شيوه فرماندهي پيامبر

محمود شيت خطاب
ترجمه : عبدالحسين بينش

- ۴ -


اگـر مـنـافـقـان و كـسانى كه در دلهايشان مرضى هست و شايعه افكنان در مدينه (از كارشان ) بازنايستند، تو را سخت برآنان مسلّط مى كنيم تا جز (مدتى ) اندك در همسايگى تو نپايند.
باز قرآن كريم مى فرمايد:
(وَ إِذا جائَهُمْ اءَمْرٌ مِنَ الاَْمْنِ اءَوِ الْخَوْفِ اءَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ اِلى الرَّسُولِ وَ اِلى اءولِى الاَْمْرِ مِنْهُمْ، لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ)(101)
و چون خبرى (حاكى ) از ايمنى يا وحشت به آنان برسد، انتشارش دهند، و اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع كنند، قطعاً از ميان آنان كسانى هستند كه (مى توانند درست يا نادرست ) آن را دريابند.
ط ـ متاركه جنگ و پذيرش صلح (102): اسلام فرمان مى دهد كه هرگاه دشمنان براى توقف جنگ اظهار تمايل كردند و نشانه هاى راستى و نيك عهدى نيز در آنان ديده شد، بايد نداى صلح را لبيك گفت .
(وَ إِنْ جـَنـَحـُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ اِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ، وَ إِنْ يُريدُوا اءَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ، هُوَ الَّذى اءَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنينَ)(103)
و اگـر بـه صـلح گـرايـيـدنـد تـو (نـيـز) بـدان گـراى و بـر خـدا توكّل كن كه او شنواى داناست . و اگر بخواهند تو را بفريبند (يارى ) خدا براى تو بس است . همو بود كه تو را با يارى خود و مؤ منان نيرومند گردانيد.
ى ـ اسيران : فرمانده اسلامى مختار است كه بر اسيران منت نهد و آنان را بدون گرفتن سربها يا عوض آزاد كند، يا اينكه از آنان مرد و مال سربها بگيرد؛ و اين بستگى به صلاحديد خود او دارد.
(فـَإِذا لَقـيـتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ، حَتّى إِذا اءَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّو الْوِثاقَ، فَإ مّا مَنّاً بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً)(104)
پس چون با كسانى كه كفر ورزيده اند برخورد كنيد، گردنها (يشان ) را بزنيد تا چون آنان را (در كـشـتـار) از پاى درآورديد، پس (اسيران ) را استوار در بند كشيد، سپس يا (بر آنان ) منت نهيد، و (آزادشان كنيد) يا فديه (و عوض ) از ايشان بگيريد.
در اسلام ، كشتن اسير حرام است . قتل كسى كه اسلام بياورد ممنوع است ... و ريختن خون كسى كه پيش از اسارت گرچه از روى ترس اسلام بياورد، مانند مسلمان واقعى حرام مى باشد.
ك ـ حـفـظ پـيـمانها: اسلام بر حفظ پيمان تاءكيد ويژه اى دارد. وفاى به عهد را واجب مى داند و خيانت و پيمان شكنى را حرام مى شمرد و به مسلمانان توصيه مى كند كه بستن پيمان بايد به مـنـظـور جـايـگـزيـن سـاختن امنيت و آرامش به جاى جنگ و آشوب باشد و نبايد ابزارى براى حيله گرى و سلب حقوق و يا جنگ با ضعيفان تلقى گردد.
وَ اءَوْفُوا بِعَهْدِ اللّهِ إِذا عاهَدْتُمْ، وَ لا تَنْقُضُوا الاَْيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها (وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُمْ كـَفيلاً، إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ، وَ لا تَكُونُوا كَالَّتى نَقَضَتْ غَزَلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اءَنْكاثاً، تَتَّخِذُونَ اءَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ اءَنْ تَكُونَ اءمَّةٌ هِىَ اءَرْبى مِنْ اءُمَّةٍ)(105)
و چـون بـا خـدا پيمان بستيد به پيمان خود وفا كنيد و سوگندهاى خود را پس از استوار كردن آنـهـا مـشكنيد، با اينكه خدا را بر خود ضامن و [گواه ] قرار داده ايد، زيرا خدا آنچه را انجام مى دهـيـد مـى دانـد و مـانـنـد آن زنـى كه رشته خود را پس از محكم بافتن از هم مى گسست مباشيد كه سـوگـنـدهـاى خـود را مـيـان خـويـش وسـيـله [فـريـب و] تـقـلب سـازيـد [بـه خيال اين ] كه گروهى از گروه ديگر افزونترند.
شرايط سربازى
كسانى كه مى خواهند به سربازى سپاه اسلامى درآيند بايد شرايط زير را دارا باشند:
1 ـ بلوغ
سـن بـلوغ در اسـلام ، همانند بيشتر كشورهاى امروزى ، شانزده سالگى در نظر گرفته شده اسـت . سـربـازى تـنـهـا بـه مـردان بـالغ مـحـدود نـمـى گـردد، بـلكـه زنـان بـالغ را نـيـز شامل مى شود(106). رسول خدا(ص ) زنان خويش را همانند ديگر زنان به قيد قرعه ، در جنگ شركت مى داد.
در روزگـار خـلفـاى راشدين و امويان ، شركت زنان در جنگ مورد اعتراض كسى نبود. اما پس ‍ از روى كـار آمـدن عـبـاسـيـان ، فقيهانى پيدا شدند كه شرط پنجم يعنى مرد بودن را به شرايط سـربـازى افـزودنـد. بـا ايـن كـار ارتـش اسـلام از عـنـصـرى فـعـال ، كـه بـه روحيه و تعداد نيروهاى آنان مى افزود، محروم گشت ؛ و اين انحرافى بود از ايشان كه اجماع آن را تاءييد نمى كند.(107)
2 ـ اسلام
(مـسـلمـان بودن ) از آن رو جزو شرايط سربازى قرار داده شده است كه سرباز از روى اعتقاد و اخـلاص از قـلمـرو اسلامى دفاع كند. ايمان يكى از مهم ترين اسباب پيروزى است ؛ زيرا انسان بـى ايـمـان هـرگـز چـونان كسى كه به استقبال مرگ مى رود نمى جنگد و ممكن نيست كه از خود پايدارى و سرسختى نشان بدهد؛ و از اين رو هرگز پيروز نخواهد شد.
3 ـ سلامت
سـربـاز بـايـد از سـلامت كامل و عقل سليم برخوردار باشد. يكى اسباب ناتوانى سربازان ، بيمارى مزمن ـ كه اميد بهبودى در آن نمى رود ـ و كورى است .
4 ـ دلاورى
مـعـنـاى دلاورى ايـن اسـت كـه سـربـاز از بـنـيه اى نيرومند برخوردار بوده با جنگ آشنا باشد، تـوانـايـى اسـتـفـاده از اسـلحـه را دارا بـاشـد، سـخـتـيـهـاى سـفـر را بـتـوانـد تحمل كند و ترسو هم نباشد.
بسيج
بسيج به دو بخش تقسيم مى شود و هر بخشى جايگاه ويژه خودش را داراست :
1 ـ بـسـيـج عـمـومـى : ايـن نوع بسيج به منظور دفاع است و در حالتى كه قلمرو اسلامى مورد تجاوز قرار گيرد اعلام مى شود. هر كس كه از اين نوع جهاد تخلف ورزَد، به نفاق نسبت داده مى شود و شديدترين كيفرها بر او اعمال مى شود.
در چنين وضعيتى ، جهاد، به تعبير فقيهان واجب عينى (108) است . معناى بسيج عمومى ايـن اسـت كـه هـمـه كسانى كه توانايى حمل سلاح را دارند، براى شركت در جنگ فراخوانده مى شوند.
2 ـ بـسـيج خاص : اين نوع بسيج هنگامى اعلام مى شود كه دشمن در سرزمين خودش ‍ مورد تهاجم قـرار گـيـرد. در بـسـيـج خـاص تـنـهـا شمار محدودى از رزمندگان اسلام به جنگ فراخوانده مى شـونـد. در چـنـيـن وضـعـيتى ، جهاد، به تعبير فقيهان واجب كفايى (109) است و معناى بـسـيـج خـاص ايـن اسـت كـه تـنـهـا بـرخـى از كـسـانـى كـه تـوانـايـى حـمـل سـلاح را دارنـد بـه شـركـت در جـنـگ فـراخوانده مى شوند يا دربخشى از قلمرو اسلامى ، كسانى كه توانايى بر گرفتن سلاح را دارند، به جنگ فراخوانده مى شوند.
پيش از وقوع جنگ
(كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ، وَاللّهُ مَعَ الصّابِرينَ)بقره (2) : آيه 249 .
چـه بسا گروههاى كوچكى كه به فرمان خدا، بر گروههاى عظيمى پيروز شدند و خداوند با صابران است .
وضعيت كلى نظامى مسلمانان در مكه مكرمه
(وحدت و توحيد به خاطر جهاد)
الف ـ دعوت سرى : با نزول وحى بر پيامبر اكرم (ص ) كار گردآورى نيروى نظامى نيز آغاز گـرديـد. رسـول خـدا(ص ) از مـردم دعوت كرد كه به خداى يگانه ايمان آورند، روان خود را از آلودگـيـهـا پـاك سـازنـد، صـفـهايشان را يكپارچه كنند و منافع فردى را فداى منافع اجتماعى گردانند:
(فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ اءَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكين )(110)
پس آنچه را كه بدان ماءمورى آشكار كن و از مشركان روى برتاب .
پـس از آن كـه پيامبر خدا(ص ) اسلام را بر اهل بيت و دوستان نزديك و مورد اعتماد خويش عرضه فـرمـود، گـروهـى از نـخـبـگـان كـه هـسـتـه نـخـسـتـيـن سـپـاه اسـلامـى را تشكيل دادند بدو ايمان آوردند.
دعـوت پـنـهـانـى مـدت سـه سـال ادامـه يـافـت تـا آنـكـه آيـه شـريـفـه (وَ اءَنـْذِرْ عـَشـيـرَتـَكـَ الا+++َْقـْرَبـيـنَ)++(111) (خـويـشـان نـزديـكـت را هـشـدار ده .) نازل شد.
رسـول خـدا(ص ) در ايـن مـدت كوشيد تا مردم به خداى يگانه ايمان بياورند، هم عقيده گردند، صفهايشان را يكپارچه سازند و دنبال يك هدف باشند.
ب ـ دعـوت آشـكـار: بـا پـايـان يـافـتـن دوران دعـوت سـِرّى ، رسول خدا(ص ) دعوت آشكار قريش را آغاز كرد ولى اينان بناى خصومت نهادند؛ و هر چه شمار مسلمانان بيشتر مى شد، دشمنى قريش نيز افزايش مى يافت .
آنـان بـه مـسـلمـانـان به ديده افرادى سركش و شورشى مى نگريستند، در نتيجه ريختن خون و خـوردن مـال مـسلمانان مستضعفى را كه هيچ ياورى براى دفع ستم و تجاوز مشركان نداشتند، در حرم امن الهى حلال مى دانستند.
عـمـار يـاسـر بـا پـدر و مـادرش اسـلام آورد. مـشـركـان آنان را برهنه ساخته در تابش گرماى نـيـمـروز شـكـنـجـه مـى كـردنـد. يـاسـر بـر اثـر شـكـنـجـه جـان سـپـرد. هـمـسـرش بـا ابوجهل به درشتى سخن گفت و او با ضربت خنجر، آن زن بينوا را نيز به شهادت رسانيد.
ايـن تـنـهـا خـاندان ياسر نبود كه شكنجه مى ديد، بلكه بسيارى از ديگر مسلمانان مستضعف نيز به سرنوشت آنها دچار شدند و شكنجه ديدند.
قـريـش بـه ايـن هـم بـسـنـده نـكـردنـد، بـلكـه بـا حـربـه تـمـسـخـر و ريـشـخـنـد بـه جـنـگ رسول خدا(ص ) و ياران وى رفتند و آن حضرت را جادوگر، كاهن ، شاعر و ديوانه خواندند.
قريش قبايلى را كه به منظور حج ، زيارت و يا مقاصدى ديگر به مكه مى آمدند، زيرنظر مى گـرفـتـنـد و بـه ايـن مـنـظـور گـروهى را از ميان خود تعيين كردند كه به پيشواز زايران مكه بروند و آنان را از محمد(ص ) و دعوت او دور كنند و بترسانند.
اما رسول خدا(ص ) در اجتماعات حاجيان حضور مى يافت و در پيش چشم قريشيان از آنان يارى مى خواست .
ايـسـتـادگـى قـريـش در بـرابـر مـسـلمـانـان فـزونـى يـافـت . از ايـن رو رسـول خـدا(ص ) در سـال پنجم بعثت به گروهى از مسلمانان مستضعف و شمارى از ياران خويش پيشنهاد كرد به حبشه مهاجرت كنند.
قريش كه شاهد گسترش اسلام بودند، همداستان شدند و مسلمانان و كسانى را كه به دين آنها راضـى بـودنـد يـا نسبت به آنان تمايلى داشتند يا كسى از آنان را حمايت مى كردند، يك حزب واحـد تـلقـى نـمـوده پيمانى را عليه آنها به امضا رسانيدند. براساس اين پيمان نه به آنها چـيـزى مى فروختند و نه از آنها چيزى مى خريدند، نه به آنها زن مى دادند و نه از آنها زن مى گـرفـتـنـد. ايـن پـيـمـان را در لوحـى نـوشـتـه بـراى تـاءكـيـد مـفـادش درون كـعـبـه آويـخـتـند. رسول خدا(ص ) و ياران آن حضرت ناگزيز به شعب بنى هاشم (112) پناه بردند و فرزندان مطلّب از مؤ من و كافر، بجز ابو لهب كه پشتيبان قريش بود، به آنان پيوستند.
محاصره مسلمانان شدت يافت ، خوراك و پوشاك در ميانشان كمياب گشت و نهايت فشار بر آنان وارد آمـد. بـا وجـود اين ، از خصومت قريش در تهاجم به اسلام و مسلمانان و تحريك اعراب عليه آنان كاسته نشد.
مـسـلمـانـان بـراى مدّت سه سال تحمل اين محنت و رنج را بر خود هموار ساختند تا آن كه ضمير برخى از قريشيان بيدار شد و در نتيجه متن پيمان تحريم را نقض كردند.(113)
ج ـ نـخـسـتـين پيمان عقبه : سويد بن صامت اوسى (114) براى گذراندن حج به مكه آمـد. رسـول خـدا(ص ) به او برخورد و به اسلام دعوتش فرمود. سويد آن را نيك تلقى كرد و در بـازگـشـت بـه مدينه آنچه را شنيده بود براى مردم خود باز گفت . ولى او در واقعه بعاث (115) در جنگ ميان اوس و خزرج در مدينه منوّره كشته شد.
رسـول خـدا(ص ) در مـوسـم حـج مـى رفـت و خـود را بـه قـبـايـل مـعـرفـى مـى كـرد. روزى هـفـت تـن از مـردان قـبـيـله خـزرج را در جـايـى بـه نـام عـقـبـه (116) ديـدار و اسـلام را بـر آنان عرضه فرمود. آنان نيز پذيرفتند و حضرتش را تاءييد كردند.
ايـن گـروه هـنـگـام بـازگـشـت بـه مـديـنـه ، جـريـان اسـلام آوردنـشـان را بـراى قـبـيـله خـود نقل كردند و آنها را به اين دين خواندند و به اين ترتيب اسلام در مدينه انتشار يافت .
پـس از گـذشـت يـك سـال ، دوازده نـفـر مـرد در مـوسـم حـج بـه مـكـه رفـتـنـد و در عـقـبـه بـا رسـول خـدا(ص ) ديـدار كـردنـد. آنـان بـا حـضـرتـش پـيـمان بستند كه به خداى يگانه ايمان بياورند، ملازم كارهاى نيك باشند و از تعصبهاى جاهليت دورى بجويند.
رسـول خـدا(ص ) مَصْعَب بن عُمير(117) را به مدينه منوره فرستاد تا وظيفه تبليغ اسـلام را بـه عـهـده بـگـيرد، قرآن را بر آنها عرضه كند و با امور دينى آشنايشان سازد. به دنبال آن گروههاى بسيارى از مردم يثرب (مدينه ) به دين اسلام درآمدند.(118)
بـيـعـت عـقـبـه ، نـخستين موفقيت نظامى رسول خدا(ص ) در بيرون مكه مكرمه بود. زيرا اسلام در مـديـنـه انـتـشـار يـافـت و بـراى رسـول خـدا(ص ) در آن شـهـر سـپـاهـى تشكيل شد كه در گرفتاريها به آنان تكيه مى كرد.
د ـ دومـيـن پـيـمان عقبه : پس از گسترش اسلام در مدينه ، هفتاد تن از مسلمانان اين شهر به همراه خـويـشـاونـدان مـشـرك خـود، بـراى ديـدار بـا پيامبر(ص ) در موسم حج راهى مكه شدند. پس از رسـيـدن بـه شـهـر، بـا رسـول خـدا(ص ) و عـده گـذاشـتـنـد كـه شـبـانـه در محل عقبه اجتماع كنند.
دو سـوم شـب كه سپرى شد، مردم مدينه در گروههايى كوچك و به طور پنهانى راهى پناهگاهى در عقبه شدند تا اينكه ، هفتاد تن از مردان اوس و خزرج در آنجا گردهم آمدند. دو زن به نامهاى ام عماره (119)، نَسيبه دختر كَعب و اسماء(120) دختر عمرو بن عدى نيز با آنان همراه بودند.
رسـول خدا(ص ) همراه عمويش عباس به جمع آنان پيوست . عباس در اين هنگام كافر بود، امّا مى خواست كه از سرنوشت برادرزاده اش مطمئن شود.
ابتدا عباس سخن گفت و پس از او رسول خدا(ص ) سخن گفت و قرآن تلاوت فرمود و مردم را به اسـلام تـشـويـق كـرد. آنـگاه فرمود: با شما بيعت مى كنم تا چنانكه زنان و فرزندان خويش را حمايت مى كنيد، مرا نيز حمايت كنيد. پس مردم اين شرط را پذيرفتند و با آن حضرت بيعت كردند در حـالى كـه مـى گـفـتـند : (البته چنانكه از ناموس و زنان خويش دفاع مى كنيم ، از تو دفاع خواهيم كرد. اى رسول خدا(ص ) بيعت ما را بپذير، به خدا سوگند ما مرد كارزاريم ، ما جنگاورى را از نياكان خود به ارث برده ايم .)
رسـول خـدا(ص ) فـرمـان داد دوازده رئيس از ميان خود انتخاب كنند تا هر كدام رياست قوم خود را بـرعـهـده گـيـرد. پـس نـه نـفـر از خـزرج و سـه تـن از اوس انـتـخـاب شـدند... به اين ترتيب رسول خدا(ص ) سازماندهى نيروهايش را در بيرون مكه آغاز فرمود.
يـكـى از مـشـركـان ـ كـه بـه طـور اتـفـاقـى در مـيـان خـيـمـه گـاهـهـا و مـنـازل حـاجـيـان گـردش مـى كـرد ـ آنچه را كه در اين گردهمايى گذشت شنيد. پس فرياد زد و اهل مكه را خبر كرد: (محمد به همراه دين برگشتگان براى جنگ با شما گرد آمده اند.)
بـيـعـت كـنـنـدگـان بـدون اعتناى به آشكار شدن كارشان ، شمشير كشيدند و آماده جنگ با قريش گـرديـدنـد. امـا رسـول خـدا(ص ) فـرمـان داد كه به جايگاههاى خود باز گردند، زيرا خداوند متعال هنوز فرمان مبارزه را صادر نكرده بود.
بامدادان ، مردانى از قريش نزد آنان آمده گفتند: (اى گروه خزرج ! شنيده ايم كه آمده ايد محمد را از مـيـان مـا ببريد و بر جنگ با ما با او بيعت كنيد. ولى بدانيد، به خدا سوگند، بدترين چيز براى ما اين است كه از ميان قبايل عرب ، با شما بجنگيم .)
امـا مـشـركـان خزرج كه از جزئيات بيعت عقبه چيزى نمى دانستند، نزد قريش سوگند ياد كردند كه چنين چيزى نبوده و از چنين موضوعى بى خبرند. قريش نيز آنان را تاءييد كردند.
دومـيـن پـيـمـان عـقـبـه را بـايـد يـك مـوفـقـيـت نـظـامـى ديـگـر بـراى رسول خدا(ص ) شمرد.
ه‍ ـ تـمـركز نيرو در مدينه : پس از فرمان رسول خدا(ص ) مبنى بر مهاجرت مسلمانان مكه سوى بـرادرانشان در مدينه ، آنان با به جاى نهادن اموال و زن و فرزند خود در آن شهر راه مهاجرت را در پيش گرفتند.
سـران قـريـش در دارالنـَدوه تـشـكـيـل جلسه دادند و چنين تصميم گرفتند كه از هر قبيله جوانى بـزرگ زاده و نسب دار انتخاب كنند؛ و آنگاه به هر يك از آنان شمشيرى برّنده داده براى ترور پـيـامـبـر(ص ) بـفـرسـتـنـد. زيـرا در ايـن صـورت مـسـؤ ول قتل آن حضرت همه قبايل شناخته مى شدند و از آنجا كه قبيله بنى هاشم قدرت جنگ با همگان را نداشت به خونبها رضايت مى داد.
امـا رسـول خدا(ص ) به اين توطئه پى برد و در شبى كه بنا بود اين تصميم به اجرا درآيد هـمراه ابوبكر به مدينه مهاجرت كرد؛ و با وجود سرسختى قريش براى دستگيرى ايشان ، آن حضرت موفق گرديد كه بسلامت به مدينه برسد.
خـبـر آن مـهـاجـر بـزرگ در مـديـنـه پـيـچـيـد و مـردمـان شـهـر هـر بـامـداد بـراى اسـتـقـبـال وى بـيـرون مى آمدند و چون گرما شدت مى يافت به خانه برمى گشتند. با نزديك شـدن رسـول خـدا(ص ) بـه مـديـنـه ، مـردم مـسـلّحـانـه بـه استقبال آمدند و شهر جامه عيد به تن كرد.
مـفـهـوم هـجرت رسول خدا(ص ) به مدينه ، پيوستن فرمانده به سربازانش در پايگاه امن آنان بـود. بـا هـجـرت رسـول خـدا(ص ) بـه مـديـنـه ، دولت اسـلامـى تـشـكـيـل گـرديـد و تـاريـخ آن مـبـداء تـاريـخ هـجـرى قـرار گـرفـت . بـا اسـتـقـرار رسول اكرم (ص ) در مدينه ، به اعتبار اينكه حضرتش رياست عاليه مسلمانان مستقر در پايگاه امن مدينه را دارا بود، حاكميت مطلق از آن وى گرديد.
وضعيت كلى نظامى مسلمانان در مدينه منوره
(جهاد به خاطر وحدت و توحيد)
الف ـ بـنـاى مـسـجد: پس از آن كه جاى مسجد مدينه از سوى پيامبر(ص ) تعيين شد، بناى آن با خـشـت و سـنـگ آغـاز گـرديـد و آن حـضـرت بـه هـمـراه ياران خود خشت و سنگ به دوش مى كشيد و بـديـنـگـونـه پـيـامـبـر خـدا(ص ) نـيـز در اين كار شركت فرمود. به اين ترتيب بناى مسجد با فـرشـى از شـن و ماسه ، سقفى از شاخه نخل و ستونهايى از تنه درخت خرما به پايان رسيد. بـا سـاخـتـمـان ايـن مـسـجـد در حـقـيـقـت بـنـاى نـخـسـتـيـن پـادگـان اسـلامـى كامل شد.
ب ـ بـرادرى : رسـول خـدا(ص ) مـيان ياران خويش از مهاجران و انصار پيوند برادرى برقرار ساخت تا اينكه در امور زندگى كمك كار يكديگر باشند و همگى در راستاى هدفى يگانه با هم يكى گردند.
پس از آنكه ميان عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ربيع (121) پيوند برادرى برقرار شـد، سـعـد بـه عـبـدالرحـمـن گـفـت : (مـن از هـمـه انـصـار مـالدارتـرم ، بـيـا و مـال مـرا دو نيم كن ؛ و دو زن دارم ، بيا و ببين كدامش را دوست تر مى دارى ، نامش را به من بگو. مـن او را طـلاق مـى دهـم و آنـگـاه كـه عـده اش پايان پذيرفت ، تو با او ازدواج كن .) اين نمونه ايثارى است كه آن پيوند برادرى در پى داشت .
حقوق ناشى از اين پيوند، در تقسيم ميراث ، تا هنگام جنگ بدر بر حقوق خويشاوندى مقدم بود. امـا پـس از آن وضـعـيـت مـسـلمـانـان تـثـبيت شد و ارث بردن از طريق برادرى ملغى گرديد و به صاحبان رحم بازگشت .
ايـن پـيـونـد بـرادرى ، مـسـلمـانـان را بـه وجـودى يـگـانـه مـبـدل سـاخـت كـه مؤ من به يك عقيده بودند، براى يك هدف مى كوشيدند و گوش به فرمان يك فرمانده داشتند.(122)
ج ـ پيمانها و قراردادها(123): رسول خدا(ص ) با امضاى پيمانى ميان مسلمانان از يك سـو و يـهـود مـديـنـه مـنـوره از سـوى ديـگـر، بـه ايـنان اجازه داد كه در شهر بمانند و بر دين خودباشند و اموالشان نيز از آن خودشان باشد.
در ايـن پـيمان رسول خدا(ص ) ، زندگى اجتماعى ، اقتصادى و نظامى ساكنان مدينه منوره ، اعم از مسلمانان ، مشركان و يهوديان را سر و سامان داد.
ايـن پـيـمـان بـه زندگى اقتصادى مردم سر و سامان داد و تهيدستان در امور زندگى ، پرداخت ديون و اداى سربها و خونبها از كمك توانگران بهره مند گرديدند.
زنـدگـى اجـتـمـاعـى نـيـز بـا ايـن پـيـمـان نـظـام يـافـت ، هـمـسـايـگـان مـلزم بـه رعـايـت احـترام مـتـقـابـل بـا يـكـديـگـر شـدنـد و سـاكـنـان مـديـنـه نـسـبـت بـه قتل و ترور و خيانت امنيت پيدا كردند. هر كسى دين خودش را داشت ، خطاكار، بى آنكه هيچ چيزى بـتـوانـد مـانـع اجـراى كـيـفـر او گـردد، كـيـفـر مـى ديـد و هـيـچ عامل دينى يا غير دينى براى بر هم زدن صفوف مردم وجودنداشت .
دو جـنـبـه اقـتـصـادى و اجـتـمـاعـى ايـن پـيـمـان روشـن و مـفـهـوم اسـت . امـا آنچه براى ما در درجه اول اهميت است جنبه نظامى آن است .
ايـن پـيـمـان بـر فـرمـانـدهى پيامبر(ص ) بر مردم مدينه از مسلمانان و يهود تصريح دارد و او مـرجـع هـمـه امـور اسـت و در اخـتلافهاى ميان شهروندان مدينه قضاوت مى كند؛ و به اين ترتيب پيامبر خدا(ص ) فرمانده كل مدينه منوره مى گردد.
ايـن پيمان همچنين تصريح مى كند كه مردم مدينه در برابر هرگونه تجاوز خارجى بايد كمك يـكـديـگـر بـاشند. به اين ترتيب صفوف مردم مدينه يكپارچه شد و دفاع از مدينه در برابر تجاوز خارجى هدف همگان گرديد.
هـمـچـنـيـن ايـن پـيـمـان بـه صـراحـت اعـلام مـى دارد كـه مـشـركـان مـديـنـه حـق پـنـاه دادن امـوال يـا اشـخاص قريش را ندارند و تا هنگامى كه مسلمانان در جنگ باشند يهوديان در پرداخت هـزيـنـه هـا بـه آنـهـا كـمـك مـى كـنـنـد و بـديـن تـرتـيـب مـسـلمـانان و قريش در آستانه آغاز جنگ قرارگرفتند.
رسـول خـدا(ص ) موفق گرديد كه به وسيله اين پيمان ، مردم مدينه را با وجود اختلاف اديان و خواسته هاى متفاوت و تمايلات گوناگون عليه دشمنانشان متحد سازد.
بـا ايـن معاهده رسول خدا(ص ) همه امكانات موجود را براى گردآوردن نيروهاى خودى در يك جا و زير يك فرماندهى به كار گرفت و آماده دفاع از اسلام گرديد.
آن حـضـرت در ايـن مـدت دست به كار آماده شدن براى جهاد گرديد و هنگامى كه يكپارچه ساختن نيروهايش كامل شد، جهاد را آغاز فرمود.
3 ـ نـتـايج : رسول خدا(ص ) توانست به مدينه پناه ببرد و نيروهايش را در آنجا تمركز دهد و صـفـوف سـاكـنـان آن شهر را، على رغم اختلاف تمايلات ، خواسته ها و اديانش ‍ متحد سازد و در راستاى مقابله با تجاوز خارجى و پايان دادن به اختلافهاى داخلى ، آنان را به جامعه اى واحد تبديل كند.
گرچه تنها سپاه مورد اعتماد رسول خدا(ص ) ـ با وجود كمى تعدادشان ـ مسلمانان بودند، اما آن حضرت توانست عقيده اى را در آنان پديد بياورد كه از صميم قلب بدان ايمان داشته باشند؛ و هـدفـهـايـى چـنـان روشـن را بـراى آنـان تـرسـيـم بـفـرمـايـد كـه در راه رسـيـدن بـه آنـهـا از بذل مال و جان دريغ نورزند.
هـدف مـسـلمـانان دفاع از اسلام و تلاش براى حمايت از آزادى گسترش آن بود و در اين راستا از بذل همه دار و ندارشان دريغ نمى ورزيدند.
تـا ايـن هـنـگام رسول خدا(ص ) سپاهى فراهم ساخت كه هدفى يگانه ، آنان را گردهم مى آورد، تنها از يك فرمانده دستور مى گرفتند و بر يك پايگاه امن تكيه داشتند. به اين ترتيب ـ على رغم شمار اندك مسلمانان ـ همه وسايل موفقيت آنان در صورت بروز جنگ آماده گرديد.
اعراب ، روميان و ايرانيان
1 ـ اعراب :
مـلت عـرب نـمـايـنـده كهن ترين و ناب ترين ملتهاى سامى نژاد است . زيرا كه اينان در جزيره عـربـى بـه حـالت انـزوا بـه سـر مـى بردند و هيچ جهانگشايى موفق به ورود در اين جزيره نگرديد، در نتيجه آنان براى روزگارى دراز در آنجا باقى ماندند.
اعـراب دونـوعـند: عدنانيها، يعنى اعراب شمال و قحطانيها يعنى اعراب جنوب . اين تقسيم پايه نـژادى ندارد، بلكه پايه آن شرايط خاص زمانى و مكانى است كه به تفاوتهايى در زبان و فرهنگ منجر گرديده است .
كـشـفيات باستان شناسى ، وجود دست كم چهار دولت متمدن يعنى معين ، سباء، حضرموت و قتبان را در جـنـوب تـاءيـيـد مـى كـنـد. چـنـانـكـه در مـنـطـقـه شـمـالى نـيـز دولتـهـاى مـتـمـدنـى تـشـكـيـل گـرديـد، مـانـنـد دولت لحـيـانـيـهـا در مـنـطـقـه حـجـر، كـنـار سـاحـل خـليج عقبه ، دولت نبطى ها در بخشهاى جنوبى سوريه ، مملكت تدمر در بادية الشام ، دولت خاندان منذر در مرزهاى عراق ، مملكت غسانيها در شام و مملكت كنده در نجد.
ايـن مـمـالك از فـرهـنـگ پـيـشـرفـتـه اى بـرخـوردار بـودنـد. امـا تـمـدن عـرب قـبـل از اسـلام از مـيـان رفت ، جنبه هاى معنوى آنان به پستى گراييد و برخى خويهاى ناپسند مثل عصبيت و انتقام جويى بر آنان حكمفرما گشت .
سـرآمـدتـرين و نيرومندترين قبايل عربى ، پيش از ظهور اسلام قريش بودند كه در شهر مكه سكونت داشتند. زمام امور به دست اشراف ، رؤ ساى خاندانها، قدرتمندان و مالداران بود.
مـكـه بـه سـبب قرار گرفتن بر سر راههاى بازرگانى و داشتن احترام دينى ، از اهميت بسيارى بـرخوردار بود. همان طورى كه مردم به قريش نيز به عنوان اينكه همسايگان خانه خدا بودند احـتـرام مـى گـزاردند و كسى نسبت به آنها جسارت نمى كرد. اين امر موجب شده بود كه تجارت آنان از دستبرد بسيارى از صحرانشينان مصون بماند.
از آنـجـا كـه در مـكـه كـشـت و زرعـى وجـود نـداشـت ، بـيـشـتـر مـردم آن بـه بـازرگـانـى اشتغال داشتند.
اعتقادات دينى مردم پايه درستى نداشت و بسيار ساده و سطحى بود. صحرانشينان معتقد بودند كـه در جـهان نيروهاى خارق العاده اى وجود دارند كه با استفاده از نيروى جن و شيطان بر جهان آنـهـا سلطه دارند. به اعتقاد آنان جنّيان با كاهنان و جادوگران رابطه داشتند. از اين رو كاهنان از زبـانـى مـبـهم و مسجّع استفاده مى كردند و از آينده خبر مى دادند؛ و به اين ترتيب اعراب به جادوگران و كاهنان روى آوردند.
گروه اندكى از اعراب به مسيحيت و يهوديت گرويدند و شمار كمى يكتاپرست بودند.
جـزيـرة العـرب در انـحـطـاط و تـجـزيـه سـيـاسـى و در دوران ركـود فـرهـنـگى بسر مى برد. زندگانى اجتماعيش بغرنج ، اوضاع اقتصادى اش آشفته و از جنبه دينى منحط گشته بود.
در چنين اوضاع و احوالى اسلام ظهور كرد. رسول خدا(ص ) نظام قبيله اى ، فردگرايى افراطى و بى اعتنايى به دين را مورد تهاجم قرار داد؛ و با بهره كشى مادى و ستم اجتماعى مبارزه كرد. بـه ايـن تـرتـيب ظهور اسلام بزرگترين انقلاب اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى و فرهنگى بود كه در همه جهان پديد آمد، زيرا اسلام حكومت و دينى است براى همه مردم .
2 ـ روم
سپاه روم بر نظام تيولدارى متمركز بود، به اين ترتيب كه هر يك از اشراف فرمانده گروه خـودش بود و به هر يك از آنها املاك و مستغلات بسيارى داده مى شد تا افراد تحت قلمروش با آن روزگـار بـگـذرانـند. اين امر موجب بروز جنگهاى داخلى گرديد، بويژه در آن روزگارى كه حكومت مركزى در قسطنطنيه تضعيف گشته بود. خاندانهاى اشراف قصد توسعه قلمرو خودشان بر ضرر ديگران را داشتند. حتى برخى از آنان در مواقعى بر عليه حكومت مركزى نيز شورش مى كردند.
رومـيـان بـراى حمايت از مرزهاى جنوبى و هم مرز با جزيرة العرب و مرزهاى جنوب شرقى و هم مرز با ايران ، بر غسانيها و ديگر قبايل عرب تكيه داشتند.
اخـتـلاف مـيـان گـروهـهـاى گـونـاگـون مـسـيـحـى پـيش از اسلام شدت يافت و خاص و عام را در بـرگـرفـت . مردم بيش از هر كار ديگرى به مجادله هاى دينى سرگرم بودند؛ و اين مجادله ها در ميان طبقات مختلف و در هر زمان و مكانى جريان داشت .
مـشكل عمده سپاه روم در اين هنگام جيره بود و پرداخت حقوق سربازان به سبب ضعف مالى دولت ، پيوسته از موعدش به تاءخير مى افتاد و آنان هميشه شاكى بودند. سپاه ، هدف معينى نداشتند كه صفوفشان را يكپارچه سازد و يا آنان را وادار سازد كه در راهى جز تلاش معاش بكوشند.
بدين ترتيب سپاه روم ، سپاهى مزدور و زير فرمان شمارى از اشراف بود كه پستهاى خود را نه با لياقت و كاردانى بلكه با وراثت به دست مى آوردند.
3 ـ ايران (124)
نيروهاى مسلح ايران نيز شبيه نيروهاى نظامى روم بود. مرزبانها و دهقانان فرماندهى سپاه را بـه دسـت داشـتـنـد و در سـرزمـيـنـهـاى وسـيـع و مـستغلات پهناور، مستبدانه حكمرانى مى كردند. پـادشاهان ايرانى براى حمايت نواحى جنوبى هم مرز با جزيرة العرب و نواحى جنوب غربى هم مرز با روم به خاندان منذر تكيه داشتند.
عـقـيـده حـاكـم بـر كـشـور و بيشتر مردم ايران مجوسيت بود و ارتش اين كشور نيز همانند روميان هدفى كه صفوفشان را يكپارچه سازد و به آنها انگيزه اى جز مزدورى بدهد نداشتند... چنانكه فـرمـانـدهـى نـيز غالباً موروثى بود و فرماندهان به حسب و نسب و مقامشان نزد خسروان تكيه داشتند، نه بر لياقت نظامى و كارآيى جنگى خويش .
4 ـ خـلاصـه : گـر چـه شـمـار قبايل عرب پيش از اسلام بسيار بود، اما تفرقه موجب ضعف آنها گـشته بود و سران خودخواه و نفس پرستشان آنها را زير سلطه ظالمانه خود گرفته بودند. هـيـچـيـك از امـپـراتـوريهاى ايران و روم از سازماندهى منظمى برخوردار نبودند. نه اعراب و نه روميان و ايرانيان ، به هدفى كه در راه آن حاضر به فداكارى باشند مؤ من نبودند. شمار آنان بسيار امّا بى سر و سامان بود ولى شمار اندك مسلمانان منظم و سازمان يافته بود.
تحليل وضعيت نظامى طرفين
در خلال بحثهاى مربوط به وضعيت نظامى طرفين روشن شد كه مسلمانان ـ با وجود كمى شمار ـ از دشـمـنـان مـشـرك ايـرانـى و رومـى خود ـ با وجود شمار زياد آنها ـ نيرومندتر بودند. زيرا مـسـلمـانـان در رويارويى با دشمنان خود از امتياز اعتقاد استوار و ايمان ژرف نسبت به اهدافشان برخوردار بودند و با طيب خاطر همه دار و ندار خود را در راه آن اهداف مى بخشيدند.
در جـنـگ جهانى دوم و همه جنگهاى قديم و جديد شاهديم كه چگونه طرفين از راههاى گوناگون مـى كـوشـيـدنـد سـربـازان را بـه عـادلانـه بـودن دعـوايـشان قانع كنند، تا اينكه آنان را به فداكارى در راه آن آماده سازند.
نـهايت تلاش متحدين و متفقين در جنگ دوم جهانى اين بود كه ملتهاى خودشان و نيز ديگر ملتها را بـه مـتـعـالى بـودن هـدفـهـاى جـنـگـى خـود مـتـقـاعـد كـنـنـد. هـر دو طـرف بـه دنـبـال يـك هـدف بـودنـد؛ و آن وادار سـاخـتن سربازان براى جنگيدن در راه هدفى مشخص و مؤ من سـاخـتـن مـردم بـه هـدفـهـاى آنـان بود. زيرا تنها از اين طريق است كه سرباز حاضر مى شود فـداكـارى كـنـد، هـمـيـشه پيشرو باشد و از دشمن روى برنتابد. همچنين ملتها حاضر مى شوند سرمايه هاى مادى و معنوى خويش را در راه تحقق هدف فدا سازند.
هـر ارتشى كه از روى عقيده و براى تحقق هدف معينى مى جنگد بناچار بايد در راه عقيده و هدفش بـه پـيـشـواز مـرگ بـرود، كـه در آن صـورت بـا وجـود آنـكـه شـكـسـت چـنـيـن سـپـاهـى مـحـال نـيـسـت ، اما بسيار دشوار خواهد بود؛ و اگر چه ممكن است در مواردى با ناكامى رو به رو گردد، اما نتيجه نهايى هميشه به نفع اوست .
اما سپاهى كه از ايمان و هدف تهى باشد، در رويارويى با مشكلات روحيه اش را به آسانى از دست مى دهد... اگر روحيه اى داشته باشد!
چـه راسـت گـفـتـه اسـت نـاپـلئون : نـسـبـت كـارآيـى عـامـل و انـگـيـزه مـعـنـوى بـه عامل مادى در جنگ ، سه به يك است ... .
در نتيجه آمادگيهاى دقيق و ممتازى كه رسول خدا(ص ) به اجرا درآورد، وضعيت نظامى هميشه به نـفـع مـسلمانان بود. زمان نيز به نفع مسلمانها بود، زيرا هر چه مى گذشت بر شمار و نيروى مسلمانان و نيز بر ايمان و فداكارى آنها در راه هدف افزوده مى گشت .