شيوه فرماندهي پيامبر

محمود شيت خطاب
ترجمه : عبدالحسين بينش

- ۱۳ -


د ـ برقرارى آرامش و فراهم شدن فرصت براى تبليغ و گسترش اسلام .
ه‍ ـ مـوفقيت مسلمانان در دستيابى به بى طرفى مسلحانه ـ ؛ مسلمانان مدينه بى طرف بودند و تنها آن دسته كه از مكه گريخته بودند در جنگ به سر مى بردند.
و ـ بـر انـگـيـخـتـه شـدن افـكار عمومى عليه قريش ـ به خاطر جلوگيرى مسلمانان از زيارت و بـزرگداشت خانه خدا. اين رفتار، توجه بسيارى از مردم ، شمار زيادى از قريش و بسيارى از همسايگان آنها را به مسلمانان جلب كرد، و راه فتح مكه را براى آنان هموار ساخت .
2 ـ ايـن دسـتـاوردها جزو اهداف بلند مدت رسول خدا(ص ) به شمار مى رفت ولى مسلمانان در آن هـنگام توان درك آن را نداشتند. اما اندكى پس از آمدن به مدينه و استقرار در آن شهر، پيامدهاى آن آشـكـار شـد. در اين هنگام ابوبكر از ضمير مسلمانان پرده برداشت و گفت : (هيچ پيروزى اى مـانـنـد صـلح حـديـبـيه براى اسلام كسب نشده است .!) آنگاه آيه شريفه (اِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحا مُبينا)(254) درباره اين پيروزى نازل گشت .
در ايـن هـنـگـام مسلمانان به آينده نگرى پيامبر(ص ) پى بردند و نشانه هاى پيروزى موعود را به چشم ديدند.
دوران صلح
(لَقـَدْ صـَدَقَ اللّهُ رَسـُولَهُ الرُّؤْيـا بـِالْحـَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ اِنْ شاءَ اللّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُءُوسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ، فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا، فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحا قَريبا)
فتح (48)، آيه 27.
حـقـا خـدا رؤ يـاى پيامبر خود را تحقق بخشيد [كه ديده بود:] شما بدون شك ، به خواست خدا در حـالى كـه سـرتـراشـيـده ومـوى [و نـاخـن ] كـوتـاه كـرده ايد، با خاطرى آسوده در مسجد الحرام درخـواهـيد آمد. خدا آنچه را كه نمى دانستيد، دانست ؛ و غير از اين ، پيروزى نزديكى [براى شما] قرار داد.
دستاوردهاى صلح حديبيه
وضعيت عمومى
1 ـ مسلمانان
آرامـش حـاصـل از صلح حديبيه ، فرصتى پديد آورد تا مسلمانان در بيرون و درون شبه جزيره عـربـسـتـان بـه تـبـليغ دين بپردازند. رسول خدا(ص ) مبلغانى را نزد پادشاهان ، حكمرانان و سران برجسته دنياى آن روز فرستاد و آنان را به اسلام دعوت كرد.
منطقه واقع در جنوب مدينه براى مسلمانان امن گرديد و تنها دو دشمن در برابر پيامبر خدا(ص ) بـاقـى مـانـده بـود: يـهـوديـان خـيـبـر و حـومـه ، و اعـراب سـاكـن شمال مدينه منوره .
مـوقـعـيت چنين اقتضا مى كرد كه مسلمانان ، نخست اين دو دشمن را از ميان بردارند و سپس نيروهاى خود را سوى دشمن بزرگتر يعنى قريش و هدف بزرگتر يعنى مكه بسيج كنند.
2 ـ مشركان
پـيـش از صـلح ، تـجـارت قـريـش از رونـق افتاده بود. از اين رو پس از صلح تصميم گرفتند كاروانهاى تجارى را در راه مكه ـ شام ، كه مدت زيادى از آن محروم بودند، راه بيندازند.
كـاروانـهـاى قـريـش حـركـت به شام را آغاز كردند. اما ابا بصير و كماندوهاى همراهش ، كه بر اساس پيمان صلح از سوى مسلمانان نزد قريش بازگشت داده شده بودند، حركت اين كاروانها را مورد تهديد قرار دادند. اين آوارگان كه اموال و زنان و فرزندانشان را در مكه رها كرده بودند و به منظور بازگشتن نزد آنها و نيز دفاع از اعتقادات خود راه جهاد را برگزيده بودند، ضمن تعرض به كاروانهاى عبورى ، نگهبانان را از بين مى بردند و اموالشان را غارت مى كردند.
قـريـش زمـانـى از نـعـمـت آرامـش سـود جـسـتـنـد كـه بـا التـمـاس بـسـيـار از رسـول خـدا(ص ) درخـواسـت كـردنـد كـه ابابصير و يارانش را پناه دهد. با اين تقاضا يكى از شـرايط صلح به نفع مسلمانان لغو شد و از آن پس مسلمانان مكه بدون اجازه اربابان خود به مدينه مى آمدند، بى آنكه بازگردانده شوند.
3 ـ يهوديان
يـهـوديـان خـيبر و حومه پيوسته قبايل را عليه مسلمانان تحريك مى كردند و براى جنگ با آنها دنـبـال هـمـپـيـمـان مـى گـشـتـنـد. آنـان بـا اسـتـفـاده از هـر فـرصـتـى بـه اسـلام تـهـمـتـهـاى باطل مى زدند و با پناه دادن دشمنان دين ، به مسلمانان خيانت مى كردند.
ايـنـان كـانـون خـطـرى بـودنـد كـه مـديـنـه را از سـوى شـمـال تـهديد مى كرد و پس از آنكه صلح حديبيه اينان را از همپيمانى با قريش محروم ساخت ، بـه قـبـيـله غـطفان رو آوردند و خواستار كمك آنها شدند. اين يهوديها براى دستيابى به اهداف خود، از هر وسيله اى استفاده مى كردند.
هدف سرنوشت ساز مسلمانان
هـدف اصـلى مـسـلمـانـان در دوران صـلح ايـن بـود كـه نـيـروهـاى خـود را براى برپايى جنگى سرنوشت ساز عليه قريش آماده سازند.
غزوه خيبر(255)
1 ـ علل جنگ
الف ـ عـلل مـسـتـقـيـم : پـايـان دادن بـه تـحـركـات يـهـوديـان و قبايل عرب .
ب ـ عـلل غـيـر مـسـتـقـيم : وارد ساختن ضربه نهايى به يهوديان منطقه مدينه به منظور از ميان برداشتن نيرومندترين دشمن مسلمانان در منطقه شمال و نيز براى اينكه هنگام تسويه حساب با قـريـش ايـن مـنـطـقـه امـن بـاشـد و مـسـلمـانـان از پـشـت سـر دل نگرانى نداشته باشند.
2 ـ نيروهاى طرفين
الف ـ مـسـلمانان :نيروهاى حاضر درغزوه حديبيه شامل 1600رزمنده كه دويست تن از آنان سواره بودند. فرماندهى سپاه اسلام با رسول خدا(ص ) بود.
ب ـ يهوديان : يهوديان خيبر به استعداد حدود 1400 نفر به فرماندهى سَلاّمِ بنِ مِشْكَمْ.
3 ـ هدف
درهـم شـكـسـتـن قـدرت يـهـوديـان بـه مـنـظـور رهـايـى از مشكل آفرينيها و فتنه انگيزيهاى آنان عليه مسلمانان .
4 ـ سير حوادث
الف ـ كارهاى مقدماتى
رسـول خـدا(ص )، پـس از بـازگـشـت از حديبيه حدود يك ماه در مدينه منوره ماند. آنگاه يارانش را سـوى مـنـطـقـه رجـيـع در سـرزمـيـن غـطـفـان به حركت درآورد، تا از همكارى ميان يهوديان خيبر و هـمـپـيـمـانـهاى غطفانى عليه مسلمانان جلوگيرى كند. زيرا يهوديان موفق شده بودند پشتيبانى غطفان را به دست آورند. حركت رسول خدا اين ابهام را براى غطفان پديد آورد كه هدف تهاجم ، آنها هستند و به زودى در محاصره مسلمانان خواهند افتاد.
رسـول خـدا(ص ) بـه خـيـبـر بـازگـشـت . اما يك دسته از يارانش را ماءمور كرد تا پس از حركت نيروهاى رزمى غطفان به خيبر، سرزمين آنها را مورد حمله اى غافلگيرانه قرار دهند.
ايـن دسـتـه مـوفـق گـرديد ميان غطفانيها ايجاد رعب كند و آنان را ناچار سازد كه براى حمايت از سـرزمـيـن خـود در مـقـابل تهديد مسلمانان ، بسرعت بازگردند و يهوديان را در برابر مسلمانان تنها بگذارند. به اين ترتيب نقشه رسول خدا(ص ) در جدا سازى يهود از غطفان عملى گرديد.
ب ـ جنگ
نيروهاى اسلامى شبانه به خيبر رسيدند و آن را محاصره كردند. بامدادان كه كشاورزان براى كار بيرون آمدند، متوجه شدند كه در محاصره نيروهاى اسلامى قرار گرفته اند. در نتيجه به دژها گريختند.(256)
نـخـلسـتـانهاى اطراف خيبر شاهد نبردى سخت ميان مسلمانان و يهوديان بود. زيرا دژهاى خيبر در حمايت باغهاى اطراف قرار داشتند و يهوديان خيبر نيرومند بودند و امكانات مالى و تسليحاتى فراوانى نيز در اختيار داشتند.
يـهـوديان اموال و زن و فرزندانشان را درون دو دژ وطيح و سَلالِم جاى دادند و ذخايرشان را به دژ ناعم منتقل كردند؛ و نيروهايشان در دژ نطاة موضع گرفتند.
بـه مـنـظـور تـاءثير نهادن بر روحيه يهوديان ، مسلمانان در نخستين روز جنگ ، حمله سنگينى را آغاز كردند؛ بطورى كه شمار زخميهاى مسلمانان در آن روز به پنجاه تن رسيد [و فرمانده يهود كشته شد.]
پـس ازكـشـتـه شـدن سـلاّم بـن مِشْكَم ، يك گروه ازيهوديان به فرماندهى حارث بن ابى زينب براى جنگ با مسلمانان از دژها بيرون آمدند، ولى ضد حمله خزرجيان آنان را مجبور به عقب نشينى كرد.
مـسـلمـانـان بـا تـمـام وجـود حـمله مى كردند و يهوديان تا پاى جان دفاع ! اينان به خوبى مى دانستند كه شكست همان و پايان يافتن زندگى آنان در شبه جزيره عربستان همان !
مسلمانان حمله اصلى خود را متوجه دژ ناعم ساختند و به منظور جلوگيرى از همكارى ميان يهوديان و نـيـز پـوشـيـده داشـتن هدف اصلى حمله ، يك گروه از رزمندگان شان دژهاى ديگر را سرگرم كردند.
تـهـاجـم سـنـگـين مسلمانان عليه دژ ناعم سه روز ادامه يافت . يهوديان دو روز نخست را درون دژ ماندند و پس از شدت گرفتن محاصره ، روز سوم براى جنگ در خارج آن بيرون آمدند. مسلمانان فرصت را غنيمت شمردند و جنگ سختى را پيرامون دژ برپا كردند كه طى آن فرمانده يهوديان يعنى حارث بن ابى زينب كشته شد و قلعه ناعم تسليم گرديد.
سـقـوط ايـن دژ بر روحيه يهوديان تاءثير بسيار نهاد و پس از يك درگيرى شديد، دژ غَمُوصْ نيز تسليم گشت . در اين هنگام آذوقه مسلمانان پايان يافت . از اين رو تهاجم اصلى را متوجه دژ صَعْبِ بن مُعاذ كردند كه آذوقه فراوانى در آنجا انبار شده بود. مسلمانان موفق به تصرف دژ گـرديـدنـد و از آذوقه موجود در آن استفاده كردند، و بدينسان از فشار تداركاتى آنان كاسته شد.
از آن پـس يـهـوديـان بـراى دفـاع از ديـگر دژهايشان تا پاى مرگ ايستادند و جانانه نبرد مى كردند!
سـپـس تـهاجم مسلمانان روى دژ زبير متمركز شد، ولى ساكنان آنجا بشدت پايدارى كردند. از ايـن رو تصميم گرفتند آب را به روى آنها ببندند و به اين وسيله مدافعان يهود را ناچار به بيرون آمدن سازند [اين اقدام مؤ ثر افتاد و ] مسلمانان در ميدان باز با آنها به پيكار پرداختند. بيشتر يهوديان نابود شدند و باقيمانده آنها گريختند.(257)
دژها يكى پس از ديگرى به دست مسلمانان سقوط كرد تا آنكه تنها دو دژ وَطيح و سُلالم ، يعنى آخـريـن دژهـاى اسـتـوار يهود باقى ماند. همه نيروهاى اسلامى دور اين دو دژ را گرفتند و حلقه مـحـاصره را تنگ كردند. در اين هنگام يهوديان خواستار صلح گرديدند، به اين شرط كه خون آنها ريخته نشود.
رسـول خـدا(ص ) تـسـليـم يـهـود را بـا شـرط يـاد شـده پذيرفت و آنها را در سرزمين خودشان واگـذاشـت تـا در آن كـار كـنـنـد و نـصف درآمدش را به مسلمانان بدهند. زيرا دفاع از اسلام چنين اقـتـضـا مى كرد كه هر مسلمانى كه توانايى حمل سلاح داشت مبارزه كند و گماردن آنان به كار زراعت ممكن نبود.
5 ـ زيانهاى طرفين
الف ـ مسلمانان : 21 شهيد و شمار زيادى مجروح . (پيوست (ح ) را ببينيد.)
ب ـ يـهـوديـان : زيـانـهـاى جـانـى فـراوان ، عـلاوه بـر زيـانـهـايـى كـه بـر اموال و زمينهايشان واردآمد.
پايان كار يهود در شبه جزيره عربستان
1 ـ يهوديان فدك (258)
پس از پايان جنگ خيبر، رسول خدا(ص ) گروهى از مسلمانان را نزد يهوديان فدك فرستاد كه يـا اسـلام بياورند و يا تسليم شوند. آنها كه بشدت روحيه خود را باخته بودند، بدون آنكه جنگى روى دهد، با همان شرايط خيبر، با مسلمانان مصالحه كردند.
2 ـ يهوديان وادى القرى (259)
مسلمانان از راه وادى القرى به مدينه بازگشتند. يهوديان اين ناحيه ، امكانات خود را براى جنگ بـسيج كردند، ولى پس از يك درگيرى چند ساعته تسليم شدند و چون دروازه هاى وادى القرى بازور گشوده شد، رسول خدا(ص ) با همان شرايط خيبريان با آنها صلح كرد.
3 ـ يهوديان تَيْماء(260)
يهوديان تيماء نيز بدون جنگ تسليم مسلمانان گرديدند و همان شرايط خيبريان را پذيرفتند.
4 ـ نتايـج
پايان زندگى نظامى يهوديان در شبه جزيره عربستان .
سريه هاى تنبيهى اعراب (صحرانشينان )
1 ـ هدف
تـاءمـيـن امـنـيـت كـامـل براى منطقه شمال مدينه منوره ، بويژه جلوگيرى از تهاجم اعراب به اين شهر، و پشتيبانى مبلغان در برابر خيانت قبايل .
2 ـ حوادث
(براى سير حوادث جنگ ر.ك : پيوست (ط))
الف ـ سريه عمر به تُربَه (261)
رسـول خـدا(ص ) در شـعـبـان سـال هفتم هجرى ، عمر بن خطاب را در راءس سى رزمنده به سوى قـبـيـله هـوازن در تـربـه فـرسـتـاد. وى بـه هـمـراه راهـنـمـايـى از بـنـى هلال حركت كرد. رزمندگان اسلام شبها راه مى رفتند و روز پنهان مى شدند. هوازن با شنيدن اين خبر گريختند و عمر با كسى برخورد نكرد و به مدينه منوره بازگشت .
ب ـ سريه ابوبكر به سوى بنى كلاب در نجد
در شـعـبـان سـال هـفـتـم هـجـرى ، رسـول خدا(ص ) ابوبكر را بر سر بنى كلاب در نجد ناحيه ضَرِيّه (262) فرستاد. وى صبح زود حمله كرد، عده اى را كشت و عده اى را به اسارت گرفت و سپس به مدينه بازگشت .
ج ـ سريه بشير بن سعد انصارى به فدك
رسول خدا(ص ) در ماه شعبان سال هفتم هجرى ، بشير بن سعد انصارى را در راءس سى مرد بر سر بنى مُرّه در فدك فرستاد. وى در راه به چوپانان قبيله برخورد و درباره قبيله ياد شده از آنـهـا پـرسـش كـرد. آنـان گفتند: (در وادى خودشان هستند.) پس گوسفندان و شتران را به غنيمت گرفتند و به طرف مدينه حركت كردند.
بـه دنبال آن جارچى بيرون آمد و بنى مرّه را خبردار كرد و آنان شب هنگام به مسلمانان رسيدند. رزمـنـدگان اسلام آنان را تير باران كردند تا اينكه تيرهاى ياران بشير تمام شد و بنى مره بـر سـر مـسـلمـانـان تـاخـتـنـد و آنـان را از پـاى درآوردند. بشير خود بگونه اى زخمى شد كه پنداشتند مرده است ، ولى او پس از بهبودى جراحاتش به مدينه بازگشت .
سريه غالب بن عبدالله ليثى به سوى مَيْفَعَه (263)
در رمـضـان سـال هـفـتـم هـجـرى رسـول خـدا(ص ) غالب بن عبدالله را همراه 130 رزمنده بر سر عـوال و بـنـى عـبـد بـن ثـَعْلَبه در مَيْفَعه فرستاد. مسلمانان حمله كردند و شمارى از دشمن را كشتند. اما كسى اسير نشد. آنگاه شمارى گوسفند و شتر را به غنيمت گرفتند و به مدينه منوره آوردند.
سريه بشير بن سعد انصارى به سوى يُمن (264) و جُبار(265)
بـه رسـول خـدا (ص ) گـزارش داده شـد كه عُيَيْنَة بن حِصْن به گروهى از غطفانيهاى ساكن جـِنـاب (266) وعـده داده اسـت كـه در تـهـاجم به مدينه ، همراه آنان شركت خواهد كرد. رسول خدا(ص ) در شوال سال هفتم هجرى ، بشير بن سعد را فراخواند، پرچمى به دست او داد و سيصد رزمنده را با وى همراه ساخت . آنان شب حركت مى كردند و روز پنهان مى گشتند تا آنكه بـه يـُمـن و جُبار ـ در سوى جِناب ـ رسيدند و در سَلاح (267) فرود آمدند. آنگاه به دشمن نزديك شدند و گوسفندان زيادى را به غنيمت گرفتند. چوپانها گريختند و به مردم خبر دادند و آنان دسته جمعى پراكنده شدند. بشير رفت تا به منطقه آنان رسيد اما كسى را در آنجا نـديـد. آنـگـاه گوسفندان را همراه خود به مدينه آورد. در راه دو نفر را دستگير كرد و به مدينه آورد كه هر دو مسلمان شدند.
و ـ سريه ابن ابى العَوْجاء سُلَمى بر سر بنى سُلَيْم .
در ذى حجه سال هفتم هجرى ، رسول خدا(ص ) ابن ابى العوجاء سُلَمى را در راءس ‍ پنجاه رزمنده بـر سـر بنى سُلَيم فرستاد. او به ايشان حركت كرد ولى جاسوسى از آنان ، بر وى پيشى گـرفـت و مـردم را خـبـر كـرد. بـنـى سليم از همه نواحى گردآمدند و با مسلمانان بشدت پيكار كـردنـد و آنـهـا را از هـر سو در محاصره گرفتند. رزمندگان اسلام تا آخرين نفر جنگيدند. ابن ابى العوجا نيز زخمى شد و در ميان كشتگان افتاد و سپس با مشقت خود را به مدينه رساند.
ز ـ سريه غالب بن عبدالله لَيْثى بر سر بنى مُلوَّح در كَديد(268).
رسـول خـدا(ص )، در صـفـر سـال هـشتم هجرى ، غالب بن عبدالله ليْثى از قبيله بنى كلب بن عوف در راءس يك گروه ده نفر و اندى به جنگ فرستاد و به آنان فرمان داد كه به بنى مُلوّح ـ از بنى ليث در محله كديد حمله كنند.
غـالب رفـت تـا بـه قـُدَيـد(269) رسـيـد. در آنـجـا بـا مردى برخورد كه گويا نزد رسـول خـدا(ص ) مـى رفت تا اسلام بياورد. غالب او را دستگير كرد و گفت اگر مسلمان باشى يك شبانه روز اقامت به تو زيانى نمى رساند و اگر نباشى بايد اطمينان پيدا كنيم . به اين ترتيب غالب اين احتمال را كه آن مرد جاسوس بنى ملوّح باشد از ميان برد.
مسلمانان راه افتادند و هنگام غروب خورشيد به كَديد رسيدند. و در ناحيه وادى كمين كردند. چون بـنـى مـُلوَّح به خواب رفتند، به آنان حمله بردند و پس از غنيمت گرفتن گوسفندان آنها، به مدينه بازگشتند.
ح ـ سريه غالب بن عبدالله ليثى به فدك
در مـاه صـفـر سـال هـشـتـم هـجـرى ، رسول خدا(ص ) غالب بن عبدالله ليثى را در راءس ‍ دويست رزمـنـده بـه هـمـراهـى اسـامـة بـن زيـد بـه هـمـان نـاحيه اى كه ياران بشير بن سعد دچار مصيبت گرديدند، اعزام كرد. (بند (ج ) را ببينيد)
غـالب هـنـگـام حـركـت خـطـاب بـه يـارانـش گـفـت : (سـر از فـرمـان مـن مـپـيـچـيـد كـه رسـول خـدا(ص ) فـرمـود: هـركـس فـرمـانـده ام را اطـاعـت كـند مرا اطاعت كرده است ، و هركس بااو نـافـرمـانى كند با من نافرمانى كرده است ؛ و شما تا هنگامى كه نسبت به من نافرمان باشيد، نـسـبـت به رسول خدا(ص ) نافرمان هستيد). مسلمانان بامدادان بر بنى مرّه حمله بردند. تعدادى از آنها را كشتند و پس از غنيمت گرفتن شمارى گوسفند به مدينه بازگشتند؛ و به اين ترتيب در مقابل كشتار سريه بشير بن سعد، درس سختى به بنى مره داده شد.
ط ـ سريه شجاع بن وَهْب اَسَدى بر سر بنى عامر در سِىّ(270)
رسول خدا(ص )، در ربيع الاول سـال هـشـتم هجرى ، شجاع بن وهْب را در راءس 24 رزمنده بر سرگروهى از هوازن در سىّ، در ناحيه رُكبه (271) و در پشت معدِن (272)، فرستاد و فرمان داد تا به آنها حمله كند.
مـسـلمـانـان شـب حـركـت مى كردند و روز پنهان مى شدند، تا در يك بامداد آنان را تاراج كردند. آنـگـاه شـمـار زيـادى گوسفند و شتر را به غنيمت گرفتند و پس از پانزده روز غيبت به مدينه بازگشتند.
ى ـ سريه كعب بن عمير غِفارى به ذات اَطْلاح (273)
در ربيع الاول سال هشتم هجرى ، رسول خدا(ص ) كعب بن عمير غفارى را در راءس ‍ پانزده رزمنده به سرزمين شام اعزام كرد. آنان رفتند تا به جايى به نام ذات اَطْلاح رسيدند.
در آنـجـا بـه شـمـار زيـادى از مـشـركـان بـرخـوردنـد و آنان را به اسلام دعوت كردند. اما آنها نـپـذيـرفـتـنـد و مـسـلمـانـان را تـيـربـاران كـردنـد. يـاران رسـول خـدا(ص )كـه چـنـين ديدند، به سختى پيكار كردند تا كشته شدند. تنها يك نفر از آنها زخـمـى شـد و در مـيـان كـشـتـگـان افـتـاد. شـب هـنـگـام بـه راه افـتـاد و بـا تـحـمـل دشـواريـهـاى بـسيار، خود را نزد رسول خدا(ص )، رساند؛ و ماجرا را گزارش كرد. اين واقـعـه بـر رسـول خـدا بـسـيـار گـران آمـد و در صـدد بـر آمـد تـا كسى را براى تاءديب آنان بـفـرسـتـد، امـا مـعـلوم شـد كـه قـاتـلان بـه جـاى ديـگـرى نقل مكان كرده اند.
3 ـ نتايج
الف ـ تحكيم اقتدار مسلمانان در منطقه شمال مدينه .
ب ـ پشتيبانى از مبلغان در برابر خيانت قبايل .
ج ـ رواج اسلام در ميان قبائل شمالى .
غزوه موته (274)
1 ـ انگيزه هاى جنگ
الف ـ سركوب اعرابى كه در ذات اطلاح ، در حدود شام ، به مسلمانان خيانت كردند.
ب ـ سـركـوب شـُرَحـْبـيـلِ بـن عـَمـرو غـَسـّانـى ، كـارگـزار امـپـراتـور هـِرَقـْل در بـُصـرى و قـبـايـل هـمـدسـت وى ، بـه خـاطـر سـكـوت در بـرابـر قتل حامل نامه پيامبر(ص ).
2 ـ نيروهاى طرفين
الف ـ مـسـلمـانان : سه هزار رزمنده كه فرماندهى آنان به ترتيب با زيد بن حارثه ، جعفر بن ابوطالب و عبدالله بن رَواحه بود.(275)
ب ـ مـشـركـان و رومـيـان : صـد هـزار رومـى بـه فـرمـانـدهـى هـِرَقـْل (276) قـيـصـر روم و هـمـيـن شـمـار از قـبـايـل هـمـپـيـمـان بـه فرماندهى شُرَحْبيل . گرچه اين رقمها در بسيارى از كتابهاى تاريخى نـقـل شـده امـا مـن آنـهـا را مـبـالغـه آمـيـز مـى دانـم . فـرمـانـدهـى سـپـاه نـيـز بـر عـهـده خـود هِرَقْل نبوده ، بلكه بر عهده يكى از فرماندهانش بوده است .
3 ـ هدف
سـركـوب قـبـايـل بـه خـاطـر خـيـانـت بـه مـسـلمـانـان ، نـمايش قدرت اسلام در برابر روميان و قـبـايـل هـم مـرز بـا شـام ؛ شـنـاسـايـى نـيـرو و كـارآيـى قـبـايـل مـرزهاى سرزمين شام ؛ و ارزيابى نيرو و كفايت روميان و وضعيت جغرافيايى زمينهاى آن ناحيه .
4 ـ سير حوادث
الف ـ كارهاى مقدماتى
مـسـلمـانـان در جـمـادى الاولى سـال هـشـتـم هـجـرى آمـاده حـركـت گـرديـدنـد. رسـول خدا(ص ) و ديگر مسلمانان ، آنان را وداع گفتند و حضرتش به آنان چنين سفارش فرمود: (زنـان ، كـودكـان و كـسـانـى را كـه سـر جنگ ندارند نكشيد، خانه ها را ويران نكنيد و درختان را نبريد).
نيروهاى اسلام به شهر مَعان (277) در سرزمين شام رسيدند، اما پيش از رسيدن آنها، خـبـر حـركـتـشان به روميان گزارش شده بود و آنها نيروهايشان را در مآب (278) در سـرزمـيـن بلقاء، متمركز ساخته بودند. مسلمانان كه از شمار نيروهاى فراوان و برتر روميان آگـاه گـرديـدنـد، بـا يـكـديـگـر بـه گـفـت و گـو پـرداخـتـنـد. بـرخـى اعـتـقـاد داشتند كه به رسول خدا(ص ) نامه بنويسند و وضعيتى را كه در آن گرفتار شده اند گزارش دهند و فرمان نـهـايـى آن حـضـرت را دريـافـت دارند. اما گروه ديگرى بر اين باور بودند كه بايد هدف را دنبال كرد و كارى به نتيجه نداشت .
عبدالله بن رواحه ، خطاب به رزمندگان اسلام گفت : اى مردم ! به خدا سوگند، آنچه از آن بيم داريد، (يعنى شهادت در راه خدا) همان چيزى است كه در جستجويش از خانه بيرون آمده ايد. ما به اتكاى شمار و نيرو و فزونى سپاه با دشمن نمى جنگيم ، بلكه اتكاى ما به دينى است كه خدا ما را بدان سرفراز كرده است . پيش برويد كه جز يكى از دو امر در پيش رو نداريم : پيروزى يا شهادت . در اين هنگام مردم فرياد برآوردند: پسر رواحه راست مى گويد.
ب ـ صف آرايى دو لشگر
مـسـلمـانـان به سوى سپاهيان روم و هم پيمانهايشان پيش رفتند تا در مرزهاى بلقاء در يكى از آبـاديـهـا بـه نـام مـشارف (279)، با آنان روبه رو گشتند. اما با توجه به زيادى شـمـار دشـمـن و اندك بودن نيروهاى خودى ، بهتر ديدند كه صحنه پيكار را به منطقه موته ، ميان كرك و طفيله كه براى نبرد مناسب تر بود، بكشانند.
جنگ ميان دو نيروى نابرابر آغاز گشت و مسلمانان به برترى شمار و تجهيزات نيروى روميان اعتنا نكردند.
حـمـله مسلمانان ، با تهاجم زيد بن حارثه به صفوف دشمن آغاز گشت . او يك تنه تا پاى جان جـنگيد و سرانجام بر اثر ضربت نيزه هاى دشمن ، از پا درآمد. پس از وى ، جعفر بن ابوطالب پرچم را به دست گرفت و حمله كرد تا اينكه دست راست او قطع گرديد. پرچم را به دست چپ گـرفـت كـه آن نـيـز بـريـده شـد. آنـگاه پرچم را به وسيله بازوانش نگهداشت تا به شهادت رسـيد. پس از او عبدالله بن رواحه پرچم را به دست گرفت و جنگيد تا كشته شد. در اين هنگام ثـابـت بـن اَرْقـَم پـرچـم را بـه دست گرفت و فرياد زد: اى مسلمانان ! مردى را از ميان خود به فرماندهى برگزينيد... و مردم خالد بن وليد را برگزيدند.
ج ـ عقب نشينى (280)
خـالد بن وليد براى رهانيدن مسلمانان از تنگنا دست به يك تاكتيك نظامى زد و تصميم به عقب نـشـيـنـى گـرفـت ، او بـا اسـتـفـاده از تـاريـكـى شـب نيروهايش را تجديد سازمان كرد و براى پـشـتـيـبـانـى از عـمـليـات عـقـب نـشـيـنـى ، عـقـبـدار نـيـرومـنـدى بـراى سـپـاه تشكيل داد.
عقبدار سپاه اسلامى ، براى جلوگيرى از تعقيب دشمن ، به يك جنگ تاءخيرى اقدام كرد. در نتيجه بـخـش اعـظم نيروهاى اسلام از خطر نابودى رهيدند. آنان مسلمانان در منطقه گسترده اى پراكنده شـدنـد و بـراى ايـنكه وانمود كنند نيروى زيادى به كمك آنها آمده است فريادهاى بلند سر مى دادنـد. بـديـن وسـيـله ، نـيروهاى دشمن را از تعقيب سپاه اسلام بازداشتند و از وارد آمدن زيانهاى فـراوان جـلوگـيـرى كردند. عقبدار، ماءموريت خود را با موفقيت به پايان برد و با وجود آنكه عـقـب نـشـيـنـى دشـوارتـريـن عـمـليـات نـظـامـى اسـت ـ زيـرا مـمـكـن اسـت بـه شـكـسـت تبديل شود و شكست مصيبتى است كه زيانهاى جبران ناپذيرى به شكست خوردگان وارد مى آورد ـ مسلمانان زيان اندكى ديدند.(281)
هـنـگـام بـازگـشـت سـپـاه اسـلامـى بـه مـديـنـه مـسـلمـانـان در اسـتـقـبـال از آنـهـا، خاك بر سر و رويشان مى پاشيدند و مى گفتند: (اى گريزندگان ، آيا از جهاد در راه خدا گريختيد؟!
اما رسول خدا(ص ) پاسخ داد: (اينان گريختگان نيستند، بلكه ان شاء الله حمله كنندگانند).
5 ـ زيانهاى طرفين
الف ـ مسلمانان : دوازده شهيد (ر. ك : پيوست (ى ))
ب ـ رومـيـان و مـشـركـان : زيـانـهـاى آنـان چـنـد بـرابـر مـسـلمـانـان بـود و بـه هـمـيـن دليل هم اقدام به تعقيب و نابود سازى همه مسلمانان نكردند.
6 ـ نتيجه
نـبـرد مـوتـه ، يـك عمليات شناسايى بود كه مسلمانان براى شناخت كارآيى و شيوه هاى جنگى سـپـاه روم و هـمـپـيمانانش از آن بهره فراوان برده در جنگهاى دوره هاى بعد، عليه خودِ آنان به كـار گـرفـتـنـد. خـسـارت انـدك مـسـلمـانـان در كـنـار فـوايـد نـظـامـى اى كـه از جـنـگ با روميان حـاصـل شـد بـسـيـار نـاچـيز است . آنان موفق گرديدند كارآيى شيوه هاى جنگى ، سازماندهى و تـجـهيزات روميان و متحدانشان را بشناسند كه آثار آن در جنگهاى بعدى مسلمانان با روميان به خوبى نمودار است .
غزوه ذات السلاسل
1 ـ علل جنگ
الف ـ انـتـقام مسلمانان از قبايل شركت كننده در غزوه موته ، مانند: لخم ، جذام ، بلقَيْن ، بهراء، بلّى ، طى ء و عذره .
ب ـ حمله به نيروهاى قُضاعه كه قصد حمله به مدينه را داشتند.
2 ـ سير حوادث
پس از بازگشت مسلمانان از جنگ موته ، رسول خدا(ص ) تصميم گرفت اقتدار آنان را در منطقه شـمـال مـديـنـه مـنـوره تـجـديـد كـنـد. از ايـن رو عـمـروعـاص را فـرسـتـاد تـا از قـبـايـل عـرب كـمـك بـگـيـرد و آنـان را بـه شـام حـركـت دهـد. از آنـجـا كـه مـادر عـمـرو از ايـن قـبـايـل بـود، بـه سـادگـى مـى تـوانـسـت كـه آنـهـا را بـه خـود متمايل سازد.
هـنـگـامـى كـه بـه آب ذات السلاسل در سرزمين جذام رسيد، از زيادى شمار دشمنان ترسيد و از رسـول خـدا(ص ) درخـواسـت كـمـك كـرد و در مـحـل ذات السلاسل در انتظار ماند.
رسـول خـدا (ص ) گـروهـى مـتـشـكـل از دويـسـت نفر از مهاجران نخستين را اعزام كرد. كسانى چون ابوبكر و عمر در آن سپاه حضور داشتند و فرماندهى آن با ابوعبيده جراح بود. هنگام اعزام سپاه ، حضرتش سفارش كرد كه با يكديگر اختلاف نكنند و متحد باشند.
همينكه ابوعبيده به عمرو رسيد گفت : (تو به كمك من آمده اى ). ابو عبيده گفت : (نه ، من بر كار خويشم و تو نيز بر كار خود باش ). عمرو گفت : (تو به كمك من آمده اى !)
ابو عبيده گفت : (اى عمرو! رسول خدا(ص ) به من فرموده است با هم اختلاف نكنيد.) و اينك اگر تو از فرمان من سرپيچى كنى ، [براى جلوگيرى از اختلاف ] من فرمانت را خواهم برد.
عـمـرو بـه تـعـقـيـب قـبـايـل هـوادار روم پـرداخـت ؛ و در قـلمـرو قـبـايـل بـَلّى ، عـُذْره ، بـلقـيـن و طـَى پـيـشـروى كـرد. او بـه هـرجـا كـه مـى رسـيـد، قـبـايـل مـى گـريـخـتـنـد. يـك بـار مـوفق شد كه با گروهى از آنان درگير شود؛ اما آنها تاب نياوردند و گريختند.
به اين ترتيب عمرو بن عاص قبايل شام را پراكنده ساخت و اقتدار مسلمانان براى بار ديگر در ميان قبايل آن سامان حاكم گرديد.(282)
سريه خَبط(283)
در رجـب سـال هـشـتم هجرى ، رسول خدا(ص ) ابوعبيده جراح را در راءس سيصد نفر از مهاجران و انـصـار كـه عـمـر نيز در ميان آنان بود، بر سر قبيله اى از جَهينَه به قَبَلِيّه (284) واقع در ساحل دريا فرستاد. سپاه اسلامى در راه از شدت گرسنگى برگ درخت مى خوردند تا آنكه قيس بن سعد شترى خريد و سر بريد سرانجام سپاه اسلامى بدون هيچ گونه آسيبى به مدينه بازگشت .
سريه ابوقتاده انصارى به خَضِرَه (285)
در شـعـبـان سـال هـشـتـم ، رسول خدا(ص ) ابوقتاده انصارى را همراه پانزده مرد بر سر غطفان فرستاد و فرمان داد به آنان حمله كند. او شب حركت مى كرد و روز پنهان مى گشت [تا به آنان رسـيـد] آنـگـاه بـه يـك گـروه بـزرگى از غطفان حمله كرد. و آنان را در محاصره گرفت . به دنـبال آن فرياد و (يا خضره ) يكى از اهالى بلند شد و گروهى از مردان قبيله با مسلمانان به جـنـگ بـر خـاسـتند و شمارى از آنان به قتل رسيدند. سپاه اسلامى با به غنيمت گرفتن شمارى شتر و گوسفند، پس از پانزده روز غيبت به مدينه بازگشتند.
سريه ابوقتاده انصارى به بطن اِضَم
هـنـگـامـى كـه رسـول خـدا(ص ) آهـنـگ جـنـگ بـا مـكـيـان را كـرد، در اول مـاه رمـضان سال هشتم هجرى ابوقتاده انصارى را در راءس هشت نفر به جنگ بَطن اِضَم ، ميان ذى خـُشـُب و ذى مـروه ، در شش فرسخى مدينه اعزام نمود. غرض حضرت از اين كار آن بود كه مـردم گمان كنند وى قصد اين ناحيه را دارد و با انتقال اين اخبار به مكه ، مشركان از نيت واقعى او يعنى حمله به مكه بى اطلاع بمانند.
گـروه اعـزامـى بـدون ديدن هيچ آسيبى به مقصد رسيدند و چون از رفتن مسلمانان به مكه مطمئن شدند، بازگشتند و به رسول خدا(ص ) پيوستند.
درسهايى از پيامدهاى صلح
1 ـ مسائل تاكتيكى
الف ـ غافلگيرى
حـركـت رسـول خـدا(ص ) بـه سـوى رجـيـع و بـازگـشـت بـه خـيـبـر و ارسـال يـك دسـتـه كـوچـك بـه سرزمين غطفان ـ به منظور وادار ساختن آنها به عقب نشينى براى حـمايت از اموال وزن فرزندانشان و بازماندن از همكارى با متحدان يهودى خود ـ آنها را گرفتار ايـن ابهام كرد كه رسول خدا(ص ) قصد حمله به آنان را دارد، و يهوديان را دچار اين ابهام كرد كـه آن حضرت به سوى غطفان مى رود و با آنها كارى ندارد. اين حركت ، هم يهود و هم غطفان را غافلگير ساخت .
هـمـچـنـيـن راه نفوذ نيروهاى اسلامى به سوى خيبر و رسيدن به آن سرزمين هنگام شب بدون آنكه يهوديان آگاه شوند، نمونه ممتاز كنترل مسير و غافلگيرى يهود به شمار مى آيد.
ايـن غـافلگيرى در زمان و مكان ، با وجود جنگاورى يهوديان و استوارى دژهايشان و نيز نداشتن مـشـكـلات تـداركـاتـى ، از هـمكارى ميان يهود و همپيمانهايش جلوگيرى كرد و پيروزى را براى مسلمانان به ارمغان آورد.
ب ـ جنگ شهرى
نقشه رسول خدا(ص ) براى تصرف دژهاى استوار يهوديان به اين ترتيب بود كه بخشى از آنها را با نيروى كوچكى سرگرم مى كرد و نيروهاى اصلى را براى حمله به يك دژ متمركز مى ساخت و پس از گشودن آن به دژى ديگر حمله مى برد.
رسـول خـدا(ص ) قبايل زير فرمانش را جداگانه سازماندهى مى كرد و براى هر يك فرماندهى مـنـصـوب مـى فـرمـود. از ايـن كـار دو مـنـظـور داشـت : نـخـسـت ايـجـاد رقـابـت مـيـان قـبـايـل و دوم استراحت نوبتى ـ چون استراحت نيروها موجب مى شد كه جنگ را با شادابى تمام از سر بگيرند ـ.
ايـن نـقـشـه رسول خدا(ص )، با جديدترين نقشه هاى نظامى مربوط به جنگ شهرى مطابقت مى كند.