آيد، لذا با آن حضرت به دشمنى و ستيز بر مى خيزند.
از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود:
((قائم عليه السلام در جريان نبرد خود با مسائلى روبرو خواهد شد كه رسول خدا (ص ) با آن مواجه نشده است چون زمانى كه پيامبر (ص ) در بين مردم مبعوث گرديد، آنان سنگ و چوب تراشيده (بت ) را مى پرستيدند اما در زمان حضرت قائم ، مردم بر او مى شورند و كتاب خدا را براى آن حضرت تاءويل و تفسير مى كنند و به همين جهت با او مى جنگند)) (233)
و ديديم كه چگونه فرمانروايان و علماء و دانشمندان سوء و دربارى آنان ، آيات خدا را در رابطه با دشمنى با حكومت زمينه سازان ظهور حضرت مهدى عليه السلام تاويل و تفسير نمودند و به مبارزه با آن برخاستند.
به گفته برخى روايات ، حله شديد حضرت مهدى عليه السلام شامل منافقين ، كسانى كه در پوشش اسلام خود را مخفى نگه مى دارند و چه بسا بعضى از آنان خود را در بين اطرافيان آن حضرت جازده باشند نيز، مى شود، زيرا آن بزرگوار با نور و حكمتى كه خداى سبحان در قلب او جايگزين كرده است آنان را شناسائى مى كند. از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:
((زمانى كه آن مرد بالاى سر قائم مى ايستد و او را امر و نهى مى كند، حضرت مى گويد او را برگردانيد پس او را بر مى گردانند، آنگاه حضرت امر به زدن گردن او مى نمايد و در شرق و غرب جهان چيزى باقى نمى ماند مگر اينكه از آن بزرگوار ترس و وحشت بدل دارد)) (234)
برخى از روايات چنين دلالت دارد كه گاهى كار نابودى دشمنان بجائى مى رسد كه گروه مخالف را، بطور كامل نابود مى كند. از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود:
((زمانى قائم قيام مى كند به طرف كوفه حركت مى كند، جمعيتى حدود دوازده هزار نفر كه بتريه ناميده مى شوند از شهر خارج شده و سر راه را بر آن حضرت مى گيرند و بدو مى گويند از همان راه كه آمده اى بر گرد، ما را نيازى به اولاد فاطمه نيست ، سپس حضرت شمشير در بين آنان گذاشته و يك نفر از آنان را زنده نمى گذارد، آنگاه وارد كوفه مى شد و همه منافقين شكاك و جنگجويان آنجا را از دم تيغ مى گذراند تا موجبات رضايت حضرت حق را فراهم نمايد)) (235)
در روايت بعدى نيز آمده است : كه آن حضرت هفتاد نفر از علماء و دانشمندان سوء را كه عامل گمراهى و فتنه و آشوب و اختلاف در ميان شيعه هستند به قتل مى رساند، از مالك بن ضمره نقل شده كه گفت . اميرمؤ منان عليه السلام فرمود:
((اى مالك بن ضمره ، چگونه خواهى بود زمانى كه ، شيعيان اين چنين با يكديگر اختلاف داشته باشند؟ آنگاه حضرت انگشتان مبارك خود را بطور مشبك داخل يكديگر نمود، عرض كردم : اى اميرمؤ منان در آن هنگام چه مسئله خيرى بوجود خواهد آمد؟ حضرت فرمود: تمام خير در آن هنگام است ، اى مالك : در آن زمان قائم ما قيام مى كند و تعداد هفتاد مرد را، كه به خدا و رسول خدا دروغ گفته اند پيش كشيده و آنان را به قتل مى رساند، سپس خداوند همه را به يكپارچگى و وحدت مى رساند)) (236)
چنانكه روايت بعدى ، بر بقاى نيروهاى سفيانى در كشور عراق با وجود نشانه فرو رفتن لشكريانش در منطقه حجاز و شكست او در عراق دلالت دارد، از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
((سپس حركت مى نمايد، (يعنى حضرت مهدى ) تا اينكه به قادسيه مى رسد، در حالى كه مردم در كوفه اجتماع نموده و با سفيانى بيعت كرده اند)) (237)
و از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:
((سپس متوجه كوفه مى شود و در آنجا فرود مى آيد، و خون هفتاد قبيله از قبايل عرب را مباح مى شمارد)) (238)
يعنى خون كسانى را كه از اين قبايل به دشمنان و خروج كنندگان بر آن حضرت پيوسته اند هر مى داند.
ابن ابى يعفور از امام صادق عليه السلام نقل كرده ، كه حضرت بدو فرمود:
((وى اولين قائمى است از ما اهل بيت كه قيام مى كند با شما سخنى مى گويد كه تحمل آن را نداريد و در رميله دسكره بر او خروج مى كنيد و با او مى جنگيد او نيز با شما مى ستيزد و همه شما را به قتل مى رساند و اين آخرين گروه خروج كننده است )) (239)
و از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
((وقتى كه صاحب اين امر، به بعضى از احكام و سنت حكم كند و سخن بگويد گروهى از مسجد بيرون آمده و آهنگ خروج بر او را دارند، وى به يارانش دستور مى دهد حركت كنيد و آنها به جنبش در آمده و خود را در محله تمارين (خرما فروشان ) در كوفه به آنان مى رسانند و آنها را به اسارت خويش در مى آورند آنگاه به امر آن حضرت آنان را سر مى برند و اين آخرين گروهى است كه بر قائم آل محمد صلى الله عليه و آله خروج مى نمايد)) (240)
با جمع بين اين دو روايت ، به اين نتيجه مى رسيم كه خوارج رميله دسكره آخرين گروه مسلحى است كه خروج مى كند و خوارج مسجد كوفه آخرين دسته اى است كه سعى در خروج عليه آن حضرت را دارد و روايات دلالت دارد كه خوارج رميله دسكره خطرناكترين گروه شورشى بر حضرت مهدى عليه السلام هستند كه فرمانده آنها بسان فرعون و ابليس است .
از ابوبصير نقل شده كه گفت :
((سپس توقف كوتاهى مى نمايد، تا اينكه در رميله دسكره شورشيانى از غير عرب بر او خروج مى كنند كه تعداد آنها ده هزار نفر و شعارشان ، اى عثمان اى عثمان است . آگاه حضرت مردى از عجم را فرا خوانده و شمشيرش را بدو مى سپارد و او آهنگ آن جماعت نموده و همه آنها را به قتل مى رساند به گونه اى كه يك تن هم باقى نمى گذارد)) (241)
روايت قبلى ، رميله دسكره را به عوان دسكره پادشاه (كاخ محل عيش و نوش پادشاهان ) مشخص نموده است و در كتاب معجم البلدان ، آمده است كه آن قريه است نزديك شهر ابان از روستاهاى به عقوبه در استان ديالى در عراق .
اما اينكه اين افراد، در روايت ، بنام خوارج غير عرب ذكر شده شده اند، بدين جهت است كه آنان عرب نيستند و يا اينكه فرمانده آنان از غير عرب خواهد بود.
برخى ديگر از روايات ، نوع ديگرى از عمليات پاكسازى بزرگ را چنين بيان مى كند كه آن حضرت دوازده هزار نفر از سپاهيان عرب و غير عرب خود را طلبيده ، به همه آنان كه نوع لباس ويژه مى پوشاند و سپس آنان را امر به ورود به شهر مى كند تا اينكه هر كس را كه داراى آن نوع لباس نباشد به قتل برسانند، و آنان امرى وى را اطاعت مى كنند.
به نظر مى رسد كه چنين شهرى بايد پر از كافران و منافقان مخالف آن حضرت باشد كه چنين امر به كشتار مردان آن مى نمايد و يا اينكه به گونه اى ديگر، قبلا افراد مؤ منى را كه در شهر وجود دارند مطلع مى سازد كه به هنگام هجوم و حمله از خانه هاى خود خارج نشوند و يا اينكه براى مصون ماندن آنان ، از همان نوع لباس ويژه سپاهيان خود، برايشان مى فرستد.
البته چنين پاكسازيهاى وسيع ، موجى از وحشت و رعب و ترديد را در عراق و ساير جهان ايجاد مى كند، زيرا در بعضى از روايات آمده است كه برخى زا مردم زمانى كه اين كشتار و خونريزى زياد آن حضرت را نسبت به دشمنانش ‍ مى بينند با خود مى گويند اين شخص از ذريه فاطمه (س ) نيست ، اگر بود بر مردم ترحم مى كرد بلكه در حديث است كه بعضى از اصحاب خاص آن حضرت در اثر مشاهده كشتار وسيع مخالفين توسط آن حضرت ، دچار شك و تردى مى شوند تا جائى كه يكى از آنان كه مشاعر و اعصاب خود را از دست داده است ، نسبت به آن حضرت زبان اعتراض مى گشايد. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
((قائم عليه السلام روى مى آورد تا به بازار مى رسد، مردى از ذريه پدرش به او مى گويد: شما مردم را مانند رمه گوسفندان مى ترسانيد. آيا عهدنامه اى از رسول خدا صلى الله عليه و آله دارى و يا چيز ديگر؟ فرمود: در ميان مردم كسى از آن مرد نيرومندتر وجود ندارد، در اين لحظه مردى از عجم بر آن شخص بانگ مى زند كه ساكت شو والا گردنت را مى زنم كه در اين هنگام قائم عليه السلام پيمان نامه اى را از حضرت رسول (ص ) بيرون مى آورد)) (242)
و معناى جمله از ذريه پدر بزرگوار اوست يعنى آن مرد معترض ، نسبش ‍ علوى است و معناى جمله تا اينكه به بازار مى رسد اين است كه به محله اى مى رسد كه نام آن ((سوق )) (بازار) است و احتمال دارد كه مراد اين باشد كه آن حضرت با كشتار مخالفين به بعضى از اهل بازار نيز خواهد رسيد. در روايت ديگرى آمده است كه مردى آن شخص معترض را امر به سكوت مى كند ايرانى مى باشد و هم اوست كه مسئوليت بيعت گرفتن از مردم براى حضرت مهدى (ع ) را به عهده دارد. از امام باقر (ع ) نقل شده كه فرمود:
((زمانيكه او به ثعلبيه (243) مى رسد، شخصى از ذريه پدرش كه از همه نيرومندتر و شجاعتر است ، غير از صاحب اين امر، وى در مقابل حضرت ايستاده و مى گويد فلان : اين چه كارى است كه تو انجام مى دهى ؟ مرد ايرانى كه مسئول بيعت گرفتن است ، فرياد مى زند بخدا قسم ساكت شو و الا گردنت را مى زنم ! آنگاه حضرت قائم (ع ) بدو مى گويد فلانى ساكت باش : آرى بخدا سوگند، عهد و پيمان از رسول خدا (ص ) همراه دارم ، سپس دستور به آوردن عيبة و يا زنفليجه (244) مى دهد و عهدنامه رسول خدا را براى وى مى خواند، در آن هنگام شخص اعتراض كننده عرضه مى دارد جانم بقربانت : سر مباركت را بياور تا ببوسم حضرت اجابت مى كند و او بين دو چشم آن بزرگوار را مى بوسد و سپس عرضه مى كند فدايت شوم : از ما بيعت جديد بگير و حضرت با آنان تجديد بيعت مى كند)) (245)
با اين بيان كوتاه ، در مورد كسانى كه حضرت مهدى (ع ) آنان را به قتل مى رساند ظاهر مى شود كه آنها گروههاى بسيارى از شيعه و سنى و از طرفداران سيفانى و مخالفين وى از قبيل علماء سوء و گروهكها و احزاب و بعضى اقشار مردم مى باشند و طبيعى است كه در بين آنان گروههاى مزدور غربى و شرقى نيز وجود دارد.
اما بعد از اين همه ماجراها، كشور عراق در سايه حكومت حضرت مهدى (ع ) نفس راحتى مى كشد و در مركز جهانى اش بعنوان پايتخت فرمانروائى آن حضرت ، وارد حيات جديدى مى شود و قبله گاه دل و ديده مسلمانان جهان و مقصد فرستادگان برجسته آنان خواهد بود.
در آن زمان ، كوفه و سهله و حيره و نجف و كربلا محله هاى يك شهر را تشكيل مى دهند كه نام آن در دل و بر زبان ملت هاى جهان قرار دارد، مردم از دورترين نقاط جهان در شب جمعه آهنگ آن ديار مى كنند تا هر چه زودتر جهت اقامه نماز جمعه به امامت حضرت مهدى (ع ) در مسجد جهانى وى كه داراى يك هزار در مى باشد خود را به آنجا برسانند و با اين همه در بين ميليون ها نفر كه آهنگ آنجا نموده اند، پيدا نمودن جاى يك نفر در صف جماعت ميسر نخواهد بود... از امام صادق (ع ) منقول است كه فرمود:
((محل زمامدارى او كوفه ، و مجلس قضاوت او مسجد جامع آن شهر و بيت المال و محل تقسيم غنيمت هاى مسلمانان ، مسجد سهله و جايگاه استراحت و خلوت گاه او با خالق خويش در تپه هاى سفيد غريين (246) مى باشد، بخدا سوگند هيچ مؤ منى باقى نمى ماند مگر اينكه در آنجا و اطراف آنجا بسر مى برد و در روايتى ديگر (و يا به آنسوى مى آيند و در روايت بعدى ، بسوى آن مى شتابند) كه همين عبارت صحيح تر است . مساحت شهر كوفه به چهل و پنج ميل مى رسد و آسمانخراشهاى آن شهر از عمارتهاى كربلا برتر مى شود و خداوند سبحان ، كربلا را پناهگاه و جايگاه رفت و آمد ملائكه و مؤ منان قرار مى دهد كه موقعيتى بس مهم خواهد داشت .)) (247)
((مجلس قضاوت او)) يعنى محل مراجعات مردم و قضاوت بين آنان در مسجد فعلى كوفه . و يا مسجد جمعه بزرگى كه آن حضرت بنا مى نمايد ((و خلوتگاه او تپه هاى سفيد)) يعنى محل اعتكاف وى براى عبادت در مجاورت تپه هاى سفيدى كه نزديك نجف قرار دارد، مى باشد و مساحت چهل و پنچ ميلى كوفه ، يعنى مساحت كوفه و يا طول آن به حدود يكصد كيلومتر مى رسد.
از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود:
((در پشت كوفه (نجف ) مسجدى بنا مى نهد با هزار در، آن مسجد به خانه هاى كوفه در كنار دو نهر كربلا و حيره متصل مى گردد، بگونه ايكه اگر مردى بر اءستر تندرو خود سوار شده و آهنگ نماز جمعه نمايد، آن را درك نخواهد كرد)) (248)
يعنى هر چند با آن مركب تندرو و بسرعت حركت نمايد نماز جمعه را درك نمى كند، زيرا جاى خالى و محلى براى اقامه نماز نمى يابد البته روايات در مورد پيشرفت هاى معنوى و مادى در عراق ، مركز حكومت آن بزرگوار، فراوان است كه در اينجا مجال ذكر آنها نيست .
بهر حال آن حضرت با پاكسازى عراق ضميمه نمودن آن به قلمرو حكومت خويش و مركزيت بخشيدن به آن ، دامنه فرمانروائى و حكومت وى شامل يمن ، حجاز، ايران و عراق به اضافه كشورهاى خليج خواهد شد و بدين ترتيب حضرت مهدى (ع ) با خاطرى آسوده از اوضاع داخلى ، به جنگ با دشمنان خارجى خود مى پردازد. كه ابتدا با تركان (روس ها) درگير شده و لشكرى را به آنجا گسيل مى دارد و آنها را شكست مى دهد، سپس خود آن حضرت در راءس سپاهى آهنگ شام مى شود و در منطقه اى به نام (مرج عذراء) (249) نزديك دمشق فرود مى آيد و مهياى نبردى بزرگ با سفيانى و يهود و روميان براى آزادسازى قدس مى گردد، چنانكه در مبحث حوادث و پيشامدهاى نهضت ظهور آن حضرت به آن اشاره خواهيم كرد.
جنگ جهانى در دوران ظهور
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
روايات بسيار در حد تواتر اجمالى (250) بر وقوع جنگ جهانى ، نزديك ظهور حضرت مهدى (ع ) دلالت دارد، و بعيد است كه بتوان آن را بر دو جنگ جهانى اول و دوم گذشته كه در عصر ما اتفاق افتاده است تطبيق نمود، زيرا صفاتى كه براى اين جنگ در روايات ذكر شده است با اوصاف آن دو جنگ تفاوت دارد، مخصوصا در تعداد قربانيان اين جنگ و زمانش ‍ كه نزديك به ظهور حضرت (ع ) خواهد بود، بلكه از برخى از روايات استفاده مى شود كه اين نبرد، در همان سال ظهور و يا بعد از آغاز نهضت مقدس آن بزرگوار، بوقوع مى پيوندد.
و اينك نمونه هايى از اين روايات :
از امير مؤ منان (ع ) منقول است كه فرمود:
((نزديك زمان قائم (ع ) دو نوع مرگ وجود دارد مرگ سرخ و مرگ سفيد و ملخ ‌هايى كه برنگ خون بوده و گاه و بيگاه آشكار مى شوند اما مرگ سرخ يعنى شمشير و مرگ سفيد طاعون است )) (251)
عبارت ((نزديك زمان قائم )) دلالت دارد كه اين جنگ و مرگ سرخ خيلى نزديك به ظهور حضرت مهدى (ع ) اتفاق مى افتد، اما روايت ، محل وقوع آن را تعيين نكرده است و از امام باقر (ع ) روايت شده كه فرمود:
((قائم قيام نمى كند مگر در پى ترس و وحشت و زلزله ها و فتنه و آشوب و بلاهايى كه مردم گرفتار آن شوند كه پيش از آن گرفتار طاعون و بعد از آن ، جنگ و خونريزى بين اعراب و ايجاد اختلاف بين مردم و پراكندگى در دين شان و دگرگونى احوال آنان ، بگونه ايكه كه در اثر مشاهده بجان هم افتادن مردم و يكديگر را خوردن ، هر كس در صبح و شام ، آرزوى مرگ مى نمايد)) (252)
اين مطلب دلالت دارد كه مرض طاعون قبل از ترس شديدى كه عبارت از همان درگيرى و جنگ عمومى است ، خواهد بود. اما با فرض اينكه مطمئن باشيم شخص راوى تقديم و تاءخيرى در عبارت انجام نداده باشد، مشكل است كه وقوع حوادث را زنجيره اى و پشت سر هم بدانيم چون جمله ((و جنگ و خونريزى بين اعراب )) كه با كلمه ((ثم )) عطف شده است چنانچه بر جمله معترضه ((و طاعونى قبل از آن )) عطف شود صحيح است ، بنابراين اختلاف بين اعراب ، بعد از وجود طاعون مى باشد همچنين عطف آن بر جمله ((و بلائى كه مردم گرفتار آن مى شوند)) نيز صحيح است كه در اين صورت ايجاد اختلاف ، قبل از طاعون است ... بعلاوه در اين پيشامدها اجمال است ... البته از اين مطلب ، فهميده مى شود كه براى عرب ها و مردم ، دوره اى سخت از لحاظ ايمنى و سياسى و اقتصادى خواهد بود. و ممكن است مراد از سال گرسنگى و قحطى كه در روايت بعدى از امام صادق (ع ) نقل مى شود همين سال باشد، آنجا كه فرمود:
((ناگزير قبل از قيام قائم ، سالى خواهد بود كه مردم در آن ، از گرسنگى رنج مى برند و ترس و وحشتى سخت در اثر كشتار آنان را فرا مى گيرد)) (253)
روايت بعدى دلالت دارد كه شدت نبرد و حالت جنگ تا زمان صيحه آسمانى كه در ماه رمضان نزديك ظهور حضرت مهدى (ع ) مى باشد ادامه خواهد يافت . از امام باقر (ع ) نقل شده كه فرمود:
((اهل شرق و غرب با يكديگر اختلاف پيدا مى كنند، آرى و اهل قبيله نيز (مسلمانان ) و مردم با ترس و وحشت طاقت فرسائى روبرو خواهند شد و به همان حال بسر برده تا زمانى كه منادى از آسمان ندا دهد... زمانى كه بانگ زد پس كوچ كنيد، كوچ )) (254)
اين روايت نيز دلالت دارد كه خسارتهاى اين جنگ به طور اساسى بر ملتهاى غيرمسلمان وارد مى شود و جمله ((اهل شرق و غرب و آرى اهل قبيله با هم اختلاف پيدا مى كنند)) عبارت دقيقى است كه حاكى از اختلاف مسلمانها، بعد از اختلاف شرق و غرب است كه به نظر مى رسد اين اختلاف نتيجه و يا تابع اختلافات شرق و غرب است ، البته اين امر در جنگ جهانى آينده طبيعى است ، زيرا اهداف آن جنگ ، مراكز حكومت كشورهاى بزرگ و پايگاههاى نظامى آنان بوده و بطور غيرمستقيم به مسلمانان نيز سرايت مى كند همچنانكه برخى از روايات ، نيز به اين مطلب تصريح نموده است . از ابوبصير نقل شده كه گفت از امام صادق (ع ) شنيدم كه مى فرمود:
((اين امر نخواهد بود تا دو سوم مردم از بين بروند. سؤ ال كرديم دو سوم مردم از بين رفتند پس چه كسى باقى مى ماند؟ حضرت فرمود: آيا دوست نداريد كه در يك سوم باقى مانده باشيد؟)) (255)
و شايد خطبه امير مؤ منان ، پيش از متن ديگر، وقت و عامل اين جنگ را مشخص مى سازد، خطبه اى كه آن حضرت تعدادى از نشانه هاى ظهور مهدى (ع ) و برخى حوادث حركت او را در آن ذكر مى كند. و در آن خطبه شريفه دو فقره است كه ارتباط با جنگ جهانى دارد كه حضرت فرمود:
((آگاه باشيد اى مردم : از من بپرسيد پيش از آنكه فتنه و فساد مانند شترى كه در اثر رم كردن ، مهارش زير سم او قرار گيرد و بر ترس و اضطرابش افزوده شود، سرزمين شما را پايمال نمايد و يا اينكه در مغرب زمين آتش جنگ بزرگى را با موادى قابل اشتعال دامن مى زند، در حالى كه با فرياد بلند بانگ مى زند واى بر او از انتقامجويى و خونخواهى و مانند آن ... آنگاه مردى از اهل نجران خارج شده و امام (ع ) را اجابت مى كند او اولين مرد نصرانى است كه دعوت آن حضرت را لبيك مى گويد، صومعه خود را خراب مى كند و صليبش را مى شكند و به اتفاق عجم ها و مردم مستضعف ، سوار بر مركب و با درفش هاى هدايت بطرف (نخيله ) (256) حركت مى كنند. محل تجمع مردم از همه جاى روى زمين ، در منطقه اى به نام فاروق قرار دارد و آن منطقه اى است كه در سر راه حج رفتن امير مؤ منان (ع ) بين برس و فرات واقع شده است . در آن روز تعداد سه هزار (هزار) يهودى و نصرانى كشته خواهند شد كه بعضى از آنها برخى ديگر را به قتل مى رسانند واقعه آن روز تاءويل اين آيه شريفه است : ((پيوسته اين ندايشان بود تا اينكه آنان را ((با شمشير و يا زير شمشير)) درو كرديم .)) (257)
اما اين جمله امام (ع ) كه ((قبل از اينكه با پايش فتنه اى در شرق ايجاد كند)) دلالت دارد كه آغاز اين جنگ ، از شرق يعنى از روسيه خواهد بود و يا حاكى از مشاجره و درگيرى در منطقه شرق مى باشد و بزودى در مبحث حركت ظهور آن حضرت ، روايتى از امام باقر (ع ) خواهد آمد كه خلاء و بحران سياسى وعده داده شده در حجاز سبب بوجود آمدن اين كشمكش ‍ بين شرق و غرب خواهد شد.
و عبارت ((و يا آتش جنگ بزرگى را با مواد قابل اشتعال ، در غرب مى افزود)) دلالت دارد كه مركز اصلى نابودى ، كشورهاى غربى است و مراد از كثرت مواد قابل اشتعال آن ، پايگاههاى نظامى و پايتخت هاى و مراكز مهم آن كشورهاست و ظاهرا معناى كلام حضرت كه فرمود: ((محل تجمع مردم روى زمين فاروق است )) اين است كه مردم در آن روز از گوشه و كنار جهان جهت پيوستن به حضرت مهدى عليه السلام گرد هم جمع مى شوند و مقر و پايگاه او بين كوفه و حله است ، چه اينكه راهب نجرانى با نمايندگانى از مستضعفين ، از همان ناحيه بحضور ايشان مى رسند و به نظر مى رسد كه عبارت ((و آنجا منطقه سر راه و مسير حج امير مؤ منان (ع ) بين برس و فرات است )) حاشيه اى از خود راوى و يا نسخه بردار است كه داخل در اصل عبارت شده است و شايد معناى المحجة كه در عبارت آمده است محل اجتماع كاروانهاى حج ، در زمان امير مؤ منان (ع ) و يا نام محلى باشد كه در آنجا درفش هاى هيئت ها و نمايندگان ، براى ورود به اردوگاه وى و يا ملاقات با آن حضرت اجتماع مى كنند.
و عبارت ((در آن روز بين شرق و غرب سه هزار هزار كشته مى شوند)) يعنى سه ميليون نفر و اينكه كلمه (هزار) را بين پرانتز گذارديم بدين جهت است كه آن كلمه ، در روايت ديگرى در بحار ج 52 ص 274 وارد شده بود، و شايد هم آن كلمه از روايت افتاده باشد، البته اين بدين معنى نيست كه قربانيان جنگ جهانى سه ميليون نفر خواهد بود، بلكه اين تعداد، كشته هاى آن روز و يا مقطع ديگرى خواهد بود و اين يك مرحله از مراحل جنگ و آخرين آنهاست و قبلا ذكر شد كه مجموع خسارتهاى جانى جنگ و مرض ‍ طاعون كه قبل از آن جنگ ، شيوع پيدا مى كند به دو سوم ساكنان جهان بالغ مى گردد. و در روايتى ديگر پنج هفتم جمعيت جهان ، چنانكه از امام صادق (ع ) روايت شده است كه فرمود:
((پيشاپيش قائم دو نوع مرگ وجود دارد يكى مرگ سرخ و ديگرى مرگ سفيد، تا از هر هفت نفر 5 نفر از بين بروند)) (258)
و در برخى از روايات ، نه دهم مردم آمده ...، البته گاهى اختلاف روايات ، بعلت تفاوت منطقه ها و يا علل ديگرى است اما بهر حال خسارتهاى مسلمانان در اين جنگ ، اندك بوده و يا قابل ذكر نبوده است .
خلاصه كلام اينكه :
روايات شريفه دلالت دارند كه ترس و وحشت ، اندكى قبل از ظهور و يا در سال ظهور آن حضرت ، جهان را فرا مى گيرد و خسارتهاى سنگين و خورد كننده اى بر مردم و بطور كلى بر غير مسلمانها وارد خواهد شد و اين را مى توان به جنگ عمومى و وسائل پيشرفته و نابود كننده آن ، كه باعث ترس ‍ و وحشت همه مردم مى شود، تاءويل و تفسير نمود، چون اگر روش اين جنگ به نحو كلاسيك بود، رعب و وحشت آن به اين اندازه كه روايات توصيف كرده اند فراگير نبود و يا دست كم يك قسمت و يا منطقه هاى بيشترى وجود داشت كه مشمول اين ترس و وحشت و قتل و كشتار نمى گرديد.
اما روايات و قرينه هايى وجود دارد كه تفسير آن را به موجى از جنگ هاى منطقه اى ترجيح مى دهد، مخصوصا با تعبيرى كه از امام باقر عليه السلام در مورد ظهور وارد شده است كه فرمود: ((و جنگها در زمين زياد مى شود)) و اين تصريح مى كند كه آنها جنگ هاى متعددى در همان سال هستند، بنابراين جمع بين اين روايت و روايتهايى كه بيانگر اختلاف و جنگ بين اهل شرق و غرب مى باشد، اين است كه اين نبردها بصورت جنگهاى منطقه اى بين آنان ايجاد مى شود و جنبه ويرانگرى آن متمركز در غرب مى باشد.
اما زمان اين جنگ ، آنچه كه از روايات استفاده مى شود آن است كه زمان آن بسيار نزديك به ظهور حضرت مهدى (ع ) مثلا در همان سال ظهور خواهد بود... و اگر بخواهيم بين روايتى كه اين جنگ و صفات آن را بيان كرده است جمع كنيم بهتر است بگوئيم جنگ ، طى چند مرحله خواهد شد، زيرا اين جنگ اندكى قبل از ظهور حضرت آغاز، و سپس بقيه مراحل آن بعد از نهضت آن بزرگوار خواهد بود. و آزادسازى حجاز بدست آن حضرت ، در اثناء آن جنگ مى باشد، سپس آن جنگ بعد از فتح عراق پايان مى پذيرد. و نبرد حضرت با روس ها و يا با بقاياى آنها بعد از جنگ جهانى خواهد بود، زيرا در روايت آمده بود كه نخستين نيرويى را كه حضرت تدارك مى بيند به نبرد با تركان (روسها) اعزام نموده و آنها را نابود مى كند.
اما اگر رواياتى را كه در مورد اين جنگ وارد شده است به جنگ هسته اى گسترده اى تفسير كنيم و به آنچه كه امروزه رسانه ها درباره چنين جنگى ، قلمفرسائى مى كنند توجه كنيم ، بايد بگوييم كه مدت اين جنگ بسيار كوتاه و آن طور كه مى گويند شايد بيش از يكماه به طول نيانجامد. والله العالم .

next page

back page