و راستى عبادتى كه راه قرب به سوى پروردگار
عالميان است و در قرآن مجيد مىفرمايد: مرا بپرستيد كه اين راه
مستقيم است(195).
وهمچنين سبب رسيدن به بهشت است(196)،
راهى بسيار دشوار و آفاتش زياد و موانعش سخت است.
و براى آگاهى از موانع و آفات پذيرفته شدن نماز
بس است حديث شريف حضرت رسول كه براى معاذبن جبل بيان فرمود.
حديث معاذ و
اتمام حجت پيغمبر صلى الله عليه و آله
در اين حديث شريف رسول خدا به معاذ مىفرمايد:
اگر اين حديث را حفظ كنى تو را سودمند مىباشد و اگر حفظ نكنى، نزد خدا بر تو حجت
است. و خلاصه حديث اين است كه آن حضرت در اين حديث، هفت حجاب ذكر مىفرمايد كه هر
يك مانع از قبولى عمل است:
حجاب نخست: غيبت
است كه نمىگذارد عمل صاحبش پذيرفته گردد.
حجاب دوم: ريا و
غرض از عمل، به خاطر دنيا بودن است.
حجاب سوم: تكبر بر بندگان
خدا است.
حجاب چهارم: عجب.
حجاب پنجم: حسد
است.
حجاب ششم: قساوت قلب و
بىرحمى است.
و حجاب هفتم: اراده شهرت
داشتن به عملاست.
معاذ گريه كرد و اظهار عجز و قصور خود نمود، پس
آن حضرت فرمود: اگر در عملت تقصير است، پس زبانت را از
برادرانت قطع كن، يعنى با زبانت به مردم اذيت نكن و اظهار خوبى خود را به مذمت كردن
برادرانت منما و در عمل، ريا مكن و در مجلس ناسزا نگو و خودت را بر مردم، بزرگ
نمايش نده كه خيرات دنيا از تو بريده مىشود و مردم را پاره نكن وگرنه سگهاى دوزخ
تو را پاره مىكنند؛ خداوند مىفرمايد: والنشطت نشطا(197)
آيا مىدانى ناشطات كيستند؟ سگهاى جهنمند كه
گوشت و استخوان را پاره مىكنند(198).
معاذ اين حديث را بيشتر از قرآن تلاوت مىنمود
تا عمل به آن را فراموش نكند.
خاتمه:
سلوك الى
الله و شيوه نجات از خطرات دنيا و آخرت
(خاتمه اين كتاب) در بيان مختصرى از كيفيت سلوك
الى الله و طريقه نجات از خطرات دنيا و عقبى است.
همان طورى كه به زمين دنيا شايستگى دادهاند كه
تخمى از انواع حيوانات يا ميوهها را در آن قرار داده و پرورش دهند، استعداد برداشت
صد تا هفتصد برابر آن را دارد، هفتصد برابر آن را دارد، همچنين به حقيقت دنيا اين
استعداد را دادهاند كه مزرعه آخرت باشد و تخم اعمال صالحه را در آن قرار دهند و
آنگاه يكى را ده، تا صد، تا هفتصد(199)
بلكه تا بىنهايت و حساب بردارند(200).
همچنين به زمين نفس انسان، اين استعداد را
دادهاند كه چون تخم روحانيت در آن بكارند و به آب عنايت و آفتاب شريعت پرورش دهند،
از آن ثمرات قرب و معرفت، چندان بردارند كه در وهم و فهم و عقل هيچ آفريدگارى
نگنجد؛ همان طورى كه مضمون حديث قدسى است مىفرمايد:
آماده نمودهام براى
بندگان نيكوكارم نعمتهايى كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به دل هيچ بشرى
نگذشته است(201)
از بين بردن
خشم و هوا به وسيله تقوا
غرض از تعلق روح به قالب بدن آن است كه روح با
اين مركب بتواند قرب الهى و معرفت و نورانيت را كسب نمايد و از آن جايى كه با بودن
هوا و غضب، اين مقام ممتنع است، لذا حق تعالى به توسط انبيا دستور العملهايى مقرر
فرمود كه اكسير شرع و تقوا باشد كه اگر به آن عمل نمايند، صفت هوا و غضب- كه منشأ
جميع شرور مىباشد- در حد اعتدال ثابت مىشود. و صفات پسنديده از قبيل حيا و جود،
سخاوت و شجاعت، حلم و تواضع، مروت و قناعت، صبر و شكر و ديگر اخلاق حميده در نفس
پيدا مىشود و نفس انسانى از آمارگى(202)
به مقام مطمئنه(203).
مىرسد و روح، پاك شده و سزاوار خطاب: به سوى پروردگارت برگرد در حالى كه از خداوند
خشنودى و خدا نيز از او خشنود است(204)مىگردد
چنين كسى كه سزاوار است پس از ورود بر بساط لطف و مرحمت حق آرزو كند:
اى كاش! قوم من مىدانستند كه پروردگارم مرا آمرزيد و از گرامى
شدگان قرار داد!(205)!
و براى هميشه در روح و راحت و نعمت و لذت باشد(206).
سرپيچى از
شرع و تنزل به رتبه حيوانيت
اما اگر انسان از عمل كردن به شرع الهى، سرپيچى
نمود و طوق ديانت از گردن خود دور نمود و از گلزار شرع انور، فرار نمود و خود را
متوجه گلخن دنيا و شهوات آن نمود، به بهايم و درندگان ملحق شده بلكه از آنان نيز
پستتر خواهد گرديد(207)؛
زيرا حيوانات، عذاب اخروى ندارند؛ اما انسان به سبب تمكن و اختيارى كه داشته،
موجبات عذاب هميشگى خودش را فراهم مىنمايد.
حسادت، نتيجه
هوا و غضب
به سبب هوا، شره و حرص و آرزو و پستى و شهوت و
بخل و به سبب غضب، بدخويى و تكبر و عداوت و تندى و خودرأيى و استبداد، كذب و عجب،
تفاخر و ترفع پيدا مىشود و از مجموع هر دو (هوا و غضب) حسد پيدا مىشود و اگر اين
صفتها بر نفس چيره شود، طبع نفس مايل به فسق و فجور، قتل و ايذا و انواع فسادها
مىشود و پس از مرگ به آتش هر كدام از اين صفات سوخته و معذب خواهد بود.
چون شود اخلاق و اوصافت نكو |
|
هشت جنت خود تويى اى نيكخو |
گر گرفتار صفات بد شدى |
|
هم تو دوزخ، هم عذاب سرمدى |
مايه دوزخ چه باشد خلق بد |
|
خلق بد آمد به راه دوست سد |
جمله اخلاق و اوصاف اى پسر |
|
هر زمان گردد ممثل در صور |
گاه نارت مىنمايد گاه نور |
|
گاه دوزخ، گاه جناتست و حور |
تشابه گفتار انبيا (عليه السلام)
و اطبا
براى اينكه غفلت و جهالت انسانى را بدانى، به اين مثل توجه كن: اگر
يك نفر طبيب يهودى مثلا به او (مريض) بگويد اگر بخواهى از اين بيمارى نجات يابى،
بايد تا سه روز آب نياشامى و به دستور من رفتار نمايى ببين چگونه بر گفتهاش اعتماد
مىكند و به آتش عطش صبر مىنمايد از ترس آنكه مرضش زياد نشده بلكه بر طرف گردد؛
اما گفتار اين همه طبيبان روحانى؛ يعنى 124 هزار پيغمبر كه همه از بيماريهاى
گوناگون باطنى بشر خبر دادهاند و دستور العملها براى چاره آنها ذكر كردهاند كه
همه از طرف پروردگار عالم است و همان شريعتهاى آسمانى است كه به مردمان رساندند؛
ولى بيشتر اين بشر زير بار نمىروند نمىپذيرند بلكه سخنان انبيا را افسانه
مىپندارند و بر فرض هم كه بپذيرند، آن عذابها را چون عذابهاى دنيوى مىپندارند و
حال آنكه به فرموده مولا امير المؤمنين (عليه السلام) اين عذابى است كه آسمان و
زمين تاب پايدارى در برابرش را ندارند(208)
حد ندارد وصف رنج آن جهان |
|
سهل باشد رنج دنيا پيش آن |
اى خنك آن كو جهادى مىكند |
|
بر بدن زجرى و دادى مىكند |
تا ز رنج آن جهانى وارهد |
|
بر خود اين رنج عبادت مىدهد(209)
|
اى مردم! هر آينه وعده خدا راست است، پس زندگى
دنيا شما را نفريبد و به خداوند (به عفو و كرمش) مغرور نشويد(210).
لزوم مواظبت قلب و جوارح در هر
حال
پس از اين كه معلوم شد رستگارى از خطرات دنيا و عقوبتهاى آخرت و
رسيدن به بهشت جاويد جز در عمل نمودن به دين الهى و پيروى اوامر و نواهىاش حاصل
نمىشود، مىگوييم:
عمل كردن به اوامر حق حاصل نمىشود جز به مراقبت دل و جوارح؛ يعنى
هميشه بايد مواظب باطن و ظاهرش باشد از هنگام بيدار شدن از خواب تا دوباره خوابيدن
را تقسيم نمايد تا عمرش ضايع نشده و سبب خسران و زيانش نگردد؛ به اين ترتيب كه در
حالى از حالات متوجه تكليف خداوند باشد كه چه اقتضا مىكند.
طريق تقسيم اوقات- چنان كه بزرگان بيان فرمودهاند -به اين است كه
نخست سعى مىكند سحر خيز باشد. هميشه مقدارى قبل از طلوع فجر از خواب بر خيزد و
نخستين چيزى كه بر قلب و زبان مىگذراند، بايد ذكر خدا باشد كه:
شكر خدايى را كه مرا زنده كرد پس از آن كه مرا ميرانيد و بازگشت به
سوى اوست(211).
و سجده كند و برخيزد و دعاى وارده را بخواند(212).
آنگاه لباس خود را بپوشد و باز ذكرى كه وارد شده است بخواند(213).
اگر قصد بيت التخليه را دارد، آداب آن را- كه در كتب مفصل ذكر شده
است-رعايت نمايد.
در حال وضو نيز آداب و دعاهاى آن را ترك ننمايد. پيش از نماز، عطر
بزند و اگر مجال دارد، يازده ركعت نافله شب را بخواند
كه هشت ركعت نافله شب و دو ركعت
شفع و يك ركعت وتر است و همچنين دو ركعت
نافله صبح را نيز بخواند و اگر مجال ندارد، به دو ركعت
شفع و يك ركعت وتر اكتفا نمايد و سپس نافله صبح را بخواند.
اهتمام به استغفار در سحرگاهان
مخصوصا استغفار در سحر را ترك ننمايد بلكه بر آن اهتمام داشته
باشد، به ويژه در قنوت وتر كه هفتاد مرتبه استغفار دارد خداوند در قرآن مجيد
استغفار كنندگان در سحرگاه را مىستايد(214).
اندكى صرفه نما در خواب و خور |
|
ارمغان بهر ملاقاتش ببر |
شو قليل النوم مما يهجعون |
|
باش در اسحار از يستغفرون(215)
(216) |
اگر بتواند از خانه حركت نمايد و به قصد مسجد و درك فضيلت آن و
نماز جماعت بيرون رود و دعاهاى وارده در اين حالات را ترك ننمايد. آنگاه نماز را با
آداب ذكر شده بخواند و پس از نماز مشغول تعقيب شود تا طلوع آفتاب. آنگاه سجده شكر
نمايد و آن را طول دهد.
لزوم رعايت آداب خوراك
چون مقدارى از روز بگذرد، صدقه بدهد و اگر گرسنه باشد به قصد تحصيل
نيرو و برطرف كردن فشار گرسنگى، خوراك بخورد پيش از خوراك دو دست را بشويد؛ مثل
بندگان بنشيند و بسم الله را ترك نكند و در ضمن خوراك
مكرر حمدا لله بگويد و ابتدا و انتهاى خوراك را نمك
قرار دهد؛ يعنى با نمك شروع كند و با نمك نيز خاتمه دهد. در يك روز دو مرتبه گوشت
نخورد بلكه سه روزى يك مرتبه بخورد و در چهل روز، آن را ترك ننمايد.
طول دادن نشستن بر سر سفره طعام پسنديده است، لقمه را كوچك بردارد
و خوب بجود و به اطرافش ننگرد، تا هنوز ميل به خوراك دارد، دست بر دارد و اگر عطش
دارد آب به مقدار اندك بياشامد؛ زيرا زيادتى آن، بيمارى مىآورد و هنگام آشاميدن آب
بسم الله و الحمدلله را
فراموش ننمايد و حضرت امام حسين (عليه السلام) را متذكر شود و به او و اصحابش سلام
نمايد و بر قاتلينش لعنت فرستند.
اين مختصرى از آداب خوردن و آشاميدن است و تفصيل آن در كتب فقهى
است.
تحصيل علم آخرتى، بهترين كارها
پس از آن، اگر نياز به كسب ندارد، به تحصيل علم و آخرت سرگرم شود
كه از اهم آن معرفة النفس و علم به عيبهاى نفس و مهلكات
و منجيات آن است؛ يعنى عيبهاى نفس خودش را بشناسد و چيزهايى كه براى نفسش هلاك
كننده است و چيزهايى كه موجب نجاتش مىشود ياد بگيرد؛ البته آداب و شرايط تحصيل علم
را رعايت نمايد و از مفاسدش بپرهيزد كه از آن جمله حرص و طمع و حسد است.
اگر اهل زراعت يا تجارت يا صنعت است به آن سرگرم شود؛ ولى با رعايت
شروط و آدابى كه در قرآن و اخبار بدان اشاره شده است و مناسبت است بعضى از آداب در
اين جا به طور خلاصه ياد آورى مىشود و آن سلوك و نجات صاحبان نعمتها و اهل تجارت و
اهل صنايع است.
لزوم استفاده صحيح از ثروت
مال و نعمت و جاه و دولت دنيا مانند نردبان است كه با آن مىشود
بالا رفت يا پايين، پس مال و جاه، هم وسيله تدارك درجات بهشت و قرب حضرت آفريدگار و
نيز وسيله رسيدن به دركات دوزخ و دورى از پروردگار است.
خداوند در قرآن مىفرمايد: در آنچه تو را خدا
داد از مال دنيا، درجات اخروى را بطلب و بهرهات را از دنيا نيز از ياد نبر(217).
و اين اشاره به اين است كه بهرهات از مال دنيا همان است كه در راه خدا صرف كنى نه
آنچه به هواى نفس خرج كنى يا بنهى كه: هر چه نزد شماست از بين رفتنى است و آنچه نزد
خداست پايدار است(218).
روايتى جالب درباره كيفيت
استفاده از مال
شرح آنچه در راه خدا يا نفس و هوا صرف نمايند در روايتى از حضرت
خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله چنين رسيده است:
كسى كه مال حلال بيابد و با آن آبرو و دينش را
نگهدارند (به اين ترتيب كه از مردمان، بىنيازى جويد و ذلت طمع را نكشد و با عزت
قناعت بسازد) و با خويشان پيوند نمايد (صله رحم كند) و به آن مال حقوق و بدهىاش را
بپردازد و به آن مال حقوق و بدهىاش را بپردازد و به آن مال حقوق همسايگان را ادا
نمايد، روز قيامت خداوند را ملاقات مىكند در حالى كه صورتش چون نور ماهتاب در شب
بدر (ماه شب چهارده) است و كسى كه به مال حرام برسد و زياده جو و فخر كننده و ريا
كار باشد، خداوند را ملاقات مىكند روز قيامت در حالى كه خداوند بر او خشمناك است(219).
آفات ده گانه مال و جاء دنيا
در مال و جاه دنيا آفاتى است كه اگر انسان از
آن جان سالم به در برد و صفاتى در آن افزايد، سعادت ابدى و دولت سرمدى برايش حاصل
است. آفتهاى آن ده تاست:
اول: طغيان است كه در نتيجه سركشى، از حق غافل
و دور مىشود. خداوند مىفرمايد:
انسان هر آينه سركشى
مىكند وقتى خود را بىنياز ببيند(220).
دوم: بغى است كه ظلم و فساد بر بندگان خداست،
همان طورى كه در قرآن مجيد مىفرمايد:
اگر خداوند روزىاش را بر
بندگانش فراوان سازد، هر آينه در زمين ستم مىكند(221)
سوم: اعراض از خداست كه از آخرت روى گردانده و
به هوا سرگرم مىشود و كفران نعمت مىنمايد(222).
چهارم: كبر و نخوت است، همان گونه كه فرعون را
گرفت و گفت: آيا سلطنت مصر براى من نيست و اين جويها از زير
(كاخ) من روان نمىباشد(223)؟
پنجم: تفاخر است كه بر ديگران فخر جويد و بر
برادران برترى را خواهد(224).
ششم: تكاثر است كه با زياد كردن مال و جاه به
آن سرگرم شده و از ياد خداى عزوجل غافل مىماند(225).
هفتم: سرگرمى به امور مادى است كه در نتيجه،
عمر عزيز را ضايع مىگرداند و اين سرمايه گرانقدر را در جمع آورى و نگهدارى مال و
صرف كردنش در تحصيل خواسته هاى مادى و لذتهاى نفسانى و بهرههاى حيوانى مىگذراند(226).
هشتم: بخل است كه از نفقه واجب خوددارى نمايد؛
از زكات و صدقه و كمك برادران و صله رحم و اجابت سائل و گراميداشت همسايه و ميهمان
و توسعه نفقه بر عيال و نظاير آن(227)
نهم: تدبير است و آن زياده روى كردن در خرج
نمودن بر خلاف رضا و فرمان خداست و ضايع كردن مال است در طلب جاه و منصب و سخاوت
كردن است براى شهرت و ثناى خلق و انفاق نمودن بر سفيهان و ستمگران و فاسقان و زياده
روى نمودن در تلف كردن مال در خوراكى پوشاكى و ساختمان و ظرفها و فرشها و خلاصه
زينتهاى كه(228)
جز باز ماندن از حق نتيجهاى ندارد:
به درستى كه تبذير كنندگان
برادران شياطين هستند(229).
دهم: غرور است(230)
كه دل به دنيا نهادن و آخرت، حساب و صراط و ثواب و عقاب را فراموش كردن است از هيبت
و عظمت و قهر حق بىخبر ماندن و به كرم و رحمتش مغرور گشتن است بىآن كه طاعتش زياد
و يا از معصيت
رويگردان يا تايب باشد.
اينها آفاتى است كه از مال و جاه دنيا مىشود و
سبب فتنه و امتحان صاحبش مىگردد؛ همان طورى كه حق تعالى مىفرمايد:
اموال و اولادتان را فتنه است سبب امتحان و آزمايش شماست(231).
خواص مثبت
مال و جاه دنيا
اول: علو همت است؛ يعنى انسان هدفش را برتر از
ماده و ماديات قرار دهد اگر همه دنيا را مالك باشد، به آن برترى نجويد بلكه همه را
ملك خداى داند و به چشم خوشامد در آن ننگرد تا طاغى نگردد.
دوم: عفت است تا ظلم و فساد بر خود و ديگران
روا ندارد.
سوم: توجه به حق است. خود و مال و ملك را همه
براى حق دانسته و از دوستى همه آنها روى بگرداند و به دوستى حق روى آورد بلكه جز
خدا را دشمن شناسد(232)
كه با دل بستن به آنها از دوست باز ماند.
چهارم: شكر است. شكر تن، به خدمت كردن و شكر
دل، به ايمان و شكر زبان، به گفتن الحمدلله و شكر مال،
به اتفاق نمودن است.
پنجم: تواضع.
ششم: سخاوت.
هفتم: فراغت است. مقصود از
فراغت آن است كه مال و جاه او را از ياد خدا باز ندارد؛ همان گونه كه خداوند
تعريف چنين افرادى را در قرآن مجيد چنين فرموده:
مردانى كه آنان را داد و
ستد از ياد خدا باز نمىدارد(233).
هشتم: تقواست كه از مال حرام و شبه ناك
بپرهيزيد و از شهوات ناروا و اخلاق بد و مخالفت فرمان حق دورى گزيند و در انجام
واجبات كوشا باشد كه:
گرامىترين شما نزد
پروردگارتان، پرهيزگارترين شما مىباشند(234).
نهم: قوام است؛ يعنى حد وسط در خرج كردن، نه
اسراف و نه تقتير.
اسراف آن است كه در
خوراكى و پوشاكى و نظاير آن، زياده از آن حدى كه سزاوار است خرج نمايد و بر خلاف
رضاى خدا عمل نمايد.
تقتير آن است كه بر
خود تنگ گيرد و بر عيال خود سخت گيرد، جايى كه بايد انفاق كند، و بر وفق فرمان و
رضاى حق تعالى نكند.
قوام آن است كه
اعتدال و حد وسط را رعايت نمايد و به انفاق در راه حق تعالى اقدام نمايد(235).
دهم: تسليم و رضا است. تسليم نفس و مال به اين
وجه است كه چيزى از آن خود نداند بلكه خود را وكيل خرج بيند و مردمان را بندگان حق
بشناسد و مال را به امر صاحبش بر آنان صرف نمايد و به چشم حقارت به آنان ننگرد و بر
ايشان منت ننهند و هر كس احسانش را پذيرفت منتش را داشته باشد.
رضا آن است كه به
هر چه خدا برايش خواسته است خشنود باشد و هر حكمى كه خداوند بر نفس و مال او راند
اعتراضى نداشته باشد. در بلا بردبار باشد و دل بر جهان ننهد و به عشوه نفس و غرور
شيطان فريفته نگردد و جان در معرض تسليم دارد تا چه وقت طلبد، در آن حال حاضر به
تسليم باشد.
اگر مالى از او بماند، وقف بر مصارف خيز و وجوه
بر نمايد كه هر كه را در حال حيات طاعت نيست، او مرده است و هر كه را پس از مرگ
طاعت است، او زنده است.
سخن پيامبر
اكرم صلى الله عليه و آله درباره تاجر درستكار
اما اهل تجارت؛ اگر راستى درست گفتار و درست
كردار باشد به فرموده پيغمبر صلى الله عليه و آله فرداى قيامت با پيغمبران در بهشت
محشور مىگردد(236).
شرط نخستين در تجارتى كه به كار آخرتش بخورد آن
است كه تقوا را پيشه خودش سازد و مال را از آن خدا داند و بخواهد كه در مال خدا به
امر و رضاى خدا تصرف نمايد و هر چه سود پديد آورد، بر طبق دستور حق عمل نمايد و بر
بندگان خدا صرف نمايد و عيال خود را از جمله آنان شمرد.
لزوم آسان
گرفتن و سوگند نخوردن در معامله
ديگر آن كه انسان در خريد و فروش رعايت انصاف
را بنمايد و در معامله سختگيرى نكند. از رسول خدا صلى الله عليه و آله مروى است كه
فرمود: خداوند رحمت كند كسى را كه فروش و خريد را آسان گيرد(237).
البته در خريد و فروش سوگند به راست و دروغ
نخورد كه حق تعالى سود اگر بسيار سوگند خورنده را دشمن دارد.
ديگر آن كه به سود اندكى قناعت كند كه بركت
همراه قناعت است و در امانتدارى بكوشد.
كس نيارد ز پس تو پيش فرست
هنگام خريدن، متاع را مذمت نكند و در حال فروش،
نستايد و عيبش را پنهان ننمايد. بايد چنان زندگى كند كه چون وقت سفر آخرت رسد، سود
و سرمايه را از پيش فرستاده باشد تا پس از مال، خويش بتواند برود و همچون بازرگانى
كه از پيش فرستاده و آرام ندارد تا پس از آن مال برود؛ يعنى آنچه سود مىبرد، در
خيرات به كار بندد كه در حقيقت براى خود ذخيره كرده است.
البته در صدد جمع مال و روى هم گذاشتن نباشد كه
نتيجهاش معذب شدن به آن است(238).
لزوم وصيت به
خير و سلوك شرع
در هنگام مرگ هر چه از او باقى مىماند، به قدر
كفاف به فرزندان و بستگان دهد و باقى را صدقه جاريه قرار دهد تا بهره كافى از مالش
ببرد وگرنه او رنج برد و ديگرى راحت.
ديگر آن كه در درستكارى بكوشد و با مردمان
نيرنگ نزند و از جاده شرع منحرف نگردد و دنيا را بر آخرت ترجيح ندهد هميشه ذاكر حق
باشد و طالب آخرت.
اگر به اين آداب رفتار نمايد، به هر قدمى كه در
راه معامله بر مىدارد، قربش به حق زياد مىگردد و درجهاش بالاتر مىرود.
در مقابلش تجارتى كه به خاطر نفع دنيوى باشد،
ناپسند است و معمولا حاصلش وزر و بال و تعب است، ربحش خسران و زيادتىاش نقصان و
سودش همه زيان باشد.
اصلاح نيت در
اهل حرفهها و صنعت
هر صاحب صنعت و كسبى، اگر در صنعت و كسب خويش
نيتش را اصلاح كند؛ يعنى قصدش اين باشد كه اين شغل را براى بندگان خدا انجام مىدهم
كه نيازشان را برآورم و به اندازه خودم خدمتى به اجتماع كرده باشم؛ البته اساس كارش
بر مبناى صحيحى استوار شده و از عمرش بهره كافى جهت آخرتش مىبرد.
اگر هر فردى شغل خاصى اختيار نكند و هر كس
بخواهد همه نياز خودش را خودش بر آورد، از كار دين و دنيايش باز ماند و دنيا خراب
شود و كسى را فراغت طاعت نباشد.
حق تعالى از كمال حكمت و غايت قدرت، هر شخصى را
به خدمتى نصب كرده است كه چون اهل صنعت و حرفهها به آن خدمت قيام نمايند، امور
اجتماع اداره مىگردد.
اندرزهايى
براى اهل كسب و صنعت
بايد سوداگران و صنعت گران بر وفق فرمان حق،
كار كنند. امانت را به جاى آورند و در كليه حالات، دستورات شرع را از نظر دور
ندارند. كسب خود را از مال حرام است معامله ننمايند مگر آن كه حرام بودن مالش را
ندانند.
هرگز عيب جنس خود را نپوشاند و انصاف را نگه
دارد و اگر مشترى قيمت جنس را نمىداند، از او زيادتر نگيرد. از غل و غش سخت
بپرهيزد.
سخن رسول خدا
صلى الله عليه و آله درباره غش در معامله
رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى در بازار
مىرفت. يك نفر مقدارى گندم ريخته و مىفروخت. پيغمبر صلى الله عليه و آله دست
مباركش را ميان گندم كرد، دستش تر گرديد! فرمود: اين چيست؟
صاحب گندم گفت: باران خورده است.
حضرت فرمود: چرا آنچه تر
بود بر روى آن نكردى تا همه ببينند؟.
آنگاه فرمود: هر كس غش كند
(در معامله با خلايق، خيانت نمايد) از ما (و از امت من) نيست(239).
هيزم كن
زحمتكش همنشين داوود پيغمبر صلى الله عليه و آله
انسان بايد سعى كند از كسب و دسترنج خودش به
نيازمندان بهرهاى رساند.
مروى است كه: حضرت داوود (عليه السلام) در ضمن
مناجاتش با حق تعالى عرض كرد: مىخواهم همنشين خودم را در بهشت ببينم. وحى رسيد
فردا از شهر بيرون رو، نخستين كسى كه بر خورد كردى، همنشين تو در بهشت است. چون
داوود از شهر بيرون رفت، شخصى را ديد كه هيزم به دوش دارد پس از او پرسيد كارت
چيست؟ گفت: هر روز هيزم جمع مىكنم و به شهر مىآورم و به درهمى مىفروشم- مادرى
دارم دو دانگ را به او مىدهم و دو دانگ را در نفقه عيال خود صرف مىكنم و دو دانگ
ديگر را به فقرا مىدهم.
حضرت داوود فرمود: سزاوار
است كه رفيق پيغمبران باشى.
آنگاه فرمود: هر روز پيش
من بيا تا آن يك درهم را به تو بدهم و همان گونه كه در بهشت رفيقم هستى، در دنيا
نيز رفيقم باشى.
فقير گفت: من اين مرتبه را
به كسب دست و بار كشى يافتهام، چون از آن دست بر دارم، اين مقام و مرتبه نيز برايم
نماند، هم بدين منوال بار مىكشم و خدمت خدا و بندگانش مىكنم تا اجل من در رسد.
مال حلال
بهترين مالها
براى رسيدن به اين مقام، حق تعالى بندگان خود
را راهنمايى فرموده است كه: از پاكيزههاى مالى كه كسب
كردهايد، در راه خداوند انفاق كنيد(240).
حضرت رسول صلى الله عليه و آله پاكيزهترين
خوراك شخص را از دسترنج او دانسته است(241).