مطلب دوم: حضور قلب در عبادات و كيفيت تحصيل آن
مطلب دوم در بيان مراد از حضور قلب در عبادات و كيفيت تحصيل آن است.
قلب گاهى بر قطعه
گوشتى كه در طرف چپ سينه است گفته مىشود. به شكل صنوبر است و در جوفش خون سياهى
است كه از كبد توليد شده و در آن جاى مىگيرد و به واسطه ضربان و حركتش به كمك
دستگاه تنفس، خون سياه تصفيه شده و بخار لطيفى از آن متصاعد مىگردد و در دماغ و
جميع اعضا جريان مىنمايد و حس و حركت بدن به واسطه اوست و همين را حكما
روح حيوانى خوانند.
دوم عبارت است از آن لطيفه ربانى و مخلوق
ابداعى كه از سنخ موجودات اين عالم نيست بلكه از عالم امر است و از ماده و مدت،
مجرد است و به اين بدن تعلق گرفته در حالى كه حقيقت انسان همان است و هم او مدرك و
مخاطب و مكلف است
محال بودن شناختن روح
شناختن روح و حقيقت آن براى اهل اين عالم و
محجوبين به حجابهاى ظلمانى دنيا محال است. تنها آثار قدرت و تصرفش در بدن و بيرون
ادراك مىگردد و از تصرفاتش يقين به بودنش مىشود؛ همان طورى كه معرفت كامل نسبت به
حق تعالى براى اهل اين عالم حاصل نمىشود و تنها از آثار قدرتش در عالم يقين به
وجودش پيدا مىگردد.
تصفيه نفس و كمال انسان
معرفت روح و سعادت آن وقتى حاصل مىشود كه
انسان، نفس خودش را تربيت و اصلاح نمايد و از صفت امارگى(93)او
را برهاند و به صفت مطمئنه بودن برساند(94)
(95) و كمال آدمى به اين است كه
تصفيه نفس كند و هواى آن و غضب را فرو گذارد، چه به بركت تربيت نفس؛ يعنى جلوگيرى
از مشتهيات، كم كم شناسايى آن ميسر مىگردد و از شناسايى نفس، خداشناسى حاصل
مىگردد كه: من عرف نفسه فقد عرف ربه(96).
هر كس نفس خودش را شناخت
پروردگارش را شناخته است
.
خلاصه چون نفس ناطقه انسان از عالم امر و مجرد
و نورانى است، بايد پاك شد و آنگاه او را شناخت تا سنخيت حاصل نشود و ميان مدرك (به
كسر راء)و مدرك (به فتح راء)يكنواختى پيش نيايد؛ يعنى مانند خود نفس، مجرد و نورانى
نشود و خودش را نتواند بشناسد. چه خوش گفته: رو مجرد شو مجرد
را ببين.
معناى ديگر براى قلب
قلب در لغت معناى
ديگرى هم دارد كه از دگرگونى گرفته مىشود؛ چون متقلب
است ميان عقل و طبع؛ يعنى گاهى دل آدمى مطيع عقل مىشود و گاهى مطيع نفس و طبع تا
بالأخره يكى غالب شود. در صورتى كه غلبه با عقل شد و حاكم در مملكت انسانى گرديد،
انسان سعيد مىشود و از ملائكه برتر خواهد بود. و اگر طبع غالب شد، از جهات مختلف
مورد نظر قرار مىگيرد. در صورتى كه از جهت شهوت غالب شود، در زمره بهائم خواهد شد
بلكه پست تر(97).
و اگر از جهت خشم، طبع بر او غالب شده در زمره درندگان خواهد بود. و اگر از حيث مكر
و حيله و خدعه و نيرنگ چيره گرديد، در صف شياطين است و ظهور اين حالات پس از جدايى
روح از اين بدن است مخصوصا در قيامت كه به صورتهاى باطنى محشور مىشوند و از آن روز
در قرآن، چنين تعبير مىفرمايد: روزى كه نهانها آشكار مىگردد(98).
همه افعال و اقوال مدخر |
|
هويدا گردد اندر روز محشر |
چو عريان گردى از پيراهن تن |
|
شود عيب و هنر يكباره روشن |
تنت باشد وليكن بىكدورت |
|
كه بنمايد از او چون آب و صورت
|
همه پيدا شود آن جا ضمائر |
|
فرو خوان آيه تبلى السرائر |
دگر پاره به وفق عالم خواص |
|
شود اخلاق تو اجسام و اشخاص |
همه اخلاق تو در عالم جان |
|
گهى انوار گردد گاه نيران(99)
|
و شرح بيشتر در اين زمينه، بيرون از وضع اين مجموعه است پس معلوم
شد كه مراد از قلب نفس ناطقه انسانى است و مراد از حضور
آن در نماز، اين است كه تنها به آنچه سر گرم است توجه داشته باشد، از اقوال و
افعال، نه غير آنها و انديشهاش را از غير آنچه در آن است، خالى گرداند.
كيفيت تحصيل حضور قلب
اما بيان كيفيت تحصيل حضور قلب در نماز و پيدا شدن آن، متوقف بر
تحصيل مقتضى و رفع مانع است؛ يعنى بايد چيزهايى كه موجب پيدا شدن حضور قلب مىشود
آماده كرد و چيزهايى كه مانع آن است برداشت يا از پيدا شدنش جلوگيرى نمود.
اما نسبت به جهت مقتضى، نخست بايد نماز در نظر نمازگزار از هر چيزى
ديگرى مهمتر باشد؛ زيرا نفس انسانى طورى است كه اگر چيز مهمترى از نماز در نظرش
بود، در حال نماز به آن متوجه مىگردد و نمىگذارد نسبت به نماز حضور قلب پيدا شود.
بنابراين، تا اهميت نماز در نظر نمازگزار بيش از ساير امور نشود،
توقع حضور قلب نداشته باشد و اين اهميت نيز حاصل نمىشود مگر اينكه به راستى فناى
دنيا و بهرههاى مادى را باور كند و به يقين بداند كه آخرت باقى و بهتر است(100)
و يقين كند نماز از بزرگترين وسيلهها براى رسيدن به ثوابهاى باقى است به قسمى كه
اگر پذيرفته شود، ساير اعمال نيز پذيرفته مىگردد وگرنه ساير اعمال نيز رد مىگردد(101).
از اين جاست كه حالات اشخاص در نماز و حضور قلب در آن متفاوت است و
در نتيجه در جانشان نيز يكنواخت نيست(102)
تا چه مقدار ايمانشان به دنيا و آخرت باشد تا چه حد از علاقه شان به دنيا كاسته شده
و به آخرت افزوده شده باشد.
سر مطلب آن است كه محبت به ضدين محال است و خدا دو دل در يك سينه
قرار نداده(103)؛
يعنى يا بايد علاقه به دنيا و سرگرميهايش باشد، يا آخرت و به هر اندازه به يكى
نزديك شد، به همان اندازه از ديگرى دور خواهد گرديد.
سخنى از حضرت عيسى (عليه السلام)
پيرامون دنيا دوستان
حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام) مىفرمايد:
به راستى به شما مىگويم همان طور كه بيمار به واسطه شدت بيمارىاش از خوراكيهاى
پاكيزه و لذيذ، بهره نمىبرد به خاطر آن درد شكنجه دهندهاى كه مىيابد، همچنين
صاحب دنيا (كسى كه دلش از دوستى دنيا پر است) از عبادت لذت نمىبرد و شيرينى آن را
نمىيابد با آنچه از دوستى مال مىيابد.
به راستى به شما مىگويم بنده نمىتواند خدمتگذار دو پروردگار باشد
هر چند بكوشد و به ناچار يكى را بر ديگرى بر مىگزيند، همچنين دوستى خدا و دوستى
دنيا در شما جمع نمىشود(104).
آن يكى مىگفت در وقت نماز |
|
كاى خدا رحمت كن و كارم بساز |
اين سخن ديوانهاى بشنود از او
|
|
گفت رحمت مىنيوشى زود از او |
تو ز ناز خود نگنجى در زمان |
|
در تكبر مىخرامى هر زمان |
منظرى سر بر فلك افراشته |
|
چار ديوارش به زر بنگاشته |
ده غلام و ده كنيزك كرده راست |
|
رحمت اينجا كى بود بر گوى راست
|
گر چه من يك كرده قسمت دارئى |
|
وانگهى تو جاى رحمت دارئى |
تا نگردانى ز ملك و مال روى |
|
ذرهاى ننمايدت آن حال روى(105)
|
مذموم بودن دنيا دوستى
بايد دانست كه غرض از مذمت دنيا، دوستى آن و دوستى زر و زيورها و
خوشيهاى آن است و در نتيجه از آخرت و لذايذ آن غافل شدن است. چه بسيار تهيدستانى كه
دلشان از دوستى دنيا مالامال است و چه بسا مالدارانى كه دوستى دنيا ندارند بلكه
دنيا را مقدمه و وسيله آخرت خود قرار دادهاند.
چيست دنيا از خدا غافل شدن |
|
نى قماش و نقره و فرزند و زن |
مال را كز بهر دين باشى حمول |
|
نعم مال صالح خواندش رسول |
آب در كشتى هلاك كشتى است |
|
آب در بيرون كشتى پشتى است |
چون كه مال ملك را از دل برند |
|
زان سليمان خويش جز مسكين نخواند(106)
|
و ان شاء الله تعالى - در خاتمه اين مجموعه به اين نكته اشاره
خواهد شد.
راهنمايى براى دل كندن از دنيا
چكنيم دوستى دنيا و غفلت از خدا را از دلهاى خود بيرون كنيم؟ البته
دانستنش آسان است ولى عمل كردنش سخت. نخستين گام آن است كه ياد مرگ را بسيار كنيم و
آرزوهاى دنيوى را كم نماييم. در فناى دنيا و پستى بهرههاى آن زياد بينديشم. حالات
گذشتگان را بخوانيم و از غفلتشان از مرگ و نرسيدن به آمال واهى خود، عبرت بگيرم.
چطور براى زندگى دو روزه زحمتها كشيدند؟ كاخها و بوستانها، پاركها و ويلاها ساختند؛
اما گذاشتند و رفتند(107).
هان اى دل عبرت بين از ديده نظر كن
هان |
|
ايوان مدائن را آيينه عبرت دان
|
پرويز كه بنهادى بر خوان تره زرين
|
|
زرين تره كو بر خوان رو كمتر كوابر
خوان(108)
|
اگر انسان صد يك اهميتى كه به دنيا مىدهد و غصه آن را دارد و تهيه
اسباب راحت خود را مىنمايد، نسبت به آخرت مىداشت، به مقامات شامخه مىرسيد.
سبب عدم حضور قلب در نماز
از سخنان گفته شده معلوم گرديد كه پيدا نشدن حضور قلب در نماز،
قسمت عمدهاش به خاطر بىاعتنايى به آخرت و اسباب نجات از خطرات آن است.
اگر هر كدام از ما جايى از خانهاى كه در آن زندگى مىكنيم خراب
شود يا اتاقى كه در آن به سر مىبريم فرش نداشته باشد، راحت نداريم. تمام همتمان
اين است كه نواقص خانه و فرش را بر طرف نماييم؛ اما نسبت به آخرت چنان مسامحه
مىنماييم مثل كسى كه در آن شك دارد و به عفو و كرم خدا خودمان را مغرور كردهايم؛
مثل كسى كه از قرآن، فهمى حاصل ننموده است در حالى كه قرآن مىفرمايد:
نيست براى انسان مگر آنچه كوشيده است و نتيجه
كوشش خود را به زودى مىبيند(109).
و چون بنابر با اختصار است، به همين مقدار اكتفا شد.
دستوراتى براى آخرت طلبان
اگر طالب آخرت هستى، در تلاوت قرآن مداومت نما هر آنچه بتوانى.
همان طور كه خود قرآن دستور فرموده است، از خواندن(110)
و تدبر در آياتش كوتاهى نكن. از ياد مرگ و عقبات پس از آن غفلت نكن و زيارت اهل
قبور را ترك ننما. به استماع مواعظ مداومت نما و همچنين كتابهاى اندرز را مطالعه
كن.
پس تا اينجا واضح شد كه مقتضى حضور قلب در نماز اهميت داشتن نماز
نزد نماز گزار است. اينك به پارهاى از موانع حضور قلب اشاره مىكنيم:
موانع داخلى و خارجى حضور قلب
موانع حضور قلب كه عبارت است از خاطرههايى كه هنگام نماز به دل
آدمى مىگذرد، براى رفع آنها بايد سببشان را از بين ببريم و اسباب اين خاطرهها يا
خارجى است يا داخلى. موانع خارجى بيشتر از راه حواس پنج گانه - كه مهمتر از همه چشم
و گوش است - پيدا مىشود.
قلب، به منزله حوضى است كه اين پنج حس چون جدولهايى است كه بر آن
مىريزد و توسط آنها صورتهاى معانى بر قلب وارد مىشود و گاه مىشود كه به واسطه
ديدن صورتى يا شنيدن صدايى، چندين صورت خيالى بر نفس وارد مىشود.
دل را همه آفت از نظر برخيزد |
|
چون ديده بديد، دل در او آويزد
|
رفع اين قسم مانع، از آن است كه انسان چشم را كنترل كند و به اطراف
نيندازد بلكه در حال قيام، نظرش به محل سجدهاش و در حال ركوع، نگاهش به ميان دو
قدمش و در حال سجده، چشمش به طرف بينى و در حال تشهد بر دامنش بنگرد.
از نماز خواندن در عبورگاه و بر فرشهاى رنگين و نقش و نگار دار و
به طور كلى از هر چيزى كه چشم را مشغول مىنمايد، خوددارى نمايد.
در صورتى كه از حال خودش آگاه است اگر چشم بر هم گزارد از جهت حضور
قلب نافعتر است، اين كار را بكند؛ زيرا اگر چه مكروه است لكن در صورتى كه براى
تحصيل توجه و حضور قلب نافع باشد، البته مقدم است.
بعضى از بزرگان براى فرار از اين موانع خارجى، محل نمازشان را در
مكان نسبتا تاريك و كوچك قرار مىدادند به مقدارى كه بتوان در آن نماز خواند.
شدت موانع داخلى از خارجى
هميشه اسباب باطنى و موانع داخلى حضور قلب بيشتر از موانع خارجى
است؛ زيرا كسى كه آلودگى بسيار پيدا نمود و هموم دنيوىاش بىشمار شد، فكرش راحت
نخواهد بود و در هر لحظه انديشهاش متوجه يك رشته از اوهام خواهد بود و در نتيجه
تحصيل حضور قلب براى چنين شخصى - كه گرفتار موانع باطنى است - بسيار مشكل است؛ ولى
محال نيست؛ لذا بايد از راهش وارد شود. نخست بكوشد معانى افعال و اقوال نماز را -
به تفضيلى كه ذكر خواهد شد - بداند و در حال نماز حتى الامكان خود را از هموم دنيوى
خالى نمايد به اين ترتيب كه با ياد مرگ و انديشه در سخنى جان دادن و شدت عقبات پس
از مرگ و متذكر شدن قيامت و اهوال آن خصوصا موقف ميزان و پذيرفته نشدن نماز و در
نتيجه مردود شدن ساير اعمال، به واسطه آن خود را آماده تدارك و جبران كمبودها نمايد
و حالت حضورى پيدا كند.
در آن روز كز فعل پرسند و قول |
|
اولوالعضم را تن بلرزد ز هول |
به جايى كه دهشت خورند انبيا |
|
تو عذر گنه را چه دارى بيار(111)
|
پس از اين كه دلش رقيق شد و احتمالا اشكش جارى گرديد به واسطه تذكر
شدايدى كه در پيش دارد، آنگاه متوجه نماز شود.
لزوم همت داشتن به امور اخروى
حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد:
خدا رحمت كند كسى را كه همت خود را يكى قرار داد.
يعنى حزن و اندوهى نداشته باشد جزو نسبت به امور اخروى.
در صورتى كه مشاغلش به مقدارى است كه به اين ترتيب ذكر شده بر طرف
سبب غفلتهايش بكوشد و بداند هر چيزى كه او را از ياد خدا باز مىدارد، دشمن اوست(112)
و با دينش ضد است و از جنود شيطان است و سعى كند دوستى آنها را از دل بيرون كند و
به دوستى حق روى آورد و جز خدا را از آنچه مزاحم معنويت اوست، دشمن شناسد و دشمن را
در راه دوست بازد.
ابوطلحه و صدقه دادن بستان به
خاطر حواس پرتى در نماز
منقول است كه ابى طلحه در بستان خود نماز مىگزارد. در اثناى نماز
نظرش به پرندهاى افتاد كه در درخت و مىخواست از وسط درخت خارج شود. به آن پرنده
سرگرم شد به قسمى كه ندانست چند ركعت نماز به جاى آورده است.
حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و حالش را بيان نمود و عرض
كرد: بستانم را صدقه قرار دادم، به هر مصرفى كه صلاح مىدانيد
مصرف فرماييد.
ببين چگونه مجاهده با نفس و مخالفت با شيطان مىنمايد بستانى را كه
مرغ درختش او را در نماز مشغول مىكند، ترك مىنمايد!
براى كسانى كه علاقه و آلودگى به دنيا دارند، لازم است آنچه در
خاتمه اين مجموعه به طور اختصار ذكر مىشود، بخوانند و به آن عمل كنند.
تلاش براى بر طرف كردن موانع
حضور قلب
بايد هر كس به مقدار توانايىاش سعى نمايد موانع ظاهرى و باطنى
حضور قلب و توجه در نماز را بر طرف نمايد و اگر همت خودش را در اين مطلب قرار داد،
خداى تعالى نيز او را يارى مىفرمايد و موفقش خواهد داشت و ابواب رحمتش را بر او
مفتوح خواهد فرمود همان طورى كه خودش در قرآن وعده فرموده است:
كسانى كه در راه ما بكوشند، هر آينه ما راههايمان را نشانشان مىدهيم، به درستى كه
خدا با نيكوكاران است(113).
مطلب سوم: معانى افعال، اقوال و
مقدمات نماز
مطلب سوم در بيان معانى افعال و اقوال نماز و مقدمات آن به طريق
اختصار است.
نخستين مقدمه واجب براى نماز، به دست آوردن
طهارت است. مطابق روايت مشهور: لا صلوة الا بطهور(114)
نماز جز به اسباب طهارت حاصل نمىشود و حقيقت نماز - كه مناجات با پروردگار مىباشد
- همان طورى كه اشاره شد كه مىفرمايد: المصلى يناجى ربه؛(115)
نماز گزار با پروردگارش نجوا مىنمايد و همچنين عروج به عالم قدس است كه
فرمود: الصلوة معراج المومن؛(116)نماز،
معراج مؤمن است.
اين حقايق حاصل نگردد مگر پس از پيدا شدن سنخيت به آن عالم كه
فرمودهاند: السنخية علة الا نضمام؛ سنخيت سبب يكى و با هم شدن
است و در قرآن مجيد نيز مىفرمايد: الطيبت للطيبين(117)
بنابراين، بايد از احداث و اخباث ظاهرى بدنى و باطنى قلبى، طهارتى
تحصيل كرده، به تعبير ديگر از حدثهاى ظاهرى و نجاستهاى خارجى به وسيله وضو و غسل و
تيمم و همچنين طاهر كردن بدن و لباس، تحصيل طهارت ظاهرى نموده و احكام اين مطهرات
چه از خبث (تطهير از نجاست) و چه از حدث (وضو و غسل و تيمم) در رسالههاى عمليه
موجود است و معمولا از آن با خبر هستيد.
چيزى كه مهم است بيشتر خلق از آن بىخبر يا بىاعتنا هستند نجاستها
و حدثهاى باطنى است كه به مراتب از نجاستها و حدثهاى ظاهرى، مضرتر و تطهيرش لازمتر
است، همان طورى كه اشاره شد از قول پيغمبر صلى الله عليه و آله كه:
خداوند به دلهاى شما مىنگرد نه به
صورتهايتان(118).
زيانبارتر بودن گناهان قبلى
چون جسمانيت بر اكثر مردم غالب است؛ لذا گناهان جسمانى از قبيل:
دزدى و غصب و قتل و امثال اينها نزدشان بزرگ است و مرتكب آن را فاسق مىدانند؛ اما
نسبت به گناهان دل، از قبيل: حسد، كبر، عجب و بىبصيرتى و حب دنيا - كه اساس هر
خطايى است - بىاعتنايند و آن را به چيزى نشمرند و حتى كسانى كه اين صفات را دارا
هستند، از صلحا مىشمارند با اين كه از هر فاسقى، فاسقتر است.و چون بيشتر مردمان
به ظاهر اكتفا نمودهاند؛ لذا از تطهير و نجاسات باطنى و آلودگيهاى روحى غافلند و
در نتيجه از فوايدى كه بر نماز مترتب است بىبهره مىباشند؛ بنابراين، در اين جا به
طور اختصار، اساس نجاسات باطنى و مطهرات آن را مىشماريم.
تشابه نجاسات باطنى به نجاسات
ظاهرى
اصول نجاسات باطنى پنج چيز است:
اول: كبر و فخر و هوا كه به منزله سگ و خوك و كافر است و مطهر اين
قسم به اين است كه انسان به آب توبه و استغفار آن را بشويد و به آب تواضع براى
بندگان خدا و تذلل در نزد حضرت آفريدگار، آثار شومش را بزدايد و به غضب نمودن بر
نفس خود براى رضاى خدا گذشتههايش را جبران نمايد و مضمون حديث شريف آن است كه:
خشنودى خودم را در خشم بر نفس قرار دادم(119).
حقد، حسد و عداوت از نجاسات
باطنى
دوم:از نجاسات باطنى حقد و حسد و عداوت است كه به منزله ميته در
نجاسات ظاهرى است و مطهرش نيز تقويت يقين و ايمان به خداست؛ به اين ترتيب كه راستى
باورش شود كه همه كارها به يد با كفايت او است(120)
و هرگز بنده بر اراده حق تعالى چيره نمىشود پس اگر ارادهاش به دوام نعمتى براى
بندهاى تعلق گرفت، حاسدينش هزارها حيله هم نمايند، هرگز نتوانند آن نعمت را از او
سلب نمايند(121).
ظلم از نجاسات باطنى
سوم: از نجاسات باطنى ظلم است كه به منزله خون در نجاسات ظاهرى است
و مطهرش خوف از عذابهاى الهى است كه براى ستمگران معين فرموده و در قرآن مجيد بيان
فرموده است.
چهارم: متابعت و ميل به شهوات است كه به منزله بول و غايط در
نجاسات ظاهرى است و راستى بر طبق فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه:
آدمى ظرفى را بدتر از شكمش پر نمىكند، شرى نيز چون
متابعت و ميل به شهوات نيست.
مطهرش نيز آب جوع (گرسنگى) و تفكر در فناى لذتهاى دنياست و نخستين
درجه آن به اين است كه تا گرسنه نشود، چيزى نخورد و تا هنوز ميل به خوراك دارد، از
خوردن دست بر دارد. همچنين در جهت نيت سعى كند قصدش اصلاح شود؛ يعنى خوردن و
بهرههاى مادىاش به قصد تقويت بدن براى عبادت و همچنين خدمت به عيال و دستورات
الهى باشد.
حب دنيا و غفلت از ياد حق از
نجاسات باطنى
پنجم: از نجاسات باطنى حب به دنيا و غفلت از ياد حق است كه هر كس
آن را بخواهد، تا آنجا كه اراده حق باشد به او مىدهند، ولى از آخرت بىبهره است(122).
بوى گند نجاسات دنيا دوستى كه چون شراب در نجاسات ظاهرى است، از
ساير نجاسات، سختتر و بدتر است. همان طور كه شراب آدمى را مست و بى عقل مىكند،
كسى كه مست دنيا دوستى مىشود، از حد انسانيت تنزل مىكند و به راستى كه ريشه و
منشأ هر فسادى است(123).
ذكر مرگ و قيامت مطهر حب دنيا
مطهر دوستى دنيا نيز متذكر شدن به مرگ و قيامت و لقاى خداست. بايد
آمال و آرزوها را كم كرد و ناپايدارى دنيا را از نظر دور نداشت.
ظهور رائحه كريهه و بوى گند لاشه اين نجاست (دنيا دوستى) و متأثر
شدن از آن، پس از مرگ خواهد بود؛ ولى در همين عالم نيز براى اولياى حق آشكار است كه
الدنيا جيفة و طالبها كلاب(124).
دنيا چون لاشه مردار است و خواهان لاشه،
سگانند.
لزوم بر طرف كردن موانع
چون غرض بر اختصار است، دليلهايى كه بر اين نجاسات باطنى از آيات و
اخبار رسيده ذكر نگرديد(125).
و اجمالا بايد دانست كه لازمترين امور برطرف كردن اين موانع است به مقدار قوة و
استعداد؛ يعنى هر فردى تا آنجا كه بتواند بايد بكوشد اين نجاسات قلبى و باطنى را از
خودش دور گرداند همان طور كه از نجاسات ظاهرى پرهيز مىنمايد.
موانع تا نگردانى ز خود دور |
|
درون خانه دل، نايدت نور |
موانع چون در اين عالم چهار است
|
|
طهارت كردن از وى هم چهار است
|
نخستين پاكى از احداث و اجناس |
|
دوم از معصيت وز شتر وسواس |
سيم پاكى زاخلاق ذميمه |
|
كه با وى آدمى هست چون بهيمه |
چهارم پاكى سر است از غير |
|
كه اينجا منتهى مىگرددت سير |
كسى را گشت حاصل اين طهارت |
|
شود بىشك سزاوار مناجات |
تو تا خود را به كلى در نبازى |
|
نمازت كى شود هرگز نمازى |
چو ذاتت پاك گردد زين همه شين |
|
نمازت گردد آنگه قرة العين(126)
|
قبايح باطنى را هم بپوشانيد
از جمله مقدمات نماز، پوشيدن لباسى است كه بدن نمازگزار را (به
مقدارى كه در رسالههاى عمليه ذكر شده) بپوشاند و طهارت آن لازم است. همچنين بايد
غصبى نباشد. اينك گوييم در صورتى كه ستر عورت ظاهرى واجب است البته پوشاندن عورات و
قبايح باطنى - كه عبارت از معاصى و رذايل اخلاقى است - لازمتر است، لباس تقوا از
محرمات و رذايل اخلاقى برتر است(127)
نمازگزار بايد متوجه قبايح باطنى خودش باشد و بداند هيچ چيز آنها
را نمىپوشاند به جزو پشيمانى و حيا و خوف از خداوند. آنگاه در برابر حق تعالى مثل
بندهاى كه از مولاى خودش فرار كرده باشد، مانند آن عبد گريز پايى كه مولاى خود
مخالفتها نمود ولى فهميد راهى و پناهگاهى جز درگاه ندارد لذا برگشته در حالى كه از
شدت خوف و حيا سر به زير است.
البته كسى كه امروز در اين درگاه خودش را سر به زير دانست، فردا سر
افراز خواهد بود و از سر به زيرى فرداى قيامت در امان خواهد بود در قرآن مجيد
مىفرمايد:
اگر بينى هنگامى كه گنهكاران سرهايشان را (از
خجالت) نزد پروردگارشان به زير افكندهاند(128)
بهترين كارها در بهترين جاها
گرچه نماز خواندن در هر مكانى كه مباح باشد صحيح است و مطابق روايت
نبوى صلى الله عليه و آله زمين براى من مسجد و طهور قرار داده
شده است(129)
ليكن سزاوار است اين عمل شريف را در بهترين اماكن به جاى آورد كه مساجد و مشاهد
مشرفه باشد.
از حضرت صادق (عليه السلام) مروى است كه فرمود:
هرگاه به در مسجد رسيدى، پس بايد بدانى كه سلطان عظيم را قصد
كردهاى كه بر بساط و مجلس او قدم نمىگذارد مگر كسانى كه پاك شدهاند
(130).