شرح مطلب
خداوند از آنچه لازمه امكان است، منزه و پاك
است وجودش عين ذاتش بوده و نيازمند به غير نمىباشد بلكه جز او به او نيازمند است
در هستى و خلاصه آنچه سزاوار غير خداست، خدا از آن پاك و منزه است.
به حسب صفات نيز، منزه است از اين كه حادث
باشد؛ مانند صفات مخلوق بلكه صفاتش مثل ذاتش قديم و عين ذات اوست.
به حسب افعال نيز منزه از فعل عبث و قبيح است و
كارهايش همراه با حكمتها و مصلحتهاست و به هيچ وجه هدف از كارش مانند هدف كارهاى
مخلوقاتش نيست؛ زيرا در مخلوقات غرض از افعالشان دفع ضرر يا جلب منفعت براى خودشان
مىباشد؛ اما ذات بىزوال و بىنياز مطلق از اين جهت منزه و مبر است.
من نكردم خلق تا سودى كنم |
|
بلكه تا بر بندگان جودى كنم(162)
|
تكرار ذكر و خشوع در ركوع
بهتر آن است كه به يك مرتبه خواندن اكتفا ننمايد بلكه اين تسبيح را
مكرر بخواند تا مؤثر و نافعتر واقع گردد، درجهاش نزد مولايش رفيعتر گردد.
حضرت صادق (عليه السلام) مىفرمايد: ركوع كن
مثل ركوع كسى كه قبلش خاضع و ذليل و ترسان باشد در تحت عظمت و سلطنت حق تعالى ركوع
كسى كه پست كننده است اعضايش را مثل كسى كه ترس و اندوه دارد بر آنچه از بهرههاى
ركوع كننده بىبهره مىشود(163).
نمونهاى از نماز زاهدان
ربيع بن خثيم يكى از زهاد ثمانيه است كه قبرش در خراسان مىباشد،
(خواجه ربيع مشهور) از او حكايت شده است كه: شب تا صبح در يك
ركعت بيدار بود وقتى كه صبح مىنمود، ناله و آه مىنمود و مىگفت: اخلاص داران پيشى
گرفتند و ما در راه باز مانديم(164).
از رساله قشيرى نقل شده است: وقتى خواجه ربيع
وفات كرد، يكى از همسايگانش دختركى داشت به پدرش گفت: آن ستونى كه هر شب در خانه
همسايه بود چه شد؟ پدر گفت: فرزند! آن ستون نبود بلكه همسايه صالح ماربيع بود كه از
اول شب تا به صبح بر قدمهاى خود ايستاده بود.
آرى! چنان بر قيام شب مداومت مىنمود كه دخترك همسايه خيال كرده
بود كه ستون است.
غزالى در احياء العلوم نقل مىنمايد: ربيع-
عليه الرحمه- قبرى در خانه خود حفر كرده بود و هرگاه غفلتى از آخرت در دل خود
مشاهده مىنمود، در آن قبر داخل مىشد و به پهلوى خود مىخوابيد و مدتى مىماند و
مىگفت: پروردگارا! مرا به دنيا باز گردان تا از آنچه از خود به جاى گذاشتم، كار
نيكى انجام دهم(165)
و مكرر مىنمود پس به نفس خود خطاب مىكرد و مىگفت: اى ربيع! تو را از عالم قبر،
به دنيا برگردانيدند، پس آنچه بايد به جاى بياورى به جاى آور.
ترحم مادر بر فرزند خود ربيع بن
خثيم
و شيخ الجليل بهاء الملة و الدين (شيخ بهائى) در كشكول فرمايد:
ربيع بن خثيم- كه يكى از زهاد ثمانيه است- در شبها بسيار گريه
مىكرد مادرش چون زيادتى گريهاش ديد گفت: اى نور ديده! شايد قتل نفسى كردهاى كه
اين طور گريه مىكنى؟! اگر چنين است به من خبر ده تا نزد ورثه مقتول بروم و حال تو
را به آنها بگويم تا از تو عفو كنند. به خدا سوگند! اگر بدانند كه در چه حالى، به
تو رحم خواهند نمود و تو را مىبخشند.
گفت آرى اى مادر! من قتل نفس نمودهام و مرتكب ظلم شدهام وليكن نه
به ديگرى بلكه نفس خودم را كشتهام و به او ظلم كردهام.
يعنى به سبب توجه به دنيا و غفلت از آخرت و تقسير و مسامحه در مقام
عمل و محروم نمودن خود، به اين سبب از رسيدن به مقام مقربين و درجات صديقين باز
ماندهام.
غرض از اين كلمات آن است كه از بزرگان دين و اولياى حق، راه و روش
خوف و خشيت را فرا گيريم و نفس سركش خود را توبيخ و سرزنش نماييم كه سكون و اطمينان
به دنيا پيدا نكند بلكه آرامشش در امر آخرت باشد و مبادا به عفو و كرم خداوند مغرور
شود(166)
و بداند كه بايد راستى براى آخرتش بكوشد(167).
چه مىگويم حديث عالم دل |
|
تو را چون سر نشيب و پاى در گل
|
جهان آن تو و مانده عاجز |
|
ز تو محرومتر كس ديده هرگز |
چو محبوسان به يك منزل نشسته |
|
به دست خويش پاى خود شكسته |
نشسته چو زنان بر كوى ادبار |
|
نمىدارى زننگ خويشتن ياد |
دليران جهان آغشته در خون |
|
تو سر پوشيده ننهى پاى بيرون(168)
|
سجده بالاترين خشوع
پس از فراغت از مقام دوم از اظهار عبوديت يعنى ركوع، سر بردارد و
بگويد: سمع الله لمن حمده؛ يعنى استجابت نمود حق تعالى
كسى را كه حمد و شكر او نمايد. آنگاه به قصد وارد شدن در مقام سوم از اظهار عبوديت-
كه اعظم از آن دو مقام است- يعنى سجده بگويد: الله اكبر.
سجود اعظم مراتب خشوع و بهترين درجات
خضوع و موجب قرب به حضرت ربوبى و رسيدن به انوار رحمتهاى غير متناهى است.
قرآن مجيد در آيه سجده، سوره علق مىفرمايد(169):
سجده كن و نزديك شو؛ يعنى قرب را به سجده نسبت مىدهد و
آن را سبب نزديكى به خدا مىداند و به سبب آن وعده قرب مىدهد.
هنگامى كه اين عمل عظيم را بجا مىآورد، بايد در نفس خود عظمت الهى
را متذكر شود پيش از آنچه در حال ركوع متذكر شود و براى اظهار عظمت درجه اعلى از
عبوديت، گراميتر و اشرف اعضا- كه صورت است- بر پستترين اشياء- كه خاك است- قرار
دهد و ابتدا و انتهاى خود را يادآور شود كه خاك بوده و هست:
از اين خاك شما را آفريديم و در اين خاك شما
را بر مىگردانيم و از اين خاك بار ديگر شما را بيرون مىآوريم(170).
آنگاه كمال عجز و فقر خود و عظمت پروردگار و منزه بودنش از جميع
نواقصى كه بندگان دارند تصديق مىنمايد و اظهار ايمان و بندگى خود را به خواندن
دعايى كه در اين حال مستحب است مىنمايد(171).
آنگاه با كمال خشوع ذكر سجده را مىخواند
سبحان ربى الاعلى و بحمده يعنى منزه و پاك مىدانم و پروردگارم را از همه
كمىها.برتر است خداى من از اين كه به ادراك و انديشه آفريدهاى برسد و ساحت مقدسش
در معرض اوهام و خيالات مردمان قرار گيرد و ستايش مىكنم او را به همه نعمتهاى
بىپايانش.
مانند ذكر ركوع سعى كند بيش از يك مرتبه بخواند تا با تذلل خويش،
رفعت و عظمت حق تعالى بيشتر در نفس حاصل گردد.
اگر در اين جا قلب شكسته شد، منتظر نزول رحمتها و عطاياى الهى
باشد.
مؤثر بودن سجده به روى خاك
سزاوار است در حال سجده حايلى بين خود و خاك قرار ندهد؛ يعنى روى
فرش نباشد بلكه مستقيما اعضاى هفتگانه سجدهاش به روى زمين باشد؛ چون موجب زيادتى
خضوع و خشوع است و بدين وسيله اظهار عبوديت و مذلت بيشتر مىشود لذا سزاوار رحمت
بيشترى خواهد بود:
چو خواهد شد رخ اندر خاك ريزان
|
|
رخ اندر خاك ماليد اى عزيزان!
|
بر انديشيد از آن ساعت كه در خاك
|
|
فرو ريزد دو رخ چون برگ گل پاك
|
در آن ساعت نه بتوانيد ناليد |
|
نه رخ در پيش او در خاك ماليد
|
كنون بارى شما را قدرتى هست |
|
شبان روزى بدينسان حضرتى هست |
نخواهد بود با تو هيچ همراه |
|
مگر سوز دل و آه سحرگاه |
بمردى آنگه آيد افتقارت |
|
كه تو كارى كنى كايد به كارت |
چرا خفتى تو چون شد عمر بسيار |
|
نمىگردى زخواب مرگ بيدار |
الا اى روز و شب در خواب رفته |
|
بر آمد صبح پيرى و تو خفته |
نمىترسى كه مرگت خفته گيرد |
|
دلت را غافل و آشفته گيرد |
تو در خوابى و بيداران برفتند |
|
عزيزان وفاداران برفتند |
عزيز! عمر شد درياب آخر |
|
شبان روزى مشو در خواب آخر |
به شب خواب و به روزت خواب غفلت
|
|
كه شرمت باد اى غرقاب غفلت |
زهى لذت كه در شبهاى تارى |
|
نياز خويش با حق عرضه دارى |
خوشى در خاك ميمالى رخ خويش |
|
به زارى مىگذارى پاسخ خويش |
همه آفاق آرامى گرفته |
|
ره توبا حق آرامى گرفته |
گشاده پيش او دست نيازى |
|
گهى در گريه و گه در نمازى |
چنين شب گر كند يزدان كرامت |
|
نيارى گفت شكرش تا قيامت |
خوشا با حق شب تاريك بودن |
|
ز خود دور و بدو نزديك بودن |
شبى بيدار و در آخر خدا را |
|
چو صد شب داشتى نفس و هوا را |
طول دادن سجده و استحباب تكرار ذكر آن
غرض قدردانى از حالت سجده و قرار دادن اعضا بر خاك مذلت است. هر چه
انسان بتواند سجده را بيشتر طول دهد، بهره بيشترى مىبرد؛ همان طورى كه طريقه ائمه
هدى (عليه السلام) بوده است. حضرت صادق (عليه السلام) ذكر سجود را هفتاد مرتبه
تكرار مىفرمود. و انسان سعى كند كه هر چه بيشتر رقت قلب و شكستگى دل برايش حاصل
شود و اشكش جارى گردد.
حضرت صادق (عليه السلام) مىفرمايد: به خدا
سوگند! كسى كه حقيقت سجود را بياورد هر چند در عمرش يك مرتبه باشد، زيانكار نيست. و
رستگار نشد كسى كه خلوت نمايد با پروردگارش در مثل چنين حالى مانند كسى كه با خودش
نيرنگ نمايد و غافل و سرگرم باشد از فيوضات و مواعيد الهى كه براى سجده كنندگان
است(172).
آرى، حقيقت سجود، اظهار عجز و مذلت و افتقار در حضور پروردگار است
اگر چه در مدت عمر يك دفعه باشد؛ زيرا عجز و مذلت كه حقيقت سجود است - موجب آمرزش
بنده است و اگر رحمت و مغرفت براى بنده حاصل نشود، اهل خسران و زيان است؛ لذا پس از
آن مىفرمايد: سجود كن با تواضع و مذلت براى خداوند، سجده كردن
كسى كه دانسته است از خاكى پست كه خلق روى آن گام مىنهند، آفريده شده است و از
نقطهاى كه همه آن را پليد مىشمارند(173).
پس از اتمام سجده سر را بر دارد و بنشيند و زيادتى گناهان خود را
ياد آورد كه چگونه بر اقدام در مخالفت خداوند عظيم جرأت نموده است و بترسد از اين
كه گناهانش پاك نشده باشد و آثار و تبعات آن برايش بماند؛ لذا در مقام توبه و طلب
آمرزش بر آيد و از خداوند پوزش بجويد به دعايى كه در اين مورد رسيده است(174)،
پس از آن بگويد: استغفر الله ربى و اتوب اليه.
سپس تأكيد نمايد اظهار تواضع خودش را به سجده دوم.
چرا دوبار سجده مىكنيم
انسان در حال سجده نخستين، يادآور مىشود كه اصلش از خاك است
منها خلقنكم در حال سر بر داشتن، آفرينش خود را از آن
و نشو و نما نمودن در دنيا را يادآور شود كه و فيهانعيدكم
و در حال سربرداشتن از سجده دوم متذكر قيامت و اهوال آن گردد كه
و منها نخرجكم تارة اخرى(175).
بار ديگر شما را از اين خاك بر مىانگيزيم.
در اين حال انسان بايد از گناهانش ترسناك باشد و از اين كه حسانتش
رد گردد و پذيرفته نشود، بيمناك باشد، از كار خود مأيوس باشد؛ ولى به فضل وسعه رحمت
حق، اميدوار كه او را فضلى عميم (لطفى عمومى) است، پس متمسك شود به حصن محكم الهى
كه كلمه توحيد است و بگويد:
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له
ده صلوات
پيغمبر صلى الله عليه و آله بر صلوات فرستنده
پس از آن متذكر مقام و عظمت حضرت رسول صلى الله
عليه و آله و اهل بيت او شود كه راه نجات در شفاعت ايشان است و راه قرب به حق،
تمسكبه آنان است هر كس خدا را اراده كند، از ايشان شروع مىنمايد؛ لذا متوسل گردد
به گواهى به عبوديت و رسالت خاتم الانبياء و صلوات بر آن حضرت و اهل بيتش و بگويد:
واشهد ان محمدا عبده و رسوله اللهم صل على محمد و آل محمد
و راستى اگر حقيقت صلوات از مؤمن سرزند، منتظر باشد ده صلوات خاتم الانبياء صلى
الله عليه و آله را او به يقين اگر يك صلوات پيغمبر صلى الله عليه و آله به كسى
برسد، موجب رستگارىاش خواهد شد.
همراه كردن درود بر پيغمبر با نماز براى حق
حضرت صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
تشهد، مدح و ثنا كردن خداوند است پس در نهان بنده او باش در
حالى كه خاضع هستى در فعل و عمل و همان طورى كه بنده او هستى به گفتار و ادعا و هر
آينه تو را فرموده است كه به پيغمبرش درود بفرستى؛ پس همراه كن صلوات فرستادن بر آن
حضرت را به نمازى كه براى خداست و پيوند اطاعت پيغمبر را به اطاعت حق و گواهىاش را
به گواهىاش (يعنى گواهى به وحدانيت خدا را با گواهى به عبوديت و رسالت خاتم
الانبياء همراه كردن) پس مواظب باش كه بركتهاى معرفتش از تو فوت نشود كه از فايده
صلواتش بىبهره مانى(176).
و امر فرمود پيغمبر را به استغفار و شفاعت كردن
شما (تتمه حديث، براى اختصار ترك گرديد).
لزوم متوجه مخاطب بودن در سلام نماز
پس از فراغت از تشهد، نفس خود را به حضور حضرت
سيد المرسلين صلى الله عليه و آله حاضر نمايد و پيغمبر گرامى را مخاطب قرار داده
بگويد: السلام عليك ايهاالنبى و رحمته الله و بركاته
و سپس در قلب خود آن حضرت را با ساير پيغمبران
و امامان هادى (عليه السلام) حاضر نمايد و بگويد:
السلام علينا و على
عبادالله الصالحين
و پس از آن ملائكه موكل بر اعمال و عقايد خود
را در نيتش به انبيا و امامان اضافه نمايد و اگر در جماعت است، اگر امام است،
مأمومين را و اگر مأموم است، امام را قصد نمايد و بگويد:
السلام عليكم و رحمتة
الله و بركاته.
سلام، ايمنى از بلاى دنيا و عذاب آخرت
حضرت صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
معناى سلام در عقب نماز، ايمنى است؛ يعنى كسى كه امر حق تعالى
و سنت پيغمبرش را ادا نمايد در حالى كه براى خدا خاضع است و از او ترسناك، پس براى
اوست امان از بلاى دنيا و ايمنى از عذاب آخرت(177).
و حاصل بقيه حديث اين است كه دستور مىفرمايد
مسلمان بايد نفسش از ظلمات معاصى و اخلاق ذميمه كه بدترين آنها دوستى دنيا و مال و
جاه آن مىباشد، به سلامت باشد و مردمان همگى از اذيتش در امان باشند وگرنه مسلمان
واقعى نخواهد بود.
اهميت دادن به تعقيب نماز
مسلمان بايد پس از فراغت از نماز، سرگرم
تعقيبات نماز شود و به قدرى اهميت دارد كه از نماز مستحبى بهتر است و سبب زيادتى
رزق مىباشد.
مقصود از تعقيبات
آن است كه پس از نماز، به دعا و ذكر و تلاوت قرآن و ساير كارهاى نيك از قبيل تفكر
در عظمت الهى و نعمتها و آثارش و گريه از خوف خدا و محاسبه با نفس سرگرم باشد.
در هر حال تا بشود نبايد تعقيبات را ترك كرد به
خصوص پس از نماز صبح كه تأكيد بسيارى نسبت به آن رسيده است؛ حتى اگر نخواهد به دعا
و اذكار مشغول باشد در محل نماز رو به قبله بنشيند و از خواب بين الطلوعين (پس از
اذان صبح تا طلوع آفتاب) بپرهيزد كه مكروه است.
مكن در وقت صبح اى دوست سستى |
|
كه دارى ايمنى و تندرستى |
هر آن خلعت كز آن درگاه بخشند |
|
چو آيد صبحگه آنگاه بخشند |
دلى كو از حقيقت بوى دارد |
|
به بيدارى شب او خوى دارد |
تو را گر سوى آن در گاه راه است
|
|
به وقت صبح خون آلوده آه است |
بر آر از سينه بر خون دمى پاك |
|
كه بسيارى دمد صبح و تو در خاك
|
بگير آن حلقه را در وقت شبگير |
|
دل شوريده را بركش به زنجير |
و يا بند از دل ديوانه بر گير |
|
خوشى فرياد مشتاقانه برگير |
زبان بگشاى و با حق راز مىگوى
|
|
غم ديرينه دل باز مىگوى |
در آن دم گر شود آهى ميسر |
|
ز دنيا و آنچه در دنياست بهتر
|
هزاران جان پر نور عزيزان |
|
فداى سجده گاه صبح خيزان |
تسبيح، دعا، قرآن و استغفار پس از نماز صبح
از بعضى بزرگان علما نقل شده است كه مردم پس از نماز صبح تا طلوع
آفتاب وقت را بر چهار قسمت كنند: يكى بخش براى اذكار و
تسبيحات كه بهترينش تسبيح حضرت زهرا (عليه السلام) مىباشد كه از هزار ركعت نماز
افضل است.
بخش ديگر را به دعاهاى وارده كه در كتابهاى دعا ذكر شده است اختصاص
دهند.
قسمت سوم را به تلاوت قرآن مجيد وبخش چهارم را در انديشه در
گناهانى كه مرتكب شده و استغفار و طلب آمرزش از آنها و تصميم بر ترك آنها در آينده
داشته باشند.
سزاوار است شخص در بامداد، اوقات آن روزش را تقسيم و برنامه خودش
را مرتب نمايد تا غروب آفتاب كه هيچ لحظهاى از آن را غافل نباشد و سرگرم نباشد جز
به عبادت خدا و خدمت بندگان خدا از عيال و اولاد يا ديگران.
و در نزديكى مرگ و پيدا شدن حسرت و ندامت در نتيجه غفلت، زياد
بينديشد.
پس از فراغت از تعقيب به شكرانه توفيق انجام اين عمل بزرگ (يعنى
نماز) سجده شكر به جا آورد و بهترين كيفيت آن چنين است كه دو بار پيشانى را به خاك
بگذارد و در ميان اين دو سجده تعفير نمايد. مقصود از
تعفير آن است كه دو طرف صورت را بر خاك بمالد و سينه و
شكم خود را نيز به زمين بچسباند و سجده را طولانى كند و هر چه بتواند
شكرا شكرا حمدا حمدا
بگويد و در گريه و تضرع در آن حال، بكوشد كه اقرب حالات بنده به سوى خداست و دعاهاى
وارده را در آن حال (سجده شكر) بخواند كه از آن جمله هزار مرتبه
العفو گفتن است و اگر نمىرسد يا نمىتواند يك صد
مرتبه العفو العفو و شكرا شكرا
و اگر نمىرسد يا نمىتواند، لااقل سه مرتبه را ترك ننمايد.
سجدههاى طولانى حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام)
حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) پس از نماز صبح به سجده مىرفتند
و سر از سجده بر نمىداشتند تا روز بلند مىشد(178).
تعفير يعنى دو طرف صورت را به خاك
رسانيدن، از نشانههاى مؤمن است(179).
و موسى بن عمران به واسطه زياد تعفير نمودن و سجده پس از نماز (سجده شكر) به مقام
نبوت رسيد.
از حضرت صادق (عليه السلام) مروى است كه:
هرگاه بندهاى به سجده رود و به مقدارى كه يك نفسش تمام شود يا رب بگويد، حق تعالى
مىفرمايد: لبيك! چه حاجت دارى(180)؟
البته اگر مصلحت باشد هر چه بخواهد به او عطا مىفرمايد و اگر
مصلحتش نباشد، ذخيره آخرتش مىفرمايد.
مطلب چهارم: معانى باطنى نماز
محصل معانى باطنى نماز شش چيز است (و آنها عبارتند از:)
اول حضور قلب
غرض از آن خالى بودن فكر است از غير آنچه به آن سرگرم است؛ يعنى
تنها متوجه نماز باشد همان طور كه در مطلب دوم اشاره شد و سبب حضور قلب در نماز،
بيشتر به اين است كه نماز نزد او مهم باشد و اين مطلب پيدا نمىشود مگر وقتى كه
راستى به حقارت دنيا يقين كند و باورش شود كه آخرت بهتر و پايدارتر است(181)
و بداند كه وسيله تحصيل آخرت، نماز است همان طور كه در مطلب دوم نيز اشاره گرديد.
دوم: فهميدن معانى نماز
فهميدن معانى و افعال نماز به شرحى كه در مطلب دوم به آن اشاره شد
كه سبب پيدا شدن آن، همان سبب پيدا شدن آن، همان سبب پيدا شدن حضور قلب است ذكر
گرديد
سوم: تعظيم
كه آن از دو چيز پيدا مىشود:
اول: شناختن پستى نفس خود كه بندهاى است عاجز كه براى خودش مالك
چيزى از نفع و ضرر و مرگ و زندگى و رستاخيز نيست(182).
و توانايى استقلالى بر هيچ چيز ندارد(183).
دوم: شناسايى جلال و عظمت حق تعالى است به اين كه سلطنت آسمانها و
زمين و عالم خلق و امر براى اوست و هر چه كه بخواهد مىكند و به هر چه اراده
بفرمايد، حكم مىفرمايد(184).
نتيجه اين دو معرفت و شناسايى، انكسار و خشوع براى خداى تعالى
خواهد بود كه همين تعظيم است.
چهارم: هيبت، نتيجه شناختن قدرت
و آن (هيبت) حالتى است كه براى نفس انسان به واسطه شناختن قدرت حق
پيدا مىشود. وقتى كه فهميد خدا بر هر چيزى تواناست(185).
و سطوت او كه خداوند به آن مىترساند(186)
و نفوذ و مشيت او به قسمى كه اگر بخواهد به فضلش با كسى معامله ننمايد بلكه به عدلش
مؤاخذه نمايد جميع عباد را مىتواند به حكم عدل معذب بفرمايد و كيست بتواند اعتراض
نمايد يا بتواند معذرت بطلبد كه در آن روز، سخن نتواند بگويند و به آنان اجازه داده
نمىشود تا عذر بخواهند(187).
به هر حال، هر چه علم به خدا و به قدرت بىپايانش زيادتر شود، خشيت
و هيبت از او نيز زيادتر خواهد شد.
پنجم: رجاء در اثر يقين به وفاى
حق
يعنى همين طور كه انسان خائف و از عذابهاى خداى تعالى به واسطه
تقصيرات خودش ترسناك است، بايد به ثوابهايى كه براى نمازگزاران وعده فرموده است،
اميدوار باشد. سبب رجا يقين است. به اين كه خداى تعالى به وعدهاش وفا كننده است و
كيست از خدا به وعدهاش وفا كنندهتر(188).
و صاحب لطف و كرم است نسبت به بندگان خود و خداوندى كه رحمتش بر خشمش پيشى گرفته
است(189).
ششم: حيا، نتيجه علم به عظمت و
غناى حق
سبب آن شناختن جلالت و عظمت الهى است كه هيچ گونه نيازى به عبادت
بندگانش ندارد. بايد نمازگزار يقين كند اگر عبادت ثقلين (جن وانس) را داشته باشد،
باز قيام به حق عبادت ننموده؛ يعنى آن طورى كه سزاوار بندگى است انجام نداده است.
پنهان نيست كه جان عبادت همانا شناختن
بزرگى حق و نياز و ناتوانى انسان در همه امور است كه از آن جمله نياز به
توفيق عبادت است در نتيجه خود را مقصر مىداند و به فضل
و كرمش چشم دارد و از عدلش مىترسد(190)از
اين جاست كه سيد المرسلين مىفرمايد: آن طورى كه سزاوار شناختن
هستى، تو را نشناختيم و آن گونه كه سزاوار پرستش هستى، تو را نپرستيديم(191)
و شواهد اين مدعا بسيار است و براى رعايت اختصار ذكر نگرديد. قبلا
ذكر شد كه بين صحيح بودن نماز با قبول شدن آن فرق است؛ به اين معنا كه ممكن است
نماز صحيح، باشد؛ يعنى نياز به اعاده و قضا نداشته باشد و عذابى براى ترك كننده
نماز است؛ نداشته باشد؛ ولى مورد قبول نيز واقع نگردد؛ يعنى قرب به خدا پيدا نشود و
آن ثوابهايى كه براى نمازگزاران وعده داده شده است نداشته باشد؛ بنابرين، ممكن است
نماز صحيح باشد؛ ولى به واسطه نداشتن شرايط قبول يا بودن موانع قبول، پذيرفته
نگردد.
شرايط قبول نماز همان شش امرى است كه ذكر گرديد.
موانع قبولى نماز
1-بزرگ ديدن عمل
از جمله موانع قبولى عمل (نماز) عجب
است و آن بزرگ ديدن عمل خود است و حقيقت آن، جهل به اين
مطلب است كه همه خيرات و حسنات به خداوند نسبت دارد؛ چون توفيق خبر از اوست. و
همچنين كار خود را خالى از نقص ديدن و آن را سبب نجات خود شمردن، از جهل است.
در برابر عجب، مقصر دانستن خود است در مقام عمل به قسمى كه كار خود
را هيچ پندارد در عين حالى كه به قدر امكان در عمل مىكوشد.
2-معصيت و گناه
از جمله موانع پذيرفته شدن نماز، حسد، و كبر و غيبت كردن است كه
معناى هر كدام واضح است(192)
و از آن جمله حرام خوردن و نشوز زن است(193)،
و به مفاد آيه شريفه: تنها خداوند از پرهيزگاران مىپذيرد(194)
از هر گنهكارى نماز پذيرفته نمىشود.