پرچم مهاجران به
ابوبكر(205)
و پرچم انصار به سعد بن عباده داده شد. مسلمانان بـر سـر چاهى به نام مريسيع در
نزديكى بنى مصطلق فرود آمده آنان را محاصره كردند. به دنـبـال آن ، قبايل همپيمانى
كه براى كمك به بنى مصطلق آمده بودند گريختند. پس از آنكه ده تـن از نـيـروهـاى
دشمن كشته شدند و يك تن از مسلمانان به شهادت رسيد، بنى مصطلق تسليم گشته ، به
اسارت درآمدند.
عـمربن خطاب در ميان سپاهيان مزدورى داشت كه از اسب او نگهدارى مى كرد. پس از پايان
نبرد، ايـن مـرد بـا مـردى از خزرج بر سر آب اختلاف پيدا كردند و به جنگ پرداختند.
در اين هنگام هر كدام از آنها به عنوان كمك خواهى مهاجران و انصار را صدا زدند.
عـبـدالله بـن اُبى سركرده منافقان ـ كه به منظور مسلمان وانمود كردن خود در راءس
منافقان در ايـن جـنـگ شركت كرده بود ـ با شنيدن اين فرياد، فرصت را غنيمت شمرد تا
آتش فتنه ديرينه ميان مهاجران و انصار را شعله ور سازد.
همين كه رسول خدا(ص ) از قضيه با خبر شد، پيش از بالا گرفتن كار فتنه ، فرمان حركت
را صـادر كـرد. مـدت يك شبانه روز كامل را با مردم راه پيمود و روز دوم نيز
مسلمانان تا بالا آمدن آفتاب در عين خستگى مفرط راه پيمود. هنگامى كه دستور فرود
آمدن صادر شد، هنوز پهلوى مردم به زمين نرسيده بود كه از فرط خستگى به خواب مى
رفتند!
خـسـتـگـى مـردم فـتـنـه عـبـدالله ابـى را به فراموشى سپرد و همراه اسيران و غنايم
به مدينه بازگشتند.(206)
پندار مسلمانان بر اين بود كه رسول خدا(ص ) عبدالله بن ابى را كيفر خواهد داد. زيرا
كه وى در روز فـتـنه گفته بود: (اگر به مدينه بازگرديم هرآينه عزتمندان فرومايگان
را بيرون مـى رانـنـد.)(207)
پسر وى آمد و از رسول خدا(ص ) تقاضا كرد، كشتن پدرش را بر عهده او بگذارد! ...
امـا رسـول خـدا از او در گـذشـت و به فرزند راستگو و امانتدار او فرمود: (ما او را
نمى كشيم ، بلكه با او مدارا مى كنيم و تا هنگامى كه با ما باشد با او خوشرفتارى مى
كنيم .)
رسـول خـدا(ص ) در ايـن غـزوه مـدت 28 روز از مـديـنـه غـايـب بـودو در اول ماه
مبارك رمضان به آن شهر وارد شد.
درسهايى از غزوه هاى پاكسازى
1 ـ حركت شبانه
در بـيـشـتـر اين غزوه ها رسول خدا(ص ) شبانه حركت مى كرد تا مقاصد و جهت حركتش بر
دشمن پوشيده بماند و بدين وسيله آنان را در زمان و مكان غافلگير سازد.
قـبـايـلى كـه رسول خدا(ص ) با آنها مى جنگيد نيرومند بودند و ياور و همپيمان
داشتند. چنانچه اين قبايل از حركت آن حضرت آگاه مى گرديدند، به سرعت آماده شده از
هم پيمان هاى خود براى جـنـگ كـمـك مـى گـرفـتـنـد. امـا حـركـت شـبـانـه از هـمـه
ايـن امـور جـلوگـيـرى مـى كـرد و رسـول خـدا(ص )، در حـالى كـه نسبت به دشمن از
نيروى كمترى برخوردار بود، موفق گرديد بـر هـمـه آنـهـا چـيـره شـود و بـه مـقـاصـد
خـصـمـانـه آنـهـا پـايـان دهـد و در دلِ ايـن قبايل و ديگر قبايلى كه آوازه پيروزى
مسلمانان را مى شنيدند ترس و وحشت بيفكند.
نـخـسـتـيـن ضـربـه بر روحيه اعراب تاءثير قطعى دارد. چنانچه در نخستين نبرد مغلوب
شوند پراكنده مى شوند و گرنه از ميان بردن آنها كارى بس دشوار است !
رسـول خـدا(ص ) كـه بـا اين خصلت اعراب آشنا بود، كوشيد با يك ضربه غافلگيرانه به
وسـيـله حـركـت شـبـانـه روحـيـه آنـان را بـشـدت تـضـعـيـف كـنـد و يـكـى از اصول
مهم جنگ يعنى غافلگيرى را به كار بندد.
2 ـ تهاجم بامدادى
سـريـه ابُوسلمه در سپيده دم انجام شدو بنى اسد را غافلگير ساخت ، بر روحيه آنها
تاءثير گذاشت و وادار به گريزشان كرد.
تـهـاجم بامدادان تضمين كننده اصل غافلگيرى است ، زيرا دشمن در اين هنگام يا خواب
است و يا خواب آلود و در هر حال براى رزم آمادگى ندارد.
امـا اين قسم تهاجم ، به نيروهاى كارآزموده نياز دارد كه اهدافشان را به خوبى
بشناسند و با خودشان درگير نشوند. زيرا اين كار موجب زيانهاى جانى جبران ناپذيرى مى
گردد. تهاجمهاى بـامـدادى مـسـلمانان نشانه آزمودگى و آشنايى ممتاز آنها به فنون
نظامى است . همچنين اين نوع تـهـاجـم مـقـتـضـى آن اسـت كـه فرمانده بر كار خود
مسلط باشد و انضباط شديدى حاكم كند تا فرمانهاى او به اجرا درآيد.
مـوفـقـيـت مـسـلمـانـان در ايـن نـوع تـهـاجـم ، نـشـان دهـنـده آمـوزش عـالى و
اطـاعـت پـذيـرى كامل ، يعنى مهم ترين ويژگى ارتشهاى نيرومند و استوار است .
3 ـ نبرد شهرى و خيابانى
يـهـوديـان بـنـى نـضـيـر بـا انتقال سنگ ، خيابانها را سنگر بندى كرده براى دفاع
خانه ها و خيابانها تا پاى جان ايستادند.
مسلمانان خانه به خانه و خيابان به خيابان شهر را پاكسازى كردند تا اينكه حلقه
محاصره يهود تنگ گرديد و ناچار به تسليم شدند.
جـنگ شهرى و خيابانى براى نيروى مدافع آسان است ، زيرا از سويى راهها را مى شناسد و
از مـحلهاى ورود و خروج خانه ها آگاه است و از سوى ديگر خيابانها و خانه ها نقش
مهمى در حمايت از مـدافـعـان دارد. از ايـن رو چنين جنگى براى نيروى مهاجم دشوار
است و فرمانده آن بايد كاملاً مسلط باشد و رزمندگان بايد از نظم و انضباط دقيق بر
خوردار باشند.
پـيروزى مسلمانان در جنگ شهرى عليه يهوديان نشان دهنده آن است كه سطح فرماندهى ،
نظم و انضباط و آموزش آنها بسيار بالا بود.
4 ـ نوآورى
نوآورى در اينجا به معناى سرعت انتقال ذهن در تصميم گيرى قاطع و درست در موقعيتهاى
دشوار و پذيرش مسؤ وليت پى آمد آنهاست .
رفـتـار عـبـدالله بـن اُنيس در كشتن خالد بن سفيان هُذَلى ، كه بَنى لِحْيان را
براى تهاجم به مـديـنـه بـسيج كرده بود، ابتكار عمل جالبى بود و موجب پراكندگى
قبيله وى گرديد. عبدالله بن اُنيس با اين كار، به تنهايى نقش يك نيروى بزرگ را ايفا
كرد. در حالى كه از ميان بردن بـنـى لحـيـان نـيـازمـنـد نـيـرويـى بـزرگ و بـذل
تـلاش و وقـت و مال فراوان بود و نتايج روشن و مشخصى هم نداشت .
رفـتـار رسـول خدا(ص ) در حركت دادن نيروها، پس از آگاهى بر تلاش عبداللّه بن ابى
براى ايـجـاد فـتـنـه مـيـان مـهـاجـران و انـصـار ـ و پـيـمـودن يـك مـسـيـر
دشـوار سـى ساعته يك ابتكار عمل به موقع بود. زيرا اگر چنين نمى كرد و رزمندگان را
به رنج نمى انداخت ، بعيد نبود كه نقشه عبدالله با پيروزى قرين گردد.
ويژگى ابتكار عمل يكى از مهم ترين مزيتهاى فرماندهان قدرتمند است .
5 ـ حفظ روحيه
پـس از آنـكـه مـشـركان و منافقان از پيروزى بر مسلمانان در ميدان نبرد نوميد شدند،
براى خرد كردن روحيه آنها دست به جنگ تبليغاتى زدند.
مـشركان درصدد برآمدند كه بر روحيه مسلمانان تاءثير گذاشته ، امنيت مبلّغان اعزامى
را سلب كـنـنـد تـا تـبـليـغات اسلامى به محيط بسته مدينه ـ كه گنجايش برآوردن
اهداف نزديك و دور مسلمانان را نداشت ـ محدود گردد.
قـبـايـل عـَضـُل و قارَه ابتدا از رسول خدا (ص ) تقاضاى اعزام مبلغ كردند تا اسلام
را به آنها بـيـامـوزنـد. امـا هنگامى كه شش مبلغ اسلامى به جايى به نام رجيع
(208) رسيدند، همين دو قبيله با همدستى هذيل به آنها خيانت كردند.(209)
عـامـر بـن طـفـيـل از بـنـى عـامـر نـيـز هـمـراه بـا گـروهـى از اعـراب در محل
بئر معونه در نجد به چهل مبلغ اسلامى خيانت كرده همه آنان را بجز يك تن ـ كه خبر
شهيدان را به مدينه برد ـ شهيد كردند.
ولى آيا اين زيانها در روحيه و شكيبايى و ايمان مسلمانان تاءثير گذاشت ؟
شـهـادت مـبـلغـان در روحـيـه مـسلمانان بى تاءثير بود، زيرا به اعزام مبلغ ادامه
دادند و براى اينكه مشركان بار ديگر به فكر خيانت نيفتند، به انتقام خون مبلغان
شهيد بپاخاستند.
مـنـافـقـان بـراى تـاءثـيـر گـذاشـتـن بـر روحـيـه مـسـلمـانـان بـه اسـلوب جـعـل
اخـبـار دروغ روى آوردنـد و پـس از غـزوه بـنـى مـصـطـلق داسـتـان اِفـْك را جعل
كردند.
ايـن اسـلوب نـيز در روحيه مسلمانان مؤ ثر واقع نشد و مشركان ، يهود و منافقان چاره
اى جز اين نـديـدنـد كـه بـراى از مـيـان بـردن كامل مسلمانان نيروهاى شان را در
جبهه اى واحد بسيج كنند ـ چنانكه در غزوه خندق خواهد آمد ـ .
شكست دهنده احزاب
غزوه خندق
وضعيت عمومى
(اِذْ جـاَّؤُوكـُمْ مـِنْ فـَوْقـِكـُمْ وَ مِنْ اءَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ
اِذْ زاغَتِ الاَْبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تـَظـُنُّونَ
بـِاللّهِ الظُّنُونا. هُنالِكَ ابْتُلِىَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً
شَديدا)احزاب (33)، آيه 10.
(قرآن كريم )
آنـگـاه از فـرازو فرودتان به سراغ شما[به هجوم ] آمدند، و آنگاه كه چشمها برگشت و
جانها بـه گـلوهـا رسـيـد، و در حـق خداوند گمانهايى [ناروا] كرديد. آنجا بود كه مؤ
منان [به محنت ] آزموده شدند، و تكانى سخت خوردند.
1 ـ مسلمانان
پـس از جـنگ احد، مسلمانان بار ديگر صفوف خود را منظم ساخته از شرّ يهوديان بنى
نضير رها شـدنـد. بـه اين ترتيب مركزيت آنها در پايگاه امن مدينه تثبيت گرديد. آنان
همچنين موفق شدند روحـيـه قـريـش و ديـگـر قـبايلى كه قصد تهاجم به مدينه را داشتند
و تحت تاءثير خود قرار دهند. در اين فاصله آوازه شان دوباره در همه جا پيچيد و
مخالفان درون و بيرون مدينه از قدرت آنان به وحشت افتادند.
2 ـ مشركان و يهوديان
قـريـش كـه خـود را از رويارويى با مسلمانان ناتوان مى ديدند، از حضور در بدر دوم
خوددارى ورزيـدنـد، زيـرا به خوبى مى دانستند كه به تنهايى توان از بين بردن
مسلمانها را ندارند. قـبـايـل عـرب نـيـز از تـهـاجـم به مدينه بازماندند و طمعشان
از اين شهر بريده شد؛ زيرا كه هـركـدام بـه تـنـهـايـى در سـرزمـيـن خودش مورد
تهاجم سپاه اسلامى قرار گرفته يكى پس از ديگرى مغلوب مسلمانان شدند.
يـهـوديـان نيز به تنهايى ناتوان تر از آن بودند كه بتوانند مسلمانان را مورد تعرض
قرار دهند، با اين وجود منتظر فرصت مناسب بودند.
قـريـش ، يـهـود و ديـگـر قـبـايـل چـاره اى جـز ايـن نـداشـتـنـد كـه بـراى از
مـيان بردن مسلمانان نـيروهايشان را در يك جبهه واحد سازماندهى كنند. زيرا مسلمانان
چنان نيرومند شده بودند كه از مـيان بردن آنها جز از طريق بسيج همه نيروهاى مادى و
معنوى مخالف امكان پذير نبود. ماءموريت گـردآورى نـيـروهـاى مـشركان و يهود اطراف
مدينه به يهوديان زخم خورده بنى نضير واگذار گرديد. اينان موفق شدند، همه نيروهاى
مخالف اسلام را بسيج كنند. اين نيرو از نظر مادى بر مسلمانان برترى چشمگيرى داشت و
مى توانست دين جديد را از بين ببرد.
نيروهاى طرفين
1 ـ مسلمانان : سه هزار رزمنده به فرماندهى پيامبر(ص )
2 ـ مـشـركـان : ده هـزار نـفـر، بـجـز نـيـروهـاى يـهـود بـنـى قـريـظـه ، شامل
چهار هزار تن از قريش ، شش هزار تن از بنى سليم ، اسد، فزاره ، اشجع و غطفان .
فرماندهى قريش با ابوسفيان بود.
فرماندهى غطفان را عُيَينَةِ بن حِصْن و حارث بن عوف با هم بر عهده داشتند.
فرماندهى نيروى چهار صد نفرى اشجع با مسعود بن رُخَيلَه بود.
قـبـيـله سُليم هفتصد تن بودند و فرماندهى آنها با سُفيان بن عَبدِ شمس ، هم پيمان
حَرْبِ ابن اُميه بود.
فرماندهى بنى اسد را طَلْحة بن خُوَيْلَد اَسدى بر عهده داشت .
هدفهاى طرفين
مسلمانان : دفاع از اسلام
مـشـركـان و يـهـوديـان : از مـيـان بـردن مـسـلمـانـان و تـاراج اموال و زنان و
فرزندان آنها.
تاريخ نبرد
جـنگ خندق در شوال سال پنجم هجرى روى داد و محاصره مدينه منوره نزديك به يك ماه به
درازا كشيد.
پيش از جنگ
1 ـ مسلمانان
الف ـ مـسـلمـانـان تـصـمـيـم بـه مـانـدن در مـديـنـه گـرفـتـنـد و در شـمال اين
شهر، ميان سنگستان مدينه و كوه سلع
(210) خندقى ژرف كندند. زيرا اين تـنـهـا مـنـطـقـه باز مدينه بود و
طرفهاى ديگر اين شهر با باغستانهاى انبوه و ديگر عوارض طـبـيعى احاطه شده بود، و با
وجود اين عوارض طبيعى ، هيچ نيرويى قدرت تهاجم به مدينه را نـداشـت . از ايـن رو
سـلمـان فـارسـى
(211) پـيـشـنـهـاد كـرد، در مـنـطـقـه بـاز شمال مدينه خندقى حفر
شود. اين پيشنهاد در حالى بود كه حفر خندق به منظور هدفهاى دفاعى ، هنوز نزد اعراب
شناخته شده نبود.
رسـول خـدا(ص ) مـحـل حـفـر خـنـدق را مـيـان يـارانـش تـقـسـيـم كـرد. بـه هـر ده
نـفـر چـهـل ذراع داد. آن حـضرت خود نيز مانند ديگر افراد سرگرم كار شد. آن حضرت
علاوه بر حفر خـنـدق ، بـه ديـگر مسلمانان نيز كمك مى كرد. از جمله هرجا سنگ بزرگى
پيدا مى شد، او براى خرد كردنش حاضر مى گشت .
مـسـلمـانان تمام طول مدت روز را كار مى كردند و براى اندكى استراحت ، شبانگاه به
خانه مى رفـتـند. پيامبر خدا(ص ) خود بر امور مسلط بود و هيچ يك از مسلمانان جز با
اجازه آن حضرت حق دست كشيدن از كار را نداشت .
ب ـ مسلمانان در دامنه كوه سلع و پشت به آن اردو زدند.
ج ـ پيامبر اكرم (ص ) براى مصونيت زنان و كودكان آنان را در يكى از مناطق امن مدينه
جاى داده ، فرمودند كه از خانه هاى سست و بى دفاع خارج شوند.
د ـ پـس از حـفـر مـوفـقـيـت آمـيـز خـنـدق ، مسلمانان در پشت آن سنگر گرفتند و از
بيم آن كه مبادا مـشـركـان آنـهـا را دور زده از پـشـت مورد حمله قرار دهند و راه
بازگشت به مدينه را بر آنها سد كنند، از موقعيت مطمئن و استراتژيك بلنديهاى كوه سلع
بهره گرفته براى دفاع پشت جناح چپ خود از آن استفاده كردند.
2 ـ مشركان و يهوديان
الف ـ گـروهـى از يـهوديان مثل سَلاّم بن ابى الحُقيق و حُيَىِّ بن اخطب در مكه نزد
قريش رفتند وآنـان را به جنگ با پيامبر اكرم (ص ) فراخواندند و وعده دادند كه در
جنگ با مسلمانان آنان را همراهى خواهند كرد.
پـس از مـوافـقـت قـريـش بـه جـنـگ عـليـه مـسـلمـانـان ، يـهـوديـان نـزد غـطـفـان
و ديـگـر قبايل رفتند و آنان را نيز به جنگ با پيامبر(ص ) فرا خواندند. آنان نيز با
شنيدن خبر شركت قريش آماده جنگ شدند.
ب ـ پـس از رسـيـدن قـريـش ، غـطـفـان و قـبـايـل ديـگـر به حومه مدينه ، حُيَىِّ
بن اخطب توانست يهوديان بنى قريظه را وادار كند تا پيمان خود با مسلمانان را بشكنند
و به احزاب بپيوندند.
ج ـ مواضع جنگى احزاب در اطراف مدينه به صورت زير بود:
1 ـ قريش در جايى به نام سيلابگاه دومه ، ميان جرف و زغابه مستقر بودند.
2 ـ غطفان و قبايل نجد در جايى به نام ذَنبِ نَقمى در كنار احد موضع گرفتند.
3 ـ بنى قريظه در دژهايشان كه در حومه مدينه منوره بود.
روند مبارزه
1 ـ وضـعـيت مسلمانان ، بويژه پس از پيوستن بنى قريظه به احزاب ، بسيار
دشوار گرديد. امـكان آمد و شد مخفيانه در شهر و مورد تعرض قرار دادن زنان و كودكان
، براى يهوديان وجود داشـت . بـويژه اينكه آنها اهل شهر بودند و راهها را خوب مى
شناختند. اين امر موجب سلب اطمينان رزمـنـدگـان صحنه پيكار نسبت به سرنوشت خانواده
و زن و فرزندشان مى گشت و بر روحيه آنان تاءثير مى گذاشت .
هـمـچنين براى يهوديان امكان داشت كه با انجام يك حركت جسورانه محور بازگشت
مسلمانان را در داخـل مـديـنـه قـطع كنند و فرصت اشغال خندق را براى احزاب ، بدون
برخورد با مانع در خور توجهى ، فراهم آورند.
پيمان شكنى بنى قريظه بر روحيه مسلمانان تاءثير بسيار بدى داشت .
2 ـ يهوديان مردى را داخل مدينه فرستادند و او موفق گرديد به جايگاه اسكان زنان و
كودكان راه يـابـد. اما نتوانست كه بازگردد و اخبار مربوط به آن جايگاهها و ميزان
استحكام و استوارى آنـهـا را به يهود گزارش دهد، زيرا زن مسلمانى
(212) او را ديد و حركاتش را زير نظر گرفت و به مقاصدش پى برد و
با استفاده از تيرك چادر، او را از پاى درآورد.
ايـن يهودى در حقيقت يك گشتى شناسايى بود كه مى خواست با گردآورى اطلاعات لازم
درباره جـايـگاه زنان و كودكان ، راه را براى تهاجم يهوديان هموار سازد. اگر چنين
حمله غافلگيرانه اى انـجـام مـى شـد، بـا تـوجـه به اينكه مسلمانان از جايى
پشتيبانى كافى نمى شدند، ناچار بودند، براى كمك به زن و فرزند و اموال خود، مواضع
اصلى شان را ترك كنند.
كـشـتـه شـدن ايـن يـهـودى ، مـسـلمـانـان را از يـك خـطـر نـاگـهـانـى رهـانـيـد.
زيـرا بـه دنـبـال آن يـهـوديـان پنداشتند كه نيروهاى اسلامى به شدت از شهر پاسدارى
مى كنند و چيره شـدن بـر چـنـيـن نيرويى آسان نيست . از اين روبه درون دژهاى خود
خزيدند و فكر خروج را از سر بيرون كردند.(213)
2 ـ يـك دسـتـه از دلاوران قـريـش از جـمـله عـَمـرو بـن عـَبـدوَدَّ و عـِكـرَمـة
بـن ابـوجـهـل بـه تـكاپو افتاده و بنى كنانه را به جنگ تحريك كردند. سپس اين دسته
كنار خندق رسـيـده مـحـل كـم عرضى كه پيدا كردند و با اسبان خود عبور نمودند. حضرت
على (ع ) با چند نـفـر از مـسـلمـانان به مقابله آنها برخاست و به سرعت خود را به
نقطه اى كه مشركان از آنجا عبور كرده بودند رسانيد تا اين كه در وهله نخست خط
بازگشت مشركان را قطع كند و در ثانى از رسيدن كمك احزاب جلوگيرى نمايد. آنگاه ،
حضرتش با عمروبن عبدود جنگيد و او را كشت . دو تـن از مشركان نيز به وسيله مسلمانان
كشته شدند و ديگران راه فرار به پايگاههايشان را در پيش گرفتند.
3 ـ يك دسته از مشركان به سمت محل استقرار پيامبر اكرم (ص ) يورش بردند. سربازان
اسلام تمام مدت روز را با آنان جنگيدند. هنگام نماز عصر مشركان به جايگاه پيامبر(ص
)نزديك شدند و كار بر مسلمانان بسيار سخت شد، تا جايى كه موفق به خواندن نماز هم
نشدند. اما شب هنگام تـوانـسـتـنـد از پـيـشـروى دسـتـه مـشركان جلوگيرى كرده آنان
را نوميدانه وادار به عقب نشينى سازند.
4 ـ رسـول خـدا(ص ) تـلاش كـرد تـا بـخـشـى از احـزاب را بـه ازاى يـك سـوم
مـحـصـول خـرمـاى مدينه از شهر دور كند و در گفت گوهايش با فرمانده غَطْفان به اين
توافق نـزديـك شـده بـود. امـا بـزرگـان اوس و خـزرج پـيـشـنـهـاد كـردنـد كـه
هـيـچ مـقـدار از محصول مدينه به مشركان داده نشود و رسول خدا(ص ) نيز با اين
پيشنهاد موافقت كرد.
5 ـ ادامـه مـحـاصـره و توقف اعراب در اطراف مدينه بر روحيه آنان تاءثير گذاشت . به
ويژه آنـكـه فـصـل زمـسـتـان بود و بطور كلى اعراب طاقت ماندن در يك محاصره و يا
جنگ دراز مدت را ندارند، از اين رو از توقف بلند مدت و بى فايده خود گله وشكايت مى
كردند.
6 ـ نـُعـَيـم بـن مـسـعـود غـطـفـانـى نـزد رسـول خدا(ص ) آمدو اظهار داشت كه او
اسلام آورده ولى خـويـشـاونـدانش از اين قضيه بى اطلاعند. آن حضرت فرمود: (همانا تو
يك مرد بيش نيستى هر تـعـداد از ايـشـان را كـه مـى تـوانـى ، از جـنـگ بـا مـا
بـازدار و بـدان كـه جـنـگ خـدعـه اسـت !)(214)
نعيم رفت تا به بنى قريظه رسيد. او كه در روزگار جاهليت با آنان دوست و همنشين بود
گفت : (از دوسـتى من نسبت به خودتان آگاهيد. شما در جنگ با محمد از قريش و غطفان
پشتيبانى كرده ايـد. در حـالى كـه مـى دانـيـد وضـعـيـت شـمـا بـا آنـهـا تـفـاوت
مـى كـنـد؛ مـديـنه شهر شماست ، امـوال و زن و فـرزنـد شـمـا در ايـن شـهـر
هـسـتـنـد و شـمـا تـوان انـتـقـال آنـها را نداريد. اما قريش و غطفان ، اگر فرصتى
پيدا كنند و يا به غنيمتى برسند و حـتـى بـدون آن هـم بـه سـرزمـين خود خواهند رفت
و شما را با محمد تنها خواهند گذاشت ، و شما ياراى مقاومت در برابر او را نداريد.
پس در جنگ آنان را همراهى نكنيد مگر اينكه تا هنگام يكسره شدن كا رمحمد، شمارى از
اشرافشان را به گروگان بگيريد. بنى قريظه گفتند: (نصيحتى خيرخواهانه كردى و در نظر
ما متهم نيستى (ما به صداقت و دلسوزى تو مطمئنيم ))
آنـگـاه نـعـيـم نـزد قريش رفت و گفت : (شنيده ام كه بنى قريظه پشيمان گشته اند و
به محمد پـيـغـام داده انـد كـه اگـر مـردانـى از اشـراف قـريـش و غـطـفـان را
بـگـيـريـم و تـحـويـل دهـيـم كه گردن بزنى و سپس در جنگ عليه باقيمانده شان همراه
شما باشيم آيا از ما راضـى مـى شـوى ؟ و محمد(ص ) پاسخ مثبت داده است . پس اگر بنى
قريظه از شما گروگان خواستند حتى يك نفر را هم به آنان تسليم نكنيد!)
پـس از آن نـعيم نزد غطفان رفت و گفت : (شما خاندان و خويشاوندان من هستيد)، آنگاه
آنچه را كه به قريش گفته بود به آنان نيز گفت و هشدارشان داد.
ابوسفيان و سران غطفان ، عَكْرَمة بن ابو جهل و چند تن از قريش و غطفان را شب شنبه
نزد بنى قـريـظـه فرستادند و از آنان خواستند كه براى جنگ در روز شنبه آماده شوند.
اما بنى قريظه عـذر آوردنـد كـه در روز شـنـبـه جـنـگ نـمـى كـنـنـد و سـپس از قريش
و غطفان پيش از هر تهاجمى گروگان خواستند.
قريش و غطفان گفتند: هرآينه نُعيم راست گفت !
هـنـگـامـى كـه درخـواسـت بنى قريظه مبنى بر دادن گروگان از سوى قريش و غطفان رد شد
و يهوديان نيز گفتند: حقا كه نعيم راست گفت !
به اين ترتيب ميان احزاب تفرقه افتاد و اعتمادشان نسبت به يكديگر سلب گرديد.
7 ـ رسـول خـدا(ص ) حذيفة بن يمان را شبانه فرستاد تا اخبار مربوط به احزاب را كشف
كند. وى مشاهده كرد كه قريش بار خود را سوى مكه مى بندد. غطفان نيز همينكه از حركت
قريش بدون هـمـاهـنـگـى و اطـلاع آنـان ، مـطـلع گـشـتـنـد، هـمـراه ديـگـر قبايل
راه سرزمين خودشان را در پيش گرفتند!
در ايـن هـنـگـام ، رسول خدا(ص ) به فراست دريافت كه مشركان فرصت گرانبهايى را از
دست داده انـد، و چـنـيـن فـرصـتـى دوبـاره بـراى آنـان پـيـش نخواهد آمد و چنانچه
مشركان نتوانند در تهاجمى چنين سنگين مسلمانان را نابود سازند. پس از متفرق شدن
چگونه خواهند توانست ؟
زيانهاى طرفين
1 ـ مسلمانان : شش شهيد.(215)
2 ـ مشركان : سه كشته .
عوامل شكست احزاب
1 ـ فرماندهى پراكنده
احـزاب از فـرمـانـدهـى واحدى كه بتواند همه نيروهاى موجود را زير فرمان در آورد تا
در هنگام مناسب دست به يك عمل قاطع و مناسب بزند برخوردار نبوند.
هر قبيله اى فرماندهى و بلكه چند فرمانده داشت و اينان توان طرح نقشه اى واحد براى
تهاجم بـه مـسـلمـانـان را نـداشـتـنـد. ايـنـكـه هـمـه آنـان فـرمـانـدهـى واحـدى
را بـپـذيـرنـد محال بود، زيرا چنين فرماندهى به شرافتى عظيم دست مى يافت و از
ديگران ممتاز مى گشت ؛ و اين براى ديگران پذيرفتنى نبود.
ايـده حـاكـم بر فرماندهان ، غرور جاهلى بود و نه هدف مشترك ، و اينگونه فرماندهى
كردن در هـيچ موضع يا نبردى ، هرچند كه تمام شرايط فراهم باشد، به پيروزى نخواهد
رسيد ـ مانند وضعيتى كه احزاب و يهود در جنگ احزاب داشتند ـ .
2 ـ پديده غافلگيركننده خندق
كندن خندق ، احزاب را بطور كامل غافلگير ساخت . اعراب با اين اسلوب آشنا نبودند و
راه عبور و چـيـره شـدن بـر مـدافـعـانـش را نـمـى دانـسـتـنـد. از ايـن رو در طـول
مـدت مـحـاصـره ، جـنـگ فـرسايشى
(216) بود. تنها تلاشهاى اندكى از سوى مشركان به منظور عبور از خندق
انجام گرفت كه همگى به شكست منتهى شد.
3 ـ وضعيت هوا
جنگ در زمستان روى داد و اعراب كه در فضاى باز و دور از وطنشان به سر مى بردند،
امكانات لازم را براى گرم كردن ، زندگى و سكونت نداشتند. از اين رو نتوانستند براى
مدتى طولانى به محاصره مدينه ادامه دهند.
4 ـ بى اعتمادى
احـزاب از سويى نسبت به خودشان و از سوى ديگر نسبت به يهوديان كاملاً بى اعتماد
بودند، بلكه اساسا هيچ گونه اعتمادى وجود نداشت .
هـدف قـريـش ايـن بـود كـه بـا اسـتـفـاده از يـهـود و ديـگـر قـبـايـل ،
مـسـلمـانـان را نـابـود سـازنـد. امـا قـبـايـل ديـگـر در درجـه نـخـسـت بـه
دنـبـال تـاراج امـوال از هـر طـريـق مـمكن بودند، به طورى كه اگر از همپيمانهايشان
يعنى بنى قريظه نيز چيزى به دستشان مى رسيد مى گرفتند.
يـهـوديـان نـيـز نـسـبـت بـه همه بى اعتماد بودند و قصدشان اين بود كه با ريخته
شدن خون قريش و ديگر قبايل به پيروزى برسند.
بـه ايـن تـرتـيب به دليل پراكندگى اهداف ، مقاصد، منافع و تمايلات ، اعتماد ميان
احزاب از ميان رفته بود.
5 ـ پايدارى در برابر محاصره
اسـتـقـامـت در بـرابـر مـحـاصـره طـولانى مدت ، نياز به نيروى آزموده اى دارد كه
از فرماندهى مـسـلطـى بـرخـوردار بـاشـد و هـدفـهـاى مـعـيـنـى را دنـبـال كـنـد.
از آنـجـايـى كـه قـبـايـل پـيـوسـتـه از نـقـطـه اى بـه نـقـطـه ديـگـر كـوچ مـى
كـنـنـد، تـوانـايـى تحمل محاصره اى طولانى مدت و دورى از زن و فرزند را ندارند.
اين بود كه با وجود كوتاهى مدت محاصره ، اعراب به تنگ آمده رفتن را بر ماندن ترجيح
دادند.
درسهايى از غزوه خندق
1 ـ فرماندهى
فـرمـانـدهـى آشـفـتـه اعـراب و يهود را مورد بررسى قرار داديم و آثار نامطلوب آن
بر جنگ را ديديم .
به همان اندازه اى كه فرماندهى احزاب سست و بى پايه بود، فرماندهى مسلمانان
نيرومند، با مهارت و دور انديش بود.
رسـول خـدا(ص ) تـصـمـيـم به ماندن در مدينه منوره گرفت و فرمان داد تا خندقى برگرد
آن كنده شود. براى حفر خندق دشتهاى ناحيه شمال شهر را انتخاب فرمود و كار حفر آن را
به طور مـسـاوى ميان يارانش تقسيم كرد. آن حضرت ، خود بر جريان كار نظارت داشت و
بدون اجازه وى هـيـچ كـس حـق تـرك گفتن محل كارش را نداشت . تا آنكه كار حفر خندق
پيش از رسيدن احزاب به مدينه منوره با موفقيت به پايان رسيد.
آن حـضـرت نـيـز هـمـانـنـد ديـگـر يـارانـش بـه كـنـدن خـنـدق مشغول شد، حتى انجام
كارهاى دشوار، مثل خرد كردن سنگهاى سخت را كه يارانش از عهده بر نمى آمـدنـد، خـود
بـه عـهـده مـى گرفت . سپس وظيفه اشغال مواضع پشت خندق را ميان يارانش تقسيم كـرد،
بـطـورى كـه بـا وجود سرماى هوا، حتى از يك وجب آن در شب و روز غفلت نمى شد. خود آن
حضرت نيز جز براى سركشى به نگهبانان و مواضع دفاعى و نيز تشويق مؤ منان به پيكار و
بـالا بردن روحيه هاى آنان موضعش را ترك نمى گفت . يك نيروى نگهبانى قوى را در
مدينه گماشت تا از زنان و كودكانى كه در خانه ها مانده بودند حراست كند.
مـهـمـتـر از همه اين كه پس از رسيدن نيروى برتر احزاب به حومه مدينه و پيمان شكنى
بنى قريظه ، خطر از درون و برون مسلمانان را تهديد مى كرد، با اين وجود آن حضرت بر
نيروهاى زير فرمانش تسلط كامل داشت .
2 ـ تاكتيك جديد
مسلمانان براى دفاع از مدينه از حفر خندق استفاده كردند، و اين روش براى نخستين بار
بود كه در تاريخ عرب وارد مى شد.
فـرمـانـده لايق و با نبوغ كسى است كه از شيوه ها و سلاحهاى جديد استفاده كند. پس
از به كار گـيـرى شـيـوه صـف در جـنـگ بـدر ـ چـنـان كـه ديـديـم ـ خـنـدق دومـيـن
شـيوه اى بود كه از سوى رسول خدا(ص ) به كار گرفته شد.
رسول خدا(ص ) ايده كندن خندق را از سلمان فارسى گرفت و براى تشويق ايده هاى سودمند
و سـتـايـش كـسـانـى كـه در راسـتـاى مصالح همگانى تلاش مى كنند و نيز زدودن
تعصبهاى جاهلى درباره سلمان فرمود: (سلمان از ما اهل بيت است .)
3 ـ خدعه در جنگ
تاءثير شايعات نُعيم بن مسعود در ايجاد تفرقه ميان احزاب را ديديم . روشن است كه
تنها راه پيروزى هر نيروى جنگى ، وحدت كلمه است ، و ثمره تفرقه چيزى جز شكست و
ناكامى نيست .
در جـنـگـهاى امروزى ، به منظور پراكندن صفوف و آشفتن افكار، بر شايعه پراكنى تكيه
مى گـردد. شـايـعه پراكنى از مهم ترين بخشهاى ركن دوم تشكيلات ارتشهاست و در جنگ
روانى از كارآمدترين شيوه هاى تهاجم به شمار مى رود.
هـرانـدازه كـه شـايـعـات در صفوف احزاب كارگر بود، در صفوف مسلمانان بى تاءثير
بود. گرچه منافقان براى تضعيف روحيه مسلمانان دست به شايعه پراكنى زدند، اما تلاش
آنان با ناكامى روبه رو گرديد.
هـنـگـامـى كـه رسـول خـدا(ص ) گـروهـى از مـسلمانان را براى تحقيق درباره پيمان
شكنى بنى قـريظه سوى آنان فرستاد، اينان پس از يقين از صحت پيمان شكنى بنى قريظه ،
خبر را به صـورت رمـزى بـه آن حـضـرت گزارش دادند تا اطرافيان وى متوجه نشوند و
روحيه مسلمانان تضعيف نگردد.
مسلمانان در چهارده قرن پيش از اين ، با تاءثيرات روانى شايعه آشنايى داشتند.
4 ـ در دست داشتن ابتكار عمل
(217)
غـزوه خـنـدق ، پـس از جـنـگ بـزرگ بـدر، دومـيـن نـبـرد سـرنوشت ساز بود و چنانچه
مشركان و يهوديان در آن پيروز مى شدند، مسير تاريخ اسلام تغيير مى كرد.
يـهـوديـان تـوانـسـتند كه احزاب را در اطراف مدينه گرد آورند و پس از رسيدن احزاب
به اين شـهر كه به منظور نابود سازى مادى و معنوى مسلمانان آمده بودند، يهوديان بنى
قريظه نيز بـه يـارى آنـها آمدند. اين تجمع بزرگ ديگر هرگز پيش نمى آمد به خصوص بعد
از ناكامى احزاب .
شكست احزاب به مفهوم عدم امكان تكرار تجمع بزرگ آنان بود و بطور مسلم پس از آنكه با
اين نـيـروى بـزرگ از شـكـسـت مـسـلمـانـان عاجز ماندند، بطور جداگانه توان از ميان
بردن آنها را نداشتند. اين پيامد بعدها در انتشار اسلام نقش تعيين كننده اى داشت .
در هـمـان روز پـايـانـى جـنـگ خـنـدق مـسـلمـانـان از دوره دفـاع
(218) بـه دوره تهاجم
(219) انـتـقـال يـافـتـنـد. از ايـن رو، پـس از شـكـسـت احـزاب ،
رسول خدا(ص ) فرمود: از اين پس ما با آنان مى جنگيم ، نه آنان با ما!)
پـس از ايـن غزوه ابتكار عمل به دست مسلمانان افتاد و تا هنگامى كه اسلام سراسر شبه
جزيره عـربستان را فرا گرفت و پرچم اسلام در شرق و غرب دنيا بالاتر از همه پرچمها
به اهتزاز درآمد، آن را حفظ كردند:
(وَرَدَّ اللّهُ الَّذيـنَ كـَفـَرُوا بـِغـَيـْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْرا وَ
كَفَى اللّهُ الْمُؤْمِنينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللّهُ قَوِيّا عَزيزا)(220)
[و خـداونـد آنـان را كـه كـفر ورزيده اند، بى آنكه به مالى رسيده باشند، به غيظ [و
حسرت ] برگرداند، و خدا [زحمت ] جنگ را از مؤ منان برداشت و خدا همواره نيرومند و
شكست ناپذير است !]
قصاص عادلانه
(وَ اِنْ عـاقـَبـْتـُمْ فـَعـاقـِبـُوا بـِمـِثـْلِ مـا عـُوقـِبـْتـُمْ بـِهِ وَ
لَئِنْ صـَبـَرْتـُمْ لَهـُوَ خـَيـْرٌ لِلصّابِرينَ)نحل (16)، آيه 126.
و اگـر عـقـوبـت كـرديـد، هـمـانـگـونـه كه مورد عقوبت قرار گرفته ايد [متجاوز را]
به عقوبت رسانيد، و اگر صبر كنيد البته آن براى شكيبايان بهتر است .
تسويه حساب با خائنان
وضعيت عمومى
1 ـ مسلمانان
بـا وجـود شرايط بسيار دشوار و برترى كامل نيروى يهود و احزاب ، مسلمانان در
برابرشان پـايـدارى كـردنـد و خـطـرى نـاگـهانى را كه از درون و برون مدينه
تهديدشان مى كرد دفع نمودند. اين ثبات و پايدارى ، روحيه مسلمانان را به گونه اى بى
سابقه بالا برد.
آنان شرّ احزاب را كم كردند ولى همسايگانشان ، يعنى يهوديان بنى قريظه باقى ماندند
كه بـدون مـراعـات حـق هـمـسـايـگـى پـيمان خود را شكستند و در بدترين شرايط به
مسلمانان خيانت كردند و از اين رو بايد حساب آنان تسويه مى شد.
2 ـ مشركان
احزاب ، پس از تحمل شكستى همه جانبه به سرزمين خود عقب نشينى كردند. نه قريش موفق
به از مـيـان بـردن مـسـلمـانـان شـد و نـه ديـگـر قـبـايـل تـوانـسـتـنـد كـه
اموال مسلمانان را تاراج كنند. آنان طى اين سفر و محاصره زمستانه رنج فراوان بردند
و براى تـاءمـيـن آذوقـه و پـشـتـيـبـانـى تـداركـاتـى نـيـروهـاى خـود، قـبـل و
بـعـد از جـنـگ و نـيـز در اثـنـاى آن هـزيـنـه سـنـگـيـنـى متحمل شدند و سرانجام
هم با دست خالى بازگشتند.