صلاة الخاشعين

شهيد آيه الله سيد عبدالحسين دستغيب

- ۴ -


حاصل فقرات ديگر حديث آن است كه بايد بدانى خداوند قادر است با تو، به فضل و بخشش معامله فرمايد و همچنين از روى عدل، پس اگر به فضلش با تو معامله فرمايد، كار اندكت را مى‏پذيرد و ثوابهاى بسيار بر آن عنايت مى‏فرمايد و اگر روزى عدل و استحقاق از تو كار خالص و صادقانه را مطالبه نمايد، پس كارت را رد خواهد فرمود؛ لذا بايد از او بخواهى كه با تو، به فضلش رفتار فرمايد. زمانى كه خود را نيازمند ديدى و بيچارگى و عجز خود را دانستى و از روى صدق و اخلاص به كرمش پناهنده شدى البته نظر رحمتش را به تو قرار مى‏دهد؛ زيرا او:

كريم است و دوست مى‏دارد كرامت را براى بندگان بيچاره خود كه به سوى او روى آورده‏اند (آنان كه سوختگان و به سوى خشنوديهاى او نظر كنندگانند(131)).

كيست جز خداوند كه به فرياد بيچارگان برسد هنگامى كه او را بخوانند(132). هنگامى كه به درب مسجد مى‏رسد، بايد دست خود را از اسباب خالى ديده و چشم اميدش تنها به رحمت واسعه الهى باشد و به زبان حال و قال: ءادخل يا الله؟ گويد.

يا رب از ما چه فلاح آيد اگر نپذيرى   به خداوندى لطفت كه نظر باز نگيرى
درد پنهان به تو گويم كه خداوند كريمى   يا نگويم كه تو واقف زاسرار ضميرى
گر برانى به گناهان قبيح از در خويشم   هم به درگاه تو آيم كه لطيفى و خبيرى
و به نوميدى از اين در برود بنده عاجز   دگرش جاى نماند كه توشبه و نظيرى
دست در دامن عفوت زنم و باك ندارم   كه كريمى و حكيمى و عظيمى و قديرى
خالق خلق و نگارنده ايوان رفيعى   فالق صبح و برازنده خورشيد منيرى
حاجب مورى و انديشه كمتر حيوانى   ز تو پوشيده نماند كه سميعى و بصيرى
همه را ملك مجازى است بزرگى و اميرى   تو خداوند جهانى كه نمردى و نميرى
سعديا من ملك الملك غنيم تو فقيرى   چاره درويشى و عجز است گدايى و فقيرى‏(133)

هنگام نماز، همگام بندگى‏

ديگر از مقدمات، وقت نماز است. پس از دخول وقت، بايد فكر نمايد اين وقتى است كه براى اظهار بندگى كردن و رسيدن به درجات مقربين به واسطه عبادت و اطاعت نمودن است، پس با كمال سرور، مهياى خدمت شود در حالتى كه از كثافت باطنى و نجاسات معنوى - كه پاره‏اى از آنها ذكر شد - ترسناك باشد و اين خوف، روش بزرگان و كاملين است همان طورى كه سكون و اطمينان و غفلت از كدورت نفس، نشانه شقاوت و مطرود بودن است.

زرد شدن رخسار امام سجاد (عليه السلام) هنگام وضو

در حالات امام چهارم حضرت على بن الحسين زين العابدين (عليه السلام) چنين رسيده كه هنگام وضو گرفتن، رنگ مباركش از خوف خداوند زرد مى‏شد. سببش را كه پرسيدند، فرمود: آيا نمى‏دانيد در حضور چه كسى مى‏خواهم بايستم‏ (134).

دليران جهان آغشته در خون   تو سر پوشيده ننهى پاى بيرون‏(135)

و وقتى كه صداى مؤذن شنيدى، بايد ياد آورى از هول نداى روز قيامت نداى بشارت و رستگارى مى‏آيد.

در حال شنيدن اذان خود را از هر سر گرم كننده‏اى بايد خالى كنى؛ حتى ذكر و قرآن و كاملا فصول اذان را استماع كنى و اذكار آن را تكرار و حكايت نمايى.

هنگام شنيدن الله اكبر عظمت الهى را متذكر شو و حقارت غير او به خصوص عالم دنيا را، تا در تكبير خود دروغگو نباشى.

در حال شنيدن تهليل، هر معبود باطلى را از خاطر بيرون كن و در وقت شنيدن نام حضرت خاتم النبيين صلى الله عليه و آله جلالت آن حضرت را ياد آور و درود و صلوات بر حضرتش را ترك منما.

در وقت شنيدن حى على خود را براى آوردن نمازى كه سبب فلاح و نجات و بهترين اعمال است آماده كن، با احتياج به توفيق الهى در ادا نمودن حق آن. پس در وقت شنيدن هر يك از آنها: حى على الصلوة - حى على الفلاح - حى على خير العمل بگو: لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم تا تو را بر اداى حق نماز، يارى فرمايد.

روى دل در برابر حق تعالى

ديگر از مقدمات نماز، استقبال يعنى رو به قبله بودن است. همان طور كه صورت ظاهرى را متوجه كعبه مى‏نمايد، بايد قلب را هم متوجه نمايد بلكه مقصود اصلى از خضوع جوارح و ضبط حركات آن، همان است.

همان طور كه صورت ظاهر بايد متوجه يك نقطه باشد و به غير آن نظر ننمايد، همچنين بايد قلب را متوجه غير حق تعالى ننمايد و گرنه از مقامات عاليه كه براى نمازگزاران است محروم خواهد بود.

توجه به راست و چپ، نشانه عدم حضور قلب‏

در روايتى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله چنين رسيده: كسى كه صورتش را در نماز مى‏گرداند، آيا نمى‏ترسد كه خداوند صورتش را به شكل الاغ در آورد(136)؟

توجه به چپ و راست در نماز، نشانه اين است كه حضور قلب ندارد و مانند بى بهره بودن الاغ، از مقامات عاليه نمازگزاران، چنين شخصى نيز بى‏بهره است.

حضرت صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: هنگامى كه رو به قبله ايستادى، پس مأيوس باش از دنيا و آنچه در آن است و از خلق و آنچه را كه در آن هستند و خالى ساز قلب خود را از هر چه تو را از حق تعالى باز مى‏دارد و ياد كن ايستادنت را در محضر پروردگار در آن روزى كه براى هر كس آشكار مى‏شود آنچه براى خود از پيش فرستاده است‏(137).

بنده گريز پا در برابر مولا

پس از تحصيل مقدمات نماز به كيفيتى كه ذكر شد، به افعال نماز شروع مى‏كند كه نخستين آنها قيام است. بايد نمازگزار ياد آور باشد كه در حضور سلطان عظيمى ايستاده است كه بر باطنش كاملا آگاهى دارد و بر اعمال جوارح و جوانحش مطلع است، با كمال خضوع و خشوع بايستند؛ چون ايستاده بنده گريز پا در باربر مولاى خود.

هر گاه قلب جاشع شد، جوارح و هم خاضع خواهد گرديد، پس چشم را نبايد به غير از جاى سجده قرار دهد (جايى كه پيشانى را بر آن مى‏گذارد) و كف دستها را بايد بالاى زانو قرار دهد و اين آيه شريفه را يادآور گردد كه مى‏فرمايد:

خداوندى كه تو را هنگامى كه ايستاده‏اى مى‏بيند(138).

در اين حال، قصد مى‏نمايد به عمل خودش اداى وظيفه بندگى كند و قرب مولايش را به دست آورد و دستورش را اجرا نمايد، با اين كارش (نماز)، فرمانش را اطاعت كند ياد آور شود كه خداوند بر بندگانش منت داد كه اجازه شان داد او را بپرستند و با او مناجات نمايند با اين همه طغيان و عصيان، سركشى و نافرمانى كه از آنان سر مى‏زند، باز هم آنان را اگر بيابند مى‏پذيرد.

بايد فكر نمايد با كى مناجات مى‏نمايد؟ پس سزاوار است كه از شدت خجالت پيشانى‏اش عرق نمايد و اعضايش متزلزل خواهد

پيش از شروع به تكبيرات، دعاى رسيده را بخواند(139)و سپس تكبير مستحب را بگويد و دعاى ديگرى كه وارد شده است بخواند(140) و بعد سه تكبير ديگر را با دعاى توجه بخواند(141) (142).

توجه به عظمت حق پيش از تكبير

پيش از اين كه تكبيرة الاحرام را بگويد در خاطر خود عظمت الهى را تصديق نمايد و ياد آورد كه هر موجودى حدوثا و بقاءا محتاج به اوست، يعنى در اصل پيدايش و ادامه هستى نيازمند به خداست و هر قدرتى در جنب قدرت حق، مقهور است و جمع صاحبان عقل و شعور از درك حقيقتش ناتوانند.

آنگاه تكبيرة الاحرام را بگويد، الله اكبر يعنى خدا بزرگتر است از اين كه به خوبى ادراك گردد و توصيف كرده شود.

چرا چنين نباشد و حال آنكه در ميان مخلوقاتش چه بسيارند آنهايى كه انسان در ذات و افعال آنان متحير است، پس حيرت در آفريدگار آنان سزاوارتر است.

عظمت ملك الموت و جان گرفتنش

همان طورى كه مولا امير المؤمنين (عليه السلام) در بعضى از خطبه‏هاى خود در وصف ملك الموت چنين مى‏فرمايد:

آيا عزرائيل را حس مى‏كنى هنگامى كه به خانه‏اى در مى‏آيد، يا او را مى‏بينى هنگامى كه كسى را مى‏ميراند(143)؟.

چگونه بچه‏اى را در شكم مادر مى‏ميراند؟ آيا بر آن طفل در شكم مادر در مى‏آيد؟ از بعضى جوارح مادرش، يا روح طفل دستورش را اطاعت و امرش را اجابت مى‏كند و به اذن پروردگارش خارج مى‏شود؟ با اينكه ملك الموت همراه طفل در احشاى مادر است؟

چگونه خدايش را توصيف كند كسى كه از توصيف بنده‏اى مثل خودش (عزرايئل) عاجز است‏(144)؟

جهان متفق بر الهيتش   فرومانده در كنه ماهيتش
نه ادراك در كنه ذاتش رسد   نه فكرت به غور صفاتش رسد
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ و هم   نه در ذيل وصفش رسد دست وهم
كه خاصان در اين ره فرس رانده‏اند   بلا احصى از تك فرومانده‏اند(145)

لزوم يكى بودن زبان با قلب

حضرت صادق (عليه السلام) در حديثى چنين مى‏فرمايد:

هنگامى كه تكبيرة الاحرام گفتى، پس كوچك شمار ميان آسمان و زمين را (جز خدا را در جنب حق، كوچك شمار) در برابر كبريايى و بزرگى حق تعالى؛ زيرا خداوند هنگامى كه بر دل بنده‏اش در حالى تكبير مى‏گويد آگاه شود، در حالى كه در دلش چيزى باشد كه او را از حقيقت بزرگداشت خداوند بگرداند، حق تعالى مى‏فرمايد: اى دروغگو! آيا به من نيرنگ مى‏زنى؟ به عزت و جلالت خودم سوگند! هر آيينه تو را از شيرينى ذكر خودم محروم مى‏گردانم و از قرب خودم باز مى‏دارم‏(146).

من نكردم خلق تا سودى برم‏

حق تعالى نيازى به خدمت و اطاعت هيچ مخلوقى ندارد بلكه به فضل و رحمتش آنان را آفريد تا رحمتشان كند(147). و از عذاب و عقابش دورشان سازد. اگر اين همه آفريدگان، همه كافر شوند، يا موحد باشند، برايش تفاوتى ندارد؛ لذا از اطاعت، خلق، مشمول كرم و عنايت حق مى‏شود و خودشان بهره مى‏برند.

به هر حال، از حقيقت تكبير وقتى بهره مى‏برد و در گفتن الله اكبر وقتى صادق است كه هيچ موجودى را در قبال حق تعالى بزرگ و سزاوار اطاعت نمايد، خودش را در خطر عظيم مشاهده كند و در مقام اصلاح خويش بر آيد.

استعاذه پيش از قراءت

پس از تكبيرة الاحرام براى شروع در قراءت، استعاذه نمايد؛ يعنى از شر شيطان، به سوى خداوند پناه ببرد كه شيطان مى‏كوشد فكر نماز گزار را از نماز و معانى افعال و اقوال آن نشود بگويد: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم؛ يعنى به خدا پناه مى‏برم از دست شيطان رانده شده‏(148).

همان طورى كه به زبان، اظهار بيزارى از شيطان مى‏نمايد و از دستش شكايت مى‏كند، بايد به حسب عمل نيز چنين باشد؛ يعنى هر چيزى كه پسنديده شيطان است رها نمايد و درهايى را كه به واسطه باز بودنش، شيطان تسلط مى‏يابد، ببندد.

بى خاصيت بودن گفتار بى‏كردار

مثل كسى كه به زبان اعوذ بالله مى‏گويد و در عين حال گناهان را كه سبب هلاكت اوست مرتكب مى‏گردد، مثل كسى است كه شيرى درنده را مى‏بيند كه مى‏خواهد او را بدرد، هنگامى كه صولتش را ديد بگويد از دست اين شير به قلعه محكمى كه نزديك است پناه مى‏برم و به همين گفتار اكتفا نمايد و از جايش بر نخيزد و به سوى آن قلعه نرود، شير او را پاره مى‏كند و گفتارش او را نفعى نمى‏رساند؛ پس مخالفت عملى با شيطان لازم است نه به زبان تنها.

تا ز هر بد زبانت كوته نيست   يك اعوذت اعوذ بالله نيست
بلكه آن نزد صاحب عرفان   نيست الا اعوذ بالشيطان
گاه گويى اعوذ و گه لا حول   ليك فعلت بود مكذب قول
شوى خويشت دو اسبه مى‏راند   بر زبانت اعوذ مى‏خواند
ظرفه حالى كه دزد بيگانه   شده همراه صاحب خانه
مى‏كند همچو او فغان و نفير   در به در، كو به كو كه دزد بگير

شهوت و غضب، راههاى ورود شيطان

راههاى ورود و تسلط شيطان بسيار است كه از همه مهمتر شهوات و غضب است حسد و حرص و پر نمودن شكم هر چند از راه حلال باشد و دوستى زينت كردن به زر و زيور زندگى دنيا و طمع به آنچه در دست مردم است و بخل و ترس از فقر و شتاب در كارها و دوستى در هم و دينار و فرو رفتن در امورى كه به آن امر نشده است بلكه از آن نهى گرديده است و تجسس در امور پنهانى مردم و بد گمانى به آنها و غيره كه هر كدام راهى براى ورود شيطان است، هر كس راستى مايل است بداند و اين راه را مسدود سازد، به كتابهاى اخلاقى مراجعه نمايد(149).

پس اگر اين ابواب را كه بستنش به اختيار است باز نمود؛ البته شيطان وارد مى‏شود و دزدى‏اش را مى‏نمايد و به استعاذه زبانى نيز اعتنايى ندارد. هر گاه از زيادتى غفلت به بازيچه (دنيا) همراه با اطفال يعنى دنيا خواهان سرگرم شد و دزد يعنى شيطان آمد و لباس تقواى او را ربود، نبايد ساكت شود بلكه بايد بر مركب تو به سوار گردد و دزد را تعقيب كند تا جامه را پس بگيرد و او را زجر نمايد تا به دزدى عادت ننمايد؛ يعنى ايام گذشته را تلافى نمايد و بينى شيطان را به خاك مالد به اين ترتيب كه امرش را مخالفت نمايد.

كودكان گر چه در بازى خوشند   شب كشانشان سوى خانه مى‏كشند
شد برهنه وقت بازى طفل خرد   دزد، ناگاهش قبا و كفش برد
آنچنان گرم او به بازى در فتاد   كان كلاه و پيرهن رفتش زياد
شب شد و بازى او شد بى‏مدد   رو ندارد كه سوى خانه رود
نى شنيدى انما الدنيا لعب   باد دادى رخت و گشتى مرتعب
پيش از آن كه شب شود جامه بجو   روز را ضايع مكن در گفتگو
هين سوار توبه شو در دزد رس   جامه‏ها از دزد بستان باز پس
مركب تو به عجايب مركب است   بر فلك تازد به يك لحظه ز پست
ليك مركب را نگه مى‏دار از آن   كو بدزديد آن قبايت ناگهان
تا ندزدد مركبت را نيز هم   پاس دار اين مركبت را دمبدم‏(150)

يارى جستن از حق

پس از استعاذه از مكر و تسلط شيطان به سوى حق تعالى، آنگاه از خداوند در همه امور، يارى بجويد و اميدش را از غير از او ببرد و راستى با چنين قصدى بگويد: بسم الله الرحمن الرحيم؛ يعنى به نام خداوندى كه بسيار بخشنده است بر خلق خود در دنيا به اضافه وجود و حيات و ارزاق و ساير نعمتها تا به وسيله آن معرفتى حاصل نمايند و به پرستش او سرگرم شوند و نيك بخشاينده است بر بندگان در آخرت به مغفرت و رساندنشان به روضه جنت و مقام قرب.

پس به راستى از چنين خداوندى بخشنده و مهربان يارى جويد و از غير او قطع اميد و طمع نمايد.

سپس در نعمتهاى ظاهرى و باطنى تدبر نمايد كه همه از منعم حقيقى است كه بدون استحقاق و مطالبه كردن، به همه عنايت مى‏فرمايد و از آنان عوض نمى‏خواهد؛ پس سزاوار حمد و ستايش جز خداوند عوالم ملك و ملكوت نمى‏باشد و راستى الحمد لله رب العالمين هر ثناى جميل و وصف جليل كه از ازل تا ابد هست و خواهد بود ويژه خداوند است كه موصوف است به همه اسماى حسنى و صفات عليا كه از آن جمله قدرت نام اوست بر اصول نعمتها و ايجاد آنها و پديد آوردن جميع ممكنات و اصلاح كارهاى ايشان.

سپس در آثار لطف و كرم دنيوى و اخروى حق تعالى تدبر نمايد كه هر چه بندگان به آن نيازمند بودند، براى اصلاح دنيا و آخرتشان ايجاد فرموده بدون اين كه آنان استحقاق داشته باشند، پس با حالت رجا به رحمت واسعه‏اش بگويد: الرحمن الرحيم آن خداوندى كه بخشنده نعمت بر آفريدگان است و در گذرنده از گنهكاران.

از رحمت بى‏پايان اوست كه زيادتى گناه گنهكاران و سركشى طاغيان سبب نمى‏شود كه نعمتهايش را از آنان سلب فرمايد بلكه نعمت خود را بر آنان مستدام مى‏دارد و اگر پشيمان شوند و رو به او آورند، مى‏پذيرد.

بزرگى قيامت و صاحب آن روز

پس از آن بايد ايستادن در قيامت را در حضور ملك جبار منتقم، تصور كند كه براى حساب بايد حاضر شود و انواع غضب و قهرش را بر اهل كفر و ظلم و عصيان ياد آورد كه اوست سخت‏ترين عقوبت كنندگان در جاى عقوبت و عذاب كردن‏(151). و ياد آورد كه مالك بر ثواب و عقاب در اين روز جز حق تعالى نيست، پس با كمال خوف از هولهاى روز قيامت و عظيم دانستن صاحب چنين روزى بگويد: مالك يوم الدين؛ يعنى خداوند روز جزا.

ظهور عظمت خدا در قيامت‏

هر چند خداوند مالك دنيا و آخرت است ليكن اختصاص مالكيت او به روز جزا به جهت اظهار بزرگى آن روز مى‏باشد كه كمال قدرتش در زنده كردن مردگان و سرعت حساب اعمال خلايق از اول تكليف تا آخر عمرشان و ظهور آثار سطوت و انتقامش نزد آشكار شدن جهنم در كانش و به روز رحمت و كرامتش بر مطيعين به واسطه ديدن بهشت و درجاتش.

و سزاوار است در حال خواندن اين آيه و تذكر سختى‏هاى قيامت با دل بريان و چشم گريان باشد تا از سختيهاى آن روز در امان باشد.

در كافى مروى است كه: حضرت على بن الحسين زين العابدين (عليه السلام) هنگامى كه آيه مالك يوم الدين را مى‏خواند، آن را تكرار فرمود به قسمى كه گويى مى‏خواست جان از كالبدش جدا شود(152).

مطلوب بودن گريستن هنگام خواندن قرآن

از رسول خدا صلى الله عليه و آله مروى است كه: قرآن بخوانيد و بگرييد و اگر حالت گريه نداريد، خود را به گريه وا داريد (تباكى كنيد(153)).

صالح مزنى، پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديد در حالى كه براى آن حضرت قرآن را تلاوت مى‏نمود. حضرت به او فرمود: اى صالح! اين قراءت بود، گريه كجاست؟ به درستى كه قرآن با حزن نازل شده پس هنگامى كه آن را مى‏خوانيد، محزون شويد(154).

بهر گريه آدم آمد بر زمين   تا بود گريان ونالان و حزين
ز آتش دل، آب ديده نقل ساز   بوستان از ابر و خورشيد است تاز
تو چه دانى ذوق آب ديدگان   عاشق نانى تو چون ناديدگان‏(155)
تا نباشد برق دل و آب دو چشم   كى نشيند آتش تهديد و خشم‏(156)
اى خوش آن چشمى كه او گريان اوست   وى همايون دل كه او بريان اوست
باش چون دولاب نالان چشم‏تر   تا زبحر جانت بر خيزد خضر
از پس هر گريه آخر خنده ايست   مرد آخر بين مبارك بنده ايست‏(157)

تنها تو را مى‏پرستيم و از تو يارى مى‏جوييم

پس از اين كه از گفتن الرحمن الرحيم رجا به رحمت واسعه الهى پيدا شد و ترس و خشيت از عظمت و سطوت الهى به واسطه گفتن ملك يوم الدين حاصل گرديد، پس بايد انسان اظهار بندگى نمايد و با دل خاشع به عالم قدس و ربوبيت متوجه شود و بگويد:اياك نعبد يعنى تنها تو را مى‏پرستيم.

بايد از اينكه دروغگو باشد در گفتن اين آيه بترسد، مبادا شيطان و هواى نفس را عبادت مى‏كند آنگاه به زبان مى‏گويد: خدا را مى‏پرستم! آنگاه عجز و فقر و احتياج خود را تصور نمايد و متوجه باشد كه حول و قوه‏اى براى غير خدا نيست لذا در كمك جستن از او بگويد: (و اياك نستعين) تنها از تو يارى مى‏جوييم در دوام پرستشت و در جمع مقاصد و حوايج، نه از غير تو.

پس اگر در حال شدت و گرفتارى، از غير حق تعالى يارى بجوييد، به قسمى كه او را حقيقتا موثر بداند، دروغگو خواهد بود.

دوام هدايت، مهمترين نياز

پس از اين كه در حال گفتن اياك نعبد عجز و فقر خود و مستقل نبودنش را در جلب منفعت و دفع مضرت از خويش و محتاج بودن به يارى حق تعالى را تصور و تصديق كرد و در حال گفتن (اياك نستعين) جمع امور خود را به حق تعالى واگذار نمود و در همه حالات براى همه كارهايش از او طلب يارى نمود، پس مقصود مهمتر خود را تعيين مى‏كند و در آن از خداوند يارى مى‏جويد و بديهى است آن مطلوب اعظم، قرب پروردگار است كه حاصل نمى‏شود جز به پيمودن راه راست، پس بگويد:اهدنا الصراط المستقيم؛ يعنى به ما راه راست را بنما آن راهى كه سبب رسيدن به بهشت و روضه رضوان است.

از حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) مروى است كه معناى آيه را چنين فرموده: ما را به راه راستى كه راهنمايى فرموده‏اى ثابت قدم دار تا هميشه مطيع امر و نهى تو باشيم و لحظه‏اى به پرستش غير تو نپردازيم.

صاحب منهج الصادقين مى‏فرمايد: هر گاه عارف گويد: اهدنا الصراط المستقيم مراد وى به آن، اين خواهد بود كه: راه كسانى كه به فضل شامل خود انعام كردى برايشان نعمت هدايت طريق عبادت خود را، يعنى طريقى كه انبيا و صديقان و شهدا و صلحا بر آن رفته‏اند و به جوار قرب تو فائز شدند(158).

غير المغضوب اليهم يعنى نه بر طريق كسانى كه خشم بر آنها واقع شده است؛ يعنى طريق كفار و يهود و منافقين اين امت كه همه مورد غضب حق تعالى هستند(159).

و لا الضالين و نه طريق جماعتى كه از حق گمراهند. مراد نصارى هستند كه به واسطه افراط در ثناى عيسى (عليه السلام) چون او را ابن الله دانستند و تفريط نسبت به خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله كه پيغمبرى‏را قبول ننموده‏اند، گمراه گشته و از صراط مستقيم - كه جاده ايمان و تصديق به جمع پيغمبران و كتابهاى ايشان است - منحرف گرديده و ميل به وادى ضلالت و گمراهى نمودند.

پس از قراءت سوره مباركه حمد به كيفيتى كه مذكور شد، انسان بايد يكى از سوره‏هاى قرآن را معين نمايد و آن را بخواند با التفات به معانى آن و هر گاه به آيه عذاب رسد، خائف و گريان شود و به خداوند پناه ببرد از سختيهاى عذابهايش و به آيه رحمت كه مى‏رسد آن را بطلبد.

تأكيد بسيار در خواندن سوره توحيد

اخبار بسيارى رسيده است كه در آنها نسبت به خواندن سوره توحيد يا اخلاص كه همان قل هو الله احد باشد، در نماز و غير آن تأكيد شده است؛ لذا سزاوار است قراءت اين سوره شريف ترك نشود.

در كتاب شريف اصول كافى از حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) مروى است كه فرمود: كسى كه يك شبانه روز بر او بگذرد و پنج نماز يوميه را به جاى آورد و قل هو الله احد را در آنها نخواند، به او گويند: اى بنده خدا! تو از نمازگزاران نيستى يا عبدالله لست من المصلين‏(160).

پس به قصد قراءت اين سوره مباركه بسم الله الرحمن الرحيم بايد بگويد.

معناى گوناگون براى صمد

جمعى از يهود از رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره حق تعالى پرسيدند، در پاسخ ايشان اين سوره شريف نازل شد كه: قل هو الله احد بگو اى محمد آن كس كه از تو مى‏پرسد در مقام وصف كردن خداوند. هو الله اوست خداى مستجمع همه صفات نيك. احد يگانه است هيچ گونه تركيبى در اوه راه ندارد علاوه بر اين كه واحد است؛ يعنى يكى است، يگانه نيز هست، متفرد است.

الله الصمد معبود به حق، پناه همه محتاجان و نياز مندان است و از غير خود بى‏نياز است.

از حضرت على بن الحسين (عليه السلام) منقول است: صمد كسى است كه او را شريك نباشد و نگاهداشتن چيزى او را در رنج نيفكند و چيزى از او پنهان نباشد.

خداوند نزايد و زاييده هم نشده‏

ولم يلد يعنى خداوند نزاده است، منزه است از اين كه اشياى كثيف مثل اولاد و لطيف چون نفس از او زاييده گردد و همچنين عوارض آن چون: چرت و خواب، اندوه و شادى، خنده و گريه، گرسنگى و سيرى و غير اينها؛ چون همه اين حالات مال مخلوق است نه خالق.

و لم يولد و زاده نشده؛ يعنى از چيزى بيرون نيامده بلكه بى‏همتايى است كه نه از چيزى آفريده شده و نه در چيزى جايگزين شده و نه بر چيزى تحقق يافته است، پديد آورنده چيزها و ايجاد كننده امور است به قدرت بالغه‏اش و بى‏نياز كننده آنهاست به خواص خودش و باقى دارنده آنان است به مصلحت و حكمتش.

و لم يكن له كفوا احد و نيست نبوده براى او همتا و نظيرى به هيچ وجه، هيچ كس شبيه و مثل خداوند در ذات و صفات نيست.

فضيل بن يسار روايت كرده كه: حضرت ابى جعفر (عليه السلام) مرا امر فرمود كه هرگاه از خواندن قل هو الله احدفارغ شدى، سه بار بگو: كذلك الله ربى؛ يعنى چنين است و متصف به او صاف مذكور است پروردگار من.

اظهار كردن عظمت خداوند با ركوع‏

پس از اتمام مقام اول از اظهار عبوديت - كه قيام باشد به بهترين احوال - پس متذكر شود و تصديق نمايد عظمت و جلالت و حكومت و مالكيت حق - جل و على - را و حقارت و ذلت و محكوميت و مملوكيت خود را ياد آور كه مالك هيچ چيز خود نيست، نه سود و نه زيان، نه زندگى و نه رستاخيز(161).

همچنين ياد آورد كه دائم و باقى اوست و غير او، همه هالك و فانى اند. پس براى شروع در اظهار درجه دوم از اظهار عبوديت به جوارح كه ركوع باشد تكبير بگويد: الله اكبر و براى بزرگى حق تعالى اعضاى رئيسه و عالى بدن را كه سر و صورت باشد، پست نمايد و خم شود و آنچه از عظمت حق تعالى در قلب اوست، به زبان آشكار سازد و با كمال خضوع و خشوع بگويد:سبحان ربى العظيم و بحمده يعنى منزه و پاك مى‏دانم پروردگار عظيم خود را از جمع كمبودها، به حسب ذات و صفات و افعال.