شيوه فرماندهي پيامبر

محمود شيت خطاب
ترجمه : عبدالحسين بينش

- ۹ -


الف ـ خـوددارى از تـعقيب دشمن : مسلمانان پس از شكست مشركان در مرحله نخست جنگ به جاى آنكه بـه تـعـقـيـب آنـهـا بـپـردازند و آنان را از لشكرگاهشان دور سازند، سرگرم جمع آورى غنايم شـدند. در حالى كه اگر بلافاصله پس از شكست قريش آنان را مورد تعقيب قرار مى دادند، مى توانستند به آسانى نابودشان سازند و پس از آن به جمع غنايم بپردازند.
ب ـ سـرپـيـچـى از اوامـر فـرمـانـدهـى : اجراى فرامين فرماندهى همان نظم نظامى است كه روح سـربـازى و عـامـل مـسـتـقـيم پيروزى در جنگهاست . مخالفت تيراندازان در ترك پست و شتاب در گـردآورى غـنـايـم ، خـطاى بزرگى بود كه مسلمانان در آن هنگام مرتكب شدند. زيرا راه براى حـمله دشمن از پشت باز شد و خالد بن وليد با استفاده از اين فرصت آنان را دور زد و در نتيجه از همه سو در محاصره قرار گرفتند.
ج ـ غـافـلگـيـرى : غـافـلگـيـرى يـكـى از مـهـم تـريـن اصول جنگ و به معناى ضربه زدن به دشمن از مكان يا در زمان و يا به شيوه اى دور از انتظار اوست بگونه اى كه نابودى نيروى مادى و معنوى او را ممكن سازد.
اقدام خالد بن وليد براى دور زدن مسلمانان از پشت ، در هنگامى كه مشركان شكست خورده بودند، يـك تـاكـتـيك كامل غافلگيرى بود. صفوف سپاه اسلامى چنان به هم ريخت كه دوست را از دشمن باز نمى شناختند و روحيه بسيارى از آنها خرد شد و نمى دانستند چه مى كنند.
ايـن غـافـلگـيرى براى قريش فرصتى پيش آورد كه مسلمانان را نابود سازند و قدرتشان را ريـشـه كـن كـنـنـد، ولى از ايـن موقعيت عالىِ نظامى نتوانستند استفاده كنند. در نتيجه اين فرصت مناسب را كه مى توانست نتايج قطعى برايشان در پى داشته باشد [بحمدالله ] از دست دادند.
درسهايى از احد
1 ـ كسب اطلاعات
پـيـش از آن كـه قـريـش زمـان مـنـاسـبـى را براى حركت سوى مدينه به منظور جنگ انتخاب كنند، مـسـلمـانان به وسيله نامه عباس عموى پيامبر(ص ) درباره مقاصد، قدرت و حركت آنها اطلاعاتى كافى به دست آوردند.
پـيـش از جـنـگ نـيـز مـسـلمـانـان بـا فـرسـتـادن گشتيهاى شناسايى ، مواضع نيروهاى قريش را شـنـاسـايـى كردند و پس از جنگ نيز گشتيهاى شناسايى آنان ، مسير بازگشت مشركان را زير نظر گرفتند.
تـلاش مـسـلمـانان براى دستيابى به اطلاعات ، در منع قريش از غافلگير ساختن آنها در مدينه سودمند افتاد.
2 ـ فرماندهى
فرماندهى كل قريش در جنگ احد با ابوسفيان بود. ولى در ميدان نبرد هيچ نشانى از يك فرمانده با تجربه در وى ديده نشد و تسلط او بر نيروهاى زير فرمانش به اندازه اى ضعيف بود كه زنـان ، بـرخـلاف تـمـايـل او، شـهـيـدان مـسـلمـان را مـثـله كـردنـد و او هـيـچ كـارى نـتوانست انجام دهد.(189)
اگـر فـرمـانـدهـى ابـوسـفـيـان از انـدك كـفـايـتى برخوردار مى بود، پس از آنكه مسلمانان به محاصره كامل درآمدند مى توانست بسيارى از آنها را بكشد.
امـا فـرمـانـدهـى رسـول خـدا(ص ) بـه خـوبـى در ايـن جـنـگ درخـشـيـد. آن حضرت با انتخاب يك مـحل مناسب براى جنگ ، قريش را مجبور ساخت كه در آنجا بجنگد. طرح و نقشه جنگ را تنظيم كرد و بـراى پـشـتـيـبـانى از مسلمانان مواضعى براى تيراندازان در نظر گرفت و سپس يك نيروى دفاعى كامل را زير نظر يك فرمانده مسؤ ول به مواضع فوق اختصاص داد.
هـمـه ايـنـهـا بـا وجود اهميتى كه دارد نسبت به ظهور نبوغ فرماندهى آن حضرت (ص ) در اثناى مـرحـله دوم جـنـگ احـد نـاچـيز بود. در اين مرحله مشركان كه پنج برابر مسلمانان بودند، نيروى انـدكـشـان را بـه حـلقـه مـحـاصـره انداختند. اين در حالى بود كه پس از شنيدن خبر كشته شدن پـيـامـبـر خـدا(ص ) روحـيه بسيارى از آنها خرد شده بود و به بلنديهاى احد، دور از ميدان نبرد پـنـاه بـرده بـودنـد. تـنـهـا گـروه انـدكـى از نـيـروهـاى اسـلامـى هـمـراه رسول خدا(ص ) باقى مانده در برابر شدت حمله هاى قريش ، كه در اوج قدرت و قله پيروزى قرار داشتند، دفاع مى كردند.
رسول خدا(ص ) موفق گرديد ـ در وضعيتى كه كار مسلمانان به غايت دشوار و كار قريش قرين مـوفـقيت بود ـ بر اوضاع نوميد كننده جنگ مسلط شود؛ با كمك مسلمانان باقيمانده حلقه محاصره دشـمـن را بـشـكـنـد و مـوضـعـى مـشـرف بـه مـيـدان نـبـرد را بـه اشـغـال درآورد. آن حـضـرت بـاقـيـمـانـده نـيـروهـايـش را تـجديد سازمان كرد و روحيه و نيرو و قـدرتـشـان را دوبـاره بـازگـردانـيـد و با اين نيرو جلو پاتكهاى سنگين مشركان را سد كرد و شـكـسـت را بـه پـيـروزى مـبـدل سـاخت و در حالى كه نابودى مسلمانان حتمى به نظر مى رسيد مـشـركـان را مـجـبـور سـاخـت كـه از نـابودى مسلمانان دست بردارند و بناچار ميدان نبرد را ترك بگويند.
آن حضرت به اين هم بسنده نكرد و روز دوم پس از جنگ براى تعقيب نيروهاى شرك بيرون آمد؛ و آنـان را نـاچـار سـاخـت كـه بـه جـاى حـمـله دوبـاره بـه مـسـلمـانـان بـه حـيـله گـرى متوسل شوند و اطلاعات دروغين بفرستند. رسول خدا(ص ) به اين تهديد اعتنا نكرد و با تدارك نيرو تصميم گرفت ، در هر شرايطى با مشركان رو در رو شود.
ايـن نـبـوغ در فـرمـانـدهـى را رسـول خـدا(ص ) بـه روشنى از خود بروز داد كه گوشه اى از دستاوردهاى آن ، پيروزمند ساختن مسلمانان مغلوب بود.
مـن واقـعـاً اعتراف مى كنم كه وضعيتى نوميد كننده تر از وضعيت مسلمانان در روز احد، در تاريخ هـيـچ مـلتـى نـخـوانـده ام . امـا رسـول خدا(ص ) موفق گرديد كه آن وضعيت بسيار دشوار را با فـرمـانـدهى بى نظيرش به نفع خود تمام كند و نيروهايش را از نابودى حتمى برهاند و آنگاه بـطـرز بـى مـانـنـدى اعـتـمـاد بـه نـفـس و قدرت مادى و معنوى شان را در مدتى كوتاه به آنان بازگرداند.
بدون شك رسول خدا(ص ) در جنگ احد، فرماندهى درخشان و بى مانندى از خويش ‍ بروز داد.
3 ـ مسايل تاكتيكى
الف ـ سرپيچى از اوامر فرماندهى : تيراندازان مسلمان در مخالفت با فرمان پيامبر(ص ) و عقب نـشـيـنـى از مـواضـع اصلى شان ـ براى جمع غنايم ـ مرتكب خطا شدند و چنانچه عقب نشينى آنها نـبـود، نـه خـالد بـن وليد مى توانست كه عقبه آنان را مورد حمله قرار دهد و نه قريش قادر به محاصره آنها بودند.
سـرپـيـچـى از اوامر فرماندهى در جنگ احد درس خوبى براى پيامد نافرمانى است ؛ و نتايجى كه در اين جنگ به بار آمد، كافى است به مردم درسى بدهد كه هرگز مانند آن را تكرار نكنند.
ب ـ خـوددارى از تـعـقـيـب دشـمـن : پـس از تـهـاجـم مـوفـقـيـت آمـيـز بـه مـنـظـور نـابـودى كامل دشمن ، بايد او را به شدت مورد تعقيب قرار داد(190).
در مـرحـله نـخست جنگ احد، پس از آنكه مشركان از مواضع خود گريختند و از لشكرگاه شان دور شدند، مسلمانان ، زنان ، چارپايان و شترانشان را در محاصره گرفتند، اما مرتكب اشتباه شدند و آنـهـا را تـعـقـيـب نـكـردنـد. چـنـانـچـه مـسـلمـانـان سـپـاه شـرك را دسـت كـم ده مـيـل تـعـقـيـب مـى كـردنـد، بـر آنـهـا زيان سنگينى وارد مى آمد و نتيجه جنگ [كاملاً] به سود سپاه اسلامى پايان مى يافت :
ج ـ شـيـوه جـنگ : جنگ ميان طرفين به شيوه صف انجام گرديد؛ و مشركان بدين وسيله توانستند، تسلط بر ميدان جنگ را بهتر از شيوه جنگ و گريز حفظ كنند.
4 ـ مسايل تداركاتى
الف ـ تـداركـات و نـقـليه : مشركان از نظر تداركات ، آذوقه ، تسليحات و نقليه نيروهايشان نـسـبـت بـه مـسلمانان از برترى محسوسى برخوردار بودند و اين امر در پايان يافتن جنگ به سود آنها تاءثير بسزايى داشت .
ب ـ خاكسپارى جنازه ها: مشركان كشته هاى خود را به خاك سپردند و شهيدان اسلام را رها كردند. تـازه بـه ايـن هـم بـسـنده نكرده آنان را به زشت ترين گونه اى مثله كردند. هند، دختر عُتبه و زنان همراهش به جان شهيدان افتاده آنان را مثله مى كردند و گوش و دماغشان را مى بريدند... .
احد در تاريخ
گـر چـه اجـمـاع مـورخـان نـتـيـجه جنگ احد را پيروزى مشركان بر مسلمانان مى شمرند، اما حقايق نظامى با اين نتيجه گيرى موافق نيست .
پـس از آنـكـه سپاه اسلام از همه سو به محاصره مشركان درآمد، براى اينان امكان نابود سازى يـكـجـاى مـسـلمـانـان وجـود داشـت . با اين حال ، حضرت محمد(ص ) موفق گرديد، راهش را از ميان نيروهاى محاصره كننده باز كند و نود درصد نيروهايش را از نيستى حتمى برهاند.
نـاكـامـى مـشـركـان در نـابـودى مـسـلمـانـانـى كـه در مـحـاصـره كـامـل نـيروى برتر آنها قرار گرفته بودند، يك شكست به شمار مى رود. در حالى كه رهيدن مـسـلمـانـان از مـحـاصـره دشـمـن ، آن هـم تـنـها با دادن ده درصد تلفات از نيروى اندكشان ، يك پيروزى محسوب مى گردد.
علاوه بر آنكه مسلمانان از نيستى حتمى رهايى يافتند، توانستند منافقانى را كه در ميان صفوف آنـهـا حـضـور داشـتند شناسايى كنند و اين امر به آنها فرصت داد كه پس از جنگ ، با بصيرت كـامـل ، بـه پـاكسازى صفوف خود بپردازند؛ و اين خود سود بزرگى بود كه از جنگ احد عايد مسلمانان گرديد.
آرى ، مـشـركـان در جـنـگ احـد از نـظـر تـاكـتـيـكـى (191) پـيـروز شـدنـد، امـا از نظر اسـتـراتـژيكى شكست خوردند؛ و روشن است كه شكست تاكتيكى در برابر شكست استراتژيكى ناچيز است .
خداى متعال فرموده است :
(هذا بَيانٌ لِلنّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ، وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ اءَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مـُؤْمـِنـيـنَ. إِنْ يـَمـْسـَسـْكـُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الاَْيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ وَ لِيـَعـْلَمَ اللّهُ الَّذيـنَ اءمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَاللّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ، وَ لُِيمَحِّصَ اللّهُ الَّذينَ آمـَنـُوا وَ يـَمْحَقَ الْكافِرينَ، اءَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصّابِرينَ)(192)
ايـن [قـرآن ] بـراى مـردم بـيـانـى و بـراى پـرهـيزكاران رهنمود و اندرزى است . و اگر مؤ منيد، سـسـتـى مـكـنـيـد و غمگين مشويد، كه شما برتريد. اگر آسيبى به شما رسيده ، آن قوم را نيز آسـيـبى نظير آن رسيد؛ و ما اين روزها [ى شكست و پيروزى ] را ميان مردم به نوبت مى گردانيم [تـا آنان پند گيرند] و خداوند كسانى را كه [واقعاً] ايمان آورده اند معلوم بدارد، و از ميان شما گـواهـانى بگيرد؛ و خداوند ستمكاران را دوست نمى دارد. و تا خداوند كسانى را كه ايمان آورده انـد خـالص گـردانـد و كـافـران را [بـه تـدريـج ] نـابـود سـازد. آيـا پـنـداشـتـيـد كـه داخل بهشت مى شويد، بى آنكه خداوند جهادگران و شكيبايان شما را معلوم بدارد؟
شهيدان احد
(خداى از آنان خشنود باد)
1 ـ مهاجران
الف ـ از قريش ، و از بنى هاشم بن عبد مناف بن عبدالمطلب :
1 ـ حمزة بن عبدالمطلب ، عموى پيامبر(ص ) .
ب ـ از بنى امية بن عبد شمس :
2 ـ عبدالله بن جحش (هم پيمان ى از بنى اسد بن خزيمه ).
ج ـ از بنى عبدالدار بن قصى :
3 ـ مصعب بن عمير.
د ـ از بنى محزوم بن يَقْظَهْ:
4 ـ شماس بن عثمان .
2 ـ انصار
الف ـ از اوس ، سپس از بنى عبدالاشهل :
5 ـ عَمرو بن مُعاذ بن نُعمان .
6 ـ حارث بن اءنس بن رافع .
7 ـ عِمارة بن زياد بن سُكن .
8 ـ سَلَمة بن ثابت بن وَقْش .
9 ـ عمرو بن ثابت بن وَقْش .
10 ـ ثابت بن وَقْش (پدر عمرو و سَلمه ).
11 ـ رفاعة بن وَقْش (برادر ثابت ).
12 ـ صيفى بن قَيْظى .
13 ـ حباب بن قَيْظى .
14 ـ عباد بن سهل .
15 ـ حارث بن سهل بن معاذ (برادر زاده سهل بن معاذ).
16 ـ حُسَيْل بن جابر (يمان )، پدر حذيفة بن يمان .
ب ـ از اهـل راتـج (يـكـى از قـلعـه هـاى مـديـنـه )، نـيـز از بـنـى عبدالاشهل :
17 ـ اياس بن اوس بن عتيك بن عمرو.
18 ـ عبيد بن تَيِّهان .
19 ـ عتيك بن تَيِّهان .
20 ـ حبيب بن زيد بن تَيْم .
ج ـ از بنى ظفر:
21 ـ يزيد بن حاطب بن امية بن رافع .
د ـ از بنى عمرو بن عوف ، سپس از بنى ضبيعة بن زيد:
22 ـ ابو سفيان بن حارث بن قيس بن زيد.
23 ـ حنظله غسيل الملائكه ، پسر اءبو عامر بن صيفى بن نعمان .
24 ـ قيس بن زيد بن ضبيعه .
25 ـ مالك بن اءمة بن ضبيعه .
ه‍ ـ از بنى عبيد بن زيد:
26 ـ اءنَيْس بن قَتاده .
و ـ از بنى ثعلبة بن عمرو بن عوف :
27 ـ ابو حَبّة بن عمرو بن ثابت (برادر مادرى سعد بن خيثمه ).
28 ـ عبدالله بن جبير بن نعمان (فرمانده تيراندازان ).
ز ـ از بنى سَلْم بن امرى ء القيس بن مالك بن اوس :
29 ـ خَيْثَمَه (پدر سعد بن خيثمه ).
30 ـ عبدالله بن سَلَمَه (هم پيمان ى از بنى عجلان ).
ح ـ از بنى معاوية بن مالك :
31 ـ سُبَيع بن حاطب بن حارث بن قيس بن هَيْشَه .
32 ـ سُوَيبقِ بن حارث بن حاطب بن هَيْشَه .
33 ـ مالك بن عُمَيْلَه (هم پيمان ).
ط ـ از بنى خَطْمَه :
34 ـ حارث بن عَدِى .
35 ـ عُمير بن عَدِى .
ى ـ از بنى نجار، سپس از بنى سواد بن مالك بن غَنم :
36 ـ عمرو بن قيس بن زيد.
37 ـ قيس بن عمرو بن قيس .
38 ـ ثابت بن عمرو بن زيد.
39 ـ عامر بن مُخَلّد.
ك ـ از بنى مبذول :
40 ـ ابو هبيرة بن حارث بن عَلْقَمه .
41 ـ عمرو بن مُطَرَّف بن عَلقمة بن عمرو.
ل ـ از بنى عمرو بن مالك بن نجار:
42 ـ اوس بن ثابت بن منذر (برادر حسان بن ثابت ).
م ـ از بنى عدى بن نجار:
43 ـ اءَنَس بن نَضْر بن ضَمْضَم (عموى انس بن مالك ، خدمتكار پيامبر(ص ) .
ن ـ از بنى مازن بن نجار:
44 ـ قيس بن مخله .
45 ـ كيسان (از غلامانشان ).
س ـ از بنى دينار بن نجار:
46 ـ سليم بن حارث .
47 ـ نعمان بن عبد عمرو...
ع ـ از بنى حارث بن خزرج :
48 ـ خارجة بن زيد بن اءبى زهير.
49 ـ اوس بن ارقم بن زيد.
50 ـ سعد بن ربيع بن عمرو بن اءبى زهير.
ف ـ از بنى اَبْجَر (بنى خُدرى* ):
51 ـ مالك بن سنان (پدر ابو سعيد خُدرى ).
52 ـ سعيد بن سويد بن قيس .
53 ـ عتبة بن ربيع بن رافع .
ص ـ از بنى ساعدة بن كعب بن خزرج :
54 ـ ثعلبة بن سعد بن مالك بن خالد.
55 ـ ثَقْف بن فروة بن بُدن .
ق ـ از بنى طريف ، قبيله سعد بن عباده
56 ـ عبدالله بن عمرو بن وَهْب .
57 ـ ضَمْرَه (هم پيمان ى از جهينه ).
ر ـ از بنى عوف بن خزرج ، سپس از بنى سالم ، سپس از بنى مالك بن عجلان .
58 ـ نوفل بن عبدالله .
59 ـ عباس بن عُبادة بن نَضْلَه .
60 ـ نعمان بن مالك بن ثعلبة بن فِهْر.
61 ـ مَجذَر بن زياد بلوى (هم پيمان ).
62 ـ عُباد بن حَسْحاس .
ش ـ از بنى سَلَمه ، سپس از بنى حرام .
63 ـ عبدالله بن عمرو بن حرام (پدر جابر بن عبدالله ).
64 ـ عمرو بن جَموح .
65 ـ خَلاّد بن عمرو بن جموح .
66 ـ ابو ايمن (غلام عمر بن جموح ).
ت ـ از بنى سواد بن غَنْم :
67 ـ سليم بن عمرو بن حديده .
68 ـ عنتره (غلام سليم بن عمرو).
69 ـ سهل بن قيس بن اءبى كعب .
ث ـ از بنى زُريقِ بن عامر:
70 ـ ذكوان بن عبد قيس .
71 ـ عُبيد بن معلّى بن لوذان از بنى حبيب .
بازسازى تشكيلات
(وَقـاتـِلوُا فـى سـَبـيـلِ اللّهِ الَّذيـنَ يـُقـاتـِلُونـَكـُمْ وَ لا تـَعـْتـَدُوا اِنَّ اللّهَ لا يـُحـِبُّ الْمُعْتَدينَ)(193)
و در راه خـدا بـا كـسانى كه با شما مى جنگند، بجنگيد، ولى از اندازه در نگذريد، زيرا خداوند تجاوزكاران را دوست نمى دارد.
پاكسازى پس از جنگ احد
وضعيت عمومى
1 ـ مسلمانان
پـس از جـنگ احد، مسلمانان به منظور بازگردانيدن آوازه از دست رفته خود، ناچار بودند كه در مدينه و بيرون آن دست به پاكسازى بزنند.
آنـان پـيـش از غـزوه احـد تـوانـسـتـه بـودنـد كـه مـديـنـه مـنـوره را بـه پـايـگـاهـى امـن تـبـديـل كـنـنـد، امـا ايـن جـنـگ بـراى آنـهـا مـوجـب بـروز مـشـكـلاتـى در داخل و خارج گشت .
يـك دسـتـه از مـشكلات داخلى از سوى يهوديان بود كه در غم و شادى با مسلمانان دشمن بودند. هـرچـنـد شـادى مـسـلمـانـان آنان را وادار به پنهان ساختن نيّاتشان مى ساخت ، اما از آشكار ساختن دشمنى هنگام غم خوددارى نمى كردند. برخى ديگر از مشكلات داخلى مربوط به منافقان متظاهر بـه اسـلام بـود كه نيّات درونى آنها اندكى پيش از جنگ احد و نيز پس از آغاز جنگ و هنگامى كه مسلمانان در معرض خطر قرار گرفتند آشكار گشت .
مشكلات خارجى در درجه نخست از سوى مشركان آفريده مى شد.اينان پس از جنگ احد اقدام به جنگ تـبـليـغـاتى عليه مسلمانان كرده دستاوردهاى آن را بزرگ و ارزشمند جلوه مى دادند و از منزلت مـسـلمـانـان مـى كـاسـتـنـد. دسـتـه ديـگـر از مـشـكـلات خـارجـى از سـوى قـبـايل مجاور آفريده مى شد. اينان اعرابى بودند كه سربه فرمان زورمندان بودند و خود را صـلحـجـو و آرامـش طـلب جـلوه مـى دادنـد. امـا نـسـبـت به مردمان ناتوان بدون هيچ نرمى و شفقتى زروگويى و سخت گيرى مى كردند.
مـسـلمـانـان ناگزير بودند كه پاكسازى را يك بار ديگر تكرار كنند تا صفوفشان نظم مجدد بـيابد؛ سلطه كامل آنان بر مدينه منوره و قبايل مجاور دوباره تثبيت شود؛ و عظمت از دست رفته خود را در ميان مشركان قريش و قبايل عرب و همپيمانانشان بازآرند.
2 ـ مشركان
بـا ايـنكه پيامدهاى دراز مدت جنگ احد به نفع قريش نبود، از نتايج آن بسيار خشنود بودند. در حـقـيقت ، پيروزى آنها تنها جنبه تاكتيكى داشت و از نظر استراتژيكى شكست خورده بودند. به عـبـارت ديـگـر پـيـروزى آنـهـا جـنـبـه ظـاهـرى داشـت و بـه واقـع شـكـسـت خـورده بـودنـد، امـا غـافـل از نـتـيـجـه واقعى جنگ سرگرم مباهات به پيروزى خود گشته آن را به اعراب همه نقاط اعلان كردند.
قـبـايـل صـحـرانـشـيـن مـجـاور مـديـنـه نيز همانند مشركان از پيامدهاى جنگ احد، ارزيابى درستى نـداشـتـنـد. از ايـن رو در مـسـلمانان طمع بستند و پنداشتند كه ملت اسلامى ، اينك براى آنها به صورت لقمه اى چرب درآمده است .
3 ـ يهوديان
يـهـوديـان چـنـين مى پنداشتند كه جنگ احد مسلمانان را تضعيف كرده است و بايد در فرصت مناسب انتقام خون برادرانشان يعنى بنى قنيقاع و نيز انتقام كَعب بن اشرف را بگيرند. به اين منظور آغاز به ايجاد وحشت و مشكل آفرينى كردند.
هدفهاى طرفين
1 ـ مسلمانان
مـبـارزه بـا مـداخـله يـهـوديـان و مـشـركـان در امـر نـشـر اعـتـقـادشـان و دفـاع از مال و جان در برابر تجاوزگران .
2 ـ مشركان و يهوديان
از ميان بردن مسلمانان و تاراج اموالشان .
روند حوادث
1 ـ سريه ابى سَلَمه
الف ـ نيروهاى طرفين
اول ـ مـسـلمـانـان : يـك گـشـتـى جـنـگـى بـه استعداد 150 سوار و پياده از مهاجران و انصار به فرماندهى ابو سَلَمه مخزومى .
دوم ـ مشركان : قبيله بنى اسد به فرماندهى طُلَيْحِه و سَلَمه فرزندان خُوَيْلِد.
ب ـ هدف : جلوگيرى از تهاجم بنى اسد به مسلمانان در مدينه منوره .
ج ـ حـوادث : دو مـاه پـس از جـنـگ احد به پيامبر(ص ) گزارش شد كه طُلَيْحِه و سَلَمة فرزندان خـويـلد، قـصـد تـاراج اموال مسلمانان را دارند و قبيله خود را براى تهاجم به مدينه تحريك مى كنند.
رسـول خـدا(ص ) تـصـمـيـم گـرفت يك گشتى رزمى را به استعداد 150 نفر سواره و پياده از مسلمانان مهاجر و انصار كه ابوعبيده جراح و سعد وقاص نيز در ميان آنها بودند، به فرماندهى ابـوسَلَمه مخزومى اعزام كند تا پيش از تهاجم بنى اسد به مدينه آنان را مورد حَمله قرار دهند. آن حـضـرت بـه رزمـندگان اسلام فرمان داد شبها حركت كنند و روزها پنهان شوند، و از بيراهه بـروند تا كسى از اخبار و مقاصدشان آگاه نگردد و بدين وسيله بطور ناگهانى بنى اسد را غافلگير سازند.
ابـوسـلمـه رفت تا به سرزمين بنى اسد در قَطَنْ(194) رسيد، آنان از حركت وى هيچ اطـلاعـى نـيـافتند و بامدادان به محاصره درآمدند. مشركان كه ياراى پايدارى نداشتند، رو به هزيمت نهادند.
ابـوسـلمـه دو دسـته از نيروهاى خود را به تعقيب آنها فرستاد كه غنايمى به دست آوردند. وى پس از انجام ماءموريت ، با نيروهايش به مدينه منوره بازگشت .
2 ـ گشتى عبدالله اءُنَيْس
الف ـ نيروهاى طرفين
1 ـ مسلمانان : يك گشتى شناسايى به استعداد يك مسلمان يعنى عبدالله بن اُنَيس .
2 ـ مشركان : بنو لحيان از هذيل به فرماندهى خالد بن سفيان هُذَلى .
ب ـ هدف
جلوگيرى از تهاجم اعراب به مدينه ، پيش از گردآورى نيرو و اقدام به تهاجم .
ج ـ حوادث : رسول خدا(ص ) آگاهى يافت كه خالد بن سفيان هُذَلى نيروى بزرگى از اعراب را براى تهاجم به مدينه در عُرَنَه (195) گرد آورده است تا چيزى از غنايم و خيرات اين شـهـر بـه دسـت آورد. آن حضرت عبدالله بن اُنَيس را فرستاد كه درباره اخبار و نيات خصمانه خالد به تحقيق و جستجو بپردازد و صحت اطلاعات به دست آمده را معلوم دارد.
عـبـدالله حـركت كرد و دور از همراهان خالد؛ در حالى كه تنها چند زن با او بودند، با وى ديدار كـرد. خـالد پرسيد: كيستى اى مرد؟ پاسخ داد: (مردى از اعرابم ، شنيده ام كه گروهى را براى جنگ با محمد گردآورده اى و به اين منظور نزد تو آمدم .)
خـالد نـيـات خـود را پنهان نساخت و عبدالله كه او را با چند زن تنها ديد، با وى به راه افتاد و هيمنكه فرصت را مناسب يافت با شمشير حمله كرد و او را از پاى درآورد.
بـا قـتـل خـالد مـقـاصـدش نـيـز بـا او در خـاك رفـت و اعـرابـى كـه در عُرَنَه براى جنگ مسلمانان گردآورده بود، پراكنده شدند و عبدالله به مدينه منوره بازگشت .
3 ـ غزوه بنى نضير(196)
الف ـ نيروهاى طرفين
1 ـ مسلمانان : مسلمانان مدينه به فرماندهى رسول خدا(ص ).
2 ـ يـهوديان : بنى نضير كه در ناحيه غَرْس (197) و اطراف آن در حومه مدينه منوره سكونت داشتند.
ب ـ هدف
كندن شرّ بنى نضير به خاطر توطئه ترور پيامبر(ص ).
ج ـ روند حوادث
رسـول خـدا(ص ) نـزد بـنـى نـضـير ساكن در حومه مدينه رفت تا براى پرداخت ديه دو همپيمان مـسـلمـانـان كـه اشـتـبـاهـى بـه وسـيـله عـمـرو بـن امـَيـّه ضـُمـَرى كـشـته شده بودند از آنها كمك بگيرد.(198)
آنـان در گـفـتـگـوى بـا آن حـضـرت حـاضـر بـه كـمـك شـدنـد؛ و رسـول خـدا(ص ) هـمراه ده تن يارانش از جمله حضرت على (ع )، ابوبكر و عمر كنار ديوار خانه يـكـى از آنـها نشست . شمارى از يهوديان با رسول خدا(ص ) با خوشرويى از هر درى سخن مى گـفـتـنـد. در ايـن اثنا حضرتش متوجه توطئه اى گرديد. يك تن از يهوديان از ميان جمع بيرون رفـت و ديـگـران مـوضـوع كـشـتـه شـدن كـعـب بـن اشـرف را پـيـش كـشـيـدنـد و در هـمـيـن حال عمرو بن جِح اشْ كه پيامبر(ص ) به ديوارش تكيه داده بود وارد گرديد.
رفـتـار يـهـوديـان بـدگـمـانـى رسـول خـدا(ص ) را بر انگيخت و اخبارى كه پيش از آن درباره تـوطـئه آنـهـا شـنـيـده بـود، مـوجب تقويت اين بدگمانى شد.(199) در اين هنگام از جا برخاست و به تنهايى راه مدينه را در پيش گرفت .
پـس از انـدكـى درنـگ ، ياران آن حضرت به جستجوى او پرداختند. مردى كه از مدينه مى آمد به آنـهـا بـرخـورد و خـبـر داد كـه رسـول خـدا(ص ) را در آنـجـا ديـده اسـت . پـس بـا شتاب به وى پـيـوستند. هنگامى كه رسول خدا(ص ) مشاهداتش را درباره رفتار يهوديان بازگفت و از نيرنگ آنـهـا پـرده بـرداشـت ، مـسـلمـانـان بـه تـوطـئه يـهـوديـان بـراى قتل آن حضرت پى بردند.
بـعـدهـا مـعـلوم شـد كـه عـَمـروبـن جِحاش قصد داشت با انداختن سنگ آسياب از بالاى ديوارى كه پيامبر در پاى آن نشسته بود به زندگى حضرتش پايان دهد.
رسول خدا(ص )، محمد بن مَسْلَمه را به حضور خواست و فرمود: نزد يهوديان بنى نضير برو و بگو: رسول خدا(ص ) پيغام داده است : (از سرزمين من بيرون برويد. شما قصد خيانت به من را داشـتـيـد و بـديـن وسـيله پيمان خود را شكستيد. ده روز به شما فرصت مى دهم ، پس از اين مدت هركس را ببينم گردن مى زنم !)
يـهـوديـان كـه چـاره اى جـز بـيـرون رفتن نداشتند، آماده حركت گرديدند. اما منافقان مدينه و در راءس آنـهـا عـبـدالله بن اُبَى به آنها چنين پيغام دادند: (شما پايدارى كنيد. ما نيز شما را عليه محمد و يارانش يارى مى دهيم .)
در ايـن هـنـگـام يـهـوديـان اعـتـمـاد بـه نـفـس خـود را بـاز يافته تصميم به جنگ گرفتند و به رسـول خـدا(ص )، چـنـين پيغام دادند: (ما هرگز بيرون نمى رويم ، هرچه مى خواهى بكن .) آنگاه به دژهايشان پناه بردند و با سنگ ، كوچه ها را سنگربندى و كانالهايى براى پناه گرفتن حـفـر كـردنـد. آذوقـه لازم را بـراى يـك سـال انـبـار كـردنـد و مشكل آب هم نداشتند.
مـسـلمـانـان هـمـراه رسـول خـدا(ص ) روانـه سـرزمـيـن بنى نضير گرديده آنان را مدت بيست شب محاصره كردند. در اثناى اين مدت با شيوه جنگ خيابانى و شهرى ، خانه ها و خيابانها را يكى پس از ديگرى به اشغال درآوردند.
رسول خدا(ص ) كه متوجه شد يهوديان با استفاده از دژهايشان بر ادامه جنگ پافشارى مى كنند، فـرمـان قـطـع كـردن و آتـش زدن نـخـلسـتـانـهـاى آنـان را صـادر كـرد.(200) دليـل صـدور ايـن فرمان آن بود كه اموال يهود نابود شود و انگيزه آنان براى پافشارى بر جنگ از ميان برود.
بـراى يـهـوديـان كـه تـاب مـقـاومـت را از دسـت داده بـودنـد، انـتـظـار كـمـك عبدالله اُبى و ديگر قـبايل عرب نيز بيهوده بود. از اين رو از رسول خدا(ص ) تقاضا كردند، در ازاى بيرون رفتن از مدينه ، به مال و جان و فرزندان آنها امان بدهد.
رسـول خـدا(ص )، بـه شـرط خروج از مدينه ، به مصالحه با آنان موافقت كرد. هر سه نفر از آنـهـا تنها حق داشتند به اندازه بار يك شتر مال و آذوقه و آشاميدنى مورد نياز خود را بردارند. بـرخـى از آنـهـا بـه خـيـبـر و بـرخـى ديـگـر بـه نـواحى شام رفتند و مقادير فراوانى سلاح شامل پنجاه زره ، 340 شمشير و غله فراوان از خود باقى گذاشتند كه به غنيمت مسلمانان درآمد، همان طور كه سرزمينشان نيز تصرف شد.
4 ـ غزوه ذات الرقاع
الف ـ نيروهاى طرفين
1 ـ مسلمانان : چهارصد سوار و پياده به فرماندهى پيامبر اكرم (ص ).
2 ـ مشركان : بنى ثعلبه و بنى محارب از غطفان .
ب ـ هدف
در وهله اول ، از ميان بردن بنى ثعلبه و بنى محارب كه براى تهاجم به مدينه منوره گردآمده بـودنـد؛ و در وهـله دوم گرفتن انتقام خون مسلمانهايى كه در واقعه بئر معونه (201) به شهادت رسيده بودند.
حوادث
بـه رسـول خدا(ص ) گزارش داده شد كه گروهى از غطفان نجد، براى تهاجم به مدينه نيرو گـرد آورده انـد. از ايـن رو هـمـراه چـهـار صـد سـوار و پـيـاده از يـاران خـود حـركـت كـرد تـا در نُخَلاّ(202)، جايى كه بنو محارب و بنو ثعلبه در آن گردآمده بودند، فرود آمد.
با وجود فزونى شمار نيروهاى دشمن ، رسول خـدا(ص ) آنـهـا را چـنـان غـافـلگـيـر سـاخـت كـه زنـان و اموال خود را به جاى نهادند و گريختند.
مـسـلمـانـان هرآنچه توانستند از غنايم برداشتند و راه مدينه را در پيش گرفتند. اما از ضد حمله نيروهاى دشمن بيمناك بودند. از اين رو شبها نگهبان مى گماردند و روزها احتياط را از دست نمى دادند، ولى مشركان اقدام به هيچ گونه عملياتى نكردند.
رسول خدا(ص ) پس از پانزده روز به مدينه بازگشت .
5 ـ غزوه بدر دوم
الف ـ نيروهاى طرفين
1 ـ مـسـلمـانـان : هـزار سـوار و پـيـاده بـه فـرمـانـدهـى رسول خدا(ص ).
2 ـ مشركان : بيش از دو هزار رزمنده به فرماندهى ابوسفيان .
ب ـ هدف
خرد كردن روحيه قريش و نمايش قدرت مسلمانان در برابر مشركان و يهوديان .
ج ـ حوادث
رسـول خـدا(ص ) در پـايـان جـنـگ احـد از ابـوسـفـيـان شـنـيـد كـه مـى گـويـد: (يـك روز در مـقـابـل يـك روز، وعـده مـا سـال آيـنـده در بـدر.) بـه ايـن مـنـظـور پـس از گـذشـت يـك سـال كـامـل از جـنـگ احـد، هـمـراه يـارانـش بـراى بـرخـورد بـا قـريـش بـه محل بدر رفت .
آن سـال قـحـطـى آمـده بـود و ابـوسـفـيـان مـيـل داشـت كـه جـنـگ را تـا سـال ديـگـر بـه تـاءخير اندازد. از اين رو مردى را به مدينه فرستاد و مسلمانان را اين گونه تـهديد كرد: (قريش سپاهى گرد آورده است كه هيچ سپاهى در ميان اعراب به جنگ آن نخواهد آمد، مـگـر آنـكـه بـه سـرنـوشـتـى بـدتـر از احـد دچـار خـواهـد گـشـت .) امـا رسول خدا(ص ) با بى اعتناى به اين تهديد بر حركت سپاه پاى فشرد.
مسلمانان به بدر رسيدند و چشم انتظار قريش ماندند. اما مشركانى كه ابوسفيان با خود از مكه بيرون آورده بود، در رفتن يا ماندن شك كردند و سرانجام سلامت را انتخاب كرده ، در دو منزلى مكه از نيمه راه بازگشتند.
مـسـلمانان پس از هشت روز انتظار به مدينه بازگشتند. غزوه بدر دوم همه پيامدهاى ناگوار جنگ احد را در درون و بيرون مدينه از بين برد.
6 ـ غزوه دوُمَةُ الْجنْدل (203)
الف ـ نيروهاى طرفين
1 ـ مـسـلمـانـان : هـزار سـوار و پـيـاده بـه فـرمـانـدهـى رسول خدا(ص )
2 ـ مـشـركـان : قـبـايـل صـحـرانـشـيـن سـاكـن مـنـطـقـه دومـة الجندل .
ب ـ هدف
مـنع قبايل ساكن در منطقه دومة الجندل از راهزنى و غارت كاروانها و از ميان بردن نيروهايى كه براى تهاجم به مدينه منوّره گرد آورده بودند.
رسـول خـدا(ص ) هـمـراه هـزار تـن از مـسـلمـانـان حـركـت كـرد و بـه مـنـظـور غـافـلگـيـرى قبايل دومة الجندل ، سپاه اسلامى روزها را پنهان مى شد و شب هنگام حركت مى كرد.
دومة الجندل در مرزهاى شام و بين حجاز و شام واقع است . مسلمانان مسافت ميان مدينه و آنجا را در پانزده مرحله پيمودند. با رسيدن رسول خدا(ص ) قبايلى كه در آنجا گردآمده بودند از ترس رويـارويـى با مسلمانان گريختند. مردم دومة الجندل نيز پا به فرار نهادند و مسلمانان با هيچ كـس بـرخـورد نكردند. سپاه اسلام به منظور تعقيب و رويارويى با مشركان و يا دستيابى به اخبار مربوط به آنها اقدام به اعزام گشتيهاى رزمى كردند. اما تلاش ايشان به نتيجه نرسيد. زيرا قبايل و ساكنان دومة الجندل در نقاط دور دست از ديدها پنهان گشته بودند.
مسلمانان پس از چند روز اقامت در دومة الجندل به مدينه بازگشتند.
7 ـ غزوه بنى مصطلق
الف ـ نيروهاى طرفين
1 ـ مـسـلمـانـان : نـيـرويـى در حـدود هـزار نـفـر سـوار و پـيـاده بـا سـى اسـب ، بـه فـرمـاندهى رسول خدا(ص ).
2 ـ مشركان : بنى مصطلق از قبيله خزاعه و همپيمان بنى مدلج بودند و فرماندهى آنان را حارث بن ابوضرار خزاعى بر عهده داشت .
ب ـ هدف
از ميان بردن گروههاى جنگ طلب بنى مصطلق ، پيش از تعرض به مدينه منوره .
ج ـ حوادث
بـه رسـول خـدا(ص ) گـزارش شـد كـه بـنى مصطلق (شاخه اى از خزاعه ) نيروهاى خود را در مـنـطـقـه مـُرَيـْسـيـع (204) نـزديـك مـكـه گـردآورده انـد تـا بـه مـديـنـه حـمـله كـنندو رسـول خـدا(ص ) را بـه قتل رسانند. از اين رو آن حضرت به منظور غافلگير ساختن دشمن به سمت آنان حركت كرد.